اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاءُ وزُلزِلوا حَتّي يَقولَ الرَّسولُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَه مَتي نَصرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب (214)
گزيده تفسير
سنت الهي از ديرباز در همه امتها بر اين است كه كسب بهشت و مقامات عالي تنها در گرو استواري در راه دين و موفقيت در آزمونهاي الهي است، برهمين اساس امت اسلامي همچون امتهاي پيشين همواره با ناگواريهايي روبهرو است. انبياي پيشين و امتهاي آنان براساس اين سنت بارها آزموده شدند و شدايد بيروني (بأساء) مانند جنگ و فشارهاي دروني (ضراء) مانند مجروح و كشته شدن، سخت آنان را به اضطراب و تزلزل انداخت. با اين همه اميدشان تنها به خدا و نصرت وي بود. آنان همواره از ثبات روحي و آرامش دروني برخوردار بودند و در ناگوارترين شرايط بدون اينكه سست، ناتوان و درمانده شوند سخنشان اين بود كه پروردگارا قصور و تقصير ما را بپذير و گناهمان را ببخشا و ثبات قدم و نصرتمان ده.
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
483
تعبير ﴿مَتي نَصْرُ اللّه﴾ گوياي حالت طمأنينه و آرامش روحي و تقاضاي نصرت الهي است؛ نه اعتراض طلبكارانه كه چرا نصرت خدا دير شد. پاسخ خداي سبحان نيز كه «ياري خدا نزديك است» گواه استدعاي آنان و اجابت خداست.
منظور از تقاضاي نصرت از جانب پيامبر و مؤمنان و وعده پيروزي از جانب خدا، نصرت شخص آنان و پيروزي خودشان است؛ نه فقط پيروزي دين و مكتبشان، چون پيروزي مكتب و نصرت دين وعده قطعي و مسلّم خداست و وعده الهي تخلّف ناپذير است. خداي سبحان به پيامبر و مؤمنان وعده ميدهد كه به زودي پيروز ميشوند.
به شهادت صدر و ساقه اين كريمه اگر امت اسلامي در برابر سختيها استوار باشند و در تنگناها به خدا پناه برند، در دنيا پيروز و در آخرت اهل بهشتاند.
تفسير
مفردات
اَمْ: «ام» وجوه متعددي را تحمل ميكند؛ مانند: 1. منقطعه بودن با رعايت معناي همزه استفهام. 2. متصله بودن با اضمار جملهاي قبل از آن. 3.استفهام به معناي همزه. 4. اضراب به معناي بَل و…. ابوحيان اندلسي همانند برخي ديگر از اديبان تفسيري احتمال نخست را صحيح دانسته است 1. همين معنا با تعبيرهاي آينده تقويت ميشود.
484
حَسِبْتُمْ: مصدر اين واژه، حِسبان است. حسبان و ظنّ معنايي نزديك به هم دارند؛ ليكن ظنّ بدين معناست كه دو نقيض به ذهن ميآيند، آنگاه يكي از دو طرف نقيض بر ديگري غلبه داده ميشود؛ ولي حسبان و گمان و پندار در معرض اين است كه شكّ بر آن عارض شود. همچنين گفته شده: حسبان (گمان و پنداشت)، حكم كردن به يكي از دو نقيض است، بدون اينكه طرف ديگر به ذهن بيايد 1.
مَثَلَ: «مِثْل» به معناي نظير و شبيه بودن چيزي با چيز ديگر است. مِثْل و مَثَل مانند شِبه و شَبَه است 2.
آنچه چيزي را نزد مخاطب ممثل و حاضر و مشخص ميكند، مثل ناميده ميشود و از اين مورد است مَثَل كه آن جمله يا قصهاي است كه معناي مطلوب را به شكل استعاره تمثيلي در ذهن شنونده حاضر ميكند؛ مانند ﴿مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارا) 3 و همچنين از اين مورد است، مثل به معناي صفت؛ مانند ﴿اُنظُر كَيفَ ضَرَبوا لَكَ الاَمثل) 4 از اينكه خداوند در اين آيه مَثَل را با ﴿مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاء﴾ بيان كرده است، معلوم ميشود كه مراد آيه از مَثَل، معناي اول است 5.
خَلَوا مِن قِبلِكُم: عبارت ﴿خَلَوا مِن قَبلِكُم﴾ هرچند به معناي مضي و گذشتن يعني «مَضَوْا» است؛ ليكن برخي براساس فقه اللغه چنين مرقوم
^ 1 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص140.
485 >
داشتهاند كه اصل خلوت وصف مكان است: «خلا المكان منهم» و اين معنا با سپري شدن تمكّن از مكان همراه است، آنگاه همين واژه درباره خود متمكّن به كار ميرود و گفته ميشود 1 : «خَلَوا»، پس اين تعبير با عنايت خواهد بود.
البَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ: براي «بأساء» و «ضراء» وجوهي ارائه شده كه برخي از آنها عبارت است از:
1. بأساء، شدّت و سختياي است كه از بيرون به انسان وارد ميشود؛ مانند گرفتاريهاي مالي، مقامي، خانوادگي و امنيتي كه انسان در زندگياش به آن نيازمند است؛ امّا ضرّاء، شدّت و گرفتارياي است كه به جان و تن آدمي ميرسد؛ مانند جراحت، كشته شدن و بيماري 2.
2. بأساء از دشمن و ضرّاء از خداوند است، گرچه هر يك در ديگري و گاهي در اعم به كار ميرود 3.
3. فخر رازي گفته است: نزد من بأساء تضييق جهات خير و ضراء انفتاح جهات شرّ است 4.
زُلْزِلُوا: «زَلّت» در اصل به معناي لغزيدن پا بدون قصد است. زلزله و زلزال نيز به معناي لغزش است و تكرار حروف آن دلالت بر تكرار معناي لغزش ميكند؛ گويا براي زمين بر اثر زلزله، لغزشهاي پي در پي (پس لرزه) ايجاد ميشود (تعبير ﴿تَتبَعُهَا الرّادِفَة) 5 از اين قبيل است). زلزال در اين آيه كنايه از
^ 1 – ـ مفردات، ص234، «ح س ب».
^ 2 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج5، ص296، «م ث ل».
^ 3 – ـ سوره جمعه، آيه 5.
^ 4 – ـ سوره فرقان، آيه 9.
^ 5 – ـ الميزان، ج2، ص159.
486
اضطراب و دهشت دروني است 1.
تناسب آيات
خداي سبحان بعد از بيان مسائل حجّ، مردم جامعه را به دو قسم تبهكار و ايثارگر تقسيم كرد و فرمود: چنين نيست كه خداوند در دنيا مانع طغيانگران و خونريزان نشود و تنها آنان را به دوزخ تهديد كند و تخلّفات دنيايي آنان را بيپاسخ بگذارد، بلكه چون به بندگانش مهربان است، عدهاي از جان گذشته را برميانگيزد تا راه سركشي طاغيان و منافقان را ببندند.
آنگاه فرمود كه براي براندازي هرگونه ستم و تباهي چارهاي جز اتحادِ همگاني مسلمانان نيست و مانع اين وحدت همگاني همان دنياطلبي است. سپس در آيه قبل به مناسبت ضرورت اتحاد همه جانبه در جامعه كه از بهترين رهآورد انبياست و مبارزه بيامان پيامبران الهي با اختلافاتِ باغيانه، به بيان ريشه اختلافات و هدف والاي انبيا و نياز ضروري انسانها به وحي و نبوّت پرداخت و خطر بزرگ اختلافِ ديني و مذهبتراشي عالمانِ دين را گوشزد كرد.
در آن آيه سخن از دو گروه بود، گروهي تجاوزگر و تفرقهانداز و گروهي مؤمن و پذيراي وحي. در آيه مورد بحث، براي تشويق امت اسلامي به استواري در دفاع از دين و تحمل سختيها به درگيري شديد آن دو گروه و مقاومت گروه مؤمن اشاره شده و نيل به بهشت و كمالات انساني در گرو تحمّل رنجها و سختيها و موفقيت در آزمونهاي الهي دانسته شده است.
اين كريمه همچون حلقه اتصالي است كه پايان بخش مجموعه آيات
^ 1 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص299.
^ 2 – ـ الميزان، ج2، ص159؛ ر.ك: التحقيق، ج1، ص193، «ب أ س» و ج7، ص27، «ضرر».
^ 3 – ـ بيان السعاده، ج1، ص191.
^ 4 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج6، ص20.
^ 5 – ـ سوره نازعات، آيه 7.
487
پيشين و زمينهساز طرح آيات انفاق و جهاد است كه در پيش است تا مؤمنان براي نثار و ايثار مال و جان در راه خدا آماده شوند.
٭ ٭ ٭
قرآن و پندار زدايي
قرآن كريم، انسانها را به علم و عقل فراخوانده و هرگونه پندار باطل را ميزدايد، از همينرو پندار گروهي از مؤمنان كه عامل اصلي ورود به بهشت را فقط اظهار ايمان و برخي عبادات ميدانستند، آن هم بدون تحمّل رنج جنگ، زدود و با خطاب به آنان 1 سنّت امتحان الهي را چنين گوشزد كرد كه آيا گمان ميكنيد وارد بهشت ميشويد، بيآنكه حوادث و مشكلاتي همانند حوادثِ سخت پيشينيان به شما برسد: ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنّةَ ولَمّا يَعلَمِ اللّهُ الَّذينَ جهَدوا مِنكُم﴾.
در آيات ديگر نيز درباره مسائلي چون شهادت مجاهدان، قتل انبيا، دعوت به صبر و… پندار زدايي كرده و چنين ميفرمايد كه گمان كرديد وارد بهشت ميشويد، در حالي كه هنوز جنگي در نگرفته است تا مجاهدان و صابران شناخته شوند؟ شما قبل از آزمون الهي مشتاق مرگ بوديد و مردن را
^ 1 – ـ مفردات، ص381 382، «ز ل ل»؛ الميزان، ج2، ص159.
488
كاري آسان ميپنداشتيد؛ ولي هنگام جنگ و امتحان الهي تماشاچي صحنه شديد: ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنّةَ ولَمّا يَعلَمِ اللّهُ الَّذينَ جهَدوا مِنكُم ويَعلَمَ الصّبِرين ٭ ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَيتُموهُ واَنتُم تَنظُرون) 1 پنداشتيد خداوند شما را بدون امتحان رها ميكند و حال آنكه هنوز مجاهدان از شما و كساني كه به جز خدا و پيامبرش و مؤمنان، يار همرازي نگرفتند مورد علم خداوند واقع نشدند؟ و خدا به آنچه ميكنيد آگاه است: ﴿اَم حَسِبتُم اَن تُترَكوا ولَمّا يَعلَمِ اللّهُ الَّذينَ جهَدوا مِنكُم ولَم يَتَّخِذوا مِن دونِ اللّهِ ولارَسولِهِ ولاَالمُؤمِنينَ وليجَةً واللّهُ خَبيرٌ بِما تَعمَلون) 2 مقصود از اين علم الهي، علم فعلي خدا است؛ يعني علمي كه صفت فعل اوست و قبلاً نبوده و با تحقق معلوم پيدا شده؛ نه علم ذاتي كه خدا قبل از آفرينش هر چيزي به آن آگاه بوده و هست.
درباره شهدا نيز نه تنها تعبير مرگ، بلكه حتي از پندار مرگ درباره آنان نهي كرده و ميفرمايد: گمان نكنيد كه شهيدان مردهاند، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند: ﴿ولاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللّهِ اَموتًا بَل اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون) 3
درباره بهرهمندي از پاداشها و مصونيت از كيفرها ميفرمايد كه اين امور با اُمنيه و آرزو به دست نميآيد؛ نه با آرزوي شما مسلمانان و نه آرزوي اهل كتاب: ﴿لَيسَ بِاَمانِيِّكُم ولااَمانِي اَهلِ الكِتبِ مَن يَعمَل سوءًا يُجزَ بِهِ) 4
^ 1 – ـ مخاطب آيه مورد بحث مؤمنان به حضرت ختمي نبوّت(صلّي الله عليه و آله و سلّم)اند. آيا اين خطاب عدول از غيبت است، به طوري كه منظور آيه گذشته همين مؤمنان بودهاند؛ ليكن به نحو غيبت و هماكنون به نحو خطاب مقصودند يا اينكه منظور از آيه قبل ديگراناند و مطلوب از اين آيه خصوص امت اسلامي است كه در اين فرض مجال عدول از غيبت مطرح نخواهد بود؟ به هر تقدير گاهي نقطه ضعف گذشتگان بازگو ميشود براي تحذير حاضران و آيندگان از تشابه با آن و زماني نقطه قوت آنان گفته ميشود براي ترغيب شافهان و قادمان بعدي. آيه مورد بحث از قسم دوم است.
489
آنگاه قبل و بعد از اين آيه شرايط ورود به بهشت را ايمان و عمل صالح دانسته است؛ نه اُمنيه و آرزو. عمل صالح در هر زمان و مكاني حكم خاص خود را دارد؛ گاهي به نماز است و زماني به نماز و روزه و گاهي به نماز و روزه و جهاد و تحمّل و صبر برابر مشكلات؛ گرچه انسان نبايد از رحمت خدا نا اميد شود، چون يأس از رحمت الهي از گناهان بزرگ است؛ ولي بايد بداند كه ورود به بهشت به بهانه و آرزو نيست چون بهشت را به بها دهند و نه به بهانه: «جهاد النفس مهر الجنّة» 1
شرط بهشتي شدن
سنّت الهي است كه خداوند سالي يك يا دو بار انسانها را به امتحانهاي مهم و رسمي (نسبت به هر فرد يا گروهي متفاوت است) ميآزمايد، گرچه امتحانهاي عادي هر روز هست و تمام كارهاي انسان در معرض امتحان الهي است: ﴿اَوَلايَرَونَ اَنَّهُم يُفتَنونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً اَو مَرَّتَينِ ثُمَّ لايَتوبونَ ولاهُم يَذَّكَّرون) 2 اين سنّت الهي بارها در قرآن كريم بيان شده است، چنان كه فرموده است: ما كساني را كه قبل از شما بودند آزموديم و شما را نيز ميآزماييم: ﴿ اَحَسِبَ النّاسُ اَن يُترَكوا اَن يَقولوا ءامَنّا وهُم لايُفتَنون ٭ ولَقَد فَتَنَّا الَّذينَ مِن قَبلِهِم… ) 3 طبق بيان نوراني امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) ميان خدا و هيچ موجود امكاني قرابت نيست، بلكه خداوند با همه بندگان آسماني و زميني
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيات 142 143.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 16.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 169.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 123.
490
و نيز با زمينيان گذشته، حال و آينده با اين سنّت رفتار ميكند 1.
ورود به بهشت مرهونِ موفقيّت در امتحان الهي و تحمّل سختيها و فشارهاي گوناگون مانند جنگ و جهاد است و صِرف ايمان و نماز و روزه كافي نيست، گرچه لازم است: ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاء﴾. دلالت اينگونه آيات بر مدعاي مزبور با توجه به اين نكته روشن ميشود كه اين آيات غالباً در مدينه نازل شده كه مردم آن بهترين امكانات عبادي را داشتهاند. مؤمنان مدينه نمازهاي پنجگانه شبانه روز را به امامت پيامبري ميخواندند كه هيچ كس به عظمت ايشان نبود و در مسجدي نماز ميگزاردند كه بعد از مسجد حرام هيچ مسجدي به حرمت و عظمت آن نيست؛ آنان مراسم عبادي را به همراه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انجام داده و به سخنان ايشان گوش فرا ميدادند؛ اما اين امور براي دستيابي آنان به بهشت كافي نبود، بلكه گذشته از آنها دفاع از حريم دين و نظام الهي لازم است. اهل جنگ و جهاد آنگاه شناخته ميشوند كه با تهاجم بيگانه اصل دين در خطر نابودي است و بايد دين الهي را با مبارزه و تحمّل مشكلات حفظ كرد.
آزموني پيشروي مؤمنان
طبق اين آيه امّت اسلامي، آزموني سخت در پيشرو دارند: ﴿ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم﴾. از واژه «لمّا» استفاده ميشود كه آنان هنوز اوايل راه هستند، چون تاكنون آزمايش امّتهاي گذشته براي آنان پيش نيامده است.
مؤيد آن، تحقّق خارجي جنگ احزاب و مانند آن بعد از نزول اين آيه است
^ 1 – ـ شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج3، ص364؛ مستدرك الوسائل، ج11، ص139.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 126.
^ 3 – ـ سوره عنكبوت، آيات 2 3.
491
كه مؤمنان از اين امتحان الهي پيروز بيرون آمدند و مشمول عطاياي پروردگارشان شدند كه همان پيروزي در دنيا و ورود به بهشت در آخرت بود. مسلمانان در مكّه فشار محاصره اقتصادي و فشارهاي سياسي و امنيتي را تحمّل كردند؛ ولي در مدينه بايد فشار جنگِ تحميلي را تحمّل ميكردند و در آن حال به هيچ كس جز خدا پناهنده نميشدند، چنان كه طبق برخي نقلها در شأن نزول اين آيه، هنگامي كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و يارانش به مدينه مهاجرت كردند، فقر و سختيها به آنان هجوم آورد، چون رضايت خدا و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بر مسائل مالي و عاطفي مقدم كرده بودند. يهوديان دشمني خود را با پيامبر آشكار كردند و برخي از ثروتمندان نيز مخفيانه كارشكني ميكردند كه خداوند متعالي براي آرامشِ دل و تسلّي خاطر مسلمانان، اين آيه را نازل كرد و به آنان وعده پيروزي داد 1.
به هر تقدير، تعبير ياد شده نشان ميدهد كه امتحان الهي امري تازه و بيسابقه نيست و مسلمانان را تشويق ميكند كه اگر بخواهند به وصال بهشت
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
492
برسند بايد همانند پيشينيان اهل جهاد و تحمّل سختيها باشند، زيرا چنين فرمود كه امتحان الهي به شما اختصاص ندارد، بلكه امتهاي گذشته و انبياي آنان نيز بر اساس همين سنّت الهي آزموده شده و سختيها را پشت سرگذاشتهاند.
خداوند سبحان كيفيّت امتحان گذشتگان را چنين بيان فرمود كه سختيها از بيرون (همانند جنگ) و از درون (همانند مجروح و كشته شدن) دامنگيرشان شد و آنان را به اضطراب و تزلزل انداخت تا اينكه پيامبر و مؤمنان همراه او به خدا پناهنده شدند و از او نصرت طلبيدند: ﴿مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاءُ وزُلزِلوا حَتّي يَقولَ الرَّسولُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَه مَتي نَصرُ اللّه﴾. اين آيه به مؤمنان صدر اسلام خطاب ميكند كه اگر همانند پيشينيان آزموده نشويد، به بهشت راه نمييابيد.
تذكّر: كلمه «رسول» در اين آيه به يقين رسول اكرم حضرت ختمي نبوّت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست، بلكه به نحو جنس منظور انبياي پيشين است. نمونه بارز آنان حضرت ابراهيم و موسي(عليهماالسلام) هستند كه به خطرات و مشكلات بينظير آزموده شدند؛ ولي آنان استقامت كردند و نلغزيدند.
حضرت ابراهيم(عليهالسلام) را به آتش افروخته قطعي تهديد كردند: ﴿حَرِّقوهُ وانصُروا ءالِهَتَكُم) 1 و آتش انبوهي افروختند و او را به درون آن افكندند: ﴿فَاَلقوهُ فِي الجَحيم) 2 ولي ايشان به غير خدا پناهنده نشد؛ حتي در عين نياز به خدا از خداوند هم ياري نخواست، بلكه گفت كه خداوند به حالم آگاه است و نياز به گفتار نيست: «حسبي من سؤالي علمه بحالي» 3 حضرت موسي(عليهالسلام) نيز وقتي شبانه با بني اسرائيل حركت كردند و به رود نيل رسيدند،
^ 1 – ـ اسباب نزول القرآن، ص68 69؛ مجمع البيان، ج1 2، ص546. البته دو نقل ديگر نيز در همين منابع درباره شأن نزول آيه شريفه آمده است: 1. در جنگ خندق هنگامي كه ترس بر مسلمانان چيره شد و در محاصره قرار گرفتند، اين آيه نازل شد و آنان را به استقامت در برابر سختيها فراخواند و به آنان وعده پيروزي داد. 2. وقتي مسلمانان در جنگ اُحد شكست خوردند، عبدالله بن اُبي به آنان گفت: تا كي خود را به كشتن ميدهيد؟ اگر محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيامبر خدا بود، خداوند ياران او را گرفتار اسارت و كشته شدن نميكرد. اين آيه شريفه در پاسخ او نازل شد. در برخي منابع تفسيري نيز شأن نزول آيه، دشواريهاي مدينه معرفي شده، بدون تعرض به جنگ خاص. آنچه فخر رازي از ابن عباس نقل كرده ناظر به همين سبب عام است (التفسير الكبير، مج3، ج6، ص19). بايد توجه داشت آنچه در اين نقلها آمده بر فرض صحت، از موارد «تطبيق» و بيان بعضي از صغريات آيه است، وگرنه حكم آيه عام است و شامل همه موارد ميشود. افزون بر آن، موارد ياد شده اعتبار چنداني ندارد، چون از معصوم نقل نشده است.
493
ميان آب و آتش ماندند؛ مقابل ايشان دريايي روان بود و پشت سرشان سپاه مسلّحِ فرعون. بني اسرائيل مضطرب و متزلزل شدند؛ ولي حضرت موسي(عليهالسلام) با قاطعيت و تأكيد فراوان فرمود: پروردگارم با من است و مرا هدايت ميكند: ﴿كَلاّاِنَّ مَعِي رَبّي سَيَهدين) 1 چون دريا و نيز شمشير آل فرعون را خدا آفريده است. اين بزرگان استقامت ورزيدند و به بهشت راه يافتند.
لازم است عنايت شود كه اين مطلب اخير درباره خصوص كلمه «رسول» مطرح شد كه منظور از آن حضرت ختمي نبوّت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست نه درباره امّت، زيرا در جريان به آتش افكندن حضرت ابراهيم(عليهالسلام) امت مطرح نبوده است.
اضطراب بدني و ثبات روحي
شدت آزمونهاي الهي در امتهاي پيشين چنان بود كه گاه بر اثر آن متزلزل ميشدند: ﴿… وَ زُلزِلوا﴾. البته اين تزلزل و اضطراب، تنها در پيكر رزمندگان نمودار بود؛ يعني چهره آنان زرد، زبانشان گرفته و بدنشان لرزان ميشد؛ ولي روح و قلبشان آرام بود، از اين رو در حال اضطراب با دلي آرام، ياري خدا را طلب ميكردند و ميگفتند: ﴿مَتي نَصرُ اللّه﴾؛ همانند كسي كه با شنيدن آژير خطر ميلرزد و سراسيمه ميدود و نميداند از چه راهي خود را نجات دهد؛ ولي در همان حال «ياالله» ميگويد و ثبات روحي دارد.
خداي سبحان در اين باره ميفرمايد: مؤمنان در برابر سختيهاي جنگ هرگز احساس سستي و اظهار مسكنت و سازشكاري نكردند، بلكه استقامت ورزيدند و با دلي آرام، تنها از خدا آمرزش گناهان، پذيرفتن قصور و تقصير،
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 68.
^ 2 – ـ سوره صافّات، آيه 97.
^ 3 – ـ الكشاف، ج3، ص126؛ بحار الانوار، ج68، ص156.
494
ثبات قدم و نصرت الهي را طلبيدند: ﴿ وكَاَيِّن مِن نَبِي قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم في سَبيلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا استَكانوا واللّهُ يُحِبُّ الصّبِرين ٭ وما كانَ قَولَهُم اِلاّاَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا واِسرافَنا في اَمرِنا وثَبِّت اَقدامَنا وانصُرنا عَلَي القَومِ الكفِرين) 1
انبيا و اولياي الهي از چنان قدرت روحياي برخوردار بودند كه مانع لرزش بدن آنان ميشد، چنان كه امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) فرمود: «در جنگ بدر، چون اوّلين جنگ بود و رزمندگانِ اسلامي كارآزموده رزمي نبودند، بسياري از آنان اضطراب داشتند و ميلرزيدند؛ ولي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از سر شب تا صبح كنار درختي با خدا مناجات ميكرد؛ گويا فردا جنگي در كار نيست» 2 اين روحيه بلند پيامبر و اولياي الهي است.
خداي سبحان درباره ايمان و ثبات روحي امّت اسلامي فرمود كه در جنگ احزاب، در مسلمانان اضطراب و تزلزل شديدي پديد آمد؛ ليكن در قلبشان جز ياد خدا چيز ديگري نبود، چون در حالي كه منافقان و سست ايمانان ميگفتند: دين و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما نيرنگ زدند و به ما گفتند كه پيروز ميشويد؛ ولي نشديم، منطق مؤمنان كه نشانه ثبات روحي و ايماني آنهاست اين بود كه وعده خدا و رسولش محقّق شد و ما را پيروز كردند، از اين رو نه شهيدان از شهادت پشيمان شدند و نه مجروحان يا مفقودان يا اسيران، بلكه در نظر آنان ديگران كه به لقاي الهي باريافتند دَين خود را ادا كردند و آنان هم منتظرند تا به عهدشان وفا كنند و در راه خدا كشته شوند يا دشمنان دين را نابود سازند 3.
^ 1 – ـ سوره شعراء، آيه 62.
495
بر پايه اين مجموعه آيات، اضطراب و تزلزل ظاهر بر بدن مؤمنان، با آرامش روحي و ثبات ايمانِ آنان منافاتي ندارد، زيرا لرزش بدن، زرد شدن چهره، لكنت زبان، تغيير صداي حنجره و تپش قلب صنوبري در برابر سختيها و حوادث دردناك (مانند جنگ و بمباران) طبيعي است؛ همانند مجروحي كه به سبب خونريزي شهيد ميشود؛ ولي دل وي كه جايگاه ايمان است در كمال آرامش به سر ميبرد و هرگز متزلزل نميگردد تا برابر دشمن كوتاه آيد و سازش كند.
وانگهي، اين تزلزل و اضطراب درباره وعده الهي و مسائل ديني و رواني نيست كه به اصول دين بازميگردد، چون آنان به اين امور جزم داشتند: ﴿اَفَمَن كانَ عَلي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّه) 1 بلكه شايد نسبت به تأخير پيروزي، شدّت جراحتهاي بيدرمان، كثرت شهدا، شادماني علني دشمنانِ مهاجم، بستن راههاي ظاهري نجات و… باشد؛ چنان كه خداي سبحان در اوايل نزول وحي به رسولش فرمود: ﴿اَلَم نَشرَح لَكَ صَدرَك) 2 يعني به تو شرح صدر داديم تا به آساني از زخارف بگذري و بتواني معارف بلند را ادراك و مشكلات را تحمّل كني، چون ظرف دل بايد وسيع و مشروح باشد وگرنه حقايق بلند و مشكلات بزرگ در حوصله كم نميگنجد.
البته اين آيه ظاهراً با آيه ﴿ولَقَد نَعلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدرُكَ بِما يَقولون) 3 سازگار نيست؛ چون آيه نخست شرح صدر را براي حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت كرده است و اين آيه ضيق صدر (دلتنگي) را؛ ليكن روشن است كه دلتنگي آن
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيات 146 147.
^ 2 – ـ الارشاد، ج1، ص73؛ بحار الانوار، ج19، ص279.
^ 3 – ـ سوره احزاب، آيات 9 24.
496
حضرت نسبت به جهالت، ضلالت و سفاهت است كه نمي تواند سخن جاهلانه كسي را گوش بدهد؛ نه نسبت به اصل اسلام و مسئوليت و انجام وظيفه خود، زيرا اوّلاً وقتي خداي سبحان شرح صدر حضرت را به صورت اصل كلّي بيان كرد، اين گونه آيات با آن اصل كلّي مباين نخواهد بود، چنان كه از اصل كلّي ﴿واِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيم) 1 استفاده ميشود كه ضمير ﴿عَبَسَ وتَوَلّي) 2 به رسول خدا بازنميگردد.
ثانياً چون پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور احياي مردگان تيه كفر و بيدار كردن خوابيدههاي وادي غفلت است و نه سخنران عادي، از گمراهي آنان رنج ميبرد و دلتنگ ميشود، پس اين گونه دلتنگيها و غصّه خوردنها كه امري طبيعي است، با شرح صدر آن حضرت منافات ندارد.
تذكّر: انبياي الهي ممكن است در مشكلات و خطرات، اضطراب بدني داشته باشند؛ ليكن از نظر روحي شجره طوبا و درختان با ثبات و تنومند و پرثمر باغ جهاناند. در اين باغ، كافران و ملحدان در هر زمان و مكان، بيثبات و علفهاي هرزند 3 و چون هدف اصلي آفرينش حفظ درختان ميوه است كه زنده و محور شرفاند نه علفهاي هرز، باغبان اين باغ، يعني خداوند جهان آفرين: ﴿واللّهُ اَنبَتَكُم مِنَ الاَرضِ نَباتا) 4 آنها را وجين و ريشهكن كرده و به زبالهدان تاريخ ميريزد، چنان كه فرمود: ما آنچنان اين علفهاي هرز را درو ميكنيم كه اثري از آنها باقي نباشد؛ گويا در اين باغ علف هرزي نبوده است:
^ 1 – ـ سوره هود، آيه 17.
^ 2 – ـ سوره الشرح، آيه 1.
^ 3 – ـ سوره حجر، آيه 97.
497
﴿اَتها اَمرُنا لَيلاً اَو نَهاراً فَجَعَلنها حَصيدًا كَاَن لَم تَغنَ بِالاَمس) 1 همچنان كه قوم چهارصد ساله عاد و ثمود را كه قصرها داشته و در دل كوه خانه ساخته بودند، به گونهاي ريشهكن كرديم كه گويا ديروز نبودند 2. نيز مانند آل فرعون كه آنها را كنديم و درون دريا ريختيم: ﴿فَاَخَذنهُ وجُنودَهُ فَنَبَذنهُم فِي اليَمّ) 3 درباره دشمنان ساير پيامبران هم گفته الهي چنين است. با آنكه به طور طبيعي درخت كهنسالي كه ريشهاش را از خاك بيرون ميآورند آثارش تا مدتها پيداست؛ ولي خداوند طرزي دشمنان ريشهدار انبيا را نابود كرد كه اثري از آنها نماند؛ نظير محو رژيم ستمشاهي در ايران اسلامي. اين علفهاي هرز، همانند برخي خوابها از هم جدا و بيارتباط با هم و از اينرو بيدواماند؛ ولي انبياي الهي هميشه بيدار و به هم مرتبط هستند.
درخواست نصرت با تضرّع توحيدي
فشار و سختي كه صبغه آزمون دارد بهترين وسيله تكامل است. صبر و تحمّل برترين درجه استعداد را به همراه دارد تا انسان آزمون شده به مقام شامخ باريابد و چون تحمّل سختيهاي توانفرسا صعب و گاهي مستصعب است بهترين راه براي تحصيل قدرتِ مقاومت و به دست آوردن نيروي استقامت درخواست نصرت از خداي مقتدر و عزيز است و اين كار هر چه با ضَراعت و لابه به درگاه خداوند مقرون باشد اثربخشتر است. اين دو آيه كه هماكنون ارائه ميشود
^ 1 – ـ سوره قلم، آيه 4.
^ 2 – ـ سوره عبس، آيه 1.
^ 3 – ـ سوره ابراهيم، آيات 24 26.
^ 4 – ـ سوره نوح، آيه 17.
498 >
ميتواند سنَدَ گوياي اين بحث باشد: ﴿ولَقَد اَرسَلنا اِلي اُمَمٍ مِن قَبلِكَ فَاَخَذنهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم يَتَضَرَّعون ٭ فَلَولا اِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعوا ولكِن قَسَت قُلوبُهُم وزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ ما كانوا يَعمَلون) 1 بنابراين سنّت رسمي خداوند آزمون به بأساء و ضرّاء است. وظيفه مؤمنان در اين آزمايش تضرّع توحيدي است. در اينحال هم دشواريها آسان ميگردد و هم بهترين پاداش عطا خواهد شد.
پيامبران خدا و مؤمنانِ همراهِ آنان استقامت ورزيدند و در خطرات و مشكلات با كمال آرامش دروني به خدا پناهنده شدند و در همين حال گفتند كه خدايا! ياري خود را برسان: ﴿مَتي نَصرُ اللّه﴾ و خداوند پاسخ داد كه آگاه باشيد كه نصرت خدا نزديك است: ﴿اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب﴾. واژه «متي» براي سؤال از زمان و معادل واژه «كِي» در زبان فارسي است، بنابراين سؤال از اصل نصرت نبود، چون به آن مطمئن بودهاند، بلكه درخواست زمان مناسب آن بود.
در هنگام آزمون دفاعي، فرار كردن، رها كردن صحنه، و زباني اعتراض كردن، و قلباً انكار نمودن هيچ يك با صبر سازگار نيست و اگر در اينحال گفته شود ﴿مَتي نَصرُ اللّه﴾ جنبه استبعاد و استبطاء دارد؛ نه استدعا و چون رسول الهي از همه اين عيوب و نقايص منزّه است پس اسناد اين تعبير به آن حضرت محذوري ندارد و تفكيك جمله ﴿مَتي نَصرُ اللّه﴾ از جمله ﴿اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب﴾ به اينكه اوّلي گفته مؤمنان و دومي كه پاسخ اولي است گفته رسول خداست صائب نيست و چنان كه فخر رازي گفته با تكلّف همراه است 2 و در
^ 1 – ـ سوره يونس، آيه 24.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 74؛ سوره هود، آيات 67 68؛ سوره حجر، آيات 80 84؛ سوره احقاف، آيات 21 25.
^ 3 – ـ سوره قصص، آيه 40.
499
نوشته ابوحيان اندلسي 1 نيز همانند برخي از محقّقان ديگر مردود دانسته شده است، بلكه جمله دوم كلام خداست و ناظر به تكرار صحنههاي مشابه تاريخي است.
بنابراين جمله ﴿مَتي نَصرُ اللّه﴾ دعا و استدعاست؛ نه اعتراض به دير رسيدن نصرت الهي. گاهي انسان در كمال ادب ميپرسد كه شما كِي اين لطف را اعمال ميكنيد و زماني بيادبانه پرخاش ميكند و ميگويد: تا كِي؛ چرا دير كردي! ممكن است ديگران چنين باشند؛ يعني بگويند كه خدايا ياريت دير شد، پس كو نصرتت! ولي نسبت به رسول خدا و همراهانِ خالص او استدعاست؛ يعني با زبان دعا ميگويند: كِي ما را ياري ميكني! زيرا پيامبر خدا معصوم است و بر اساس قرب نوافل با زبان خدا و به اذن الهي سخن ميگويد و كارها را به او سپرده است، از اين رو هرگز از ديركرد نصرت الهي (استبطاء) سخن نميگويد كه قبلاً بايد ميفرستادي معاذالله ولي اين كار را نكردي و حالا كمكت را برسان، بلكه با زبان اثبات به صورت استدعا ميگويد: خدايا كِي به ما لطف ميكني! كه هم انگيزه نيايش در آن است و هم با ادب رسالت سازگار.
جمله ﴿مَتي نَصرُ اللّه﴾ را هم «رسول» كه در اين گفتار با امّتش شريك است، و هم مؤمنان راستين به زبان دعا و استدعا عرض ميكنند؛ ولي مؤمنان سست ايمان شايد اين جمله را به صورت استبطاء يا استبعاد بگويند و خود را نسبت به خدا طلبكار بدانند كه چرا ياريش دير و كُند شد، چنان كه در شأن نزول آيه از بيادبي عبدالله بن اُبي ياد شده است 2.
^ 1 – ـ سوره انعام، آيات 42 43.
^ 2 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج6، ص21
500
افزون بر اين، كلمه «قريب» در ﴿اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب﴾ نشان از تطابق پاسخ با پرسش و تناسب سؤال و جواب است، چون از زمان نصرت پرسش شده است؛ نه اينكه انگيزه آنان استبطاء و استبعاد باشد تا اشكال شود كه رسول الهي هرگز چنين سخن نميگويد، بنابراين از ذيل آيه استفاده نميشود كه سؤال، جنبه استبطاء و استبعاد داشته است، بلكه از آن، هماهنگي پاسخ با سؤال به دست ميآيد.
تذكّر: انبياي الهي و مؤمنان راستين، هر يك طبق درجه ايمان خود چون به مقام تسليم رسيدهاند، در همه شئون زندگي پيرو فرمان الهياند؛ چه در مقام استدعا و نيايش كه نصرت الهي را طلب ميكنند و چه در مقامهاي ديگر. همه انبيا و به ويژه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مرتبه اعلا ميگويند: «حسبي الله ربّي» 1 و بالاتر از آن خداوند به پيامبرش فرمود: ﴿ياَيُّهَا النَّبِي حَسبُكَ اللّهُ ومَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنين) 2 كه برتر از اين گفته حضرت ابراهيم(عليهالسلام) است: «حسبي من سؤالي علمه بحالي» 3 ليكن در مقام دعا نيز تسليم خدايند و چون خداوند آنان را به دعا فراخوانده است 4 تسليم و فرمانبر الهياند، بنابراين درخواست پيروزي از خدا منافاتي با مقام شكر و تسليم و رضاي به قضاي الهي اين بزرگواران ندارد، چون همه اينها از جانب خداست 5. البته برخي از ادعيه كه مضمون آن مخالف ادب مع الله نيست گاهي به عنوان تعليم صادر ميشود؛ ولي تعليم ضعاف يا
^ 1 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص149.
^ 2 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج1 2، ص546.
501
اوساط از اهل ايمان به دعاي مخصوص به معناي ترغيب اوحدي از آنها به چنين دعايي نيست.
منظور از نصرت الهي
وظيفه پيامبران الهي و مؤمنان، جهاد و دفاع از مكتب اسلام است و خدا هم ياور آنان است؛ ولي نصرت قطعي الهي، به معناي ياري دين و شخصيّت حقوقي آنان است نه نصرت شخص و بدن آنان، چون شخص آنان به «اِحدَي الحُسنَيَين» 1 نايل شده، يا سالم و فاتح بازميگردند يا مجروح يا اسير يا شهيد شده و به سعادت ابدي مي رسند.
خداي سبحان تضمين نكرده است كه پيكر مبارزان در راهش را نگهدارد، بلكه اوّلاً دين آنان را حفظ ميكند و ثانياً آنان را به بهشت رهنمون ميسازد؛ امّا شخص و بدن آنان را گاهي حفظ ميكند و زماني نه، چون گاه حفظ دينشان به شهادت آنان وابسته است، بر اين اساس، ياري خدا يا قطع چنين نصرتي مربوط به ياري شخص و بدن انبياست كه معلوم نيست سالم ميمانند يا شهيد ميشوند نه درباره دين الهي، زيرا يقين دارند مكتب و شخصيّت حقوقي آنها را خدا ياري ميكند، چون نصرت دين، وعده قطعي خداست.
به دلالت دستهاي از آيات، انبياي الهي براي ياري دين قيام كردند و خداوند وعده قطعي پيروزي آنان را در قرآن داده است؛ مانند
1. ﴿كَتَبَ اللّهُ لاَغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلي اِنَّ اللّهَ قَوي عَزيز) 2 خداوند حكم كرده است كه من و رسولانم البته پيروز خواهيم شد. خداوند داراي قدرت مطلق و
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج83، ص51.
^ 2 – ـ سوره انفال، آيه 64.
^ 3 – ـ بحار الانوار، ج68، ص156.
^ 4 – ـ سوره غافر، آيه 60.
^ 5 – ـ مواهب الرحمن، ج3، ص259.
502
نفوذ ناپذير است. خداوند براي عظمت مطلب، نام خود را كنار نام رسولان الهي آورده است.
2. ﴿ولَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلين ٭ اِنَّهُم لَهُمُ المَنصورون ٭ واِنَّ جُندَنا لَهُمُ الغلِبون) 1 در اين آيات با چندين تأكيد (جمله اسميّه، إنّ، لام تأكيد و ضمير فصل) جنود الهي را پيروز و منصور معرفي ميكند؛ نيز نظيرِ ﴿اِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُركُم ويُثَبِّت اَقدامَكُم) 2
در مقابل، گروهي ديگر از آيات دلالت دارند كه انبياي الهي و شاگردانِ آنان در راه ياري دين خدا به گونهاي دلخراش به شهادت رسيدند؛ مانند:
1. خداوند در شمارش ادلّه ذلّت و مسكنت بني اسرائيل فرمود: آنان بسياري از پيامبران را ناحق به شهادت رساندند: ﴿ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ الحَقّ) 3 كلمه ﴿النَّبِيّين﴾ با الف و لام حداقل نشانه كثرت است.
2. ﴿اِنَّ الَّذينَ يَكفُرونَ بِئايتِ اللّهِ ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ حَقٍّ ويَقتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَليم) 4 اين آيه افزون بر كشته شدن بسياري از پيامبران، كشتهشدن آمران مردم به قسط و عدل را هم بيان ميكند.
3. ﴿وكَاَيِّن مِن نَبِي قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم في سَبيلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا استَكانوا واللّهُ يُحِبُّ الصّبِرين) 5 طبق اين آيه نيز بسياري از انبيا به مبارزه برخاستند كه عدّهاي آنان را ياري كردند و خطرات و مشكلات جنگِ در راه خدا آنان را سُست نكرد، بلكه در راه خدا استقامت ورزيدند.
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 52.
^ 2 – ـ سوره مجادله، آيه 21.
503
4. ﴿قُتِلَ اَصحبُ الاُخدود ٭ اَلنّارِ ذاتِ الوَقود ٭ اِذ هُم عَلَيها قُعود ٭ وهُم عَلي ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود ٭ وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد) 1 اين آيات داستانِ اصحاب اُخدود را بيان ميكند كه مؤمنان بيگناه را در آتش سوزاندند.
به دلالت اين مجموعه آيات، پيامبران الهي و مؤمنان و جنود الهي در راه خدا مبارزه كردند و در اين راه آسيب ديدند و شربت شهادت نوشيدند، حال آنكه مطابق آياتي كه در دسته نخست ذكر شد خداوند متعالي وعده حفظ و نصرت آنان را داده بود.
طبق بياني كه در آغاز اين مبحث گذشت اين دو دسته آيات با هم هماهنگاند، زيرا منظور از ياري قطعي انبيا و مؤمنان، حفظ دين و مكتب و نصرت شخصيّت حقوقي آنان است نه بدن و شخص آنان، چون عنصر حياتبخش فقط دين خداست كه بايد زنده بماند و زندگي پيامبران و مؤمنان وابسته به آن است، از اين رو هرگاه مؤمنان قيام كردند و دين خدا را ياري كردند، خداوند مكتبشان را حفظ كرد، زيرا پيروزي دين وعده قطعي خداست، چنان كه بارها فرموده كه دينِ حق يقيناً محفوظ است و هرگز به آن آسيبي نميرسد: ﴿لايَأتيهِ البطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولامِن خَلفِه) 2 و نيز از روي «تشبيه معقول به محسوس» سلاحهاي سرد و گرم كافران را برابر اراده الهي به فوت دهان در مقابل آفتاب تشبيه كرده است: ﴿يُريدونَ لِيُطفِئوا نورَ اللّهِ بِاَفوهِهِم واللّهُ مُتِمُّ نورِهِ ولَو كَرِهَ الكفِرون) 3 ﴿واِن ما نُرِيَنَّكَ بَعضَ الَّذي نَعِدُهُم اَو
^ 1 – ـ سوره صافّات، آيات 171 173.
^ 2 – ـ سوره محمّدص، آيه 7.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 61.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 21.
^ 5 – ـ سوره آل عمران، آيه 146.
504
نَتَوَفَّيَنَّكَ فَاِنَّما عَلَيكَ البَلغُ وعَلَينَا الحِساب) 1 يعني تو وظيفهات را انجام بده؛ ما دين را پيروز ميكنيم، چون دين به شخص و شناسنامه تو وابسته نيست.
با اين بيان روشن شد كه اگر در آيهاي آمده است كه رسولان الهي از نصرت خدا آيس و نااميد شدند و مردم گمان كردند كه به آنان خبر دروغ رسيده است: ﴿حَتّي اِذا استَيسَ الرُّسُلُ وظَنّوا اَنَّهُم قَد كُذِبوا) 2 منظور يأس از نصرت ظاهري و بدني است، چون نشانههاي ظاهري پيروزي دشمن و شكست آنان به چشم ميخورد؛ در اين حال خداوند آنان را پيروز كرد؛ نه آنكه آنان از نصرت دين نااميد شده باشند، چون دين الهي نور است و هرگز خاموش نميشود، چنان كه خداي سبحان وعده پيروزي قطعي آن را داده است.
حاصل اينكه دسته نخست از دو دسته آيات ياد شده مربوط به شخصيّت حقوقي انبيا، يعني دين و مكتب خداست و آيات دسته دوم (شهادت بسياري از پيامبران) ناظر به بدن آنان است كه با شهادت، جراحت يا اسير شدن خودشان دين الهي را ياري ميكنند. نصرت دين و بقاي آن نيز گاهي در شهادت يا آسيب ديدن رهبران الهي است: «إن كان دين محمّد لم يستقم إلاّ بقتلي فيا سيوف خذيني» 3 و زماني به پيروز شدن آنان. البته شهدا چيزي را از دست ندادهاند، چون بدني را ترك كردند كه مزاحم پرواز روح بود؛ آنان به ملكوت اعلا پيوستند و در جوار رحمت حق متنعم شدند.
در اينجا تذكر اين نكته سودمند است كه اگر بنا بود در جنگ اسلام و كفر
^ 1 – ـ سوره بروج، آيات 4 8.
^ 2 – ـ سوره فصّلت، آيه 42.
^ 3 – ـ سوره صفّ، آيه 8.
505
به رزمندگان وارسته آسيبي نرسد و آزموني در كار نباشد، نه جانبازي و شهادت در راه خدا محقق ميشد و نه بر فرض تحقق ارزش آن مشخص ميشد. افزون بر آن، شايسته بود كه وارستهترين انسانها، يعني حضرات ائمّه معصومين(عليهمالسلام) آسيبي نبينند، حال آنكه از آنان نقل است: «ما منّا إلاّ مسموم أو مقتول» 1 و آنان به شهادت در راه خدا افتخار ميكردند، چنان كه امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) فرمود كه يكي از چيزهايي كه مرا به جنگ و جهاد با كفّار علاقهمند ميكند، همين عشق به شهادت است، وگرنه حاضر نبودم اين ذلّت را تحمّل كنم كه به افراد كافر و پست نظر افكنم: «فوالله لولا طمعي عند لقائي عدوّي في الشّهادة و توطيني نفسي علي المنيّة لأحببت ألاّ ألقي مع هؤلاء يوماً واحداً و لا ألتقي بهم أبداً» 2
پاداش استقامت در راه خدا
برپايه مفهوم صدر و منطوق ذيل آيه شريفه، در ازاي استقامت امّت اسلامي برابر مشكلات و پناهنده شدن آنان به خدا، دو چيز نصيب آنان خواهد شد: ورود به بهشت و پيروزي دنيايي. خداوند در صدر آيه فرمود: آيا پنداشتيد كه بيآزمونِ سخت وارد بهشت ميشويد و هنوز دشواريهاي امّتهاي پيشين براي شما پيش نيامده است: ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم﴾. مفهوم اين جمله آن است كه اگر آزمون سختِ جنگي پيش آيد، به گونهاي كه متزلزل و مضطرب گرديد و در آن حال به غير خدا پناهنده
^ 1 – ـ سوره رعد، آيه 40.
^ 2 – ـ سوره يوسف، آيه 110.
^ 3 – ـ الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج3، ص112.
506
نشويد، بلكه استقامت ورزيد و فقط از خدا نصرت بطلبيد، وارد بهشت ميشويد.
نيز در ذيل آيه فرمود: آگاه باشيد كه نصرت الهي نزديك است: ﴿اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب﴾. اين وعده پيروزي دنيايي برابر كافران است و خداوند هرگز خلاف وعده و عهد خويش عمل نميكند: ﴿ومَن اَصدَقُ مِنَ اللّهِ قيلا) 1 ﴿ومَن اَوفي بِعَهدِهِ مِنَ اللّه) 2
تذكّر: محور اساسي نصرت خدا اين است كه امّت اسلامي به رهبري رهبران الهي براي اعتلاي كلمة الله به دفاع بر ميخيزند وگرنه جنگهاي خونيني كه مدار آنها دفاع از صيانت دين الهي نيست هرگز مورد وعده قطعي خداوند واقع نشده است، چون برخي مظلومان مأجور نيستند، چنان كه بعضي منصوران مأسورند، زيرا نصرت مادي آنها با اسارت معنوي همراه است. نشان اين مطلب آن است كه در جريان مظلومان به آتش سوخته اصحاب اخدود چنين آمده است: ﴿وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد) 3
معناي «قريب» در آيه
خداي سبحان در پايان آيه وعده نزديك بودن پيروزي دنيايي را به پيامبر و مؤمنان داد و با كلمه «ألا» كه بر اهميّت مطلب دلالت ميكند، پاسخ ميدهد كه بدانيد پيروزي خدا نزديك است: ﴿اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب﴾.
واژه «قريب» از نظر زماني مبهم است كه مراد چه مقدار از زمان است؛
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج27، ص217. برخي مانند شيخ مفيدِ كلّيت اين مطلب را نپذيرفته است (سلسله مؤلفات شيخ مفيد، ج5، تصحيح اعتقادات الاماميه، ص132).
^ 2 – ـ نهج البلاغه، نامه 35.
507 >
ولي در برخي از آيات، ميتواند مصداقِ آن، «بامداد فردا» باشد؛ در داستان حضرت لوط فرمود: فرشتگان الهي به حضرت لوط گفتند ما فرستاده خدا هستيم، پس پاسي از شب گذشته، فرزندان و اهل خود را حركت ده، مگر همسرت را كه هر چه دامن كافران را گيرد، دامنگير او هم ميشود، آنگاه فرمود: وقت عذاب الهي صبحگاه است و صبحگاه نزديك است: ﴿اِنَّ مَوعِدَهُمُ الصُّبحُ اَلَيسَ الصُّبحُ بِقَريب) 1 پس ممكن است منظور از قريب تا بامداد يا شامگاه فرداي آن روز باشد، پس اين آيه قرينهاي بر تعيين مقدار تقريبي وقت قريب است.
افزون بر اين، جمله پاياني آيه دلالت دارد كه پيروزي در سايه تحمّل سختيها و مشكلات است، چنان كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «عند تناهي البلاء يكون الفرج» 2 چون ظفر بدون صبر نيست و صبر بدون آزمون رخدادهاي تلخ و دشوار نخواهد بود.
بحث روايي
1. آزمونهاي سخت
عن خَبّاب بن الاَرَتّ قال: قلنا يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ألا تستنصر لنا، ألا تدعو الله لنا؟ فقال: «إنّ مَن كان قبلكم كان أحدهم يوضع المِنشار علي مفرق رأسه فيخلص إلي قدميه لا يصرفه ذلك عن دينه و يمشط بأمشاط الحديد ما بين لحمه و عظمه لا يصرفه ذلك عن دينه؛ ثمّ قال: و الله ليُتِمَّنَّ هذا الأمر حتّي يسير الراكب من صنعاء إلي حضرموت لا يخاف إلاّ الله و الذئب علي غَنَمه و لكنّكم
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 122.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 111.
^ 3 – ـ سوره بروج، آيه 8.
508
تستعجلون» 1
عن زين العابدين عن ابائه(عليهمالسلام) قال: «فبما تمدّون أعينكم، ألستم آمنين؟ لقد كان من قبلكم ممّن هو علي ما أنتم عليه يؤخذ فتقطع يده و رجله و يُصلب»، ثمّ تلا ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم… ) 2
اشاره: پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در پاسخ برخي اصحاب كه تقاضا كردند آن حضرت براي نصرت مسلمانان دعا كند فرمود: پيش از شما مؤمنان آنچنان در راه دين خدا استوار بودند كه از فرق سر تا پاشنه پا با اره بريده ميشدند و از دينشان دست بر نميداشتند و سختتر از اين كساني با شانههاي آهنين گوشت بدنشان تا استخوان شانه ميشد و دين خدا را رها نميكردند؛ ولي بدانيد كه اين دين حتماً سامان ميگيرد و مردم چنان در امنيت خواهند بود كه هر مسافري در كمال امنيت بيابانهاي مخوف حجاز را از صنعاء تا حضرموت ميپيمايد و جز از خدا از هيچكس و از هيچ درندهاي نميترسد؛ ولي شما عجله ميكنيد.
حضرت امام سجّاد(عليهالسلام) نيز از پدرانش نقل ميكند كه به يارانشان ميفرمودند، چشم به چه دوخته و در انتظار چه هستيد؟ مگر در امنيت به سر نميبريد؟ مؤمنان پيش از شما دست و پايشان بريده ميشد و به دار آويخته ميشدند! سپس حضرت(عليهالسلام) آيه مورد بحث را خواند. آنچه از اينگونه نقلها معلوم ميشود اين است كه سنّت خداوند نسبت به گذشته و حال و آينده يكسان است. در گذشته كساني حافظ دين و نايل به سعادت ابد بودهاند كه دشواريهاي توانفرسا را به خوبي تحمّل ميكردند، و آيه مورد بحث نيز تذكرهاي از آن آزمونهاي صعب است، چنان كه از حديث آينده معلوم ميشود.
^ 1 – ـ سوره هود، آيه 81.
^ 2 – ـ بحار الانوار، ج75، ص12.
509
2. بهشت در گرو تحمل سختيها
عن عبدالله بن مسعود قال: دخلت أنا و خمسة رهطٍ من أصحابنا يوماً علي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و قد أصابتنا مُجاعة شديدة و لم يكن ذُقنا منذ أربعة أشهرٍ إلاّ الماء و اللّبن و ورق الشجر، قلنا: يا رسول الله إلي متي نحن علي هذه المُجاعة الشديدة؟ قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم): «لا تزالون فيها ما عشتم فاحدثوا لله شكراً فإنّي قرأت كتاب الله الّذي أنزل عليّ و علي من كان قبلي فما وجدت من يدخلون الجنّة إلاّ الصابرون. يا ابن مسعود… يقول الله تعالي: ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاء) 1
عن علي(عليهالسلام) قال: فإنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كان يقول: «إنّ الجنّة حُفّت بالمكاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات» 2
اشاره: ابن مسعود ميگويد: در دوراني كه قحطي سختي به ما رسيده بود و چهار ماه بود جز آب و شير و برگ درخت طعم هيچ غذايي را نچشيده بوديم، جمعي از اصحاب خدمت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيديم و عرض كرديم تا كي ما در اين گرسنگي شديد به سر بريم؟ آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند، تا وقتي زندهايد! و شكرگزار خدا نيز باشيد، چون من كتابهاي آسماني كه بر خودم و بر انبياي پيش از من نازل شده خواندم و در هيچ يك نيافتم كه جز صابران كسي به بهشت رود. سپس اين آيه را خواند ﴿اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا… ﴾.
امير مؤمنان، علي(عليهالسلام) نيز از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل ميكند كه بهشت محفوف به ناگواريها و آتش جهنم محفوف به خواهشهاي نفساني است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج1، ص584.
^ 2 – ـ تفسير كنز الدقائق، ج1، ص513.
510
بازدیدها: 317