ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّهِ والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِاللهِ ومَلئِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وقالوا سَمِعنا واَطَعنا غُفرانَكَ رَبَّنا واِلَيكَ المَصير (بقره، 285)
گزيده تفسير
پيامبر به آنچه از پروردگارش بر او فرود آمده است، ايمان آورد و مؤمنانِ همراه او نيز هماهنگ با نظم طبيعي، همگي به خدا و فرشتگانِ او و كتابهاي وي و فرستادگانش ايمان آوردند.
ذكر جداگانه نام رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم به جهت برتري مقام ايشان نسبت به مؤمنان و نيز تفاوت ايمان آن حضرت با ايمان آنان است، زيرا ايمان رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم ايمان شهودي است و شهود معصوم، از نوع شهود اوّلي است كه شك و ترديد و خطا در آن راه ندارد.
مقصود از «ملائكه»، فرشتههاي متنوّع الهياند. مراد از «كُتُب»، كتابهاي آسماني رسولان و كتابهايي مانند امّالكتاب و لوح محفوظ است. «رسل» همان فرستادگان الهي از جنس بشر و فرشتگان حامل وحياند.
683
رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان ديگر، به رسالت همه انبيا ايمان داشته و هيچ يك را انكار نميكنند.
مؤمنان گوش شنوا دارند و اهل اطاعتاند و تشنه مغفرت الهي. تكامل و صيرورت نظام هستي تنها به سوي خداست.
تفسير
مفردات
المصير: «صيرورت»، تحوّل و دگرگوني به حالت ثانوي است كه در طول حالت اول و متأخر از آن است؛ يا در عرض آن است؛ ولي با آن تفاوت دارد 1.
«مصير»، يا مصدر ميمي است و به معناي صيرورت و شدن 2 ؛ يا اسم مكان است و به معناي مرجع و جايي است كه امر به آن ختم ميگردد 3. به هر روي، مصير با مسير به معناي راه، تفاوت دارد؛ هرچند صيرورت، با پيمودنِ مكان يا مكانت است.
تناسب آيات
قرآن كريم معمولاً در پايان هر سوره، خلاصه آن را از باب «ردّ العَجُز إلي الصدر» بيان ميكند، از اينرو دو آيه پاياني سوره «بقره»، چكيده و جمعبندي معارف سوره در سه اصلِ ايمان به خدا، باور معاد و قبول علمي و عملي همه كتابهاي آسماني و رسولان الهي است.
^ 1 – ـ ر.ك: التحقيق، ج6، ص363 ـ 362، «ص ي ر».
^ 2 – ـ روح المعاني، ج1، ص603.
^ 3 – ـ زاد المسير، ج1، ص143 و345.
684
برخي از مفسّران، آيه را ناظر به آيه قبل ميدانند 1 ؛ ولي ضمن حفظ نظم و ارتباط با آيه سابق، پيوند آيه با آيات آغازين سوره روشن است، زيرا در نخستين آيات سوره «بقره» از ايمان به اصول و فروع سخن گفته شد و آيات پاياني مصداق روشن متقيان را كه در صدر بيان شده رسول خدا و همراهان وي ميداند و با مطرح كردن سه اصل ايمان به خدا، پيامبران و كتب آسماني و معاد، به اصل عدل و امامت نيز به طور ضمني ميپردازد، چون اعتقاد به خدا و صفات او باور به عدل را در پي دارد و ايمان واقعي به رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم مستلزم اعتقاد به امامت عترت طاهرين(عليهمالسلام) است.
٭ ٭ ٭
مصداق برجسته اي از كلمات جامع
آيات قرآن كلمات جامعاند و در جامعيت با يكديگر تفاوت دارند. آيه مورد بحث از جهت دربرداشتن كمالات علمي و ايمان به مبدأ، معاد و نبوّت و نيز كمالات عملي و فرعي، از مصاديق برجسته جوامع الكلم است كه به پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم عطا شده است: «أُعطيت جوامعَ الكلم» 2 چون در اين آيه شگفتيهايي از اجمال و تفصيل، ايجاز و اطناب، ادب بندگي و بياناتي جامع در عوامل كمال و سعادت آمده است 3. در روايات نيز از آن به گنجي از گنجهاي عرشي تعبير شده 4 كه خواهد آمد.
^ 1 – ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص382؛ روح المعاني، ج3، ص104.
^ 2 – ـ تفسير القمي، ج2، ص350؛ كتاب الخصال، ص292؛ بحار الانوار، ج8، ص38.
^ 3 – ـ الميزان، ج2، ص441.
^ 4 – ـ ر.ك: تفسير العياشي، ج1، ص160؛ الدر المنثور، ج2، ص138.
685
تجليل از مقام پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم
در اين آيه خداوند از رسولش جداگانه ياد كرده است. قرآن كريم بارها از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان جداگانه ياد كرده است: ﴿حَتّي يَقولَ الرَّسولُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَه مَتي نَصرُ اللهِ اَلا اِنَّ نَصرَ الله قَريب) 1 ﴿ثُمَّ اَنزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسولِهِ وعَلَي المُؤمِنين) 2 چنان كه صلوات خدا و فرشتگان بر رسول گراميصلي الله عليه و آله و سلم و بر مؤمنان را در دو آيه مستقل آورده است: ﴿اِنَّ اللهَ ومَلءكَتَهُ يُصَلّونَ عَلَي النَّبي ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا صَلّوا عَلَيهِ وسَلِّموا تَسليما) 3 ﴿هُوَ الَّذي يُصَلّي عَلَيكُم ومَلئِكَتُهُ لِيُخرِجَكُم مِنَ الظُّلُمتِ اِلَي النّور) 4 بر اين اساس، در آيه ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم) 5 نيز بهتر است ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ الله﴾ را كه درباره آن حضرت است و همه فضايل در عنوان «رسول الله» جمع شده است، جداگانه قرائت كرد. سپس ﴿والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَيالكُفّار﴾ را خواند كه درباره مؤمنان است.
سرّ جدا شدن نام رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم از مؤمنان، برتري مقام آن حضرت بر ديگران است: ايمان هر كس به مقدار ادراك اجمالي يا تفصيلي اوست و اگر چيزي به گونه اجمال و تفصيل فهميدني نباشد، به آن نميتوان ايمان آورد. اين مشكل براي مؤمنان هست؛ ولي براي وجود مبارك پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم هرگز! از اينرو آن
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 214.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 26.
^ 3 – ـ سوره احزاب، آيه 56.
^ 4 – ـ سوره احزاب، آيه 43.
^ 5 – ـ سوره فتح، آيه 29.
686
حضرت بسياري از امور را ادراك ميكند و به آنها ايمان ميآورد؛ ولي افق فكري مؤمنان به آنجا نميرسد و از ايمان آوردن به آن معذورند، از اينرو به آن مكلّف نيستند و همين امر سبب جدا كردن نام آن حضرت از نام مؤمنان است.
افزون بر آن، ايمان پيامبر به محتواي وحي، با ايمان مؤمنان به آن تفاوت دارد، زيرا ايمان رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم براساس آيات ﴿كَلاّلَو تَعلَمونَ عِلمَ اليَقين ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحيم ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَينَ اليَقين) 1 ايمان به شهادت است؛ ايشان نخست بهشت و جهنّم را ميبيند، سپس به آن ايمان ميآورد؛ ولي ايمان مؤمنان، ايمان به غيب است؛ آنان چيزي را نميبينند، بلكه با برهان عقلي محض يا با دليل نقلي معتبر، يعني با سخن معصوم(عليهالسلام) به چيزي جزم پيدا ميكنند و به آن ايمان ميآورند. سپس اگر كسي مانند حارثة بن مالك موفّق به ديدن بهشت و جهنّم شود 2 و بعد از عَرض بر معصوم به آن ايمان آورد، به مشهود ايمان آورده است نه به غيب.
منظور از ﴿المُؤمِنون﴾ در اين آيه، ياران خاص آن حضرتاند كه مانند پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به خدا، ملائكه، كتابهاي الهي و فرستادگان او ايمان آوردند و در هيچ مرحلهاي پيامبر را تنها نگذاشتند؛ به جهت همين همراهي تنگاتنگ، از ايمان آنها با فعل ماضي ياد شده است: ﴿كُلٌّ ءامَنَ بِالله﴾، پس ﴿والمُؤمِنون﴾ همه مؤمنان را شامل نميشود، زيرا از مؤمناني كه هنوز به دنيا نيامدهاند، با فعل مضارع ياد ميشود نه ماضي.
^ 1 – ـ سوره تكاثر، آيات 7 ـ 5.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص53.
687
دو قرائت در آيه
جمله ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّهِ والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَن بِالله﴾ را به دو صورت ميتوان قرائت كرد:
أ. وقف كردن در پايان ﴿مِن رَبِّه﴾ و آغاز كردن از ﴿والمُؤمِنون﴾ كه در اين صورت، مانند آيه ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاء) 1 ميشود و معناي آيه چنين است كه پيامبر به آنچه از طرف پروردگارش بر او فرود آمده است ايمان آورد؛ ايماني كه بيان كردني نيست و آن را نميتوان شرح داد، و مؤمنان نيز همگي به اموري كه ميتوان آنها را بيان كرد، به الله، فرشتگان الهي، كتابهاي آسماني و فرستادگان خدا، ايمان آوردند.
ب. وقف در پايان ﴿المُؤمِنون﴾ و شروع از ﴿كُلٌّ ءامَن﴾. در اين صورت، معناي آيه اين است: رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم به آنچه از طرف پروردگارش بر او فرود آمده است ايمان آورد؛ همچنين مؤمنان به آن ايمان آوردند و نيز هر يك از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان، به خدا و فرشتگان و كتابهاي آسماني و فرستادگان الهي گرويدند.
قرائت دوم، راجح است. قرائت نخست از برخي روايات برميآيد 2 ؛ ليكن معارض دارد.
چگونگي علم پيامبر به وحي
مردم عادي براي تشخيص پيامبر واقعي از مدّعي نبوت، به معجزه نياز دارند و
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 29.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص160 ـ 158.
688
بعد از احراز اعجاز به آورنده آن ايمان ميآورند؛ ولي پيامبر خودش مييابد كه پيامبر است و آنچه بر او فرود آمده، وحي الهي است نه القائات شيطاني، از اينرو بدون نيازي به معجزه به همان ايمان ميآورد.
فخر رازي ميگويد: «رسول نيز براي تشخيص وحي از القائات شيطاني به معجزه نيازمند است كه بايد از سوي فرشتگان الهي حامل وحي به او نشان داده شود». همچنين ميافزايد: «فرشته هم براي كارش، به معجزه نياز دارد» 1 به باور ايشان فرشتههاي معصوم نيز در حدّ افراد عادياند، زيرا معجزه براي مردم متوسط است، گرچه حجّت قطعي است.
جاي تأسف است كه اين تفكر در كتابهاي بعضي علماي شيعه نيز آمده و در پي برخي تفسيرهاي اهل سنّت گفتهاند: «وقتي در غار حراء آن حالت خاص به وجود مبارك رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم دست داد، ايشان نميدانست كه حالت نبوّت و دريافت وحي است! وقتي حالت خود را با حضرت خديجهٍّ در ميان گذاشت، خديجه نزد ورقة بن نوفل (مردي از اهل كتاب) رفت و وي پس از بيان نشان نبوت و علايم انبيا(عليهمالسلام) گفت كه آنچه شما از همسرت نقل ميكني، نشان نبوت است و خديجه نيز پيام ورقة بن نوفل را براي رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم آورد. سپس آن حضرت مطمئن شد كه به مقام نبوّت رسيده است» 2 غافل از آنكه ديني كه حجيت و حقانيت آن به تشخيص ورقة بن نوفل بسته باشد، به اندازه ورقي ارزش ندارد.
درباره چگونگي آگاهي پيامبران به پيامبري خود، امام صادق(عليهالسلام) فرمود:
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج4، ج7، ص139.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج10 ـ 9، ص780؛ التفسير الكاشف، ج5، ص98.
689
«يوفَّق لذلك حتي يعرفه» 1
وحي الهي شكبردار نيست و رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم بايد شبهات ديگران را رفع كند؛ نه اينكه خود آن حضرت شك كند و ورقة بن نوفل با تبيين برخي علايم، ايشان را مطمئن سازد!
توضيح اينكه همانگونه كه علم حصولي دو نوع نظري و بديهي دارد و بديهيها نيز بايد به علم نخستين (محال بودن اجتماع نقيضين) برسد كه هيچ احتمال ترديد در آن راه ندارد، در علم حضوري و در مسائل كشف و شهود نيز بعضي كشفها اوّلي و بالذات است كه ترديدبردار نيست؛ مانند علم خداوند به خدا بودنش كه به استدلال خداوند براي خود نياز ندارد. اين چنين است كه فرشتهها و اولياي الهي كه معصوماند، در مقام شهود شك نميكنند تا با معجزه بفهمند كه يافته آنان، وحي است، چنانكه روز رستاخيز انسانها شك نميكنند كه قيامت است و براي آنان برهان نميآورند كه قيامت برپا شده است، زيرا شهود آنان جزو شهودهاي اوّلي شك ناپذير است. روز قيامت، روز شهود است و از اينرو ظرف شك نيست: ﴿رَبَّنا اِنَّكَ جامِعُ النّاسِ لِيَومٍ لارَيبَ فيه) 2
^ 1 – ـ الكافي، ج1، ص177.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 9. وجوهي براي نفي ريب در اين آيه متصور است: 1. قيامت، وجود ضروري و حتمي دارد، از اينرو شكبردار يعني متعلق شك نيست. اين معنا مانند نفي ريب در قرآن كريم است: «ذلِكَ الكِتبُ لارَيبَ فيه» (سوره بقره، آيه 2) و اين مطلب ناظر به آينده است؛ يعني قيامت يقيناً واقع ميشود. 2. قيامت هنگام وقوع، متعلق شك نخواهد بود، چون مانند وجود شمس در روز، مشهود است و هيچ مشهود و معلوم حضورياي شكبردار نيست. 3. قيامت ظرف شك نيست، چون همه حقايق و سراير در آن روز، شفاف و عَلَن ميشود و شيء مشهود، مشكوك فيه نيست.
690
نظم طبيعي در بيان متعلّق ايمان
ذكر ايمان به خداوند، فرشتگان الهي، كتابهاي آسماني و فرستادگان خدا، در اين آيه، با رعايت نظم طبيعي آنهاست: ﴿كُلٌّ ءامَنَ بِاللهِ ومَلئِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِه﴾، زيرا نخست ايمان به خدا با تمام صفات جمال و جلالش ميآيد؛ سپس ايمان به واسطههاي ميان خدا و انبيا(عليهمالسلام) كه فرشتگاناند؛ آنگاه ايمان به رهآورد فرشتگان كه كتابهاي آسماني است و در پايان نيز ايمان به پيامبران ذكر ميشود.
لازم است عنايت شود كه نظم مزبور به لحاظ مقام ثبوت است نه اثبات؛ يعني در مقام ثبوت، اصل تحقق وحي از ناحيه خداي سبحان است، آنگاه ملائكه آن را دريافت ميكنند. در اين حال به صورت كتاب يا كلام ظهور ميكند و سرانجام به پيامبر ميرسد؛ ولي در مقام اثبات براي جمهور اول معجزه بودن چيزي مانند كتاب ثابت ميشود، آنگاه رسالت آورنده آن اثبات ميشود و در اين كتاب مطالبي است كه بخشي از آن به فرشتگان و نظير آن بازميگردد.
مراد از «كُتُب»
منظور از «كتب» كتابهاي آسماني، مانند تورات، انجيل، قرآن و نيز كتابهايي است كه در صحيفههاي الهي، به عنوان كتاب مبين، امّ الكتاب و كتاب محفوظ نام گرفتهاند: ﴿واِنَّهُ في اُمِّ الكِتبِ لَدَينا لَعَلي حَكيم) 1 و احياناً كتاب عمل را نيز دربر ميگيرد: ﴿مالِ هذا الكِتبِ لايُغادِرُ صَغيرَةً ولاكَبيرَةً
^ 1 – ـ سوره زخرف، آيه 4.
691
اِلاّاَحصها) 1
ممكن است نظر ابتدايي، انصراف «كتب» به كتابهاي انبيا و انصراف «رُسل» به خصوص انبيا باشد؛ ولي با اصرار قرآن كريم بر اثبات كتابهاي ديگر كه جريان قضا، قدر، محو و اثبات، اجل مقضي و مسمّي… را دربر دارند و نيز «ملائكه» كه صبغه رسالت آنان كاملاً مطرح و مورد عنايت است، شايد اطلاق آيه محكّم باشد. البته انصراف از كتاب اعمال بعيد نيست.
شايد اشكال شود كه «كتب»، تنها كتاب مبين و امّ الكتاب و لوح محفوظ و مانند آن است، زيرا ايمان به رسول، در حقيقت ايمان به عصاره رسالت و كتاب آسماني است و اگر مراد از «كتب» نيز كتابهاي آسماني باشد، تكرار است؛ ليكن پاسخ اين است كه پيامبر و نوري كه به همراه ايشان فرود آمده است: ﴿ءامِنوا بِاللهِ ورَسولِهِ والنّورِ الَّذي اَنزَلنا) 2 يك چيز نيستند، چنانكه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم نيز فرموده است: «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» 3 نيز براساس آيه ﴿وما ءاتكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهكُم عَنهُ فَانتَهوا) 4 مسلمانان بايد به دستورهاي رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم مانند فرمانهاي قرآن كريم عمل كنند، هرچند فرمانهاي آن حضرت هم از باطن قرآن سرچشمه ميگيرد. بسياري از احكام تشريعي مانند وجوب ركعات سوم و چهارم در نماز و احكام حكومتي و ولايتي، مانند عزل و نصبهاي كشوري و لشكري، از سوي رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم است
^ 1 – ـ سوره كهف، آيه 49.
^ 2 – ـ سوره تغابن، آيه 8.
^ 3 – ـ الامالي، طوسي، ص547؛ مسند احمد حنبل، ج3، ص17؛ بحار الانوار، ج23، ص133.
^ 4 – ـ سوره حشر، آيه 7.
692
كه اطاعت آنها واجب است.
نتيجه آنكه رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم دو سِمَت دارد: 1. دريافت شريعت به وساطت فرشتگان در قالب قرآن يا حديث قدسي و بيان آنها. 2. امور ولايي و دستورهاي حكومتي و عزل و نصبها كه ايمان به همه اين موارد و اطاعت آنها لازم است، از اينرو خداوند لزوم ايمان به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم را كنار دستور ايمان به خودش ميآورد: ﴿ءامِنوا بِاللهِ ورَسولِهِ والنّورِ الَّذي اَنزَلنا) 1
همچنين در جاي ديگر فرمان ميدهد كه آنچه را او و پيامبرش حرام كردهاند، گرامي داشته شود و از كساني كه چنين نميكنند انتقاد ميكند: ﴿ولايُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللهُ ورَسولُه) 2 تحريم الهي به صورت قرآن و تحريم نبوي در قالب سنّت است، گرچه تحريم نبوي نيز همانند حديث قدسي به وحي الهي ميانجامد، زيرا هرگز آن حضرت مسائل و احكام ديني را از نزد خود نميفرمايد.
مقصود از «رسل»
لفظ «رسل» هر دو نوع از رسول انسي و فرشتهها را شامل ميشود و شاهد شمول هر دو نوع، آيه ﴿اَللهُ يَصطَفي مِنَ المَلئِكَةِ رُسُلًاومِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ سَميعٌ بَصير) 3 است، بنابراين، مقصود از «رسل» فرستادگان الهي از جنس بشر و فرشتگانياند كه سمت رسالت دارند. احتمال انصراف «رسل» به خصوص فرستادههاي بشري، بَدْئي است.
^ 1 – ـ سوره تغابن، آيه 8.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 29.
^ 3 – ـ سوره حجّ، آيه 75.
693
برپايه آيه ﴿اَلحَمدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ جاعِلِ المَلئكَةِ رُسُلًااُولي اَجنِحَةٍ مَثني وثُلثَ ورُبعَ يَزيدُ فِي الخَلقِ ما يَشاء) 1 كه ﴿المَلئكَة﴾ جمع مُحلّي به «الف و لام» آمده است، همه ملائكه سمت رسالت و سفارت دارند؛ ولي حتي برفرض اينكه فرشتگان دو نوع باشند، دستهاي كه تنها سرگرم عبادتاند و گروهي كه مدبّرات امرند، واژه «الملئكة» همه آنها را دربرميگيرد.
ايمان به رسالت همه انبيا
جمله ﴿لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾ مفعول براي فعل محذوف «قالوا» و محلاًّ منصوب است؛ مانند ﴿اَخرِجوا اَنفُسَكُم) 2 كه سخن فرشتگان است، يا آيه ﴿ما نَعبُدُهُم اِلاّلِيُقَرِّبونا اِلَي اللهِ زُلفي) 3 كه محلاً منصوب و سخن بتپرستان و مفعول فعل محذوف «قالوا» است.
جمله ﴿لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾ سالبه كلي و عموم الرفع است نه رفع عموم؛ يعني مؤمنان ميگويند كه همه فرستادگان الهي نزد ما معصوم و فرستاده حقّاند و ما به همه آنان ايمان آورديم؛ نه اينكه به برخي ايمان آورده و بعضي ديگر را انكار كنيم.
واژه ﴿اَحَد﴾ معناي جمعي دارد؛ ولي به معناي جميع نيست تا نتيجه اين شود كه مؤمنان ميان همه انبيا تفاوت نميگذارند و در پي آن توهّم شود كه ميان بعضي از پيامبران ميتوان فرق گذاشت. مشابه اين تعبير در اين آيه آمده
^ 1 – ـ سوره فاطر، آيه 1.
^ 2 – ـ سوره انعام، آيه 93.
^ 3 – ـ سوره زمر، آيه 3.
694
است: ﴿فَما مِنكُم مِن اَحَدٍ عَنهُ حجِزين) 1 يعني هيچيك از شما نميتوانيد مانع شويد.
گفتني است كه ﴿لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾ طبق احتمال تأييد شده، سخن رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان است و به اصطلاح، مقول قول كلمه «كلّ» است و مقصود از «رُسُل» در اين جمله ظاهراً خصوص پيامبران است. پس رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان ميان هيچيك از انبيا تفاوت نميگذارند و همه را از آن جهت كه حاملان وحي و معصوماند، به رسميّت ميشناسند و تبعيض دروني يا بيروني ميان آنان را روا نميدانند؛ ليكن اين سخن به معناي نبود تفاضل مرتبه ميان رسولان الهي نيست، زيرا قرآن مجيد ميفرمايد: ﴿تِلكَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلي بَعض) 2 چنانكه مؤمنان نيز در رزقهاي ظاهري و معنوي و علوم و معارف با يكديگر تفاوت دارند: ﴿واللهُ فَضَّلَ بَعضَكُم عَلي بَعضٍ فِيالرِّزق) 3
كيفيت ايمان مؤمنان به انبياي الهي از جهات متعدد قابل ارزيابي است: 1. تمام پيامبران معصوم الهي از طرف خدايند و ايمان به آنها لازم است و هر سابق مقدمه لاحق و هر لاحق مصدّق سابق است. 2. انبياي الهي هرچند در اصل جامع مشتركاند؛ ليكن در درجات همسان نيستند. 3. عدم تساوي آنان در مرتبه نبوت به دليل عقلي و تحليل قياسهاي منطقي نيست، زيرا عقل در بسياري از اين امور ناتوان است. 4. حكم به عدم تساوي آنان به استناد دليل نقلي معتبر، يعني وحي آسماني است، بنابراين معناي ﴿لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن
^ 1 – ـ سوره حاقّه، آيه 47.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 253.
^ 3 – ـ سوره نحل، آيه 71.
695
رُسُلِه﴾ ميتواند از دو منظر تبيين شود: يكي عدم تفريق در اصل جامع رسالت و ديگري عدم دخالت عقل در تفريق درجه، بلكه زمام تفريق مذكور را به دست نقل معتبر رساندن. 5. عقل با نقل معتبر هماهنگ است كه از آن به شرع تعبير ميشود؛ يعني عقل و نقل كاشف شرعاند.
فعقلٌ و شرعٌ صاحبان تألّفا ٭٭٭٭ فبورك من عقلٍ وبُورك من شرعٍ 1
برخورد تبعيض آميز اهل كتاب با انبيا
جمله ﴿لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾ اشاره است به عملكرد گروهي از اهل كتاب، به ويژه يهوديان كه به تبعيض دروني و بيروني اعتقاد داشتند، از اينرو فعل متكلّم مع الغير به كار رفته است: ﴿لانُفَرِّق﴾، تا حركت مؤمنان در مقابل حركت جمعي اهل كتاب قرار گيرد.
قوم يهود پس از پذيرش دعوت حضرت موسي(عليهالسلام) در محدوده شريعت خودشان فقط حكمي را ميپذيرفتند كه مطابق ميلشان بود: ﴿اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوي اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقًا كَذَّبتُم وفَريقًا تَقتُلون) 2 اين اعتقاد به تبعيض دروني، آنان را مصداق اين آيه قرار داد: ﴿نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَكفُرُ بِبَعض) 3
تبعيض بيروني قوم يهود نيز اين بود كه رسالت حضرت عيسي(عليهالسلام) را باور نداشتند، همانگونه كه مسيحيان به رسالت حضرت موسي و عيسي(عليهماالسلام) ايمان آوردند؛ ولي رسالت پيامبر اكرم اسلامصلي الله عليه و آله و سلم را نپذيرفتند: ﴿واِذا قيلَ لَهُم ءامِنوا
^ 1 – ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص405.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 87.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه 150.
696
بِما اَنزَلَ اللهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَينا) 1
شنيدن همراه پذيرفتن
«سمع» در مقابل «بصر» و به معناي شنيدن است؛ ليكن اگر همراه «اطاعت» باشد، به معناي گوش دادن همراه با پذيرش است. «سمعاً و طاعة» يعني فهميديم و پذيرفتيم و بدان عمل ميكنيم. آيه ﴿اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء) 2 نيز به شنيدن همراه با پذيرش و استجابت دعا نظر دارد، پس مقصود فقط شنيدن فيزيكي دعا نيست، زيرا سميع بودن خداوند به دعا اختصاصي ندارد؛ خداوند ناسزا را هم ميشنود: ﴿لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذينَ قالوا اِنَّ اللهَ فَقيرٌ ونَحنُ اَغنِياء… ) 3
اهل جهنّم اقرار ميكنند كه گوش شنوا نداشتيم: ﴿وقالوا لَو كُنّا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ ما كُنّا في اَصحبِ السَّعير) 4 خلافِ مؤمنان كه ميشنوند، ميپذيرند و عمل ميكنند: ﴿وقالوا سَمِعنا واَطَعنا﴾.
هرگاه «سمع» همراه با عصيان به كار رود، به معناي شنيدن تنهاست نه شنيدن و پذيرفتن: ﴿قالوا سَمِعنا وعَصَينا) 5 ﴿ويَقولونَ سَمِعنا وعَصَينا) 6
غرض آنكه در اينگونه موارد سه مطلب است: 1. شنيدن فيزيكي
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 91.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 38.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 181.
^ 4 – ـ سوره ملك، آيه 10.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 93.
^ 6 – ـ سوره نساء، آيه 46.
697
2.شنيدن به معناي گوش شنوا داشتن عرفي، يعني پذيرش و قبول. 3.اطاعت خارجي و عمل طبق پذيرش. دو مطلب اول و دوم از ﴿سَمِعنا﴾ استظهار ميشود و مطلب سوم، يعني اطاعت خارجي از ﴿اَطَعنا﴾، چنانكه «سمع» در جمله ﴿سَمِعنا وعَصَينا﴾ فقط به معناي شنيدن فيزيكي است.
تشنگان مغفرت الهي
واژه ﴿غُفرانَك﴾ منصوب است به فعل «نطلب» يا «نسئل» يا «اغفر» كه در تقدير است؛ ليكن در فرض اخير، طلب غفران خاص منظور است.
به اقتضاي ادب دعا نخست نداي ﴿رَبَّنا﴾ و سپس دعا ذكر ميشود: ﴿رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا) 1 ليكن در جايي كه عطش مغفرت شديد باشد، دعا ذكر ميشود و نداي ﴿رَبَّنا﴾ پس از آن ميآيد، چنانكه سخن آغازين انسان تشنهكام و تفتيده جگر اين است كه «آبم دهيد اي مردم! ».
طلب آمرزش براي انسان در هر مرحلهاي كه باشد لازم است، زيرا انسان عادل نيز گاه گرفتار فراموشي يا اشتباه ميشود و زماني نيز انسان دچار كجفهمي ميگردد كه اگر مقدمات آن، پيشينه عدم تحفّظ داشته باشد، يعني شخص مقصّر باشد، زمينه عذاب است، پس عبارت ﴿غُفرانَكربّنا﴾ درخواست بخشش از خداوند و ترميم كمبود در ايمان و اطاعت و عدم مؤاخذه در برابر گناهان است.
تكامل به سوي خدا
ايمان به الله و ملائكه و كتب و رسل، ايمان به معاد را هم دربر دارد؛ ليكن
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 147.
698
معاد اصالتي دارد كه آن را جزو اصول دين ميسازد، از اينرو ياد معاد جداگانه آورده شده است: ﴿واِلَيكَ المَصير﴾.
معاد كه گاهي به عنوان رجوع، گاه به عنوان انقلاب، زماني به صورت صيرورت و گاهي به عنوان لقاء… مطرح است، جزء اصول حتمي دين است و ايمان به آن همانند ايمان به وحي و رسالت لازم است.
درخواست مغفرت: ﴿غفرانك ربّنا﴾ براي تأمين صيرورت سالم است. تكامل و صيرورت و تحوّل، تنها به سوي خداست: ﴿واِلَيكَ المَصير﴾ و او هدف كمال هستي است. «مسير» را نبايد با «مصير» خلط كرد و هر دو را به يك معنا پنداشت.
تذكّر: تحليل معناي صيرورت به سوي خدا، همانند تحليل معناي انقلاب به سوي او در آيه ﴿يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ ويَرحَمُ مَن يَشاءُ واِلَيهِ تُقلَبون) 1 بدون تمهيد مبادي قرآني و روايي و نيز عقلي كار آساني نيست.
اشارات و لطايف
1. شهود غيبي پيامبران
همه انبيا، به ويژه رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم با ديدن غيب بدان ايمان آوردند، آنگاه مردم را به مشهود خودشان فراخواندند. اين مطلب را خود آنان بيان كردهاند و براهين قطعي حكمت نيز پشتوانه آن است، از اينرو رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم در اذان و اقامه و تشهّد نماز، پس از شهادت به وحدانيّت حق تعالي، به رسالت خود نيز شهادت ميدهد، پس پيامبر نخست خودش به رسالت خود شهادت ميدهد و
^ 1 – ـ سوره عنكبوت، آيه 21.
699
به آن مؤمن است. سپس مردم را بدان دعوت ميكند و مردم، يعني امت، در پذيرش چند گروهاند: برخي با شهود و علم حضوري به رسالت حضرت ختمي نبوّتصلي الله عليه و آله و سلم به آن ايمان ميآورند؛ مانند اهل بيت عصمت(عليهمالسلام)، چنانكه پيامبر اعظمصلي الله عليه و آله و سلم درباره حضرت علي بن ابيطالب فرمود كه: «انّك تسمع ما أسمع وتري ما أري إلاّ أنّك لست بنبيٍّ ولكنّك لوزير وانّك لعلي خيرٍ» 1 و نيز برخي از اوحدي از اصحاب ناب آنان كه شمهاي از شهود را تجربه كردهاند. بعض ديگر از امت با برهان عقلي و تحليل اقوال و سيره و سنّت آن حضرت، و عدّهاي با معجزه فعلي در قبال اعجاز قولي. گروهي نيز به استناد دليل معتبر نقلي مؤمن شدهاند؛ ليكن پشتوانه دليل نقلي آنها معجزه پيامبر قبلي است؛ مثلاً كساني كه با تبشير حضرت مسيح به رسالت پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند: ﴿ومُبَشِّرًا بِرَسولٍ يَأتي مِن بَعدِي اسمُهُ اَحمَد) 2 پشتوانه اين دليل نقلي، اعجاز حضرت عيسي بود، بنابراين كساني كه به استناد معجزه مؤمن ميشوند دو گروهاند: بعضي بيواسطه و بعضي با واسطه.
افرادي كه با بينش مادّي به اديان الهي نگريسته، قرآن را پديده مادّي ميدانستند، وقتي پربار بودن پيام قرآن كريم را ديدند، چون خود به خدا و قيامت و فرشته و وحي معتقد نبودند، پيامبري را ملحدانه توجيه كرده و پيامبر را نابغهاي پنداشتند كه براي اصلاح جامعه به پاخاسته است و براي اينكه مردم پيشنهادهاي او را بپذيرند، طبق اعتقادات خرافي كساني سخن گفته كه خدا و غيب را باور داشتند، و از اين خوشباوري مردم سود جسته و سخنان خود را
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه 192، بند 122.
^ 2 – ـ سوره صفّ، آيه 6.
700
وحي شمرده و پس از باور كردن مردم زمانهاش خود او هم باورش آمده كه سخنانش وحي است!
2. راز موفقيت انبيا و راه موفقيت عالمان ديني
موفقيت انبيا(عليهمالسلام) در استقامت آنان نهفته است و پايداري آنها مرهون ايمان راسخ به حقانيّت وحي، نبوّت و رسالت خودشان و رسوخ ايمان اينان در گرو شهود كامل حقايق الهي است. طهارت روح، قداست نفس و تضحيه هوا و هوس، سهم تعيين كنندهاي در شرح صدر و ظهور علايم آن كه تجافي از دار غرور و انابه به دار خلود و استعداد موت قبل از فرارسيدن آن است دارد. اين عناصر علمي و عملي كه به دو عقل نظر و عمل بازميگردد مايه كمال ظرفيت و پايه تمام آن است.
عالمان ديني كه وارثان انبيايند وقتي در تعليم كتاب و حكمت و تبليغ معارف دين در نفوس مخاطبان خود موفقاند كه فضايل محوري ياد شده را از مورّثان خود به ارث برده باشند. معيار توفيق اينان به ميزان بهرهوري آنان از اصول مزبور است، بنابراين، مبلغان ديني قبل از ابلاغ احكام به ديگران بكوشند كه خود از جهت علم و عمل به آنها بالغ گردند و مقدار ناكامي اينان در تبليغ احكام به اندازه عجز علمي يا ضعف عملي است. البته گاهي علل خارجي و عوامل بيگانه بياثر نيست؛ يعني شياطين انس همانند شياطين جن رهزني دارند.
3. خطر جداسازي خدا از رسول
برخي ميان خدا و رسولانش جدايي ميافكنند: ﴿اِنَّ الَّذينَ يَكفُرونَ بِاللهِ ورُسُلِهِ
701
ويُريدونَ اَن يُفَرِّقوا بَينَ اللهِ ورُسُلِهِ ويَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَكفُرُ بِبَعضٍ ويريدونَ اَن يَتَّخِذوا بَينَ ذلِكَ سَبيلا ٭ اُولئِكَ هُمُ الكفِرونَ حَقًّا واَعتَدنا لِلكفِرينَ عَذابًا مُهينا) 1 يعني آنچه را از سوي خدا آمده است، به آساني ميپذيرند؛ ولي سخنان پيامبران را نه. كافران ميپندارند كه انبيا جزو نوابغاند و از پيش خود سخن ميگويند. البته برخي ميدانند كه آنها با خدا مرتبطاند؛ ليكن گمان ميكنند آنها خود نيز اِعمال سليقه كرده و طبق آراي شخصي احكامي صادر ميكنند، از اين جهت سخنان پيامبران را نميپذيرند.
آنان كه برخي از احكام، مانند «فرض النبي» را نميپذيرند، در حقيقت، سخن خدا را قبول نكرده و مصداق ﴿نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَكفُرُ بِبَعض﴾اند. هم اينان درباره خلافت و امامت حضرت علي(عليهالسلام) به حضرت رسولصلي الله عليه و آله و سلم عرض ميكردند كه اگر خلافت علي(عليهالسلام) از سوي خداست، ميپذيريم؛ ولي اگر حكم و رأي شخصي توست، هرگز! اينان پيامبر را نشناختهاند كه سخني از خود ندارد و همه گفتههاي وي در معارف ديني به استناد وحي خداست.
مؤمنان واقعي ميان خدا و رسولش جدايي نميافكنند، بلكه وحي قرآن و حديث را ميپذيرند، زيرا ريشه تمام احاديث ديني، وحي يا الهام الهي است: ﴿والَّذينَ ءامَنوا بِاللهِ ورُسُلِهِ ولَم يُفَرِّقوا بَينَ اَحَدٍ مِنهُم اُولئِكَ سَوفَ يُؤتيهِم اُجورَهُم وكانَ اللهُ غَفورًا رَحيما) 2
4. منشأ تفريق در احكام الهي
آنان كه ميان انبيا يا رهآوردشان تفاوت گذاشتند، دو گروهاند:
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 151 ـ 150.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 152.
702
1. هوسبازان و هوسرانان كه معياري ندارند. در اين جهت طاغيان و مختالان و جامدان جهل و راكدان جهالت و مقلّدان كور و پيروان كر سهيماند، چون همه جداسازان، از سنخ مستكبران نيستند: ﴿اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوي اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقًا كَذَّبتُم وفَريقًا تَقتُلون) 1
2. استدلالياني كه ميپندارند عقل همه چيز را ميفهمد و ميزانِ شريعت است. آنها هر چه را با ترازوي عقلشان سنجيدني است، به آساني ميپذيرند، وگرنه ردّ ميكنند، در نتيجه دچار تبعيض دروني ميشوند و به دام «ايمان به بعض» و «كفر به بعض» ميافتند: ﴿اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتبِ وتَكفُرونَ بِبَعض) 2 با آنكه عقل نميتواند ميزان حقيقت باشد، زيرا مانند ميزان خاصي است كه كالاهاي مناسب خود را ارزيابي ميكند، مانند ترازوي كوچك كه فقط متاع خُرد را وزن ميكند نه كالاي كلان را؛ برخلاف ترازويي بزرگ كه فقط كالاهاي بزرگ را ميسنجد نه جزئيات را، و پيداست كه ابزار سنجش كرهاي مانند زمين، ميزان سنجش مثقالي از خردل نميشود.
عقل، اصل معاد و بهشت و جهنّم را كه امور كلياند، به خوبي ادراك ميكند؛ ولي چگونگي حساب و ايستگاههاي قيامت و مقدار توقف در قيامت و محدوده صراط مستقيم و صدها مسئله ديگر قيامت از قلمرو فهم آن بيرون است. همچنين عقل ميفهمد كه بشر به قانون ماوراي طبيعت نيازمند است كه بايد از سوي خدا باشد و نيز خطوط كلي فقه و حقوق و اخلاق را درمييابد؛ ولي هزاران مسئله حرام و حلال و واجب و مستحب را نميتواند ادراك كند.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 87.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 85.
703
به ديگر سخن، عقل نميتواند مصباح يا ميزان جزئيات باشد، بلكه در موارد جزئي، تنها كليد خوبي است تا انسان دَرِ كتابخانه را بگشايد و به گنجينه كتابها درآيد؛ ولي با كليد نميتوان كتابها را شناخت، بلكه بايد از نور چراغ شريعت بهره گرفت؛ براي نمونه عقل ميتواند اصل حج را بفهمد؛ ولي درباره اِحرام و تعبّديات محض، هرگز حقّ ورود و فتوايي ندارد و پُشت در ميايستد.
خلاصه اينكه عقل در بعضي از امور، فقط مفتاح حقيقت است؛ هرچند درباره برخي ديگر از امور مصباح و ميزان حقيقت است؛ مانند اينكه گناه كردن پيامبر را محال ميداند و از اينرو آيه و روايت موهم خلافِ آن، بايد توجيه شود. همچنين عقل رفت و آمد، دست، چشم و رؤيت مادي خدا را محال ميداند.
5. لزوم ايمان همه جانبه به رسول الهي
مسلمانان بايد به قرآن كريم و رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم ايمان بياورند، زيرا ايمان به قرآن، ايمان به رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم نيست و نميتوان به صرف ايمان به كتاب الهي بسنده كرد. مراد گوينده «حسبنا كتاب الله» 1 تنها نفي اهل بيت مصطلح، يعني حضرت علي و فرزندانش(عليهمالسلام) نبود، بلكه در مقابل عترت به معناي اعمّ كه خود پيامبر را نيز دربرميگيرد، اين سخن را گفت، چون آن روز سخني از امام علي و اولادش(عليهمالسلام) منحصراً مطرح نبود، گرچه مضمون نامهاي كه پيامبر قصد املاي آن را داشت، دعوت به عترت طاهرين و حضرت علي(عليهمالسلام) بود.
فردي كه در برابر درخواست قلم و دوات پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم با گستاخي،
^ 1 – ـ الامالي، مفيد، ص36؛ صحيح بخاري، مج2، ج6، ص12؛ بحار الانوار، ج22، ص474.
704
نوشتن را غير ضروري و كتاب خدا را كافي ميدانست 1 ، شناخت كافي يا ايمان كامل به رسالت معصومانه و نبوّت همه جانبه حضرت رسول اكرم نداشت، و اين نخستين خطر درباره عترت طاهرين(عليهمالسلام) بود.
كسي كه رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم را فردي ميداند كه هم از پيش خود سخن ميگويد و هم از ناحيه خدا، خلاف آيات ﴿وما يَنطِقُ عَنِ الهَوي ٭ اِن هُوَ اِلاّوحي يوحي) 2 مشي كرده است، چون اين آيات همه سخنان رسول درباره اسلام و امت اسلامي را وحي ميداند.
با وجود آيه ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّه﴾ كه مسلمانان آن را شب و روز قرائت ميكردند و رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم نيز پاي ميفشردند كه آيههاي حسّاس را در خطبههاي نماز جمعه و جماعات، در سفر و حضر، بارها بخوانند و با توجه به آيات فراواني، مانند ﴿لاتُحَرِّك بِهِ لِسانَكَ لِتَعجَلَ بِه ٭ اِنَّ عَلَينا جَمعَهُ وقُرءانَه) 3 ﴿وما ءاتكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهكُم عَنهُ فَانتَهوا) 4 و ﴿ولَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الاَقاويل ٭ لاَخَذنا مِنهُ بِاليَمين ٭ ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتين) 5 چگونه ميتوان گفت كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نعوذ بالله در واپسين لحظات زندگاني از روي هوا سخن ميگويد! خلاصه آنكه قرآن حكيم آنچه را رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به عنوان دين خدا بيان كرد امضا فرمود؛ گاهي به صورت ﴿ما يَنطِق… ﴾ و زماني به صورت ﴿ما ءاتكُمُ الرَّسول… ﴾، بنابراين صيانت نطق حضرت ختمي
^ 1 – ـ ر.ك: بحار الانوار، ج22، ص474.
^ 2 – ـ سوره نجم، آيات 4 ـ 3.
^ 3 – ـ سوره قيامت، آيات 17 ـ 16.
^ 4 – ـ سوره حشر، آيه 7.
^ 5 – ـ سوره حاقه، آيات 46 ـ 44.
705
نبوّتصلي الله عليه و آله و سلم از هوا اختصاص به قرآن ندارد، بلكه احاديث مقطوع و يقيني آن حضرت را هم شامل ميشود.
طبق آيات قرآن كريم سخنان رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم بر وحي استوار است: ﴿وما يَنطِقُ عَنِ الهَوي ٭ اِن هُوَ اِلاّوحي يوحي) 1 و بايد به آن عمل شود؛ ولي آنها كه خلاف رخداد غدير خم عمل كردند و به تفريق و مثله كردن دين الهي دست زدند، به تبعيض دروني تن دادند و قرآن كريم را عضو عضو و عِضه عِضه و تكه تكه كردند و به بعضي از آن ايمان آورده و برخي آيات را تفسير به رأي كرده و به بخشي ديگر كفر ورزيدند: ﴿اَلَّذينَ جَعَلوا القُرءانَ عِضين) 2 آنان در آخرت بايد جواب مُثله كردن اين پيكر واحد را بدهند: ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسَلَنَّهُم اَجمَعين ٭ عَمّا كانوا يَعمَلون) 3
اين گروه در حقيقت به سه اصل اعتقادي توحيد و نبوّت و معاد معتقد نيستند و سرّ تصريح به اصول پنجگانه اعتقادي در قرآن و سنت اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) نيز ردّ تفريق اينگونه افراد است.
6. التزام به شئون رسالت
مضمون ﴿لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾ درباره انبيا و كتابهاي آسماني و فرشتگان داراي شئون رسالت است، پس مؤمنان به همه كتابهاي آسماني ايمان دارند و همه فرشتگان را عباد مكرم و معصوم ميدانند: ﴿لايَعصونَ اللهَ ما اَمَرَهُم) 4 و
^ 1 – ـ سوره نجم، آيات 4 ـ 3.
^ 2 – ـ سوره حجر، آيه 91.
^ 3 – ـ سوره حجر، آيات 93 ـ 92.
^ 4 – ـ سوره تحريم، آيه 6.
706
برآنها سلام و صلوات ميفرستند، چنانكه امام سجّاد(عليهالسلام) كه مَثَل اعلاي نيايش است، بر پيك وحي (حضرت جبرئيل)، مسئول ارزاق (حضرت ميكائيل)، نگهبانان جهنّم و حضرت اسرافيل (مظهر احياي الهي) و حضرت عزرائيل(عليهمالسلام) درود و سلام ميفرستد 1 ، زيرا فرشتگان داراي شئون رسالتاند، هرچند مأموريتهاي آنان متفاوت است: برخي، مأمور امور علمياند و بعضي مأمور امور عملي و اجرائياند، چنانكه جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل(عليهمالسلام) هريك كار جداگانه دارند و وقتي ميان رسولان تفاوتي نباشد، در اين جهات نيز فرقي نيست، چنانكه انسان معتقد به معاد قهراً به بهشت و جهنّم، كتابهاي آسماني، سخن گفتن اعضاي بدن، مواقف حشر و سؤال و جواب كه همگي از شئون معادند، معتقد ميشود.
بحث روايي
1. درخواست هاي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم براي امّت
عن هشام عن أبي عبدالله(عليهالسلام): «ان هذه الاية مشافهة الله تعالي لنبيّهصلي الله عليه و آله و سلم ليلة أسري به إلي السماء، قال النبيصلي الله عليه و آله و سلم: انتهيت إلي محل سدرةالمنتهي، و إذاً بورقة منها تظل أُمة من الاُمم فكنت من ربّي كقاب قوسين أو أدني كما حكي الله (عزّوجلّ) فناداني ربي تبارك وتعالي: ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّه﴾. فقلت: أنا مجيب عنّي و عن أُمّتي ﴿والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِالله… ﴾؛ فقال الله: ﴿لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها لَها ما كَسَبَت وعَلَيها ما اكتَسَبَت﴾. فقلت: ﴿رَبَّنا لاتُؤاخِذنا اِن نَسينا اَو اَخطَأنا﴾ و قال الله: لاأُؤاخذك. فقلت: ﴿رَبَّنا
^ 1 – ـ صحيفه سجاديه، دعاي سوم.
707
ولاتَحمِل عَلَينا اِصرًا كَما حَمَلتَهُ عَلَي الَّذينَ مِن قَبلِنا﴾. فقال الله: لا أحملك. فقلت: ﴿رَبَّنا ولاتُحَمِّلنا ما لاطاقَةَ لَنا بِهِ واعفُ عَنّا واغفِر لَنا وارحَمنا اَنتَ مَولنا فانصُرنا عَلَي القَومِ الكفِرين﴾. فقال الله تعالي: قد أعطيتك ذلك لك و لاُمّتك». فقال الصادق(عليهالسلام): «ما وفد إلي الله تعالي أحد أكرم من رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم، حيث سأل لاُمّته هذه الخصال» 1
اشاره: براساس اين روايت، دو آيه پاياني سوره «بقره» گفتوگوي شَفَهي خداي سبحان با نبي گراميصلي الله عليه و آله و سلم در شب معراج است كه چون پيامبر در مقام رفيع ﴿قابَ قَوسَينِ اَو اَدني﴾ ديد برگي از درخت «سدرةالمنتهي» بر امّتي سايه افكنده است، يكايك خواستههايي را كه در اين دو آيه آمده است، از پيشگاه خداي متعالي براي خود و امتش درخواست كرد و خداي منّان نيز همه را اجابت كرد.
امام صادق(عليهالسلام) ميفرمايد: هيچ شخصي گراميتر از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم بر خداي سبحان مهمان نشد كه چنين درخواستهايي براي امّتش داشته باشد.
همين مضمون با تفصيل بيشتر و افزودههايي در حديثي از امام موسي ابن جعفر(عليهالسلام) نيز نقل شده است 2.
2. آيات عرشي
قال رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: «قال لي [الله تعالي]:… و أعطيتك [لك] و لاُمّتك كنزاً من كنوز عرشي: فاتحة الكتاب و خاتمة سورة البقرة» 3
^ 1 – ـ تفسير القمي، ج1، ص95.
^ 2 – ـ الاحتجاج، ج1، ص527 ـ 521؛ البرهان، ج1، ص585 ـ 583.
^ 3 – ـ علل الشرايع، ج2 ـ 1، ص156 ـ 155.
708
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «أعطيت خواتيم سورة البقرة من كنز تحت العرش لم يعطهنّ نبي قبلي» 1
عن قتادة قال: كان رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم إذا قرأ هذه الاية: ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّه﴾ حتي يختمها، قال: «وحقّ الله إنّ لله كتاباً قبل أن يخلق السماوات و الأرض بألفي سنة [فوضعه] عنده فوق العرش؛ فأنزل آيتين فختم بهما البقرة. فأيّما بيت قرءا فيه لم يدخله الشيطان» 2
قال رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: «آيتان هما قرآن و هما يشفيان و همّا مما يحبّهما الله: الآيتان من آخر البقرة» 3
اشاره: 1. اين روايات گوياي عظمت و جايگاه رفيع دو آيه پاياني سوره «بقره» است.
2. انزال معارف آيات و سُوَر يكسان نيست، چنانكه تلقّي آنها نيز همسان نخواهد بود، زيرا برخي از معارف را خداوند بيواسطه القا فرمود و بعضي را با واسطه و نيز پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم بعضي از آيات را بدون واسطه تلقّي ميفرمود و برخي را با واسطه.
3. ايمان به ولايت
عن أبي سلمي، راعي رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم قال: سمعت رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم يقول: «ليلة اُسري بي إلي السماء قال لي الجليل: ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّه﴾؛ فقلت: ﴿والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِالله﴾. فقال: صدقت يا محمّد! من
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج2، ص138.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص160.
^ 3 – ـ الدر المنثور، ج2، ص138.
709
خلفت في اُمتك؟ قلت: خيرها. قال الله تعالي: علي بن أبي طالب؟ قلت: نعم. قال: … و عرضت ولايتكم علي أهل السماوات و الأرض، فمن قبلها كان عندي من المؤمنين، و من جحدها كان عندي من الكافرين. يا محمّد! لو أنّ عبداً من عبادي عبدني حتي ينقطع أو يصير كالشنّ البالي 1 ، ثمّ أتاني جاحداً لولايتكم، ما غفرت له حتّي يقرّ بولايتكم… » 2
عن عبدالصمد بن بشير قال: سمعت أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: «أتي جبرئيل رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم … قال: فكلّمه الله: ﴿ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّه﴾. قال: نعم يا ربّ ﴿والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِالله… ﴾. قال الله تبارك و تعالي: ﴿لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا… ﴾. قال محمّدصلي الله عليه و آله و سلم: ﴿رَبَّنا لاتُؤاخِذنا… ﴾. قال: قال الله: يا محمّد! من لاُمتك ]من] بعدك؟ فقال: الله أعلم. قال: عليّ أميرالمؤمنين». قال: قال أبو عبدالله(عليهالسلام): «و الله! ما كانت ولايته إلا من الله مشافهة لمحمّدصلي الله عليه و آله و سلم» 3
عن النبيصلي الله عليه و آله و سلم: «… معاشر الناس! قولوا الذي قلت لكم و سلموا علي عليّ بإمرة المؤمنين و قولوا ﴿سَمِعنا واَطَعنا غُفرانَكَ رَبَّنا واِلَيكَ المَصير) 4
اشاره: اين روايات، پذيرش ولايت علي ابن ابيطالب و امامان معصوم(عليهمالسلام) را در رديف ايمان به خدا، فرشتگان، كتب آسماني و رسولان الهي ميداند و كساني را مؤمن ميشمرد كه به ولايت اهل بيت(عليهمالسلام) نيز ايمان داشته باشند.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ مشك فرسوده.
^ 2 – ـ كتاب الغيبه، ص148 ـ 147؛ البرهان، ج1، ص586.
^ 3 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص160 ـ 159.
^ 4 – ـ الاحتجاج، ج1؛ ص160 ـ 159؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص305.
710
بازدیدها: 668