ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم اَن تَبَرّوا وتَتَّقوا وتُصلِحوا بَينَ النّاسِ واللهُ سَميعٌ عَليم (224)
گزيده تفسير
در معناي جمله نخست اين آيه و «عُرضه» چند وجه گفتهاند:
1. سوگند به خدا را «مانع» اعمال نيك، تقوا و اصلاح ميان مردم قرار ندهيد. براساس اين وجه، «عُرضه» به معناي مانع و حائل است.
2. سوگند به خدا را «حجت» براي ترك امور ياد شده قرار ندهيد، پس معناي «عرضه» به قرينه مقام، حجّت است.
3. فراوان به خدا سوگند نخوريد كه كارهاي ياد شده را انجام ندهيد، بنابراين «عرضه» يعني در معرض قراردادن.
در تفسير ﴿اَن تَبَرّوا وتَتَّقوا وتُصلِحوا بَينَ النّاس﴾ نيز وجوهي گفتهاند:
1. حرف نفي «لا» حذف شده است و اين بخش، عطف بيان براي «أيمان» است؛ يعني سوگند به خدا را مانع يا حجت قرار ندهيد براي ترك نيكوكاري، تقوا و اصلاح ميان مردم.
2. حرف نفي «لا» حذف شده است و اين بخش، علت نهي
204
﴿ولاتَجعَلوا﴾ را بيان ميكند؛ يعني فراوان به خدا سوگند نخوريد، چون نيكوكار و پارسا نميشويد و توفيق اصلاح نمييابيد.
3. اين بخش بدون محذوف بودن حرف نفي «لا»، حكمت نهي از فراواني سوگند به خدا را بيان ميكند؛ يعني فراوان به خدا سوگند نخوريد تا به توفيق نيكوكاري، تقوا و اصلاح ميان مردم برسيد. اين وجه با ظاهر آيه هماهنگتر است.
هرچند ظاهر نهي ﴿ولاتَجعَلوا﴾ مولوي و تحريم است، از تعليل آن به ﴿اَن تَبَرّوا… ﴾ بر ميآيد كه اين نهي، مولوي محض نيست و بر فرض ظهور در حرمت نيز آيه بعدي مقيد اطلاق آن است، زيرا فراوان سوگند خوردن از روي عادت، جزو سوگند لَغْوي است كه مؤاخذه ندارد؛ بر خلاف قسم جدّي كه حكم تكليفي حرمت يا حكم وضعي كفاره يا هر دو را در پي دارد.
چون تنها افراد نيكوكار و با تقوا به اصلاح ميان مردم موفق هستند كه هدف برتر است، در اين آيه برّ و تقوا و اصلاح فردي به عنوان مقدمه بر اصلاح جمعي مقدّم شده است.
تفسير
مفردات
عُرضة: «عُرضه» از عَرض است. عرض، چيزي را براي هدفي مانند معامله، جلب توجه… يا براي ايجاد مانع و حائل در مرأي و منظر قرار دادن است 1.
عُرضه بر وزن فُعله است كه بر مقدار معيني از فعل دلالت ميكند؛ مانند
^ 1 – ـ التحقيق، ج8، ص92، «ع ر ض».
205
حفره (مقداري حَفر، چاله) و جُحفه (مقداري آب حوض، حوضچه)، بنابراين عُرضه مقدار قابل عَرضه و نمايش است و در آيه به معناي خدا را فراوان در معرض سوگند قرار دادن است. استاد، علامه طباطبايي فرمودهاند: عُرضه به معناي مانع سر راه، از مصاديق عرض است 1.
أيمانكم: «أيمان» جمع «يمين» از «يُمن» در مقابل «شؤم» است. در معناي يُمن، سه عنصر قوّت، زيادت و خير دخيلاند و به معناي بركت نزديك است 2.
راغب ميگويد: «اصل يمين، دست راست است كه به استعاره در تيمّن و سعادت به كار ميرود و سوگند را نيز بدين جهت يمين خوانند كه در معاهدات و سوگندها به يكديگر دست ميدهند 3.
تناسب آيات (224 ـ 227)
آيات پيشين درباره نكاح و برخي مسائل آن بودند و اين آيه و سه آيه پس از آن (224 ـ 227) درباره احكام برخي رفتارها و گفتارهاي اجتماعي و خانوادگي و روابط صحيح ميان همسران است 4.
در اين آيات، نخست از سوگندهاي فراوان نابجا نهي شده است كه مانع نيكي كردن، تقوا و اصلاح ميان مردم است؛ سپس حكم سوگندهاي لغوي و قسمهاي جدّي و در ادامه وظيفه كساني كه به ترك همخوابگي با زنان خود
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص222.
^ 2 – ـ التحقيق، ج14، ص270، «ي م ن».
^ 3 – ـ ر.ك: مفردات، ص893، «ي م ن».
^ 4 – ـ ر.ك: تفسير البحر المحيط، ج2، ص187.
206
سوگند ياد ميكنند (ايلاء) بيان شده است.
٭ ٭ ٭
ناروايي سوگند فراوان
درباره معناي ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم﴾ گفته شده است:
1. خدا را حاجز و حائل براي انجام دادن نيكي و رعايت تقوا و اصلاح ميان مردم قرار ندهيد و به ديگر سخن بين خودتان و كارهاي نيكو خدا را عُرضه (معترض و فاصله) قرار ندهيد؛ يعني نگوييد كه به خدا سوگند ياد كردهام كه اين كارها را انجام ندهم، پس واژه «عُرضة» به معناي مانع و «معترض» و حائل به كار رفته است.
2. خدا را ميان خود و كارهايي كه برّ و تقوا را دربر دارد و نيز در اصلاح ميان مردم، حجّت و دليل منع قرارندهيد تا سبب شود كه امور خير را انجام ندهيد، پس واژه «عُرضة» به قرينه مقام، معناي حجّت مانع را دربردارد، وگرنه معناي لغوي آن حجّت نيست. معناي آيه طبق اين وجه همانند وجه قبلي است، جز آنكه واژه «عُرضه» به قرينه مقام از معناي لغوي خود منصرف و به حجّت و دليل منع معنا شده است.
3. خدا را در معرض سوگندهايتان قرار ندهيد كه در هر كاري فوراً به نام او سوگند ياد كنيد، پس ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم﴾ از فراواني سوگند ياد كردن به نام الله نهي ميكند و آن را عملي ناپسند ميشمارد 1. اين وجه بهتر است و مؤيد روايي نيز دارد كه در بحث روايي خواهد آمد.
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص567.
207
نكته: 1. گرچه در متن آيه مورد بحث عنوان «الله» ياد شده است، هويّت مطلق و ذات سرمدي مقصود نيست، زيرا ذات ازلي هرگز مورد قسم قرار نميگيرد، بلكه مقصود نام مبارك الله و مانند آن است. تعليم الهي بر اين اصل استوار است كه اسم خداوند، تسبيح و تعظيم و تجليل شود: ﴿سَبِّحِ اسمَ رَبِّكَ الاَعلي) 1 و…، لذا نبايد اين نام گرامي را عُرضه هر چيزي قرار داد.
2. يمين (قسم) اقسامي دارد: أ. قسم به عنوان تحقيق و تأييد گزارش كه مُخبري براي تثبيت خبر خود سوگند ياد ميكند.
ب. قسم «مُناشَده» و آن اين است كه كسي چيزي را از ديگري با سوگند طلب كند؛ مثلاً بگويد «تو را به خدا فلان كار را انجام بده».
ج. قسم عَقْد و آن اين است كه مانند عهد و نذر عقدي ببندد؛ مثلاً بگويد «قسم به خدا فلان كار راجح را انجام ميدهم؛ يا فلان عمل مرجوح را ترك ميكنم».
د. قسم قضايي كه در اشارات و لطايف خواهد آمد. اطلاق آيه مورد بحث بنابر احتمالي كه ترجيح داده شد، بسياري از اين اقسام را شامل ميشود، گرچه طبق احتمال اول كه انتخاب شده طبري 2 و مانند اوست، قسم اول و دوم را دربر نميگيرد و نسبت به قسم سوم در عين شمول، فراگير تمام افراد مندرج تحت آن نيست.
حكمت نهي از زيادي سوگند
در بيان ﴿اَن تَبَرّوا وتَتَّقوا وتُصلِحوا بَينَ النّاس﴾ وجوهي گفته شده است:
^ 1 – ـ سوره اعلي، آيه 1.
^ 2 – ـ جامع البيان، ج2، ص534.
208
1. عطفِ بيان براي كلمه «اَيمان» است و حرف«لا» حذف شده است؛ يعني «أن لاتبرُّوا… » مراد است؛ مانند ﴿يُبَيِّنُ اللهُ لَكُم اَن تَضِلّوا) 1 و ﴿واَلقي فِي الاَرضِ رَوسِي اَن تَميدَ بِكُم) 2 كه در آيه نخست «أن لاتضلّوا» و در دومي «أن لاتميد» مراد است.
مسلمانان سوگند ياد ميكردند كه نيكي نكرده و ميان مردم اصلاح نكنند و چنانكه در معناي ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم﴾ ذكر شد، سوگند به خدا را حجّت و دليل منع و ترك نيكي و اصلاح قرار ميدادند، با آنكه خداي سبحان مردم را به آنها فرمان داده است.
بر اين اساس، معناي اين بخش از آيه شريفه چنين است: سوگند به خدا را حجّتي براي ترك نيكوكاري و مانعي براي تقوا و اصلاح ميان مردم قرار ندهيد.
2. بيان كننده علّت نهي از فراوان سوگند خوردن به الله است و حرف«لا» حذف شده است و عبارت مورد بحث، متعلّق فعل ﴿ولاتَجعَلوا﴾ است، پس معناي آيه شريفه اين است: خدا را در معرض سوگندهايتان قرار ندهيد، زيرا در كارهاي شخصي نيكوكار و پارسا نميشويد و در امور اجتماعي نيز توفيق اصلاح ميان مردم را نمييابيد.
اين وجه با جمله ﴿وتُصلِحوا بَينَ النّاس﴾ سازگار نيست، زيرا رابطهاي ميان «خدا را در معرض سوگندها قرار دادن» با «اهل اصلاح ميان مردم نشدن» نيست، مگر اينكه با تكلّف گفته شود كسي كه فراوان سوگند ياد ميكند، حرمت نام خدا را حفظ نميكند و براي قسم ارجي نمينهد و نيكي و تقوا را از
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 176.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه 15.
209
دست ميدهد، درنتيجه توفيق اصلاح ميان مردم را هم از دست خواهد داد، زيرا سخن انسان پرسوگند در جامعه اثري ندارد و در نقل و انتقال سخنان طرفين به يكديگر، مورد وثوق آنان نيست.
3. حكمت نهي از فراواني سوگند به نام الله را بيان ميكند و چيزي محذوف نيست و حذف حرف«لا» در آياتديگر نميتواند دليل حذف آن در آيه مورد بحث باشد، پس معناي آيه شريفه چنين است: خداوند را در معرض قسمهايتان قرار ندهيد تا بتوانيد به مقام ابرار و اتقيا و مُصلحان ميان مردم دست يابيد و اهليّت امور ياد شده را پيداكنيد 1.
گفتني است كه وجه سوم از جهت عدم حذف، تكلّف كمتري دارد و با ظاهر آيه هماهنگتر است، گرچه ممكن است با برخي از شأن نزولها هماهنگي تامّ نداشته باشد.
كفاره و حرمت نداشتن سوگند فراوان
نهي در ﴿ولاتَجعَلوا﴾ ظهور در حرمت دارد؛ ولي از تعليل آن به برّ و تقوا و اصلاح ميان مردم برميآيد كه ترك سوگند فراوان زمينهساز دستيابي به اين امور محمود است و همين امر نشان ميدهد كه نهي در آيه آنجا كه مصداق روشن عُرضه اَيمان است مولوي محض و تحريمي نيست و بر فرض هم كه ظهور در حرمت داشته باشد، آيه بعدي: ﴿لايُؤاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَغوِ في اَيمنِكُم ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما كَسَبَت قُلوبُكُم) 2 مقيد آن است، زيرا پُرسوگندي از روي عادت و لقلقه زبان، جزو يمين لَغْوي به شمار ميرود كه مؤاخذه ندارد؛ بر خلاف
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص567.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 225.
210
قسمهاي جدّي كه مورد عقد قلبي است و حكم تكليفي حرمت يا حكم وضعي كفّاره يا هر دو حكم را در پي دارد، پس زياد سوگند ياد كردن حرام نيست و كفّاره ندارد و انسان پُرسوگند اهل دوزخ نيست، هرچند اين رفتار نابخردانه بيحزازت نيست.
آري خداي سبحان سوگندهاي افراد را ميشنود و به خوبي ميداند كه كداميك از روي جدّ و عقد قلبي و كدام لغو و از سر عادت است و كاملاً از عرضه قراردادن و عدم آن آگاه و از متعلق سوگند (محلوف عليه) كه ترك برّ و تقوا و اصلاح است يا نه مطلع است: ﴿واللهُ سَميعٌ عَليم﴾ و بر اساس علم خود رفتار ميكند.
تقدم صَلاح بر اصلاح
سرّ تقديم نيكي و پارسايي بر اصلاح ميان مردم، همانا تقدّم صَلاح نفس بر اصلاح غير است؛ يعني تا شخص در شئون فردي «صالح» نشود، به مقام «اصلاح» جمعي نميرسد و برّ و تقوا ابزار رسيدن فرد به صلاح است، ازاينرو قرآن كريم برّ و تقواي فردي را بر اصلاح ميان مردم مقدم كرد تا نشان دهد توفيق اصلاح ميان مردم و رفع اختلاف يا دفع فحشا و مانند آن، تنها نصيب ابرار و پارسايان ميشود كه قبلاً به تنزيه نفس خود پرداختهاند، زيرا شخص آلوده هرگز مطهّر ديگران نخواهد بود.
اشارات و لطايف
آثار بد فراواني سوگند به نام الله
1. شكستن حرمت نام الهي
زياد سوگند ياد كردن به نام الهي، سبب شكستن حرمت نام خداست و ادب
211
ديني اقتضا ميكند كه انسان براي هر كاري فوراً به نام خدا قسم ياد نكند و ازسوي ديگر، زبان را از گزند گزافگويي به ويژه در عُرضه قرار دادن نام خدا مصون نگه دارد، چنانكه در اسرار مضمضه كه از مقدّمات وضوست، از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) رسيده است: چون قرآن از مجراي دهان ميگذرد، دهان را شستوشو دهيد 1 و نام خدا بيش از هر كلمه ديگر در قرآن مجيد آمده است، پس حرمت نام خداوند بايد حفظ شود و پُرسوگندي به نام الله، حرمتشكن است. گاهي زبان و دهان با كاري ديگر لياقت خود را از دست ميدهند و زماني با عرضه قراردادن نام خدا شايستگي خويش را از بين ميبرند.
2. بياثر شدن قَسَم در محاكم قضايي
قَسَم در محاكم قضايي، همتاي بيّنه است و همان گونه كه بيّنه مشكل قضايي را به سود مدّعي حلّ و قاضي به استناد آن حكم ميكند، يمين نيز دشواري قضا را به نفع منكر برطرف و قاضي به استناد آن حكم ميكند، پس اگر افراد جامعه عادت كنند بسيار به نام خداوند سوگند ياد كنند، به قسم دروغ نيز مبتلا ميشوند؛ آنگاه در محكمه نيز سوگند دروغ براي آنان عادي است، در نتيجه اثر قضايي قَسَم از بين ميرود، زيرا قاضي طبق سوگند آنان حكم ميكند و چنين حكمي گرچه ظاهراً فصل خصومت است، باطناً عامل توليد و تكثير آن خواهد بود.
پيامبر اعظم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: إنّما أقضي بينكم بالبيّنات و بالأيمان 2 و با اين برنامه كه اسوه قضا و داوريهاي محاكم اسلامي است، تأثير بيّنه و سهم ويژه
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج73، ص131؛ كنز العمّال، ج1، ص603 و611.
^ 2 – ـ دعائم الاسلام، ج2، ص441؛ مستدرك الوسائل، ج17، ص361.
212
يمين را تعيين فرمودهاند. همانطوري كه شهادت زور كژراهه رفتن است، عُرْضه قراردادن خدا براي سوگند نيز بيراهه حركت كردن است.
3. خطر نفاق
سوگند زياد، انسان را حلاّفِ فرومايه ميكند و چنين فردي باكي ندارد كه براي رسيدن به امور باطل با ابطال حق يا احقاق باطل سوگند ياد كند، از اينرو خداي سبحان پيامبرش را از اطاعت انسان پرسوگند فرومايه برحذر داشته است: ﴿ولاتُطِع كُلَّ حَلاّفٍ مَهين) 1
سوگند فراوان به «الله» بيحرمتي به اوست. نشانه اين بيحرمتي آن است كه «حلاّف» سر از نفاق درميآورد، چنانكه منافقان با آنكه فراوان ضد اسلام و مسلمانان توطئه ميكردند، براي تبرئه خود سريعاً سوگند ميخوردند.
قرآن كريم در آيات فراواني اين رفتار منافقان را بيان كرده و آن را نكوهيده است. آري كسي كه به نفاق نرسيده باشد محكوم چنين حكمي نيست.
برخي از موارد سوگند منافقان:
أ. قسم براي نرفتن به جبهه: ﴿وسَيَحلِفونَ بِاللهِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَكُم) 2
ب. سوگند براي اثبات مؤمن واقعي بودن: ﴿ويَحلِفونَ بِاللهِ اِنَّهُم لَمِنكُم وما هُم مِنكُم) 3
ج. قسم براي جلب رضايت مؤمنان، در حالي كه اگر راست ميگويند،
^ 1 – ـ سوره قلم، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 42.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 56.
213
بايد به فكر جلب رضايت خدا و رسولش باشند: ﴿يَحلِفونَ بِاللهِ لَكُم لِيُرضوكُم واللهُ ورَسولُهُ اَحَقُّ اَن يُرضوهُ اِن كانوا مُؤمِنين) 1
د. سوگند دروغ به نگفتن كلمه كفر، در حالي كه گفتند: ﴿يَحلِفونَ بِاللهِ ما قالوا ولَقَد قالوا كَلِمَةَ الكُفرِ وكَفَروا بَعدَ اِسلمِهِم وهَمّوا بِما لَم يَنالوا) 2
بحث روايي
1. شأن نزول
نزلت في عبدالله بن رواحة، حين حلف أن لا يدخل علي خَتَنه و لا يكلّمه و لايصلح بينه و بين امرأته؛ فكان يقول: إنّي حلفت بهذا فلا يحل لي أن أفعله؛ فنزلت الاية 3.
اشاره: عبدالله بن رواحه سوگند ياد كرد كه از دخالت در مسائل خانوادگي خَتَن مثلاً دامادش بپرهيزد و ميان او و همسرش اِصلاح نكند و بهانهاش در عدم دخالت مزبور، سوگند ياد كردن به اين موارد بود.
مواردي به عنوان شأن نزول آيه مزبور ياد شده كه آلوسي 4 ، بروسوي 5 و ديگران آوردهاند.
2. ترغيب به ترك سوگند
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: إذا ادّعي عليك مال ولم يكن له عليك، فأراد
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 62.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 74.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص566.
^ 4 – ـ روح المعاني، ج2، ص191.
^ 5 – ـ تفسير روح البيان، ج1، ص349.
214
أنيحلفك، فإن بلغ مقدار ثلاثين درهماً، فأعطه ولاتحلف، وإن كان أكثر من ذلك فاحلف ولاتعطه 1.
اشاره: مقدار سي درهم، نصاب قَسَم نيست و شايد اين مقدار به مناسبت حال شخص مورد خطاب باشد؛ يعني براي مخاطب از دست دادن سيدرهم تحمّلشدني بود نه بيشتر از آن، پس تا آنجا كه دعواهاي باطل تحمّلپذير است، سوگند پسنديده نيست. وقتي از سوگند صحيح براي ابطال باطل و احقاق حق مالي و شخصي هرچند مشروع، منع ميشود، عُرضه قرار دادن خدا براي سوگندهاي مبتذل چه خواهد بود؟
گفتني است كه جبران خسارت مالي بر اثر تعظيم نام خدا حتمي است، چنان كه در ادامه بحث روايي خواهد آمد.
3. معناي فراواني سوگند
و قوله: ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم اَن تَبَرّوا… ﴾ قال: هو قول الرجل في كلّ حالة «لا والله وبلي والله» 2
اشاره: گاهي موارد ضروري از چند جهت پديد ميآيد، به طوري كه شورشيان باطلگرا از هر ناحيه ادعاي دروغين داشته و دعواهاي باطل مطرح كردهاند. در اينگونه موارد طبق اشاره قبلي به مقدار تحمّل ناپذير سوگند بيمحذور است، هرچند زياد باشد؛ ولي در حال عادي اعتياد به قسم براي هر چيزي، مشمول منع آيه مورد بحث است.
^ 1 – ـ الكافي، ج7، ص435.
^ 2 – ـ تفسير القمي، ج1، ص73.
215
4. منظور از ترك برّ
عن أبي جعفر(عليهالسلام) في قول الله: ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم﴾، قال: يعني الرجل يحلف أن لايُكلّم أخاه وما أشبه ذلك أو لايكلّم أُمّه 1.
عن إسحاق بن عمّار عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قول الله(عزّوجلّ): ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم اَن تَبَرّوا وتَتَّقوا وتُصلِحوا بَينَ النّاس﴾، قال: إذا دعيت لصلح بين اثنين فلا تقل: عليّ يمين ألاّ أفعل 2.
اشاره: براساس اين دو روايت، نهي آيه درباره كساني است كه قسم ياد كنند كارهاي نيكي مانند سخن گفتن با برادر و مادر يا اصلاح ميان مردم را ترك كنند. احتمال اول با اين دو روايت تأييد ميشود.
5. نهي از هر نوع قسم
عن أبي أيوب الخزّاز قال: سمعت أباعبدالله(عليهالسلام) يقول: لاتحلفوا بالله صادقين و لاكاذبين، فإنّه(عزّوجلّ) يقول: ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم) 3
عن أبي سلام المتعبّد أنّه سمع أباعبدالله(عليهالسلام) يقول لسدير: يا سدير! من حلف بالله كاذباً كفر؛ ومن حلف بالله صادقاً أثم. إنّ الله(عزّوجلّ) يقول: ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم) 4
اشاره: أ. پاس داشتن حرمت نام خداوند مهمتر از آن است كه انسان
^ 1 – ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص218.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص210.
^ 3 – ـ همان، ج7، ص434.
^ 4 – ـ همان، ص435.
216
راست يا دروغ به نام او سوگند ياد كند. خداي سبحان به حافظ حرمت اين نام كه بر اثر سوگند ياد نكردن احياناً سودي را از دست ميدهد، پاداش بهتري عطا ميكند، چنان كه پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: من أجلّ الله أن يحلف به، أعطاه الله خيراً ممّا ذهب منه 1.
ب. اثم در حديث دوم بر كراهت حمل ميشود، وگرنه سوگند راست گناه نيست. گرچه ممكن است بعضي از امور مباح در حالِ خاص حرام باشد مانند برخي از امور حلال كه در حال احرام حرام است ليكن جريان سوگند صدق اين چنين نيست.
همچنين مراد از «كفر»، قِسْم عملي آن است نه اعتقادي؛ و از گناهان بزرگ به كفر ياد ميشود؛ مانند ترك حجّ واجب: ﴿ولِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ اِلَيهِ سَبيلًا ومَن كَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِي عَنِ العلَمين) 2
6. سوگند بر ترك خيرات
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: إذا حلف الرجل علي شيءٍ و الّذي حلف عليه إتيانه خير من تركه، فليأت الّذي هو خير؛ و لا كفّارة عليه و إنّما ذلك من خطوات الشيطان 3.
اشاره: اگر سوگند بر ترك چيزي باشد كه انجام دادنش بهتر است، نقض سوگندشگناه ندارد و اين سوگند بر اثر وسوسه شيطان است و منشأ آن لزوم رجحان متعلق سوگند است. بر اين مبنا اگر متعلق آن مرجوح باشد نه راجح،
^ 1 – ـ الكافي، ج7، ص434.
^ 2 – ـ سوره آلعمران، آيه 97.
^ 3 – ـ الكافي، ج7، ص443.
217
چنين سوگندي منعقد نميشود و عمل بر خلاف آن محذوري ندارد، هرچند در صورت تساوي دو طرف انعقاد آن خالي از وجه نيست؛ خصوصاً اگر براي سوگند ياد كننده راجح باشد.
٭ ٭ ٭
218
بازدیدها: 192