كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ وهُوَ كُرهٌ لَكُم وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم وعَسي اَن تُحِبّوا شَيئاً وهُو شَرٌّ لَكُم واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون (216)
گزيده تفسير
جهاد كه از احكام حياتبخش اجتماعي اسلام و جلوهاي از جلال و جمال هماهنگ خداست، بر مؤمنان واجب است، اگرچه با طبع آنان ناملايم است. البته كراهت جهاد به حدي نيست كه موجب حرج و نفي وجوب آن شود.
علت كراهت مؤمنان از جنگ سختيها، زيانهاي مالي و جاني، ناامني و گراني است كه جنگ در پي دارد و طبع هر انساني از اين امور گريزان است؛ نه اينكه خود را در برابر دشمن ضعيف ميدانستند و نگران شكست اسلام بودند، و نه اينكه براثر عطوفت و رأفتي كه در پرتو تربيت اسلامي پيدا كرده بودند جنگ و خونريزي را، هرچند با كافران و مشركان بر نميتافتند و اميد داشتند با تبليغ و موعظه آنان را كه معاند لدود بودهاند به راه آورند، هر چند احتمال اينگونه از امور بعيد نيست.
اين آيه نيز نخواسته مؤمنان را به دليل كراهت از جنگ مذمت كند، بلكه خواسته است معيار محبّت و كراهت و خير و شر را رهنمود عقل و نقل معرفي
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج 93، ص 147.
533
كند نه خواسته طبع، زيرا تنها خداست كه علم مطلق است و همه چيز را ميداند و انسان جاهل است و از اينرو در تشخيص خير و شر سخت نيازمند عقل و نقل معتبر است، تنها با تن دادن به رهنمودهاي الهي است كه ميتواند به خير برسد و از شر برهد.
انسانهاي خودساخته در پرتو ايمان به خدا و دل كندن از مظاهر فريبنده دنيا دشواري قتال را از يكسو به آساني و كراهت طبيعي جنگ را از سوي ديگر به محبوبيت جهاد تبديل ميكنند.
تفسير
مفردات
كُرْهٌ: «كراهت» در برابر «اراده» است و اراده، خواستن چيزي از روي اختيار و انتخاب است 1.
برخي گفتهاند: «كَره» كراهت است و «كُره» مشقت و سختي 2 ؛ ولي برخي ديگر كَره و كُره را به معناي مشقت و سختي ميدانند. با اين حال، بين اين دو تفاوت است. «كَره» مشقتي است كه از خارج تحميل ميشود و انسان به آن وادار ميگردد و «كُره» سختياي است كه انسان از درون احساس ميكند؛ خواه ناگوار بودن آن از جهت طبع باشد يا از جهت عقل و نقل معتبر، بنابراين ممكن است يك چيز از جهتي مطلوب باشد و از جهتي مكروه؛ از جهت طبع مطلوب باشد و از جهت عقل و نقل معتبر مكروه يا برعكس 3.
534
در اين آيه نيز قتال از جهت طبع مكروه دانسته شده، چون امور ناگواري مانند كشته و مجروح شدن، ضررهاي مالي، ناامني و گراني را در پي دارد 1 و از جهت عقل و نقل معتبر خير و مطلوب شمرده شده است، چون آثار مثبتي همچون احياي حق، عدل و نيز عزت، شرف و… را درپي دارد.
عسي: «عسي» نزديك شدن موضوع به فعليت و تحقق است و معاني ديگري مانند اميد، ظن و قرب مطلق كه براي آن ذكر شده از آثار و لوازم معناي ياد شده است 2.
چنانچه منظور از عسي «رجاء» باشد، لازم نيست رجاي گوينده مقصود باشد، بلكه ممكن است رجاي شنونده يا مقتضاي مقام منظور باشد 3 ، بنابراين هرجا خداي سبحان بفرمايد «عسي أن… » نه به اين معناست كه خدا اميدوار است، بلكه منظور اميدوار بودن مخاطب يا شنونده است 4.
٭ ٭ ٭
وجوب قتال
لفظ كتابت در مقام تشريع، ظهور در وجوب دارد، مگر آنكه دليلي از خارج مانع ظهور و موجب انصراف آن گردد. در تعبيرهاي عرفي نيز چنين است.
ظاهر تعبير كتابت قتال در اين آيه شريفه: ﴿كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتال﴾ وجوب عيني است، مگر دليلي خاص، موجب انصراف از ظاهر آيه شود و وجوب كفايي آن را ثابت كند. البته وجوب جهاد (طبق ادلّه) كفايي است.
^ 1 – ـ التحقيق، ج10، ص50، «ك ر ه».
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص548.
^ 3 – ـ مفردات، ص707، «ك ر ه».
535
امين الاسلام طبرسي كه اجماع مفسّران بر دلالت اين آيه بر وجوب جهاد را نقل كرده، ميگويد:
تنها «عطا» از مفسّران اهل تسنن گفته است: «جهاد فقط بر صحابه پيامبر واجب بود نه غير آنان»؛ ولي بر گفته وي (عطا) دليلي نيست، چون ظاهر آيه بر وجوب قتال بر همگان دلالت دارد 1.
گرچه تعبير كتابت، درباره قصاص 2 ، وصيت 3 ، روزه 4 ؛ يكسان است، ولي در برخي از اين موارد، وجوب عيني را ميفهماند (مانند مورد روزه و نماز) و در بعض ديگر وجوب كفايي را. سيره پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه همه مكلّفان را در غزوه به همراه نميبرد، بلكه عدّهاي همواره در مدينه ميماندند و اين ماندن نه براي حفظ مدينه از تهاجم دشمن بود، بلكه براي كفايت افراد آماده بود، مگر در موارد خاص كه حضور همگان يا حدّ اكثر لازم بود. از اينجا ميتوان وجوب كفايي را استظهار كرد، هرچند تفصيل آن در فن شريف فقه است.
نكته: 1. چنان كه گذشت، ظاهر «كتابت» و نيز كلمه ﴿عَلَيكُم﴾ وجوب قتال و جهاد است و آنچه از آيه ﴿لايَستَوِي القعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَ غَيرُ اُولِي الضَّرَرِ والمُجهِدونَ في سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم فَضَّلَ اللّهُ المُجهِدينَ بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم عَلَي القعِدينَ دَرَجَةً وكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الحُسني وفَضَّلَ اللّهُ
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص164.
^ 2 – ـ التحقيق، ج8، ص134.
^ 3 – ـ ر.ك: مفردات، ص566، «ع س ي».
^ 4 – ـ الميزان، ج2، ص165.
536
المُجهِدينَ عَلَي القعِدينَ اَجرًا عَظيما) 1 برميآيد كه تاركان جهاد نيز از فضل الهي برخوردارند، دليل بر استحباب جهاد نيست، به توهم آنكه اگر جهاد واجب بود تارك جهاد كه تارك واجب شرعي است تبهكار بود و هرگز گنهكار از فضل و وعده الهي طرفي نميبندد، زيرا ممكن است وجوب جهاد كفايي بوده نه عيني و چون با قيام عدهاي كفايت حاصل شده است، قاعدان ترك واجب نكردهاند و از اينرو ميتوانند از فضل و وعده الهي برخوردار باشند، زيرا جامعه در برابر اين حكم، يعني وجوب كفايي امتثال كرده است. البته در صورت وجوب عيني يا عدم قيام مورد كفايت، تاركان جهاد و قاعدان از مبارزه توبيخ شدهاند 2.
2. اختصاص خطابهاي مشافههاي به حاضران، ناصواب و باطل است.
3. كتابت در مقام تشريع كه آن را «كتابت تشريعي» يا فقهي گويند همگان را شامل است، خلاف كتابت در مقام تكوين كه ويژه افراد خاصّي است؛ مانند نوشته شدن فيض شهادت كه نصيب همه نميشود، بلكه براساس قضا و قدر الهي شامل افراد صالح ميشود و مقدمات آن را هم خود انسان بايد فراهم كند: ﴿قُل لَو كُنتُم في بُيوتِكُم لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ اِلي مَضاجِعِهِم) 3
4. در آيه مورد بحث «كُتب» مجهول آورده شد، خلاف آيه ﴿وكَتَبنا عَلَيهِم فيها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفس) 4 زيرا به دنبال آن جمله ﴿وهُوَ كُرهٌ لَكُم﴾ آمده است و اسناد مستقيمِ حكمِ كراهتي به خدا موجب هتك مقام مولا و تحقير مؤمنان
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص549.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 178.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 180.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 183.
537
نسبت به ناخوشايندي جنگ ميشود، ازاين رو فعل را در مورد بحث به صورت مجهول آورد تا رويارويي عبد و مولا مطرح نباشد.
آميختگي مهر و قهر الهي
خداي سبحان حكم قهرآميز دارد؛ ليكن در همان حكم نيز به بندگان رئوف و مهربان است. قهر و مهر الهي جداي از هم نيست تا خداوند در بعضي از امور رئوف و در برخي ديگر قهّار باشد، بلكه قهر و مهر و جلال و جمال او به هم آميخته است. نه تنها قهر او با مهرش آميخته است، بلكه حكم قهري او از مهرش نشئت گرفته است. كار پزشك جرّاح نشانهاي از توأم شدن قهر و مهر است؛ يعني رأفت و مهرباني او ايجاب ميكند كه عضو فاسد بدن را قطع كند، بنابراين قهر و جلال او محصول مهر و جمال اوست.
قهر و جلال الهي از لطف و مهر او سرچشمه ميگيرد، از اينرو ميتوان گفت خداي سبحان به همه مهربان است: ﴿واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد) 1 ولي نميتوان گفت كه خدا درباره همگان قهار است.
جهاد، جلوهاي از آميختگي جلال و قهر الهي با جمال و لطف اوست، زيرا جهاد با مشركان و كافران حيات واقعي جامعه را تأمين ميكند. حفظ سلامت جامعه و تأمين جريان آب حيات طيب در سراسر آن ايجاب ميكند كه خداوند اعضاي آلوده جامعه (مشركان و ملحدان) را به دست مجاهدان نستوه ريشه كن كند، بر همين اساس قرآن كريم پس از بيانِ حادثه جنگ بدر و امدادهاي غيبي و لزوم اطاعت از رهبري رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مؤمنان را به استجابت دعوت خدا و رسول به امور حياتبخش فراخوانده است: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 95.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيات 42، 45 و….
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 154.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 45.
538
استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم) 1 ظاهر آيه استجابت همه دستورهاي حياتبخش الهي است و مخصوص جنگ و قتال نيست؛ ليكن نزول آيه به گواهي سياق آيات، در مورد جهاد است و حياتبخش بودنِ آن را با صراحت و نصّ ميفهماند.
خداي سبحان براساس اصل ياد شده، در بيشتر آيات مشتمل بر حكم قهرآميز نشانههاي مهر خود را نيز يادآور ميشود؛ مثلاً درباره حكم قصاص كه اجراي آن بر عهده مسئولان نظام اسلامي است و تحمّل آن بر قاتلان بسيار دشوار است، فرمود: اي مؤمنان! قصاص در قتلِ عمد بر شما مقرّر شده است. سپس در آيه بعد فرمود: ما نخواستيم جامعه را به خونريزي واداريم يا بيجهت خون كسي را بريزيم، بلكه چون قصاص حيات اُمّت را تأمين ميكند، دستور قصاص داديم: ﴿ولَكُم فِي القِصاصِ حَيوةٌ ياُولِي الاَلببِ لَعَلَّكُم تَتَّقون) 2 پس جهاد در مسائل اجتماعي و قصاص در مسائل فردي هر يك حياتبخشاند و اين حكم حياتي از خداي مبدأ حيات صادر شده است.
حرجي نبودن قتال
خداي سبحان در اين آيه جنگ و قتال را براي انسانها ناخوشايند دانست: ﴿وهُوَ كُرهٌ لَكُم﴾. به قرينه آياتي كه جعل حكم حرجي در دين الهي را به كلي نفي كرده و به حرجي نبودن خصوصِ جهاد تصريح ميكند 3 ، اولاً «كُره» با «حرج» تفاوت دارد و ثانياً رنج و زحمت قتال به حدّ حرج نميرسد، هرچند
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 207.
539
اصل حكم جهاد در مورد حرج نسبي جعل شده، و دليل نفي حرج، حكم مجعول در وضع حرج را شامل نميشود وگرنه اصل جعل آن حكم لغو خواهد بود.
خداي سبحان نه تنها اصل جهاد بلكه «حقّ جهاد» را كه عاليترين مرحله آن است واجب كرد و به دنبال همين حكم فرمود كه در دين هيچ حكم حرجي جعل نكرده است: ﴿وجهِدوا فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَبكُم وما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدّينِ مِن حَرَج) 1 پس در جهاد كه از مصاديق بارز حكم الهي و عمود خيمه دين است 2 ، حرج وجود ندارد، گرچه نسبت به طبع بشر ناخوشايند باشد، چون اصل سختي و رنج لازم بسياري از تكاليف الهي است.
گفتني است كه چنانچه مقصود از ﴿حَقَّ جِهادِه﴾ جهاد اكبر باشد، «كُره» آن بيشتر است، چون سختي جهاد اكبر بيش از دشواري جهاد اصغر است. تهذيب نفس و سير و سلوك دشوارتر از جبهه اصغر رفتن است، زيرا جهاد اكبر با دشمن درون است كه پيوسته نيرنگ و فريب دارد و لحظهاي غفلت، يا آتشبس و سازش را بر نميتابد و در خواب و بيداري انسان را رها نميكند؛ به هر تقدير مقصود جهاد اكبر باشد يا جهاد اصغر، هيچ يك حكم حرجي نيست، گرچه هر يك با رنج و ناخوشايندي همراه است و خصوص جهاد در وضع خاص جعل شده است.
طبيعي بودن كراهت قتال
دشواري جنگ و درد و رنج و مشكلات آن امري طبيعي است و همگان برابر
^ 1 – ـ سوره انفال، آيه 24.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 179.
^ 3 – ـ سوره حجّ، آيه 78.
540
شمشير و گلوله احساسي ناگوار دارند، جز برخي مؤمنان كه از نظر ايماني به مقامي رسيدهاند كه احساس درد و رنج نميكنند؛ مانند شهداي كربلا 1. سختي جنگ، چون مشهود طبع است لذا متعلق تكليف نيست تا به مؤمنان گفته شود مبادا جهاد بر شما سخت باشد، بلكه بايد به آنان گفت كه جنگ با كافران نبايد در فكر شما ناخوشايند باشد، گرچه طبيعتاً دردآور و ناگوار است، چنان كه براي دلداري مادر نسبت به دوران سخت بارداري و زايمان 2 بايد گفت كه اين دوران هرچند براي تو دشوار است؛ ولي سرانجام آن بسيار گوارا و شيرين است، بنابراين جمله ﴿وهُوَ كُرهٌ لَكُم﴾ مقدمه براي بيان مطلب بعدي است كه همان تخطئه مؤمنان در معيار محبّت و كراهت باشد، وگرنه ناخوشايند دانستن قتال، نقص نيست، بلكه امري طبيعي است، از اين رو خداي سبحان آن را به صورت موجبه كلي به همگان نسبت داد: ﴿كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ وهُوَ كُرهٌ لَكُم﴾؛ ولي آنچه را نقص است، به صورت موجبه جزئي به منافقان و سُستيمانان نسبت ميدهد كه اينان گروهي منزجر از جنگ و تنها به فكر خود هستند و خيالاتي باطل دارند و در اين راه بهانهجويي ميكنند: ﴿وطَائِفَةٌ قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسُهُم يَظُنّونَ بِاللّهِ غَيرَ الحَقِّ ظَنَّ الجهِلِيَّةِ يَقولونَ هَل لَنا مِنَ الاَمرِ مِن شيءٍ قُل اِنَّ الاَمرَ كُلَّهُ لِلّهِ يُخفونَ في اَنفُسِهِم ما لايُبدونَ لَكَ يَقولونَ لَو كانَ لَنا مِنَ الاَمرِ شيءٌ ما قُتِلنا ههُنا قُل لَو كُنتُم في بُيوتِكُم لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ اِلي مَضاجِعِهِم) 3
قرآن كريم دو «خود» براي انسانها ثابت كرده است: خودِ اصلي و معنوي
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 78.
^ 2 – ـ شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج1، ص354.
541
و خودِ طبيعي و حيواني. منافقان و سُست ايمانان خودِ معنوي را فراموش ميكنند: ﴿ولاتَكونوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم) 1 ولي به فكر تأمين خود حيوانياند: ﴿قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسُهُم) 2
راز بيميلي به جنگ
تكليف عبادي جهاد در راه خدا دستوري حياتبخش است؛ گرچه مردم از قتال با مشركان كراهت دارند: ﴿وهُوَ كُرهٌ لَكُم﴾. درباره راز اين كراهت وجوهي ذكر شده است؛ مانند:
1. جنگ، مرگ انسانها، نابود شدن اموال، درد و رنج فراوان، نا امني و ناراحتي و دهها مشكل ديگر را در پي دارد، پس طبيعي است كه بر مردم گران باشد، زيرا جداي از مؤمنان برجستهاي كه در انجام وظيفه از هيچ گونه فداكاري دريغ ندارند، گروهي انبوه نيز داراي ايماني ضعيف و دلهايي بيمارند كه راحتي و رفاه زندگي دنيوي را بر آخرت ترجيح داده و از كشته شدن ميهراسند. گواه آن، آيات جنگ بدر 3 ، اُحد 4 ، خندق 5 و ساير جنگهاست. سهل انگاري و سُستي اين دسته از مؤمنان در امر جهاد، موجب شد كه خداوند كراهت از قتال را به آنان نسبت دهد 6.
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج 53، ص 62.
^ 2 – ـ سوره احقاف، آيه 15.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 154.
542
خداي سبحان طرز فكر اين گروه سُستايمان را تخطئه كرد و همه مؤمنان را به اين اصل كلي درباره معيار كراهت و محبّت رهنمون ساخت: چه بسا چيزي را شما ناخوش داريد، حال آنكه خير و صلاح شما در آن است و چه بسيار چيزي را دوست داريد، حال آنكه برايتان شرّ است: ﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم وعَسي اَن تُحِبّوا شَيئاً وهُو شَرٌّ لَكُم﴾، پس چون خداوند اراده دارد كه مسلمانان با كافران بجنگند، خير و صلاح آنها در آن است و نبايد دستور الهي را ترك كنند يا سُستي به خود راه دهند، گرچه درد و رنج را نيز به همراه داشته باشد.
2. ناخوشايندي مسلمانان صدر اسلام از جهاد براي ترس از كشته شدن نبود، چون آنان از قبل با شمشير و جنگ خوگرفته بودند و به مبارزه و خونريزي عادت داشتند و جهاد در راه خدا براي آنان چندان عجيب نمينمود، بلكه ناخوشايندي آنان به جهت ترس از شكست اسلام و مسلمانان بود؛ نه براي حفظ حيات مادي خودشان، زيرا اينان در اوايل هجرت، ساز و برگ جنگي مناسب و نيروي رزمي و دفاعي كافي براي نبرد با مشركان نداشتند و ميپنداشتند كه جنگ با قدرتمندان مكّه زمينه شكست اسلام و مسلمانان را فراهم ميكند، از اين رو صلاح را در تأخير جنگ ميدانستند تا مهيّا شوند 1.
اين وجه اجمالاً ميتواند درست باشد، چون شايد علّت كراهت برخي از مسلمانان همين باشد؛ ولي خداي سبحان اين فكر را نيز تخطئه كرد و فرمود كه شما در تشخيص اشتباه ميكنيد، زيرا شما ظاهر قضيه را ميبينيد و طبق آن حكم ميكنيد؛ ليكن ما به حقيقت امر و به مصالح همه جانبه شما آگاهتريم و
^ 1 – ـ سوره حشر، آيه 19.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 154.
^ 3 – ـ سوره انفال، آيات 7 14؛ سوره آل عمران، آيه 121.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 139.
^ 5 – ـ سوره احزاب، آيات 9 22.
^ 6 – ـ ر.ك: الميزان، ج 2، ص 164؛ مواهب الرحمن، ج 3، ص 268.
543
با آنكه ميدانيم جمعيّت شما كم و جنگتان با مشركان نابرابر است، براي مصلحت اسلام دستور مبارزه داده و پيروزي شما را تضمين ميكنيم.
در اوّلين آيه نازل شده در مدينه درباره جهاد نيز فرمود كه تاكنون دستور جهاد داده نشده بود؛ ولي اكنون كه شما ستم ديدهايد، مجازيد بجنگيد و بدانيد اين جنگ با پيروزي همراه است، چون خداوند با شماست و ميتواند پيروزتان كند: ﴿اُذِنَ لِلَّذينَ يُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا واِنَّ اللّهَ عَلي نَصرِهِم لَقَدير) 1 و خدا پيامبرش و مؤمنان را كفايت ميكند؛ گرچه اندك باشند: ﴿ياَيُّهَا النَّبِي حَسبُكَ اللّهُ ومَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنين) 2 چه بسا گروهي كم ولي با ايمان و صابر بر دستهاي بسيار پيروز شوند: ﴿كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِاِذنِ اللّه) 3
3. چون در جنگ با مشركان، افراد بسياري كشته خواهند شد، مؤمنان پرورشيافته در مكتب قرآن بر اثر داشتن عاطفه، رأفت و نوعدوستي، به جنگ راضي نميشدند 4 ؛ مبادا گروهي از مؤمنان از زندگي دنيوي و بسياري از كافران از سعادت دو جهان محروم شوند، از اين رو ميگفتند كه چرا آنان را با شمشير از پاي درآوريم و با آنها زندگي مسالمتآميزي نداشته باشيم و آنان را با نرمي و ملاطفت و موعظه حسنه به ايمان دعوت نكنيم؛ شايد آنان هدايت شدند، وگرنه از كشته شدن باكي نداريم و به نصرت و وعده الهي ايمان داريم.
خداي سبحان در پاسخ به اين خيرانديشي فرمود كه جنگ با مشركان نبايد
^ 1 – ـ مواهب الرحمن، ج3، ص269.
544
براي شما ناخوشايند باشد، چون اوّلاً محال است كسي به خود يا ديگري از خدا مهربانتر باشد، با اين حال جايگاهي براي رأفت زايد و مهرِافزون نسبت به مشركان نمانده است، زيرا پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بارها آنان را به اسلام فراخوانده و موعظه و بلاغ مبين همراه با خُلق عظيم آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آنان رسيده؛ ليكن در آنها اثري نگذاشته است، پس هلاكت آنان از روي بيّنه است: ﴿لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَة) 1 ثانياً موعظه در آنان اثر نميكند: ﴿سَواءٌ عَلَيهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لايُؤمِنون) 2
ثالثاً از آنان كمترين نفعي عايد دين نخواهد شد، چنان كه حضرت نوح(عليهالسلام) درباره قوم خود گفت: ﴿ولايَلِدوا اِلاّفاجِرًا كَفّارا) 3 چون تعذيب الهي همانند جهاد بندگان خدا با آنان در موردي است كه هيچ نفعي از آنها به جامعه ديني نميرسد، بلكه در جامعه انساني همانند عضوي فاسدند كه ساير اعضا را فاسد ميكند و جز بريدن درماني برايش نيست.
رابعاً چنانچه از سرِ انسان دوستي با آنان زندگي مسالمتآميز داشته باشيد، آنان از دشمني با شما دست برنميدارند: ﴿لايَرقُبونَ في مُؤمِنٍ اِلاًّولاذِمَّة) 4 و در صدد تخريب مراكز مذهبي برميآيند: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِيَعٌ وصَلَوتٌ ومَسجِد) 5 اگر جهاد و دفاع رزمندگان از جان گذشته نباشد و اين بيگانگان لجوج و كينهتوز از ميان
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 39.
^ 2 – ـ سوره انفال، آيه 64.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 249.
^ 4 – ـ الميزان، ج2، ص165؛ مواهب الرحمن، ج3، ص269.
545
نروند، بساط صومعه و كليسا و مسجد و ساير مراكز علمي و مذهبي برچيده ميشود.
تذكّر: 1. دو وجه براي توجيه كراهت نسبت به قتال ياد شد: يكي به لحاظ طبع و ديگري به لحاظ تاريخ كه قبل از نزول حكم جهاد بود و نيز سه جهت براي تبيين كراهت ياد شده: يكي به لحاظ طبع و ديگري به لحاظ هراس از آسيب ديدن اسلام و سومي به لحاظ رأفت اسلامي نسبت به غير مسلمانان كه آنها را با ارشاد به اسلام دعوت كنيم؛ نه آنكه با آنان بجنگيم.
لازم است عنايت شود كه اولاً دليلي بر حصر كراهت در وجوه ياد شده نيست. ثانياً استعمال كلمه كراهت در معناي جامع و نيز تطبيق آن بر همه جهات متعدد ياد شده محذوري ندارد، هر چند معناي روشن آن همانا كراهت به لحاظ طبع است.
2. كراهت از قتال به معناي اول، يعني ناسازگاري با طبع درباره ضعاف يا اوساط اهل ايمان صادق بوده و اينان فقط مشمول «عسي» و «عسيتم» (مفرد غايب و جمع حاضر) بوده و هستند وگرنه اوحدي از اهل ايمان درگذشته و حال صلاي «القتل في سبيل الله أحلي من العسل» داشته و دارند. هم اينان گروهي هستند كه اگر جهاز جهاد فراهم نشود، ﴿تَرَي اَعيُنَهُم تَفيضُ مِنَ الدَّمع) 1 و اگر بعد از تجهيز به جهاد رفتند و شهيد نشدند احساس ناگواري (كُره) ميكنند.
معيار حقيقي محبّت و كراهت
محبّت و كراهت گاهي مستند به گرايش است و زماني مستند به بينش. گرايش
^ 1 – ـ سوره انفال، آيه 42.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 6.
^ 3 – ـ سوره نوح، آيه 27.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 10.
^ 5 – ـ سوره حجّ، آيه 40.
546
نيز گاهي وابسته به عقل عملي است و زماني به شهوت و ميل نفساني. بينش نيز گاهي مستند به عقل نظري است و زماني به وهم و خيال. محبّت صادق آن است كه از جهت گرايش به عقل عملي: «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» 1 وابسته بوده و از جهت بينش به عقل نظري يعني برهان عقلي و نيز گزارش وحياني انسان كامل معصوم(عليهالسلام) مستند باشد. كراهتِ مقابل محبّت نيز همينطور است.
برپايه ﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم وعَسي اَن تُحِبّوا شَيئاً وهُو شَرٌّ لَكُم واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾ معيار خير و شرّ و گرايش و انزجار، عقل و نقل (قرآن و سنّت) است نه طبع انسان، چون انسان تنها داراي طبيعت نيست، بلكه اصلِ انسان جان اوست كه به ماوراي طبيعت پيوند دارد، ازاينرو محبّت و كراهت را بايد با معيارهاي ماوراي طبيعي ارزيابي كرد كه كاشف آنها همان عقل و نقل است؛ يعني اموري چون جهاد، در صورت ناروا بودن بايد براي جان ناگوار نباشد؛ نه طبع و پيداست كه خير دنيوي و اخروي جان در جهاد است كه در دنيا مايه عزّت روح و پيروزي و به دست آوردن غنيمت و در آخرت مايه رستگاري و ورود به بهشت است، افزون بر آنكه ترك جهاد و آسايش طلبي، مايه خذلان و پذيرش ستم در دنيا و عذاب جهنّم در آخرت است، بنابراين انسان بايد يا مانند اولياي الهي به استقبال جهاد برود يا حدّاقل مانند مؤمنان واقعي به آن بي ميلي نشان ندهد.
خداي سبحان درباره مالدوستي نيز بخيلان را چنين تخطئه كرده است كه طبع هر كسي براي تأمين هزينه زندگي مال را دوست دارد؛ ولي محبّت بخيلانه
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 83.
547
نابجاست. بخيلان نپندارند كه بخل برايشان خير است، بلكه شرّ است: ﴿ولايَحسَبَنَّ الَّذينَ يَبخَلونَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَيرًا لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم) 1 مال و ثروت در دنيا فضل و نعمت خداست كه گاهي براي امتحان به افراد ميدهد و زماني به جهت اكرام، بنابراين فضل غير از تفضيل است. و هماره نشانه تفضيل نيست، زيرا گاهي فضل الهي همانند تيغ در دست مست است كه سبب ميشود انسان ياد حق را فراموش كند و براثر فراموشي ذكر خداوند زندگي او تنگ شود 2 ؛ حتي زماني مايه هلاكت او شود. در حديثِ قدسي فرمود: «و إنّ من عبادي المؤمنين لمن لايصلح إيمانه إلاّ بالفقر و لو أغنيته لأفسده ذلك» 3
جمله ﴿مِن فَضلِه) 4 از باب «وصف به حال متعلّق موصوف» است؛ يعني مال فضل الهي است نه مايه تفضيل مالدار؛ چون مايه فضيلت و برتري انسان، فضلِ دروني است كه در جان او رسوخ ميكند؛ نه فضل بيروني كه جداي از جان است.
خداي سبحان درباره مسائل خانوادگي نيز تشخيص برخي از انسانها را تخطئه كرد و براي حفظ اساس خانواده به همسران ميفرمايد: شما با همسرانتان به نيكي رفتار كنيد، پس اگر از آنان ناخشنوديد تحمل كنيد، چه بسا امور ناخوشايندي كه خداوند در آن خير فراوان قرار داده باشد: ﴿وعاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَاِن كَرِهتُموهُنَّ فَعَسي اَن تَكرَهوا شيئاً ويَجعَلَ اللّهُ فيهِ
^ 1 – ـ الكافي، ج1، ص11؛ بحار الانوار، ج33، ص170.
548
خَيرًا كَثيرا) 1
آيات مزبور مصاديقي از اصل كلي مستفاد از آيه مورد بحث است كه انسان در تشخيص خير و شرّ، نيازمند عقل و نقل معتبر است.
نكته: چون كراهت و محبت نقيض هم نيستند، لذا اثبات يا نفي هر يك مستلزم نفي يا اثبات ديگري نيست؛ يعني دو صفت مزبور جداي از هماند، ازاينرو هر يك مستقلاً ذكر شد.
علم الهي و تخطئه مؤمنان
بعد از بيان اينكه گاهي كراهت يا محبّت خطاست زمينه التجاء به منبع صواب كه علم نامحدود ازلي است فراهم شده، آنگاه صريحاً علم مطلق خداوند همراه با سلب علم از مخاطبان اعلام شد. با چنين روشي ضمن هشدار به راه صحيح كراهت و محبّت، معلوم خواهد شد كه معرفت به اين اصول زمينه رسيدن به مقام رضاست، چون حكم الهي، در تكوين باشد يا در تشريع به علم قطعي به صلاح و فساد مستند است. اگر كسي به مقام رضا نايل آمد و به حكم خدا راضي شد حتماً خداوند هم از او راضي خواهد بود: ﴿رَضِي اللّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ ذلِكَ لِمَن خَشِي رَبَّه) 2 در اين جهت گاهي فرد يا جامعه از قتال كراهت دارد، آنگاه به حكم خداوند مينگرد و راضي ميشود و گاهي رضايت دارد و خواهان تهاجم به دشمن است. سپس به حكم خداوند نظر ميكند و بعد از اطلاع از منع تهاجم، نسبت به آن كراهت پيدا ميكند؛ يعني در رضا و سخط تابع رضا و سخط الهي است.
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 180.
^ 2 – ـ سوره طه، آيه 124.
^ 3 – ـ علل الشرايع، ج1 2، ص23؛ بحار الانوار، ج5، ص284.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 180.
549
خداي سبحان در پايان آيه مورد بحث راه هرگونه بهانهجويي و عذرتراشي مؤمنان (مانند عذر عدم وجود ساز و برگ نظامي يا توان بالاي دشمن از نظر ادوات و نيرو و در نتيجه درخواست اجازه تأخير به بهانه تجهيز و سپس جنگ) را سد كرده و فرموده است كه خداوند به همه مصالح و منافع شما آگاه است؛ ولي شما به سبب تدبّر نكردن و گرايش به طبيعت آن را نميدانيد؛ ظاهر كارها را ميبينيد و از حقيقت آن ناآگاهيد. مرگ و زندگي، عزّت و ذلّت و پيروزي و شكست فقط به دست خداست: ﴿واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾.
اين جمله، تتمّهاي از تخطئه مؤمنان به سبب كراهت از جنگ است. خداي سبحان براي ارفاق و آمادهسازي ذهن مؤمنان ابتدا با جمله ﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئا… ﴾ زمينه تخطئه در معيار تشخيص كراهت و محبّت را ايجاد كرد و آنان را از جهل مركّب به مقام شك و جهل بسيط آورد و بعد فرمود كه حكم وجوبِ قتال را خدايي تشريع كرده است كه داناي مطلق است و چيزي از حقايق بر او پوشيده نيست: ﴿اِنَّ اللّهَ لايَخفي عَلَيهِ شيء) 1 ولي علم انسانها از هر نظر محدود است و معلومات بشر در برابر مجهولات، همچون قطرهاي مقابل درياست 2.
نيز اين جمله بيان مصداقي از آيه «ويُعَلِّمُكُم ما لَم تَكونوا تَعلَمون» 3 است، زيرا رهآورد انبيا تنها تلاوت كتاب، تزكيه و تعليم كتاب و حكمت نيست، بلكه آنان چيزي به بشر ميآموزند كه انسانها با پيشرفت علوم هم نميتوانستند و نميتوانند فرابگيرند. انبيا از راه وحي الهي مسائل توحيد،
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 19.
^ 2 – ـ سوره بيّنه، آيه 8.
550
معاد، عزّت و مانند آن را تبيين و به بشر گوشزد كردند كه براي ادامه زندگي دنيوي و ترس از مرگ، زير بار ذلّت و سازش نروند.
انسان نميداند سازش با بيگانه برايش ننگ است و عزّت ابدي او در مبارزه با كفر است؛ خواه به پيروزي و خواه به شهادت در راه خدا ختم شود و نيز نميداند كه براي نجات خود، سازش او با يك كافر و جنگ با كافري ديگر، انتقال از ذلّتي به ذلّت ديگر است؛ همانند كسي كه در جهنّم از پهلويي به پهلوي ديگر ميغلتد تا رفع خستگي كند؛ غافل از آنكه اين حركت در دنيا براي رفع خستگي است و درون جهنّم نه تنها مايه نجات و رفع خستگي نيست، بلكه سوخت و سوز وي را بيشتر ميكند؛ ليكن اگر در تشخيص اصل معيار و عملكرد به علم و قدرت الهي تكيه كند، عزت و سعادت خويش را در مبارزه با كافران، مشركان و منافقان مييابد، بنابراين جمله ﴿واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾ سخني هميشه زنده است، چون قرآن «يجري كما يجري الشّمس و القمر» 1 است؛ هر روز به بشر، گرچه در حدّ اعلاي از ترقي علمي باشد، پيام ميدهد كه با توهم استقلال و استغناي از خداوند در تشخيص خير و شرّ، سود و زيان، محبّت و كراهت و عزّت و ذلتِ خويش به خطا ميرود، زيرا مصالح و مفاسد خود را نميداند. اگر آموزههاي وحياني و عقلاني را فرا بگيرد و بدان جامه عمل بپوشاند، در دنيا و آخرت عزيز و سعادتمند است.
اشارات و لطايف
1. عملكرد افراد در برابر حكم وجوب كارزار
خداي سبحان عملكرد افراد را در برابر آمدن دستور قتال دوگونه ميداند:
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 5.
^ 2 – ـ ر.ك: الميزان، ج 2، ص166.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 151.
551
دستهاي از ترسِ كشته شدن، گرما يا سرماي هوا را بهانه ميآورند و با صدور دستور جهاد، حالت غشوه به آنان دست ميدهد؛ گويا آنان را در حالت احتضار به سوي قبر ميبرند. اينان زمان صلح و آرامش زباني تند و تيز دارند و همگان را به جنگ ميخوانند.
گروهي نيز فرمان الهي را با جان پذيرفته و به استقبال آن ميروند و اگر امكانات و تداركات اعزام به جبهه نبود، چشماني پر اشك دارند كه چرا براي رضاي خدا نميتوانند به جبهه بروند.
شناسايي تفصيلي اين دو گروه بدين شرح است:
أ. قرآن كريم دسته نخست را چنين معرّفي ميكند: ﴿فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ اِذا فَريقٌ مِنهُم يَخشَونَ النّاسَ كَخَشيَةِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشيَةً وقالوا رَبَّنا لِمَ كَتَبتَ عَلَينَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلي اَجَلٍ قَريبٍ قُل مَتعُ الدُّنيا قَليلٌ والاءاخِرَةُ خَيرٌ لِمَنِ اتَّقي… ) 1 وقتي حكم جهاد بر آنان نوشته شد، گروهي از آنان از مردم ميترسيدند؛ مانند ترس از خدا يا ترسي بيشتر و ميگويند: پروردگارا! چرا بر ما جهاد را واجب كردي؟! چرا ما را تا مدّتي كوتاه مهلت ندادي؟! اي رسولما! به آنان بگو كه زندگاني دنيا متاعي اندك است و جهان آخرت براي پرهيزگار بهتر است.
مشابه همين تعبير درباره سست ايمانان نيز آمده است: ﴿قالوا وما لَنا اَلاّ نُقتِلَ في سَبيلِ اللّهِ وقَد اُخرِجنا مِن دِيرِنا واَبنائِنا فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ تَوَلَّوا اِلاّقَليلاً مِنهُم واللّهُ عَليمٌ بِالظّلِمين) 2 برخي تبعيد شدگان از ديار و
^ 1 – ـ بصائر الدرجات، ص216؛ بحار الانوار، ج 89، ص 94 و 97.
552
فرزندانشان گفتند: چرا در راه خدا مبارزه نكنيم؟ وقتي قتال بر آنان واجب شد، بيشتر آنان از رفتن به جبهه سربرتافتند و بر خويشتن ستم كردند. و خداوند به حال ظالمان آگاه است.
برخي نيز از جهاد مالي كراهت داشتند. آيه 180 سوره «آل عمران» به آنان اشاره دارد، آنگاه در سوره «توبه» در مقام جمعبندي ميفرمايد: منافقان خوشحال شدند كه با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مخالفت كرده و به جبهه نرفتند و از جهاد با مال و جان در راه خدا ناخشنود شدند و با بهانهجويي به مؤمنان گفتند كه در اين هواي گرم به جبهه نرويد (صبر كنيد تا هوا معتدل شود). به آنان بگو: آتش دوزخ بسيار سوزانتر از هواي گرم است، اگر بفهميد: ﴿فَرِحَ المُخَلَّفونَ بِمَقعَدِهِم خِلفَ رَسولِ اللّهِ وكَرِهوا اَن يُجهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم في سَبيلِ اللّهِ وقالوا لاتَنفِروا فِي الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَو كانوا يَفقَهون) 1
اين گروه بيمار دل، كساني هستند كه در حال آرامش با زبان تند و تيز دادِ جنگ و جهاد سر ميدهند؛ ولي وقتي سورهاي محكم و صريح نازل ميشود كه در آن فرمان جهاد است، از سرِ ترس مانند كسي كه بيهوشي مرگ به او دست داده باشد به تو نگاه ميكنند. براي اينان مرگ سزاوارتر است، چون خداوند توفيق حضور در جبهه را به هر كسي نميدهد: ﴿ويَقولُ الَّذينَ ءامَنوا لَولا نُزِّلَت سورَةٌ فَاِذا اُنزِلَت سورَةٌ مُحكَمَةٌ وذُكِرَ فيهَا القِتالُ رَاَيتَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرونَ اِلَيكَ نَظَرَ المَغشي عَلَيهِ مِنَ المَوتِ فَاَولي لَهُم) 2
خداوند از حال اين گروه منافق كه مردم را از جنگ باز ميداشتند و به برادران خود ميگفتند كه به سوي ما بياييد، به خوبي آگاه است. آنان رياكارانه
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 77.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 246.
553
مدّت كوتاهي در جبهه حاضر ميشوند و از هرگونه كمك مالي و جاني به مؤمنان بخل ميورزند و اگر جنگ و خطري پيش آيد، ميبيني آنچنان به تو نگاه ميكنند كه چشمهايشان در حدقه ميچرخد؛ گويا ميخواهند قالب تهي كنند؛ امّا وقتي حالت ترس فرو نشست و خطر برطرف شد، با زبان تند و تيز سهم خويش را از غنيمت مطالبه ميكنند. اين گروه به خدا ايمان نياوردهاند و خداوند اعمالشان را نابود ميكند، چون آنها را از سر ريا انجام دادهاند: ﴿قَد يَعلَمُ اللّهُ المُعَوِّقينَ مِنكُم والقائِلينَ لاِخونِهِم هَلُمَّ اِلَينا ولايَأتونَ البَأسَ اِلاّقَليلا٭ اَشِحَّةً عَلَيكُم… ) 1
ب. قرآن كريم دسته دوم را كه مؤمنان واقعياند و از دستور قتال استقبال ميكنند، چنين شناسانده است: اين گروه بر خلاف منافقان و بيماردلان، برابر حكم جهاد سرِ تسليم فرود ميآورند و به جبهه ميروند. درباره برخي از آنان كه توفيق رفتن به جبهه را نيافتند، فرمود كه بر اين گروه همانند ناتوانان و بيماران و فقيران حرجي نيست، زيرا اينان كساني هستند كه از تو ميخواهند آنان را به جبهه اعزام كني؛ وقتي به آنان ميگويي كه امكانات و تداركات لازم براي اعزام شما نيست، بدون كوچكترين اعتراضي باز ميگردند، در حالي كه از شدّت اندوه چشمانشان پُر اشك ميشود كه چرا نميتوانند مخارج سفر جهاد را خودشان فراهم سازند و به جبهه بروند: ﴿لَيسَ عَلَي الضُّعَفاءِ ولاعَلَي المَرضي ولاعَلَي الَّذينَ لايَجِدونَ ما يُنفِقونَ حَرَجٌ… ٭ ولاعَلَي الَّذينَ اِذا ما اَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لااَجِدُ ما اَحمِلُكُم عَلَيهِ تَوَلَّوا واَعيُنُهُم تَفيضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنًا
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 81.
^ 2 – ـ سوره محمّدص، آيه 20.
554
اَلاّيَجِدوا ما يُنفِقون) 1
عبارت ﴿واَعيُنُهُم تَفيضُ مِنَ الدَّمع) 2 تعبيري لطيف است، چون گاهي انسان قطراتي اشك از چشمانش سرازير ميشود كه اين را «بكاء» ميگويند يا با «فاضتِ الدموع» از آن تعبير ميشود؛ ولي وقتي از شدت اندوه اشك همه شبكه چشم را پر ميكند و يكباره ميريزد. از اين حالت كه گويا چشم به همراه اشك سرازير شده و با هم ميريزند، به «فاضت العيون» تعبير ميكنند.
2. انگيزه و هدف جهاد اسلامي
جهاد اسلامي كه براي اعتلاي كلمه حق و دين خدا و سقوط منطق كفر و دينِ باطل است: ﴿واَيَّدَهُ بِجُنودٍ لَم تَرَوها وجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَروا السُّفلي وكَلِمَةُ اللّهِ هِي العُليا) 3 بايد در راه خدا باشد؛ نه در راه طاغوت: ﴿وقتِلوا في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقتِلونَكُم) 4 اين مسئله يعني هدفمند بودن جهاد به قدري مهمّ است كه گاهي خداي سبحان قبل از بيان نام مجاهدان به آن اشاره كرده است: ﴿فَليُقتِل في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يَشرونَ الحَيوةَ الدُّنيا بِالاءاخِرَة) 5
قرآن كريم از مجاهدان نستوه راه خدا به عظمت ياد كرده: ﴿وفَضَّلَ اللّهُ المُجهِدينَ عَلَي القعِدينَ اَجرًا عَظيما) 6 و ميفرمايد كه نصيب مجاهدان الهي
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيات 18 19؛ در همين زمينه آيات ديگري نيز هست؛ مانند آيات 72 73 سوره نساء.
555
﴿اِحدَي الحُسنَيَين) 1 خواهد شد: يا پيروزي بر دشمن يا شهادت در راه خدا؛ ولي تقديم انگيزه قتال با تعبير ﴿في سَبيلِ اللّه﴾، نشانه اهميت ويژه آن است. گرچه اين عبارت از نظر ادبي جار و مجرور است و ميتواند بر فاعل مقدم شود؛ ولي اينجا سخن از لزوم رعايت تقديم هدف است.
در آيهاي ديگر خطاب به مجاهدان نستوه ميفرمايد كه چرا شما در راه خدا و نجات محرومان و مستضعفان نميجنگيد: ﴿وما لَكُم لاتُقتِلونَ في سَبيلِ اللّهِ والمُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدن) 2 در اين آيه دو هدف و دو انگيزه هست كه به هدفي عالي باز ميگردد و اين منافاتي با توحيد عبادي ندارد، چون اساس توحيد بر آن است كه همه كارها براي خدا باشد، از اين رو رزمندگان اسلام براي نجات هر محروم و مستضعفي نميجنگند، زيرا گرچه نجات مستضعفِ كافر بيپاداش نيست، چنان كه سيراب كردن هر تشنهاي، هرچند حيوان، اجر و پاداش دارد: «لكلّ كبدٍ حرّي أجر» 3 ولي آنان بدان موظف نيستند، بلكه خداي سبحان مجاهدان را به نجات مستضعفاني تشويق ميكند كه بندگان خاص خدايند. آن مردان و زنان ناتوان از جنگ ولي موحد كه سخنشان اين است: خدايا! ما را از منطقهاي كه به دست ستمگران اشغال شده است، نجات بده و برايمان از پيش خودت ولي و ياور قرارده: ﴿رَبَّنا اَخرِجنا مِن هذِهِ القَريَةِ الظّالِمِ اَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ وَلِيًّا واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ نَصِيرا) 4 پس نجات مستضعفان موحد و مسلمان كه رهايي خويش را
^ 1 – ـ سوره توبه، آيات 91 92.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 92.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 40.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 190.
^ 5 – ـ سوره نساء، آيه 74.
^ 6 – ـ سوره نساء، آيه 95.
556
از دست ستمگران از خداوند طلب ميكنند، در جهت اعتلاي كلمه الهي و دين اسلام است، چون نجات مسلمانان، رهايي اسلام است.
3. راه درمان ناخوشايندي از جنگ
آيا راهي هست كه كراهت از جنگ و دشواري آن به محبّت و آساني تبديل شود تا انسان به آساني به فيض حق نايل گردد يا اين كراهت هميشگي و آن دشواري دائمي است و درمان ندارد؟
براي درمان دشواري و كراهت قتال، دو راه اجمالي و تفصيلي وجوددارد؛ راه اجمالي آنكه گرچه جهاد دشواري و كراهت طبيعي دارد؛ ليكن بايد دانست كه خير و سعادت در تحمّل اين دشواري است، چون خداوند در اين كارِ سخت خيري را تعبيه كرده است، پس بايد در برابر فرمان الهي تسليم محض بود: ﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم﴾.
در اين آيه به اجمال معيارِ برخي مؤمنان را براي تشخيص كراهت و محبّت تخطئه ميكند: ﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم﴾؛ ليكن علم و وثوق اجمالي مؤمنان به هدايت الهي تا اندازهاي در آنان اثر ميگذارد، هرچند ممكن است كه گاهي كاملاً اثر كند و كراهت از جنگ به محبّت تبديل گردد، چون اين مطلب همانند معاد و زمان قيامت از اسرار غيبي غير قابل دسترس نيست.
راه تفصيلي آنكه با خودسازي و دلكندن از مظاهر دنيا كراهت و دشواري را به محبّت و آساني تبديل كنند. خداي سبحان اين راه را چنين نشان داده كه دشواري جنگ با فروختن دنيا و خريدن آخرت آسان ميشود، زيرا فروشنده دنيا آخرت ميخرد و چون از «ثمن» (دنيا) دل كنده و به «مثمن» (آخرت) دل بسته و علااقهمند است متاع خريده شده را مييابد: ﴿فَليُقتِل في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 52.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 75.
^ 3 – ـ بحار الانوار، ج71، ص370.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 75.
557
يَشرونَ الحَيوةَ الدُّنيا بِالاءاخِرَةِ ومَن يُقتِل في سَبيلِ اللّهِ فَيُقتَل اَو يَغلِب فَسَوفَ نُؤتيهِ اَجرًا عَظيما) 1 در اين آيه به جاي بيان اوصاف مجاهدان كه مرد باشند يا زن، پير باشند يا جوان، فرمود: آنان كه زندگي دنيا را به آخرت ميفروشند بايد در راهخدا بجنگند.
اگر انسان روح خود را به امور معنوي متوجّه كند، علاقهاش به بدن كم ميشود و دردها و دشواريها را يا احساس نميكند يا آنها را به راحتي تحمّل ميكند.
گاهي در مسابقات و بازيهايي كه منافع خيالي دارد بازيگر مجروح يا مصدوم ميشود؛ ولي چون در ورطه خيال و به فكر برنده شدن است نه تنها احساس درد نميكند، بلكه گاهي لذّت هم ميبرد كه مسابقه را بُرده است. اين لذّت وهمي و خيالي است و نه واقعي؛ ليكن در آن هنگام احساس درد نميكند.
از اين بالاتر، شايد كسي سرگرم علاقهمنديهايي دنيايي مانند برخي جشنها باشد و هنگام پذيرايي پاي او آسيب ببيند؛ ولي احساس درد نكند و در پايانِ مراسم متوجّه آسيب شود، پس چنانچه روح انسان سرگرم امري باشد، درد و رنج و خستگي بدني را احساس نميكند يا برفرض احساس به آساني تحمّل ميكند.
از اين برتر، سرگرم شدن روح به امور معنوي و دلباختن به امور معقول و در نتيجه كم شدن علاقه انسان به دنيا و بدن است، چون انسان درد و رنج را بر اساس تعلّقات خويش ميچشد و از همينرو دل كندن از تعلّقات پيش از
558
تهذيب نفس همانند كشيدن دندان بدون داروي بيحسّ كننده، دردآور است. آنگاه كه انسان با سير و سلوك از تعلّقات دنيا دل بريد و آزاد شد، ديگر از رخدادهاي ناگوار احساس دشواري و خستگي نميكند، بنابراين چه بهتر كه انسان روح خود را به امر معنوي متوجه كند و بدون درد و رنج به گنج سعادت برسد و ثواب بيشتري كسب كند، چنان كه شهداي كربلا به همين سبب كه مهذّب بودند و روحشان متوجّه محبوب واقعي بود احساس درد نميكردند: «و يستشهد معك جماعة من أصحابك لايجدون ألم مسّ الحديد» 1 همه جراحتهاي نيزه و شمشير براي آنان چنان بود كه كسي با دو انگشت مقداري از گوشت بدن كسي را فشار دهد.
در آيه ﴿فَليُقتِل في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يَشرونَ الحَيوةَ الدُّنيا بِالاءاخِرَة) 2 كه در وصف رزمندگان اسلام است همانطور كه قبلاً بازگو شد از سن و شهري و روستايي يا درس خوانده و نا خوانده سخني نيست، بلكه شرط اساسي جهاد فروختن دنيا و خريدن آخرت است. كسي كه رنج خودسازي را ميپذيرد و از مظاهر دنيوي ميگذرد و خود را از رهن طبيعت آزاد ميكند، آسان به راه خط مقدّم آتش ميشتابد تا پيروزي يا لقاي حق را دريابد. اگر به او بگويند كه اموالت را غارت كردند، ميگويد كه پيش از به سرقت رفتن مال، خودم را از دست آن آزاد كردم.
امام حسين(عليهالسلام) در نامهاي به برادرش محمد بن حنفيّه نوشت كه براي بازداشتن من اين همه اصرار نكنيد كه حجاز شلوغ يا عراق و يمن آشوب است. ميپنداريد كه من شيفته دنيا و از اين امور در هراسم؟ من فرزند آخرتم؛
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 74.
559
گويا هرگز دنيايي نبوده و همواره آخرت بوده است: «أمّا بعد؛ فكأنّ الدنيا لم تكن و كأنّ الآخرة لم تزل و السلام» 1 امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) در اين باره فرمود: دنيا و آخرت فرزنداني دارند؛ شناسنامه خود را به دست خويش تنظيم كنيد و فرزندان آخرت شويد، زيرا هر فرزندي پدر و مادرش را دوست دارد و علاقهاش را از بيگانه جدا ميكند: «ألا و إنّ الآخرة قد أقبلت و لكلٍّ منهما بنون؛ فكونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدّنيا؛ فإنّ كلّ ولدٍ سيلحق بأبيه (أمّه) يوم القيامة» 2 به سبب همين علاقه، اگر نبود اجلي كه خداوند برايشان نوشته بود، از شوق ثواب لحظهاي جانشان در بدنشان قرار نميگرفت: «و لولا الأجل الّذي كتب الله عليهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفة عينٍ شوقاً إلي الثواب و خوفاً من العقاب» 3
4. راز سلب تكويني توفيق جهاد
خداي سبحان به مسلمانان دستور داد براي جنگ با كافران سبك بار و مجهز كوچ كرده و در راه خدا با مال و جان جهاد كنيد، زيرا خيرتان در آن است، اگر بدانيد: ﴿اِنفِروا خِفافًا وثِقالاً وجهِدوا بِاَمولِكُم واَنفُسِكُم في سَبيلِ اللّهِ ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم تَعلَمون) 4 سپس پرده از كار منفعت طلبان برداشت و فرمود: برخي چنيناند كه اگر كالايي نزديك و سفري كوتاه و آسان باشد، تو را پيروي ميكنند، وگرنه سوگند ياد ميكنند كه اگر ميتوانستيم با شما ميآمديم.
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج53، ص62.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 74.
560
خويشتن را هلاك ميكنند. خدا ميداند كه دروغ ميگويند. اين گروه اگر واقعاً به جهاد در راه خدا دلبسته بودند و قصد خروج داشتند، مقدّمات آن را فراهم ميكردند؛ ليكن خداوند دوست ندارد كه دينش را به دست افراد تبهكار ياري كند، از اين رو آنان را بر اثر استمرار سوء رفتارشان تكويناً از اين كار بازداشت و توفيق جبهه رفتن را از آنان گرفت و به آنان گفته شد كه همراه سالمندان و خردسالان و نوباوگان در خانه بنشينند: ﴿لَو كانَ عَرَضًا قَريبًا وسَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعوكَ ولكِن بَعُدَت عَلَيهِمُ الشُّقَّةُ وسَيَحلِفونَ بِاللّهِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَكُم يُهلِكونَ اَنفُسَهُم واللّهُ يَعلَمُ اِنَّهُم لَكذِبون… ٭ ولَو اَرادوا الخُروجَ لاَعَدّوا لَهُ عُدَّةً ولكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وقيلَ اقعُدوا مَعَ القعِدين) 1 چون به مخالفت با رسول خدا مسرور بودند 2.
در آيه اخير، آوردن فعل مجهول ﴿قيل﴾ براي عظمت فاعل است؛ چون گاهي مخاطب آنقدر پست است كه خداوند با او به طور مستقيم سخن نميگويد. نيز خطاب ﴿اقعُدوا﴾ تكويني است؛ يعني تكويناً توفيق قيام و شركت در جبهه از آنان گرفته شد، چون لياقت جهاد ندارند، وگرنه تشريعاً بر همگان جهاد با بيگانه مهاجم و حضور در ميدان نبرد واجب است.
اين سلب توفيق براي آن بود كه اگر اين تبهكاران در ميدان نبرد هم حاضر ميشدند، براي جنگ و جنگجويان مفيد نبودند، بلكه زمينه شكست مسلمانان را فراهم و در كارشان اخلال ميكردند، چون برخي از آنان براي بيگانگان جاسوسي ميكردند و خداوند به احوال ستمگران و نيّات منافقان
^ 1 – ـ كامل الزيارات، ص158؛ بحار الانوار، ج45، ص87.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، خطبه 42.
^ 3 – ـ همان، خطبه 193.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 41.
561
ظالم، داناست: ﴿لَو خَرَجوا فيكُم ما زادوكُم اِلاّخَبالاً ولاَوضَعوا خِللَكُم يَبغونَكُمُ الفِتنَةَ وفيكُم سَمّعونَ لَهُم واللّهُ عَليمٌ بِالظّلِمين) 1 «خَبال» نوعي بيماري است كه زمينه جنون و آسيب فكري را فراهم ميكند كه معمولاً در حيوان پديد ميآيد و درون او اثر ميگذارد، پس منظور از خبال، مطلق فساد نيست، بلكه بدين معناست كه گروه ياد شده چون ترسو هستند، ميان مسلمانان رسوخ ميكنند و آنها را ميترسانند و زمينه فساد فكري آنها را فراهم ميآورند.
بحث روايي
1. وجوب كفايي جهاد
عن عليٍ(عليهالسلام) أنّه قال: «الجهاد فرض علي جميع المسلمين لقول الله تعالي «كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتال» فإن قامت بالجهاد طائفة من المسلمين وسع سائرهم التخلف عنه مالم يحتج الذين يلون الجهاد إلي المدد فإن احتاجوا لزم الجميع أن يمدّوهم حتّي يكتفوا… » 2
اشاره: جهاد بر همه مسلمانان واجب كفايي است، پس اگر گروهي از مسلمانان به جهاد برخاستند تا زماني كه نياز به امداد ديگران نباشد، از ديگران كفايت ميكند؛ امّا اگر نياز به كمك داشتند امداد آنها بر همگان واجب است تا به حد كفايت برسد؛ اما اگر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا امام معصوم(عليهالسلام) دستور صريح داد بر مأمور يا مأموران واجب عيني خواهد بود.
^ 1 – ـ سوره توبه، آيات 42 46.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 81.
562
2. عموميت آيه در امور تكويني و تشريعي
عن ابن عباس، قال: كنت رديف رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فقال: «ياابن عباس! إرضَ عن الله بما قدّر و إن كان خلاف هواك؛ فإنّه مثبتٌ في كتاب الله»، قلت: يا رسولالله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فأين و قد قرأت القرآن؟ قال: «﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم وعَسي اَن تُحِبّوا شَيئاً وهُو شَرٌّ لَكُم واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون) 1
اشاره: أ. اين حديث مؤيد عموميّت آيه است و اطلاق آن امور تكويني و تشريعي را دربر ميگيرد. البته با تفاوتي كه در اين دو به لحاظ اعتبار است.
ب. اين روايت، دلالت «عسي» بر وجوب 2 را نميرساند، چون «عسي» در قرآن به همان معناي لغوي (اميدواري) يا مشابه آن است و اين سخن برخي مفسّران 3 كه اگر عسي به خدا نسبت داده شود، به معناي وجوب است، معتبر نيست و عجيبتر سخن برخي است كه گفتهاند: «در قرآن «عسي» همهجا به معناي وجوب است، جز دو مورد: ﴿عَسي رَبُّهُ اِن طَلَّقَكُنّ) 4 و ﴿عَسي رَبُّكُم اَن يَرحَمَكُم) 5
ج. از اين حديث، مقدّم داشتن رضاي خدا بر رضاي نفس نيز استفاده ميشود 6.
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 47.
^ 2 – ـ دعائم الاسلام، ج1، ص407؛ بحار الانوار، ج97، ص48.
563
3. فضيلت جهاد و مجاهد في سبيل الله
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: «قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم): الخير كلّه في السيف و تحت ظلّ السيف و لايقيم النّاس إلاّ السيف و السيوف مقاليد الجنّة و النار» 1
قال أمير المؤمنين(عليهالسلام): «أمّا بعد فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنّة فتحه الله لخاصّة أوليائه… هو لباس التقوي و درع الله الحصينة و جُنّته الوثيقة… » 2
عن رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انّه قال في حديث : «و من خرج في سبيل الله مجاهداً فله بكلّ خُطوةٍ سبعمائة ألف حسنة و يُمحا عنه سبعمائة ألف سيئة و يرفع له سبعمائة ألف درجة… » 3
عن جعفر عن أبيه عن ابائه(عليهمالسلام): «أنّ النبيّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قال: فوق كلّ ذي برّ برّ حتّي يقتل في سبيل الله فإذا قتل في سبيل الله فليس فوقه برّ… » 4
اشاره: دين عامل حيات معنوي است و در مقابل، ملحدان، مستكبران و طاغيان در صدد اماته معنوي جامعه بشرياند. حفظ كيان اسلام بر همگان واجب است و خداوند نيروي دفاعي، اعم از معرفتي و رزمي را در اختيار امّت اسلامي قرار داد و فرمان فراهم كردن جهاز جهاد را نيز صادر كرد: ﴿واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة) 5 و اجر مجاهد را افزون قرار داد؛ خواه مجاهد نستوه شهيد شود يا پيروز گردد. آنكه دين خدا را بر تمام موجودي خويش ترجيح
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج1، ص 587.
^ 2 – ـ ظاهراً برخي اين معنا را از ظاهر روايت استفاده كردهاند كه مرحوم علاّمه= در صدد نفي آن برآمده است (الميزان، ج2، ص189).
^ 3 – ـ خليل و ابوعبيده، ر.ك: التفسير الكبير، مج3، ج6، ص30؛ الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص38.
^ 4 – ـ سوره تحريم، آيه 5؛ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص38.
^ 5 – ـ سوره اسراء، آيه 8؛ الميزان، ج2، ص189.
^ 6 – ـ مواهب الرحمن، ج3، ص279.
564
دهد به مقامي نايل ميشود كه در آن قلمرو برتر از آن نيست. البته درجات شهدا برابر مراتب جهاد است و آن نيز طبق مراحل معرفت و محبت ديني تنظيم ميشود.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الكافي، ج5، ص2؛ وسائل الشيعه، ج15، ص9.
^ 2 – ـ الكافي، ج5، ص4؛ وسائل الشيعه، ج15، ص14.
^ 3 – ـ وسائل الشيعه، ج15، ص19.
^ 4 – ـ همان، ص17؛ تهذيب الاحكام، ج6، ص122.
^ 5 – ـ سوره انفال، آيه 60.
565
بازدیدها: 314