لله ما في السّموت و ما في الأرض و إن تبدوا ما في أنفسكم أو تخفوه يحاسبكم به الله فيغفر لمن يشاء و يعذّب من يشاء و الله علي كلّ شيء قدير (284)
گزيده تفسير
مجموعه آفرينش، مِلك و مُلك انحصاري خداست. نيّات و اعمال ظاهري انسان نيز از اين قانون جدا نيست، پس ظاهر و باطن انسان، مِلك و مُلك و معلوم خداست و خداوند افكار و كردارهاي آشكار انسان را محاسبه كرده و بدانها جزا ميدهد و فقط از خاطرات زودگذري كه وصف انسان و منشأ پيدايش عمل نشده، حسابرسي نميكند.
خداي سبحان پس از محاسبه، براساس مشيّت حكيمانهاش ميبخشد يا عذاب ميكند، زيرا خداوند بر هر كاري تواناست.
تفسير
تناسب آيات
اين آيه به دو صورت ميتواند با آيات گذشته ارتباط داشته باشد:
661
1. با خصوص آيه گذشته كه كتمان شهادت را گناهي قلبي شمرد؛ اين آيه به شكلي آن را تعميم ميدهد؛ بدينگونه كه سيئات موجود در جان، خواه در عمل ظهور كند يا پوشيده بماند، حسابرسي ميشود.
2. با مجموع آيات اين سوره كه درباره اعمال ظاهري، مانند نماز، روزه، زكات، حج، جهاد و انفاق است؛ ميفرمايد كه خداي سبحان به اعمال و نيّات خالصانه يا رياكارانه شما آگاه است و پاداش و كيفر او براساس نيّتهاي شماست.
٭ ٭ ٭
آسمان ظاهري و غيبي
آسمان دو مصداق دارد: 1. آسمان ظاهري كه جزو عالم شهادت است و همه ميتوانند به آنجا رفت و آمد كنند و رزقهاي ظاهري و مادي از آنجاست. 2.آسمان غيبي كه رزق و روزيهاي معنوي از آنجا فرود ميآيد: ﴿وفِي السَّماءِ رِزقُكُم وما توعَدون) 1 ﴿واَوحي في كُلِّ سَماءٍ اَمرَها) 2 دَرِ آسمان غيبي به روي كافران بسته است و فقط مؤمنان ميتوانند به آنجا رفت و آمد كنند: ﴿لاتُفَتَّحُ لَهُم اَبوبُ السَّماء) 3 اختصاص گشوده شدن درهاي آسمان به غير كفار، شاهد آن است كه مقصود آسمان غيبي است نه ظاهري، و گشايش درهاي معنوي است نه مادي، و رفت و برگشت، صعود و هبوط روحي است نه بدني، زيرا ارزاق ظاهري، از اقسام انرژيهاي خورشيدي و مانند آن از
^ 1 – ـ سوره ذاريات، آيه 22.
^ 2 – ـ سوره فصّلت، آيه 12.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيه 40.
662
يكسو و ريزش باران و نزول برف و تگرگ از سوي ديگر و رفت و آمد بدني كفّار به منظومه شمسي از سوي سوم، همگي شاهد گشوده شدن درهاي آسمان ظاهري به روي كفار است. پس آسمان دو قسم است: ظاهري (مشهود) و غيبي. حديث سؤال و جواب مرد شامي با حضرت امام مجتبي در حضور اميرمؤمنان(عليهماالسلام)، كه مرد شامي پرسيد: كم بين السماء و الأرض؟ و امام مجتبي(عليهالسلام) فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» 1 شاهد تعدد آسمان ظاهر و غيب است، زيرا جواب اول، يعني مدّ البصر، ناظر به آسمان ظاهر است و جواب دوم، يعني دعاي مظلوم، ناظر به آسمان غيب است.
به هر روي، همه موجودات آسمان غيب و شهادت، مِلك و مُلك و معلوم خدايند: ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموت﴾ و آوردن اسم جلاله در آغاز آيه، نشان همين حصر است.
احاطه علمي خدا به افكار و اعمال انسان
نيّتها و اعمال ظاهري، از سنخ وجود و جزو نظام آفرينش است و چون همه موجوداتْ مِلك و مُلك و معلوم خدايند، افكار باطني و كارهاي ظاهري انسان هم مِلك و مُلك و معلوم خداست و آنها را محاسبه ميكند: ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾.
قرآن كريم زماني كنار بيان حكم، علت آن را ذكر ميكند كه اين سبك، ترقّي از ممكن به واجب است؛ مانند ذيل آيه گذشته كه نخست معلّم بودن
^ 1 – ـ الاحتجاج، ج2، ص15 و….
663
خداوند آمده: ﴿ويُعَلِّمُكُمُ الله) 1 و آنگاه علت آن آمده است كه همانا احاطه علمي خداست: ﴿واللهُ بِكُلِّ شيءٍ عَليم) 2
گاهي نيز نخست دليل و سپس حكم را بيان ميكند كه اين تنزّل از واجب به ممكن است؛ مانند ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرض﴾ كه بيان مالكيت انحصاري خداوند و دليل بخش بعدي آيه است: ﴿واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ كه درباره محاسبه و داوري است، پس همه نيّات و اعمال، مِلك و مُلك خداست و از آنها حساب ميكشد.
بر اين اساس، تناسب صدر و ذيل آيه روشن است و آن اين است كه وقتي زمين و آسمان و آنچه در زمين و آسمان است مِلك و مُلك اوست، انسان نيز كه در اين مجموعه است، ظاهر و باطنش ملك اوست و خدا بر او احاطه دارد و از اين رو چيزي از ظاهر يا باطن او بر حقّ تعالي مخفي نيست و آنچه را در دل دارد، خواه آن را اظهار كند يا كتمان، خداوند بر آن آگاه است و آن را محاسبه ميكند.
شايد بتوان از جمله ﴿واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ در كنار ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرض﴾ حدس زد كه انسان نيز آسمان و زميني دارد؛ به اين بيان كه قلب انسان در جايگاه آسمان و جسم و اعمال ظاهري او چونان زمين وجودي اوست و همانگونه كه زمين، رزق خود را از آسمان دريافت ميكند و از عالم بالا اداره ميشود، مديريت جسم و افعال ظاهري انسان نيز با روح و نيّات اوست و از آن روزي ميگيرد. البته اين مطلب كه اصالت از آنِ روح مجرّد انسان است و بدن فرع و تابع اوست حق است؛ ليكن تطبيق عنوان آسمان بر روح و زمين بر جسم، نيازمند برهان عقلي يا دليل
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 282.
^ 2 – ـ همان.
664
نقلي معتبر است.
دليل حسابرسي خدا
قرآن كريم گاهي قدرت مطلق خداوند را دليل توان محاسبه و جزا ميداند: ﴿واِن كانَ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ اَتَينا بِها وكَفي بِنا حسِبين) 1 و زماني مالكيت او را، مانند آيه مورد بحث. اين مالكيّت همراه علم ميتواند دليل حسابرسي باشد، زيرا مالكي ميتواند محاسبه كند كه بداند در قلمرو مملكتش چه ميگذرد نه مالك جاهل.
گاهي نيز علم خداي سبحان را دليل معاد و محاسبه قيامت ميشمرد: ﴿يَعلَمُ خائِنَةَ الاَعيُنِ وما تُخفِي الصُّدور ٭ واللهُ يَقضي بِالحَقّ) 2 چنانكه ذكر علم خدا در قرآن، صرف اِخبار از علم الهي نيست كه مسئلهاي كلامي است، بلكه هشدار به حسابرسي هم هست؛ چونان شاهد بودن خداوند در كلام نوراني حضرت علي(عليهالسلام): «اتّقوا معاصي الله في الخلوات! فإنّ الشّاهد هو الحاكم» 3 كه شهادتي براي محاسبه و جزا دادن است. براين اساس، آياتي مانند ﴿واللهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدور) 4 و ﴿قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفوهِهِم وما تُخفي صُدورُهُم اَكبَر) 5 و ﴿ورَبُّكَ يَعلَمُ ما تُكِنُّ صُدورُهُم وما يُعلِنون) 6 هشداري به
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 47.
^ 2 – ـ سوره غافر، آيات 20 ـ 19.
^ 3 – ـ نهج البلاغه، حكمت 324.
^ 4 – ـ سوره تغابن، آيه 4.
^ 5 – ـ سوره آل عمران، آيه 118.
^ 6 – ـ سوره قصص، آيه 69.
665
حسابرسي الهي است.
قرآن كريم در مواردي نيز كه علم الهي را منشأ محاسبه ميداند، تعبيرهايي شبيه آيه مورد بحث به كار برده است؛ با اين تفاوت كه نخست علم خداوند به نهان و آشكار انسانها و آنگاه علم او به آحاد موجودات نظام آفرينش آمده است: ﴿قُل اِن تُخفوا ما في صُدورِكُم اَو تُبدوهُ يَعلَمهُ اللهُ ويَعلَمُ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ واللهُ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير) 1 ﴿واِنَّ رَبَّكَ لَيَعلَمُ ما تُكِنُّ صُدورُهُم وما يُعلِنون ٭ وما مِن غائِبَةٍ فِي السَّماءِ والاَرضِ اِلاّفي كِتبٍ مُبين) 2
حساب تهديدآميز
عنوان حساب غير از عنوان عقاب است. در هر حسابي عقاب نيست گرچه در هر عقابي حساب خواهد بود. حساب گاهي شديد است؛ مانند ﴿فَحاسَبنها حِسابًا شَديدا) 3 و گاهي يسير و آسان است مانند: ﴿فَسَوفَ يُحاسَبُ حِسابًا يَسيرا) 4 سياق آيه مورد بحث حساب تهديدآميز عقاب است؛ ولي مستلزم آن نيست. ممكن است برخي از احوال يا ملكات تصديقي بعضي از قبايح مورد حساب قرار گيرد و به عقاب نينجامد ليكن مايه حرمان از برخي نعمتهاي الهي گردد.
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 29.
^ 2 – ـ سوره نمل، آيات 75 ـ 74.
^ 3 – ـ سوره طلاق، آيه 8.
^ 4 – ـ سوره انشقاق، آيه 8.
666
محاسبه اوصاف مستقر در نفس
مقصود از ﴿ما في اَنفُسِكُم﴾ اوصاف مستقر در نفس است. اين اوصاف گاهي به عنوان مبادي اعمال خارجي مطرحاند و گاهي خودشان معيار حسن و قبحاند. آنها كه به عنوان مبدأ فعل خارجي طرح ميشوند گاهي با فعل خارجي همراهاند و گاهي نيستند.
با اين تحليل و تفريق، برخي از امور قلبي با قطع نظر از عمل خارجي معصيتاند و مورد حساب بلكه عقاباند؛ مانند عقايد سوء، تولّي اعداي دين، تبرّي از اولياي دين و نيز نظير برخي از اخلاق رذيله و ملكات سيّئه، و برخي از امور نفساني با قطع نظر از عمل خارجي معصيت نيستند؛ ولي تجرّياند. تجرّي غير از عصيان است، چنانكه انقياد غير از طاعت است. عنصر محوري عصيان و نيز اطاعت را دو چيز تشكيل ميدهد: يكي قيام حجت و ديگري اصابه واقع و انطباق آن با حق. عنصر محوري تجرّي و همچنين انقياد را دو چيز تشكيل ميدهد: يكي قيام حجت و ديگري عدم اصابه حق و فقد انطباق با واقع كه در حقيقت از سنخ تخيّل حجت است نه قيام آن.
اعطاي ثواب بر انقياد، فوق عدل است؛ ليكن اذاقه عذاب بر تجرّي هرچند عقلاً بر خلاف عدل است ليكن نقلاً وعده گذشت فيالجمله داده شد؛ ليكن نسبت به آثار سوء تمرّد و ثمرات تلخ طغيان قلبي، همچنان جريان حسابرسي محفوظ است، زيرا اصل حسابرسي عدل است و پيامد آن اگر مغفرت باشد احسان و اگر تعذيب باشد باز هم عدل است.
تحقيق نهايي درباره تجرّي از منظر كلام، اصول و فقه، در موطن مناسب خود است.
667
افراط و تفريط در تفسير آيه
در تبيين معناي ﴿واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ افراط و تفريطهايي صورت گرفته است:
1. برخي آن را به قرينه آيه گذشته: ﴿ولاتَكتُموا الشَّهدَةَ ومَن يَكتُمها فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) 1 مخصوص شهادت دانسته و آيه را اينگونه معنا كردهاند كه خداوند به حال شاهد صادق يا شاهد كاذب يا پوشاننده شهادت راست يا دروغ، علم دارد. بر اين اساس، دچار تفريط شده و آيه مورد بحث را با آيه گذشته تقييد كردهاند، در حالي كه صِرف آمدن موضوع شهادت و كتمان آن در آيه پيشين، سبب تقييد مضمون اين آيه نميشود، بلكه آيه اطلاق دارد 2.
2. برخي نيز به افراط، آيه را شامل همه خاطرات دانستهاند؛ چه آنها كه به صورت عزم، تصميم و اراده درآمدهاند و چه خاطرات زودگذري كه وصف نفساني نشدهاند. اين گروه در برخورد با اين اشكال كه بيشتر مردم غالباً گرفتار خاطرات زودگذرند و با پذيرش اطلاق مذكور، فردي سالم نميماند، پاسخ ميدهند كه آيه ﴿لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها) 3 ناسخ آيه مورد بحث است 4.
در نقد آن بايد به سه مطلب اشاره كرد:
أ. با قبول اطلاق اين آيه به گونهاي كه خاطرات نفساني زودگذر را دربرگيرد، آيه ﴿لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها﴾ مخصّص آن ميشود نه ناسخ.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 283.
^ 2 – ـ ر.ك: تفسير المنار، ج3، ص114؛ نظم الدرر، ج1، ص551.
^ 3 – ـ سورهبقره، آيه 286.
^ 4 – ـ ر.ك: تفسير المنار، ج3، ص116؛ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص592.
668
ب. خاطرات و تصوّرات زودگذر، در اختيار انسان نيست، از اينرو مورد تكليف قرار نميگيرند، زيرا تكليف به امور غير اختياري، نامعقول است و از حكيم صادر نميشود. مقدّمات اينگونه خاطرات هم اختياري نيست تا مصحّح تكليف باشد؛ خلاف خطا و نسيان كه مقدّمات آن در اختيار انسان است، از اينرو درباره خطا و نسيان، درخواست مؤاخذه نشدن صحيح است.
مستحب بودن حضور دائمي انسان نيز به معناي مراقبت شبانهروزي ذهن از ورود خاطره نيست، بلكه مستحب است انسان خود را در پيشگاه خداوند حاضر كند و بفهمد كه چه ميگويد و در محضر كيست و چگونه بايد ادب حضور مراعات شود.
خلاصه آنكه تعلق تكليف به خاطرات پيشگفته عقلاً محال است، ازاينرو احتمال انصراف اطلاق از يكسو و احتمال خروج تخصصي، بدون نياز به تخصيص، از سوي ديگر مطرح است.
ج. برهان نقلي، خلاف نظريه افراطي است، زيرا برهان نفي حرج: ﴿وما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدّينِ مِن حَرَج) 1 ميرساند كه خداي سبحان حكم حرجي ندارد؛ و روشن است كه تكليف بر خاطرات زودگذر و آني، حرجي است.
برپايه دلايل ياد شده، خاطرات زودگذر تصوري كه مانع حضور قلب و سبب اتلاف وقت است، نه گناه است و نه مشمول آيه مورد بحث؛ ولي خاطرات تصديقي كه انسان تصميم ميگيرد آنها را انجام دهد، عملي شوند يا نه، محاسبه ميشوند، زيرا اينگونه خاطرات، اوصافي هستند كه در جان
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 78.
669
استقرار يافته و گاهي منشأ پيدايش عمل ميشوند. آري خاطرهاي كه عملي ميشود، شايد حساب شديدتري داشته باشد، بنابراين خداوند نيّت كار را محاسبه ميكند، گرچه به عمل نينجامد.
شواهد قرآني ديگر بر محاسبه خاطرات تصديقي و اوصاف نفساني منشأ عمل، بدين شرح است: ﴿… ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما كَسَبَت قُلوبُكُم) 1 ﴿اِنَّ الَّذينَ يُحِبّونَ اَن تَشيعَ الفحِشَةُ فِي الَّذينَ ءامَنوا لَهُم عَذابٌ اَليمٌ فِي الدُّنيا والاءخِرَة) 2 ﴿اجتَنِبوا كَثيرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثم) 3 ﴿فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) 4 ﴿وذَروا ظهِرَ الاِثمِ وباطِنَه) 5 ﴿اِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولا) 6 ﴿اَم حَسِبَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ اَن لَن يُخرِجَ اللهُ اَضغنَهُم) 7 ﴿ومَن يُشرِك بِاللهِ فَقَدِ افتَرَي اِثمًا عَظيما) 8
به هر روي، نيّت گناه هرچند به مقام عمل نرسد، نشان پليدي باطني است و خداوند از همين خبث سريره حساب ميكشد، چنانكه قرآن كريم عدهاي را كه قصد كاري زشت دارند و موفق به آن عمل نميشوند، سرزنش ميكند: ﴿وهَمّوا بِما لَم يَنالوا) 9 عقاب نداشتن تجرّي، بدين معنا نيست كه
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 225.
^ 2 – ـ سوره نور، آيه 19.
^ 3 – ـ سوره حجرات، آيه 12.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 283.
^ 5 – ـ سوره انعام، آيه 120.
^ 6 – ـ سوره اسراء، آيه 36.
^ 7 – ـ سوره محمّدصلي الله عليه و آله و سلم، آيه 29.
^ 8 – ـ سوره نساء، آيه 48.
^ 9 – ـ سوره توبه، آيه 74.
670
خبث سريره متجرّي محاسبه نميشود، بلكه تجرّي سبب محروميّت فرد از بسياري از بركات معنوي است و متجرّي در روزي كه باطنها ظاهر ميشوند، باطني پليد و روحي تاريك دارد، مگر آنكه از اينگونه نيّتها توبه كرده باشد.
پس از محاسبه و تعيين وضعيت انسانها، تصميمگيري با خداست كه براساس حكمت خود ميبخشد يا عذاب ميكند: ﴿فَيَغفِرُ لِمَن يَشاءُ ويُعَذِّبُ مَن يَشاءُ واللهُ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير﴾.
محاسبه، كاري اجرايي است، از اينرو قرآن كريم در صدر و ذيل آيه مورد بحث، وصف مالكيت و قدرت مطلق حق تعالي را به ياد ميآورد، پس خداوند مالك مِلك و مُلك اشيا و نيز بر محاسبه و عفو و عذاب تواناست.
اشارات و لطايف
1. قيامت روز حسابرسي
از اسامي قيامت كبرا 1 ، روز حساب است، چنانكه «حسيب» از اسماي حسناي خداست. قرآن كريم هنگام يادآوري عناصر محوري ايمان، ايمان مؤمنان به روز رستاخيز را يادآور ميشود: ﴿يُؤمِنونَ بِاللهِ واليَومِ الاءخِر) 2 نيز در مقام ارشاد كه سخنان اولياي الهي را نقل ميكند، ياد روز حساب بودن آنان را ميآورد: ﴿رَبَّنَا اغفِر لي ولِولِدَي ولِلمُؤمِنينَ يَومَ يَقومُ الحِساب) 3
^ 1 – ـ راز نامگذاري آن روز به قيامت اين است كه آن روز همه چيز، برپا داشته ميشود و انسانها نيز از قبر برميخيزند: «يَومَ يَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العلَمين» (سوره مطفّفين، آيه 6).
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 114.
^ 3 – ـ سوره ابراهيم، آيه 41.
671
از نظر قرآن كريم مهمترين عامل گناه و اساس ضلالت، فراموشي روز حساب است: ﴿يداوودُ اِنّا جَعَلنكَ خَليفَةً فِي الاَرضِ فَاحكُم بَينَ النّاسِ بِالحَقِّ ولاتَتَّبِعِ الهَوي فَيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ اللهِ اِنَّ الَّذينَ يَضِلّونَ عَن سَبيلِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسوا يَومَ الحِساب) 1
در اين آيه دو قياس منطقي هست:
أ. «پيروي هواي نفس مكن»: ﴿ولاتَتَّبِعِ الهَوي﴾؛ «هر كس از هوا پيروي كند، از راه خدا گمراه ميشود» كه اين مقدمه، مطوي است. نتيجه قياس اين است: «پيروي هواي نفس مكن تا گمراه نشوي»: ﴿فَيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ الله﴾.
اين قياس به مخاطب خود، يعني حضرت داود(عليهالسلام) اختصاصي ندارد، بلكه هر كس از هواي نفس پيروي كند، گمراه ميشود، چنانكه حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «إنّ أخوف ما أخاف عليكم اثنان: اتّباع الهوي و طول الأمل؛ فأمّا اتّباع الهوي فَيَصُدُّ عَنِ الحق و أمّا طول الأمل فيُنسي الآخِرة» 2
ب. «هر كس از هواي نفس پيروي كند، گمراه ميشود»؛ «هر كس گمراه شود، به عذاب شديد گرفتار ميآيد»، در نتيجه «تو خود را گمراه نكن كه دچار عذاب شديد ميشوي».
پايان آيه، علّت پيروي هواي نفس و گمراهي را فراموشي روز حساب ميداند. پيداست عبارتهايي مانند «بما نسوا يوم القيامة» يا «بما نسوا يوم الاخر» نيز براي بيان اصل مطلب كافي بود؛ ليكن هيچ يك پيام جمله ﴿… بِما نَسوا يَومَ الحِساب﴾ را نداشت.
^ 1 – ـ سوره ص، آيه 26.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، خطبه 42.
672
2. بيشمار، نه بي حساب
اسم الهي «حسيب» در قيامت كه ظرف ظهور تامّ محاسبه حق است، ظهور كامل ميكند و خداوند اعمال جوارحي و نيّات جوانحي همه انسانها را محاسبه ميكند: ﴿وكَفي بِاللهِ حَسيبا) 1 پس اگر قرآن كريم درباره صابران، پاداش بيحساب: ﴿اِنَّما يُوَفَّي الصّبِرونَ اَجرَهُم بِغَيرِ حِساب) 2 يا براي گروهي، روزي بيحساب: ﴿ويَزِيدَهُم مِن فَضلِهِ واللهُ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب) 3 و براي برخي بهشتيان، تنعّم بدون حساب را مطرح ميسازد: ﴿يُرزَقُونَ فيها بِغَيرِ حِساب) 4 به معناي روزي گزاف و بيمحاسبه نيست، زيرا خداي حسيب كارهايش در دنيا و آخرت براساس حساب و اندازه است: ﴿اِنّا كُلَّ شيءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر) 5 بلكه حساب در اين آيات به معناي شمارش است و پاداش «بغير حساب» آن است كه جز خداوند نميتواند آن را بشمارد و اين پاداش بيشمار نصيب عدهاي خاص ميشود. آيه ﴿فَاُولئِكَ يَدخُلونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فيها بِغَيرِ حِساب) 6 نيز به معناي دخول بهشت بدون حساب نيست، بلكه اين آيه نيز مانند آيات ديگر، رزق بهشت را بدون حساب، يعني بيشمار ميداند.
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 6.
^ 2 – ـ سوره زمر، آيه 10.
^ 3 – ـ سوره نور، آيه 38.
^ 4 – ـ سوره غافر، آيه 40.
^ 5 – ـ سوره قمر، آيه 49.
^ 6 – ـ سوره غافر، آيه 40.
673
3. انواع حسابرسي در قيامت
انسانها روز قيامت از نظر تندي و كندي محاسبه و نيز مناقشه در حساب، سه گروهاند:
أ. بهشتيان خالص: آنان هرگز اهل گناه نبودند يا گناهشان با انجام دادن كارهاي نيك، به «حسنه» تبديل شده است: ﴿فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّءاتِهِم حَسَنت… ) 1 بررسي حساب اين گروه، سريع بوده و حسابرسي آنها براي تعيين درجه بهشت آنان است؛ نامه اعمال آنان به دست راستشان داده ميشود و پس از حسابرسي آسان، با خرسندي به سوي مؤمناني باز ميگردند كه در دنيا با هم بودهاند: ﴿فَاَمّا مَن اوتِي كِتبَهُ بِيَمينِه ٭ فَسَوفَ يُحاسَبُ حِسابًا يَسيرا ٭ ويَنقَلِبُ اِلي اَهلِهِ مَسرورا) 2 محاسبه بهشتيان خالص به قدري سريع است كه گويا هرگز حسابرسي نشدهاند.
ب. كافران معاند: براي اينان به جهت تراكم گناهان، پرونده جداگانه فردي باز نميكنند، زيرا حساب آنها سراسر تيره است و حسنهاي ندارند تا حسابرسي شود: ﴿اُولئِكَ الَّذينَ لَيسَ لَهُم فِي الاءخِرَةِ اِلاَّالنّارُ وحَبِطَ ما صَنَعوا فيها وبطِلٌ ما كانوا يَعمَلون) 3
اين گروه براي تعيين اصل سعادت يا شقاوت محاسبه نميشوند، بلكه حسابرسي براي تعيين دركات آنهاست تا جايگاه هر يك در آتش جهنم روشن شود. قرآن كريم برپايي «ميزان» را براي كافران معاند نفي كرده است: ﴿فَلا
^ 1 – ـ سوره فرقان، آيه 70.
^ 2 – ـ سوره انشقاق، آيات 9 ـ 7.
^ 3 – ـ سوره هود، آيه 16.
674
نُقيمُ لَهُم يَومَ القِيمَةِ وَزنا) 1 زيرا آنان عملي ندارند تا براي تعيين اصل دوزخي يا بهشتي بودن آنان سنجيده شود. حكمت سنجش حسنه و سيئه آن است كه روشن شود فلان شخص بدهكار است يا طلبكار؛ ولي كافران معاند جز بدهكاري چيزي ندارند.
به سخن ديگر، ميزان، حق است: ﴿والوَزنُ يَومَئِذٍ الحَقّ… ) 2 ليكن كافرْ بيعمل: ﴿فَجَعَلنهُ هَباءً مَنثورا) 3 ﴿حَبِطَت اَعملُهُم فِي الدُّنيا والاءخِرَة) 4 و شقاوت او مشخّص است، چون ايمان و عمل صالح ندارد و پيداست براي كافران از اين جهت ميزان نيست؛ ليكن براي تعيين دركات آنان، محاسبه و سنجش هست.
حساب كافران سخت است و اين معنا به قرينه تقابل ميان آيات ﴿واَمّا مَن اوتِي كِتبَهُ وراءَ ظَهرِه ٭ فَسَوفَ يَدعوا ثُبورا ٭ ويَصلي سَعيرا) 5 با آيه ﴿يُحاسَبُ حِسابًا يَسيرا) 6 فهميده ميشود.
ج. مسلمانان فاسق: اينان محاسبه و درجاتي دارند: ﴿وءاخَرونَ اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم خَلَطوا عَمَلًاصلِحًا وءاخَرَ سَيِّئًا عَسَي اللهُ اَن يَتوبَ عَلَيهِم اِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحيم) 7 در ميان اين گروه، برخي كارهاي خوبشان از اعمال بدشان بيشتر
^ 1 – ـ سوره كهف، آيه 105.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 8.
^ 3 – ـ سوره فرقان، آيه 23.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 69.
^ 5 – ـ سوره انشقاق، آيات 12 ـ 10.
^ 6 – ـ سوره انشقاق، آيه 8.
^ 7 – ـ سوره توبه، آيه 102.
675
است و بعضي برعكس. محاسبه اين گروه مدتي طول ميكشد و تا اندازهاي معطّلي دارند.
تتميم مطالب اين بخش برعهده تفسير آياتي است كه در آنها عنوان «سوء الحساب» آمده است.
4. راه رهايي از محاسبه دشوار
براي رهايي از خطر محاسبه دشوار روز حساب، بايد در دنيا محاسبه داشت. اهل حساب، نگران روز محاسبه نيستند. كسي كه به روز حساب ايمان دارد؛ ليكن اهل محاسبه نيست و بيحساب كار ميكند، به حمل اوّلي، مؤمن و يادآور روز قيامت، و به حمل شايع، جزو غافلان و فراموش كنندگانِ روز حساب است.
امير مؤمنان، حضرت علي(عليهالسلام) راه ايمن بودن از حساب سخت قيامت را محاسبه نفس ميشناساند و در ضمن خطبهاي كه مشتمل بر دوام فيض و عظمت مخلوقات الهي است، درباره اصل محاسبه چنين ميفرمايد: اي بندگان! پيش از آنكه شما را وزن كنند و به حسابتان رسيدگي شود، خودتان را بسنجيد و به حسابتان برسيد و قبل از آنكه راه نفس تنگ و بسته شود، آزادانه تنفّس كنيد و تا زنجير به گردنتان انداخته نشده است و با فشار شما را كشانكشان نبردهاند، فرمانبردارانه برويد. بدانيد كسي كه بر خويشتن خويش كمك نشود تا از درون خود واعظ و زاجري داشته باشد، سخن واعظ بيروني براي وي بياثر است: «عبادَ الله! زِنوا أنفسكم من قبل أن تُوزَنوا، و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا، و تنفّسوا قبل ضيق الخناق، و انقادوا قبل عُنف السياق، و اعلموا انّه من لم يُعَنْ علي نفسه حتّي يكون له منها واعظ و زاجر، لم يكن له
676
من غيرها لا زاجرٌ و لا واعظ» 1
همچنين آن حضرت در وصف سالكان راه خدا و احوال آنان به امر محاسبه پرداخته و چنين ميفرمايد: «فلو مَثَّلْتَهُم لِعَقْلِكَ في مَقَاوِمهم المحمودة و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوين أعمالهم و فَرَغُوا لمحاسبة أنفسهم علي كلّ صغيرة و كبيرة أُمروا بها فقصّروا عنها، أو نهوا عنها ففرّطوا فيها. … فحاسِبْ نفسك لنفسك، فإنّ غيرها من الأنفس لها حسيب غيرُك» 2 يعني آنها اين پردهها را براي جهانيان كنار زدهاند؛ گويا چيزهايي را ميبينند كه ديگران نميبينند و سخناني ميشنوند كه ديگران نميشنوند. اگر آنان را در پيشگاه عقل خود مجسّم سازيد و مقامات ستوده و مجالس آشكار آنان را بنگريد، ميبينيد كه نامههاي اعمال خويش را گشوده و براي حسابرسي خود آماده شدهاند؛ براي حساب هر كار كوچك و بزرگي كه به آن دستور داشته و كوتاهي كرده يا از آن نهي شده و مرتكب گشتهاند…، (پس اي مؤمن پارسا!) اكنون به جهت خود، حساب خويشتن را برس! زيرا ديگران حسابرسي جز تو دارند.
بحث روايي
1. عدم نسخ آيه
عن أبي هريرة قال: لمّا نزلت علي رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم ﴿لِلّهِ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ اشتدّ ذلك علي أصحاب رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم، فأتوا رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم؛ ثمّ جثوا علي الركب؛ فقالوا:
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه 90.
^ 2 – ـ همان، خطبه 222.
677
يارسول الله! كلّفنا من الأعمال ما نطيق؛ الصلاة و الصيام و الجهاد و الصدقة، و قد أنزل عليك هذه الاية و لا نطيقها! فقال رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: «أتريدون أن تقولوا كما قال أهل الكتابين من قبلكم سمعنا و عصينا؟ بل قولوا ﴿سَمِعنا واَطَعنا غُفرانَكَ رَبَّنا واِلَيكَ المَصير) 1 فلمّا اقترأها القوم و ذلت بها ألسنتهم أنزل الله في أثرها: ﴿ءامَنَ الرَّسول… ﴾ الاية؛ فلما فعلوا ذلك نسخها الله فأنزل الله: ﴿لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها) 2
عن مجاهد قال: دخلت علي ابن عباس فقلت: كنت عند ابن عمر، فقرأ هذه الاية فبكي. قال: أيّة اية؟ قلت: ﴿واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوه﴾. قال ابن عباس: إنّ هذه الآية حين أنزلت غمت أصحاب رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم غمّاً شديداً و غاظتهم غيظاً شديداً، و قالوا: يا رسول الله! هلكنا إن كنّا نؤاخذ بما تكلّمنا و بما نعمل؛ فأمّا قلوبنا فليست بأيدينا؟ فقال لهم رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: «قولوا سمعنا و أطعنا». قال: فنسختها هذه الاية: ﴿ءامَنَ الرَّسول﴾ إلي ﴿وعَلَيها مااكتَسَبَت﴾. فتجوّز لهم عن حديث النفس و أخذوا بالأعمال 3.
اشاره: أ. مفاد اين روايات و مشابه آنها نسخ آيه مورد بحث با آيات بعدي است 4 ؛ به اين بيان كه نزول اين آيه بر اصحاب پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم گران آمد و سبب ناراحتي و غم و اندوه شديد آنها شد و به رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم گفتند: ما تكليفهاي ديگر مانند نماز، روزه، جهاد، انفاق و آنچه را مربوط به مؤاخذه اعمال و گفتار است پذيرفتيم؛ امّا مفاد اين آيه فراتر از طاقت ماست و به سبب آن هلاك
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 285.
^ 2 – ـ الدر المنثور، ج2، ص127.
^ 3 – ـ همان، ص128 ـ 127.
^ 4 – ـ ر.ك: همان.
678
ميشويم، چون قلوب ما در اختيار ما نيست؛ آنگاه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود: مانند اهل كتاب نباشيد كه گفتند: ﴿سَمِعنا وعَصَينا) 1 بلكه بگوييد: ﴿سَمِعنا واَطَعنا﴾ و چون پذيرفتند، خداوند با نزول آيه ﴿ءامَنَ الرَّسول… ) 2 اين آيه را نسخ كرد.
در مقابل روايات ياد شده، روايات فراوان، دال بر عدم نسخ است 3 ؛ مانند:
1. أخرج ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم من طريق عليّ عن ابن عباس في قوله: ﴿واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوه﴾، فذلك سرائرك و علانيتك ﴿يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ فإنّها لم تنسخ؛ و لكن الله إذا جمع الخلائق يوم القيامة يقول: «إنّي اُخبركم بما أخفيتم في أنفسكم ممّا لم تطلع عليه ملائكتي»؛ فأمّا المؤمنون فيخبرهم و يغفر لهم ما حدثوا به أنفسهم و هو قوله «يُحاسِبكُم بِهِ الله». يقول: يخبركم، و أمّا أهل الشك و الريب فيخبرهم بما أخفوا من التكذيب و هو قوله ﴿ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما كَسَبَت قُلوبُكُم) 4
2. عن الربيع بن أنس في الآية قال: هي محكمة لم ينسخها شيء يعرفه الله يوم القيامة انّك أخفيت في صدرك كذا و كذا و لا يؤاخذه 5.
برپايه اين روايات، محاسبه خاطرات دروني نسبت به مؤمنان، خبر دادن به خطورات نفساني در قيامت و آمرزش آنهاست و نسبت به اهل شك و ريب،
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 93.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 285.
^ 3 – ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص384 ـ 383.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 225؛ الدر المنثور، ج2، ص130 ـ 129.
^ 5 – ـ همان، ص131.
679
اخبار از تكذيب آنان و مؤاخذه آنهاست.
ب. صاحب مجمع البيان درباره نسخ آيه مورد بحث ميگويد: گروهي گفتهاند: اين آيه با آيه ﴿لايُكَلِّفُ الله… ﴾ نسخ شده است و روايت ضعيفي در اين باره نقل كردهاند؛ ولي اين باور صحيح نيست، زيرا تكليفي كه در وسع نباشد هرگز وضع نشده است تا نسخ شود و آيه ﴿لايُكَلِّفُ الله… ﴾ نيز بيان براي اين آيه است نه ناسخ آن 1.
ج. استاد، علامه طباطبايي(قدسسرّه) در پاسخ نسخ آيه 284 بقره با روايت، سخن متيني دارد كه خلاصه آن چنين است: اين روايات با اينكه در مضمون با هم مختلفاند، در مخالفت با ظاهر قرآن مشتركاند، زيرا طبق اين آيه، محاسبه تنها بر چيزي است كه قلبها كسب كردهاند و پيداست كه خطورات نفساني، كسب نيست و معناي محاسبه نيز جزا دادن است نه گزارش و اخبار.
اعتقاد به نسخ آيه، افزون بر مخالفت مستندات آن با ظاهر قرآن كه بيان شد، اشكالات ديگري نيز دارد؛ مانند:
1. تجويز تكليف فوق طاقت، كه عقل در بطلانش شك نميكند و به ويژه از خدا محال ميداند. نسخ نيز از قبح چنين تكليفي نميكاهد، بلكه بر اشكال ميافزايد، زيرا ظاهر روايت نسخ اين است كه آيه قبل از عمل، نسخ شده است و نسخ پيش از عمل، ممنوع است.
2. جمله ﴿لايُكَلِّفُ الله… ﴾ نميتواند ناسخ باشد، زيرا فقط دلالت دارد كه هر كس آنچه را كسب كرده است، دشوار يا آسان، اثر آن را خواهد ديد، پس اگر چيز طاقتفرسا يا امر گراني بر او تحميل شد، به سوء اختيار خودش
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص687.
680
است. نتيجه آنكه جمله ﴿لايُكَلِّفُ الله… ﴾ مانند جمله معترضهاي است براي دفع توهم؛ يعني اين كيفرها بعد از آن است كه خدا جز به قدر توان تكليف نميكند.
3. دو آيه بعدي هرگز درباره خطورات نفساني نيست، بلكه آن آيات غرض ديگري را دنبال ميكنند، در حالي كه در نسخ، رويارويي ناسخ و منسوخ، ضروري است 1.
د. برخي از متأخران، نسخ را طبق وجوه پنجگانهاي كه تحرير كرده ممنوع دانسته است؛ ليكن برخي از وجوه آن مورد نقد است و آن اينكه گفته است: ﴿يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ خبر است و اخبار نسخ نميشوند، همانطور كه در علم اصول معروف است 2. در پاسخ بايد توجه داشت هرچند خبر هم نسخ ميشود و از نسخ خبر به بداء ياد ميشود؛ ليكن اگر جمله خبري به داعي انشا القا شود حكم انشا را داشته و مورد نسخ واقع ميشود. و جمله ﴿يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ ظاهراً خبر است؛ ولي باطن آن وعيد است كه انشا است؛ نه آنكه از صرف محاسبه معاد خبر بدهد.
2. فضل فراوان الهي
عن زرارة، عن أحدهما(عليهماالسلام) قال: «إنّ الله تبارك و تعالي جعل لآدم في ذرّيّته: من همّ بحسنة و لم يعملها، كتبت له حسنة، و مَن همّ بحسنة و عملها، كتبت له بها عشراً، و من همّ بسيّئة و لم يعملها، لم تكتب عليه، و من همّ بها و عملها،
^ 1 – ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص439 ـ 438.
^ 2 – ـ تفسير المنار، ج3، ص139.
681
كتبت عليه سيّئة» 1
حمزة بن حمران قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن الإستطاعة، فلم يجبني، فدخلت عليه دخلة أُخري فقلت: أصلحك الله! أنّه قد وقع في قلبي منها شيء و لا يخرجه إلاّ شيء أسمعه منك، قال: «فإنّه لا يضرّك ما كان فيقلبك… » 2
اشاره: مضمون روايت نخست اشاره به افزون بودن فضل خدا نسبت به عدل اوست. خداي سبحان با هر كه تصميم بر گناه گيرد ولي آن را انجام ندهد، به جهت فضلش نسبت به نيّت گذشته گناه نمينويسد؛ هرچند نيّت گناه روح را تا اندازهاي آلوده ميكند و از صلاحيت فيضيابي محروم ميدارد، بنابراين آيه مورد بحث، شارح اين روايت است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الكافي، ج2، ص428.
^ 2 – ـ التوحيد، باب 56، ص346؛ تفسير كنز الدقايق، ج1، ص689 ـ 688.
682
بازدیدها: 370