وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
گزيده تفسير
از پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) درباره ربوبيت، كيفيت تدبير، اشراف، حضور و اجابت خداوند (نه از اصل هستي و خالقيت او) و نحوه اجابت خواستهها سؤال شد و خداوند سبحان با تعبيرهايي سرشار از عطوفت و نيز با حذف واسطه پاسخ داد: من نزديكم و دعاي هر بنده داعي را كه مرا (نه غير مرا و نه مرا و غير مرا) بخواند اجابت ميكنم.
اين پاسخ به آن سؤال استفهامي درباره سؤال استعطايي، با تأكيد بر قرب خداي متعالي به همگان به طور يكسان و بيان ثبوت و دوام آن قرب و نيز سرعت، تجدد و استمرار اجابت الهي، گوياي تلطّف و عنايتهاي ويژه خداوند به بندگان است.
خداوندِ مجيبْ، دعاي خالص و مطابق مصلحت را حتماً و البته امتناناً اجابت ميكند، زيرا افزون بر آنكه دعا عبادت است و هيچ عبادت بيشائبهاي بدون پاداش نيست، عدم اجابتِ آن، تشويق به دعا و وعده اجابت آن را لغو
389
ميكند و لغو از حكيم مطلق روا نيست، چنان كه خلف وعده الهي ممتنع است، از اينرو به هر دعايي، حتي در صورت عدم انطباق با حكمت، به گونهاي پاداش ميدهد.
دعوت خداوند را بايد با انقيادْ پاسخ مثبت داد و امتثال كرد و به او ايمان آورد تا زمينه رشد فراهم گردد.
براي اجابت دعا قُرب داعي به خداوند هم لازم است. براي تحصيل اين قرب، دستور استجابت دعوت و ايمان به خداوند داده شد كه پس از اعتقاد به مباني اصولي، همه دستورهاي اخلاقي، فقهي و حقوقي را شامل ميشود و برهمين اساس تقوا همان استجابت خدا و ايمان به او و به قدرت او بر انجام خواستههاي دعاست. دعاي داعيان و مراتب آنان، بر اثر تفاوت درجات همين قرب، اجابت، استجابت و ايمان، مختلف است.
تفسير
مفردات
اُجِيبُ… فَلْيَسْتَجِيبُوا: اجابة و استجابة از «جوب» به معناي شكافتن و نفوذكردن و تأثير در موجود مادي يا معنوي است، چنان كه گفته ميشود: «جاب الصخرة»، يعني سنگ را سوراخ كرد، و «جاب البلاد»، يعني شهرها را پيمود؛ گويا شهرها را شكافته و در آنها نفوذ كرده است. «جواب» و «جابة» پاسخ سخن يا مقابلهاي عملي است كه در طرف مقابل مؤثر افتد و در قلب او نفوذ كند و در مواردي مشكلگشاي او باشد.
مفهوم ياد شده در همه كاربردهاي واژه «جواب» ملحوظ است و ساير واژههاي هم ريشه آن با لحاظ اين مفهوم و خصوصيت هيئت و صيغه معنا
390
ميشود؛ مثلاً «أجاب دَعوته» يعني دعاي او را نافذ و كلامش را مؤثر قرار داد تا نتيجهبخش و مقبول باشد؛ نيز «استجاب الله دعائه» يعني خدا تأثير و نفوذ دعايش را خواست و حصول مطلوبش را اراده كرد، بنابراين، استعمال جواب، اجابت و استجابت در معناي قبول و حصول مراد، استعمال در حاصل معناست 1 ؛ نه در خود آن.
برخي گفتهاند: استجابت، اجابت با عنايت و آمادگي است و سين و تاء (علايم باب استفعال) براي مبالغه است 2.
بعضي عنوان استجابت را همراه با انقياد و گردن نهادن دانستند؛ ولي عنوان اجابت اين چنين نيست 3.
امين الاسلام طبرسي(قدسسرّه) اجابت و استجابت را به يك معنا دانسته است 4 ، بر اين اساس، جمله ﴿فَليَستَجيبوا لي﴾ يعني بندگان من بايد دعوت مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند تا به خير و صلاح راه يابند.
يَرْشُدُونَ: رشد، راهيابي به خير و صلاح است 5. برخي از علل و عوامل رشد و نيز مصداق راشد در بعضي از آيات قرآن روشن شده است 6.
تناسب آيات
وجوه گوناگوني درباره تناسب و پيوند آيه مورد بحث با آيات قبل ارائه شده يا
^ 1 – ـ التحقيق، ج 2، ص 143 ـ 144، «ج و ب».
^ 2 – ـ التفسير الوسيط، ج1، ص391.
^ 3 – ـ روض الجنان، ج3، ص46.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص499 500.
^ 5 – ـ التحقيق، ج4، ص140، «ر ش د».
^ 6 – ـ سوره حجرات، آيه 7.
391
قابل ارائه است كه اهمّ آنها عبارت است از:
1- دعاي روزهدار مستجاب است، به ويژه در ماه مبارك رمضان و شب قدرِ آن كه از مظانّ اجابت دعاست 1.
2- اشاره به كبريايي خداوند سبحان در آيه قبل، ممكن بود باعث اين توهم در بندگان شود كه خداي متعالي از بندگان خود دور است و درخواست حاجت از او جز به واسطه ممكن نيست، از اينرو فرمود: من به بندگان نزديكم: ﴿فَاِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاع﴾.
3- امر آيه قبل به اِكمال و تكبير و شكر، باعث اين سؤال در ذهن مخاطبان است كه آيا بر امتثال آن اوامر پاداش داده خواهد شد؟ خداي متعالي امتثال كنندگان را اكرام كرده و مترتب بر آن سؤال فرضي و ذهني فرمود: اگر آنان از حق خويش بر من بپرسند، من به آنها نزديكم و دعاي آنان را اجابت ميكنم 2.
4- خداوند سبحان براي تأكيد بر اوامر پيشين، يعني امر به روزه ماه مبارك رمضان و اِكمال آن و نيز قيام به وظايف تكبير و شكر، آيه مورد بحث را آورد كه دلالت ميكند او به احوال مؤمنان آگاه است، سخنان آنان را ميشنود و دعاي آنها را اجابت ميكند و بر اعمال آنان پاداش ميدهد 3.
5. آيه قبل، مؤمنان را به ثنا فرمان داد و آيه مورد بحث، آنان را به دعا ترغيب ميكند تا خواستن از خداي متعالي را به آنها بياموزد و بر حُسن طلب تنبّه دهد 4.
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج1، ص347.
^ 2 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص176.
^ 3 – ـ انوار التنزيل، ج1، ص106.
^ 4 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج1، ص505.
392
6- تكبير و شكر كه در آيه قبل بدان امر شد دو گونه است: قولي و عملي. در قِسم زباني آن ممكن است اين سؤال پيش آيد كه آيا گفتن بايد با صداي بلند و منادات باشد يا آهسته و به صورت مناجات؟ آيه مورد بحث به اين پرسش چنين پاسخ ميدهد كه به فرياد و بلند كردن صدا نيازي نيست 1.
7- برخي مفسران عامه به توهم وقوع نسخ در احكام روزه، آمدن اين آيه را پس از آيات روزه چنين توجيه كردهاند كه اين آيه بر كمال علم خداوند به حال بندگان و كمال قدرت بر آنها و نهايت لطف وي به آنان در اثناي نسخ احكام دلالت دارد تا آنها را در ايمان پايدار و استوار كرده و به استجابت دعاي خويش مطمئن سازد، زيرا مقام نسخ از مظانّ وسوسه و تزلزل و ناپايداري ايمان است.
به هر تقدير، آيه مورد بحث جملهاي معترضه است كه بين آيات قبل و بعد خود واقع شده است 2.
8- آنچه به نظر ميرسد اين است كه ماه مبارك رمضان، هم ماه روزه و تلاوت قرآن و تدبر در آيات نوراني آن است و هم فصل دعا، سؤال و ابتهال به درگاه ذوالجلال. در اين ماه، دعا خالصتر، به اجابت نزديكتر و دعا كننده براي دريافت فيض آمادهتر است، از اين رو خداي مهربان ضمن تشريع روزه و بيان احكام آن، هم موضوع نزول قرآن كريم را مطرح فرمود و هم مسئله دعا و استجابت آن را، بلكه آيه مربوط به دعا را ميان آيات روزه قرار داد كه نشانِ ويژگي خاص دعا در ماه رمضان است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ تفسير المنار، ج2، ص166.
^ 2 – ـ روح المعاني، ج2، ص97.
393
الطاف ويژه
آيه مورد بحث اجمالاً نشان عنايتهاي ويژه خداي سبحان به بندگاني است كه با خواندن او كمال عبوديت خويش و ربوبيت پروردگارشان را اظهار ميكنند 1.
آنچه به عنوان اجابت خدا در اين آيه مطرح شد: ﴿اُجيبُ دَعوَةَ الدّاع﴾ صبغه امتنان دارد و آنچه به عنوان استجابت بندگان ارائه شد: ﴿فَليَستَجيبوا لي﴾ جنبه امتثال دارد.
اين آيه نشانههايي از مهرباني خداوند به بندگانش را دربر دارد:
1- مطلب به صورت تكلّم (نه غيبت) آن هم با آوردن هفت بار ضمير متكلّم وحده بيان شده است. اين ساختار، آيه را در قرآن منحصر به فرد ساخته و نشان كمال عنايتِ خداوند به موضوع آيه، يعني دعاست.
2- تعبير زيبا و سرشار از عطوفت ﴿عِبادي﴾ به جاي «ناس» و مشابه آن، كه توجه خاص به دعا را دو چندان ميكند، همانطور كه اضافه كعبه به
^ 1 – ـ نكتهاي در كلمات بزرگان اهل معرفت آمده و اديبان عرفان آموز، مانند حكيم سنايي و عطار نيشابوري، آن را مبسوطاً بيان داشتهاند و استاد ارجمند فاضل توني(قدسسرّه) آن را از اساتيد بزرگوارشان نقل ميكردند و آن اينكه عبد در شرفيابي به حضور مولا بايد هديهاي عرضه كند كه مولايش آن را نداشته باشد، وگرنه آن هديه براي مولا ارزشمند نيست. بهترين هديه عبد، بندگي، عجز، مسكنت، ابتهال و تضرّع اوست كه مولا آن را ندارد و اين نداشتن هم براي او كمال است. اين مطلب، از مناجات اميرمؤمنان حضرت علي(عليهالسلام) نيز به دست ميآيد كه به خدا عرض ميكند: «إلهي! كفي لي عزّاً اَن أكون لك عبداً و كفي بي فخراً أن تكون لي ربّاً. أنت كما أحبّ، فاجعلني كما تحبّ» (كتاب الخصال، ص420). روي گردآلود بَر، زي او، كه بر درگاه او ٭٭٭ آبروي خود بري گر آبروي خود بري (ديوان حكيم سنايي، ص657)
394
خداوند در تعبير ﴿بَيْتي) 1 مايه شرافت بيت است، اضافه بندگان به خداوند نيز مايه مباهات آنان خواهد بود.
تعبير ﴿عِبادي﴾ عام است و با تعبير ﴿عِبادُ الرَّحمنِ) 2 و ﴿فَادخُلي فيعِبدي) 3 كه درباره بندگان خاص است تفاوت دارد، زيرا مستفاد از ﴿فَادخُلي في عِبدي﴾ كه مصحوب ﴿وادخُلي جَنَّتي) 4 است اين است كه گروه ويژهاي داراي منزلت مخصوصاند كه حريم آنان براي همگان مقدور نيست؛ اما عنوان ﴿عِبادي﴾ در آيه مورد بحث شامل هر بندهاي از بندگان نيازمند است و منزلت ويژهاي به عنوان بهشت خاص براي آنان مقرر نشده است. غرض آنكه كلمه ﴿عِبادي﴾ در پايان سوره فجر، ناظر به بندگان ويژه است، زيرا اوّلاً ناظر به گروهي خاص و مقامي مخصوص است و كسي بدون اذن و راهنمايي به آن مقام منيع وارد نميشود. ثانياً مسبوق به ﴿ياَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّة ٭ اِرجِعي اِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرضيَّة) 5 است و نيل به مقام نفس مطمئنه و رسيدن به منزلت رضاي متقابل خلق و خالق، مقدور خواص است؛ نه عموم بندگان. ثالثاً ملحوق به ﴿وادخُلي جَنَّتي﴾ است و چنين بهشتي غير از عنوان ﴿جَنّتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهر) 6 و مانند آن است. البته ممكن است كساني كه جزو بندگان عاماند تدريجاً بر اثر استجابت و ايمان مذكور در آيه مورد بحث، وارد حوزه خواص شوند.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 125.
^ 2 – ـ سوره فرقان، آيه 63.
^ 3 – ـ سوره فجر، آيه 29.
^ 4 – ـ سوره فجر، آيه 30.
^ 5 – ـ سوره فجر، آيات 27 28.
^ 6 – ـ سوره بقره، آيه 25.
395
3- حذف واسطه در جواب كه فرمود: «پس تحقيقاً من نزديكم» و نفرمود «بگو او نزديك است». نظر برخي مفسران كه كلمه «فقل» را محذوف دانستهاند 1 صائب نيست.
4- تأكيد بر نزديك بودن خداوند با حرف «إنّ».
5- آوردن صفت ﴿قَريب﴾ به جاي فعل كه بيان كننده ثبوت و دوام قربِ خداست.
6- ذكر فعل مضارع ﴿اُجيبُ﴾ كه تجدّد اجابت و استمرار آن را ميرساند.
7- تقييد ﴿اُجيبُ دَعوَةَ الدّاع﴾ به ﴿اِذا دَعان﴾. اين دو جمله مضمون مشترك دارند كه نشان ميدهد دعاي واقعي، بدون شرط مستجاب است 2 ، و دعاي واقعي يعني دعاي خدا؛ نه دعاي غير او و نه دعاي مشوب.
8. جمله ﴿فَاِنّي قَريب﴾ كه كنايه از سرعت اجابت خداست، زيرا «سريع» و «قريب» معنايي نزديك به هم دارند. اين جمله نيز گوياي نزديكبودن خدا به بندگان به علم و قدرت است؛ نه به مجاورت و مكان، زيرا مكان كه آفريده اوست، از صفات امكاني و مادي است و خداوند از هرگونه صفت امكاني وماده پيراسته است، پس محتواي آيه، نه تنها بوي تجسيم نميدهد، بلكه خود دليلي بر نفي تجسيم و منزه بودن خدا از مكان است، زيرا اگر خدا مكاني داشت، بايد به همه مناجات كنندگان يكسان نزديك نباشد و از اينكه به طور مطلق فرمود: نزديكم، معلوم ميشود مكاني ندارد 3.
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص500؛ روض الجنان، ج3، ص42.
^ 2 – ـ الميزان، ج2، ص30 33.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص500.
396
سؤال استفهامي درباره سؤال استعطايي
طليعه آيه سخن از سؤال است: ﴿واِذَا سَاَلَك﴾. سؤال گاهي به معناي استفهام و درخواست فهم چيزي و زماني به معناي استعطا و درخواست عطا و گاهي به معناي استيضاح و مطالبه اعتراضآميز است. هر كدام از اين اقسام نمونهاي در قرآن كريم دارند كه در فرصت مناسب ارائه ميشود؛ امّا بر اينساس كه خصوصيتهاي سؤال را ميتوان از ويژگيهاي جواب استنباط كرد، آنچه در اين آيه مطرح است خصوص سؤال استفهامي است 1 كه آيا خداوند نزديك است يا دور، جواب ميدهد يا نه، اجابت او مشروط است يا مطلق و…؟ بنابراين، محور اصلي آن سؤال استفهامي درباره سؤال استعطايي و پاسخ آن است؛ نه آنكه خود آيه سؤال استعطايي را دربر داشته باشد؛ مانند آيه
^ 1 – ـ سؤالهاي استفهامي مطرح از سوي مردم كه در قرآن بازگو شده، به لحاظ متعلّق آنها چند قسم است: أ. سؤال از اصول اعتقادي و جهانبيني توحيدي؛ مانند پرسش از قيامت و زمان وقوع آن: «يَسَلونَكَ عَنِ السّاعَةِ اَيّانَ مُرسها» (سوره نازعات، آيه 42). ب. سؤال از مسائل علمي و امور طبيعي؛ مانند: «ويَسَلونَكَ عَنِ الجِبالِ» (سوره طه، آيه 105) و «يَسَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ» (سوره بقره، آيه 189). ج. پرسش از حقيقت انسان و مسائل خودشناسي؛ مانند: «ويَسَلونَكَ عَنِ الرّوحِ» (سوره اسراء، آيه 85). د. سؤالهاي تاريخي؛ مانند: «ويَسَلونَكَ عَن ذِيلقَرنَينِ» (سوره كهف، آيه 83). ه . پرسشهاي فقهي؛ مانند: «يَسَلونَكَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فيهِ» (سوره بقره، آيه 217) و «ويَسَلونَكَ عَنِ المَحيضِ» (سوره بقره، آيه 222). بخش مهم سؤالهاي قرآن مربوط به اصول اعتقادي (مبدأ، معاد و نبوت) است.
397
﴿يَسَلُهُ مَن فِي السَّموتِ والاَرض) 1 و ﴿وَسلُوا اللّهَ مِن فَضلِه) 2
در آيه مورد بحث، سؤال استفهامي از ربوبيت، اشراف، حضور و اجابت خداوند است؛ نه از اصل هستي و خالقيت او، زيرا مشركان حجاز باور داشتند كه خالق جهانِ موجود «الله» است: ﴿ولَئِن سَاَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ لَيَقولُنَّ اللّهُ) 3 و او را «ربّ الأرباب» و «ربّ العالمين» ميدانستند؛ ولي در اينكه تدبير امور انسانها و حل مشكلاتشان به دست كيست، دچار شبهه و انحراف بودند، از اين رو خداي سبحان در آيه موردبحث به رسول خود ميفرمايد: اگر آنها در زمينه ربوبيت من و كيفيّت تدبير و نحوه اجابت خواستههاي آنان از تو پرسيدند، بگو: من نزديكم و كوتاهي از من نيست؛ شما چيزهاي خوب بخواهيد و تنها از من بطلبيد تا اجابت كنم، زيرا گذشته از نزديك بودن من و تحقق اجابت، از ديگري كاري ساخته نيست.
انسان با تمام ذات، صفت و فعلِ خود، بنده خداوند است و ذات احديت بر همه اين شئونِ او احاطه و اشراف دارد، پس ربوبيت جامعه انساني، به حضرت ربّ العالمين اختصاص دارد.
نكته: رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) همانطور كه پيام خدا را به خلق ميرساند، به منزله حاجب ويژه است كه درخواست خلق را با استعانت از خالق پاسخ ميدهد يا پاسخ مستقيم خالق را به خلق ميرساند. اين نكته مورد غفلت نباشد كه هيچ حجابي بين خلق و خالق نيست؛ ليكن دريافت پاسخ خالق مقدور همگان نيست.
^ 1 – ـ سوره الرحمن، آيه 29.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 32.
^ 3 – ـ سوره زمر، آيه 38.
398
پاسخ سؤالهاي تجسيمي و تشبيهي
اسباب نزول متعددي براي آيه مورد بحث ذكر شده است كه اثبات صحت آنها آسان نيست؛ ليكن همانطور كه برخي گفتهاند: از اعراب صنمي و وثني حِسگرا بعيد نيست كه بپرسد خدا دور است يا نزديك 1 و اگر در آسمان است فاصله آسمان تا زمين پانصد سال راه است 2 ، پس چگونه صداي داعي را ميشنود. احتمال اينگونه سؤالهاي تجسيمي و تشبيهي از جاهليتزدهها و نيز از يهوديهاي مادّه زده بعيد نيست.
نشان حِسّگرايي اعراب دوران كهن را ميتوان از وجوه مأثور در تفسير طبري 3 استنباط كرد. بعضي از آن وجوه سابق بر نزول آيه و برخي لاحق بر آن است؛ بعضي از آن وجوه ناظر به ندا و نجواست و بعضي ناظر به جهت خاص سؤال، يعني به كدام طرف خدا را بخوانيم، و برخي راجع به زمان نيايش است، يعني چه ساعتي با خدا گفتوگو كنيم.
در پاسخ از سؤالهاي ياد شده، آيه مورد بحث و آيه ﴿اَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ وسِعٌ عَليم) 4 فرود آمد، بنابراين، پاسخ جامع و دافع همه آن توهمات حِسگرايانه از يك سو و رافع همه آن موهومات تجسيم و تشبيه ازسوي ديگر اين است كه خداوند براي همگان و هميشه (كلي و دائم) يكسان نزديك است و چنين موجودي چون نه متزمّن است و نه متمكّن، به همه نزديك
^ 1 – ـ تفسير المنار، ج2، ص166.
^ 2 – ـ روض الجنان، ج3، ص42.
^ 3 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص209 213.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 115.
399
است و براي شنيدن دعاي خواهندگان، محتاج بلند كردن صدا نيست. آنچه درباره دخالت برخي از زمانها، مانند وقت افطار، سحر، شب قدر و…، همچنين بعضي از مكانها، مانند مسجد، تحت ميزاب، عرفات و…، وارد شد نيز ناظر به تكميل نصاب مبدأ قابلي است؛ نه مبدأ فاعلي؛ يعني دعاكننده در شرايط خاصْ استحقاق بيشتري براي دريافت فيض دارد؛ نه آنكه نسبت به خداي سبحان تفاوتي داشته باشد.
قرب حق و مراحل آن
خداوند سبحان به بندگان نزديك است: ﴿فَاِنّي قَريبٌ﴾، ﴿اِنَّ رَبّي قَريبٌ مُجيب) 1 ﴿اِنَّهُ سَميعٌ قَريب) 2 بين خدا و بندگان او هيچ حجابي جز اعمالِ ناصواب آنان نيست: «و أنّ الرّاحل إليك قريب المسافة و أنّك لاتحتجب عن خلقك إلاّ أن تحجبهم الأعمال دونك» 3
عنوان «قرب» به نزديكي از لحاظ زمان، مكان و مانند آن از امور مادي اختصاص ندارد، از اينرو اطلاق آن درباره خداوند از باب حقيقت است؛ نه تمثيل، چنانكه از كشاف بر ميآيد 4.
معناي حقيقي «قرب» خصوص نزديك بودن مكاني نيست تا استعمال آن در مورد موجود منزّه از مكان استعاره باشد، چنان كه آلوسي پنداشت 5.
^ 1 – ـ سوره هود، آيه 61.
^ 2 – ـ سوره سبأ، آيه 50.
^ 3 – ـ مصباح المتهجّد، ص525؛ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
^ 4 – ـ الكشاف، ج1، ص228.
^ 5 – ـ روح المعاني، مج2، ج2، ص96.
400
آنچه از تعبير ﴿اِنّي قَريبٌ﴾ بر ميآيد قرب خداوند به سائل و داعي است؛ نه قرب سائل و داعي به خداوند. وسيله قرب داعي به خداوند از تعبيرهاي بعدي معلوم ميشود.
قرب خدا از اوصاف او و اجابت دعا يا سرعت اجابت از افعال اوست. مفاد آيه مورد بحث اثبات وصف قرب قبل از اثبات فعل اجابت است.
دو عنوان قرب و اجابت: ﴿اِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاع﴾ هر يك ميتواند رهنمودي خاص داشته باشد، زيرا اصل دعا عبادت و عبادت مايه تقرب عابد است و ظهور خداي سبحان به اسم مبارك «قريب» براي آن است كه داعي را مظهر خود قرار داده و او را به خداوند قريب كند؛ همچنين محتواي دعا خواسته مشروعي است كه با ظهور فعل اجابتِ خداوند به ثمر ميرسد، آنگاه داعي كه به مقصود خود رسيد مأمور ميشود كه حاجت نيازمندان را برآورده سازد و به آن پاسخ مثبت دهد.
قرب حق تعالي را مراحلي به شرح و ترتيب زير است:
1- خداوند از ديگران به انسان نزديكتر است: ﴿و نَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِنكُم ولكِن لاتُبصِرون) 1
2- خداي سبحان از رگ حيات نيز به انسان نزديكتر است: ﴿ونَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريد) 2 چون قرب خداوند به لحاظ مكانت است، نه مكان، ميتوان چنين گفت كه خداوند از لحاظ احاطه و قيّوم وجودي بودن، به انسان از مهمترين عامل حياتي وي، يعني رگ گردن كه با قطع آن حيات انسان منقطع ميگردد، نزديكتر است.
^ 1 – ـ سوره واقعه، آيه 85.
^ 2 – ـ سوره ق، آيه 16.
401
3- خداي سبحان به انسان از خود او هم نزديكتر است: ﴿واعلَموا اَنَّ اللّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وقَلبِهِ) 1
بعضي مفسران اين آيه را به «حيلوله قدرت» كه معناي متوسطي است تفسير كرده و ميگويد:
تغيير دلها از حالي به حالي به دست خداست، چنانكه در دعا آمده است: «يا مقلّب القلوب و الأبصار»؛ گويا ايشان از جنگ ميترسيدند، از اينرو خدا به آنها فهماند كه ترسشان را به امنيت مبدل ميكند؛ به اين شكل كه بين ايشان و آنچه در آن ميانديشند و از آن ميترسند فاصله ميشود 2.
حقيقتِ نامتناهي همه جا حضور وجودي دارد. براساس اين دليل عقلي، كه مطابق ظاهر آيه شريفه (انفال، 24) است و دليلهاي نقلي ديگر 3 ، مانند «داخل في الأشياء علي غير ممازجة» 4 هم مؤيد آن است، آيه طبق ظاهر خود تفسير ميشود؛ به اين بيان كه چون انسان همانند ساير موجودات امكاني، اجوف و ميان تهي است 5 ، نه صَمَد و مُصْمَت و درون پر، احاطه هستي حق تعالي، بين انسان و خود انسان فاصله ميشود و چون علم و نيز قدرت خداوند عين ذات اوست اگر علم يا قدرت خدا بين انسان و قلب او كه اصل هويّت او را تشكيل ميدهد حائل باشد، هستي خداوند سبحان نيز بين آن حائل خواهد بود.
^ 1 – ـ سوره انفال، آيه 24.
^ 2 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج3 4، ص820.
^ 3 – ـ تفسير نور الثقلين، ج2، ص141 142.
^ 4 – ـ التوحيد، ص306، ح1.
^ 5 – ـ امام باقر(عليهالسلام) فرمود: «إنّ الله عزّوجلّ خَلَق ابن آدم أجوف» (الكافي، ج6، ص286).
402
بهترين راه براي اثبات قرب مطلق خداوند به ذات، صفت، فعل و اثر هر چيزي همانا حقيقت نامحدود بودن آن هستي محض است. اگر چنين موجودي، به هر موجودي اقرب از هر موجود ديگر، حتي از خود آن موجود نباشد مستلزم تناهي موجود نامتناهي خواهد بود.
فخر رازي براي اثبات قرب مطلق خداوند به هر چيزي، چنين ميگويد: اتصاف هر ماهيت به وجود، به ايجاد صانع است، پس ايجاد صانع به منزله متوسط بين ماهيت ممكن و وجود اوست، پس صانع به هر ماهيتي از وجود او نزديكتر است و از اين بالاتر هر ماهيتي به وسيله صانع ماهيت شد؛ يعني جوهر به وسيله صانع جوهر شد و مواد و عقل و نفس هر كدام به وسيله صانع ماهيت خاص خود شدند، پس صانع به هر ماهيتي از خود آن ماهيت نزديكتر است و اگر گفته شود تكوين ماهيت ممتنع است، زيرا معقول نيست سواد را سواد كردن، ميگوييم: وجود را وجود قرار دادن هم ممكن نيست، زيرا وجود هم ماهيت است، چنان كه موصوفيّت ماهيت به وجود نيز ماهيت است. و اگر جعل ماهيت ممكن نباشد و ماهيت شيء به صانع نباشد، پس هيچ چيز به وسيله فاعل پديدنميآيد و بطلان اين مطلب ظاهر است، پس بايد حكم كرد كه همگي به فاعل است، پس فاعل به هر چيزي از خود آن چيز نزديكتر است 1.
لازم است عنايت شود: اوّلاً طرح مصطلحات فلسفي و كلامي در فن تفسير در غير موارد ضرورت روا نيست. ثانياً صدر و ساقه آنچه در بيان فخر رازي آمد محفوف به خلط و خطاست، زيرا بين جعل بسيط (كان تام) و جعل
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص104، با تحرير و تلخيص.
403
مركب (كان ناقص) خلط شده، چنان كه بين ماهيت به معناي خاص و ماهيت به معناي عام (ما به الشيء هو هو) اشتباه شده؛ همچنين بين ماهيت كه مقوله است و مفهوم كه از سنخ مقولات بيرون و از معقولات ثانيه است خلط شده است. طرح اينگونه از مطالب كه از تحقيق دور و از ذهن بعيد است هرگز به خوبي توان تبيين معناي قرب الهي را ندارد.
به هر تقدير، عنوان قرب همانطور كه وجود علمي آن با برهان حصولي تحليل ميشود، وجود عيني آن با وجدان حضوري بررسي ميشود؛ يعني «معرفت علمي» آن را حكمت و كلام و «شهود عيني» آن را عرفان ناب و سره بر عهده دارد و شاهد آن اين است كه در آيه 85 سوره واقعه چنين آمد: ﴿و نَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِنكُم ولكِن لاتُبصِرون﴾ و چنين نيامد: «و لكن لا تعلمون»؛ يعني در اين مورد، بصيرت ملكوتي لازم است تا قرب عيني خداوند مشهود گردد. داعي اگر به چنين رؤيت ملكوتي باريابد دعاي او خاص و اجابت او نيز مخصوص خواهد بود.
ترغيب به دعا و توبيخ ترك كننده آن
آيات مربوط به دعا را به لحاظ بيان اثر داشتن دعا، ترغيب به آن و توبيخ و تهديد ترك كننده آن، ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1- بعضي از آيات بيان ميكند كه اصل دعا منشأ اثر است؛ مانند آيه مورد بحث.
2- برخي افزون بر آن، تشويق به دعا نيز كرده، ميفرمايد: خدا را بخوانيد كه اجابت ميكند، مانند ﴿ادعوني اَستَجِب لَكُم) 1 يا ميفرمايد: او (خدا) را
^ 1 – ـ سوره غافر، آيه 60.
404
با بيم و اميد بخوانيد: ﴿وادعوهُ خَوفًا وطَمَعًا) 1
3- برخي آيات، لسانِ تهديد آميز دارد كه نيايشْگريزان را ارزشي نيست و خداوند به آنان نظر خاص تشريفي ندارد و آنها از اين فيض بيبهرهاند؛ مانند: ﴿قُل ما يَعبَؤُا بِكُم رَبّي لَولا دُعاؤُكُم) 2 در آيهاي ديگر از اين دسته، كساني كه مستكبرانه از دعا و نيايش سر بازميزنند مذمت و به دخول در دوزخ تهديد شدهاند: ﴿اِنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتي سَيَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرين) 3
درجات دعا
دعا سه درجه دارد: 1. دعا به زبان استعداد؛ اينگونه دعا قطعاً اثر ميكند، چون اگر موجودي استعداد دريافت كمال و فيض را داشت و نقص در قبول قابل نبود در فاعل، يعني خداوند سبحان، بخل و امساك نيست و او هر موجودي را كه به استعدادي مجهز شود، به مقصد ميرساند: ﴿قالَ رَبُّنَا الَّذي اَعطي كُلَّ شيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي) 4 درباره اين قسم از دعا چنين آمده است كه همه آنچه در آسمانها و زميناند، خدا را ميخوانند: ﴿يَسَلُهُ مَن فِي السَّموتِ والاَرضِ) 5 نيز چنين آمده است كه هرچه خواستيد گرفتيد: ﴿وءاتكُم مِن كُلِّ ما سَاَلتُموه) 6 يعني هر چه را به لسان استعداد خواستيد به شما داد، وگرنه
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 56.
^ 2 – ـ سوره فرقان، آيه 77.
^ 3 – ـ سوره غافر، آيه 60.
^ 4 – ـ سوره طه، آيه 50.
^ 5 – ـ سوره الرحمن، آيه 29.
^ 6 – ـ سوره ابراهيم، آيه 34.
405
خداوند بسياري از ادعيه به لسان مقال را كه با استعداد همراه نيست رد ميكند.
تذكّر: اگر سؤال به زبان استعداد تام باشد حرف «مِن» در ﴿وءاتكُم مِن كُلِّ ما سَاَلتُموه﴾ براي تبعيض نيست وگرنه ميتواند معناي تبعيض را دربرداشته باشد.
2. دعا به زبان حال كه نازلتر از لسان استعداد است. نزد بعضي حال ، همان استعداد است، گاهي انسان حال و استعداد مقطعي و گذرا پيدا ميكند و قلبش با خلوص متوجه خدا ميشود كه در اين حال دعايش مستجاب است.
در اين قسم نيز همچون قسم اول، يعني زبان استعداد، دعاي لفظي مطرح نيست، فقط حالت خضوع، درخواست، التجا و مانند آن پديد ميآيد كه شخص چيزي را طبق حالت ويژهاي كه دارد از خداوند درخواست ميكند، هرچند استعداد آن به نصاب تام نرسيده باشد.
3. دعا به زبان مقال؛ اينگونه دعا كردن در تأثير مانند دو قسم سابق نيست، هرچند صبغه عبادي آن محفوظ است: «الدعاء مخّ العبادة» 1
لازم است عنايت شود كه دعا نسبت به داعيان يكسان نيست، چنان كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به ابوذر فرمود: اگر انسان جزو ابرار شد، دعاي به زبان مقال، به اندازه نمك طعام كافي است: «يا أباذر! يكفي من الدّعاء مع البرّ ما يكفي الطعام من الملح» 2 يعني بكوش زبان استعداد يا حال پيدا كني، به گونهاي كه اگر آه كشيدي اثر كند و كوشش كن كه بر رَقَم استعداد و بر نصاب حال بيفزايي كه در اينحال كمي دعا به زبان مقال با افزوني استعداد يا حال جبران ميشود،
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج7، ص27.
^ 2 – ـ همان، ص84.
406
بر خلاف عكس آن كه شايد كمي استعداد يا قصور حال با زيادي سؤال ترميم نشود.
دعا به هر يك از سه زبان ياد شده، زماني نفسي و گاهي مقدمي است؛ يعني بين خواندن و خواستن فرق است، هرچند در دعا و خواندن؛ خواستن نهفته است.
توضيح اينكه گاهي خواسته، صرف شهود مدعوّ است كه در اين حال داعي مدعو را ميخواند تا او را مشاهده كند، و زماني خواسته چيز ديگر است كه در اين حال داعي مدعوّ را براي اعطاي شفا يا مطلبي ديگر ميخواند، بنابراين در دعا كه به معناي خواندن و براي جلب توجه مدعوّ (خوانده شده) است، گاه خود جلب توجه مطلوب است و انسان لقاي مدعو را ميطلبد، گاهي نيز جلب توجه مدعوّ مقدمه بيان خواسته اوست و خدا را ميخواند تا به سائل توجه كند و به او بگويد چه ميخواهي، آنگاه وي خواسته خود را مطرح كند. چنين دعا و خواندني مقدمه سؤال و خواستن بوده و مفاد اين آيه است: ﴿يَدعونَ رَبَّهُم خَوفًا وطَمَعًا) 1
مصداق بارز آن قسم خواندن را كه سؤال ويژه است و در آن خواسته، صرف شهود مدعو است ميتوان در نيايش حضرت موساي كليم(عليهالسلام) يافت كه گفت: ﴿رَبِّ اَرِني اَنظُر اِلَيك) 2 و شايد دعاي «اللّهمّ إنّي أسئلك من جمالك بأجمله و كلّ جمالك جميل» 3 ناظر به اين قسم باشد، هرچند محتمل است خواسته اين نيايش، پيدا كردن جمال مطلوب باشد؛ نظير آنچه درباره جمالِ
^ 1 – ـ سوره سجده، آيه 16.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 143.
^ 3 – ـ اقبال الاعمال، ص293؛ مفاتيح الجنان، دعاي سحر ماه مبارك رمضان.
407
مردان وارد شد كه: «جمال الرجال في عقولهم» 1
شرايط استجابت دعا
وعده الهي تخلّفپذير نيست؛ ليكن احراز تمام شرايط و فقدان همه موانع در برخي از ادعيه آسان نيست؛ ولي در بعضي از ادعيه احراز آن قطعي و اجابت آنها نيز حتمي است و آن دعاي خالص بنده مخلَصي است كه به قرب نوافل باريافته و با زبان بيزباني خداي سبحان در مقام فعل، ندا يا نجوا دارد. دعاي چنين داعي كه به لسان خداوند نيايش دارد: «كنتُ… و لسانه الّذي يَنْطِق به» 2 حتماً اجابت ميشود، زيرا چنين دعايي واجد همه شرايط اجابت و فاقد همه موانع آن است، زيرا خداوند هرگز دعاي خود را ردّ نخواهد فرمود.
خداي سبحان در آيه مورد بحث، استجابت دعا را با رعايت دو شرط از ناحيه دعاكننده، تضمين كرده است. البته اينگونه از شرايط براي تحقق اصل موضوع است؛ نه چيزي زايد بر آن، از اينرو با آنچه قبلاً گذشت كه مفاد آيه استجابت دعا به طور مطلق است منافات ندارد. برخي از امور ديگر نيز به عنوان شرط كمال دعا، نه شرط صحت آن، مطرحاند كه سبب سرعت اجابت يا تماميّت استجابت ميشوند؛ مانند دعا به چهل مؤمن، خواستن اجابت ادعيه و رفع حوايج آنان، ذكر نعمتهاي قبلي و شكر درباره آنها، ذكر گناه و استغفار از آنها 3. اين امور اگر از شرايط صحت دعا نباشند از شرايط كمال آن محسوباند؛ امّا آن دو شرط:
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج100، ص224.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص352.
^ 3 – ـ ر.ك: بحار الاَنوار، ج90، ص313 318.
408
1- دعا حقيقي باشد و حقيقت دعا وقتي محقق ميشود كه نيايش كننده مصلحت خود را طلب كند. دعايي كه در آن نيايشگر مايه هلاكت خود را بخواهد، ظاهري است؛ نه حقيقي؛ مانند كسي كه در حال غضب از خدا مرگ طلب ميكند. طبق آيه ﴿ويَدعُ الاِنسنُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَيرِ) 1 گاهي انسان همانطور كه از خدا خير ميخواهد، شر هم طلب ميكند.
دعا وقتي مستجاب است كه حقيقي باشد؛ يعني انسان واقعاً آن را طلب كند و انسان جز مصلحت واقعي خود چيزي نميطلبد، از اينرو اگر به او بگويند كه خواستهات به صلاح تو نيست و مثلاً فرزندي كه از خدا طلب ميكني، كافر ميشود و تو را نيز با خود به جهنّم ميكشاند يا مالي كه ميخواهي مايه عذاب تو ميشود 2 ، هرگز چنين خواستهاي نخواهد داشت.
كسي كه با تضرع و زاري چيزي را ميطلبد كه به سودش نيست، ظاهراً اشك ميريزد، نه باطناً، زيرا بر فرض روشن شدن باطن آن خواسته، هرگز اشك نميريزد و هيچگاه آن را نميخواهد؛ مانند كودكي كه از بيماري مزمن خود بياطلاع است و با اشك و ناله غذاي زيانبار ميخواهد و اگر خردمند بود و از باطن خواسته خود آگاه ميبود هيچگاه آن را نميخواست و براي آن اشك نميريخت، از اين رو شايسته است انسان در دعا چيزي را به خدا پيشنهاد ندهد و تعيين تكليف نكند، و اگر در برخي روايات آمده كه هر چه لازم است از خداوند درخواست كنيد 3 ، مقصودْ خواسته همراه با عنوان «خير» است، زيرا چه بسا خواستهاي كه به صلاح نباشد: ﴿وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 11. عبارت «دُعاءَهُ بِالخَير» مفعول مطلق نوعي است.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 55.
^ 3 – ـ ر.ك: الكافي، ج2، ص467؛ بحار الاَنوار، ج93، ص295 303.
409
وعَسي اَن تُحِبّوا شَيئاً وهُو شَرٌّ لَكُم واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون ) 1 بنابراين، رواياتي كه ميفرمايد: هر حاجتي حتي نمك طعامتان را از خدا بخواهيد 2 ، براي بيان روح عبوديت و بندگي است و با پيشنهاددادن به خدا و اصرار بر خواسته خود كه خلاف ادب دعاست، فرق دارد، برهمين اساس، اولياي خاصّ الهي كه تسليم محض خدايند و ميگويند: «حسبي من سؤالي علمه بحالي» 3 دعاهايشان برخاسته از تأدّب و تعبّد است و هرگز گله و شكايت نميكنند و مقصود مهمّ آنان از دعا عبادت و با خدا سخن گفتن است.
همواره از خدا بايد خير و سعادت و روزي حلال طلبيد، چنانكه نوع ادعيه مأثور چنين است. رزق نيز در نان و گوشت حلال منحصر نيست، بلكه علم، ادب، فهم، تقوا، معرفت و نبوت نيز روزي است، چنانكه در قرآن از نبوت به رزق نيكو تعبير شده است 4.
بعضي از افاضات خداي سبحان همه را (بخواهند يا نخواهند) فراميگيرد؛ مانند رزق عمومي كه حيوانات نيز از آن بهرهمندند: ﴿وما مِن دابَّةٍ فِي الاَرضِ اِلاّعَلَي اللّهِ رِزقُها) 5 و بر همين اساس اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود: هر جانداري غذايي دارد و هر دانهاي خورندهاي: «و لكلّ ذي رمقٍ قوت و لكلّ حبّةٍ آكل» 6 ولي بعضي امور را تا انسان از خدا با عجز و لابه و الحاح نطلبد،
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 216.
^ 2 – ـ بحار الاَنوار، ج93، ص303.
^ 3 – ـ پاسخ حضرت ابراهيم(عليهالسلام) است به جبرئيل هنگامي كه او را به آتش ميافكندند (بحار الاَنوار، ج68، ص156).
^ 4 – ـ سوره هود، آيه 88.
^ 5 – ـ سوره هود، آيه 6.
^ 6 – ـ بحار الاَنوار، ج 68، ص263.
410
به او نميدهد؛ مانند روزيهاي حلال، مقامات معنوي و تفضّلهاي الهي.
انسان همواره بايد از خداوند از فزوني و بخشش الهي طلب كند: ﴿وَسَلُوا اللّهَ مِن فَضلِهِ) 1 و هرگز به آنچه از فضل الهي دارد بسنده نكند. خداي سبحان دعاي مؤمنان را كه از سر اخلاص و صفاست مستجاب ميكند و از فضل خويش نيز بر آن ميافزايد: ﴿ويَستَجيبُ الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّلِحتِ ويَزيدُهُم مِن فَضلِهِ) 2 زيرا مؤمن خواستهاش براساس مصلحت است و خداوند هم طبق مصلحت به او عطا ميكند.
2- از شرايط استجابت دعا اخلاص در آن و فقط خدا را خواندن است، چنانكه خداوند به حضرت عيسي(عليهالسلام) فرمود: تنها از من طلب كن و از ديگري مخواه: «سلْني ولاتسْأل غيري» 3 و در آيه مورد بحث فرمود: ﴿اِذا دَعان﴾؛ يعني مرا بخواند، نه غير مرا، و نه مرا و غير مرا؛ يعني فقط اجابت قسم اول را وعده داده است و قسم دوم و سوم از حوزه وعده خدا خارج است، گرچه داخل در قلمرو وعيد نيز نيست، بنابراين فقط قسم اول حتماً اجابت ميشود و دو قسم ديگر چنين نيست؛ نه اينكه حتماً اجابت نميشوند.
آن كس كه از لحاظ اعتقاد و باور دروني، هم خدا را منشأ اثر و قدرت بداند و هم كار، قبيله، مزرعه و قدرت خويش را، دعاي او خالص نيست و وعده اجابت به چنين دعايي هم داده نشده و ممكن است مستجاب نشود، چنانكه دليلي بر ضرورت عدم اجابت آن وجود ندارد، زيرا خداي سبحان همگان را از فضل خود بهرهمند ميكند: «يا من يُعطي من سئله و يا مَن يُعطي
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 32.
^ 2 – ـ سوره شوري، آيه 26.
^ 3 – ـ المحجّة البيضاء، ج2، ص307.
411
مَن لم يسئله و من لم يعرفه تحنّناً منه و رحمةً» 1
از پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل شده است: اگر بدهكار دعاي «اللّهمّ أغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عمّن سواك» را بخواند، دَيْن او ادا خواهد شد 2. شيخ بهائي(قدسسرّه) ميگويد: «من اين دعا را تجربه كردم، اثر خود را بخشيد و در مدتي كوتاه ديونم از راههايي كه هرگز فكر نميكردم پرداخت شد» 3 همين دعا را اگر بدهكار بخواند ولي به درآمد خود نيز اطمينان داشته باشد، به طوري كه تكيهگاه او خدا و بهره كار وي باشد، ممكن است اجابت نشود، زيرا دعاي او خالصانه نيست.
جمله ﴿اِذا دَعان﴾ در آيه مورد بحث قيد توضيحي است كه مقيدش، يعني ﴿دَعوَةَ الدّاع﴾ را شرح ميدهد و چيزي اضافه بر آن ندارد و تنها اين نكته را بيان ميكند كه دعاي داعي مخلص به اجابت ميرسد 4 ؛ به سخن ديگر جمله «اِذا دَعان» براي بيان موضوع آمده است و شرطي كه براي بيان تحقق موضوع بيايد مفهوم ندارد، بنابراين، آيه مورد بحث مفهوم ندارد و نميگويد كه اگر كسي مرا نخواند، جواب او را نميدهم، چون بديهي است كه اگر شخص غير خدا را بخواند، لزومي ندارد خدا جواب او را بدهد، چنان كه دليلي بر ضرورت عدم اجابت وجود ندارد.
نيز بايد توجه داشت كه اين جمله با توسل به اهل بيت نبوت(عليهمالسلام) و
^ 1 – ـ اقبال الاعمال، ص143؛ مفاتيح الجنان، دعاي ماه رجب.
^ 2 – ـ الاَمالي [صدوق]، ص317، مجلس 61؛ بحار الاَنوار، ج 92، ص301.
^ 3 – ـ الاَربعون حديثاً [شيخ بهائي]، ص243 244، ذيل ح16.
^ 4 – ـ نيز ر.ك: الميزان، ج2، ص31.
412
درخواست حل مشكل از آن ذوات نوراني در برخي ادعيه 1 منافات ندارد، زيرا توسل به ايشان، درخواست از غير خدا نيست و با اخلاص تنافي ندارد، زيرا دعاكننده به دستور خداوند سبحان آنان را در اين ادعيه وسيله قرار ميدهد.
توضيح اينكه خداي متعالي داراي ذات و اسما و صفات است. اسما و صفات خداوند داراي مظاهرند و مظهر هر اسمي هيچ اثري خارج از اسم ظاهر در او ندارد. خداوند مظاهر اسما و صفات خود را وسيله قرارداد؛ مانند آنكه عبادت خود را وسيله مناسبي اعلام كرد، از اينرو توسل به آن مظاهر اسما و صفات الهي در حدّ وسيله دانستن محذوري ندارد و با توحيد هماهنگ است. اسماي فعلي از موجودات امكاني انتزاع ميشود و ائمه(عليهمالسلام) همان موجودات امكاني هستند كه اسم «كافي»، «ناصر»، «شافي» و… از آنان انتزاع ميشود. همان گونه كه خواندن اسماي فعلي ذات الهي خواندن غير خدا نيست، خواندن ائمه اطهار(عليهمالسلام) نيز كه مظهر همه اسماي فعلي الهي هستند، خواندن غير خدا نيست. تفصيل اين مطلب به مبحث توسل موكول است.
شرط دوم استجابت، يعني اخلاص دعا كننده، در آياتي از قرآن و با بيانهاي گونهگون آمده است:
يكم. برخي آيات جنبه ايجابي دارد؛ مانند: 1. آياتي كه بيان ميكند خدا «مجيب» است و جواب دعا كننده را ميدهد؛ مانند آيه مورد بحث و آيه ﴿ادعوني اَستَجِب لَكُم) 2
^ 1 – ـ مانند دعاي نماز امام زمان(عليهالسلام): «يا محمّد يا عليّ يا عليّ يا محمّد اِكفياني فإنّكما كافيانِ و انصراني فإنّكما ناصرانِ» (بحار الاَنوار، ج53، ص275؛ مفاتيح الجنان، اعمال روز جمعه).
^ 2 – ـ سوره غافر، آيه 60.
413
2- آياتي كه به دعا كردن تشويق ميكند؛ مانند: ﴿اُدعوا رَبّكُم تَضَرُّعًا وخُفيَةً اِنَّهُ لايُحِبُّ المُعتَدين) 1 و ﴿وادعوهُ خَوفًا وطَمَعًا اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ المُحسِنين) 2 در اين آيات صريحاً بيان نشده است كه خداوند جواب ميدهد؛ ولي از آنها وعده اجابت استفاده ميشود، زيرا معنا ندارد خداي حكيم به دعا تشويق كند ولي جواب آن را ندهد؛ اين عمل لغو است و از حكيم مطلق روا نيست آيه دوم، مانند آيه ﴿ادعوني اَستَجِب لَكُم﴾ است و فقط جزا بيان نشده و در اينجا همچون موارد ذكر سبب به جاي مسبب محذوف، بهجاي آن جزا و معلول، علت به صورت جمله اسميه آمده است؛ يعني جمله اسمي ﴿اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ المُحسِنين﴾ پيامِ ﴿اَستَجِب لَكُم﴾ را بيان ميكند.
دوم. بعضي از آيات جنبه سلبي دارد، با اين محتوا كه غير خدا ناكارآمد است و جوابگوي دعاي شما نيست؛ مانند ﴿ومَن اَضَلُّ مِمَّن يَدعوا مِن دونِ اللّهِ مَن لايَستَجيبُ لَهُ اِلي يَومِ القِيمَةِ وهُم عَن دُعائِهِم غفِلون) 3 جمله ﴿اِلي يَومِ القِيمَة﴾ كنايه از تأبيد است، چون با برپا شدن قيامت بساط بت و بتپرستي نيز برچيده ميشود. سرّ ناكارآمدي بتان اين است كه اگر چيزي ذاتاً فاقد قدرت بود و از ناحيه قادر بالذات هم مأذون نبود نه تنها مستقلاً كاري از او ساخته نيست، بلكه وسيله انجام كاري هم نخواهد بود.
سوم. برخي آيات تلفيقي از جنبه سلبي و ايجابي است. اين آيات،
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 55.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 56.
^ 3 – ـ سوره احقاف، آيه 5. آيات با اين مضمون در قرآن كم نيست؛ مانند: سوره صافّات، آيه 92؛ سوره نمل، آيه 85.
414
بهصورت حصر تنها خدا را جوابگوي دعا ميداند و از غير او تأثير را نفي ميكند؛ مانند:
1- ﴿لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ والَّذينَ يَدعونَ مِن دونِهِ لايَستَجيبونَ لَهُم بِشيءٍ اِلاّكَبسِطِ كَفَّيهِ اِلَي الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبلِغِهِ) 1 طبق اين آيه، دعوت حق و صحيح و صدق و مفيد از آن خداست و تنها او جواب ميدهد. دعوت حق، دعوتي است كه مدعوّ آن را ميشنود و جواب ميدهد و دعاي باطل، مانند هر كار عاطلي، بياثر است. كساني كه غير خدا را ميخوانند، هرگز مدعوّ آنان مشكلي از مشكلاتشان را حل نميكند، چون كاري از آنها ساخته نيست.
خداي سبحان در اين آيه بتپرستان را به تشنهاي تشبيه ميكند كه از دور دستي بر آب دارند؛ نه نزديك ميشوند تا آب برگيرند و نه وسيلهاي دارند تا با آن آب چشمه يا چاه را نزديك كنند. به غير خدا سرسپردن و از بتها چيزيطلبيدن، كاري عاطل و همچون گشودن دستها به قصد برگرفتن آب و سيراب شدن از آبي است كه دست بدان نميرسد، و مانند گذاشتن دستها به دو طرف چاه و سر را خم كردن و دهان را گشودن و زبان را به قصد برگرفتنِ آبْ بيرون آوردن است كه بدون حبل متين مشكل تشنگي را برطرف نميكند.
خداي سبحان پس از بيان مَثَل به اصل مُمَثّل ميپردازد: ﴿وما دُعاءُ الكفِرينَ اِلاّفي ضَلل) 2 دعاي كافران جز در گمراهي و بر هدر نيست؛ مانند كسي كه هدف را گم كرده و در تاريكي تير ميافكند كه قطعاً تير او به خطا ميرود.
^ 1 – ـ سوره رعد، آيه 14.
^ 2 – ـ همان.
415
2- ﴿اَمَّن يُجيبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ ويَكشِفُ السّوءَ ويَجعَلُكُم خُلَفاءَ الاَرضِ اَءِلهٌ مَعَ اللّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرون) 1 ﴿أمّنْ﴾ از «أم» و «من» تشكيل شده است. «أم» منقطعه و به معناي «بل» است؛ يعني بتها اله نيستند، بلكه اله كسي است كه بتواند جواب مضطر را بدهد و شما را خلفاي زمين قرار دهد. آيا معبودي شريك خداست؟ كمي از شماها پند ميپذيريد!
شيوه استدلال در اين آيه مانند آيات قبل و بعد آن، به صورت شكل اول يا دوم منطقي است؛ به اين بيان: بتها مشكلگشا نيستند و هر موجودي كه مشكلگشا نباشد خدا نيست، پس بتها خدا نيستند. خدا آن است كه مشكلگشا باشد و بتها مشكلگشا نيستند، پس اينها خدا نيستند.
اين آيه به منزله شرحِ ﴿اِذا دَعان﴾ است؛ يعني اگر كسي حقيقتاً خدا را بخواند، مانند غريق كه تكيه گاهي جز خدا ندارد، يقيناً دعاي او را مستجاب ميكند. اين آيه كريمه در مقام استدلال است؛ نه در مقام تقسيم داعيان به مضطر و غير مضطر، تا پيام آن اين باشد كه مضطر را خدا جواب ميدهد و غير مضطر را ديگري، زيرا هر دو را خدا جواب ميدهد. البته مضطر ميفهمد و تصديق ميكند كه فقط خدا جواب ميدهد؛ ولي غير مضطر يا هرگز نميفهمد يا فهمي شركآلود دارد و براي غير خدا هم سهمي قائل است.
انسان موحد، واسطه را فقط مجراي فيض خدا ميداند و ميگويد: ﴿اَلَّذي خَلَقَني فَهُوَ يَهدين ٭ والَّذي هُوَ يُطعِمُني ويَسقين٭ واِذا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفينِ) 2 و اگر نعمتي به او رسيد فقط از خدا ميداند، همانگونه كه اگر از
^ 1 – ـ سوره نمل، آيه 62.
^ 2 – ـ سوره شعراء، آيات 78 80.
416
لغزشي نجات يافت ميگويد: «وكم من عثارٍ وقيته» 1 و اگر كسي به اقتضاي بينش توحيدي خود، مانند امام سجاد(عليهالسلام) بگويد: «يا نعيمي و جنّتي و يا دنياي و آخرتي يا أرحم الراحمين» 2 تمام هستي او را ايمان به خدا فرا گرفته است، ازاينرو با تمام وجود و از سر اخلاص خدا را ميخواند و قطعاً خدا هم به سرعت دعاي وي را اجابت ميكند.
همگان مضطر واقعياند؛ ولي كسي كه به اضطرار خود عارف نيست، اعتماد و اميدش به امور ديگر، مانند مزرعه، درآمد كسب و اعتبار بانكي است و هنگام نياز در حقيقت آنها را ميخواند؛ امّا كسي كه فهميده واقعاً مضطرّ است يا در وضع ويژهاي قرار گرفته كه همه درها را به روي خود بسته ميبيند، تنها خدا را ميخواند و فقط از او استعانت ميجويد، از اين رو امام محمد باقر(عليهالسلام) فرمود: پدرم امام سجّاد(عليهالسلام) هنگام مرگ، مرا به سينه چسباند و فرمود: پسرم! سفارش ميكنم تو را به آنچه پدرم امام حسين(عليهالسلام) روز عاشورا هنگام وداع به من سفارش فرمود و گفت كه پدرش اميرمؤمنان(عليهالسلام) به او سفارش كرده است: پسرم! بپرهيز از ستم به كسي كه هيچ ياوري جز خدا ندارد: «يا بنيّ إيّاك وظلم من لا يجد عليك ناصراً إلاّ الله» 3 هر ظلمي مذموم است و كيفري تلخ در پي دارد؛ ولي زنهار از ستم به مظلومي كه پناهگاهي جز خدا ندارد، زيرا چنين مظلومي يقيناً با اخلاص توحيدي دعا ميكند و اينگونه دعاها حتماً اجابت ميشود: «دعوة المظلوم مستجابة» 4
^ 1 – ـ مصباح المتهجّد، ص776؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
^ 2 – ـ بحار الاَنوار، ج91، ص148؛ مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشرة، مناجات هشتم.
^ 3 – ـ الكافي، ج2، ص331.
^ 4 – ـ بحار الاَنوار، ج72، ص310.
417
تذكّر: از تبيان شيخ محمد حسن طوسي بر ميآيد كه تقييد اجابتِ دعا به مشيئت روا نيست، زيرا وعده را بيفايده ميكند 1.
لازم است عنايت شود كه مشيئت الهي بر مدار حكمت است و هرگز خارج از مدار حكمت نخواهد بود، از اينرو در آيه ﴿… فَيَكشِفُ ما تَدعونَ اِلَيهِ اِن شاء) 2 اجابت به مشيئت خدا مقيّد شده و بازگشت چنين تقييدي به اين است كه اگر مطابق حكمت بود حتماً انجام ميشود، زيرا حكيم محض هرگز كاري بر خلاف حكمت نميكند.
موانع استجابت دعا
برخي از امور شرط اجابت دعاست؛ مانند اخلاص، كه توضيح آن گذشت، و بعضي از آنها مانع است؛ مانند ريا، كينه برادر مؤمن، قطيعه رحم و…، كه اگر محور دعا قرار گيرد مانع اجابت آن خواهد بود.
نكته اساسي تفكيك بين شرط اجابت و مانع آن است، هرچند از لحاظ مصداقْ هر دو، مثلاً اخلاص و ريا، بر يك شيء كه داراي دو جهت است منطبق شوند، همانگونه كه در نماز، طهارت شرط صحت آن است: «لا صلاة إلاّ بطهور» 3 و حَدَث مانع آن، استقبال شرط صحت نماز است و استدبار مانع آن و…. گاهي نيز شرط و مانع، اتحاد مصداقي ندارند؛ مانند غذاي حرام كه با اخلاص در دعا جهت مشترك و اتحاد در مصداق ندارد، همانگونه كه در نماز، كلام يا سلام عمدي كه مانع صحت است،با طهارت رابطه ندارد.
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص129.
^ 2 – ـ سوره انعام، آيه 41.
^ 3 – ـ وسائل الشيعه، ج1، ص365 366.
418
تفصيل مطلب درباره موانع اجابت، اعم از آنكه در عنصر اصلي دعا قرار گيرد يا وصفِ زشت داعي باشد، در فن خاص نيايش مطرح است؛ مثلاً گاهي دعاي هلاكت درباره ظالم مستجاب نميشود، چون خود داعي نيز به اين وصف مذموم اخلاقي مبتلاست. از آيه ﴿اُدعوا رَبّكُم… اِنَّهُ لايُحِبُّ المُعتَدين) 1 برميآيد كه تعدّي داعي در دعا يا در كيفيت يا در محتواي آن مانع اجابت است. كسي كه مظهر ابليس است چگونه ميتواند رحمان را بخواند.
تذكّر: ادعيه مأثور از اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) معارف فراواني را به همراه دارد كه برخي از آنها ناظر به شرايط اجابت و بعضي راجع به موانع آن است. در دعاي ابوحمزه ثمالي كه مأثور از امام سجّاد(عليهالسلام) است، برخي از موانع آن چنين آمده است: «… لعلّك رأيتني مستخفّاً بحقك فأقصيتَني أو لعلّك رأيتني مُعْرِضاً عنك فَقَليتَني أو لعلّك وَجَدتني في مقام الكاذبين فرفضتني… » 2
برخي از موانع اجابت دعا بدين شرح است:
1- توجه به غير خدا
هر كس حقيقتاً دعا كند و تنها خدا را بخواند دعايش مستجاب ميشود. اين موجبه كلي هرگز قابل نقض نيست و عدم استجابت دعا، در مورد خاص يا براي آن است كه آن دعاي مخصوص هر دو شرط را فاقد است يا به جهت آنكه دعا عبادت است و عبادت اگر جزئي كوچك از آن نيز به ريا آلوده گردد، همه آن باطل ميشود؛ مانند ظرف آب قليلي كه با قطرهاي خون نجس ميگردد.
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 55.
^ 2 – ـ مصباح المتهجد، ص531؛ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
419
ريا گاهي در متن عمل عبادي است؛ مانند ريا در ركوع يا سجود كه موجب بطلان عمل ميشود، و زماني در خارج عمل عبادي است؛ مانند ريا در نوع پوشيدن لباس در نماز. در اين صورت، رياكار معصيت كرده است؛ ولي ريا تا به بدنه عبادت او نرسد و در ارائه گوهر آن راه پيدا نكند موجب بطلان عمل نميشود. البته صرف پوشيدن لباس زيبا براي تظاهر به ثروت، زيبايي و مانند آن اصلاً از سنخ ريا نيست و اگر برخي از آنها، مانند پوشيدن لباس شهرت، محذوري داشته باشد، هرگز به عنوان ريا نخواهد بود، هرچند از نظر لغت عنوان ارائه بر آن منطبق است. معناي ريا اين است كه كسي كار او واقعاً براي خدا نباشد؛ ليكن با گفتار، رفتار و كردار خود نشان دهد و به ديگران برساند كه اين كار براي رضاي خداست.
كسي كه دعا با جانش نياميخته بلكه براي او حرفه و عادت شده است بهگونهاي كه پس از هر نماز دعا ميخواند و همراه با حاجتي كه از خدا ميطلبد به اسباب و علل مادي و عادي نيز دل خوش است، در حقيقت خدا را اصلاً نخوانده يا خالصاً نخواسته است؛ بر خلاف كسي كه تنها خدا را ميخواند و فقط به آنچه نزد اوست اطمينان دارد؛ نه به آنچه در دست خود دارد: «… فكن بما في يدالله عزّوجلّ أوثق منك بما في يديك» 1 وثوق و اطمينان انسان به آنچه در خزانه غيبِ الهي است و نه به آنچه در دست دارد، نشانه زهد و موجب اخلاص در دعاست.
2- به مصلحت داعي نبودن
گاه خواسته بنده از خدا به سود و مصلحت او نيست و اگر دعاكننده از زيان
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج74، ص87.
420
آن آگاه شود، هرگز آن را نميطلبد، از اينرو خداوند حكيم، مهربان و خواهانِ خير و صلاح بنده، آن دعا را مستجاب نميكند.
مصلحتِ مقطعي عدهاي در تنگدستي و صلاح موسمي برخي در سلامتي آنان است، چنانكه در حديثي قدسي وارد است كه خداوند متعالي فرمود: «… فإنّ منعبادي المؤمنين من لايصلحه إلاّ الفاقة ولو أغنيتُه لأفسده ذلك و إنّ من عبادي من لايصلحه إلاّ الصّحّة ولو أمرضته لأفسده ذلك،… و ذلك أنّي أُدبّر عبادي بما يصلحهم و أنا بهم لطيف خبير» 1
فقر، بيماري يا ضعف و مانند آن مطلوب نيست؛ ليكن گاهي براي نجات از خطر مهم داراي مصلحت نسبي خواهد بود. ماجراي مَعيب شدن كشتي مساكين به وسيله حضرت خضر(عليهالسلام 2) از همين قَبيل است، زيرا اگر آن كشتي سالم ميبود به غارت ميرفت.
3- خدانشناسي
نداشتن معرفت كافي به خداوند از علل عدم استجابت دعاست، چنانكه امام صادق(عليهالسلام) در جواب از سؤال علت عدم استجابت برخي از دعاها فرمود: «لأنّكم تدعون من لا تعرفونه» 3
كسي كه شناخت كامل به مدعوّ ندارد، خدا را در رديف ساير علل و وسايط خود قرار ميدهد و ميگويد كه خدا و خلق، خدا و مقام و…، كه خود نوعي شرك است. آري آنگاه كه دستش از همه چيز كوتاه ميشود، فقط
^ 1 – ـ الامالي [طوسي]، ص166 167، مجلس 6.
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه 79.
^ 3 – ـ بحار الاَنوار، ج90، ص368.
421
خدا را مؤثر ميداند و ميگويد: ﴿هُوَ الاَوَّلُ والاءاخِرُ والظّهِرُ والباطِنُ) 1
تذكّر: تفاوت شرط معرفت و شرط اخلاص و مانع بودن توجه به غير خدا (كه بند اول بود) مخفي نيست، هرچند در برخي از جهات و نيز تعبيرها جامع مشترك دارند.
4- دعا بدون تلاش
نظام هستي، نظام كوشش است و براي رسيدن به مطلوب بايد وسايلي را بهكارگرفت، پس دعاي بدون تلاش نافذ نيست و دعاي بيكار مستجاب نميشود 2 ؛ يعني تنبلي، عُطله، تن پروري و مانند آن مانع اجابت است، زيرا بازگشت دعاي تن پرور به اين است كه «خدايا سنّت خود را تغيير ده و آن را باطل كن»، در حالي كه خداوند زمين را طبق سنّت خود براي انسان رام كرد تا در آن روزي خويش را طلب كند: ﴿هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلولاً فَامشوا في مَناكِبِها وكُلوا مِن رِزقِهِ) 3 اين كار، آسان نيست، زيرا مراد از دوش زمين (مناكبها) كوهها و معادن است 4 كه بايد بر آنها مسلط شد و روزي خويش را طلب كرد، چون همهجاي زمين استعداد كشاورزي ندارد.
از سوي ديگر تكيه بر كار خويش، با خلوص دعا و توحيد در آن منافات دارد. توحيد در دعا يعني انسان وسايل را به اذن خداوند به كار گيرد و از او هم مطلوب را بخواهد، چنان كه يوسف صديق(عليهالسلام) درون چاه، هم از خدا نجات
^ 1 – ـ سوره حديد، آيه 3.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج7، ص124 و ج17، ص27.
^ 3 – ـ سوره ملك، آيه 15.
^ 4 – ـ روض الجنان، ج19، ص326؛ جامع البيان، مج14، ج29، ص10 11.
422
خواست و هم طناب را گرفت و از چاه خارج شد و همين تمسّك و گرفتنريسمان نيز فقط در حدّ وسيله و آن هم به دستور خدا بود.
نموداري از جمع بين دعا و انجام دادن كار مناسب از لحاظ بهداشت و درمان، اقتصاد و… را ميتوان از اين قصه كوتاه استنباط كرد: امير مؤمنان(عليهالسلام) از شخصي اعرابي كه شتر او جَرَب و گال گرفته بود پرسيد: چرا مداوا نميكني؟ گفت: ميكنم. فرمود: با چه؟ گفت: با دعا. امام(عليهالسلام) فرمود: با دعا مقداري قطران (روغن ويژه درمانگر شتران 1 ) هم بگذار 2.
استجابت فقط براي خدا
درجات قرب، اجابت، استجابت و ايمان به خداوند كه در آيه مورد بحث آمده متفاوت است، از اينرو دعاي داعيان مختلف است و مراتب آنان نيز يكسان نيست.
اين نكته روشن است كه اگر كسي توفيق استجابت دعوت خدا را نداشت هيچ كاري از او ساخته نيست، چنانكه خودش نيز از قلمرو قدرت الهي خارج نيست. سندگوياي چنين مطلبي اين آيه مبارك است: ﴿ومَن لايُجِب داعِي اللّهِ فَلَيسَ بِمُعجِزٍ فِي الاَرضِ ولَيسَ لَهُ مِن دونِهِ اَولِياء) 3
عمده آن است كه اوحدي از اولياي الهي كه با نغمه «بك عرفتك و أنت دَلَلْتَني عليك» 4 خدا را شناختند، در ساحت جمله مبارك ﴿فَليَستَجيبوا لي
^ 1 – ـ المصباح، ص508، «ق ط ر».
^ 2 – ـ التفسير الكاشف، ج1، ص288.
^ 3 – ـ سوره احقاف، آيه 32.
^ 4 – ـ مصباح المتهجّد، ص525؛ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
423
وليُؤمِنوا بي﴾ چنين برداشت دارند كه استجابت فقط براي خداست؛ نه به طمع چيزي يا هراس از چيزي، و ايمان به خدا هم به خداست؛ نه به عقل و استدلال خود؛ يعني همانطور كه ميگويد: «بك عرفتك» همچنين ميگويد: بك آمنتُ بك، لا بنفسي و علمي و عقلي و…. اين موحّد ناب به وسيله شهود الهي كه آن نيز به ارائه ملكوت از ناحيه خود خداوند رخ داد به خداوند مؤمن شد 1.
اشارات و لطايف
1- دعا و قضا و قدر
قضا و قدر الهي، حقّ و مسلم است. خداي سبحان در ازل همه امور را مقدر كرده است و به همه آنها آگاهي دارد. دعا نيز جزو قضا و قدر الهي است؛ نه در مقابل آن، زيرا در محدوده عالم طبيعت (ماده) كه محلّ حركت و تحوّل و تبديل است، «بداء» 2 راه دارد؛ يعني خداوند مقدر فرموده است كه در صورت تحقق دعا، صدقه يا صله رحم، فلان كار يافت شود و نيز خدا ميداند فلان شخص دعا ميكند و بهره ميگيرد و ديگري دعا نميكند و بيبهره ميماند، پس نه در علم خدا ابهامي وجود دارد و نه در جهان هستي تحيّر و سرگرداني است.
به بيان ديگر، در اينجا دو امر وجود دارد: 1. محدوده لوح محو و
^ 1 – ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص265 با تحرير، تنقيح و تتميم.
^ 2 – ـ ر.ك: التوحيد، ص331 333، پانوشت. مسئله بداء از ويژگياي برخوردار است و در فرصت مناسب، يعني در تفسير آيه «يَمحوا اللّهُ ما يَشاءُ ويُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الكِتب» (سوره رعد، آيه 39) و مانند آن، بحث خواهد شد.
424
اثبات؛ يعني خداوند در ازل همه امور را با علل و اسبابش تنظيم كرده است و يكي از آن علل در محدوده عالم طبيعت، دعا، صدقه و مانند آن است. دعا كه عهدهدار تغيير در برخي امور است در قلمرو لوح محو و اثبات به پايين است؛ نه اقليم مجرّدهاي ثابت و مصون از تحوّل.
2. محدوده لوح محفوظ (ام الكتاب) كه همان عالم قضاي محض و محتوم و براتر از محدوده تحول و لوح محو و اثبات است. در اين محدوده كه همه چيز محفوظ از تغيّر و زوال و حتمي الوقوع است، دعا، صدقه و… اثري ندارد؛ مثلاً اصل مرگِ انسان در لوح محفوظ است و از قضاي حتمي الهي است و به حكم ﴿كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ) 1 هيچكس از آن مستثنا نيست؛ اما عمر خاص هر شخص و هنگام مرگ او، در لوح محو و اثبات است و تغييراپذير؛ فقط خدا ميداند كه اين شخص با حسن اختيارش دعا ميكند يا صله رحم انجام ميدهد و عمرش طولاني ميشود و ديگري با سوء اختيارش به سبب عاق والدين يا قطع رحم، از مواهبي بيبهره ميماند.
با اين بيان، شبهه جبر نيز حل ميشود 2 ، زيرا هر امري تا به حدّ علت تامّه نرسيده باشد، قابل تغيير و تحول است و پس از آن جزو قضاي الهي و غيرقابل تغيير و تبديل ميشود و اگر خدا ميداند كه فلان شخص صدقه ميدهد يا دعا ميكند، آن را با مبادي اختياريش ميداند.
تذكّر: جريان قضا و اينكه برخي از قضاها قابل تغيير است از آيه شريفه ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُم مِن طينٍ ثُمَّ قَضي اَجَلًا واَجَلٌ مُسَمًّي عِندَهُ ثُمَّ اَنتُم
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 35.
^ 2 – ـ جريان جبر و تفويض و بيان منزلت متوسط بين آن دو در مباحث گذشته بيان شد (ر.ك: تسنيم، ج2، ص529 535).
425
تَمتَرون) 1 استفاده ميشود، زيرا اجل مقضي در برابر اَجَل مسمّاست و اَجَل مُسمّا عِندَ الله است و هر چه عند الله ثابت است: ﴿وما عِندَ اللّهِ باق) 2 و براساس اينكه تقابل قاطع شركت است، پس اَجَل مَقْضي قابل تغيير است. تحقيق نهايي اين مطلب بر عهده تفسير آيه دوم سوره انعام است.
2- دعا و قضاي مبرم
دعا از اجزاي تأثير كار الهي است؛ يعني كار خدا در اين نشئه طبق قابليتها و استعدادهاي افراد است و يكي از شرايطي كه در تحقق نصاب استعداد سهم دارد، دعاي داعي است.
خداوند امر فرمود: ﴿وابتَغوا اِلَيهِ الوَسيلَةَ) 3 واجبات و هر كار خيري كه انسان را به خدا نزديك كند، وسيله است: «و ما يتقرب إليّ عبد من عبادي بشيءٍ أحب إلي مما افترضت عليه» 4 گرچه بعضي از وسايل، مانند اعتقاد به ربوبيت خدا: «ويتوسّل إليك بربوبيّتك» 5 و ولايت: «ونحن الوسيلة إلي الله» 6 و اقرار به گناه: «فقد جعلت الإقرار بالذّنب إليك وسيلتي» 7 منصوص بوده و از بعضي ديگر قويتر است.
مقدار تأثير وسايل نيز طبق اصلي كلي مشخص شده كه خدا براساس
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 2.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه 96.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 35.
^ 4 – ـ الكافي، ج2، ص352.
^ 5 – ـ مصباح المتهجد، ص778؛ مفاتيحلجنان، دعاي كميل.
^ 6 – ـ بحار الاَنوار، ج25، ص23.
^ 7 – ـ اقبال الاعمال، ص198؛ مفاتيحلجنان، مناجات شعبانيه.
426
حكمت كار ميكند و هيچ وسيلهاي مسير حكمت او را تغيير نميدهد: «ويا من لا تبدّل حكمته الوسائل» 1 پس اگر حكمت خدا متوجه امري شد، نميتوان مسير آن را با دعا، توسل، صدقه، صله رحم و… تغيير داد، بنابراين، سه نكته بايد مورد توجه قرار گيرد:
1- اجابت دعا به مقتضاي حكمت است 2.
2- اگر چيزي به نصاب عليت تامه رسيد، با هيچ چيز تغيير پذير نيست. وقتي مقتضاي حكمت به نصاب علت تامه برسد، قضاي مبرم محقق ميشود و تقديم و تأخير در آن محال است؛ مانند: ﴿اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلا يَستَئخِرونَ ساعَةً ولايَستَقدِمون) 3 زيرا گيرنده قابليتش را از دست داده است و فاعل هم فيض را مطابق با استعداد قابل عطا ميكند. در اين صورت، دعا اثر متوقع را ندارد، هرچند دعاي حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) باشد: ﴿سَواءٌ عَلَيهِم اَستَغفَرتَ لَهُم اَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُم اِنَّ اللّهَ لايَهدِي القَومَ الفسِقين) 4 همه درهاي توبه در زمان حيات به روي مشركان باز بود و آنها به سوء اختيارشان آنها را مسدود كردند، از اينرو بعد از مرگ، استغفار و دعاي پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز براي آنان اثر ندارد، گرچه دعا براي خود داعي بياثر نيست.
3- اگر چيزي شرايط تحقق آن حاصل شده ولي موانع آن برطرف نشده باشد، يعني در حدّ اقتضا باشد، نه علّت تام، غيرمبرم است و دعا، صدقه، صله رحم و… درباره آن كاملاً اثر دارد.
^ 1 – ـ صحيفه سجاديه، دعاي سيزدهم.
^ 2 – ـ ر.ك: الحكمة المتعاليه، ج6، ص404، كلام ابنسينا در تعليقات.
^ 3 – ـ سوره يونس، آيه 49.
^ 4 – ـ سوره منافقون، آيه 6.
427
با توجه به اين سه نكته، اگر در روايات آمده است كه دعا قضاي مبرم را نيز تغيير ميدهد: «إن الدّعاء يردّ القضاء و قد نزل من السماء و قد أُبرم إبراماً» 1 معنايش اين است كه قضا هرچند در حدّ اشراف به علت تامه هم برسد و به سرحدّ تماميت نصاب نزديك شود، دعا همچنان ميتواند آن را تغيير دهد. قهراً ابرام در جمله «و قد أُبرم إبراماً» ابرام نسبي است؛ يعني در شُرُف كمال ابرام. شاهد اين مطلب و وجه جمع ميان روايات، روايت امام كاظم(عليهالسلام) است: «عليكم بالدعاء! فإنّ الدّعاء لله و الطلب إلي الله يردّ البلاء و قد قُدِّر و قُضي و لم يبق إلاّ إمضاؤه، فإذا دُعي الله (عزّوجلّ) و سئل، صرف البلاء صرفة» 2
بحث روايي
1- شأن نزول
روي أنّ أعرابياً قال لرسولالله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): أقريب ربّنا فنناجيه أم بعيد فنناديه؟ فنزلت ﴿واِذَا سَاَلَكَ عِبادي عَنّي… ) 3
عن علي(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «لا تعجزوا عن الدعاء فإنّ الله أنزل عليّ ﴿ادعوني اَستَجِب لَكُم﴾ فقال رجل: يا رسول الله ربّنا يسمع الدعاء أم كيف ذلك؟ فأنزل الله ﴿واِذَا سَاَلَكَ عِبادي عَنّي فَاِنّي قَريب… ) 4
اشاره: أ. خداوند چون هستي محض و نامتناهي است با هر چيزي و در هر
^ 1 – ـ الكافي، ج2، ص469.
^ 2 – ـ همان، ص470.
^ 3 – ـ مجمعلبيان، ج1 2، ص500.
^ 4 – ـ الدر المنثور، ج1، ص469.
428
شرط و وضعي حضور دارد و دوري و غيبت براي حقيقت نامحدود فرض صحيح ندارد.
ب. انسان اگر مؤمن و بينا باشد قرب الهي را ادراك ميكند و اگر ملحد و نابينا باشد نه تنها قرب خدا را ادراك نميكند، بلكه اصل هستي وي را به طور تفصيل نميفهمد، هرچند علم اجمالي و فطري وي نسبت به خداوند محفوظ است، زيرا خداوند كه حقيقت مطلق است انكار ناپذير است. اينگروه از خداوند دور و غايباند: ﴿اولئك يُنادَون مِن مكانٍ بعيد) 1
ج. طرح سؤال حسّ مدارانه، همانطور كه قبلاً بازگو شد، نه از اعراب صَنَمي بعيد است و نه از بنياسرائيلِ حسمحور كه جمله ﴿اَرِنَا اللّهَ جَهرَة) 2 و ﴿لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي نَرَي اللّهَ جَهرَة) 3 ميراث منحوس آنهاست.
2- سفارش امير مؤمنان(عليهالسلام) درباره دعا
«و اعلم أنّ الّذي بيده خزائن السّموات و الأرض قد أذن لك في الدّعاء، و تكفّل لك بالإجابة و أمرك أن تسأله ليُعطيك و تسترحمه، ليرحمك و لم يجعل بينك و بينه من يحجُبُك عنه و لَمْ يُلجئك إلي من يشفع لك إليه و لم يمْنعكَ إن أسأت من التوبة… و لم يعيّرك بالإنابة… فإذا ناديته سمع نداك و إذا ناجيته عَلِمَ نَجْواك، فأفضيت إليه بحاجتك،… فمتي شئت استفتحت بالدّعاء أبواب نعمته (نِعَمِهِ) و استمْطرت شآبيب رحمته، فلايقنّطنّك إبطاء إجابته فإنّ العطيّة علي قدر النّية… فلتكن مسألتك فيما يبقي لك جماله و يُنفي عنك وباله،
^ 1 – ـ سوره فصلت، آيه 44.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 153.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 55.
429
فالمال لا يبقي لك و لا تبقي له» 1
اشاره: در اين نامه كه براي حضرت امام حسن(عليهالسلام) نگاشته شده نكاتي درخور توجه است:
أ. خزانه آسمانها و زمين، همان اراده الهي است: ﴿اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شيئاً اَنيَقولَ لَهُ كُن فَيَكون) 2 نه اينكه گوشهاي از آسمان انبار خدا باشد. حضرت موسي(عليهالسلام) به خدا عرض كرد: پروردگارا خزائن خود را به من بنما! خداوند فرمود: «يا موسي! إنّ خزائني إذا أردت شيئاً أن أقول له كن فيكون» 3
موجوداتي كه در جهان طبيعت يافت ميشوند، وجودي هم در نشئه تجرد دارند كه در آسمانها و زمين نيست. خزاين الهي، همان موجودات مجرد نورياند كه مظهر اراده حق تعالي هستند و فيض الهي از آنها تنزل ميكند. موجودهاي مجرد و ثابت، مخزن موجودهاي مادي و متغيرند: ﴿واِن مِن شيءٍ اِلاّعِندَنا خَزائنُهُ وما نُنَزِّلُهُ اِلاّبِقَدَرٍ مَعلوم) 4 ليكن مخزن بودن آنها نِسبي است؛ نه نَفْسي، چون براي خود آنها نيز مخزن ديگري است و خزانه همه مخازن همان قدرت بيكران و اراده ازلي خداست كه به صرف تعلّق، عامل تحقق مراد خواهد بود.
اميرمؤمنان(عليهالسلام) در اين نامه ميفرمايد: خدايي كه خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، به تو اجازه داده كه دعا كني: «واعلم أنّ الّذي بيده خزائن السّموات والأرض قد أذن لك في الدّعاء» 5 يعني مجموعه كليدهاي اين خزاين
^ 1 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 64 75.
^ 2 – ـ سوره يس، آيه 82.
^ 3 – ـ بحار الاَنوار، ج13، ص356.
^ 4 – ـ سوره حجر، آيه 21.
^ 5 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 64.
430
را به دست تو سپرده است.
ب. بين انسان و خدا حجاب و مانعي از ارتباط نيست، جز اعمال انسان يا خودبيني او، از اين رو اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود: «ولم يجعل بينك و بينه من يحجبك عنه» 1 و امام سجّاد(عليهالسلام) فرمود: «وأنّك لاتحتجب عن خلقك إلاّ أنتحجبهم الأعمال دونك» 2
گفتم كه روي خوبت از ما چرا نهان است ٭٭٭ گفتا تو خود حجبي ورنه رُخم عيان است 3
مين عاشق و معشوق هيچ حائل نيست ٭٭٭ تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز 4
جمل ير ندارد نقب و پرده ولي ٭٭٭ غبر ره بنشان تا نظر تواني كرد 5
بديهي است طلب شفاعت از معصومان(عليهمالسلام) و توسل به آن حضرات(عليهمالسلام) اتخاذ حجاب بين خود و خدا نيست، چون شفيع به منزله بال براي جوينده و طالب است: «الشفيع جناح الطّالب» 6 و معصومان(عليهمالسلام) وسايط فيض و وسيلهاند و انسان در گرفتن شفيع مجبور نشده است: «ولم يُلجئك إلي من يشفع لك إليه» 7
^ 1 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 65.
^ 2 – ـ مصباح المتهجّد، ص525؛ مفاتيحلجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
^ 3 – ـ ديوان فيض كاشاني، ص81.
^ 4 – ـ ديوان غزليات حافظ، ص360، غزل266.
^ 5 – ـ همان، ص195، غزل144.
^ 6 – ـ نهج البلاغه، حكمت 63.
^ 7 – ـ همان، نامه 31، بند 65.
431
ج. «انابه» از توبه بالاتر است، زيرا واژه انابه يا «اجوف واوي» و به معناي تكرار رجوع يا «اجوف يايي» و به معناي انقطاع الي الله است و در هر دو صورت انابه از توبه برتر است و خدا هم بنده را براي كثرت رجوع به وي يا انقطاع الي الله سرزنش نميكند: «ولمْ يُعيّرك بالإنابة» 1
انسان سالك در ابتداي كار چون خود را از خدا دور ميبيند، او را ندا ميكند و «يا الله» و «يا ربّ» ميگويد و خدا هم نداي او را ميشنود: «فإذا ناديته سمع نداك» 2 و چون سير معنوي خود را ادامه دهد و ترقي كند احساس ميكند كه به خدا نزديك شده است، و در دل با او زمزمه و نجوا ميكند و خدا نجواي او را ميداند: «وإذا ناجيته علم نجواك» 3 در نجواي قلبي سخن از علم است؛ نه سمع، چون جاي دانستن است؛ نه شنيدن.
از مرحله ندا و نجواي بنده با خدا فراتر، مرحله نجواي خدا با انسان است: «واجعلني ممّن ناديته فأجابك و لاحظته فصعق لجلالك فناجيته سرّاً و عمل لك جهراً» 4 اين عاليترين سير انسان است كه وقتي منادات و مناجات بنده به پايان ميرسد و مورد ملاحظه خداوند قرار ميگيرد و مدهوش (نه بيهوش) ميشود، خداوند با او آهسته سخن ميگويد. اميرمؤمنان(عليهالسلام) دراينباره ميفرمايد: حال كه خدا سخنت را شنيد، حاجت خود را به او بنما: «فأفْضيت إليه بحاجتك» 5 از امام سجاد(عليهالسلام) نقل شده است كه شخصي در حال دعا بود و پيوسته ميگفت: «يا أرحم الراحمين». پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كتف او
^ 1 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 66.
^ 2 – ـ همان، بند 68.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ اقبال الاعمال، ص199؛ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
^ 5 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 68.
432
را گرفت و فرمود: اين ارحم الراحمين است كه با تو روبهرو شده است؛ حاجتت را بخواه: «هذا أرحم الراحمين، قد استقبلك بوجهه؛ سَلْ حاجتك» 1 البته اين معنا را كه خداوند به شخص سالك عنايت كرده است پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) تشخيص ميدهد.
د. اميرمؤمنان(عليهالسلام) ميفرمايد كه از مستجاب نشدن به موقع دعا نااميد مشو، بلكه خويش را اصلاح كن، چون آنچه محور استجابت است، خواستن به زبان حال و استعداد از يكسو و نيّت خالص از سوي ديگر است؛ نه صرف زبان مقال: «فإنّ العطيّة علي قدر النيّة» 2 بخشش الهي به اندازه نيّت و خواست دروني (زبان حال و استعداد) است، زيرا «لكلّ امريءٍ ما نوي» 3 زبان مقال كمتر اثر ميكند، چون گاهي انسان چيزي را به زبان (نه به زبان حال و استعداد و نه به خلوص نيّت) ميطلبد كه به مصلحت او نيست و خداوند پاداش دعاي وي را دفع يا رفع بلا يا ترفيع درجه قرار ميدهد.
حضرت امام علي(عليهالسلام) در پايان بيان خود توصيه ميكند كه از خدا چيزي بخواه كه جمال آن براي تو ماندگار است و وبال و سنگيني آن (مانند خستگي) از تو زايل ميشود وگرنه مال و منال فناپذير است؛ نه براي تو ميماند و نه تو براي آن ميماني: «فلتكن مسألتك فيما يبقي لك جماله وينفي عنك وباله، فالمال لايبقي لك و لاتبقي له» 4 گفتني است كه جمال انسان در عقل و انديشه اوست: «عقول النساء فيجمالهنّ و جمال الرّجال في عقولهم» 5
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج90، ص234.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 71.
^ 3 – ـ بحار الاَنوار، ج67، ص212.
^ 4 – ـ نهج البلاغه، نامه 31، بند 7473.
^ 5 – ـ بحار الاَنوار، ج1، ص82؛ ج100، ص224.
433
3- نور آسمان و زمين
عن الرضا(عليهالسلام) عن آبائه(عليهمالسلام) عن رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قال: «الدعاء سلاح المؤمن و عماد الدين و نور السموات و الأرض» 1
اشاره: أ. همانطور كه در جهاد اصغر آهن لازم است، در جهاد اوسط و اكبر آه ضروري است و دعا يعني لابه، ناله و زاري به درگاه كسي كه هم دشمن بشريت، يعني شيطان را ميبيند، در حالي كه او خدا را نميبيند، و هم توان دفع آن دشمن از حوزه نفس و اقليم قلب را داراست و انابه سوي او و اعتماد بر او و استناد به او در همه شئون بهترين سلاح كارآمد است.
ب. دين كه مجموعه عقايد، اخلاق، احكام و حقوق است هنگامي استوار ميشود و در موقع اجرا پشتوانه خواهد داشت كه متديّن به آن اهل نيايش باشد، زيرا پيوند با خدا عواملي دارد كه دعا از محكمترين آنهاست و همين خواندن خدا و خواستن از وي و پيراستن از غير او جهان را از منظر داعي روشن كرده و نيز مايه نوراني بودن خود آسمان و زمين هم خواهد بود، زيرا آنها هستي خود را از نور السموات و الارض 2 مييابند و اين حقيقت را نيز مشاهده ميكنند و در پرتو اين واقعيت ميگويند: ﴿اَتَينا طائِعين) 3
4- اثر دعا
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: «إنّ الدّعاء ليردّ القضاء و إنّ المؤمن ليذنب فيحرم بذنبه
^ 1 – ـ عيون اخبار الرضا(عليهالسلام)، ج2، ص40.
^ 2 – ـ سوره نور، آيه 35.
^ 3 – ـ سوره فصّلت، آيه 11.
434
الرزق» 1
قال رسول اللهص: «داوُوا مرضاكم بالصدقة و ادفعوا أبواب البلاء بالدعاء و حصّنوا أموالكم بالزكاة، فإنّه ما يصاد ما تصيد من الطير إلا بتضييعهم التّسبيح» 2
عن النّبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «افزعوا إلي الله في حوائجكم والجأوا إليه في ملمّاتكم وتضرّعوا إليه وادْعوه، فإنّ الدّعاء مخّ العبادة و ما من مؤمنٍ يدعو الله إلّااستجاب، فإمّا أن يعجّله له في الدّنيا أو يؤجّل له في الاخرة وإمّا أن يكفّر عنه من ذنوبه بقدر ما دعا، مالم يدع بمأثم» 3
اشاره: أ. دعا قضاي غير مبرم و قضاي مبرمي را كه در شرف كمال ابرام باشد و به نصاب علّت تام نرسيده باشد، برميدارد. شرح اين معنا و جمعبندي روايات آن در مبحث اشارات و لطايف گذشت.
ب. دعا وسيله و زمينه قابلي است و اثر مستقل و تأثير فاعلي ندارد، زيرا همه كارها به دست خداست. وسيله بودن دعا را ميتوان در طي مثالي روشن كرد؛ مثلاً براي درمان بيمار، آن كه فكر مريض يا سرپرست او را راهنمايي ميكند كه به كدام پزشك مراجعه كند و آنكه طبيب را به تشخيص اصل بيماري و ادراك داروي مفيد هدايت ميكند و آن كه ذهن داروفروش را از اشتباه در تنظيم دارو ميرهاند و نيز پرستار را هنگام خوراندن دارو از خطا باز ميدارد و همچنين دستگاه گوارش بيمار را پذيراي جذب و تأثير دارو ميسازد، فقط خداست، و دعا ميتواند در استمداد از خدا كمك كند و نميتوان خود را از آن
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج90، ص288؛ الاَمالي [طوسي]، ص136135.
^ 2 – ـ بحار الاَنوار، ج90، ص288.
^ 3 – ـ همان، ص302.
435
بينياز دانست. كمترين بهره آن، دفع بلا، ذخيره شدن براي آخرت و پوشاندن گناهان است.
ج. اذعان بنده به اينكه سراپا نيازمند است و تنها غني بالذات كه ميتواند نياز بندگان را مرتفع سازد خداست عبادت خالص است و خداوند آن را بدون پاداش نميگذارد؛ مثلاً اگر كسي از خدا فرزند صالح بطلبد و چنين كاري مطابق حكمت و مصلحت وي باشد، خداوند با فراهم كردن امكان ازدواج، مسكن و تأمين هزينه زندگي، هم به او فرزند صالح ميدهد و هم پاداش دعايش را عطا ميكند و اگر به مصلحت وي نبود، دعاي او را كه عبادت است به يكي از اين سه نحو پاداش ميدهد: يا گناهي از گناهانش را ميبخشايد، يا حسنهاي بر حسناتش ميافزايد يا بلايي را از او دفع ميكند 1 ؛ همچنين ممكن است چيز ديگري كه مطابق حكمت و مصلحت است و دعا كننده از آن آگاه نيست به وي عطا ميكند، پس دستي كه به درگاه الهي بلند ميشود خالي بازنميگردد، بلكه مشحون از الطاف بيپايان الهي خواهد بود، از اينرو مستحب است كه داعي پس از آنكه در دعا دستها را به طرف بالا (تمثيل معقول به محسوس) بلند كرد آنها را بر سر و صورت خود بكشد: «ما أبرز عبدٌ يده إلي الله العزيز الجبّار إلّااستحيا الله عزّوجلّ أن يردّها صفراً حتي يجعل فيها من فضل رحمته ما يشاء، فإذا دعا أحدكم فلا يردّ يده حتّي يمسح علي وجهه ورأسه» 2
5- دعا و توسعه رزق
قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «إنّ الرزق لينزل من السّماء إلي الأرض علي عدد قطر المطر
^ 1 – ـ وسائللشيعه، ج7، ص27.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص471.
436
إلي كل نفسٍ بما قُدّر لها، ولكن لله فضول فاسئلوا الله من فضله» 1
قال الصادق(عليهالسلام): «إنّ الله جعل أرزاق المؤمنين من حيث لميحتسبوا و ذلك أن العبد إذا لم يعرف وجه رزقِهِ، كثر دُعاؤه» 2
اشاره: أ. ربوبيت خداوند بر همه اشيا و اشخاص جهان احاطه دارد. تأمين رزق هر موجودي بارزترين مصداق ربوبيت خدا نسبت به آن موجود است. خداوند روزي هر جانداري را بر عهده گرفت، به طوري كه هيچ مار و عقربي نيز بدون روزي نخواهد بود: ﴿ما مِن دابَّةٍ فِي الاَرضِ اِلاّعَلَي اللّهِ رِزقُها) 3 با دعا ميتوان بر كميّت و نيز بر كيفيّت رزق افزود، به ويژه رزقهاي معنوي مانند حكمت، فقه، اخلاق و….
ب. اينكه گفتهاند: «خدايا! آنچه در دست من است ندانم روزي كيست و آنچه روزي من است ندانم در دست كيست»، براي آن است كه آدمي نه به آنچه در دست خويش دارد اطمينان داشته باشد و نه از دعا غفلت كند. غفلت از دعا و نيز اطمينان به خويش هلاكتبار است و فرجامي تلخ همانند پايانِ مشئوم قارون را دربردارد كه گفت: ﴿اِنَّما اوتيتُهُ عَلي عِلمٍ عِندي) 4 غرض آنكه تأمين روزي انسان از جايي كه گمان نميبرد ميتواند براي تشويق او به توجّه به جهان غيب بوده تا به عالم شهادت به اندازه عالم غيب اعتماد نكند.
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج90، ص288.
^ 2 – ـ همان، ص295.
^ 3 – ـ سوره هود، آيه 6.
^ 4 – ـ سوره قصص، آيه 78.
437
6- اخلاص در دعا
في الحديث القدسي: «يا موسي! سلني كلّ ما تحتاج إليه، حتّي علف شاتك و ملح عجينك» 1
عن جعفر بن محمّد الصادق عن آبائه(عليهمالسلام) عن النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قال: «أوحي الله عزّوجلّ إلي بعض أنبيائه في بعض وحيه إليه: و عزّتي و جلالي! لاُقطّعنّ أمل كلِّ مؤمّل غيري بالأياس ولأكسونّه ثوب المذلّة في النّار و لاُبعدنّه من فرجي و فضلي. أيؤمّل عبدي في الشدائد غيري و الشدائد بيدي؟ أو يرجو سواي و أنا الغنيُّ الجواد! بيدي مفاتيح الأبواب وهي مغلقة و بابي مفتوح لمن دعاني» 2
اشاره: أ. براساس توحيد افعالي انسان در همه امور مادي و معنوي خود محتاج است و هيچ موجودي در هيچ وضع و حالي در تأثير مستقل نيست. اين بينش توحيدي ايجاب ميكند كه موحّد كامل، نظير موساي كليم(عليهالسلام) در ظلّ تعليم وحياني خود همه چيز را از خداوند بخواهد، گرچه خداي سبحان براساس نظم علّي و معلولي جهان را تدبير ميكند. اين نكته توحيدي فاخر در كلام حضرت ابراهيم خليل(عليهالسلام) مشهود است: ﴿… والَّذي هُوَ يُطعِمُني ويَسقين ٭ واِذا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفين) 3
ب. معناي اخلاص در دعا ناديده انگاشتن تأثير اسباب ظاهري نيست، بلكه مستقل ندانستن آنها در تأثير و اعتماد تام نداشتن به آنها و اذعان به اين نكته است كه اسباب ظاهري، مجاري فيضِ سبب حقيقي، يعني خداوند است.
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج90، ص303.
^ 2 – ـ همان، ج68، ص154.
^ 3 – ـ سوره شعراء، آيات 79 80.
438
هر گاه كسي در كنار سفره خداوند بنشيند و اصل حيات و كمال آن را از خداوند دريافت كند؛ ليكن به غير او استناد و بر غير او اعتماد كند خداوند او را به حال خود رها ميكند و چنين موجود رها شده محكوم به هبوط است.
7- وعده تخلفناپذير
عن أحمد بن محمّد بن أبينصر، قال: قلت لأبي الحسن(عليهالسلام): …فقال: «يا أحمد…، أخبرني عنك لوأنّي قلت لك قولاً؛ أكنتَ تثق به منّي؟» فقلت له: جعلت فداك! إذا لم أثق بقولك فبمن أثق وأنت حجةالله عليخلقه! قال: «فكن بالله أوثق، فإنّك علي موعد من الله أليس الله عزّوجلّ يقول: ﴿واِذَا سَاَلَكَ عِبادي عَنّي فَاِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعان﴾ وقال: ﴿لاتَقنَطوا مِنرَحمَةِ اللّهِ) 1 و قال: ﴿واللّهُ يَعِدُكُم مَغفِرَةً مِنهُ وفَضلًاً) 2 فكن بالله عزّوجلّ أوثق منك بغيره ولا تجعلوا في أنفسكم إلاّ خيراً، فإنّه يغفر لكم» 3
اشاره: خلف وعده از خداوند سبحان ممتنع است و اين امتناع به معناي امتناع صدور چنين كاري «از» خداست، نه «بر» خدا، زيرا خداوند محكوم هيچ حكمي نخواهد شد. منشأ امتناع ياد شده آن است كه خلف وعده بر اثر جهل، سهو و نسيان، عجز يا بخل و مانند آن و همه اين نقصها از اوصاف سلبي خداوند است، به طوري كه اتصاف خداوند به آنها محال است، پس خلف وعده الهي ممتنع است.
هر اندازه معرفت توحيدي بيشتر و ايمان به آن كاملتر باشد اطمينان به
^ 1 – ـ سوره زمر، آيه 53.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 268.
^ 3 – ـ الكافي، ج2، ص488.
439
وعده خدا بيشتر خواهد بود و جريان ﴿اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب) 1 شامل همه اينگونه از معارف است.
8- راز تأخير در اجابت برخي دعاها
عن احمد بن محمد بن أبينصر عن أبيالحسن(عليهالسلام): «أنّ أباجعفر(عليهالسلام) كان يقول: إنّ المؤمن ليسأل الله عزّوجل حاجة فيؤخّر عنه تعجيل إجابته حبّاً لصوته واستماع نحيبه ثم قال: والله! ما أخّر الله عزّوجلّ عن المؤمنين ما يطلبون منهذه الدنيا خير لهم عمّا عجّل لهم منها وأيّ شيء الدنيا» 2
عن منصور الصيقل، قال: قلت لأبي عبدالله(عليهالسلام): ربّما دعا الرجل بالدّعاء فاستجيب له ثمّ أُخّر ذلك إلي حين؟ قال: فقال: «نعم». قلت: ولم ذاك؟ ليزداد من الدعاء؟ قال: «نعم» 3
عن أبيعبدالله(عليهالسلام) قال: «إنّ المؤمن ليدعو الله عزّوجلّ فيحاجته فيقول الله عزّوجلّ: أخّروا إجابته شوقاً إلي صوته ودعائه، فإذا كان يوم القيامة قال الله عزّوجلّ: عبدي! دعوتني فأخّرت إجابتك وثوابك كذا وكذا ودعوتني في كذا وكذا، فأخّرت إجابتك وثوابك كذا وكذا. قال: فيتمنّي المؤمن أنه لم يستجب له دعوة في الدّنيا ممّا يري من حسن الثواب» 4
قال رسولالله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «ما من مسلمٍ دعا لله سبحانه دعوةً ليس فيها قطيعة رحم ولاإثم إلا أعطاه الله بها أحد خصال ثلاثة: إمّا أن يعجّل دعوته وإمّا
^ 1 – ـ سوره رعد، آيه 28.
^ 2 – ـ وسائللشيعه، ج7، ص61.
^ 3 – ـ همان..
^ 4 – ـ همان، ص62.
440
أنيدّخر له وإمّا أن يدفع عنه من السوء مثلها» 1 «…وإمّا أن يكفّر عنه منذنوبه بقدر ما دعا» 2
اشاره: أ. گوش فرا دادن خداوند به صداي داعي بهترين اجابت دعاي اوست، زيرا اگر خداوند از چيزي راضي و به آن در مقام فعل (نه در مقام ذات) مبتهج باشد همه موجودها در صدد تأمين رضاي آن شخص و تحصيل ابتهاج او خواهند بود، گذشته از آنكه خداوند خواسته داعي را در صورت حكمت به او ميدهد و در صورت عدم انطباق با حكمت با يكي از امور ياد شده رضاي او را تأمين ميكند.
ب. تأخير در اجابتِ دعا ممكن است دشواري را ممتدّ كند؛ ليكن نبايد سبب سوء ظنّ به خداوند گردد، چون حكمت اين كار معلوم نيست. اجابت مستمر دعاها طراوت و اهميّت كار را كاهش ميدهد، بدين لحاظ گاهي تأخير در اجابت به نفع داعي است.
9- دعا در همه حال
عن احمد بن محمد بن أبي نصر قال: قلت لأبي الحسن(عليهالسلام): جعلت فداك إنّي قد سألت الله حاجة منذ كذا و كذا سنة و قد دخل قلبي منبطائها شيء فقال: «يا أحمد إيّاك والشيطان أن يكون له عليك سبيل حتّي يقنّطك… إن أباجعفر(عليهالسلام) كان يقول: ينبغي للمؤمن أن يكون دعاؤه في الرخاء نحواً من دعائه فيالشدّة، ليس اذا اُعطي فتر فلا تملّ الدعاء فإنّه منالله عزّ وجلّ بمكان وعليك بالصبر و طلب الحلال و صلة الرحم و إيّاك ومكاشفة الناس فانّا أهل
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج7، ص27.
^ 2 – ـ همان.
441
بيت نصل من قطعنا ونحسن إلي من أساء إلينا فنري والله في ذلك العاقبة الحسنة. إن صاحب النعمة في الدنيا إذا سأل فأعطي طلب غير الّذي سأل و صغرت النعمة في عينه فلا يشبع من شيء و إن كثرت النعم كان المسلم من ذلك علي خطر للحقوق الّتي تجب عليه و ما يخاف من الفتنة فيها… » 1
اشاره: انسان توانگر در معرض تهديد تهيدستي است و انسان تهيدست در بستر نويد توانگري است، از اينرو دعا در هر دو حال بايد يكسان باشد.
10- ضرورت قرب داعي به مجيب
عن أميرالمؤمنين(عليهالسلام): «فاحترسوا من الله عزّ وجلّ بكثرة الذكر واخشوا منه بالتقي وتقرّبوا إليه بالطاعة فإنّه قريب مجيب، قال الله تعالي: «واِذَا سَاَلَكَ عِبادي عَنّي فَاِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَليَستَجيبوا لي وليُؤمِنوا بي لَعَلَّهُم يَرشُدون» 2
عن جابر بن عبدالله: إنّ النبيّ(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قرأ ﴿واِذَا سَاَلَكَ عِبادي عَنّي فَاِنّي قَريب… ﴾ فقال: «اللّهمّ إنّي أمرت بالدعاء و تكفّلت بالإجابة لبّيك اللّهمّ لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك إنّ الحمد و النعمة لك لا شريك لك اللّهمّ أشهد أنّك فرد أحد صمد لم تلد و لم تولد و لم يكن لك كفواً أحد و أشهد أنّ وعدك حق و لقاءك حق و الجنّة حق و النار حق و الساعة اتية لا ريب فيها و أنّك تبعث من في القبور» 3
اشاره: براي اجابت دعا تنها قريب بودن مجيب كافي نيست، بلكه
^ 1 – ـ الكافي، ج2، ص354.
^ 2 – ـ همان، ج8، ص390.
^ 3 – ـ الدر المنثور، ج1، ص474.
442
قريببودن داعي هم لازم است. براي تحصيل قرب داعي به خداوند، امر به استجابت و ايمان شد. آنچه در اينحديث آمده است ميتواند تفسير تطبيقي ذيل آيه مورد بحث باشد، چون تقوا كه مايه قرب متّقي به خداوند است، همان استجابت خدا و ايمان به اوست كه در ذيل آيه مورد بحث ارائه شد.
11- دعا براي ديگران
عن حمّاد قال: قلت لأبي عبدالله(عليهالسلام): أشغل نفسي بالدعاء لاخواني و لأهل الولاية فما تري في ذلك؟ قال: «إنّ الله تبارك و تعالي يستجيب دعاء غائب لغائب و من دعا للمؤمنين و المؤمنات و لأهل مودّتنا ردّ الله عليه منادم إلي أنتقوم الساعة لكلّ مؤمن حسنة ثمّ قال: إنّ الله فرض الصلوات فيفضل الساعات فعليكم بالدعاء في أدبار الصلوات». ثمّ دعا لي و لمن حضره 1.
اشاره: يكي از اهدافِ والاي اسلام تأليف قلوب، تأسيس امّت واحد و ايجاد هماهنگي افراد، اقوام و عشاير است. دعاي خير براي برادران ايماني و ولايتمدار سهم تعيين كنندهاي در نيل به هدف ياد شده دارد. آن كس كه در صدد دعاي خير براي ديگران است هرگز راه ديگران را مسدود نميكند، چنانكه خود نيز كژراهه نميرود.
12- اثر حتمي دعاي با اعتقاد
عن ابن أبي يعفور عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قوله: ﴿فَليَستَجيبوا لي وليُؤمِنوا بي﴾ قال: «يعلمون أنّي أقدر علي أن أعطيهم ما يسألون» 2
^ 1 – ـ تفسير القمي، ج1، ص67.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص83.
443
اشاره: دعا بر محور اعتقاد اثر حتمي دارد، بر خلاف دعا بر مدار امتحان، زيرا چنين دعايي آميخته با شبهه در قدرت يا شك در وفاي به وعده و مانند آن است.
13- ايمان به قدرت خدا بر انجام خواستههاي دعا
روي عن أبي عبدالله(عليهالسلام) أنّه قال: ﴿«وليُؤمِنوا بي﴾ «أي و ليتحقّقوا أنّي قادر علي إعطائهم ما سألوه ﴿لَعَلَّهُم يَرشُدون﴾ أي لعلّهم يصيبون الحق أي يهتدون إليه» 1
اشاره: آنچه در اينگونه احاديث مطرح است از سنخ تطبيق مصداقي است؛ نه تفسير مفهومي، زيرا عنوان ايمان به خداوند و استجابت دعوت او عام است و همه دستورهاي اخلاقي، فقهي و حقوقي را، بعد از اعتقاد به مباني اصولي، شامل ميشود. ايمان به قدرت خداوند بر انجام خواستههاي دعا و نيز قدرت بر وفاي آن، از مصاديق اصول ياد شده است كه به حسب مورد خاص تطبيق شده است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص500.
444
بازدیدها: 879