تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد هفتم، سوره بقره، آيه145

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد هفتم، سوره بقره، آيه145

يهود و نصارا قبله يكديگر را نيز قبول ندارند، زيرا هر يك از اين دو گروه، منحصراً خود را حق دانسته و ديگران‌را مطلقاً بر باطل مي‌داند و تخطئه مي‌كند.

ولئِن أتيت الذين أُوتوا الكتبَ بكل ءايةٍ مّا تبعوا قبلتك وما أنت بتابعٍ قبلتهم وما بعضُهم بتابعٍ قبلةَ بعضٍ ولئِن اتّبعْت أهواءهم من بعد ما جاءك من العلم إنّك إذًا لّمن الظّلمين(145)

گزيده تفسير
قبله هر ملتي، نشان كيان دين آنان و پذيرش آن به منزله پذيرش اصل دين است، از همين‏روست كه بسياري از اهل كتاب با اينكه از حقانيت قبله مسلمانان آگاه‌اند، هرچند معجزات فراواني به آنان ارائه شود، آن قبله را نمي‌پذيرند، چنان‌كه پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز از قبله و شريعت منسوخ آنها پيروي نخواهد كرد.
يهود و نصارا قبله يكديگر را نيز قبول ندارند، زيرا هر يك از اين دو گروه، منحصراً خود را حق دانسته و ديگران‌را مطلقاً بر باطل مي‌داند و تخطئه مي‌كند.
پس از روشن شدن حق و عدل، استقبال به بيت‏مقدس هواست؛ نه هُدي، آن‌سان كه روكننده به آن بعد از معلوم‏شدن حق در زمره ستمكاران است.
420

تفسير

تناسب آيات
پيش از اين، گفتار سفيهان درباره تحويل قبله بازگو شد؛ همچنين بيان شد كه بسياري از يهوديان با اينكه به حقانيت تحويل قبله عالم بودند نسبت به آن اعتراض و مكر و فتنه‌گري مي‌كردند، چنان‌كه استقبال گذشته مسلمانان به بيت‌مقدس يهود را به اسلام مايل نكرد و چيزي از تحجّر آنان نكاست. در آيه مورد بحث، علت اين انكار و تحجّر بيان مي‌شود و آن، عناد و جهود و مكابره آنهاست؛ نه خفاي حق و نه وجود شبهه‌اي كه مي‌بايست برطرف شود 1.
از ديگر سو، صدر آيه قبل، رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را نسبت به اهل كتاب اميدوار مي‌ساخت و ذيل آن اين طمع را قطع مي‌كرد. آيه مورد بحث، به مطلبي كه در ذيل آيه سابق آمده تصريح كرده و براي اينكه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را تسلّي داده از تنگناي تكذيب و رنج انتظار هدايت يافتن آن گروه آسوده سازد، آن حضرت را آگاه مي‌كند كه ميان اسلام او و يهود و نصارا هرگز هماهنگي و سازش نخواهد شد. آنان حق را نپذيرفته و تنها گزينه آنها دشمني با حق است 2. خداي سبحان براي نفي آن طمع، با حرف لامِ قسم و با تعليق بر نهايت چيزي كه ارائه آن عادةً ممكن است: ﴿كلّ ءاية﴾، بر حق‌گريزي آنان تأكيد كرد، بر اين اساس، آيه مورد بحث بر جمله مذكور در ذيل آيه قبل عطف شده و مستفاد از مجموع آن دو جمله اين است كه (بسياري از) اهل كتاب حق را مي‌دانند و به آن عمل نمي‌كنند 3.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ جامع البيان، ج 2، ص 15 ـ 16؛ التبيان، ج 2، ص 19 ـ 20؛ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 422؛ الميزان، ج 1، ص 329؛ تفسير المنار، ج 2، ص 20.
^ 2 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 268؛ التفسير المنير، ج 2، ص 21.
^ 3 – ـ تفسير التحرير والتنوير، ج 2، ص 35.

421

قبله، نشان كيان دين
قبله هر ملتي نشان كيان دين آن ملت است و پذيرش آن به منزله پذيرش اصل دين است، گرچه تلازمي در بين نيست، از اين‏رو يهوديان و مسيحيان كه گاه ممكن است برخي مسائل جزئي اسلام را پذيرفته و نسبت به آن چندان عناد نورزند، با اينكه مي‌دانند قبله مسلمانان حق است آن را نمي‌پذيرند، زيرا اين‏گونه مسائل به اصل اسلام مربوط است. آنان هر يك قبله‌اي خاص دارند كه منسوخ است؛ ليكن چنان گرفتار تعصب‌اند كه از آن دست‏برنداشته و آن را رها نمي‌كنند و قبله حق را نمي‌پذيرند، همان‌گونه كه قبله يكديگر را نمي‌پذيرند. پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز هرگونه معجزه‌اي به آنان ارائه كند قبله او را نخواهند پذيرفت: ﴿ولئِن أتيت الذين أُوتوا الكتب بكل ءاية ما تبعوا قبلتك﴾. البته رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز از قبله و شريعت منسوخ آنان پيروي نخواهد كرد: ﴿وما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾.
نشان كيان دين بودن قبله، كه بدان اشاره شد، چنان است كه مسلمانان همان‌گونه كه به «اهل‏القرآن» معروف‌اند، از آنان با عنوان «اهل‏القبله» نيز ياد مي‌شود، هرچند برخي از معاندانْ آنان را به شخص حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نه به شخصيّت حقوقي و نَبَوي او منسوب كرده و در قبال موسوي و عيسوي آنان را «محمّديّين» ناميده‌اند.
به لحاظ همين اهميت ويژه است كه خداي سبحان از آن به عظمت ياد كرده و آن را آزموني بزرگ دانسته است: ﴿وإن كانتْ لكبيرةً إلاّ علي الذين هَدَي الله) 1 چنان‌كه در فاصله‌اي كوتاه، پنج‌بار به آن پرداخته شد، آن‌سان كه كمتر
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.

422

موردي همانند آن در قرآن كريم يافت مي‌شود.
استقبال كعبه اگرچه در رديف ساير شرايط صحت نماز ذكر شده است، ليكن با توجه به نكته يادشده، با ديگر شرايط و اجزاي عبادي فرق دارد.
درباره اِخبار الهي از عدم پذيرش قبله مسلمانان از سوي اهل كتاب، با اينكه مأمور به تبعيت از آن بودند، بايد توجه داشت علم خداوند به اطاعت يا عصيان افراد مانع تكليف آنها نيست، زيرا انسانِ صالح با اراده و اختيار خود اطاعت مي‌كند و شخص طالح نيز با رغبت و اختيار خويش معصيت مي‌كند و علم خداوند به طاعتِ سعيد و تمرّد شقي همراه با علم به مبادي اختياري هر يك است و آگاهي به اينكه هر يك مي‌توانند با اختيار خود مسير كار خويش را دگرگون كنند، بنابراين هرگز علمِ سابق خداوند باعث ضروري شدن معلوم و تحقّق جبرِ پنداري اشاعره نخواهد بود، چنان كه خداي سبحان به كار خود قبل از وقوع آن علم دارد و هرگز نمي‌توان گفت براي جهل نشدن علم سابق، كار خداوند ضروري شده و حضرت باري تعالي در انجام كارهاي خود مجبور است. از اينجا مي‌توان به بطلان توهّم جواز تكليف ما لا يطاق كه اصحاب فخر رازي با استناد به آيه شريفه مورد بحث، به ويژه عبارت ﴿ما تبعوا قبلتك﴾ آن را تجويز كرده‌اند پي برد 1.

جهالت عملي لجوجانِ از اهل كتاب
جهل علمي با برهان يا وجدان (شهود) يا نقل معتبر و مورد وثوق برطرف مي‌شود و جهالت عملي فقط با عقل عملي كه زمامدار عزم و رهبر تصميم و قائد
^ 1 – ـ التفسير الكبير،ج 4، ص 125.

423

گرايش و انگيزه است برطرف مي‌شود. آنچه مضمون آيه مورد بحث به آن مسبوق و ملحوق است همانا جريان عالمان يهود و ترساست كه هيچ‌گونه جهل علمي راجع به حق بودن قبله مسلمانان ندارند، زيرا در آيه سابق چنين آمده است: ﴿… ليعلمون أنّه الحق﴾ و در آيه لاحق چنين مي‌آيد: ﴿الّذين ءاتينهُم الكتب يعرفونه كما يعرفون أبنئهم…﴾ كه محتواي هر دو آگاه بودن عالمان اهل كتاب از رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و حق بودن قبله اوست، بنابراين، با تبيّن حق به دنبال باطل مي‌روند. چنين علمي نافع نيست و در نيايشها مسئلت مي‌شود كه خدايا از علم غير نافع به تو پناه مي‌برم 1 و مردان پرهيزكار كوشيده‌اند كه سامعه خود را وقف علم نافع كنند 2. غرض آنكه علمْ مقتضي امتثال است؛ نه علت تامّ آن، از اين‌رو اگر با مانع همراه شد بي‌اثر مي‌شود.
براي اتمام مطلب و اينكه عالمان بي عمل ضالّ و مضلّ‌اند در آيه مورد بحث به ضمير اكتفا نشده، بلكه جريان با اسم ظاهر كه مشابه اسم ظاهر آيه سابق است بازگو شده است.
جهالت عملي از سنخ جهل علمي نيست، از اين‌رو هيچ‌گونه دليل مقتضي اعم از شهود، برهان عقلي و نقل موثق آن را برطرف نمي‌كند، از اين جهت فرمود: ﴿… بكل ءايةٍ﴾. البته معلوم است وقتي آيتِ الهي داء عُضالِ تحجّر و ركود عملي را درمان نكند برهان عقلي كارساز نيست، چه رسد به دليل نقلي. از اين معلوم مي‌شود كه عنصر محوري آيات گذشته و حال و آينده خصوص لجوجان‌اند؛ نه همه اهل كتاب، زيرا برخي از آنان حق را به خوبي شناخته و به آن ايمان آورده‌اند: ﴿و من أهل الكتب أمّة قائمة) 3
^ 1 – ـ بحار الأنوار، ج 83، ص 18.
^ 2 – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 193.
^ 3 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 113.

424

تذكّر: مقصود از ﴿كل ءاية﴾ عموم نسبي است؛ نه نفسي؛ نظير: ﴿من كلّ الثَّمرتِ) 1 يعني هر آيت و اعجازي كه منشأ آن اقتراحِ آنان باشد و مورد امضاي خداي سبحان قرار گيرد يا هر آيت و معجزه ابتدايي كه از طرف خداوند تجلّي كند و به آنها ارائه شود پيرو قبله رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نخواهند شد، زيرا بيماري مزمن آنان عناد است و تأثير سوء لجاج تنها در اين نيست كه علم را بي‌اثر مي‌كند، بلكه مايه قفل قلب و رين دل مي‌شود: ﴿… أم علي قلوبٍ أقفالُها) 2 ﴿بل ران علي قلوبهم مَّا كانوا يكسبون) 3 چنين قلب مُقفّل و دل رين گرفته‌اي از هرگونه تدبّر محروم و از هرگونه اتّعاظي محجور و از هرگونه تقرّبي مهجور است.

راز اسناد قبله به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)
سرّ اسناد قبله به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم): ﴿… قبلتك﴾ آن است كه وي بي‌صبرانه منتظر چنين قبله‌اي بود، با عنايت به اينكه محصول قرب فرايض و نوافل آن حضرت ظهور رضاي الهي در كسوت رضاي اوست.
راز وحدت قبله يهود و ترسا با تثنيه بودن آن اين است كه هر دو باطل‌اند و اشتراك آنها در اين جامع واحد باعث مفرد آوردن كلمه قبله شد: ﴿قبلتهم) 4 گذشته از آنكه طبق برخي نقلها حضرت مسيح(عليه السلام) به سمت بيت مقدس نماز مي‌گزارد و انتخاب جهت شرق پديده اي است كه بعد از آن حضرت با اجتهاد
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 57.
^ 2 – ـ سورهٴ محمّد، آيهٴ 24.
^ 3 – ـ سورهٴ مطفّفين، آيهٴ 14.
^ 4 – ـ الكشاف، ج 1، ص 203.

425

علماي ترسا ظهور كرد 1 ، پس قبله اصلي هر دو گروه يك جا بود.

انشا در لباس اِخبار
جمله ﴿و ما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾، هم بيان فعل خارجي و سيره عملي رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است و هم جمله‌اي خبري است كه به داعي انشا اِلقا شده است؛ بدين معنا كه تابع قبله آنها نيستي و نخواهي بود؛ يعني نبايد پيرو قبله آنان باشي و به آن روكني، گذشته از آنكه همين مطلب به صورت صريح در جمله بعد به عنوان نهي و تحريم آمده است: ﴿لئن اتّبعت…﴾، بنابراين، جمله ﴿ما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾ با جمله ﴿و ما بعضُهم بتابعٍ قبلة بعضٍ﴾ هم از لحاظ سِباق دروني و هم از جهت سياقِ بيروني تفاوت عميق دارد.
خداي سبحان در اين بخش از آيه، تقريباً همان سخن كه به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود تا آن را به بت‌پرستان مكه بگويد، همان را درباره اهل كتاب بيان كرد. پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خطاب به وثنيها فرمود: ﴿يأَيُّها الكفرونَ ٭ لاأعبد ما تعبدون٭ ولاأنتم عبِدون ما أعبد٭ ولاأنا عابدٌ مّا عبدتُّم٭ ولاأنتم عبِدون ما أعبد٭ لكم دينكم ولي دين) 2 و خداي سبحان درباره اهل كتاب فرمود: ﴿ولئِن أتيت الذين أُوتوا الكتب بكل ءايةٍ مّا تبعوا قبلتك وما أنت بتابعٍ قبلتهم﴾. البته اصل دعوت همگاني همچنان محفوظ و وظيفه فقهي و حقوقي آنان مشخص و ثمره كلامي آن كه عذاب اليم متمردان است معلوم خواهد بود.
از اطلاق جمله ﴿و ما أنت بتابعٍ قبلتهم…﴾ برمي‌آيد كه قبله بودن كعبه ابدي است و هرگز عنوان قبله به بيت مقدس باز نمي‌گردد، زيرا جريان قبله
^ 1 – ـ روح المعاني، ج 2، ص 16 ـ 17.
^ 2 – ـ سورهٴ كافرون، آيات 1 ـ 6.

426

داير بين بيت‏مقدس و كعبه است و با نفي اَبَدي بيت‏مقدس اثبات قبله ابدي بودن كعبه آسان است گذشته از تأييد ابدي شدن اين حكم، نا اميد شدن اهل كتاب از برگشت قبله نيز مطرح است و از سوي ديگر زمينه توقّع هرگونه ادهان و ايهان سفيهان كج‌انديش منتفي مي‌شود.

تعصب اهل كتاب درباره قبله
يهود و نصارا هيچ‌يك قبله ديگري را نيز قبول ندارند؛ نه آن گروه كه به سمت قدس يا غرب نماز مي‌گزارد قبله شرقي را مي‌پذيرد و نه آن قوم كه رو به شرق نماز مي‌گزارد قبله اهل قدس يا غربي را قبول دارد: ﴿وما بعضهم بتابعٍ قبلَة بعضٍ﴾.
اساس اين تعصب همان است كه هر يك از اين دو گروه، حق و بهشت را براي خود احتكار كرده، يهوديانْ مسيحيها را مطلقاً بر باطل مي‌دانند و مسيحيان به طور مطلق حكم به بطلان يهوديت مي‌كنند و هر دو گروه ياد شده مسلمانان را تخطئه مي‌كنند: ﴿وقالوا لن يدخل الجنّةَ إلاّ من كان هوداً أو نصري) 1 ﴿وقالت اليهود ليست النَّصري علي شي‏ءٍ وقالت النَّصري ليستِ اليهود علي شي‏ءٍ) 2 پيش از اين نيز توضيح داده شد كه كلمه «أو» در آيه نخست، براي تنويع است؛ نه ترديد.
اساس رهنمود اسلام بر خلاف رفتار يهوديان و مسيحيان، اين است كه يهود اگر به تورات غير محرّف و نصارا اگر به انجيل غيرمحرّف عمل كنند برحقّ‌اند، و يهوديت منهاي تورات اصيل و مسيحيت منهاي انجيل اصيل،
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 113.

427

باطل است: ﴿قل يأَهْلَ الكتب لستم علي شي‏ءٍ حتي تقيموا التَّوريهَ والإنجيل) 1 زيرا در آن دو كتاب آسماني نور الهي است 2 و در آنها به بعثت پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بشارت داده شده است 3.
لازم است عنايت شود كه خطوط كلي اسلام كه دين جهاني است، در يهوديت و مسيحيت كه هر كدام شريعت و منهاج جدايي دارند وجود دارد، از اين‏رو رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به صورت جدال احسن در برخي از مطالب به يهوديان مي‌فرمود: اگر شما واقعاً يهودي و به تورات مؤمن هستيد، همان كتاب الهي را ارائه كنيد، تا ميان ما و شما داور باشد: ﴿فأتوا بالتورية فاتلوها إن كنتم صدقين) 4

تقبيح جمود جحودان
مشكل اساسي افراد مُبطِل (باطلگرا) مبارزه با حق است و مبارزه با آن نيز گاهي به صورت صرف اعراض و زماني به صورت اعتراض و گاهي به شكل معارضه ظهور مي‌كند. از تقابل حق و باطل: ﴿… أهواءَهم بعد ما جاءك من‏العلم﴾ روشن مي‌شود كه در عصر واحد و در حوزه رسالت پيامبر معيّن مانند رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مجالي براي تعدّد منهاج و تكثّر شريعت و تشتّت قبله نيست، از اين‌رو پلوراليزم ديني صحيح نيست.
بطلان كثرت گرايي اختصاصي به حوزه اسلام ندارد، بلكه در اقليم تورات
^ 1 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 68.
^ 2 – ـ سورهٴ مائده، آيات 44 و 46.
^ 3 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 93.

428

يهوديت و قلمرو انجيل مسيحيّت نيز اين چنين است، زيرا معناي جمله ﴿و ما بعضهم بتابعٍ قبلة بعضٍ…﴾ توجيه تكثر يهوديت و مسيحيّت در عصر واحد نيست، بلكه منظور تقبيح جمود جحودان است كه با آيات بيّن و معجزات باهر حضرت مسيح روبه رو شدند؛ ولي به آن ايمان نياوردند. البته يك قسم كثرت گرايي آميخته با عناد و لجاج در حوزه مسيحيّت رخ داد كه آن را كاملاً تضعيف مي‌كند و آن پيدايش كاتوليك و پروتستان است كه جداً از يكديگر گريزان و هر كدام ديگري را باطل و خود را حق مي‌داند، و شقاق داخلي آنان با يكديگر كمتر از نزاع خارجي آنها با يهوديان نيست، چنان كه عناد يهود و ترسا با يكديگر بيش از عناد آنها با مسلمانان است، به طوري كه ممكن است بعضي از يهود يا نصارا اسلام را بپذيرند؛ ولي هرگز يهود مسيحي نمي‌شود و مسيحي يهودي نمي‌شود 1.
تذكّر: 1. عنوان «آمدن از طرف خداوند» ـ كه گاهي به علم تعلق مي‌گيرد و زماني به معلوم؛ يعني گاهي گفته مي‌شود: «علم آمد» و زماني گفته مي‌شود: «حق آمد» ـ گاهي بدون واسطه پيامبر است و زماني با واسطه. آنچه براي امّت پديد مي‌آيد به واسطه پيامبر است؛ مانند: ﴿يأيّها الناسُ قد جاءَكُم برهنٌ من‏رّبّكم) 2 ﴿يأيّها الناس قد جاءَكُمُ الحقُّ من رّبّكم) 3 و آنچه براي خود پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) حاصل مي‌شود بدون وساطتِ پيامبري ديگر است؛ مانند آيه مورد بحث و نظاير آن.
2. چون قبلاً بطلان ملت منسوخ و منهاج سپري شده معلوم شد، در اينجا
^ 1 – ـ تفسير البحر المحيط،ج 1، ص 431.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 174.
^ 3 – ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 108.

429

فرمود: ﴿من بَعْد ما جائك من‏العلم﴾. از اينجا معلوم مي‌شود كه تكليفِ عالمان دين بيش از ديگران است.

هشدار خداوند درباره استقبال به بيت مقدس
تفاوت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با اهل كتاب در عدم پذيرش قبله يكديگر در اين است كه آن حضرت برحق و تابع آن است؛ اما آنان پيرو هوا و هوس هستند، زيرا پس از روشن شدن حق و عدل و نزول وحي درباره تغيير قبله به كعبه، استقبال به بيت‏مقدس هواست؛ نه هُدي، آن‌سان كه روكننده به آن بعد از معلوم شدن حق در زمره ستمكاران است: ﴿ولئِن اتّبعْتَ أهواءهم من بعد ما جاءك من‏العلم إنّك إذًا لمن الظَّلمين﴾، زيرا اساس بينش آنها هواپرستي است و هواپرستي ظلم است.
اين هشدار در آيه‌اي ديگر اين گونه بيان شده كه نمي‌توان به گمان جلب رضاي خداي سبحان درصدد تحصيل رضاي اهل كتاب برآمد، زيرا اهل‏كتاب هرگز از كسي راضي نخواهند شد، مگر اينكه وي دين آنان را بپذيرد: ﴿ولن‏ترضي عنك اليهود ولاالنَّصري حتّي تتَّبعَ ملّتهم قل إنَّ هدي الله هو الهدي ولئن اتبعت أهواءهم بعد الذي جاءك من‏العلم ما لك من الله من ولي ولانصيرٍ) 1 ﴿و لئن اتّبعت أهواءَهم بعدما جاءك من العلم مالك من الله من‏ولي و لا واقٍ) 2
جمله ﴿ولئِن اتبعت أهواءهم…﴾ چنانچه ناظر به پيروي عملي باشد، اگرچه خطاب به پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است، ليكن از باب «إياك أعني واسمعي يا
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 120.
^ 2 – ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 37.

430

جاره»، مرادْ امت اسلامي و تهديد و هشدار به آنهاست كه از اين پس نبايد به بيت‏مقدس روكنند؛ اما چنانچه ناظر به اصل حكم و تغيير آن باشد، اين خطاب متوجه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است، زيرا تغيير حكم (در مقام ظاهر و اجرا)، تنها به دست اوست. با اينكه آن حضرت به يقين چنين كاري نمي‌كند؛ ليكن خداي سبحان او را مكلف كرده است، زيرا عصمت، هرچند رادع گناه است، مانع تكليف نيست، از اين‏رو خداوند خطاب به پيامبر خود كه به يقين از شرك معصوم و مصون است فرمود: ﴿ولقد أوحي إليك وإلي الذين من‏قبلك لئِن أشركت ليحبطنّ عملك ولتكوننّ من الخسرين) 1
تذكّر: نه تكليف الهي با عصمت انسان كامل منافات دارد و نه تهديد خداوند با آن مباينت دارد، زيرا اوّلاً ابتلاي معصوم به گناه محال عادي است؛ نه عقلي و ثانياً تهديدهاي الهي به صورت قضيّه شرطيّه بيان شده كه فقط از فعليّت تلازم مقدم و تالي حكايت دارد؛ نه فعليّت مقدم، تا تالي داراي فعليت باشد، از اين‌رو هيچ تنافي و تبايني بين تكليف و تهديد با عصمت وجود ندارد.

٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 65.
431

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *