قل أتحاجّوننا في الله وهو ربّنا وربّكم ولنا أعملنا ولكم أعملكم ونحن له مخلصون (139)
گزيده تفسير
براي پيروان راستين اديان توحيدي مجالي نيست تا با يكديگر درباره تصميمهاي مبدأ احتجاج كنند، زيرا اولاً معبود همه آنان يكي است. ثانياً نسبت آن خداي يگانه به پيروان همه اديان يكسان است. ثالثاً رابطه همگان با آن مبدأ همسان است.
عمل، خواه صلاح يا طلاح، هم در دنيا و هم در آخرت به عامل خويش اختصاص دارد و همه موحدان با عمل صالح خود به خداوند مرتبط هستند و به او نزديك ميشوند و جز عمل صالح معيار ديگري براي ارتباط و تقرب به او نيست.
بر اين اساس، هيچگونه ارتباط ويژهاي بين مدّعيان پيروي كتابهاي آسماني پيشين و خداي سبحان نيست، بلكه آنها در اعتقاد و عبادات مشرك هستند و تنها مسلمانان مخلصانه او را ميپرستند و اخلاص آنان ثبات و دوام دارد.
تفسير
تناسب آيات
آيات 139 141 نيز همانند سه آيه قبل، از اين ادّعاي يهود و نصارا كه تنها
258
دين معتبر نزد خداوند، دين آنان است جواب ميدهد؛ در آيه مورد بحث ميفرمايد: شما خود را از ديگران به خداوند نزديكتر پنداشته و نزول وحي و هدايت بر ديگران را بعيد ميدانيد؟ در حالي كه اوّلاً اگر خداوند ربّ و خالق و رازق شماست ربّ و خالق و رازق ما نيز هست و ثانياً اگر شما اعمالي داريد و از طريق اعمالتان تقرّبي به خدا پيدا ميكنيد ما نيز اعمالي داريم كه ميتواند معيار تقرب ما و عنايت خاص خدا واقع شود و ثالثاً ما به اين اكرام و عنايت، شايستهتريم، زيرا ما اخلاص داريم و از شرك در عقيده و عمل مبرّاييم، در حالي كه شما به شرك مبتلا هستيد.
در آيه بعد و در ادامه ابطال اين ادّعاي آنان كه انبياي بزرگي چون ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب(عليهم السلام) يهودي يا نصراني بودند ميفرمايد: آيا شما آگاهتريد يا خدا؟ اگر خدا را آگاهتر ميدانيد او به شما خبر ميدهد (چنانكه در آيات قبل گذشت) كه آن بزرگواران از آيين شركآلود يهوديت و نصرانيّت منزّه بودند.
در سومين آيه گويا ميفرمايد: فرضاً اين انتساب، درست باشد و ابراهيم و اسماعيل و… يهودي يا نصراني بودند ولي اين نسبت براي شما چه سودي دارد؟! معيار سعادت و شقاوت و ثواب و عقابِ هر شخص يا امّتي، اعمال خود آنهاست.
٭ ٭ ٭
احتجاج درباره خدا
يهوديت و مسيحيت به ظاهر در شمار اديان توحيدي و ابراهيمي و پيروان آنها در زمره موحداناند، از اينرو خداي سبحان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود بگو: آيا با ما درباره اصل معبود بودن خدا احتجاج ميكنيد: ﴿قل أتحاجّوننا في الله﴾.
259
هرگونه احتجاج و جدال بايد عالمانه باشد و منشأ آن علم، يا وحي الهي است يا برهان عقلي هماهنگ با وحي و يا نقل معتبر از علوم وحياني. جدالي كه مستند به هيچ يك از اين راههاي علمي نباشد عقلاً و نقلاً قابل اعتنا نيست: ﴿و من الناس من يجدِلُ في الله بغير علمٍ و لا هدي و لا كتبٍ منير) 1 آنچه از مشركان مجادل رسيده است كه «فرشتگان دختران خدايند» 2 «اگر پيامبري از خدا فرستاده شود بايد فرشته باشد» 3 «اگر پيامبر فرستاده از جنس بشر بود بايد سرمايه دار معروف باشد»: ﴿لولا نزّل هذا القرءان علي رجلٍ من القريتين عظيم) 4 همگي از قسم جدال غير قابل اصغاء است.
به هر تقدير، احتجاج درباره خداي سبحان، تنها در سه صورت رواست:
1. هرگاه عبادت كنندگان داراي دو معبود و پروردگار جداگانه باشند. در اين صورت هر يك از آنان ميتواند مدّعي استحقاق معبود خود براي پرستش و نفي صلاحيت ديگري باشد؛ مانند احتجاج حضرت ابراهيم(عليه السلام) با بتپرستان، زيرا معبود وي الله و معبود قوم او اوثان و اصنام و ستاره و مانند آن بود: ﴿و حاجَّهُ قومُه قال أَتُحجُّونّي في الله و قد هدينِ و لاأخاف ما تشركون به إلاّ أن يشاء ربّي شيئاً وسع ربّي كلَّ شيءٍ علماً أفلاتتذكّرون) 5 چنين احتجاجي معقول است، اگرچه سخن بتپرستان غيرمبرهن و حجّت آنان باطل است.
رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز بر همين اساس در مسئله توحيد با وثنيهاي حجاز كه به
^ 1 – ـ سورهٴ حج، آيهٴ 8.
^ 2 – ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 40.
^ 3 – ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 24.
^ 4 – ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 30.
^ 5 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 80.
260
ارباب متفرق معتقد بودند و ربوبيت خداي سبحان را باور نداشتند احتجاج ميفرمود: ﴿قل ءَامنت بما أنزل الله من كتبٍ وأمرت لأعدل بينكم الله ربّنا وربّكم لنا أعملنا ولكم أعملكم لاحجّة بيننا وبينكم اللهُ يجمع بيننا وإليه المصير٭ والذين يحاجّون في الله من بعد ما استجيب له حجّتهمْ داحضةٌ عند ربّهم وعليهم غضبٌ ولهم عذابٌ شديدٌ) 1 بنابراين، موحد ميتواند با وثني احتجاج كند، اگرچه حجّت وثني و بتپرست، داحض و هالك و باطل است و حجّت مسلمان و موحد، حق و رساست: ﴿فللّه الحجةُ البلغةُ) 2
2. پروردگار هر دو گروهْ يكي است؛ ليكن نسبت او به يكي از دو گروه بهتر و نزديكتر از نسبت او به گروه ديگر باشد. در اين فرض نيز هر يك از آنان ميتواند بر نزديكتر بودن خداوند به گروه خود احتجاج كند.
3. يكي از احتجاجكنندگان داراي مزيّتي نزد خداوند و گروه ديگر فاقد آن ويژگي و مزيت باشد. اين در صورتي است كه ارتباط هر فرد يا گروهي با خداي سبحان براساس قانون و ضابطهاي مستقل و جداگانه باشد.
پس اگر معبود هر دو گروه يكي بود و نسبت آن مَعْبود (خداي) يگانه به اين دو صنف نيز يكسان بود و هيچ امتياز قانوني هم بين گروهها نبود و رابطه آنها با آن مبدأ يگانه همسان بود، مجالي براي احتجاج نيست، زيرا اصلاً نزاعي وجود ندارد تا يكي مدعي و ديگري منكر باشد و صورت احتجاج ترسيم شود.
در مباحث پيشين داعيه اهل كتاب در نزديك انگاشتن خود به خداي سبحان، بسان نسبت فرزند به پدر، و نيز قراردادن بهشت در احتكار و انحصار
^ 1 – ـ سورهٴ شوريٰ، آيات 15 ـ 16.
^ 2 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 149.
261
خود بازگو شد. خداي سبحان، هم آن داعيه بنوّت و فرزندي تشريفي را بيپايه دانست و هم پندار انحصار را باطل و رد كرد و فرمود: اساس دين، تحقيق علمي است؛ نه اُمنيّه. سخن غيرمبرهن، اُمنيّه است و توقع بيجا پذيرفتني نيست: ﴿وقالت اليهود والنَّصري نحن أبنؤُا الله وأحبّؤُهُ قل فلم يعذّبُكم بذنوبكم بل أنتم بشرٌ ممّن خلق) 1 ﴿وقالوا لن يدخل الجنّة إلاّ من كان هوداً أو نصَري تلك أمانيّهم قل هاتوا بُرهنَكم إن كنتم صدِقينَ) 2
رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به يهوديان و مسيحيان فرمود: ربّ همه ما يكي است: ﴿هو ربّنا وربّكم﴾، همچنين نسبت آن پروردگار يگانه و فيض او به همگان يكسان است: ﴿الرحمنُ علي العرشِ استوي) 3 پس نسبت خداوند به يك گروه نزديكتر از نسبت او به گروه ديگر نيست. معيار و ضابطه ارتباط بندگان با خداي سبحان نيز مشخص و يكسان است؛ هر گروهي با عمل خود به خدا مرتبط هستند: ﴿لنا أعْملنا ولكم أعْملكم﴾؛ هيچ فرد يا گروهي داراي معياري متفاوت، ممتاز و جداگانه و مزيّتي برتر در اين ارتباط نيست، زيرا همگي با عملِ صالح خود، به خداوند نزديك ميشوند.
حاصل اينكه نه در وحدت و كثرت معبودْ امتيازي هست، نه در نسبت معبود تفاوت و نه در حال عابد تمايز، بنابراين، بين موحدان، مجالي براي ادعاي برتري يكي از معبودها يا پيوند ويژه وي به يكي از دو گروه يا داعيه تقرب خود و بُعد ديگري نيست تا كسي درباره معبود احتجاج كرده، براي اثبات مدعاي خود دليل اقامه كند.
^ 1 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.
^ 3 – ـ سورهٴ طه، آيهٴ 5.
262
نكته: سرّ اختصاص خطاب در آيه مورد بحث به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اين است كه آن حضرت مسئول محاوره، محاجّه و نقض و ابرام ادله در مسائل اعتقادي و مانند آن بوده است، از اينرو با دستورهاي قبلي كه با ﴿قولوا) 1 آغاز ميشد فرق دارد. البته اصل حِجاج، جدال و گفتمان علمي مخصوص آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيست و از اينرو بعد از امر اختصاصي ﴿قل﴾، عمومي بودن محاجّه مطرح شد: ﴿أتحاجّوننا في الله…﴾؛ برخلاف آنچه حضرت ابراهيم(عليه السلام) به تنهايي به آن مبتلا بود كه در آنجا صدر و ساقه آيه به صورت مفرد بيان شده است: ﴿و حاجَّهُ قومُهُ قال أتحجُّونّي في الله) 2
اختصاص عمل به عامل
پيام ﴿لنا أعملنا و لكم أعملكم﴾، كه از تقديم خبر نيز استفاده ميشود، نظير ﴿لكم دينكم و لي دين) 3 اين است كه عمل مختص عامل است و هرگز از كار ما آسيبي به شما نميرسد، زيرا خير و شرّ سلف و خلف و صالح و طالح به يكديگر واصل نميشود. چنين تعبيري منصفانه است؛ مانند: ﴿و إنّا أو إيّاكم لعلي هدي أو في ضَللٍ مبين) 4
نكته ديگر آنكه عمل صلاح يا طلاح به هر صورت در آيد همان عمل است و به همان عامل اختصاص دارد، پس اگر حقيقت عمل در معاد به وضع خاص ظهور كرد در همان صحنه نيز صادق است كه ﴿لنا أعْملنا…﴾ و نيازي نيست گفته شود «لنا جزاء أعمالنا و لكم جزاء أعمالكم».
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 136.
^ 2 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 80.
^ 3 – ـ سورهٴ كافرون، آيهٴ 6.
^ 4 – ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 24.
263
ايمان مشوب اهل كتاب
همگان در اصل اختصاص عمل به عامل مشتركاند؛ ولي امتياز موحّدان از ديگران بعد از اشتراك در جنس عام مزبور به فصل خاص «اخلاص» است كه مايه ﴿ليميزَ اللهُ الخبيثَ من الطَّيِّبِ) 1 و ﴿و امْتزوا اليوم أيّها المجرمون) 2 ميشود و همين اخلاصِ ثابت و باقي كه ثبات و دوام آن از اسميّه بودن جمله استظهار ميشود مايه بركتهاي فراوان است. البته اخلاص در قلمرو نيّت است كه حُسن فاعلي را تأمين ميكند و آنچه به اقليم منويّ بازميگردد داشتن نصاب حُسن فعلي است.
اخلاص از آن جهت كه سرّي از اسرار غيبي است هم تحرير آن صعب و هم تحصيل آن مستصعب است. برخي ترك عمل خير را براي پرهيز از گفتار مردم ريا و انجام عمل را براي آنان شرك دانستند. بعضي انجام عمل صالحِ ناصحْ و خالص را همانند بيرون آوردن شير شفاف و صاف از دو جدار فرث و دم دشوار معرفي كردند 3.
پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) پس از نفي وجود هرگونه ارتباط ويژهاي بين اهل كتاب و خداي سبحان و نيز سلب ابتلاي مسلمانان به محروميتي خاص كه يهود و نصارا از گرفتاري به آن مصون مانده باشند: ﴿لنا أعملنا ولكم أعملكم﴾، در بياني تعريضآميز فرمود: اين در حالي است كه شما در اعتقادات و عبادات مشركيد و ما مخلص هستيم: ﴿ونحن له مخلصون﴾.
^ 1 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.
^ 2 – ـ سورهٴ يس، آيهٴ 59.
^ 3 – ـ تفسير البحر المحيط، ج 1، ص 413.
264
آنان كه ميگويند: عزير و مسيح پسران خدا هستند: ﴿وقالت اليهود عزيرٌابن الله وقالت النَّصري المسيحابن الله) 1 ايمان آنها مشوب است و مخلص نيستند، زيرا از برخي جهات همانند مشركان وَثَنياند كه ميپنداشتند فرشتگان دختران خدايند 2 ، در حالي كه خداوند ﴿لم يلد و لم يولد) 3 است؛ نه دختر دارد كه مشركان ميگفتند؛ نه پسر دارد كه يهودان و ترسايان ميپنداشتند.
خداي سبحان دين خالص و واصب و تام را ميپذيرد: ﴿ألا لله الدين الخالصُ) 4 ﴿وله الدّين واصباً) 5 اينكه «دينِ منزهِ از شوب و آلودگي، ازآنِ خداست» ناظر به كيفيت دين، و اينكه «دينِ واصب و تام، يعني سراسر دين، ازآنِ اوست» ناظر به كمّيت دين است؛ يعني همه دين را خداي سبحان بايد تنظيم كند.
بحث روايي
1. سرّ و وديعه الهي
عن حذيفةبن اليمان، قال: سألت النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عن الإخلاص ما هو؟ قال: «سألت جبريل(عليه السلام) عن ذلك، قال: سألت ربّ العزة عن ذلك، فقال: هو سرٌّ من سرّي استودعته قلب من أحببته من عبادي» 6
^ 1 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 30.
^ 2 – ـ تفسير القمي، ج 2، ص 333.
^ 3 – ـ سورهٴ اخلاص، آيهٴ 3.
^ 4 – ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
^ 5 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 52.
^ 6 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 409.
265
اشاره: آنچه كه از شهادت و ظهورْ گذشته به غيب و بطون برسد، سرّ است. سرّ، حرم امني است كه بيگانه، مانند خاطرات نفساني و شيطاني را به آن راهي نيست. اخلاص، از اسرار الهي است كه جز در قلب حبيب خدا نميگنجد. خداوند اين سرّ را به عنوان وديعه در قلب محبوب خود ميگذارد. ممكن است كسي محبّ خدا باشد اما محبوب او نباشد و چون به مقام محبوبيت نرسيده امين و حافظ آن سرّ نيست، از اينرو به مرحله اخلاص راه نمييابد.
توضيح اينكه صراط مستقيم، مقاطع و مراحلي دارد كه بايد آنها را يكي پس از ديگري گذراند. كسي كه از منطقه و محدوده خوف و طمع گذشت وارد وادي دامنهدار محبت ميشود. او در اين وادي نيز بايد مراحلي را بپيمايد تا از مرحله «محبّ خدا بودن» كه نيمي از راه است به مرحله «محبوب خدا بودن» كه فخر و كمال نهايي انسان است، برسد. البته محبوب شدن داراي درجات بيشمار است و هرگز كسي به آن مرحله نهايي كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بدان نايل شد نميرسد.
سالكاني كه خداي سبحان را «خوفاً من النّار» يا «شوقاً إلي الجنّة» عبادت كرده و در محدوده خوف و طمع كار و عبادت ميكنند: ﴿يدعون ربَّهم خوفاً وطمعاً) 1 در وادي محبت قدم نخواهند گذاشت. دوستان خدا ميدانند كه خداي سبحان آنها را از دوزخ ميرهاند و به بهشت ميرساند؛ ليكن آنان خدا را براي اين عطاي معلوم عبادت نميكنند.
خداي سبحان ويژگيها و منازل و نشانههاي منطقه محبّت را مشخص و
^ 1 – ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.
266
محبوبهاي خود را چنين معرفي ميكند: ﴿إنّ الله يحبّ المحسنين) 1 ﴿إنّ الله يحبّ التَّوّبينَ ويحبّ المتطهرين) 2 ﴿فإنّ اللهَ يحبُّ المتقين) 3 ﴿والله يحبّ الصّبرين) 4 ﴿إنّ الله يحبّ المتوكلين) 5 ﴿إنّ الله يحبّ المقسطين) 6 ﴿والله يحبّ المطَّهّرين) 7 و ﴿إنّ الله يحبُّ الذين يقتلون في سبيله صفاً كأنّهم بنينٌ مرصوصٌ) 8
براي حبيب الله شدن بايد در پي «حبيب الله»، يعني رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) حركت كرد: ﴿إن كنتم تحبّون اللهَ فاتّبعوني يحبِبكم الله) 9 انسان آنگاه كه محبوب خدا شد در آسايش است، چون چيزي كه نفاد پذير است مورد علاقه او نيست و چيزي كه مورد علاقه اوست زوالپذير نيست. در اين حال آثار لطف خدا كه محبّ است در محبوب كه همان سالك واصل باشد ظهور ميكند.
بر اساس روايت ياد شده، وادي محبت سرزمين اخلاص است، از اينرو تا كسي محبوب خدا نشود از اخلاصِ تام سهمي ندارد. همانگونه كه محبوب شدن درجاتي دارد اخلاص هم داراي درجاتي است. در اين وادي دامنهدار نيز سالك براي اينكه از مرحله «مخلِص» بودن به مرتبه «مخلَص» بودن برسد بايد
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 195.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 222.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 76.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 146.
^ 5 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 159.
^ 6 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 42.
^ 7 – ـ سورهٴ صف، آيهٴ 4.
^ 8 – ـ سورهٴ صف، آيهٴ 4.
^ 9 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 31.
267
مراحلي را بپيمايد تا جزء ﴿من عبادنا المخلَصين) 1 و از كساني شود كه «قد أخلص لله فاستخلصه» 2
مخلَصان (به فتح) در امن محض هستند، از اينرو وساوس شيطاني و مانند آن به حريم آنان راه ندارد و در قيامت كه همگان احضار خواهند شد، از احضار در آن روز مصون و منزهاند: ﴿فإنّهم لمُحْضرون٭ إلاّ عباد الله المخلَصين) 3
برترين وصفي كه در قرآن كريم براي مخلَصان (به فتح) ذكر شده اين است كه تنها آنان مجازند خدايي را كه صفاتش عين ذات اوست وصف كنند. اين از آنروست كه بر اثر قرب نوافل و فرائض در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در صفتي كه عين ذات است ـ فهم آنان فهم خدايي و زبانشان زبان خدا شده و در وصف خداي سبحان هرچه بگويند حق است: ﴿سُبحنَ الله عمّا يصفون٭ إلاّ عبادَ الله المخلَصين) 4
تذكّر: رهايي عقل نظري از قيد وهم و بند خيال و رسيدن آن به واقعيت ناب به ويژه درباره خداي سبحان بدون تهذيب روح مستبعد است؛ ولي اگر همراه با تزكيه نفس باشد و در ظلّ قرب فرائض و پرتو قرب نوافل به مقامي برسد كه خداوند در مقام فعلْ مجاري ادراكي و تحريكي او را تأمين كند كاملاً مستقرب است. غرض آنكه طبق بحثهاي تفسيري هيچكس حق وصف كردن خداوند را ندارد، مگر بندگان مخلَص (به فتح) و ظاهر اخلاص بنده: ﴿عباد
^ 1 – ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
^ 2 – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 87، بند 7.
^ 3 – ـ سورهٴ صافّات، آيات 127 ـ 128.
^ 4 – ـ سورهٴ صافّات، آيات 159 ـ 160.
268
الله المخلَصين﴾ براساس تعليق حكم بر وصف همانا خلوص بندگي اوست كه وي را مخلِص (به كسر) ميكند و در بين بندگان مخلِص (به كسر) عدهاي مخلَص (به فتح) ميشوند كه سهم عقل عملي و عقد قلبي آنان در رسيدن به خلوص بيش از سهم عقل نظري يا لا اقل مساوي آن باشد.
2. معيار تشخيص نيل به حقيقت اخلاص
عن النبيص: «إنّ لكلّ حقٍّ حقيقة وما بلغ عبد حقيقة الإخلاص حتي لايحبّ أن يحمد علي شيء من عمل الله» 1
ـ قال أبو عبدالله (عليه السلام): ﴿الإبقاء علي العمل حتّي يخلص أشدّ من العمل، و العمل الخالص: الّذي لاتريد أن يحمدك عليه أحدٌ إلاّ الله عزّوجلّ) 2
اشاره: برخي افراد بدون آنكه كاري كنند، دوست دارند در برابر كارِنكرده محمود و ممدوح شوند: ﴿ويحبّون أن يُحمدوا بما لم يفعلوا فلاتحسبنّهم بمفازةٍ من العذاب) 3 عدّهاي نيز نيكوكارند و علاقه دارند در برابر كار خير خود حمد و مدح شوند. اينان برجستهتر از گروه نخست هستند؛ ليكن هنوز به مقصد نرسيدهاند. بالاتر از آنان كساني هستند كه محمود شدن يا نشدن در برابر نيكوكاريها برايشان يكسان است. برتر از همه اين افراد، كسانياند كه دوست ندارند در برابر كاري كه براي خداوند كردهاند ستايش و مدح شوند و سالكِ صالح هرگز به وادي اخلاص نميرسد، مگر اينكه چنين باشد: «لايحبّ أن يحمد علي شيء من عمل الله».
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 409.
^ 2 – ـ الكافي، ج 2، ص 16.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 188.
269
شيطان همواره انسان را هدف تيرهاي خود قرار ميدهد؛ ليكن بهترين و مطمئنترين فرصت براي تهاجم شيطان، زماني است كه كسي گرفتار عُجب و خودپسندي و خودبسندي شده و مدح و ثناگويي و تملق ديگران را درباره خود دوست بدارد: «وإيّّاك والإعجاب بنفسك والثقة بما يعجبك منها وحبّ الإطراء، فإنّ ذلك من أوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يكون من إحسان المحسنين» 1 كسي كه مدح ديگران خوشايند اوست مانند شخص تخديرشدهاي است كه تا به هوش نيايد، اصابت پياپي تيرها را احساس نميكند.
رسيدن به حقيقت اخلاص، بسيار دشوار است. آن همه سوز و گداز معصومان(عليهم السلام) كه از مخلَصان بودند گواه دشواري گذر از اين عقبه كئود است. آنان كه در قوس نزولْ نورند، براي بازگشت به گلستاني كه از آن آمدهاند بايد از خارستان دنيا بگذرند و سالك متكامل تا ننالد از اين عالم انباشته از خار و تيغ به سلامت بيرون نميرود، زيرا تنها اسلحه سالكان در ميدان جهاد با نفس و شيطان، گريه است: «وسلاحه البكاء» 2
هركه درياهاي اشكش حاصل است گو بي كه درخور اين منزل است
وانكه او را ديده خونبار نيست گو برو كو را بَرِ ما كار نيست 3
شيطان را با شمشير و مانند آن نميتوان طرد كرد. آنگاه كه سالك ضجّه زد و خود را نديد، شيطان كنار ميرود. كسي كه اسلحه ندارد، يعني اهل دعا و مناجات و ناله و لابه نيست، اسير ميشود؛ اما آن كه مسلح است با فتح و
^ 1 – ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 53، بند 145.
^ 2 – ـ مصباح المتهجد؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
^ 3 – ـ منطق الطير، ص 296.
270
پيروزي يا شهادت به مقصد ميرسد.
روي گردآلود بَر زي او كه اندر كوي او
آبروي خود بريا گر آبروي خود بري 1
3. هوسمداري غير مخلصان
عن علي أميرالمؤمنين(عليه السلام): ﴿لو ارتفع الهوي لأنف غير المخلص من عمله) 2
اشاره: گرفتاري بسياري از افراد به برخي اوهام، مانند محمود شدن در جامعه، ياد شدن با عناوين و القاب و… چنان است كه اگر هوا و هوس را از جوامع بردارند، اينان دست از كار خير كشيده و منزوي ميشوند. اين همان بتپرستي دروني است. برخي افراد، به ويژه كساني كه عمري را در خدمت دين گذرانده و ظواهر ديني را رعايت ميكنند، بر اثر همين روح شرك آلودْ خود را با بدان و مشركان سنجيده و همچون يهوديان و مسيحيان كه ميگفتند: ﴿لنيدخل الجنّةَ إلاّ من كان هوداً أو نَصَري) 3 خود را اهل نجات ميپندارند، در حالي كه اگر حجابها كنار رود يا آنان اهل حساب و انصاف باشند خواهند ديد كه كاري را با اخلاص براي خداوند نكردهاند، از اينرو از انصاف به عنوان برترين عمل ياد شده است: «سيد الأعمال إنصاف الناس من نفسك و مؤاساة الأخ في الله و ذكر الله عزّ وجلّ علي كلّ حال» 4
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ ديوان حكيم سنايي.
^ 2 – ـ شرح غرر الحكم، ج 5، ص 111.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.
^ 4 – ـ الكافي، ج 2، ص 145.
271
بازدیدها: 182