فإن ءَامنوا بمثل ما ءَامنتم به فقد اهتدوا وَّإن تولّوا فإنّما هم في شقاقٍ فسيكفيكهم الله وهو السميع العليم (137)
گزيده تفسير
يگانه دين الهي اسلام است و چون براي حقيقت آن مماثلي در حق بودن نيست، تنها كساني كه به اين دين ايمان آورند مهتدياند و اگر كسي از اين يگانه راه هدايت اعراض كرد و ايماني مانند ايمان مسلمانان نداشت و موضع خود را از قلمرو مسلمانان جدا كرد، در شقّي ديگر قرار گرفته و مورد تهديد الهي به عذاب دوزخ و گرفتاري به عقوبت سخت و شديد است، چنان كه خداي سبحان با بيان بهرهمندي رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و مؤمنان از كفايت خاصه خود، به آنان وعده نصرت و پيروزي داده و كفار را وعيد داده و اهل شقاق را به شكست تهديد كرده است.
خداوند كه سميع وعليم محض است سخنان اهل شقاق و نفاق و گفتههاي مسلمانان را ميشنود و آنچه را در نهان و نهاد هر دو گروه است ميداند.
تفسير
مفردات
شقاق: در اشتقاقِ شقاق اختلاف است. اين واژه اسم مصدر از ريشه شَقَّ يَشُقُّ شَقّاً (شكافتن و دو نيم كردن و جدا ساختن) است و به ناسازگاري و ستيز
236
و عداوتي گفته ميشود كه پس از منازعه و اختلاف و شكافي به وجود ميآيد 1. از همين قبيل است آنچه در آيه مورد بحث آمده است: ﴿وإن تولّوا فإنّما هم في شقاقٍ﴾؛ يعني اگر روي برتابند و پشت كنند جز اين نيست كه در عداوت و ستيزند. تنوين شقاق براي تفخيم و بيان اهميت آن است.
از برخي موارد استعمال اين واژه استفاده ميشود كه در معناي مصدري نيز به كار رفته است؛ نظير ﴿لايجرمنّكم شِقاقي) 2 با توجه به اينكه ياء متكلّم در ﴿شقاقي﴾ مفعولٌ به براي شقاق است، آيه بدين معناست: دشمني با من، شما را بر آن ندارد كه… .
معناي تكويني اين واژه قرار گرفتن در شقّ جداست؛ نظير قرار گرفتن در حدّ جدا در واژه محادّه و جانب جدا در واژه مجانبه، و معناي اخلاقي و اجتماعي آن موضع دشمني گرفتن و قصد فتنه در سر پروراندن است.
شقاق به هر معنايي كه باشد اگر با كلمه «في» به كار رود ظاهر در آن است كه خطر شقاق به منزله چاهي است كه مبتلايان آن در آن فرورفتهاند؛ نظير تعبير ﴿… في ضللٍ) 3 ﴿في سفاهةٍ) 4 ﴿في خوضهم يلعبون) 5 و… برخلاف جايي كه با كلمه «في» به كار نرفته است؛ مانند: ﴿من يشاقِقِ اللهَ و رسولَه فإِنّ الله شديد العقابِ) 6
^ 1 – ـ ر.ك: المصباح، ج 1 ـ 2، ص 319؛ معجم مقاييس اللغه، ج 3، ص 170؛ التحقيق، ج 6، ص 105، «ش ق ق».
^ 2 – ـ سورهٴ هود، آيهٴ 89.
^ 3 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 74.
^ 4 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 66.
^ 5 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.
^ 6 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 13.
237
تناسب آيات
آيه مورد بحث ارتباط مستقيمي با گفتوگوي بين يهود و نصارا و مسلمانان ندارد، بلكه براي بيان برخي از آثار ايمان راستين است، از اينرو حضرت استاد علامه طباطبايي(قدّس سرّه 1) و برخي از مفسران ديگر 2 آن را به مثابه جمله معترضه دانستهاند. البته تناسب آن با سابق و لاحق محفوظ است، به اين بيان:
پس از آنكه در آيه قبل معيار ملّت حنيف و ثمره پيروي از آيين ابراهيمي بيان شد، در اين آيه به نتيجهاي كه در ارتباط با يهود و نصارا بر آن مترتّب ميگردد اشاره شده است؛ به اين صورت كه اگر آنان (يهود و نصارا) از خودمحوريها و تعصّبهاي نژادي دست برداشتند و آنگونه كه شما ايمان آورديد (كه شرحش در آيهقبل آمد) ايمان آوردند، يعني به اسلام ناب معتقد شوند و تفاوتي بين انبيا قائل نشده تسليم همه دستورهاي الهي باشند، در اين صورت هدايت يافتهاند؛ امّا اگر مسائل نژادي و قبيلگي را در مذهب دخالت دادند و بين پيامبران(عليهم السلام) يا بين رهآورد آنان فرق نهادند بدانند كه از حق و از صف مسلمانان جدا شده و به عداوت و ايذا و منازعه آلوده شدهاند.
٭ ٭ ٭
دعوت به پذيرش اصول مشترك
يگانه دين الهي اسلام است: ﴿إنّ الدّين عند الله الإسلمُ) 3 و اسلام همان
^ 1 – ـ الميزان، ج 1، ص 312.
^ 2 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج 1، ص 720.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.
238
است كه خداوند همگان را به پذيرش و اظهار آن فرمان داده است: ﴿قولوا ءَامنّا بالله و… نحن له مسلمون) 1 و هر آييني غير از آن، اسلام نيست، زيرا خداي سبحان پس از آيهاي به همين مضمون 2 ، ميفرمايد: ﴿و من يبتغ غير الإسلم ديناً فلن يُقبل منه) 3 از اينرو به مسلمانان فرمود: اگر اهل كتاب همانند ايمان شما ايمان آورند، مهتدي خواهند بود: ﴿فإن ءَامنوا بمثل ما ءَامنتم به فقد اهتدوا﴾. تعبير به ﴿اهتدوا﴾ در برابر ادعاي باطل يهود و ترساست كه ميگفتند: ﴿كونوا هوداً أو نصَري تهتدوا﴾.
براي اينكه در گفتار، تحميل نشده باشد و اهل كتاب از سر لجاج نگويند ما به آنچه شما ايمان آورديد ايمان نميآوريم، نفرمود «فإن آمنوا بما آمنتم به» و ﴿بمثل…﴾ تعبير فرمود.
تبكيت و تعجيزي كه زمخشري آن را طرح كرده و عدّهاي چون ابوحيان آن را نيكو شمردهاند 4 هرچند محتمل است و در حدّ خود صبغه فنّي دارد ليكن استفاده آن از آيه محتاج عنايت است.
خداي سبحان فرمود: مسلمانان به حقايق ياد شده ايمان دارند و اگر ايمان ديگران نيز مانند ايمان آنان باشد، ايمانشان حق و اينان مهتدياند، از اينرو رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اهل كتاب را به اصول مشترك بين همه شريعتها دعوت كرد: ﴿يأَهلَ الكتب تعالوا إلي كلمةٍ سواءٍ بيننا وبينكم ألاّ نعبد إلاّ الله ولانشرك به شيئاً ولايتّخذ بعضُنا بعضاً أرباباً مّن دون الله) 5 آن حضرت نفرمود اين
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 136.
^ 2 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 84.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 85.
^ 4 – ـ تفسير الحبر المحيط، ج 1، ص 410.
^ 5 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 64.
239
اصول ازآنِ ماست و شما اصول ما را بپذيريد و به آن تكيه كنيد. در واقع مفاد اين آيه شريفه با آيه مورد بحث نزديك است.
ظاهر آيه همان است كه بيان شد؛ ليكن همانگونه كه برخي مفسران، مانند زمخشري يادآور شدهاند، ممكن است محتواي آن از باب «تبكيت» باشد 1 ؛ يعني اگر اهل كتاب به دين حقّي مماثل و مساوي با دين اسلام در صحت و سداد دست يافته، به آن ايمان آوردند، مهتدي خواهند بود اما چون تنها دينِ حق، اسلام است و غير از آن دين حقّي نيست، پس مثلي نيست تا با ايمان آوردن به آن دين مماثل، هدايت يابند.
لازم است عنايت شود كه راز دعوت آنان به ايمان مماثل براي آن است كه مبتلايان به تثنيه: ﴿و قالت اليهودُ عُزَيرٌ ابن الله) 2 و تثليث: ﴿لقد كفر الذين قالوا إنّ الله ثالث ثلَثةٍ) 3 همانند آلودگان وَثَني به قِسْمَت ضيزي و دختر خدا پنداشتن فرشتگان، همگي گرفتار تشبيه، تجسيم، حلول، اتحاد و مانند آناند و چنين تشبيه آلوده هرگز همانند تنزيه طاهر نخواهد بود. وقتي ايمان آنها مماثل ايمان راستين مؤمنان واقعي ميشود كه از تشبيه باطل به تنزيه حق هجرت كنند.
غرض آنكه دعوت الهي با تكريم همراه است؛ يعني چنين نيامده كه «به آنچه ما ايمان آوردهايم مؤمن شويد» تا آنها بگويند: ﴿نؤمنُ بما أُنزل علينا و يكفرون بما وَراءَهُ) 4
^ 1 – ـ الكشاف، ج 1، ص 195.
^ 2 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 30.
^ 3 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 73.
^ 4 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 91.
240
حاصل آنكه:
1. تنها دين حق اسلام و تنها راه اهتدا تديّن و ايمان به آن است.
2. دين حق مماثل ندارد؛ يعني ديني نيست كه با حقيقت اسلام در جامع مشترك ذاتي سهيم باشند و هر دو تحت آن جامع مندرج شوند.
3. سرّ امتناع تماثل و اينكه اسلام ﴿ليس كمثله شيء﴾ است اين است كه در اسلامْ مبدأ و معاد خداست و نبوّت و رسالت عام و خاص نيز محدود و مشخص است و هرگز اين حقايق عيني مماثل ندارند، پس اسلام كه دين حق و قانون صدق است مماثل نخواهد داشت.
4. تديّن افراد به دين واحد، مماثل يكديگر است؛ يعني ايمان هر فردي به اسلام (با همه عناصر محوري آن) مثل ايمان فرد ديگر به آن است، زيرا اين افراد از يك نوعاند و تعريف تماثل بر آن منطبق است.
5. چون تماثل در افرادِ تديّن و مصاديقِ ايمان راه دارد در افرادِ اهتدا و مصاديق آن نيز راه مييابد؛ يعني اگر ايمان آنان مثل ايمان شما بود اهتداي آنها نيز مانند اهتداي شما خواهد بود.
تذكّر: درباره ﴿بمثل ما ءَامنتم﴾ وجوهي ارائه شده؛ مانند: الف. زايد بودن حرف «باء». ب. زايد بودن حرف «باء» و كلمه «مثل»؛ مانند زيادي «كاف» در﴿كعصفٍ مأكول) 1 ج. هيچ يك زايد نبوده و به معناي «بمثل هذا» باشد.وجه سوم بهتر از وجه اول، و وجه دوم از همه ضعيفتر است. توضيح اينكه روح تعبير ﴿بمثل ما ءَامنتم به﴾، به «بمثل إيمانكم» بازميگردد، بنابراين، مرادْ ايمان آوردن به مثلِ متعلقِ ايمانِ مؤمنان نيست تا گفته شود «متعلَّق ايمان مؤمنان الله است و الله، مثل و مانندي ندارد: ﴿ليس كمثله
^ 1 – ـ سورهٴ فيل، آيهٴ 5.
241
شيءٌ) 1 پس «مثل» در آيه مورد بحث زايد است» 2
طبري و شيخ طوسي روايتي را از ابن عباس نقل كردهاند به اين مضمون كه ﴿… بمثل ما ءَامنتم﴾ نگوييد، چون خدا مثل ندارد، بلكه بگوييد «آمَنَوا بالذي آمنتم به»، آنگاه اين روايت را شاذ و مخالف اجماع دانستهاند و گفتهاند: برفرض صحّت، معناي حديث اين است كه آيه مورد بحث را طرزي تأويل نكنيد كه مشعر به وجود مثل براي خداوند باشد، بلكه آن را بر وجه صحيح حمل كنيد 3.
قرائتهاي متعددي نيز در آيه مورد بحث يافت ميشود؛ فخر رازي پس از نقل قول مزبور از ابن عباس، از قاضي آورده است كه ترك قرائت متواتر در موردي كه معنا دشوار ميشود بيوجه است، زيرا كسي كه چيزي را مذهب خود قرار داد براي حمل قرآن بر آن لازم ميشود تلاوت تمام آيات متشابه را دگرگون كند و اين محظور و ممنوع است 4.
از جامع قرطبي برميآيد كه منظور از اختلاف قرائت در مواردي نظير آنچه درباره آيه مورد بحث وارد شده همانا اختلاف تأويل و تفسير است 5 ، بنابراين نميتوان از جهت اختلاف قرائت توهّم تحريف لفظي را روا دانست.
اِعراض اهل شقاق از راه هدايت
همانطور كه بيان شد، راه هدايت يكي است؛ چنانچه يهود و نصارا مانند
^ 1 – ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 11.
^ 2 – ـ الجامع لأحكام القرآن، مج 1، ج 2، ص 133.
^ 3 – ـ جامع البيان، ج 1، ص 443؛ التبيان، ج 1، ص 484.
^ 4 – ـ التفسير الكبير، ج 3، ص 93.
^ 5 – ـ الجامع لأحكام القرآن، مج 1، ج 2، ص 142 ـ 143.
242
ايمان مسلمانان ايمان آورند، آنان نيز مهتدي و با مؤمنان در يك مسيرند وگرنه معلوم ميشود كه آنها سر شقاق دارند؛ نه وفاق. آنان با فاصلهگرفتن از مسلمانان اعضاي جامعه را منشق كرده، با ايجاد شكاف بين خود و ديگران، مؤمنان را در شق و لبهاي از آن و خود را در شق و لبه ديگر قرار دادهاند و در نتيجه خود به دره نفاق افتادهاند: ﴿فإن ءَامنوا بمثل ما ءَامنتم به فقد اهتدوا وإن تولّوا فإنّما هم في شقاق﴾.
اِعراض از مجموع، گاه به اعراض از جميع و گاهي به اعراض از بخشي از آن است. چنانچه كسي هيچ چيز از مجموع، يا تنها بخشي از آن را نپذيرد، تولي و اعراض از مجموع منحيثالمجموع بر رفتار او صادق است.
گفتني است كه اگر آنگونه كه برخي مفسّران احتمال دادهاند «شقاق» مأخوذ از «مشقّت» باشد 1 جمله ﴿فإنّما هم في شقاق﴾ بدين معناست كه اعراضكنندگان بيايمان آزمندانه ميكوشند تا رقيب خود را در مشقت و رنج قرار دهند؛ يعني اين گروه اگر در صراط مستقيم نبودند، در صدد براندازي نظام مستقيم الهياند. و در نتيجه شما را به مشقّت مبتلا ميكنند.
بهرهمندي مؤمنان از كفايت ويژه الهي
در برخي آيات، مانند ﴿و من يشاقق الرسول من بعد ما تبيّن له الهدي و يتّبع غير سبيل المؤمنين نولّه ما تولّي و نُصله جهنّم و ساءت مصيراً) 2 ﴿و من يشاقق الله و رسوله فإنّ الله شديد العقاب) 3 خصوص وعيد و تهديد اهل
^ 1 – ـ التبيان، ج 1، ص 484.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 115.
^ 3 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 13.
243
شقاق بيان گرديد، چنانكه در آياتي ديگر، خصوص وعده به مؤمنان مطرح شده است. اما جمله ﴿فسيكفيكهم الله﴾ مشتمل بر دو مطلب است: يكي وعده نصرت و پيروزي به مسلمانان و ديگري وعيد كافران و تهديد اهل شقاق به شكست.
اصل كلي بهرهمندي مؤمنان از كفايت خاص خداوند اين است كه اگر كسي ﴿عبد﴾ خدا شد، خداي سبحان كارهاي او را كفايت ميكند: ﴿أليس اللهُ بكافٍ عبدهُ) 1 ﴿فإن تولَّوا فقل حسبِي اللهُ) 2 ﴿يأَيُّها النبي حَسبكَ اللهُ و من اتَّبعك من المؤمنينَ) 3
خداي سبحان وعده خود را درباره كفايت مؤمنان انجاز ميفرمايد و اين وعده، كه با فعلمضارع دال بر استمرار بيان شده: ﴿فسيكفيكهم الله﴾ همچنان ادامه دارد و خداوند با كمكهاي مادي و معنوي خود، مؤمنان را كفايت ميكند.
تذكّر: 1. كفايت دشمنان به لحاظ دشمني آنهاست، نه به جهت ذات آنان، پس كفايت منسوب به ذات آنها به لحاظ وصف ممتاز عداوت ايشان است؛ يعني ﴿فسيكفي شقاقهم) 4
2. با اعلام به اينكه دشمنان اسلام در شقاق و عنادند زمينه نگراني مسلمانان فراهم شد، زيرا آنها از لحاظ جمعيّت، امكانات تهاجمي، توطئه داخلي و خارجي و… بسيار نيرومند بودند؛ امّا با وعده الهي به كفايت نه تنها
^ 1 – ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 36.
^ 2 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 129.
^ 3 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 64.
^ 4 – ـ تفسير البحر المحيط، ج 1، ص 410.
244
زمينه اضطراب برطرف شد، بلكه وسيله طمأنينه و سكينت دل فراهم گرديد.
3. اين سنّت الهي مخصوص نسل معيّن يا عصر و مصر ويژه نيست، بلكه در هر زمان و در هر زمين و با هر زباني كه گفتوگو كنند اگر مسلمان راستين بودهاند مشمول وعده تخلّف ناپذير الهي خواهند بود.
4. مواردي از كفايتهاي خاص الهي در قرآن كريم آمده است كه برخي از آنها در مبحث اشارات و لطايف بازگو خواهد شد. با بيان برخي از نمونههاي فراوان كفايت الهي پاسخ بعضي از ملحدان داده ميشود، زيرا گروه الحاد در معجزه بودن وعده كفايت: ﴿فسيكفيكهم الله﴾ اعتراض داشتند كه چنين گفتاري از رهبران جامعه رواج دارد. آنان به اميد پيروزي بر رقيب چنين نويدي را به پيروان خود خواهند داد 1 ، زيرا همانگونه كه طبري و شيخ طوسي و شيخ طبرسي نيز يادآور شدهاند 2 بعد از ثبوت اعجاز قرآن حكيم، در حق بودن چنين وعدهاي كه به صورت گزارش غيبي از آينده قطعي است ترديد نخواهد بود و با صرف نظر از اعجاز قرآن وعده قطعي در شرايط سخت و نامساعد و تحقق آن موعود در منظر دشمنان عنود كه براي هرگونه كشف خلافي لحظه شماري ميكردند، نشان آگاهي مقتدرانه از آينده مبهم است و همين علم غيب از يك سو و قدرت قاهر داشتن از سوي ديگر نشان نبوت است.
كفايت خداي سميع و عليم
«سميع» و «عليم» از اسماي حسناي الهي است؛ خدايي كه سميع و عليم محض است سخنان اهل شقاق و نفاق و نيايشهاي مسلمانان را ميشنود و
^ 1 – ـ التفسير الكبير، ج 2، ص 85.
^ 2 – ـ جامع البيان، ج 1، ص 444؛ التبيان، ج 1، ص 484؛ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 406.
245
آنچه را در نهان و نهاد هر دو گروه است ميداند: ﴿وهو السميع العليم﴾.
مسئله استقلال سميع و بصير از عليم يا اندراج اين دو تحت عنوان عليم، مبحث خاصي را در فنّ اسما و در حكمت و كلام به خود اختصاص داده است. برخي از مفسران از يادكرد عنوان عليم بعد از ذكر سميع چنين استظهار كردهاند كه معناي سميع غير از علم به مسموعات است 1. داوري نهايي آن بر عهده فن حكمت است.
اشارات و لطايف
1.تهديد اهل شقاق به كيفر شديد
قرآن كريم در موارد متعددي به مسئله «شقاق» پرداخته و اهل شقاق را تهديد كرده است. آنچه در اين باره در آيه مورد بحث آمده: ﴿فإنّما هم في شقاق﴾ صغرايقياسي است كه كبراي آن در آيات ديگر بيان شده است؛ مانند ﴿ومن يشاقِقِ الرَّسولَ من بعد ما تبيّن له الهدي ويتبع غير سبيل المؤمنين نُوَلّه ما تولّي ونُصْلِه جهنّم و ساءت مصيراً) 2 كسي كه از حق اعراض كند خداوند زمام وي را گرفته او را تا لبه پرتگاه دوزخ ميبرد: ﴿نولّه ما تولّي ونصله جهنّم﴾، زيرا انسان هر راهي را برگزيند و به هر سمت برود، حتي به سوي جهنّم، هرچند رونده مختار خود اوست ولي برنده وي خداست: ﴿ولكلٍّ وجهةٌ هو مُوَلّيها فاستبقوا الخيْرتِ) 3
^ 1 – ـ التفسير الكبير، ج 4، ص 85.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 115.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
246
اين كبرا كه تهديد اهل شقاق به حبط اعمال، عذاب جهنم و گرفتاري به عقوبت شديد است، در آياتي ديگر همراه با برخي صغريات آن ذكر شده است: ﴿ذلك بأنّهم شاقّوا الله ورسوله ومن يشاقق اللهَ ورسولَهُ فإنّ الله شديدُ العقاب) 1 ﴿إنّ الذين كفروا وصدّوا عن سبيل اللهِ وشاقُّوا الرسولَ من بعد ما تبيّن لهم الهدي لن يضرّوا اللهَ شيئاً وسيُحبِط أعملهم) 2 ﴿ذلك بأنّهم شاقّوا اللهَ ورسولَه ومن يشاقِّ اللهَ فإنّ الله شديد العقاب) 3 برخي از اين آيات درباره مشركان است؛ ليكن در شمول كبراي مزبور بر كسي كه صف خود را از اسلام جدا كرده و مشاقق است فرقي ميان اهلكتاب و مشركان نيست.
2. كفايتهاي ويژه الهي
پيشرفت همه پيامبران و اديان الهي با امدادهاي غيبي بود، نه شمشير، اگرچه اندك همت و حركتي از اين سو لازم است. كفايت الهي و امداد غيبي، گاه تأثير مادي دارد؛ مانند برانگيختن طوفان شن براي برهمزدن و درهمشكستن امكانات و تجهيزات دشمن، چنانكه در جنگ احزاب واقع شد، و گاه تأثير معنوي دارد؛ مانند آرامش بخشيدن به دلهاي مؤمنان و تثبيت اَقدام آنان و القاي رعب و هراس در دلهاي كافران و مشركان، چنانكه خداي سبحان فرمود: ﴿إذ يوحي ربّك إلي الملئِكةِ أَنّي معكم فثبّتوا الذين ءَامنوا سأُلقي في قلوب الذين كفروا الرُّعبَ﴾.4
^ 1 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 13.
^ 2 – ـ سورهٴ محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 32.
^ 3 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 12.
247
در قرآن كريم موارد متعددي از كفايتهاي خاص الهي گزارش شده است. در اينجا به برخي از آن موارد اشاره ميشود:
1. پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آغاز رسالت خود مأمور به دعوت سرّي بود، نه علني. پس از آنكه فرمان يافت تا دعوت خود را علني كند، خداي سبحان وعده داد كه شرّ مشركان و استهزاكنندگان را از او دور دارد و او را كفايت كند: ﴿فاصْدَعْ بما تؤمَرُ وأعرض عن المشركين٭ إنّا كفينك المستهزءِينَ) 1
2. در جنگ بدر كه براي مسلمانان از راههاي عادي پيروزي ميسور و ممكن نبود، خداوند با فرشتگان آنان را كفايت كرد، به گونهاي كه خود متوجه چگونگي حصول پيروزي نشدند: ﴿ولقد نَصَركُم اللهُ ببدرٍ وأنتم أذلّةٌ فاتّقوا الله لعلّكم تشكرون٭ إذ تقول للمؤمنين ألن يكفِيَكم أن يُمِدَّكم ربّكم بثَلثةِ ءَالفٍ من الملَئِكةِ منزلين) 2
3. خداوند در جنگ احزاب نيز با تشديد سردي هوا و ارسال طوفاني نهچندان سهمگين و افكندن هراس در دلهاي كافران، مؤمنان را به گونهاي كفايت كرد كه مشركان بدون جنگ و درگيري نظامي، متواري شدند: ﴿وردَّ اللهُ الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيراً وكفي الله المؤمنين القتالَ) 3 اندك جنگجوياني هم كه پيش از اين با عبور از خندقْ مبارز ميطلبيدند در پي هلاكت عمرو بن عبدِوَدّ به دست اميرمؤمنان(عليه السلام) با هراسْ از ميدان مبارزه فرار كردند.
^ 1 – ـ سورهٴ حجر، آيات 94 ـ 95.
^ 2 – ـ سورهٴ آل عمران، آيات 123 ـ 124.
^ 3 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 25.
248
بحث روايي
1. ضرورت تحصيل ايمان همگون با ايمان ائمّه(عليهم السلام)
عن أبي جعفر(عليه السلام) في قوله عزّ وجلّ: ﴿قولوا ءَامنّا بالله و ما أُنزل إلينا) 1 قال: ﴿إنّما عني بذلك عليّاً و فاطمة و الحسن و الحسين(عليهم السلام) و جرت بعدهم في الأئمّة، ثمّ يرجع القول من الله في الناس، فقال: ﴿فإن ءَامنوا﴾ يعني النّاس ﴿بمثل ما ءَامنتم به﴾ يعني عليّاً و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة(عليهم السلام) ﴿فقد اهتدوا و إن تولّوا فإنّما هم في شقاق﴾ يعني الناس) 2
اشاره: اين روايت در بحث روايي آيه قبل گذشت، به ذيل آن رجوع شود.
2. كفر اهل شقاق
روي عن الصادق(عليه السلام) [في قوله عزّ و جلّ: ﴿فإنّما هم في شقاق﴾] أنّه قال: ﴿يعني في كفرٍ) 3
اشاره: اين حديث ناظر به حيثيت كلامي تولّي از دين، اعراض از اسلام و سرپيچي از راه انبياست؛ امّا حيثيت فقهي و حقوقي يا سياسي و اجتماعي شقاق و عداوت برعهده ادلّه ديگر است كه برخي از آنها در قرآن و بعضي در روايات آمده است و تاريخ نيز آنها را تأييد ميكند.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 136.
^ 2 – ـ الكافي، ج 1، ص 415 ـ 416؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 62، با اندكي تفاوت.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 406.
249
بازدیدها: 362