لايُؤاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَغوِ في اَيمنِكُم ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما كَسَبَت قُلوبُكُم واللهُ غَفورٌ حَليم (225)
گزيده تفسير
سوگند يا عمدي و جدّي است؛ يا لغو و بدون قصد و براثر عادت، غضب مُفرِط و مانند آن. قِسم نخست بازخواست دارد نه قسم دوم.
سوگندهاي جدي چند نوعاند:
1. سوگند درباره انجام دادن يا ترك كردن كاري در آينده كه تخلّف از آن گناه است و كفاره دارد.
2. سوگندي كه مربوط به گذشته و دروغ باشد كه كفاره ندارد؛ ولي عذاب جهنّم را در پي دارد.
3. سوگند در محاكم قضايي كه اگر راست باشد، حق ثابت ميشود و چنانچه دروغ باشد، در صورت جهل قاضي به سود دروغگو حكم صادر ميشود و گناه هم دارد، هرچند در واقع حق دگرگون نميشود.
4. ديگري را سوگند دادن كه كاري را انجام دهد يا ترك كند (مناشده). اين قسم دادن براي فرد سوگند داده شده تكليفآور نيست.
219
تفسير
مفردات
اللّغو: «لغو»، هر چيزي است كه به آن اعتنا نميشود 1. سخن لغو، گفتاري است كه بدان اعتنا نميشود و آن كلامي است كه از روي فكر نباشد. چنين قولي شبيه لغا يعني صداي گنجشكان است كه اعتباري ندارد و از همين معناست لغو در سوگندها؛ يعني سوگندي كه با آن عهد و پيمان قلبي بسته نشود و از روي عادت بر زبان جاريگردد 2.
حليم: «حلم»، بردباري و نگهداري نفس و طبيعت از هيجان غضب است و چون همراه مشاهده رخداد تلخ بار و سنگيني است، اگر كسي داراي روح نيرومند باشد و بتواند آن بار سنگين را تحمّل كند، ميگويند وي حليم و بردبار است. جمع حلم «احلام» است. برخي گفتهاند: حلم به معناي عقل به كار رفته است؛ ولي بايد دانست كه حلم در حقيقت همان عقل نيست، بلكه چون برآمده از عقل است، به آن تفسير شده است 3.
«حليم»، صيغه مبالغه است و در مورد خداوند بدين معناست كه خداوند، عقاب بر گناه را به تأخير مياندازد 4.
تناسب آيات
در آيه پيشين آمد كه مؤمنان نبايد خدا را در معرض سوگندهاي فراوان قرار
^ 1 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج5، ص255، «ل غ و».
^ 2 – ـ مفردات، ص742، «ل غ ا».
^ 3 – ـ همان، ص253، «ح ل م».
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص568.
220
دهند؛ ولي چون اين كار براي كساني كه به سوگند عادت كردهاند دشوار است، در اين آيه سوگندهاي لَغْوي كه بدون قصد و غير جدي است، از آن نهي خارج شده است 1. در واقع، اين آيه مقيّد اطلاق آيه پيشين است.
تفاوت ديگر آيه كنوني با آيه پيشين در اين است كه آيه قبلي در مقام بيان نهي از فراوان در معرض قراردادن خدا براي سوگند است، راست يا دروغ؛ ولي در اين آيه بحث در التزام به مفاد قسم است.
٭ ٭ ٭
حكم سوگند بيهوده
سوگندي كه از زبان صادر ميشود دوگونه است: 1. از سنخ سبق لسان است، در نتيجه هيچ حكم تكليفي يا وضعي ندارد، زيرا اصلاً چنين گفتاري فعل شخص محسوب نميشود؛ نه عمد است و نه شبه عمد و نه خطا؛ و اگر فعل يا قولي به يكي از اين وجوه سهگانه به شخص منسوب نباشد، هيچ حكمي بر آن بار نيست.
2. از سنخ سبق لسان نيست و به شخص ياد كننده سوگند منسوب است كه اگر جدّي و با «كسب قلب» و عقيده دروني همراه باشد، حكم ويژه فقهي دارد و چنانچه لغو و لهو و لعب و مانند آن باشد، چون نسبت به سوگندْ جدّي و قلبي نيست، اثر تكليفي يا وضعي قسم را ندارد و چون نسبت به خود لغو، لهو و لعبْ جدّي است (يعني هزل در هزل بودن جدّ است)، حكم خاص خود را دارد نه حكم محتواي خود را؛ يعني حكم قسم را ندارد؛ و دعوت قرآن به
^ 1 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص190.
221
پرهيز از لغو و لهو و لعب شامل آن خواهد شد و نهي قرآن از عُرْضه قرار دادن خدا براي سوگند ميتواند آن را دربر گيرد.
از تقابل بين «لغو» و «كسب» كاملاً روشن ميشود كه تخلّف در سوگند «لغوي» اثر ندارد؛ ولي در سوگند «كسبي» مؤثّر است و اين تفاوت مهم نميتواند مانع اندراج سوگند لغوي تحت عُرضه ياد شده در آيه قبلي باشد.
برپايه آيه «لايُؤاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَغوِ في اَيمنِكُم ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما عَقَّدتُمُ الاَيمن» 1 نيز سوگندهاي لَغْوي و بدون قصد قلبي كيفر ندارد؛ امّا قسمهايي كه از روي عمد و جدّ قلبي ادا ميشوند، در صورت تخلّف كيفر دارند.
عقد قلبي، زماني پديد ميآيد كه شخص آنچه را تصوّر و تصديق كرده است، با جان خود پيوند زند و به آن واقعيت ايمان آورد كه در اين صورت داراي عقيده شده است، وگرنه كسي كه تنها از نظر علمي، موضوع و محمول را تصوّر كرده و ميان آن دو گره زده است، عالِم بياعتقاد است.
قضيّه را از اينرو «عقد» ميگويند كه بين موضوع و محمول گره خورده است. اگر عصاره قضيّه به قلب كسي گره بخورد، اين عقد دوم، صدق اعتقاد ميآورد و ميتوان گفت كه فلان شخص به فلان مطلب عقيده دارد.
براين اساس، شكستن سوگندهاي عمدي و جدّي كه مفادش از جهت انجام دادن يا ترك، رجحان داشته باشد يا مرجوح نباشد، يا ايراد سوگندهاي جدّي دروغ براي ابطال حق يا احقاق باطل كه لقلقه زبان نيست، كيفر الهي را درپي دارد، گرچه يكبار باشد و مشمول عنوان عُرْضه ياد شده در آيه پيشين نباشد؛ ولي سوگندهاي بيهوده كه با انشاي قلبي همراه نيست و بر اثر رسوم و
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 89.
222
سوءعادت يا در حال شدّت خشمِ مُفرط ادا ميشوند، يا شخص در حال شدّت نشاط و سرور مفرط وعدهاي ميدهد و آن را با سوگند تأكيد ميكند ليكن به آن وفا نميكند، كيفر و اثر فقهي ندارد، چون اصلاً در آنها انشاء نيست؛ يا بر اثر افراط در غضب يا نشاط، اختيار وجود ندارد.
تذكّر: سوگندِ مشروع بايد به خصوص اسم الهي يعني «الله» باشد؛ ولي قسم غير مُؤثر كه منعقد نميشود، اگر طوري باشد كه مصداق عُرضه قراردادن خداست، حتماً مشمول نهي مزبور خواهد بود، چون معيارْ هتك الهي است. فرق بين جدّ و لغو در سوگند معهود شرعي است يعني در قسم به خداست وگرنه سوگند غير معهود شرعي، جدّ و لغوش يكسان است و هيچيك اثر فقهي ندارد. چون قَسَم از سنخ «انشاء» است، خود سوگند صدق و كذب برنميدارد امّا جدّ و لغوپذير هست.
انواع سوگند قلبي و احكام آنها
قلب در ﴿ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما كَسَبَت قُلوبُكُم﴾، همان روح و نفس انساني است و معمولاً مراد قرآن كريم از قلب، لطيفه الهي و روح مجرّد است، چنانكه مراد از قلب گناهكار در ﴿ولاتَكتُموا الشَّهدَةَ ومَن يَكتُمها فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) 1 كه شهادت عادلانه را در محكمه كتمان ميكند و ميپوشاند و آن را ادا نميكند، روح انسان معصيتكار است و مراد از قلب مريض در ﴿في قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضا) 2 و ﴿فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَيَطمَعَ الَّذي في قَلبِهِ
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 283.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 10.
223
مَرَض) 1 كه درباره منافقان و برخي از افراد سُست ايمان آمده است، روح و نفس افراد ياد شده است كه به گناه تمايل دارد و نيز مراد از صاحبدل در ﴿لِمَن كانَ لَهُ قَلبٌ اَو اَلقَي السَّمعَ وهُوَ شَهيد) 2 روح آگاه و عاقل است نه قلب حيواني.
سوگندهاي قلبي و جدّي بدين شرح است:
1. سوگندي كه با انشا و درخواست همراه است؛ ولي از محدوده كار انسان بيرون و در قلمرو كار ديگران است كه به آن «مُناشَدَه» ميگويند؛ مانند اينكه كسي ديگران را به خداوند سوگند ميدهد كه كاري را انجام دهند يا ترك كنند. چنين سوگندي براي ديگران تكليف نميآورد و هيچ كسي به فعل شخص ديگر مؤاخذه نميشود.
امينالاسلام طبرسي در ذيل آيه ﴿ولاتَجعَلوا اللهَ عُرضَةً لاَِيمنِكُم﴾ ميفرمايد: در مورد قسم مناشده بر غير تكليف هست 3 ؛ ليكن اين سخن سند فقهي ندارد و مستفاد از اين روايت منقول از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه «اگر چيزي از شما با سوگند به الله خواسته شد، عطا كنيد و چنانچه با سوگند به خدا به شما پناهنده شدند، پناه بدهيد» 4 بر فرض صحّت سند، حكم اخلاقي يا استحبابي است.
مخالفت با اين نوع از احكام اثر فقهي ندارد، گرچه ميتواند اثر عِلمي يا اخباري داشته باشد؛ مانند اينكه شخصي براي تثبيت مطلب حقّي به مردم ميگويد «شما را به خدا قسم، مگر فلان صحنه نبود كه شما هم شاهد
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيه 32.
^ 2 – ـ سوره ق، آيه 37.
^ 3 – ـ مجمعالبيان، ج1 ـ 2، ص568.
^ 4 – ـ همان.
224
بوديد»، چنانكه امام مجتبي(عليهالسلام) در موارد فراواني براي اثبات خلافت برحق اهلبيت(عليهمالسلام)، جمله «أنشدكم بالله» را به كار بردهاند 1.
پس «مُناشَدَه» اگر دروغ به همراه نداشته باشد اشكالي ندارد، بلكه معصومان(عليهمالسلام) هنگام لزوم از اين روش استفاده ميكردند.
2. سوگند جدّي كه نسبت به آينده است و تخلّف از آن، معصيت؛ مانند سوگند به خداوند در زمينه ترك مواد مخدّر يا گزاردن نماز شب كه نقض و ترك وفاي به آن گناه است و كفّاره دارد، پس سوگند بر كاري كه انجام دادن يا ترك آن رجحان دارد يا مرجوح نيست، در صورت عدم وفا به مفاد سوگند، حكم تكليفياش كيفر آتش دوزخ و حكم وضعي آن كفّاره است.
3. سوگند جدّي كه مربوط به گذشته و دروغ باشد كه در حقيقت تنها اِخباري دروغ است. اين نوع سوگند كفّاره ندارد؛ ولي آتش جهنم در انتظار ياد كننده چنين سوگندي است.
4. سوگند جدّي در محاكم قضايي كه دو نوع است:
أ. سوگند راست كه اثري جز ثبوت حق ندارد.
ب. سوگند دروغ كه خودش گناه بزرگ است و اثري جز سلب حق ظاهراً از ديگران ندارد و حكم واقعي را تغيير نميدهد و كيفرش آتش دوزخ است و كفاره ندارد، جز اينكه توبه كند و حق تباه شده را به حقدار بازگرداند.
قسم دروغ در محكمه، بسان شهادت باطل است كه تا كشف خلاف نشده است به آن اعتنا ميشود؛ مانند قضاي قاضي غير واجد شرايط كه ظاهراً نافذ است؛ ولي اگر كشف خلاف شود، حكم خاص خود را دارد.
^ 1 – ـ الاحتجاج، ج2، ص24 ـ 31.
225
گفتني است كه آيه مورد بحث اطلاق دارد و همه قسمهاي جدّي را دربرميگيرد و به سوگندي اختصاص ندارد كه در فقه در كنار نذر و عهد مطرح شده است.
هماهنگي انذار و تبشير
هرچند سوگندهاي ياد شده عقوبت الهي را به همراه دارد، اين انذار با تبشير مقرون است؛ يعني اولاً راه توبه باز است و ثانياً احتمال بخشش بدون توبه مطرح است، زيرا كمتر از شرك شايد مورد عفو قرار گيرد و بر فرض عدم عفو سريع با حلم و بردباري كيفر آن به تأخير ميافتد، تا تبهكار در اين مدّت نقص خود را تكميل و عيب خويش را تصحيح كند. در حلم، عنوانِ اقتدار مطرح است؛ بر خلاف صبر كه وجود قدرت در آن معتبر نيست، چنانكه در عنوان حليم، جريان ادَب مع الله، فعلاً و تركاً ملحوظ است.
اشارات و لطايف
1. كفّاره قَسَم
كفّاره شكستن قسم، سير كردن ده مسكين يا پوشاندن آنها يا آزاد كردن يك بنده است و فرد متخلّف در انتخاب يكي از اين سه چيز اختيار دارد و اگر توان انجام دادن هيچيك را نداشته باشد، بايد سه روز روزه بگيرد: ﴿لايُؤاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَغوِ في اَيمنِكُم ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما عَقَّدتُمُ الاَيمنَ فَكَفّرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسكينَ مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ اَهليكُم اَو كِسوَتُهُم اَو تَحريرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم يَجِد فَصيامُ ثَلثَةِ اَيّامٍ ذلِكَ كَفّرَةُ اَيمنِكُم اِذا حَلَفتُم واحفَظوا اَيمنَكُم) 1
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 89.
226
2. موارد عدم كفّاره
در دو مورد كفّاره نيست: 1. ارتكاب گناه كوچك. 2. بعضي از گناهان بزرگ، به جهت بزرگ بودنشان، زيرا كفّاره سبب تكفير و پوشاندن گناه است و بعضي از گناهان جز با آتش جهنّم جبران نميشوند؛ مانند سوگند دروغ در محكمه قضايي كه به ابطال حق يا احقاق باطل بينجامد، پس تنها معاصي متوسط با كفّاره جبران ميشوند.
در روايات از سوگند دروغ در محكمه قضايي، به «يمين غموس» ياد شده است 1 ، زيرا گوينده آن خود را در گناه فرو برده است.
بحث روايي
1. مصاديق سوگند لغوي
عن أبي الصباح قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن قول الله: ﴿لايُؤاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَغوِ في اَيمنِكُم﴾ قال: هو لا والله و بلي والله و كلاّ والله؛ لا يعقد عليها أو لايعقد علي شيء 2.
اشاره: قَسَمهاي بيهوده كه بر تخلّف آن مؤاخذه نيست، گفتن «نه به خدا»، «آري به خدا» و «چنين نيست به خدا» است كه با آنها سوگندي منعقد نميشود، چون با عقد قلبي همراه نيست. البته حديث مزبور در صدد حصر سوگند لغوي در تعبيرهاي ياد شده نيست.
^ 1 – ـ الكافي، ج7، ص438 ـ 439.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص112؛ الكافي، ج7، ص443، با اندكي تفاوت.
227
2. انواع سوگند جدي
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: الأيمان ثلاث: يمين ليس فيها كفّارة ويمين فيها كفّارة ويمين غموس توجب النّار. فاليمين الّتي ليس فيها كفّارة، الرّجل يحلف بالله علي باب برّ أن لايفعله؛ فكفّارته أن يفعله، واليمين التي تجب فيها الكفّارة، الرجل يحلف علي باب معصية أن لايفعله فيفعله، فتجب عليه الكفارة؛ واليمين الغموس الّتي توجب النّار، الرجل يحلف علي حقّ امريء مسلمٍ علي حبس ماله 1.
اشاره: «معصيت» در اين حديث براي مثال آمده است، وگرنه روايتْ مكروهات را هم دربرميگيرد. فعل «تجب» نيز به معناي «تثبت» است.
يمين سه گونه است: 1. بيكفاره: چنان كه در آيه قبلي گذشت، كسي كه بر ترك كاري نيك سوگند ياد ميكند كه كفارهاش انجام دادن آن است.
2. با كفاره: ويژه كسي است كه بر ترك معصيتي سوگند ياد ميكند و سپس آن را انجام ميدهد. البته اين قسم ميتواند تمثيل باشد نه تعيين، زيرا اگر بر فعل واجب سوگند خورد و آن فعل را عمداً ترك كند، گذشته از حرمت تكليفي، كفاره دارد كه حكمي وضعي است.
3. يمين غموس: كسي قسم ياد ميكند تا حق مسلماني را منع كند. اين سوگند آتشآور است.
3. حقيقت قسم دروغ
قال أبوعبدالله(عليهالسلام): من حلف علي يمين و هو يعلم أنّه كاذب، فقد بارزالله(عزّ
^ 1 – ـ الكافي، ج7، ص438 ـ 439.
228
و جلّ ) 1.
اشاره: مراد از «يمين»، «مقسم عليه» است؛ يعني كسي كه از روي علم و عمد سوگند دروغ ياد كند، به مبارزه با خدا برخاسته است.
گناه بزرگ در حكم حرب يا مبارزه با مبدأ تدوين قانون الهي است. از اين حرمتشكني گاهي به «حرب» ياد ميشود؛ نظير آيه ﴿فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ الله) 2 و آيه ﴿الَّذينَ يُحارِبونَ اللهَ ورَسولَه) 3 و زماني به «مبارزه» ياد ميشود مانند حديث مزبور.
٭ ٭ ٭
229
بازدیدها: 287