بسیجی تدارکاتی که محافظ مسلح داشت
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام، بیمارستان، بزرگ بود و مخصوص مجروحان جنگ. بستریام که کردند، فهمیدم هم تختیام یک بسیجی است. چهره ساده و با صفایی داشت. قیافهاش میخورد که جزء نیروهای تدارکات باشد. بعد از سلام و احوالپرسی، گفتم: پدر جان تو جبهه چکارهای ؟
لبخند زد. گفت: تدارکاتی.
گفتم: خودمم همین حدس رو زدم.
جوانی توی اتاق بود که دائم دور و بر تخت او میچرخید. اول فکر کردم شاید همراهش باشد، ولی وقتی دیدم اسلحه کمری دارد، شک کردم.
کم کم متوجه شدم مجروحان دیگری که در آن اتاق هستند، احترام خاصی به او میگذارند. طولی نکشید که چند تا از فرماندهان رده بالای سپاه آمدند عیادتش. مثل آدمهای برق گرفته، بر جا خشکم زده بود.
انتظار داشتم آن بسیجی ساده و با صفا هر کسی باشد غیراز حاج عبدالحسین برونسی.
همین که از بیمارستان مرخص شدم، رفتم توی تیپی که او فرماندهاش بود.
تا موقعی که شهید شد ازش جدا نشدم
بازدیدها: 0