ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الكِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذينَ اختَلَفوا فِي الكِتبِ لَفي شِقاقٍ بَعيد (176)
گزيده تفسير
خداي سبحان كتابهاي آسماني را در كسوت و مصاحبت حق نازل كرد. اعراض از اين حق و اعتراض بر اين صدق و معارضه با آن، كه غير از حق و صدق نيست، پيامدهاي تلخي، مانند محكوم بودن به اَكل آتش، حرمان از مكالمه لطفآميز الهي، فقدان تزكيه و استحقاق عذاب اليم دارد.
كتابهاي آسماني ميزاني براي سنجش انديشههاي گوناگون و انگيزههاي مختلف است. در اين ترازو نبايد اختلاف و دستكاري شود تا اينكه اختلافنظرها سامان پذيرد و به اتحاد رسد و طبق هدفِ از تنزيل آن به اختلافهاي فكري بشر خاتمه داده شود.
كسي كه در اصل حق بودن كتابهاي آسماني يا درباره برخي از مطالب آن اختلاف كند، به سبب شكاف شديدي كه ميان حق و باطل است در شِقّي دور از حق است، آنسان كه هيچ دسترسي به حق و اهل حق ندارد. اينگونه اختلاف قلبي و اعتقادي عميق و سامان ناپذير، به لحاظ مشقتآور و التيامناپذير بودن آن نيز «شقاق بعيد» است.
65
تفسير
مفردات
اختلفوا: خلف سه معنا دارد: 1. آمدن چيزي پس از چيز ديگر و جايگزين آنشدن. 2. در برابر قُدّام (جلو). 3. تغيّر (دگرگوني در جهت فاسد شدن و پوسيدگي). واژههاي خَلَف (جانشين شايسته)، خَلْف (جانشين بد)، خليفه، خلافت و اختلاف برگرفته از معناي نخست است. «اختلف الناس فيكذا» بدين معناست كه هر يك از مردم گفته [و نظر] ديگري را كنار زد و [عقيده و] گفته خود را جايگزين كرد 1.
راغب ميگويد: اختلاف و مخالفت بدين معناست كه هر كس در گفتار يا در حالت، راهي غير از راه ديگري در پيش گيرد… و چون اختلافِ قولي [و فكري] گاه به كشمكش و نزاع كشيده ميشود، اختلاف به نحو استعاره براي منازعه و مجادله به كار ميرود…. گفته شده: مقصود از اختلاف در كتاب: ﴿اختَلَفوا فِي الكِتبِ﴾ آوردن مطالب خلاف وحي در كتاب است 2.
برخي، مانند ابو مسلم، اختلاف در اين آيه را همانند اختلاف در آيه ﴿واختِلفِ الَّيلِ والنَّهارِ) 3 معنا كردهاند؛ يعني خَلَف از سَلَف آنرا ميراث خود قرار داد. ابوالفتوح رازي بعد از نقل اين مطلب، آن را چنين نقد ميكند كه كلمه «فيه» در ﴿اختَلَفوا فيهِ﴾، با اين معناي از اختلاف هماهنگ نيست 4.
^ 1 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص210 213، «خلف».
^ 2 – ـ مفردات، ص294 295، «خلف».
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 164.
^ 4 – ـ روض الجِنان، ج2، ص305 306.
66
تناسب آيات
آيات گذشته كيفر كتمان كنندگان حق را يادآور شد و حال و كار تعجببرانگيز آنان را شرح داد. در آيه مورد بحث سببي را كه موجب آن تهديد و تبعيد است بيان ميكند 1. به بيان ديگر، اين آيه منشأ كتمان حق و خطرهاي ذكر شده براي آن را، كه يكي از پيامدهاي چهارگانه آن عذاب اليم است، بيان ميكند و آن فاصله گرفتن از حق و اختلاف در كتاب الهي است.
بر اساس اين آيه، همه آنچه درباره كتمان كنندگان ذكر شد، يعني خوردنتش، سخن نگفتن خداوند با آنان، تزكيه و تطهير نشدن از آلودگي گناهان و عذابِ دردناك مترتّب بر كتمان، بدان سبب است كه آنان قرآن و تورات و… را كه خداوند سبحان به حق نازل كرد و هيچ شائبه بطلان در آنها نيست، با تكذيب و كتمان، به دور افكندند 2.
درخور ذكر است كه جمله ﴿بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الكِتبَ بِالحَقِّ﴾ بدين جهت كه جاري مجراي علت است از جمله قبل فاصله گرفته است، از اينرو براي ربط بين آن دو كلام سابق و لاحق از اسم اشاره ﴿ذلِكَ﴾ استفاده شد. البته چنانچه مشارٌ إليه ﴿ذلِكَ﴾ كتمان مذكور در آيه 174 باشد جمله ياد شده از آيه مورد بحث استيناف بياني خواهد بود، زيرا كتمان عمدي رهآورد وحي، امري غريب و كاري شنيع است كه منشأ آن جز سببي بزرگ نتواند بود. آيه مورد بحث، آن سبب خطير را بيان ميكند 3.
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج1، ص321.
^ 2 – ـ روح المعاني، ج2، ص67، با تحرير اندك.
^ 3 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص125.
67
خلاصه اينكه، ﴿ذلِكَ﴾ يا به وعيد شديد يا به كتمان و بدرفتاري اهلكتاب با «ما أنزل الله» يا به جامع آنها اشاره دارد، بنابراين وعيد يا كتمان مزبور بدين سبب است كه خداوند كتابهاي آسماني را به حق نازل كرد و از جمله آنچه نازل شد اين بود كه سران اهل كتاب ايمان نميآورند و بر كفر اصرار ميورزند 1.
٭ ٭ ٭
مشارٌ اِليه ﴿ذلِكَ﴾
در آيات قبل، برخي خطرهاي كتمان حق بيان شد كه ﴿ذلِكَ﴾ در اين آيه به آنها اشاره دارد. در تعيين مشار اليه ﴿ذلِكَ﴾ در اين آيه وجوهي ارائه شده است؛ مانند 1. محكوم بودن به اكْلِ آتش. 2. حرمان از مكالمه لطفآميز الهي. 3.فقدان تزكيه. 4. استحقاق عذاب اليم. 5. داد و ستد ضلالت و هدايت و عذاب و مغفرت و…؛ ليكن اشاره به جامع آنها گذشته از آنكه محذوري ندارد با اصل «اُعطيتُ جوامع الكلِم» 2 مناسبتتر است، زيرا كتاب آسماني حق و صدق است و اعراض از حق، اعتراض بر صدق و معارضه با چيزي كه غير از حق و صدق نيست پيامدهاي تلخ مزبور را به همراه دارد.
طبري بعد از نقل سه وجه از وجوه ياد شده چنين گفته است: بهترين قول آن است كه ﴿ذلِكَ﴾ اشاره به همه گذشته باشد 3. شايسته بود چنين نگاه جامعي در تبيان و مجمع البيان لحاظ ميشد و به صرف بازگو كردن سه وجه و
^ 1 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج1، ص474، با تحرير اندك.
^ 2 – ـ كتاب الخصال، ص292؛ بحار الاَنوار، ج8، ص38.
^ 3 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص123.
68
مانند آن بسنده نميشد 1.
حقانيت كتاب آسماني
منشأ آن خطرهاي مهم كه كيفرهاي تلخ، مانند عذاب اليم را در پي دارد، فاصلهگرفتن از حق و اختلاف در كتاب الهي است: ﴿ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الكِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذينَ اختَلَفوا فِي الكِتبِ لَفي شِقاقٍ بَعيد﴾.
خداي سبحان كتابهاي آسماني را با حق نازل كرد: ﴿بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الكِتبَ بِالحَقِّ﴾. كتاب آسماني، در لباس حق (بنابر دلالت «باء» در ﴿بِالحَقِّ﴾ بر ملابست) يا در صحبت حق (بنابر دلالت آن «باء» بر مصاحبت) است و به حق پيچيده شده است. نه آن لباسِ حق اين لابس را رها كرده و نه آن مصاحبِ حق اين مصاحَب خود را رها ميكند. هم كسوتِ آن ضروري و هم صحبتِ اين حتمي است.
عنوان كتاب در اين آيه، اختصاصي به تورات، انجيل يا قرآن ندارد، بلكه آن نيز طبق اصل جوامع الكلم شامل همه كتابهاي آسماني خواهد بود، چنانكه گستره اختلاف و پهنه مختلفان از دو منظر وسيع است.
سعه منظر اختلاف به اين است كه اختلاف گاهي در اصل حق و باطل دانستن خود كتاب آسماني است و زماني درباره برخي از مطالب آن بعد از قبول اصل آن فيالجمله (نه بالجمله).
سعه منظر مختلفان به اين است كه مشركان كه اصل كتاب را باطل ميشمردند در بيان بطلان آن گاهي به عنوان سحر و زماني به عنوان كهانت و وقتي به بهانه شعر و گاهي به عنوان تعليم معلّم بشري و مانند آن ديدگاههاي
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص92؛ مجمع البيان، ج1 2، ص472.
69
گونهگون داشتند و در نظر آنها از لحاظ باطلْپنداري، فرقي بين قرآن و ساير كتابهاي آسماني نبود.
مشركان افزون بر اختلاف خود درباره كتاب آسماني، فتنه اختلاف اهلكتاب درباره آن را نيز دامن ميزدند، زيرا اينگروه همواره از اختلافِ معتقدان به كتاب آسماني سود تفرقه را ميبردند.
اهل كتاب نيز درباره قرآن ديدگاهي شبيه نظر شركآلود مشركان داشتند؛ يعني اصل آنرا به عنوان وحي خاتم نميپذيرفتند و اگر چيزي به عنوان علوم وَحْياني حضرت موساي كليم و عيساي مسيح(عليهماالسلام) بازگو ميشد قبول ميكردند. تعبير ﴿نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَكفُرُ بِبَعضٍ) 1 ميتواند ناظر به اينگروه هم باشد. همگان دعوت شدهاند كه تمام قرآن را بدون كتمان چيزي از آن بپذيرند. آيه ﴿فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا) 2 سند همين مطلب است. البته در سعه منظر مختلفان، ديدگاههاي اختلافي متنوّع هم مطرح است. آنان گذشته از اختلاف در قرآن هر كدام نسبت به ديگري نيز نظر منفي داشتند، زيرا يهودان درباره ترسايان ميگفتند: ﴿لَيسَتِ النَّصري عَلي شيئ) 3 و ترسايان درباره يهودان ميگفتند: ﴿لَيسَتِ اليَهودُ عَلي شيئ) 4
نكته: تعبير از كتاب در ﴿اختَلَفوا فِي الكِتبِ﴾ به اسم ظاهر، با امكان اكتفا به ضمير، براي تفهيم آن است كه سهم كتاب در حكم ياد شده مهم است.
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 150.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 137.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 113.
^ 4 – ـ همان.
70
ميزان و مرجع حلّ اختلافها
خداي سبحان كتاب آسماني را براي پايان دادن به اختلافهاي فكري بشر نازل كرده است. اختلاف نظر، زمينه خوبي براي تكامل علوم است؛ ليكن انديشهها و آرا و افكار مختلف بايد بر ميزاني كه خداوند نازل كرده عرضه و با آن تطبيق و سنجيده شود. كتاب آسماني براي حلّ هرگونه اختلاف است؛ مانند ميزان كه وسيله توزين درست هر كالاست. اختلاف در خود كتاب آسماني مانند طغيان در خود ترازو و دست كاري در آن است كه تمام راههاي تشخيص صحيح را ميبندد. بيگانگان با ايجاد اختلاف در متن كتابي كه رسالت اصلي آن اختلاف روبي است زمينه پيدايش غبارهاي فراواني را فراهم كردهاند. غرض آنكه كسي در اين ترازو نبايد اختلاف كند يا آن را به ميل خود تغيير دهد و برهمزند، زيرا اگر اصل ترازو پذيرفته نشد يا در اصل آن اختلاف شد هرگز اختلاف نظرها سامان نپذيرفته، به اتحاد نميرسد و به اختلافات پايان داده نميشود.
هر كثرتي سرانجام بايد به وحدت منتهي شود، و تنها واحد حقيقي است كه ميتواند كثرتها را به هم منسجم كند، بر همين اساس، در هر تنازعي بايد به خدا و پيامبر و امامان معصوم(عليهمالسلام) مراجعه كرد: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِي الاَمرِ مِنكُم﴾.1 اگر درباره خود ائمّه(عليهمالسلام) اختلاف شد ديگر به ايشان رجوع نميشود، بلكه بايد به خدا و پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مراجعه كرد: ﴿فَاِن تَنزَعتُم في شيئ فَرُدّوهُ اِلَي اللّهِ والرَّسولِ) 1 و چنانچه درباره خود پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز اختلاف شد بايد به خدا مراجعه شود: ﴿اِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الاءاخِرِ ذلِكَ خَيرٌ واَحسَنُ تَأويلا) 2 در اينجا تنها سخن از اعتقاد به خدا و قيامت
^ 1 – ـ همان.
^ 2 – ـ همان.
71
است و ذكر قيامت نيز از آنروست كه مبدأ، همان معاد است و قيامت بازگشت به همان مبدأ است، زيرا ﴿هُوَ الاَوَّلُ) 1 همان ﴿والاءاخِرُ﴾ است 2.
بنابراين، دامنههاي اختلاف، نخست سه ضلعي، سپس دو ضلعي و درپايان يك ضلعي است؛ يعني «تثليث» به «تثنيه» و آنگاه به «توحيد» منتهي ميشود، پس مرجع اصلي و اصيل براي حل اختلاف، خداي واحد است، ازاينرو آيه شريفه ﴿ومَا اختَلَفتُم فيهِ مِن شيئ فَحُكمُهُ اِلَي اللّهِ) 3 همه را يكسره به توحيد ارجاع ميدهد.
مرجع حلّ همه كثرتها آن واحد حقيقي است و كثرتها را او بايد به ساماني رساند. در پرتو اعتقاد به خدا اختلافها درباره نبوت حل ميشود، زيرا پيامبر را ميتوان با اعجاز الهي تشخيص داد و معجزه، كار خداست. اگر نبوت حلّ شد اختلاف درباره خلافت و امامت نيز حلّ ميشود، زيرا گفته رسول، كلام خداست.
اختلاف درباره خود خدا قابل حلّ نيست و اگر كسي عمداً درباره اصل وجود خدا و توحيد او اختلاف كرد و آخرت، يعني هدايت، ايمان و مغفرت را داد و دنيا، يعني ضلالت، كفر و عذاب را گرفت چنين منحرفي قابل درمان نيست؛ نه او به پيامبر و مؤمنان دسترسي دارد و نه هدايت پيامبر و مؤمنان به او ميرسد، زيرا وي عمداً فاصله گرفته و در شقاق بعيد و در آن سوي درّه ژرف است: ﴿واِنَّ الَّذينَ اختَلَفوا فِي الكِتبِ لَفي شِقاقٍ بَعيد﴾، از اينرو تبليغ پيامبران(عليهمالسلام) در اينگونه افراد اثر نميكند و انذار و عدمنذار براي آنان يكسان
^ 1 – ـ سوره حديد، آيه3.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ سوره شوري، آيه 10.
72
است: ﴿سَواءٌ عَلَيهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لايُؤمِنون) 1 چنانكه خودشان به صراحت ميگويند: ﴿سَواءٌ عَلَينا اَوَعَظتَ اَم لَم تَكُن مِنَ الوعِظين) 2 نتيجه اين بيتفاوتي در دنيا آن است كه در آخرت، صبر و جَزَع به حال آنها يكسان است. خواه صبر كنند يا صبر نكنند بايد بسوزند، چنانكه خود در جهنّم ميگويند: ﴿سَواءٌ عَلَينا اَجَزِعنا اَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحيص) 3
تذكّر: علّت استحقاق تبهكاران نسبت به كيفرهاي تلخ ياد شده همان است كه قبلاً بيان شد كه اينان در برابر كتاب آسماني كه حق است به مخالفت و كتمان و عناد برخاستند. انگيزه و عامل دروني قيام لجوجانه اينان در برابر چنين كار خطيري، چنان كه قبلاً تبيين شد، همانا حُبّ دنياست كه رأس كلّ خطيئه 4 است و اگر قهر و مهري در تحليلهاي ابتدايي مطرح شوند همانا علّتهاي ميانياند؛ نه سبب آغازين. معناي نهايي آيه ﴿واَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتبَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فيمَا اختَلَفوا فيهِ ومَا اختَلَفَ فيهِ اِلاَّ الَّذينَ اوتوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّنتُ بَغيًا بَينَهُم) 5 نيز همين است، زيرا هرچند عامل قريبِ اختلافِ بعد از علم، بغي و ستيزهجويي بيان شد؛ ليكن علت اصيل آن همان رأس هر خطيئه، يعني حبّ دنياست: ﴿وغَرَّتكُمُ الحَيوةُ الدُّنيا) 6
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه6.
^ 2 – ـ سوره شعراء، آيه136.
^ 3 – ـ سوره ابراهيم، آيه21.
^ 4 – ـ الكافي، ج2، ص315.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 213.
^ 6 – ـ سوره جاثيه، آيه 35.
73
شكاف و شقاق بين حق و باطل
كتابهاي آسماني با حق نازل شده و دين، حق است، پس اگر كسي برخلاف دين خدا قيام و اقدام كرده و براي فتوا و دينفروشي آيات الهي را كتمان و در آن اختلاف كند از حق فاصله گرفته و در شِقّي بعيد است: ﴿ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الكِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذينَ اختَلَفوا فِي الكِتبِ لَفي شِقاقٍ بَعيد﴾، زيرا بين حق و باطل شكاف شديد است، كه ﴿فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلاَّالضَّللُ) 1
شقاق آن است كه كسي در يك سو و ديگري در سوي ديگر قرار گيرد، كه گفته ميشود: بين اين دو، شكاف است. اين شكاف و شقاق سبب ميشود كه هيچ يك از اين دو به ديگري دسترسي نداشته باشد.
شقاق هر گاه قلبي و اعتقادي بود، به طوري كه هر كدام ديگري را تفسيق، تضليل و تكفير ميكند، چنين اختلافِ ريشهدار و عميقي سامانپذير نيست و نظير جهنّم سوزاني كه در آن ﴿كُلَّما دَخَلَت اُمَّةٌ لَعَنَت اُختَها) 2 حاكم است همواره محكوم به نزاع خواهد بود، از اينرو هر يك ميكوشد چيزي را بر ديگري تحميل كند كه براي وي شاقّ و توانفرساست. همين مشقّت و دشواري يكي از وجوه عنوان شقاق است و چون التيامپذير نيست از آن با وصف بعيد: ﴿شِقاقٍ بَعيد﴾ ياد ميشود، و شايد بتوان آنرا مصداق بارز ﴿ولايَزالونَ مُختَلِفين) 3 دانست.
حق و باطل در يك سمت نيستند، بلكه حق و اهل حق در شِقّي، و باطل
^ 1 – ـ سوره يونس، آيه32.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 38.
^ 3 – ـ سوره هود، آيه 118.
74
و اهل آن در شِقّي دور از حق هستند و از اينرو هيچ دسترسي به آن ندارند، و اگر كسي هيچگونه دسترسي به حق نداشت گرفتار ضلالت و در نتيجه مبتلا به آتش و عذاب اليم خواهد بود. البته راه نجات براي تبهكاري كه حق براي او روشن نشده همواره باز است. آن تبهكاري در شقاق بعيد است كه پس از روشن شدن حق براي او، با آن مشاقّه كرده، در شقاق قرار گيرد و صف خود را از حقمداران مانند پيامبر و اهل بيت(عليهمالسلام) جدا كند: ﴿ومَن يُشاقِقِ الرَّسولَ مِنبَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الهُدي ويَتَّبِع غَيرَ سَبيلِ المُؤمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّي ونُصلِهِ جَهَنَّمَ وساءَت مَصيرا) 1
رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در هيچ شأني از شئون با كساني كه در اصل دين تفرقه و در متن آن اختلاف كنند پيوندي ندارد، زيرا چنين گروهي در رديف آن حضرت و از امت او نيستند تا موعظه آن حضرت در آنها اثر كند و آنان از دعوت وي پند گيرند. آنها راه خود را كه كژراهه است جدا كردند و راه پيامبر نيز از آنها جداست، چنانكه خداي سبحان خطاب به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با تعبيري بليغ به اين مضمون كه آنان به تو دسترسي ندارند فرمود: ﴿اِنَّ الَّذينَ فَرَّقوا دينَهُم وكانوا شِيَعًا لَستَ مِنهُم في شيئ) 2 به سبب همين شقاق و عدم دسترسي، اولاً نميتوانند به دين و اهل آن آسيبي برسانند. ثانياً از كار خود نيز هيچ بهرهاي نميبرند و محصول كارهايشان حبط ميشود: ﴿اِنَّ الَّذينَ كَفَروا وصَدّوا عَنسَبيلِ اللّهِ وشاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدي لَن يَضُرُّوا اللّهَ شيئاً وسَيُحبِطُ اَعملَهُم) 3
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه115.
^ 2 – ـ سوره انعام، آيه159.
^ 3 – ـ سوره محمدص، آيه32.
75
بحث روايي
مصداقي از اختلاف مشركان درباره قرآن
«﴿واِنَّ الَّذينَ اختَلَفوا فِي الكِتبِ﴾ فلم يؤمنوا به، قال بعضهم: إنّه سحر و بعضهم: إنّه شعر و بعضهم: إنّه كهانة ﴿لَفي شِقاقٍ بَعيد﴾ مخالفة بعيدة عنالحق، كأنّ الحقّ في شقّ و هم في شقّ غيره يخالفه» 1
اشاره: اختلاف مشركان، مصداقي از مصاديق اختلاف مأخوذ در آيه است كه شامل اختلاف اهل كتاب درباره قرآن هم ميشود. گواه اينكه آنچه در اين روايت آمده تنها بيان يكي از مصاديق است اينكه در آن برخي از انحاي اختلاف مشركان كه قرآن را اسطوره پنداشته و قصص انبياي الهي را اساطير تلقي كردهاند ذكر نشده، چنان كه اختلاف اهل كتاب درباره تورات و انجيل نيز كه مشمول اطلاق آيه مورد بحث است ياد نشده است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ التفسير المنسوب إلي الإمام العسكري(عليهالسلام)، ص462.
76
بازدیدها: 268