بررسی نقش امامین انقلاب در ارتقاء جایگاه نظام اسلامی | رضا داوری
محورهای مهم مقاله
*یکی از مواردی که انقلاب اسلامی ایران را از انقلاب های بزرگ دنیا همچون ، انقلاب ۱۷۸۹م فرانسه به عنوان یک انقلاب لیبرال، انقلاب ۱۹۱۷م روسیه به عنوان یک انقلاب چپ ، انقلاب پرولتاریا ۱۹۴۹مائو در چین و انقلاب ۱۹۶۲م الجزایر متمایز می کند، مکتب و اصول فکری بنیانگذار انقلاب اسلامی و همچنین جانشین ایشان در طی چهار دهه اخیر بوده است که از آن به عنوان رمز مانایی ، ماندگاری و شکوفایی آن نام می برند.
*حضرت امام(ره) با عمق درایت خود می دانست در صورتی که روح یک ملت به لحاظ معنوی اعتلاء یابد، دستیابی به سایر اهداف برایش کار دشواری نخواهد بود. این دقیقا بر خلاف مسیر انقلاب های دیگر بود که نه تنها تلاشی برای ارتقای دین مردم نکردند، که از در ضدیت با دین در آمدند.
*مردم انقلابی ایران، علی رغم همه مشکلات و شدایدی که در پی انقلاب با آن رو به رو شدند، لحظه ای از حمایت از انقلاب دست نکشیدند، چرا که هیچ گاه از تحقق وعده الهی ناامید نشده اند.
*راز ماندگاری انقلاب ایران نسبت به سایر انقلاب ها، مداومت و استمرار ملت ایران بر راه و روش انقلابی است. بسیاری از انقلاب ها خیلی زود دچار استحاله شدند و بنیان های ایدئولوژیک خود را از دست دادند، در نتیجه رو به تضغیف نهادند، اما استمرار انقلاب یک عهد ماندگار میان مردم و رهبری انقلاب است که تاکنون از گذرگاه ها خطیر بسیاری عبور کرده است و به سلامت بیرون آمده است.
*اکنون با ارتقای موقعیت منطقهای ایران و تبدیل جمهوری اسلامی به قدرت تعیینکننده در این منطقه از یک طرف، و افول قدرت آمریکا به عنوان محور نظام سلطه و مدعی رهبری جهان برای یک صد سال از طرف دیگر، نظم جهانی در حال تغییر است و نظم جدیدی در حال شکل گیری می باشد. در نظم جدید در حال شکل گیری، ایران با موقعیت ژئوپلیتیکی برتر، محور یک قطب قدرت خواهد بود.
*در پایان دهه چهارم انقلاب اسلامی و آغاز دهه پنجم، به رغم توطئه ها و فتنه های گوناگون از سوی نظام سلطه و متحدینش علیه ملت ایران، جمهوری اسلامی به یک قدرت مؤثر و تعیین کننده منطقهای تبدیل شده است و روند تحولات جاری در منطقه، از آیندهای درخشان برای ایرانیان حکایت می کند؛ آیندهای که در آن تمدن نوین اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی شکل گرفته است. آیندهای که قطب قدرت جهان اسلام در یک نظام چندقطبی با محوریت جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرده است.
*ارائه مکتبسیاسى امامین انقلاب، نیاز اصلى امروز بشریت است زیرا تمامى مصائب، رنجها و گرفتارى کنونى بشر،محصول مکتب لیبرال – دموکراسى است که دنیاى غرب، ادعاى تکامل یافته بودن این مکتب را داشت. امروز مهمترین وظیفه، انتقال سالم مکتب سیاسى امام خمینی و جانشین شایسته ایشان به نسلهاى آینده است، مکتبى کهعمق نفوذ و گستره آن هر روزه خاکریزهاى جدیدترى را فتح مىکند.
در نقشه سیاسی دنیای امروز، ۵۷ کشور با نام حاکمان و دولتمردان مسلمان اداره می شوند. نیم نگاهی بر شرایط حاکم بر کشورهای اسلامی نشان می دهد علیرغم برخورداری این کشورها از منابع سرشار طبیعی، موقعیت ژتواکونومیک، ژئواستراتژیک، جمعیت جوان، پیشینه غنی تمدنی و دهها امتیاز بی بدیل دیگر، اما جایگاه شایسته و نقش آفرینی بایسته ای را در دنیای امروز ایفا نمی کنند.
در این میان و به اعتقاد قاطبه تحلیل گران مسائل سیاسی و راهبردی، جمهوری اسلامی ایران در چهار دهه اخیر به عنوان یک استثناء در میان کشورهای اسلامی، صاحب جایگاهی رفیع ، تاثیرگذار و الهام بخش نه تنها در میان جوامع مسلمان بلکه در میان کشورهای دیگر بوده است.
به راستی تبدیل کشوری که در چهار دهه قبل، بیش از ۵۴ هزار مستشار نظامی و فنی بر مقدرات آن حاکم بودند و از کمترین استقلال ممکن هم برای اداره مسائل داخلی و تصمیم گیری های منطقه ای و بین الملل برخوردار نبود به یک کشور بازیگر و کنشگر در عرصه های مختلف منطقه ای و بین المللی حاصل کدام طراحی و هدایت است؟
در سی و یکمین ایام سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی – اسطوره ای که به تعبیر مقام معظم رهبری به مرزهای عصمت نزدیک شده بود – و همچنین در پاسداشت رهبری سی و یک ساله حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله)، سعی داریم نیم نگاهی به جایگاه رشک برانگیز و رفیع نظام اسلامی که بدون تردید بخش عمده آن مرهون تدابیر امامین انقلاب اسلامی است، داشته باشیم تا بار دیگر با تجلیات مکتب آسمانی این دو عزیز بیشتر آشنا شویم.
پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ بر اساس اندیشه امام خمینی(ره) شکل گرفت. یکی از مواردی که انقلاب اسلامی ایران را از انقلاب های بزرگ دنیا همچون ، انقلاب ۱۷۸۹م فرانسه به عنوان یک انقلاب لیبرال، انقلاب ۱۹۱۷م روسیه به عنوان یک انقلاب چپ ، انقلاب پرولتاریا ۱۹۴۹مائو در چین و انقلاب ۱۹۶۲م الجزایر متمایز می کند، مکتب و اصول فکری بنیانگذار انقلاب اسلامی و همچنین جانشین ایشان در طی چهار دهه اخیر بوده است که از آن به عنوان رمز مانایی ، ماندگاری و شکوفایی آن نام می برند.
انقلاب های بزرگ دنیا در مقایسه با انقلاب اسلامی
وقتی به مرور بیانات رهبر معظم انقلاب در توصیف و تفسیر انقلاب های بزرگ جهان و مقایسه آن با انقلاب اسلامی می پردازیم، به وضوح معلوم می شود که برای معظم له بررسی سرنوشت انقلاب های بزرگ تاریخ در نسبت آن ها با انقلاب اسلامی ایران، همواره یک دغدغه جدی بوده است.
در کلام رهبر انقلاب، معیارهای خاصی برای اطلاق انقلاب به تحولات دامنه دار و بنیادین در اقصی نقاط دنیا، وجود دارد و هر دگرگونی سیاسی یا تغییرات بزرگ در قدرت سیاسی، از نوع بیشتر تحولات آمریکای لاتین و شمال آفریقا در نیمه دوم قرن بیستم از نظرگاه ایشان انقلاب محسوب نمی شود. از این رو، عمدتا تاکیدات رهبر انقلاب درباره عبرت های تاریخی انقلاب های جهان بر سه انقلاب فرانسه(۱۷۸۹)، روسیه(۱۹۱۷) و الجزایر(۱۹۶۲) بوده است. انتخاب این سه انقلاب البته حکمت خاص خود را دارد. در وهله اول، بر اساس معیارهایی که در متون آکادمیک دنیا درباره تعریف انقلاب وجود دارد، هر سه این رویدادها به طور قطع انقلاب محسوب می شوند، چرا که تغییرات بنیادینی را علاوه بر حوزه سیاست صرف دنبال می کردند. اما این سه انقلاب یک وجه نمادین قوی هم در خود دارند که به شدت در زمینه انطباق تاریخی بر انقلاب اسلامی به کار می آیند.
با اندکی مسامحه، می توان این سه انقلاب را به عنوان سه نماد از سه خواست بزرگ جوامع انسانی به حساب آورد: آزادی(انقلاب فرانسه)، عدالت(انقلاب روسیه) و استقلال(انقلاب الجزایر). از سویی دیگر، هر سه این انقلاب ها را در نهایت می توان شکست خورده نامید، چرا که انقلاب فرانسه تنها بعد از حدود ۱۴ سال با روی کار آمدن «ناپلئون بناپارت» به عنوان امپراتور به پایان رسید. انقلاب شوروی بعد از حدود هفتاد سال در ۱۹۹۱ فروپاشید. انقلاب الجزایر که با هدف استقلال این کشور از فرانسه صورت گرفت، عملا با ادامه سلطه و نفوذ فرهنگی و اجتماعی فرانسه تا همین سال های اخیر، به اهداف از پیش تعیین شده خود نرسید. در میان دلایل عدم توفیق این انقلاب ها در این سه کشور، شاید بتوان سه دلیل را به تفکیک برجسته کرد که در دل خود دربرگیرنده سایر عوامل هم هستند:
علت شکست انقلاب فرانسه: محوریت دادن به عقل اومانیستی منهای خدا از نوع لیبرالیسم
علت شکست انقلاب روسیه: محوریت دادن به عقل اومانیستی منهای خدا از نوع مارکسیسم
علت شکست انقلاب الجزایر: استحاله فرهنگی در برابر غرب
مروری بر دلایل شکست این سه انقلاب
هر دو انقلاب فرانسه و روسیه در بدو امر، اصالت را به «توده مردم» دادند. به این مفهوم که از مفهومی مجرد وذهنی به نام توده مردم، یک مفهوم مقدس و خطاناپذیر ساختند که قرار بود جای اندیشه الهی را بگیرد. ابزار این توده مقدس برای اداره امور دنیا، عقل خودبنیاد اومانیستی بود. به این معنا که بر اساس افکار فیلسوفان دوره روشنگری، از جمله دکارت و کانت، عقل خودبنیاد بشر می توانست در همه چیز(حتی ذات خداوند) شک کند و بر مبنای خرد ناب ایده آل های خود را محقق سازد. این مفهوم انتزاعی، خیلی زود مورد سوء استفاده قرار گرفت و در نهایت هم، انقلاب دموکراتیک برای حاکمیت مردم، به ضد خود بدل شد. چه در فرانسه و چه در شوروی یک هیات حاکمه کوچک خود را به عنوان مصداق و نماد «مردم» و خرد ناب آن مطرح کرد، و در نتیجه انقلاب دموکراتیک به بدترین استبدادها تبدیل شد.
در الجزایر، ریشه های انقلاب مردم برای استقلال در اسلام بود و مردم این کشور از انگیزه های دینی برای مبارزه سود می جستند و در نهایت هم همین دلیل اصلی پیروزی آن ها بر اشغالگران فرانسوی بود. لیکن بعد از پیروزی انقلاب، مواظبت از ریشه های دینی انقلاب و آرمان های انسانی آن( به ویژه استقلال طلبی) انجام نگرفت. وقتی دین کنار رفت، هواهای نفسانی و قدرت طلبی انقلابیون مخلص دیروز بر آن ها غلبه کرد. مضاف بر این که انقلابیون الجزایر نهایت استقلال را در استقلال سیاسی تعریف می کردند، و گویی هیچ توجهی به وابستگی بزرگ تر، یعنی وابستگی فرهنگی و اجتماعی، نداشتند. در نتیجه دشمن که از در بیرون رانده شد، از پنجره وارد شد، و فرانسوی های استعمارگر دیروز با ابزار نفوذ فرهنگی(به ویژه زبان فرانسه) توانستند اذهان الجزایری ها را تسخیر کنند و جایگاه از دست رفته خود را بازیابند.
در هر سه این انقلاب ها، با شدت و ضعف هایی، از فردای پیروزی نقش مردم کم رنگ شد و مردم خیلی زود از دایره تصمیم گیری بیرون گذاشته شدند. در فرانسه روبسپیر بنای دیکتاتوری انقلابی را گذاشت، در روسیه لنین و در الجزایر احمد بن بلا و هر سه این ها انقلابیون مخلصی بودند که زندگی خود را وقف پیروزی انقلاب کردند. لیکن وقتی محوریت تفکر انسان ها الهی نباشد و به حبل المتین دین اتصال نداشته باشد، به محض رسیدن به قدرت، به راحتی دچار وسوسه دیکتاتوری می شوند.
در هر سه این انقلاب ها، بر عکس انقلاب اسلامی ایران، وعده های داده شده وعده های بشری و توسط بشر بود. طبیعی است که در کارزار مسایل و مشکلات طاقت فرسای بعد از پیروزی یک انقلاب، وقتی وعده های داده شده محقق نمی شود، مردم از وعده دهندگان زمینی سرخورده و مایوس شوند، و این اتفاقی است که به ویژه در انقلاب های فرانسه و روسیه افتاد و مردم خسته از عدم تحقق وعده های انقلاب خیلی زود دوباره تن به دیکتاتوری و استبداد دادند. اما وعده خداوند، وعده ای جاودانی است و انسان های باورمند و مومن، هیچ گاه از تحقق وعده های الهی ناامید نمی شوند و از همین رو مخلصانه وخستگی ناپذیر بر سر آرمان های خود باقی می مانند. این درست همان چیزی است که در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. مردم انقلابی ایران، علی رغم همه مشکلات و شدایدی که در پی انقلاب با آن رو به رو شدند، لحظه ای از حمایت از انقلاب دست نکشیدند، چرا که هیچ گاه از تحقق وعده الهی ناامید نشده اند.
بر خلاف سه انقلاب ذکر شده، جایگاه ولایت در انقلاب اسلامی ایران، جلوی بسیاری از آفات مبتلا به انقلاب را گرفت. جایگاه دینی و سیاسی توامان رهبری انقلاب ایران، که تبعیت از آن را به وظیفه ای دینی و سپس سیاسی تبدیل می کند، باعث شد که جلوی بسیاری از شکاف ها، جنگ های قدرت خونبار، کشتارها و در یک کلام برقراری دوباره استبداد گرفته شود. به علاوه، شخصیت چند وجهی، درایت و بصیرت امام و از همه مهم تر جایگاه ممتاز ایشان به عنوان یک عالم دینی برجسته، امتیازی بود که هیچ کدام از انقلاب های دنیا از آن برخوردار نبودند. به علاوه نوع سلوک حضرت امام و جانشین بر حق ایشان، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، ساده زیستی و مردمی بودن و در میان مردم زیستن، باعث شد که هیچ گاه ان شکاف وحشتناکی را که میان مردم و حاکمیت در انقلاب های دیگر به وجود آمد، در ایران انقلابی شاهد نباشیم.
در همه این انقلاب ها معمولا یک وجه از خواست های اساسی بشر در محوریت قرار گرفته بود، بی آن که نسبت آن با سایر نیازهای روح انسانی تعیین شود. آزادی، عدالت، استقلال….همگی نیازهای مهم بشری هستند، لیکن نمی توان آن ها را از هم مجزا کرد و یکی را بر دیگری رجحان داد. از همین رو در تجربه انقلاب ها شاهدیم که معمولا سایر خواست های بشری به نفع یک خواست سرکوب می شود، و در نهایت همان یک خواست هم نه تنها تحقق نمی یابد که به ضد خود تبدیل می شود. از همین رو، شاهدیم که در انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام بدون تاکید خاصی بر هر یک از این مولفه ها، در همان سخنرانی معروف بهشت زهرا، از تلاش برای ساختن زندگی معنوی مرم ایران گفتند. امام با عمق درایت خود می دانست که در صورتی که روح یک ملت به لحاظ معنوی اعتلاء یابد، دستیابی به سایر اهداف برایش کار دشواری نخواهد بود. این دقیقا بر خلاف مسیر انقلاب های دیگر بود که نه تنها تلاشی برای ارتقای دین مردم نکردند، که از در ضدیت با دین در آمدند. البته از آن جا که اسلام یک برنامه جامع زندگی است، انقلاب ایران هم به دنبال رشد و تعالی حیات انسانی در همه زمینه ها است.
بر خلاف انقلاب های دیگر، آرمان های انقلاب اسلامی منوط به یک طبقه، یک کشور یا یک نژاد نیست، بلکه آرمان هایی فرامرزی و فرامکانی و فرازمانی است. درک و بینش انقلاب اسلامی از جهان و چگونگی زیست در جهان مختص ایران نیست، بلکه این قابلیت را دارد که گشاینده یک راه جدید برای تمام جهانیان است. چرا که پیام اسلامی انقلاب ایران، منطبق با فطرت انسان در مفهوم عام ان است. در حالی که ظرفیت انقلابی ایدئولوژی مارکسیسم به بن بست انجامید، مصایب لیبرالیزم در ایجاد نابرابری، فقر، ابتذال و نیهیلیزم روز به روز بیشتر رخ می نماید، در حالی که مسیحیت قرن هاست که از جایگاه خود در تمدن بشر غربی به حاشیه رانده شده است و اکنون حتی صحبت از کلیسای بدون خدا می شود، و در حالی که اسلام با قرائت وهابی تکفیری، جز خون و خشونت و جنایت برای خود مسلمین نداشته است، خالی از هر نوع اغراق و خوش بینی می توان گفت که تجربه انقلاب اسلامی با پای فشردن بر ارزش های تابناک و انسانی تشیع، تنها تجربه روشن پیش رو نه تنها مسلمین، که کل جهانیان است.
دیگر راز ماندگاری انقلاب ایران نسبت به سایر انقلاب ها، مداومت و استمرار ملت ایران بر راه و روش انقلابی است. بسیاری از انقلاب ها خیلی زود دچار استحاله شدند و بنیان های ایدئولوژیک خود را از دست دادند، در نتیجه رو به تضغیف نهادند، اما استمرار انقلاب یک عهد ماندگار میان مردم و رهبری انقلاب است که تاکنون از گذرگاه ها خطیر بسیاری عبور کرده است و به سلامت بیرون آمده است.
رمز ماندگاری و مانایی انقلاب اسلامی ایران
رمز مانایى و پویایى انقلاب امام خمینى(ره) را باید در ماهیت اندیشههاى جاوید حضرت امامجستجو کرد، اندیشههایى که امروزه به عنوان یک مکتب جدید قد علم کرده و تعریف جدیدى ازقدرت را در جهان امروز به نمایش گذارده است.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، «الوین تافلر» از استراتژیستهاى مطرح آمریکایى در اثرمشهورش «تغییر ماهیت قدرت» با نیمنگاهى به انقلاب ایران و خیزشهاى مردمى و دینى درنقاط مختلف جهان، مىنویسد: «اکنون یک ساختار قدرت اساساً متفاوت در حال شکلگیرى استو رخنهاى در قدرت نوع کهن به وجود آمده و انقلابى در ماهیت قدرت و جابجایى در قدرت و بلکه تغییر در ماهیت قدرت به وجود آمده است.»
در واقع هنر امام(ره)، به چالش کشیدن نظام مبتنى بر سلطه قدرتهاى استکبارى بود. امام دنیاىغرب را از موضع «کنشگرى» به ورطه «واکنشگرى» غلتاند و در کانون مبارزه، فرهنگ الحادىغرب را به مبارزه طلبید. امام(ره) با اندیشهاى که مرزهاى جغرافیایى را در نوردیده بود، تعارضبین اسلام و دنیاى مادى را نه ملى و منطقهاى، بلکه بینالمللى دانست و فرمود: «اکنون ملتهاىجهان بیدار شدهاند و طولى نخواهد کشید که این بیداری ها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده و خود را تحت سلطه ستمگران مستکبر نجات خواهند داد.»
میشل فوکو، از اندیشمندان غربى که در سال ۵۷ با سفر به ایران از نزدیک مبارزات مردم ایرانعلیه رژیم پهلوى را مشاهده کرده بود، در رساله «قیام با دستهاى خالى»، در تشریح عظمتانقلاب اسلامى ایران نوشته است: «این انقلاب، تازهترین شکل قیام در طول تاریخ تا امروز بوده واولین شورش بزرگ بشرى علیه سکولاریزم و سرمایهدارى است. نقطه کانونى این انقلاب آنبود که آیتالله خمینى انقلاب کرد، در حالى که غرب را به کلى نادیده گرفت و این کارى است کههیچکس نمىتواند در این دوره انجام دهد.»
امام(ره) با تاکتیکى به جنگ غرب رفت که با همان تاکتیک، غرب سالها فرمانروایى بر جهان راتجربه کرده بود. غرب سالها با روحیهاى استعمارى و نگرشى امپریالیستى، یونیورسالیسم(جهانگرایى) و کالموپولیتیسم (جهان وطنى) را در دستور کار خود قرارداده بود و با هدف حذفهرگونه مرز، معیار و مقیاس غیرغربى، در پى شکستن مرزها براساس اهداف و منابع خود بوداما امام با ارایه مکتبى جدید و منبعث از ارزشهاى جهان شمول اسلامى، طومار اندیشههاى غربرا در هم پیچید.
شاید برخى تحلیلگران، ایستادگى امام(ره) در برابر غرب بهخصوص آمریکا را صرفاً حرکتىسیاسى و در جهت مقابله با استیلاى غرب بر جوامع اسلامى و منطقهاى تلقى نمایند اما به واقعمبارزهاى که امام(ره) با جهان غرب و بهخصوص ایالات متحده آمریکا به عنوان نماد و سمبل آنآغاز کرد، صرفاً یک مبارزه سیاسى نبود، بلکه مبارزهاى همهجانبه بود که اقتصاد، فرهنگ،سیاست، علم، هنر و اخلاق را نیز در بر مىگرفت.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۷ آغاز تقابل ایران به عنوان کشوری مستقل و الهام بخش با ایالات متحده آمریکا بود. کارشناسان علوم سیاسی، انقلاب اسلامی را انقلابی دوگانه یا دو وجهی معرفی می کنند زیرا علاوه بر اینکه انقلابی علیه وابستگی، استبداد و فساد سیستماتیک داخلی بود و توانست رژیم شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله را سرنگون کند، انقلابی علیه نفوذ، دخالت و استعمار خارجی یا به تعبیر دیگر، وابستگی خارجی نیز بود.
بر این اساس حضرت امام خمینی(ره) هنگام ورود به کشور در سال ۵۷ در مصاحبهای فرمودند که اگرچه بیرون راندن شاه از کشور کار بزرگی است، اما بزرگتر از آن، قطع نفوذ خارجی است. درواقع، انقلاب اسلامی، به عنوان انقلابی بزرگ درصدد بود تا روند تحولات جامعه ایران را در تمام ابعاد دگرگون کند. به بیان دیگر، «شعار مرگ بر آمریکا»ی مردم ایران نشان میداد که روند حرکت تاریخ در ایران از این پس تغییر خواهد کرد و دیگر خبری از ایران تحت سلطه و نفوذی که آمریکا بخواهد بر آن حکمرانی کند، نیست.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران آغاز تحولات ژئوپلیتیکی اساسی بود که ایران تحت سلطه و در اردوگاه غرب را، به سمت یک کشور مستقل و قدرتمند منطقهای به حرکت درآورد و پس از ۴۰ سال ایستادگی و مقاومت نه تنها به بازیگر اصلی منطقه تبدیل شده ایم بلکه در آستانه تبدیل شدن به یک قدرت بین المللی هستیم.
نتایج مقابله غرب به سرکردگی آمریکا حاصلی جز ناکامی، بی حیثیتی، افول قدرت، برانگیختن نفرت جهانی، ناتوانی و شکست نبود. اما ملت مسلمان ایران نتایج این ایستادگی و مقاومت خود را در موارد بسیاری مشاهده کرد که مهمترین آنها عبارتند از:
الف) ماندگاری معجزه آسا و رسیدن به سن چهل سالگی و در حال عبور از این مرحله حساس تاریخی و پا نهادن به آستانه ۵۰ ساله تمدن نوین ایرانی – اسلامی.
ب) عبور از همه موانع و چالش هایی که دشمنان داخلی و خارجی آن را ایجاد کرده اند.
ج) رسیدن به نقطه آسیب ناپذیری که امکان تقابل مستقیم را از دشمنان سلب کرده است.
د) دستیابی به پیشرفت های غیرقابل مقایسه با ابتدای پیروزی انقلاب در همه عرصه ها.
ژئوپلیتیک ایران بعد از انقلاب اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی با شعار « نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در ایران، ژئوپلیتیک ایران را به طور کلی تغییر داد. انقلاب اسلامی با فروریختن رژیم فاسد، مستبد و وابسته پهلوی، ایران را از چنگال غرب و آمریکا خارج ساخت و به یک کشور مستقل با هویت اسلامی تبدیل نموده، با انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام مردم سالار در ایران، ژئوپلیتیک این کشور در راستای تأمین منافع ملی، امنیت ملی و پیشبرد آرمان ها و اهداف انقلابی، متحول گردید.
قدرتهای جهانی که با ظرفیتها و قابلیت های ژئوپلیتیکی ایران آشنا بودند، از پیروزی انقلاب اسلامی به وحشت افتاده، تمام قوای خود را برای شکست این انقلاب و فرو ریختن نظام سیاسی دینی و انقلابی دینی و انقلابی برخاسته از آن بسیج کردند. قدرت های جهانی و خصوصاً دو ابرقدرت شرق و غرب، به خوبی دریافته بودند که جمهوری اسلامی با شعارهای آرمانگرایانه انقلابی در صورت تثبیت و تحکیم پایههای خود، با بهرهگیری از موقعیت ممتاز ژئوپلیتیک ایران در منطقه راهبردی غرب آسیا، میتواند علاوه بر تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای تعیین کننده، به یک قدرت بین المللی تبدیل شود.
بر هم خوردن موازنه قدرت به ضرر رژیم صهیونیستی در منطقه، از جمله عوامل دیگری بود که علاوه بر نگران ساختن صهیونیسم بین الملل، نگرانی حامیان این رژیم را به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی در ایران با شعارها، آرمان ها و اهداف ضداستکباری و ضدصهیونیستی به دنبال داشت. بر اساس چنین تحلیل ها و برآوردهای راهبردی بود که پس از انقلاب اسلامی، سیاست جهانی در راستای مقابله با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از سوی قدرتهای شرقی و غربی تنظیم شد و بر اساس این سیاست، توطئهها علیه ملت ایران، یکی پس از دیگری طراحی و به مرحله اجرا درآمد.
اکنون و در پایان دهه چهارم انقلاب اسلامی و آغاز دهه پنجم، به رغم توطئه ها و فتنه های گوناگون از سوی نظام سلطه و متحدینش علیه ملت ایران، جمهوری اسلامی به یک قدرت مؤثر و تعیین کننده منطقهای تبدیل شده است و روند تحولات جاری در منطقه، از آیندهای درخشان برای ایرانیان حکایت می کند؛ آیندهای که در آن تمدن نوین اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی شکل گرفته است. آیندهای که قطب قدرت جهان اسلام در یک نظام چندقطبی با محوریت جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرده است. نشانههای چنین آیندهای را می توان در گزاره های زیر به درستی مورد مطالعه قرار داد:
۱- جمهوری اسلامی با تکیه بر موقعیت ممتاز ژئوپلیتیک خود به ویژه بر آبراههای خلیج فارس، تنگه هرمز، دریای عمان و اقیانوس هند، با تشکیل نیروی دریایی راهبردی از سوی ارتش و سپاه، از اقتدار دریایی برخوردار است. اقتدار دریایی و اقتدار موشکی جمهوری اسلامی، ایران را در برابر هر نوع تهدید نظامی از سوی قدرت های منطقهای و فرامنطقهای ایمن ساخته و به سطح قدرت بازدارندگی رسانده است که آخرین نمونه آن را در اعزام افتخارآمیز نفتکش های ایرانی برای شکستن تحریم نفتی کشور ونزوئلا را شاهد بودیم.
۲- در رقابت سنگین و نفسگیر میان نظام سلطه و متحدینش با جمهوری اسلامی بر سر ترتیبات منطقهای غرب آسیا، آمریکا طی سال های گذشته شکستهای پی در پی خورده است؛ به گونهای که غرب آسیا به نمایشگاهی از شکستهای آمریکا تبدیل شده است که نقش جمهوری اسلامی در این شکست ها، یک نقش اصلی می باشد.
شکستهای آمریکا و متحدینش در غرب آسیا، به معنای ناکامی ایالات متحده در شکل دهی به نظم نوین جهانی مورد نظر این کشور پس از فروپاشی نظام دوقطبی است. اکنون با ارتقای موقعیت منطقهای ایران و تبدیل جمهوری اسلامی به قدرت تعیینکننده در این منطقه از یک طرف، و افول قدرت آمریکا به عنوان محور نظام سلطه و مدعی رهبری جهان برای یک صد سال از طرف دیگر، نظم جهانی در حال تغییر است و نظم جدیدی در حال شکل گیری می باشد. در نظم جدید در حال شکل گیری، ایران با موقعیت ژئوپلیتیکی برتر، محور یک قطب قدرت خواهد بود. دلایل زیر توجیهکننده و توصیفکننده این قطب قدرت می باشد:
۱- شکلگیری جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران در برابر رژیم صهیونیستی و مداخلههای بیگانگان در منطقه؛ جبهه مقاومت در منطقه راهبردی غرب آسیا، به یک قدرت بی نظیر تبدیل شده و به طور اساسی موازنه قدرت را در این منطقه، به ضرر رژیم صهیونیستی و حامیان منطقهای و فرامنطقهایاش تغییر داده است. این قدرت از یک طرف بر آبراه استراتژیک خلیج فارس مسلط است و از طرف دیگر با اتصال سرزمینی از طریق عراق و سوریه، در سواحل مدیترانه به یک قدرت تعیینکننده تبدیل شده است. جنگهای ۳۳روزه، ۸ روزه و ۲ روزه و شکست توطئه جریان های تکفیری با حمایت یک جبهه غربی، عبری، عربی و ترکی در سوریه، عراق و لبنان، نشان دهنده قدرت محور مقاومت در منطقه می باشد.
۲- شکلگیری پدیده بیداری اسلامی در منطقه با الهام بخشی جمهوری اسلامی، عمق راهبردی ایران را در منطقه افزایش داده است. پدیده بیداری اسلامی در منطقه یک واقعیت است. هرچند بیداری اسلامی در کشورهایی چون مصر و تونس، به دلایلی به انحراف کشیده شد، لکن تحولات شبه جزیره و خصوصاً تحولات یمن، نشان میدهد که در آینده عمده کشورهای غرب آسیا در کنترل جریان های اسلامی همسو با ایران خواهد بود.
بنابر آنچه آمد؛ میتوان گفت، انقلاب اسلامی تحولات ژئوپلیتیکی اساسی را برای ایران رقم زده و ایران تحت سلطه و در اردوگاه غرب را، به یک کشور مستقل و قدرتمند منطقهای تبدیل نموده است. اما این قدرت منطقهای با توجه به تحولات منطقه و جهان، در آستانه تبدیل شدن به یک قدرت بین المللی می باشد.
نگاهی به شکستهای آمریکا در آمریکای جنوبی ـ که عمدتا سیاسی و ایدئولوژیک بوده تا اقتصادی ـ و زنجیره پیروزیهای احزاب سیاسی چپ در ونزوئلا، برزیل، نیکاراگوئه، اکوادور و بولیوی از این واقعیت حکایت دارد که جایگزینی در درون سرمایهداری ظهور کرده است و در این رابطه نیز میتوان به نمونه اروپایی این تحول اشاره کرد که طی آن جنبش های ضدسرمایه داری همچون جلیقه زردها و احزاب رادیکال در این قاره ظهور کردهاند.
نظم نوین ادعایی آمریکا که پس از پایان جنگ سرد ایجاد شده بود به دلیل ضعف نظامی و اقتصادی این کشور در حال فروپاشی است. متعاقب زوال آمریکا، قدرت های جدیدی نیز در حال ظهور هستند که نگاه تجدیدنظر طلبانه به نظم آمریکایی دارند و به خاطر اینکه قواعد و هنجارهای آن را قبول ندارند، درصدند در نظم جهانی آینده نقش مهمی ایفا کنند.
پیروزی دونالد ترامپ به عنوان فردی مخالف ساختار حاکم بر آمریکا، از ناکارآمدی موجود در سیاست، اقتصاد و جامعه این کشور حکایت دارد. ترامپ در ظاهر شعار بازگرداندن قدرت آمریکا را سر می دهد، اما او علاوه بر ناکامی در حل مشکلات بنیادین آمریکا، بر دشواری های این کشور به ویژه در عرصه جهانی افزوده و افول جایگاه هژمونیک این کشور را تسریع خواهد کرد. همچنانکه سیاست های جنجالی وی در مدت زمامداری در کاخ سفید که منجر به آتشزدن پرچم آمریکا در جلوی کاخ سفید، واژگون کردن مجسمههای «کریستف کلمب» و «جرج واشنگتن» و…به خوبی این مسئله را آشکار کرده است. کشیده شدن دامنه اعتراض مردم از قتل «جرج فلوید» شهروند ۴۶ ساله سیاهپوست آمریکایی به دست یک افسر سفیدپوست پلیس در شهر «مینیاپولیس» به پایین کشیدن مجسمههای کریستف کلمب که پدر آمریکا به حساب میآید و مجسمههای جرج واشنگتن که مظهر مدنیت امروز آمریکا محسوب میشود، موضوعی ساده نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت.
شرایط جمهوری اسلامی ایران
اما در مقابل، وضعیت و جایگاه ایران در این مقطع کنونی ناظر بر موارد ذیل است:
ـ پیشرفتهای علمی و توسعه فناوری و صنعتی ایران با وجود تحریمها و فشارها که تبدیل به الگوی «مقاومت، استقلال و پیشرفت بومی» در میان ملتهای منطقه شده است.
ـ الگو شدن وتاثیرات الهام بخش نظام جمهوری اسلامی برای کشورهای منطقه و جهان اسلام
ـ پیشرفت و اقتدار نظامی ایران در خلیجفارس، تنگه هرمز، اقیانوس هند، دریای احمر، دریای مدیترانه و امکان حضور مقتدرانه در دیگر آبهای بینالمللی حتی در منطقه دریایی ایالات متحده
ـ اقتدار و اشراف اطلاعاتی ـ امنیتی جمهوری اسلامی در قبال توطئههای دشمن
ـ پیشرفت کشور در حوزه فناوری صلحآمیز هستهای با وجود فشارها
ـ واکسینه شدن جمهوری اسلامی و سربلند بیرون آمدن ملت از فتنه های گوناگون
ـ همراهی نظام و ملت و همبستگی ملی در جمهوری اسلامی ایران
ـ تواناییهای ایران در کم اثر کردن تحریم ها و اتکا به توان داخلی
نتایج تلاش های نظام سلطه
اکنون که چهل سال از اقدامات تقابلی آمریکا علیه جمهوری اسلامی می گذرد نتایج تلاش های این کشور چیزی جز پیشرفت روزافزون جمهوری اسلامی و افول قدرت کاخ سفید را نشان نمی دهد. برای درک این موضوع کافی است به سخنان برخی از مقامات آمریکایی در بررسی موقعیت فعلی آمریکا با گذشته مراجعه شود.
هنری کسینجر، استراتژیست معروف آمریکایی در مصاحبه با رادیو ملی آمریکا (NPR) ضمن اذعان به افول جایگاه آمریکا با اشاره به جایگاه تاریخی ایران و نفوذ این کشور در منطقه خاورمیانه ایران را مستعدترین کشور منطقه برای ایجاد هژمونی و تشکیل یک امپراتوری قوی در خاورمیانه دانست. وی با تأکید بر اینکه آمریکا در هر صورت نباید نقش ایران در تحولات جهان را نادیده بگیرد، عنوان کرد: «نوعی کمربند تمدن ایرانی-اسلامی از تهران تا بغداد و از آنجا تا بیروت شکل گرفته است. این وضعیت، این فرصت را به ایران میدهد تا امپراتوری ایرانی را احیا کند.»این چهره اثرگذار دیپلماسی آمریکا، افزود: «از نقطه نظر ژئواستراتژیک من ایران را مسئلهای بزرگتر از «داعش» میدانم.»
زبیگنیو برژینسکی در سخنرانی در دانشگاه «جان هاپکینز» گفت: «نظریه «تسلط بر جهان» جذابیت خود را از دست داده و دوره حکومت آمریکا بر جهان پایان یافته است.برژینسکی افزود: دوره تسلط آمریکا بر جهان پس از جنگ سرد هم به علت از بین رفتن مشروعیت آن در چند سال اخیر، پایان یافته است. وی با انتقاد از سخنان رئیس جمهور سابق آمریکا که ملت این کشور را «استثنایی» توصیف کرده بود، تصریح کرد: «وضع کنونی آمریکا مشابه زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق است و موج انتقادهای مردم آمریکا از رژیم صهیونیستی روز به روز در حال افزایش بوده و سیاست جنگ افروزی محکوم به شکست است.»
به گفته برژینسکی چهار مشکل اساسی برای امریکا مطرح شده است که نتایج مترتب بر انتقال نقطه ثقل این ابرقدرت (امریکا ) از غرب به شرق ، تاثیر بهار عربی در این قضیه مهمترین آن عنوان شده است.
کاهش تاثیر بین المللی امریکا، نشانه های سقوط امریکا و پس رفت داخلی و خارجی این کشور و نحوه هدر رفتن فرصتهایی که برای امریکا در عرصه بین المللی بعد از جنگ سرد بوجود آمده است و نحوه بازگرداندن قدرت قبلی امریکا به عنوان دومین علت ذکر شده است. سومین مساله نیز آن است که اگر امریکا سقوط کند، در این صورت پیامدهای این قضیه چه خواهد بود و قربانیان این موضوع چه کسانی خواهند بود و آیا چین می تواند جانشین امریکا در قرن بیست و یکم شود یا خیر. و چهارم اینکه اگر امریکا بتواند موقعیت قبلی خود را باز یابد در این صورت چه اهدافی برای این کشور تعریف خواهند شد.
جیمز ریچارد،کارشناس روابط بین الملل در مقایسه وضعیت ایران و امریکا می گوید: «ایران قدرت اول منطقه و بازیگر بسیار فعال و تاثیرگذار در سطح جهان است و قدرت و نفوذی که ایران در کشورهای منطقه دارد، آمریکا ندارد».
دیک چنی معاون رئیس جمهوری سابق آمریکا از آنچه به عنوان نفوذ رو به ضعف آمریکا در خاورمیانه یاد نمود، انتقاد و تصریح کرد: «متحدان ما در منطقه دیگر روی ما حساب نمیکنند، به ما اعتماد ندارند و دشمنان ما نیز دیگر از ما نمیترسند. در همین زمینه مشاور سابق امنیتملی آمریکا اذعان کرد که دوره تسلط این کشور بر جهان پایان یافته است.»
«جیمز جوینر» مدیر اندیشکده شورای آتلانتیک آمریکا در مطلبی با عنوان «قدرت جهانی ۲۰۳۰» مینویسد: گزارش امروز «روندهای جهانی ۲۰۳۰» شورای اطلاعات ملی آمریکا پیشبینی کرده است که «تا سال ۲۰۳۰ هیچ کشوری چه آمریکا، چین یا هر کشور بزرگ دیگری قدرت برتر نخواهد بود.»
همین واقعیت ها سبب شده تا آمریکایی که زمانی به عنوان ناجی، وارد کشورها میشد اکنون دیگر این نگاه در میان ملتها نیست و جبهههای مردمی برای مقابله با نظامی گری آمریکا در سراسر منطقه مشاهده میشود. جبهه مقاومت در منطقه نه تنها علیه دشمن صهیونیستی بلکه علیه آمریکا نیز شکل گرفته و این زمینه ساز افول نظامیگری آمریکا خواهد بود. اصلی که در سراسر جهان قابل مشاهده است.
انقلاب اسلامی با رهبری روشنگرانه حضرت امام خمینی (ره) به همه مستضعفان جهان نشان داد که در صورت اتکال به خدا، بیداری از خواب غفلت و ایستادگی در مقابل مستکبرین، امکان غلبه بر آنان و برون رفت از شرایط استضعاف کنونی وجود دارد. به همین خاطر بود که حضرت امام از ابتدای پیروزی انقلاب همواره ملت های مسلمان منطقه و سایر مستضعفان جهان را به پیروی از الگوی ضد استکباری ملت ایران و قیام سراسری علیه دیکتاتورهای مستکبر فرا می خواند.
امروز نیز انقلاب اسلامی برخلاف تمامی ادعاها و تبلیغات رسانه های غربی در راستای پروژه اسلام هراسی و ایران هراسی، پرچم استکبارستیزی و عدالت خواهی را در دست گرفته است و علی رغم اتخاذ موضع مستقل و سازش ناپذیر در برابر ابرقدرت ها، برای تمامی ملت های آزاده جهان پیام صلح و دوستی و برادری و همکاری دارد که نمود آشکار آن دو نامه رهبر انقلاب اسلامی به جوانان غربی بود. بر اساس منطق روشن انقلاب اسلامی که در این دو نامه متبلور می شود، در شرایطی که متأسفانه سیاستمداران و دولتمردان کشورهای غربی آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده اند و با اتخاذ سیاست هایی مُزوّرانه در عین سر دادن شعار مبارزه با تروریسم، خود به نُضج و گسترش این پدیده شوم دامن می زنند، مسئولیت بسیار سنگینی برعهده تمامی آزادی خواهان و عدالت جویانِ سراسر جهان به ویژه روحانیون، نخبگان، اندیشمندان و روشنفکران و جوانان متعهد به آرمان های الهی است تا همدلانه برای مقابله با سلطه گری ظالمانه ابرقدرت ها و نجات انسان های بی گناه اقدام کنند. به نظر می رسد نیاز امروز جهان بیش از هر چیز گشایش مسیری برای تعامل است که طی آن مردمان آزادمنش و ژرف اندیش جامعه جهانی در جایگاهی برابر و در فضایی مبتنی بر منطق و استدلال و رها از القائات گفتمان نظام سلطه و مناسبات قدرت، به بحث و گفتگو و هم اندیشی سازنده برای نیل به درک متقابل و یافتن راهکارهایی جهت رفع سوءتفاهم ها و مشکلات مشترک جوامع بشری بپردازند. مکاتب فکری دست ساز بشر همچون لیبرالیسم و کمونیسم با وجود تمامی ادعاهای خود نتوانسته اند گره از مشکلات بشریت بگشایند و جهانی سرشار از جنگ و تهدید و ناامنی را برای او ساخته اند. لذا چه بسا تنها راه باقی مانده برای بشر امروز بدون تردید بازگشت به تعالیم پیامبران الهی و گوش سپردن به ندای فطرتی باشد که در نهاد تمامی انسان ها به ودیعه گذارده شده است .
مکتبسیاسى امام(ره) نیاز اصلى بشریت است زیرا تمامى مصائب، رنجها و گرفتارى کنونى بشر،محصول مکتب لیبرال – دمکراسى است که دنیاى غرب، ادعاى تکامل یافته بودن این مکتب راداشت. امروز مهمترین وظیفه، انتقال سالم مکتب سیاسى امام به نسلهاى آینده است، مکتبى کهعمق نفوذ و گستره آن هر روزه خاکریزهاى جدیدترى را فتح مىکند.
بازدیدها: 550