تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آیه ۲۷۲

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آیه ۲۷۲

خدای سبحان در جمله‏ای معترضه در میان آیات انفاق، هدایت تکوینی را از محدوده وظیفه رسول خود نفی می‏ کند هرچند آن حضرت ‏صلی الله علیه و آله و سلم را مجرای فیض باطنی می‏ داند؛ آن‏گاه به بیان علل لزوم اجتناب از منّت و اذیّت و ریا در انفاق و انفاقِ مال بد و نامرغوب می ‏پردازد، بدین‏گونه:
۱٫ ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَلاَنفُسِکُم﴾، نشان لزوم اجتناب از منّت و اذیّت در انفاق است، زیرا کار خیر، برای خود انسان است و انسان در کار برای خود، نباید بر دیگران منّت و آزار روا دارد.
۲٫ ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله﴾، بیان علّت لزوم اجتناب از ریاست، چون کاری مؤثر است که تنها برای طلب وجه الله باشد و نباید انفاق را با «ریا» و «سمعه» آلوده ساخت.
۴۷۵

۳٫ ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾، علّت منع انفاق از مال بد و نامرغوب است، زیرا اثر انفاق، بدون نقص به انفاق‏ کننده بازگردانده می‏ شود، پس او نباید از مال بد انفاق و مالِ مرغوب را برای خود ذخیره کند.

لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم ولکِنَّ اللهَ یَهدی مَن یَشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَلاَنفُسِکُم وما تُنفِقونَ اِلاَّ ابتِغاءَ وجهِ اللهِ وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم واَنتُم لاتُظلَمون (۲۷۲)

گزیده تفسیر
خدای سبحان در جمله‏ای معترضه در میان آیات انفاق، هدایت تکوینی را از محدوده وظیفه رسول خود نفی می‏ کند هرچند آن حضرت ‏صلی الله علیه و آله و سلم را مجرای فیض باطنی می‏ داند؛ آن‏گاه به بیان علل لزوم اجتناب از منّت و اذیّت و ریا در انفاق و انفاقِ مال بد و نامرغوب می ‏پردازد، بدین‏گونه:
۱٫ ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَلاَنفُسِکُم﴾، نشان لزوم اجتناب از منّت و اذیّت در انفاق است، زیرا کار خیر، برای خود انسان است و انسان در کار برای خود، نباید بر دیگران منّت و آزار روا دارد.
۲٫ ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله﴾، بیان علّت لزوم اجتناب از ریاست، چون کاری مؤثر است که تنها برای طلب وجه الله باشد و نباید انفاق را با «ریا» و «سمعه» آلوده ساخت.
۴۷۵

۳٫ ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾، علّت منع انفاق از مال بد و نامرغوب است، زیرا اثر انفاق، بدون نقص به انفاق‏ کننده بازگردانده می‏ شود، پس او نباید از مال بد انفاق و مالِ مرغوب را برای خود ذخیره کند.

تفسیر

مفردات
یُوفَّ: این واژه مضارع مجهول مجزوم از «توفیه» است که خود از ماده «وفی» است. وفای به عهد، به پایان بردن پیمان و نشکستن آن است و توفیه شی‏ء، آن را تمام و کمال دادن است ۱٫
مراد از﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾ پاداش وافی، یعنی بالاترین پاداش موعود به انفاق است که تمام و کمال داده می‏شود. این آیه با ﴿… هُوَ خَیرًا واَعظَمَ اَجرًا) ۲ هم‏معناست.
گفتنی است که «یوفّ» با حرف «إلی»، تأدیه و بازگرداندن را می‏رساند ۳ ؛ خلاف استعمال آن بدون حرف «إلی» ﴿اِنَّما یُوَفَّی الصّبِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِساب) ۴
لا یُظلمون: «ظلم» چیزی را در غیر جایگاه ویژه آن نهادن است و آن یا به نقصان و کم گذاشتن از شی‏ء، یا آن را از وقت یا از جای خود منحرف کردن
^ ۱ – ـ درباره واژه «وجه الله» به تسنیم، ج ۶، ص ۲۶۳ ـ ۲۶۲ رجوع شود.
^ ۲ – ـ مفردات، ص ۸۷۸٫ «و ف ی».
^ ۳ – ـ سوره مزمّل، آیه ۲۰٫
^ ۴ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج ۲ ـ ۱، ص ۶۶۴٫
^ ۵ – ـ سوره زمر، آیه ۱۰٫
۴۷۶

است ۱٫
مراد از ﴿واَنتُم لاتُظلَمون﴾ کم نگذاشتن و عدم نقصان در پاداش است؛ مانند ﴿ولَم تَظلِم مِنهُ شیئا) ۲ که مراد کم نگذاشتن در میوه دادن است.

تناسب آیات
در این آیه از خطاب به مؤمنان به خطاب به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم رو آورد. از این تغییر خطاب برمی‏آید که گویا انفاقهای همراه با منّت و اذیت و آلوده به ریای مردم، پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم را غمگین کرده و خدای متعالی برای تسلّی آن حضرت، وظیفه هدایت تکوینی آنان را از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نفی کرده است. پس از این جمله معترضه دوباره به مسئله انفاق پرداخته شده است ۳٫
٭ ٭ ٭

محدوده هدایتگری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
هدایت تکوینی و رساندن به مقصد، وظیفه رسول خدا نیست؛ بلکه این نوع هدایت، امری درونی و تنها به دست خداست و طبق سنّت و مشیّت حکیمانه او انجام می‏شود. کار رسمی پیامبر هدایت تشریعی به معنای نشان دادن راه و ابلاغ احکام الهی است: ﴿ماعَلَی الرَّسولِ اِلاَّ البَلغ… ) ۴ قرآن کریم نیز برای هدایت مردم و نمودن راه به آنان نازل شده است: ﴿هُدًی
^ ۱ – ـ مفردات، ص ۵۳۷، «ظ ل م».
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه ۳۳٫
^ ۳ – ـ ر.ک: المیزان، ج ۲، ص ۳۸۹٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۹۹٫
۴۷۷

لِلنّاس… ) ۱ هرچند فقط انسانهای با تقوا از هدایت آن بهره می‏برند: ﴿هُدًی لِلمُتَّقین) ۲
دعوت و هدایت مردم به سوی خداوند و تعلیم و تزکیه نفوس از وظایف رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم است: ﴿اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ والمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ وجدِلهُم بِالَّتی هِی اَحسَن) ۳ ﴿… یَتلوا عَلَیهِم ءایتِهِ ویُزَکّیهِم ویُعَلِّمُهُمُ الکِتبَ والحِکمَه) ۴ و در مواردی هم که مردم از پذیرش هدایت خودداری می‏کنند، ایشان مأمور به اعراض قلبی و ادامه موعظه و سخنان بلیغ و دلنشین هستند: ﴿واهجُرهُم هَجرًا جَمیلا) ۵ ﴿فَاَعرِض عَنهُم وعِظهُم وقُل لَهُم فی اَنفُسِهِم قَولاً بَلیغا) ۶ و اگر هدایت مردم و ابلاغ سخن حق به آنان در گرو جنگ با اهل فتنه باشد، به جنگ با آنان برانگیخته می‏شود: ﴿وقتِلوهُم حَتّی لاتَکونَ فِتنَه) ۷ و ﴿جهِدِ الکُفّارَ والمُنفِقینَ واغلُظ عَلَیهِم) ۸
آیات متعددی که مردم را به اطاعت از خدا و رسول او فرمان می‏دهد: ﴿واَطیعوا اللهَ واَطیعوا الرَّسولَ واحذَروا فَاِن تَوَلَّیتُم فَاعلَموا اَنَّما عَلی رَسولِنَا البَلغُ المُبین) ۹ شاهدی دیگر بر وظیفه هدایت و نمودن راه به مردم است،
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۱۲۵٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۴٫
^ ۵ – ـ سوره مزّمل، آیه ۱۰٫
^ ۶ – ـ سوره نساء، آیه ۶۳٫
^ ۷ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۳٫
^ ۸ – ـ سوره توبه، آیه ۷۳٫
^ ۹ – ـ سوره مائده، آیه ۹۲٫
۴۷۸

زیرا فرمان اطاعت، پس از وجود اصل هدایت و نمایاندن راه است و این فرمان بدون راهنمایی، لغو است، از این‏رو در ذیل آیه یاد شده، واژه «بلاغ مبین» آمده است که همان هدایت و نشان دادن راه است.
نتیجه آنکه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم وظیفه هدایت را به معنای تلاوت، تعلیم، تزکیه و دعوت به سوی خدا و اجرای واجبات الهی و حدود شرعی که در اصطلاح هدایت تشریعی نام دارد، برعهده داشت و به خوبی این وظیفه را انجام داد؛ ولی هدایت باطنی و درونی که در اصطلاح هدایت تکوینی نام دارد، بر عهده ایشان نبود: ﴿لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم﴾ و از محدوده اختیارات و وظایف ایشان بیرون است: ﴿اِنَّکَ لاتَهدی مَن اَحبَبتَ ولکِنَّ اللهَ یَهدی مَن یَشاء) ۱
از این‏روست که خدای سبحان در بخش دیگری از قرآن کریم می‏فرماید: ﴿ولَو شاءَ رَبُّکَ َلاءمَنَ مَن فِی الاَرضِ کُلُّهُم جَمیعًا اَفَاَنتَ تُکرِهُ النّاسَ حَتّی یَکونوا مُؤمِنین) ۲ اگر خداوند تکویناً می‏خواست که همه مردم مؤمن باشند، قطعاً همه آنها ناگزیر مؤمن می‏شدند، زیرا اراده تکوینی خداوند که همان ایجاد شی‏ء است، تخلّف‏ناپذیر است؛ لیکن اراده الهی بر ایمان آزادانه مردم است و پیامبر او نیز نمی‏تواند تکویناً مردم را به پذیرش دین و ایمان وادارد.
ظاهر خطاب ﴿لَیسَ عَلَیک﴾ متوجّه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است؛ ولی مضمونش امّت پیامبر را هم دربر می‏گیرد؛ مانند ﴿یاَیُّهَا النَّبی جهِدِ الکُفّارَ والمُنفِقین… ) ۳ پس امّت نیز وظیفه ندارند به زور، دیگران را به پذیرش معارف الهی و عمل به آن، وادارند.
^ ۱ – ـ سوره قصص، آیه ۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۹۹٫
^ ۳ – ـ سوره تحریم، آیه ۹٫
۴۷۹

دلجویی از پیامبر
﴿لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم… ﴾ برای آرامش بخشیدن به رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است، زیرا آن حضرت‏صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها به امّت علاقه‏مند، بلکه از خودشان به آنها مهربان‏تر بودند، چون شدنی نیست خدای سبحان کسی را سزاوارتر از مردم به خود آنها بداند: ﴿اَلنَّبِی اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم) ۱ مگر آنکه او را مهربان‏تر به حالشان و داناتر از خودشان قرار داده باشد.
آیه اخیر برای تشبیه معقول به محسوس است؛ آنچه محسوس است این است که هر شخصی مصالح خود را می‏داند و آن را می‏طلبد و برای تحصیل آن می‏کوشد. آنچه معقول است این است که امت اسلامی به منزله شخص واحدند و حضرت ختمی مرتبت‏صلی الله علیه و آله و سلم مانند روح جامع و نفس کل است. این روح جامع و نفس کل، مصالح امت را همانند خود آنها بلکه بهتر از آنها می‏داند و همان را می‏طلبد و در تحصیل آنها همانند امّت بلکه بهتر می‏کوشد، بنابراین آن معقول به این محسوس تشبیه شده است.
به همین سبب که پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم مصالح امّت را بهتر می‏داند و برای فراهم کردن مصالح آنان تواناتر و به مصلحت امّتش بیش از خود آنان علاقه‏مند است: ﴿عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم) ۲ خداوند ایشان را تسلّی می‏دهد که از هدایت نشدن مردم، نگران و اندوهگین نشود: ﴿فَلا تَذهَب نَفسُکَ عَلَیهِم حَسَرت) ۳ ﴿فَلَعَلَّکَ بخِعٌ نَفسَکَ عَلی ءاثرِهِم اِن
^ ۱ – ـ سوره احزاب، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۱۲۸٫
^ ۳ – ـ سوره فاطر، آیه ۸٫
۴۸۰

لَم یُؤمِنوا بِهذا الحَدیثِ اَسَفا) ۱

دو احتمال دیگر در معنای ﴿لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم﴾
۱٫ چنان‏که اشاره شد تعبیر ﴿لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم﴾، برای تسلّی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آورده شد. طبق احتمالی دیگر، این تعبیر، با توجه به حرف «علی» در آن می‏تواند نشانِ این باشد که عدّه‏ای انتظار داشتند تا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مردم را به اجبار با معارف الهی آشنا سازد و به عمل به احکام الهی وادارد و خداوند این توقع را نابجا دانسته است؛ اما جمله ﴿لَیسَ لَکَ مِنَ الاَمرِ شی‏ء) ۲ پاسخ به چشمداشت عده‏ای است که از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم کار مستقل و بدون اذن الهی می‏خواستند و خداوند اعلام می‏فرماید که پیامبر جز با اذن خدا کاری نمی‏کند.
۲٫ هرچند عنصر محوری مبحث انفاق حسن فعلی و فاعلی است و حُسن قابلی مطرح نیست؛ یعنی اسلام و ایمان گیرنده صدقه مورد بحث نیست؛ لیکن اطلاق آیه مورد گفت‏وگو می‏تواند آن را نیز ملحوظ دارد، زیرا گاهی به کافر نیازمند و مشرک محتاج از این‏رو که مهتدی نبودند صدقه داده نمی‏شد. اطلاق آیه می‏تواند ضرورت اسلام فقیر قابل صدقه را نفی کند، چنان‏که قبول انفاق غیر موحّد قبلاً نفی شده است. البته شرط فقهی صدقه واجب، مانند زکات مال و زکات فطر، حکم خاص خود را داراست.
غرض آنکه تحمیل انفاق کننده کافر بر قبول توحید تا انفاق او صحیح باشد و نیز تحمیل صدقه گیرنده بر پذیرش اسلام تا به او انفاق شود، هیچ‏یک وظیفه حضرت ختمی نبوت‏صلی الله علیه و آله و سلم نیست و همین معنای جامع می‏تواند مشمول
^ ۱ – ـ سوره کهف، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۲۸٫ با توجّه به داشتن لام.
۴۸۱

آیه مورد بحث باشد.

اختصاص عمل خیر به عامل آن
عمل خیر، از آنِ عامل و به سود اوست، گرچه به نیابت یا تبرّعی انجام شود: ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَلاَنفُسِکُم﴾. درباره نیابت، در روایات باب حجّ آمده است که نُه قسمت از ثواب حج، از آنِ «نایب» و یک قسمت آن برای «منوب‏عنه» است ۱٫ در نیابت، نیّت (انبعاث روح) از نایب است و نزدیکی به خداوند نیز برای او پدید می‏آید؛ لیکن خداوند با فضل خود، مشکل «منوب عنه» را کم می‏کند، بنابراین، عمل خیر، ویژه عامل آن و به سود اوست، هرچند شعاع سود آن، دیگران را نیز دربر می‏گیرد. غرض آنکه اصل کلمه «لام» در این‏گونه موارد برای اختصاص است و چون همراه سود است مفاد آن اختصاص سود است و در مواردی که مقابل کلمه «علی» قرار می‏گیرد به معنای سود است، چون تفصیل، قرینه جداسازی سود از زیان است، مانند ﴿لَها ما کَسَبَت وعَلَیها ما اکتَسَبَت) ۲
این اصل کلی (اختصاص عمل به عامل) در موارد فراوانی در قرآن کریم بیان شده است؛ ولی آیه ﴿اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِکُم واِن اَسَأتُم فَلَها) ۳ جامع همه آنهاست. براساس این آیه، عمل خوب یا بد، به عامل اختصاص دارد، زیرا حرف «لام» در ﴿لاَنفُسِکُم﴾ و ﴿فَلَها﴾ برای اختصاص است و نه نفع، گرچه اختصاص با نفع آمیخته است.
^ ۱ – ـ ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۲۶؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۶۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۶٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۷٫
۴۸۲

نتیجه عملی بحث پیش‏گفته این است که انفاق، خیری است از آنِ منفق و به سود او، پس نباید برگیرنده انفاق منّت گذارد یا او را آزار دهد یا از مال بد پرداخت کند. کسی که می‏خواهد از خود پذیرایی کند، از مال خوب استفاده می‏کند و بر خودش منّت نگذاشته و خود را نمی‏آزارد، چنان‏که از گزند ریا و آسیب سمعه مصون است.
تذکّر: ۱٫ انفاق آلوده به گناهان مزبور، حسنه نیست و از جهت فقدان حُسن، امری است عدمی و سودی ندارد تا به عامل بازگردد؛ لیکن انجام منّت، ایذا، ریا و سمعه، امر ثبوتی است و همین عمل قبیح منشأ پیدایش رذایل نفسانی از یک سو و استحقاق تعذیب از سوی دیگر است. این دو مطلب (فقدان حسنه و وجدان سیئه) را می‏توان از آیه ﴿اَعملُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحسَبُهُ الظَّمءانُ ماءً حَتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شیءاً ووَجَدَ اللهَ عِندَهُ فَوَفّهُ حِسابَه) ۱ استنباط کرد.
۲٫ انفاق جامع دو حُسن یاد شده نفع آن به انفاق کننده باز می‏گردد. نفع مزبور اختصاصی به ثواب، افزایش مال و مانند آن ندارد، بلکه تثبیت نفس: ﴿تَثبیتًا مِن اَنفُسِهِم) ۲ که قبلاً گذشت، از بهترین منافع آن است، زیرا روح ملکوتی را از گزند اضطراب و آسیب وسوسه و خطرهای دیگر مصون می‏دارد.

لزوم اخلاص در انفاق
با ذکر آیات پیشین که در آنها مسائل مربوط به اصل انفاق و خصوصیات آن، به صورت امر و نهی و وعده و وعید آمده است، انتظار می‏رود مؤمنان، وظیفه
^ ۱ – ـ سوره نور، آیه ۳۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۵٫
۴۸۳

الهی انفاق را با خصوصیات مطلوب آن به جا آورند، از این‏رو خدای سبحان امتثال مؤمنان را مسلّم دانسته و از آن خبر داده: و در قالب جمله خبری ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله﴾، همان انشای سابق، یعنی ﴿اَنفِقوا… ) ۱ را بازگو می‏کند، پس ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله﴾ جمله‏ای خبری است که به داعی انشا بیان شده است؛ یعنی جز برای خدا انفاق نکنید.
جمله ﴿ابتِغاءَ وجهِ الله﴾ همان ﴿اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله) ۲ است و ذکر دوباره آن برای آگاهی به این مطلب است که انفاقِ خیر، تنها به این نیست که مورد مصرف آن فقیر یا مسجد باشد، بلکه کمک به فقرا و ساختن مراکز عامّ‏المنفعه، گوشه‏ای از انفاق خیر است و از همه مهم‏تر تحقق حسن فاعلی انفاق است و تمامیّت حسن فاعلی به آن است که برای رضایت خداوند آورده شود و برای این کار، باید از انفاق ریایی پرهیز کرد.

سرّ بقای انفاق تا قیامت
جمله ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله﴾ سرپلی است که جملات پیش و پس خود را به یکدیگر پیوند می‏دهد. برپایه ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَلاَنفُسِکُم﴾ کار خیر انسان از آنِ خود اوست و براساس ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾ وی کار خیر خود را کامل تحویل می‏گیرد.
چگونه عمل خیر حفظ شده و به انسان می‏رسد، با آنکه گاهی انفاق‏کننده یا گیرنده و یا هر دو، در همین دنیا اصل عمل را فراموش می‏کنند و با همان حال به عالم دیگر منتقل می‏شوند و نیز زمان و مکانی که انفاق در آن
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۷٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۵٫
۴۸۴

انجام شده، نیست می‏شود؟
در پاسخ باید گفت که مفاد ﴿وما تُنفِقونَ اِلاَّابتِغاءَ وجهِ الله﴾ این است: شما کار خیرتان را جز برای «وجه الله» انجام نمی‏دهید. پیداست که کار خیر برای وجه الله، در کتاب مبین ثبت می‏شود، زیرا «وجه الله» از مرگ و زوال مصون است: ﴿کُلُّ شی‏ءٍ هالِکٌ اِلاّوجهَه) ۱ انسان حیات طبیعی خود را از دست می‏دهد؛ ولی روح ایثارش در کتاب مبین ثبت می‏شود و در آینده به آن می‏رسد.

راه جلب توجه تام خداوند
گاهی درباره غیر خدا چنین گمان می‏رود که می‏توان با فریب توجه کسی را به خود معطوف داشت، غافل از اینکه نیرنگ و گناهان دیگر سراب‏اند و از سراب محض توان صرف وجه و حصر توجه و مانند آن ساخته نیست. توطئه برادران یوسف(علیه‌السلام) برای اختصاص دادن توجه پدر به خود نتیجه سوء داد و جمله ﴿اُقتُلوا یوسُفَ اَوِ اطرَحوهُ اَرضًا یَخلُ لَکُم وَجهُ اَبیکُم) ۲ با ردّ صریح و انکار روشن حضرت یعقوب روبه‏رو شد که فرمود: ﴿… سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم) ۳ گرچه برادران یوسف برای اصل جلب توجه، به آن کار ناپسند اقدام نکردند؛ لیکن برای جلب توجه بیشتر و حصر توجه، تن به تباهی دادند؛ لیکن درباره خدای سبحان غیر از جمع دو حُسن یاد شده (حُسن فاعلی و حُسن فعلی) چیزی سهیم نخواهد بود.
^ ۱ – ـ سوره قصص، آیه ۸۸٫
^ ۲ – ـ سوره یوسف، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره یوسف، آیه ۱۸٫
۴۸۵

کمال وفای الهی در پاداش انفاق
انفاق خیر، امانتی در دست خداست و او در آخرت، با کمال وفا پاداشِ آن را به انفاق‏کننده باز می‏گرداند: ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾؛ آن هم بدون هیچ کاستی: ﴿واَنتُم لاتُظلَمون﴾، زیرا صدور ظلم از خداوند محال است: ﴿ولایَظلِمُ رَبُّکَ اَحَدا) ۱ و انسانهای بهشتی هم توهّم ظلم به خود را ندارند. البته شاید جهنّمیان بر این پندار باشند که به آنها ستم شده است؛ لیکن آیاتی مانند ﴿وما ظَلَمَهُمُ اللهُ ولکِن اَنفُسَهُم یَظلِمون) ۲ پاسخگوی آنان است؛ یعنی خداوند به آنها ستم نکرد، بلکه خودشان بر جانهای خود ظلم می‏کنند.
چنان‏که اشاره شد، براساس سیاق، جمله ﴿واَنتُم لاتُظلَمون﴾ تأکید ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾ است؛ ولی با صرف‏نظر از آن، بیانِ این آیات است: ﴿فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَه ٭ ومَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه) ۳ پس نبود ظلم بدین معناست که هر کس عمل خود را خواهد دید، گرچه به اندازه مثقال ذرّه باشد.
نتیجه آنکه انسان با عمل خیر خود، منزل ابدی خویش را فرش می‏کند: ﴿ومَن عَمِلَ صلِحًا فَلاَنفُسِهِم یَمهَدون) ۴ مانند اینکه مسافری پیش از ورود به منزل، کسی را مأمور می‏کند تا منزل او را نظافت کرده، فرش خانه را بگسترد تا وقتی وارد می‏شود، منتظر چیزی نباشد.
^ ۱ – ـ سوره کهف، آیه ۴۹٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره زلزله، آیات ۸ ـ ۷٫
^ ۴ – ـ سوره روم، آیه ۴۴٫
۴۸۶

نکته: براساس ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلَیکُم﴾، انفاق مال خبیث و نامرغوب ممنوع است، زیرا ثمر انفاقْ کامل به انفاق‏کننده بازگردانده می‏شود و انفاق مال بد، نمی‏تواند ذخیره سودمندی برای انفاق کننده باشد.

اشارات و لطایف

۱٫ مظهر فیض الهی
قرآن کریم با آنکه هدایت تکوینی و رساندن به مقصد را از «وظایف» پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم نمی‏داند، آن حضرت را مجرای فیضِ خالق و مظهر لطف خاص خداوند می‏شناساند، پس اگر چیزی به مردم می‏رسد به برکت وجود ایشان است: ﴿وما نَقَموا اِلاّاَن اَغنهُمُ اللهُ ورَسولُهُ مِن فَضلِه) ۱ آنها انتقام نگرفتند، مگر اینکه خدا و پیامبر، آنان را از فضل الهی بهره‏مند کردند. با آنکه اغنا و بی‏نیاز کردن، کار خداوند است، خدای سبحان آن را به رسولش نیز نسبت داده است، بنابراین رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم در غنای علمی و مالی و مادی و معنوی مردم سهم دارد و اگر خورشید، فقط عالَم طبیعت را نور می‏دهد، وجود ایشان به همه هستی نور مستفاد از خدا را می‏افشاند.
گفتنی است که هرجا نام پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با وصف مجرای فیض، در کنار نام مبارک «الله» آمده، ضمیر مفرد آمده است نه تثنیه: ﴿اَغنهُمُ اللهُ ورَسولُهُ مِن فَضلِه﴾، زیرا موجود ممکن جز فیضی که خداوند به او عطا کرده است، چیزی ندارد، پس پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم مظهر فیض خداست نه مستقل، از این‏رو نفرمود مِنْ فضلهما .
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۷۴٫
۴۸۷

۲٫ خود اصلی و فرعی انسان
برخی انسانها خودِ اصیل خویش را فراموش کرده و تنها به فکر خودِ بدلی و فرعی هستند، حال آنکه نفس نباتی و حیوانی انسان که از آن، به درجه نازل نفس یاد می‏شود، فرع و ابزار است و خداوند این دو وسیله را به انسان داده است، تا سر پل و نردبانی برای رسیدن به خودِ اصیل باشد. قرآن کریم درباره این گروه می‏فرماید: ﴿نَسُوا اللهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم) ۱ آنها خدا را فراموش کردند و خداوند نیز خودِ اصلی آنها را از یادشان برد و به خود فراموشی دچارشان ساخت.
همچنین درباره همین افراد می‏فرماید: ﴿قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسُهُم یَظُنّونَ بِاللهِ غَیرَ الحَقِّ ظَنَّ الجهِلِیَّه) ۲ آنها تنها به فکر خود بدلی و مراحل پایین نفس هستند و اهتمامشان به این است که مسائل رفاهی خود، مانند مسکن و غذا و پوشاک را فراهم کنند؛ لیکن غافل‏اند که خودِ بدلی را به جای خودِ اصلی نشانده‏اند.
در مسائل مالی نیز گاه برای خودِ اصلی و گاه برای خودِ فرعی کار می‏کنند. کسانی که برای جلب رضایت خداوند، مال یا هر نعمت خدادادی دیگری را انفاق می‏کنند، به فکر خودِ اصلی، و مصداق این آیه هستند: ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَلاَنفُسِکُم) ۳ ولی آنها که با امساک مال به فکر حفظ طبیعت و حیوانیّت خود هستند، به خودِ فرعی اهتمام دارند و مصداق این آیه‏اند: ﴿یَومَ یُحمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم وظُهورُهُم هذا ما
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۲٫
۴۸۸

کَنَزتُم لاَنفُسِکُم) ۱ یعنی قیامت، پیشانی و پهلو و پشت این گروه را با پول گداخته داغ کرده، به آنها می‏گویند: این همان گنجی است که برای خود ذخیره کرده‏اید. ﴿أنفُسِکُم﴾ در این آیه همان خودِ فرعی است که به جهنّم می‏رود، وگرنه خودِ اصلی که روح الهی انسان است: ﴿ونَفَختُ فیهِ مِن رُوحی) ۲ اهل‏بهشت است و هرگز به جهنّم نمی‏رود.
توضیح اینکه کافر، منافق و هر انسان دوزخی دیگر، روح منفوخ الهی که در آنها به ودیعت سپرده بود، بر اثر دسیسه: ﴿قَد خابَ مَن دَسّها) ۳ و فراموش کردن آن: ﴿نَسُوا اللهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم) ۴ گویا متروک شده و اینان مشمول ﴿اِن هُم اِلاّکالاَنعم) ۵ از یک سو و مصداق ﴿شَیطینَ الاِنس) ۶ از سوی دیگر شده‏اند، از این‏رو، روح الهی به عنوان روح انسانی فعّال در آنها حضور ندارد تا با همان وضع به دوزخ روند، از این‏رو گفته شده است: آن‏که به جهنم می‏رود یا مصداق حیوان است یا مصداق شیطان؛ هرچند انسان است که به این صورتها در آمده است.

۳٫ منشأ صدور دستور
«وجه الله» منشأ صدور فرمان است. دستور مرگ دیگران، فرمان مرگِ حضرت عزرائیل(علیه‌السلام) و دستور مرگِ مرگ و اینکه زوالی در عالم نباشد و همه اشیا
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۳۵٫
^ ۲ – ـ سوره حجر، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره شمس، آیه ۱۰٫
^ ۴ – ـ سوره حشر، آیه ۱۹٫
^ ۵ – ـ سوره‏فرقان، آیه ۴۴٫
^ ۶ – ـ سوره انعام، آیه ۱۱۲٫
۴۸۹

جاودانه باشند: ﴿لایَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّالمَوتَهَ الاولی) ۱ همه از «وجه الله» صادر می‏شود که زوال‏پذیر نیست، پس اگر کسی برای رسیدن به مقام «وجه الله» کار خیری را با اخلاص تمام انجام دهد، سعی وی محفوظ می‏ماند و سرانجام به او می‏رسد.

بحث روایی

شأن نزول
روی سعید بن جبیر مُرسلاً عن النبی‏صلی الله علیه و آله و سلم فی سبب نزول هذه الایه: أنّ المسلمین کانوا یتصدّقون علی فقراء أهل الذمه، فلمّا کثر فقراء المسلمین قال رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم: «لا تتصدّقوا إلاّ علی أهل دینکم»؛ فنزلت هذه الایه مبیحه للصدقه علی‏مَن لیس مِن دین الإسلام ۲٫
و ذکر النقاش أنّ النبی‏صلی الله علیه و آله و سلم أُتی بصدقات فجاءه یهودیّ فقال: أعطنی. فقال النبیّ‏صلی الله علیه و آله و سلم: «لیس لک من صدقه المسلمین شی‏ء». فذهب الیهودی غیر بعید فنزلت: ﴿لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم﴾. فدعاه رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم فأعطاه؛ ثمّ نسخ الله ذلک بایه الصدقات ۳٫
عن ابن عباس قال: کان أناس مِن الأنصار لهم أنساب و قرابه من قریظه و النضیر و کانوا یتّقون أن یتصدّقوا علیهم و یریدونهم أن یسلموا؛ فنزلت: ﴿لَیسَ عَلَیکَ هُدهُم… ) ۴
^ ۱ – ـ سوره دخان، آیه ۵۶٫
^ ۲ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۳۰۶؛ الدر المنثور، ج۲، ص۸۷؛ روض الجنان، ج۴، ص۸۲٫
^ ۳ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۳۰۶٫
^ ۴ – ـ الدر المنثور، ج۲، ص۸۷؛ روض الجنان، ج۴، ص۸۱٫
۴۹۰

عن ابن عباس: إنّ النّبی‏صلی الله علیه و آله و سلم کان یأمرنا أن لا نتصدّق إلاّ علی أهل الإسلام حتی نزلت هذه الایه… فأمر بالصدقه بعدها علی کلّ من سألک من کلّ دین ۱٫
قیل کانت أسماء بنت أبی بکر مع رسول الله فی عمره القضاء فجاءتها أُمّها فتیله و جدّتها تسألانها و هما مشرکتان؛ فقالت: لا أعطیکما شیئاً حتی أستأذن رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم فإنّکما لستما علی دینی؛ فاستأذنته فی ذلک، فأنزل الله هذه الایه ۲٫
اشاره: ۱٫ ظاهراً با اغماض از سند، پذیرش مفاد این روایات مشکل است؛ هرچند طبری در توجیه آنها گفته است: مقصود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از منع صدقه، اسلام‏آوردن آنان بود ۳٫ همچنین قرطبی می‏گوید: «علمای ما گفته‏اند: مراد از اباحه صدقه به غیر مسلمان، صدقات مستحبی است وگرنه دادن صدقات واجب به کافر مجزی نیست». وی به این حدیث استناد می‏کند که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اُمرت أن آخذ الصدقه من أغنیائکم و أردّها فی فقرائکم» ۴
۲٫ غیر از صدقه‏های واجب معهود گاهی صدقه به عنوان حفظ نفس محترم واجب می‏شود؛ در اینجا بین مؤمن و کافری که محارب نیست و در پناه حکومت اسلامی است از جهت اصل لزوم انفاق فرقی نیست.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج۲، ص۸۶٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۲ ـ ۱، ص۶۶۳؛ روض الجنان، ج۴، ص۸۱٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۳، ص۱۲۲٫
^ ۴ – ـ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۳۰۷٫
۴۹۱

بازدیدها: 330

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *