تسلیم در برابر خدا بخش یازدهم | سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عباسی ولدی
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.
در این مجموعه سخنان حجت الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش یازدهم این مجموعه سخنرانی با عنوان تسلیم در برابر خدا در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان
بر نفس خود دچارم یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت با شعله ی جهالت
آتش گرفته بالم یابن الحسن اغثنی
تاریک و روسیاهم افتاده قعر چاهم
ای شمس روزگارم یابن الحسن اغثنی
از شرم ناگزیرم از شرم سر به زیرم
از شرم بی قرارم یابن الحسن اغثنی
جز رحمت نگاهت جز گرمی پناهت
آرامشی ندارم یابن الحسن اغثنی
مانند والدینم گریه کن حسینم
این است اعتبارم یابن الحسن اغثنی
عقده گشاییم کن کرببلاییم کن
دلتنگ آن دیارم یابن الحسن اغثنی
تعجیل در فرجش صلوات
امشب قرار شد بحث متفاوتی از ده شب گذشته داشته باشیم به عنوان شب پایانی جلسه
یک نکته را ابتدائا تذکر بدهم. ما در طول سال هیچ دهه ای رو غیر از دهه ی اول محرم نداریم که این جمعیت با این انسجام و این رونق پای منبر و روضه ی امام حسین علیه السلام بنشینند. نه ماه رمضان این اتفاق می افتد. بله شاید شب بیست و یکم باشد ولی یک دهه فقط در محرم اتفاق می افتد. دهه ی اول محرم یک برکتی دارد. پای منبر می نشینند، پای روضه می نشینند، انواع و اقسام اقشار مردم. برای امثال بنده که وظیفه مان این است که معارف اهل بیت علیهم السلام و معارف قرآن را به مردم منتقل کنیم این یک فرصت استثنایی است. اینکه ما از این فرصت صرفا برای یک سری مباحث کاملا مشخص استفاده کنیم، و نیازهای مردم را در این دهه فراموش کنیم و همه را محدود کنیم به یک سری مباحث مشخص، بد سلیقگی نیست، بالاتر از این است؛ کنار گذاشتن و کوتاهی در انجام وظیفه است. بنده خودم از ابتدایی که خدا توفیق داد و وارد این عرصه شدم و به من سر تا پا بی لیاقت اجازه داد که روی این منبر بنشینم، با خودم عهدی کردم و تا الان سعی کرده ام پای این عهدم بایستم.
و آن اینکه حساس نباشم که در دهه ی محرم حتما به صورت مشخص، ابتدا تا انتها مثلا در مورد حادثه ی کربلا حرف بزنم. ممکن است موضوعی مورد نیاز شما باشد، در ظاهر هم مربوط به کربلا و حادثه ی کربلا نباشد ولی نیاز است. اصلا فلسفه ی این منبر این است. من سال گذشته یادم هست یکی دو شب درباره ی ازدواج صحبت کردم. خب مگر جوان هیئتی، نیاز به ازدواج ندارد؟ مگر پدر و مادرش نیازمند این نیستند که بدانند در مسیر ازدواج او باید چه چیزهایی را در نظر بگیرند؟ مگر خودش نیازمند این نیست که بفهمد چگونه باید ازدواج کند و چه موانعی سر راه ازدواجش هست؟ خب چه اشکالی دارد که من در محرم بالای این منبر درباره ی ازدواج حرف بزنم؟!
اگر جوانهای هیئتی به موقع ازدواج کنند و درست ازدواج کنند، امام حسین علیه السلام بدش می آید؟ بالا رفتن سن ازدواج در بچه های هیئتی یک معضل نیست؟ هست دیگر. وقتی سن جوان هیئتی در سن ازدواج بالا می رود شیطان بیشتر طمع نمی کند؟ خب چرا. در نقشه هایش موفق تر نمی شود؟ خب چرا. من اگر یک محرمی آمدم درباره ی آسیبهای فضای مجازی و اثر آن روی خانواده حرف زدم، کار اشتباهی می کنم؟ خب اینجا نگویم کجا بگویم؟ آیا فضای مجازی خانواده های ما را تهدید نمی کند؟ صرف اینکه من آمدم هیئت زیر خیمه ی امام حسین علیه السلام دارم عزاداری می کنم، این معنایش این است که من از آسیبهای فضای مجازی در امانم؟ نه.
خب پس باید درباره اش حرف زد. خیلی خودمانی به شما بگویم اینجا نخواهم بگویم من کجا شما را گیر بیاورم و در این باره حرف بزنم؟ این جمعیت در ماه رمضان می آید؟ در فاطمیه می آید؟ در دهه ی آخر صفر می آید؟ کی می آید؟ من ده شب با محوریت سوره ی یوسف در این باره صحبت کردم که خدا کمبود زندگی ما است، نگاه توحیدی که ابتدا تا انتهای کربلا که نه، ابتدا تا انتهای زندگی چهارده معصوم که نه، ابتدای خلقت با توحید بوده است تا قیام قیامت هم با توحید می رود. هر کجا پای توحید ما بلنگد ما در زندگی دچار مشکل می شویم. خب این را کجا بگویم؟ اصلا اگر ما منبر دهه ی محرم را برای پاسخ دادن به نیازهای معرفتی مخاطبانمان استفاده نکردیم، حتما باید شما به ما نقد بکنید. خب امشب من درباره ی یکی از موضوعات اساسی می خواهم صحبت کنم که پارسال هم به آن اشاره کردم ولی امسال تصمیم گرفتم با توجه به مسائل مختلفی که وجود دارد یک شب را اختصاص به این موضوع بدهم.
آقایان خانمها! بعضی از اتفاقات هست که در زمانی که باید برایش کاری کرد مردم به خاطر اینکه خطرش را احساس نمی کنند، انگیزه ای ندارند برای اینکه کاری کنند تا آن خطر پیش نیاید. چون احساس نمی کنند، مراعات نمی کنند. مثلا همین کرونا آن موقعی که به او می گوییم مراعات کن، مراعات کن … مراعات نمی کند، هی می گوید چرا گیر می دهی؟ اما همین که یکی از بستگانش کرونا می گیرد، به بیمارستان می رود، به او اکسیژن وصل می کنند، نمی تواند نفس بکشد می بینی مراعاتش بیشتر شد. چرا؟ چون خطرش را حس کرد. این مصاحبه هایی که در تلویزیون هست می بینید؟ این بستری ها التماس می کنند، می گویند ما فکر نمی کردیم بگیریم، تو را به خدا مراعات کنید! می گوید آقا ممکن است مثلا در تهران ده سال، پانزده سال تا بیست سال آینده یک زلزله بیاید، اگر این زلزله بیاید به شدت خانمان برانداز است، حداقل خانه های نو و تازه ای که می سازید با اصول مهندسی بسازید.
اما جدی نمی گیرد. شرق تهران یا غرب تهران یا شمال تهران یا یک استان کنار تهران یک زلزله می آید خانه ها خراب می شود، می بینی این که می خواهد خانه بسازد می ترسد. یکی از ایرادهای ما است که تا خطر را حس نکنیم برایش کاری نمی کنیم. از بچگی هم همینطور بزرگ شده ایم. ایرادمان است دیگر. می گویی اینقدر شکلات نخور، اگر هم می خوری مسواک بزن. می گوید ولش کن بابا. مادره داغون شده از بس به این میگوید مسواک بزن و نمی زند. اما بچه یک بار که دندان درد می گیرد، شکلات که به او می دهی نمی خورد، چون خطر را حس کرد. بعضی از خطرات هست که وقتی به وجود می آید یک راهی دارد برای جبران دوباره آن. دندانش درد گرفته، رعایت نکرده، می کشی یا ترمیم می کنی بعد هم مراعات کن. اما بعضی از خطرات اینطور نیست، وقتی آمد دیگر نمی شود برای آن کاری کرد، تمام شد! ما در جامعه ای زندگی می کنیم که حدود بیست سال آینده که زمان خیلی دوری هم نیست، سال 1420، می شویم یک کشور فوق سالمند، پیر.
در جمعیت شناسی می گویند وقتی هفت تا چهارده درصد جمعیت یک کشوری بالای شصت سال قرار می گیرد، می گویند این کشور می رود به سمت سالمندی. چهارده تا بیست و یک درصدشان وقتی بالای شصت سال می شود می گویند این کشور سالمند شد، وقتی بیست و یک درصد به بالا شد می گویند این کشور دچار انفجار سالمندی شده است، فوق سالمند است! ما در کشوری داریم زندگی می کنیم که طبق آماری که الان داریم اگر همین طور پیش برویم در سال 1420 حدود بیست میلیون سالمند داریم، و طبق بعضی از برآوردهای جمعیتی یک کشور فوق سالمندیم، که تبدیل می شویم به یک کشور بسیار بسیار آسیب پذیری که دیگر نمی شود کاری کرد!
آقا! یعنی چه؟ حالا سالمند شدیم چه اتفاقی می افتد؟
من چندتا نکته می خواهم بگویم، خواهش می کنم دقت کنید. خانمها آقایان! من وظیفه دارم بالای منبر رسول خدا در دهه ی محرم چیزی که جامعه ی شیعی و مسلمان ما را دارد تهدید می کند بگویم حداقل به عنوان یک کسی که لباس پیغمبر تن اوست، ده بیست سال دیگر اگر زنده بودم، و اگر از دنیا رفته بودم کسی پشت سر من نگوید این نگفت از ترس اینکه نکند ما به او نقد کنیم. من می دانم در ذهن خیلی از شما الان که حرفها را شروع میکنم یک عالمه انتقاد هست. ده سال است دارم در این زمینه حرف می زنم. انتقادهایتان را هم شنیده ام ولی خواهش من این است در شام غریبان امام حسین علیه السلام که یک مقدار ذهنتان را خالی کنید از همه ی نقدهایی که در خاطرتان هست، و این حرفها را بشنوید و بعد روی آن فکر کنید. آقا کشور اگر سالمند شد این همه جمعیت سالمند داشت چه اتفاقی می افتد؟
1- در سال 1420 که ما بیست میلیون سالمند داریم یعنی بیست میلیون جمعیتی داریم که از حکومت مطالبه دارند چون کارشان را انجام داده اند، بازنشست شده اند، حالا خدمات باید تحویل بگیرند، در حالی که ما جمعیت کافی برای اینکه بتوانیم ثروت تولید کنیم، خدمات تولید کنیم نداریم. یک بحران اقتصادی وحشتناک!! بیست میلیون مطالبه گری که نمی توانیم جوابشان را بدهیم!!
من برای اینکه بدانید چقدر قصه قصه ی جدی ای هست، به نقل از یکی از نظریه پردازان اقتصادی صهیونیست خدمت شما عرض می کنم، دیوید پل گلدمن، این رصد می کند جوامع را به ویژه ایران را. می گوید بزرگترین تهدید آینده ی اقتصاد ایران، سالمندی جمعیت است. نیمه ی قرن جاری میلادی یک سوم جمعیت ایران بیش از شصت سال خواهند داشت که این بسیار بیشتر از ده درصد کنونی است. بعد می گوید هزینه ی نگهداری از این جمعیت سالمند، اقتصاد ایران را له خواهد کرد!
شوخی بردار نیست!! من داخل پرانتز بگویم می دانم وقتی بحث سالمندی جمعیت پیش می آید، بعد فریاد می زنیم جوانها! چه خبر است این سن ازدواج بالا؟! آنهایی که ازدواج کرده اید چرا از خدا بیشتر بچه نمی خواهید؟! سریع می گویید مگر پولش هست؟ وضعیت اقتصادی را مگر نمی بینی؟ رفتی میوه فروشی؟ رفتی قصابی؟ رفتی در بازار؟ اجاره خانه ها را دیده ای؟ حواسم به همه ی اینها هست. یک ذره به من مهلت بدهید.
ما ده بیست سال فرصت داریم نهایتا که یک فکری بکنیم. اگر این فکر را الان نکردیم، اگر جوانهایمان زودتر ازدواج نکردند، اگر ازدواج کرده ها بیشتر از یکی دوتا از خدا بچه نخواستند به موقعیتی خواهیم رسید که مشکلات اقتصادی الان در برابر آن موقع یک بچه بازی است. اینها دیگر مشکلات اقتصادی به حساب نمی آید. چون ایران دیگر اصلا یک کشور پیر، سالمند است. ما ششمین کشور دنیا هستیم که با سرعت دارد به سمت سالمندی می رود. در کل دنیا سالمندی یک آسیب است. آقایان! کشور ژاپن که در شرق آسیا به عنوان یکی از اقتصادهای قدرتمند است دارد ستون فقرات اقتصادش زیر بار سالمندی می شکند. چون یکی از پیرترین کشورهاست.
سال 2012، یک ممیز دوازده صدم تریلیون دلار بودجه ی سالیانه اش بود که یک سوم آن هزینه ی سالمندانش شد!! امروز در ژاپن وزارتی داریم به عنوان وزارت تنهایی! از بس پدران و مادران، زنان و مردانی که در خانواده هایی بودند که یک بچه داشتند، بزرگ شده اند، الان بچه شان دنبال کار خودش است، اینها تنها هستند، کسی را ندارند، ژاپن به عنوان یک کشور سالمند مجبور است برای اینها هزینه کند. مگر می تواند اینها را در دریا بیندازد؟! شما شنیدید رهبرمان هم اشاره کردند در کشورهای پیشرفته، وقتی ویروس کرونا آمد، آنها این را یک فرصت دیدند برای اینکه سالمندان را در گرداب ویروس کرونا رها کنند تا بمیرند تا از هزینه هایشان خلاص بشوند! نمی توانند از عهده ی آن بربیایند. ما در سال 1420 دیگر اینقدر جوان نداریم که سر کار بروند. آقایی که می گویی الان شغل کو؟! تو می گویی بچه بیاور، شغل کو؟!
بزرگترها خواهش می کنم این را به جوانترها بگویید مشکل ده پانزده سال آینده ی ما دیگر اشتغال نیست، اشتغال تا چند سال دیگر مشکل ما است؛ مشکل ده پانزده سال آینده ی ما نیروی کار است، چرا؟ چون کسانی که در دهه ی 60 مثل ماها که البته در دهه 50 بودیم کسانی که در دهه ی 60 به دنیا آمدند، هفت تا، هشت تا، نه تا بچه بودند، اینها رفته اند سر کار، نهایتش ده پانزده سال دیگر اینها بازنشست می شوند، چه کسانی باید سر جای آنها بروند؟ آنها که در خانواده های یکی دوتا فرزندی بوده اند. یک دفعه فرصت شغلی آزاد می شود ولی ما نیروی کار نداریم.
من یک مثال می زنم، این را می گویم بزرگترها بگویند، ما متولد دهه ی پنجاه هستیم. دهه ی شصت رفته ایم مدرسه، چندتا مدرسه ی تک شیفته در دهه ی شصت شما سراغ داشتید؟ الان چندتا مدرسه ی دو شیفته سراغ دارید؟ الان کلاس اولی ها در بعضی از مدرسه ها اصلا تشکیل نمی شود!! در زمان ما دانشگاه رفتن یک آرزو بود چون ظرفیت نبود، سال گذشته یک میلیون و پانصد هزار صندلی خالی دانشگاه بود، ولی دانشجو نبود!! در سنین سربازی دهه ی شصتی ها، یک مدت دولت گفت بیایید پول بدهید سربازی نروید، از بس سرباز زیاد بود. اما الان شما بروید به ارتش بگویید، به نیروی انتظامی بگویید، به سپاه بگویید، آقا سرباز؟! می گویند خیلی کم است.
چند سال دیگر ببینید مدرسه، دانشگاه، سربازی چند سال دیگر این قصه دقیقا می افتد در کار. دهه ی پنجاه و شصتی ها بازنشست می شوند، دهه ی هفتاد و هشتاد و نودی ها می خواهند سر کار بروند. هرچه می رویم می بینیم یک عالمه موقعیت شغلی ولی نیروی کار نداریم! باید چه کار کنیم؟ در تمام دنیا می گویند یا اعلام ورشکستگی اقتصادی کنید و بگویید نمی توانیم یا باید نیروی کار را از جاهای دیگر وارد کنیم. می دانید وارد کردن نیروی کار در جامعه ی ما یعنی چه؟ یعنی از بین رفتن فرهنگ، یعنی از بین رفتن امنیت! شما هر شهر مهاجر پذیر را در کشور خودمان دقت کنید، مقایسه کنید با شهر بومی ای که مهاجر پذیر نیست می بینید شهرهای مهاجر پذیر آمار جرم و جنایت و فساد و ناامنی شان بیشتر از شهرهای بومی است.
حالا شهر مهاجر پذیر در جامعه ی ما یعنی از دوتا استان آن طرف تر آمده است، ما در سال حدود 1415 تا 1420 یا باید بگوییم ایران ورشکسته ی اقتصادی است یا باید درهای مملکت را باز کنیم تا از هر کجا که شد، بیایند و تولید در کشور نخوابد، تا بتوانیم کشور را اداره کنیم. و دشمن روی این حساب باز کرده است. دشمن روی این حساب باز کرده است!!
بگذارید نکته ی بعدی را بگویم. آقایان! در تمام دنیا، می گویند یکی از اصلی ترین مؤلفه های قدرت، جمعیت است. اسراییل معتقد است یکی از قوی ترین ارتشهای دنیا را دارد ولی از نظر نرخ باروری در منطقه ی ما رتبه ی هفتم است و یک قانون نانوشته ای آنجا هست که هر زن یهودی حداقل چهار بچه باید بیاورد! خب تو که بمب هسته ای داری!! در آمریکا اصلا چیزی به عنوان کنترل موالید نداریم! هنوز در آمریکا خانواده های هشت نه ده فرزندی هست و اصلا هم بد نیست. اینها برای ما بد جلوه داده اند، مقصر هم بوده ایم ها! سریع در ذهنتان نگویید که خودتان کردید، بله، مقصر بودیم. ولی ایران در این بیست و شش کشوری که ما در منطقه داریم رتبه های آخر یعنی بیست و پنج و بیست و شش است از نظر فرزند آوری!! آمریکا! تو که این همه بمب هسته ای داری، ابرقدرت هستی جمعیت را برای چه می خواهی؟ یکی از مؤلفه های اصلی قدرت، جمعیت است.
اینکه می گویم حساب باز کرده اند، می گویند ایران یک کشور پهناوری است. مثل کشورهای اروپایی هم نیست که قدم به قدمش خانه باشد. یک عالمه اش سرزمین بدون سکنه است. جوانها بروند تحقیق کنند، جالب است بدانید کشور ما ایران، نهایت منطقه ی مسکونی اش از این کشور پهناور، سه چهار درصد است. شما بین اراک و قم که حدود صد و بیست کیلومتر است چندتا اراک و قم دیگر می توانید درست کنید؟ هرچقدر چهناوری یک کشور زیاد می شود و منطقه ی مسکونی آن کم می شود، تأمین امنیت آن سخت تر می شود. این دو دوتا چهارتا است. اینجا یک زمین سه چهار هزار متری اگر یک قسمتش مسکونی باشد و بقیه اش رها باشد، تأمین امنیتش سخت است، الان که شما هستید این جمعیت نشسته است کسی نمی تواند با چشم چپ به اینجا نگاه کند. اما اگر شما ده تا بشوید و یک گوشه هم بنشینید، ببینید مرزهای ما را نگاه کنید که چطور است، مرزهای ما اکثر قریب به اتفاقش غیر مسکونی و سرزمین رها است.
برژینسکی مخ سیاست خارجه ی آمریکا است. از انقلاب پنجاه و هفت دارد برای آمریکا خط تعیین می کند که چطور برخورد کنید. مذاکرات هسته ای که آغاز شده بود، برژینسکی به پنج به علاوه یک گفت (آقایان! ببینید دشمن کجاها را نشانه گرفته است، من مضمون کلامش را می گویم) گفت بروید مذاکره کنید برای مذاکره، نه مذاکره برای نتیجه. تا آمد به نتیجه برسد، بهانه بیاورید. تا آمد هسته ای حل بشود، مثلا بگویید موشکی. این حل شد بگویید قدرت منطقه. الان دارد همین اتفاق می افتد دیگر.
نه در دولت خاتمی به نتیجه رسیدیم، نه در دولت احمدی نژاد به نتیجه رسیدیم، نه در دولت روحانی به نتیجه رسیدیم، در هیچکدام به نتیجه نرسیدیم. چون سیاست است. خب آقای برژینسکی برای چه اینقدر وقت تلف کنیم؟ برژینسکی به پنج به علاوه یک گفت شما مذاکره کنید برای مذاکره، چون مشکل ایران را زمان و جمعیتش حل خواهد کرد. تا چند وقت دیگر ایران سالمند می شود و دیگر قدرت دفاع از خودش ندارد. آن موقع هرچیز که بگویید مجبور است قبول کند. دقت می کنید؟ بعد رهبر ما در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی می فرمایند پنجاه بار ایشان در این هفت هشت سال درباره ی جمعیت صحبت کرده اند. می گویند مسأله ی جمعیت از آن مسائلی است که وقتی انسان به عمق آن فکر می کند، تن او می لرزد!!! چقدر در این ده سال دارند میگویند آقا!
این سیاست یکی دوتا بچه را کنار بگذارید؟ چقدر به جوانها توصیه میکنند، به خانواده ها توصیه می کنند، به منبری ها توصیه می کنند، به مداحان توصیه می کنند، به دانش آموزان این سیاست وحشتناک کنترل جمعیت در ایران را گوشزد می کنند، در همه ی جمعها دارند فریاد می زنند، مردم! حواستان را جمع کنید! این چشم بیدار انقلاب، این سکاندار کشتی انقلاب دارد فریاد می زند، ما اگر همین گونه پیش برویم به جایی خواهیم رسید که دیگر نمی شود کاری کرد. این تعبیر دیگر نمی شود کاری کرد جمله ای است که بارها و بارها مقام معظم رهبری در چند سال اخیر گفته اند. باید یک فکری کرد. مشکلات دارد؟ بله.
شکر خدا در این چند سال دوستان من را شناخته اند، گاهی اوقات به صراحت هم بالای منبر خدمت شما عرض کرده ام، من از بین خود شما هستم، نه مسؤولیتی دارم، نه سمتی دارم، سطح زندگی ام هم از سطح زندگی بسیاری از شما پایین تر است، فقر را می فهمم، گرانی را می فهمم، سختی را می فهمم، مستأجری را می فهمم، صاحب خانه ی غرغرو داشتن را می فهمم، همه ی اینها را می فهمم. شما کدام یک از این مشکلات اقتصادی هست که شما بگویید و من خودم نچشیده باشم؟ می فهمم ولی یک چیز را داشته باشیم مملکت اهل بیت علیهم السلام را رویش حساب باز کرده اند. ایرانی که قطب تشیع در عالم است، امید اسلام در دنیا است، ده بیست سال دیگر این ایران نخواهد بود. این شعاری نیست که آن طرفی ها بدهند، حقیقتی است که رهبر ما بارها و بارها دارد اشاره می کند. صراحتا می گوید، کنایتا می گوید، اصرار دارد، تکرار می کند، یک خطری هست!!!
چه کار کنیم؟ چندتا کار؛ حسینی ها! نگذاریم قصه ی زندگی ما، قصه ی توابینی بشود که دو سه روز بعد از اینکه حسین بن علی به شهادت رسید شروع کردند به توبه کردن، ولی توبه شان حسین را به دنیا برنگرداند! شما هرچقدر شخصیت توابین برایتان عزیز باشد، حاضر نیستید دو سه روز بنشینید برای آنها عزاداری کنید، مگر ما بین توابین شهید نداریم؟ حاضرید مثل امام حسین علیه السلام برایشان عزاداری کنید؟ در سال چند بار یادشان می کنید؟ این سریال مختار را اگر هر سال پخش نمی کردند، بعضی هایمان در کل عمرمان یک بار یادشان نمی کردیم، چرا؟ چون زمان گذشت! موقعی به هوش آمدند که دیگر فایده ی چندانی نداشت. آن چیزی که نباید اتفاق می افتاد، اتفاق افتاد.
سخت است؟ بله سخت است. ولی بزرگترهای من، نور چشمهای من! مگر ما دهه ی شصت را رد نکردیم؟ هشت سال ما جنگ را اداره کردیم با بیست سی کشور که در قامت عراق نمایان شده بود، مگر ما جان ندادیم؟ مگر جوان ندادیم، مگر خون ندادیم؟ مگر سختی نکشیدیم؟ اگر پدران ما، برادران ما، مادران ما، خواهران ما، در آن دهه فداکاری نمی کردند، اگر آنها می گفتند خب به ما چه ربطی دارد؟ من جوانم را برایش زحمت کشیده ام، رسیده است به جایی که تازه می خواهم میوه ی آرزویم را بچینم، به جبهه او را بفرستم و جنازه اش را تحویل بگیرم، به من چه ربطی دارد!!؟ اگر آنها اینطور می گفتند، از سفره ی خودشان کم می کردند و به جبهه ها می دادند، اگر آنها می گفتند به ما چه ربطی دارد؟ مملکت حکومت دارد، خودشان به جبهه ها کمک کنند، خدا می داند بروید جوانها از این بزرگترها بپرسید بخش اعظمی از جبهه ها را خود مردم اداره می کردند. آن کسی که به جبهه می رفت فداکارانه، داوطلبانه که بسیاری از اینها داوطلبانه و بسیجی رفتند و یک قران حقوق نمی گرفتند، خدا می داند بعضی از اینها وقتی شهید شدند خانواده هایشان هم حاضر نشدند از بنیاد شهید چیزی بگیرند. وقتی فهمیدند مملکت در خطر است از غذای خانه شان زدند ولی دادند به جبهه ها.
یک شهید، دو شهید، سه شهید، خانه ای که دوتا شهید دارد یک جانباز، یک شهید دارد یک مفقود الاثر، مدافعان حرم، این شهدایی که به معنای حقیقی کلمه شهدای مظلومی هستند نمی توانستند در خانه بنشینند؟ نمی توانستند بگویند به ما چه ربطی دارد؟ به تعبیر مقام معظم رهبری اگر آنها نمی رفتند آنجا بجنگند ما باید در همدان با اینها می جنگیدیم. ما الان اینجا نشسته ایم با خیال آسوده بدون اینکه سر سوزنی نگران باشیم که یک نفر بیاید اینجا اسلحه روی ما بکشد یازده شب است داریم برای حسین بن علی عزاداری می کنیم! خطر را احساس کرد. مگر شهدای مدافع حرم چی از ما کم داشتند؟ شهید حججی، شهید قمی، شهید صدرزارده، شهید تمام زاده، شهید همدانی، از همه ی اینها بالاتر شهید قاسم سلیمانی، چه کم داشت؟ چرا برای ما عزیز هستند؟ چون در هنگام، به موقع وظیفه را تشخیص دادند، رفاه را کنار گذاشتند، سختی ها را به جان خریدند، به دنیا گفتند نه.
سختی دارد، بله ولی حیثیت مملکت تشیع، هستی مملکت اهل بیت علیهم السلام در گرو این است که ما الان به هوش باشیم. چه کار کنیم؟ پدرها و مادرها! دست به کار بشوید. دخترها پسرها! توقعاتتان را پایین بیاورید. ما به پدر و مادرها می گوییم زمینه ی ازدواج بچه ها را فراهم کنید، دست به کار ازدواج بچه هایتان بشوید، می گویند راضی نمی شوند. می خواهم یک جهیزیه ساده بگیرم، طرف پسر می گویند نه، خود دخترم می گوید نه!! بابا! آنها از جان گذشتند، از جوان گذشتند، از خون گذشتند، تو هم از جهیزیه ی آنچنانی بگذر! تو هم از مراسم عروسی آنچنانی بگذر. دختر محترم! اگر پدر و مادر بخواهند دست به کار بشوند و برای تو ازدواجی فراهم بشود تو از سرویس طلایت نگذری مگر چندتا جوان الان می توانند یک سرویس طلا برای تو بگیرند؟ آقا پسر! اگر تو از جهیزیه ی آنچنانی نگذری و توقعت را بالا ببری با این هزینه ها و با این خرجها، چند نفر می توانند جهیزیه برای دخترشان فراهم کنند؟ یاد آن مادر و پدری باش که برنج خانه اش برنج کوپنی بود! جوانها باور کنید ما برنج کوپنی مان تمام می شد، برنج نداشتیم؛ اما همان برنج کوپنی را مادرمان به رزمنده ها می داد می گفت ما یک ماه برنج نخوریم چیزیمان نمی شود! بابا آنها گذشتند، از خوراکشان گذشتند، از رفاهشان گذشتند، از جانشان گذشتند، تو از یخچال آنچنانی نمی گذری، تو از جهیزیه ی آنچنانی نمی گذری، تو از مراسم عروسی آنچنانی نمی گذری؟
کسانی که ازدواج کرده اید، توکل به خدا کنید، آنهایی که امنیت را به من و تو دو دستی تقدیم کردند از هستی شان گذشتند، ما می گوییم تو سختی را به جان بخر، نمی گوییم از هستی ات بگذر! ما می گوییم سختی را به جان بخر. باور کنید ماها با فقر بزرگ شدیم، الان هم زنده ایم، جوانها! به شما برنخورد، نسل ما سالم تر از نسل شما است! فکر نکنید حداقل در نسل من فکر نکنید ما با روغن حیوانی بزرگ شدیم شما با روغن نباتی، نه، نسل قبل از ما روغن حیوانی داشتند، ما با همین روغن نباتی های جامد هم بزرگ شدیم! باور کنید، این را بزرگترها تصدیق می کنند، ما خوراک سالیانه مان اگر در آن مرغ بود شاید سالی یک بار دو بار بود، الان دارند با سر تکان می دهند و تأیید می کنند. ولی سالمتر از شماها هم هستیم. سختی کشیدیم.
نسل ما سختی کشید ولی در مقابل شماها سربلند هستیم. اگر سختی ها را نمی کشیدیم امروز کشور ما یک افغانستان و بدتر از افغانستان بود. کشور ما یک سوریه و بدتر از یک سوریه بود. کشور ما یک عراق و بدتر از عراق بود. مطمئن باشید. کینه ای که دشمنان ما از شیعه دارند، تنها جایی که در اوج این کینه بروز پیدا می کند، فقط و فقط ایران است و اگر به ما دست پیدا کنند، ذره ای به ما رحم نخواهند کرد. و اینها برای بیست سال آینده برنامه چیده اند. این حرف من نیست. اینکه رهبر ما می گویند سیاستی وجود دارد که نگذارد این جمعیت، جمعیت جوانی بماند، سیاست است، تعریف شده است! آنهایی که ازدواج کرده اید، به خدا توکل کنید.
خدایا من یازده شب برای حسینی عزاداری کردم که همه ی هستیش را داد. صبح در مقتل خوانی چقدر پای روضه ی امام حسین علیه السلام گریه کردیم، خدایا هیچ چیز در برابر تو برای من ارزش ندارد. اگر همه را فدای تو بکنم ارزش پیدا می کند. علی اکبر و علی اصغری که خرج تو نشود به درد حسین نمی خورد! به فکر باشیم. مواظب باشیم ما از منفورترین نسلهای ایرانی نشویم. الان بیکاری هست، الان مشکلات اقتصادی هست ولی الان هم این فرصت هست، پنجره ی جمعیتی که جمعیت شناسان می گویند درباره ی باروری نهایتا پانزده تا بیست سال دیگر است، تمام می شود. یک کشور در دنیا نیست که سالمند شده باشد و بتواند دوباره جوان شود. و ما هم نمی توانیم اگر این اتفاق بیفتد. و متأسفانه اراک استان مرکزی به خصوص شهر اراک از نظر نرخ باروری جزء کمترین استانها است. فکر می کنم از نظر کمترین رتبه اش رتبه ی دوم باشد. یعنی در جدول آخر است از لحاظ نرخ باروری
نکته ی پایانی من این است که به همدیگر کمک کنیم. دولت وظیفه دارد؟ بله. خدا کند خدا کند به این سید بزرگوار خدا کمک کند این ویرانه ی اقتصادی که تحویل گرفته است به مدد اباعبدالله الحسین علیه السلام آباد کند. خدا کند. ما امید داریم. امید به او نداریم، به کابینه اش هم نداریم، بلکه امیدمان به خداست. خدا ان شاء الله کمکش کند. ولی ما به همدیگر کمک کنیم. این کمک مؤمنانه ای که سال گذشته شکر خدا در همین دهه استارتش زده شد، را ادامه بدهیم. بیاییم کمک کنیم. آقا بسیاری از ماها می توانیم ماهیانه کمکی کنیم خب اینجا برای من نوشته اند در این کمتر از یک سال به مستأجرها کمک کرده اند. به خانواده های نیازمند، کمک کرده اند. به زندانی ها کمک کرده اند. به بیمارانی که پول نداشتند برای درمانشان کمک کرده اند.
با ماهی 14 هزار تومان. کدام یک از شما نمی تواند ماهی 14 هزار تومان بدهد؟ حتی کسانی که وضعتان خیلی خراب است، طبق آموزه های دینی به ما می گویند صدقه بدهید، کمک کنید تا خدا به شما برکت بدهد. این جمعیت چند نفر است؟ من نمی دانم. ما در این چند شب دوستان گفتند سه شب پنج هزار پرس غذا داده شد، حدود صد میلیون تومان؛ اما 192 نفر آمده اند هر کسی گفته ده چهارده پرس آن با من، بدون اینکه هیئت بخواهد صد میلیون بگذارد که این نذری را بدهد، بدون اینکه به خود آن خانواده ها فشار بیاید پنج هزار پرس غذا داده شد، پس می شود! اگر یک زندانی با کمک ماهی 14 هزار تومان شما آزاد شده است، می شود. بعضی وقتها ما فقط نشسته ایم تماشا می کنیم که انجام بدهند. آقا شرکت کنید.
ما بگوییم سن ازدواج بالا رفته به خاطر گرانی؟ خب دخترها، پسرها! توقعتان را پایین بیاورید، شما کمکهایتان را بالا ببرید. یا علی بگویید. از همین امشب همین الان نیست کنید، عهد ببندید. من مطمئن هستم در شما ها کسانی هست که به راحتی نه ماهی چهارده هزار تومان بلکه ماهی صد و چهل هزار تومان بدهد و به او هیچ فشاری نیاید. می داند گاهی شما پول فست فودتان را ماهی یک بار با خانواده می روید یک چیزی که از اول تا آخرش ضرر است دویست هزار تومان پول غذای بیرون می دهید، آن هم فست فود، می دانم بَرج در زندگی بعضی از ماها هست. بیایید همین الان با هم قرار بگذاریم. بگوییم خدایا من می خواهم کمک مؤمنانه کنم، بساطش هم فراهم است. ما پارسال وقتی یک شب صحبتش را کردیم نمی دانم شصت هفتاد میلیون حدودا جمع شد. پس می شود. من پیشنهاد دادم این 192 نفری که در سه شب پنج هزار پرس غذا درست کنند اینها نمی توانند آخر هفته با هم قرار بگذاریم.
قرار امسالمان این است (پارسال کمک مؤمنانه راه افتاد قرار امسالمان این است) 192 نفری که سه شب زحمت کشیدید و هر شب 14 پرس غذا دادید بیایید از این دفعه شبهای جمعه وقتی غذا می پزید 5 پرس غذای اضافه بپزید، 200 نفر می شود هر شب جمعه 1000 پرس غذا به نیازمندان. هزار نفر شب یا روز جمعه غذای گرم و خوب به دستشان برسد. اینها شدنی است. باید دست به دست هم بدهیم. بروید ثبت نام کنید هم برای کمک مؤمنانه. هر سهمی 14 هزار تومان است. یک نفر می خواهد ده سهم ثبت نام کند، می شود صد و چهل هزار تومان، خدا برکت به مالش بدهد. خدا می داند خیلی از هزینه هایی که ما برای زندگی هایمان انجام می دهیم هزینه های اضافه، خرج مریضی، خرج گرفتاری، خرج چپ کردن یا خرابی ماشین، خیلی از اینها با همین صدقه ها ها پیش نمی آید یعنی مطمئن باشید که خدا بدهکارتان نمی ماند. اصلا خدا قاعده اش نیست که بدهکار بنده هایش بماند. یعنی فکر نکنید اگر کسی رفت ده تا سهم گرفت صد و چهل هزار تومان، ماهیانه داد، دارد چیزی از جیبش می رود؟ نه. ده برابرش به جیبش می آید خودش خبر ندارد.
السلام علیک یا اباعبدالله…
بازدیدها: 0