لِلَّذينَ يُؤلونَ مِن نِسائِهِم تَرَبُّصُ اَربَعَةِ اَشهُرٍ فَاِن فاءو فَاِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحيم (226)
واِن عَزَموا الطَّلقَ فَاِنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم (227)
گزيده تفسير
«ايلاء» نوعي سوگند به خداست كه در آن شوهر به قصد اضرار به همسر دائمي خود كه قبلاً با او همبستر شده است، سوگند ياد ميكند كه براي هميشه يا بيش از چهار ماه با وي همبستر نشود. پس از تحقق ايلاء، شوهر تا چهار ماه فرصت دارد كه به همسرش رجوع كند؛ يا او را طلاق دهد. اگر زن بعد از ايلاء صبر نكند و به محكمه شرع مراجعه كند، حاكم شوهر را احضار و به او چهار ماه از زمان مراجعه به حاكم مهلت ميدهد؛ اگر شوهر در اين مدت مراجعه نكند، پس از گذشت مدّت ياد شده او را به يكي از آن دو كار ملزم ميكند؛ و در هر صورت، شوهر بايد براي ايلاء كفاره دهد.
اگر شوهر بعد از ايلاء به همسرش بازگردد، خداي غفور و رحيم او را مشمول غفران و رحمت خود قرار ميدهد و اگر همسرش را طلاق دهد، خداي سميع و عليم طلاق را ميشنود و بدان آگاه است.
وصف «سميع» دليل است كه عزم بر طلاق كفايت نميكند و بايد صيغه آن جاري شود.
230
تفسير
مفردات
يؤلون: «ايلاء» از ريشه «ألو» به معناي كوتاهي كردن است: ﴿لايَألونَكُم خَبالا) 1 يعني از هيچ تباهياي در حق شما كوتاهي نميورزند.
حقيقت اِيلاء و اَليّه، سوگندي است كه مقتضي كوتاهي ورزيدن در چيزي است كه بر آن سوگند ياد شده است؛ ولي ايلاي شرعي سوگند خاصي است كه متعلق آن، ترك آميزش جنسي با همسر است 2.
«ائتلاء» نيز از همين ريشه و به همين معناست: ﴿ولايَأتَلِ اولُوا الفَضلِ مِنكُم والسَّعَة… ) 3 مبادا توانگران سوگند ياد كنند كه به خويشاوندان خود و… چيزي ندهند. آوردن حرف «من» به جاي «علي»، در ﴿يُؤلونَ مِن نِسائِهِم﴾ براي اين است كه معناي امتناع و ابتعاد در «يؤلون» تضمين شده است.
تربّص: «ربص»، مفهومي مركب از صبر و نظر است؛ يعني درنگ و انتظار براي رخدادن امري خير يا شرّ. تفاوت تربّص با الفاظي مانند تلبّث (درنگ)، انتظار، صبر، تأخير و توقّع در اين است كه تربص درنگي است به توقع تحقق امر مورد انتظار 4. قرطبي آن را مقلوب «تصبّر» ميداند 5.
فاءوا: «فيء» انعطاف و تمايل پس از گردنكشي است و از لوازم آن،
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 118.
^ 2 – ـ مفردات، ص83 ـ 84، «إلي».
^ 3 – ـ سوره نور، آيه 22.
^ 4 – ـ التحقيق، ج4، ص26، «ر ب ص».
^ 5 – ـ الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص101.
231
بازگشت و تحول و دگرگوني است 1.
راغب ميگويد: «فَيء» و «فيئه»، بازگشت به حالت پسنديده است 2. مقصود از «فَيء» در اين موردْ جماع است، زيرا ايلاء سوگند بر ترك جماع است و رجوع در قبال ايلاء، همان جماع است 3. در التبيان شيخ طوسي به نقل از مبرّد آمده است كه «فيء»، چيزي است كه آفتاب آن را نسخ و زايل كرده باشد و ظلّ چيزي است كه آفتاب ندارد و هر فييء ظلّ است ولي هر ظلّي فيء نيست، لذا بهشتيان در ظلّاند نه در فيء، چون در بهشت آفتاب نيست: ﴿وظِلٍّ مَمدود) 4
الطلاق: «طلاق» اسم مصدر تطليق به معناي رها كردن است. «طلق»، برداشتن بند طبيعي يا قراردادي است. ازدواج، بندي است بر زوجين كه با عقد پديد ميآيد و طلاق رها كردن از بند ازدواج است 5. برخي طالق را بدون علامت تأنيث دانستهاند، چون وصف مختص زن است. زجاج چنين نقد كرده است كه بعضي اوصاف مشترك بين مؤنث و مذكر بدون علامت تأنيث استعمال ميشوند؛ مانند «بعير ضامر» و «ناقه ضامر»، «بعير ساعل» و «ناقه ساعل» 6
تفاوت ايلاي فقهي با سوگندهاي متعارف
«ايلاي فقهي» اين است كه شوهر در حال خشمِ متعارف نه مفرط كه او را از
^ 1 – ـ التحقيق، ج9، ص165، «ف ي ء».
^ 2 – ـ مفردات، ص650، «ف ي أ».
^ 3 – ـ جامع البيان، ج2، ص564.
^ 4 – ـ سوره واقعه، آيه 30؛ التبيان، ج2، ص233.
^ 5 – ـ ر.ك: التحقيق، ج7، ص111، «ط ل ق».
^ 6 – ـ التبيان، ج2، ص235.
232
حال اختيار خارج ميكند و به قصد زيان رساندن به همسر خود كه در گذشته با او مباشرت زناشويي داشته است، سوگند ياد كند كه براي هميشه يا مدتي بيش از چهارماه، مباشرت زناشويي با وي را ترك كند 1 ، بنابراين سوگند ياد كردن بر ترك مباشرت به مدّت كمتر از چهارماه يا به انگيزه راحتي همسر شيرده و فرزندش و مانند آن، در رديف ساير سوگندهاست و حكم جداگانهاي ندارد، در حالي كه ايلاي فقهي حكم خاص دارد.
در سوگندهاي متعارف با پايان يافتن وقت قَسَم، شكستن آن معنا ندارد و حكم وضعي كفّاره نيز منتفي است؛ ولي در ايلاي فقهي در صورتي كه شوهر پس از چهارماه بازگردد، حكم كفّاره به قوّت خود باقي است 2 ، چون در هرحال حنثِ قسم كرده است، هرچند بايد بر خلاف قَسَم خود عمل كند.
تذكّر: برخي از مفسران به استناد اطلاق آيه، ايلاء را مخصوص حال غضب ندانسته، بلكه در حال رضا هم به تحقق ايلاء فتوا دادهاند 3.
منابع بيان شرايط ايلاء
برخي شرايط ايلاء از آيات قرآن كريم و بعضي نيز از روايات اهلبيت(عليهمالسلام) بهدست ميآيد: شرط اصل زوجيت و نيز دائمي بودن ازدواج، به قرينه كلمه «طلاق» در ﴿واِن عَزَموا الطَّلق﴾ فهميده ميشود، وگرنه كلمه ﴿مِن نِسائِهِم﴾ شامل عقد انقطاعي و ملك يمين نيز ميشود، در حالي كه در ملك يمينْ اصل زوجيّت منتفي است و در عقد موقت نيز دوام آن، پس ذكر طلاقْ مقيِّد اطلاق
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص570 ـ 571؛ فقه القرآن، ج2، ص201.
^ 2 – ـ ر.ك: فقه القرآن، ج2، ص201 ـ 202.
^ 3 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج6، ص82؛ جامع البيان، ج2، ص558.
233
كلمه «من نسائهم» در ﴿لِلَّذينَ يُؤلونَ مِن نِسائِهِم﴾ است، زيرا درباره مِلكيمين و عقد موقت طلاق نيست. همچنين شرطِ داشتن پيشينه مباشرت زناشويي مرد با همسرش از روايات به دست ميآيد 1.
احكام ايلاء
بر پايه ﴿لِلَّذينَ يُؤلونَ مِن نِسائِهِم تَرَبُّصُ اَربَعَةِ اَشهُر) 2 شوهر پس از ايلاء ميتواند تا چهارماه صبر كند و معصيتي نيز نكرده است، زيرا در حالت عادي نيز شوهر مجاز است تا اين مدّت، از مباشرت با همسر خود بپرهيزد؛ ولي پس از گذشت آن، شوهر مرتكب گناه شده و مستحق مؤاخذه است. آري در صورت رجوع و اصلاح زندگي، خداوند گناه او را ميبخشد، چون او آمرزنده و مهربان است: ﴿فَاِن فاءو فَاِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحيم﴾، گرچه شوهر در صدد زيان رساندن به همسر خود بوده است.
برخي مدت ايلاء را كمتر از چهار ماه هم صحيح پنداشتهاند، چنانكه زمخشري آن را از ابراهيم نخعي نقل كرده است 3.
پس از گذشت چهار ماه زن ميتواند حقّ خود را بخواهد و شوهر يا بايد بازگردد؛ يا همسرش را طلاق دهد؛ به گونهاي كه او را از سرگرداني بيرون آورد، بنابراين در صورت عدم رجوع شوهر، صرف عَزم بر طلاق كافي نيست، بلكه شوهر در صورت عدم انتخاب رجوع بايد طلاق را برگزيند و طلاق نيز بايد به صورت بائن باشد و اگر زن را طلاق رجعي دهد، ديگر نبايد رجوع كند تا زن از
^ 1 – ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج22، ص342 ـ 356؛ جواهر الكلام، ج33، ص297 ـ 345.
^ 2 – ـ «لِلَّذين» خبر مقدّم و «تَرَبُّصُ اَربَعَةِ اَشهُر» مبتداي مؤخّر است.
^ 3 – ـ الكشاف، ج1، ص269.
234
بلاتكليفي رها شود.
كافي نبودن عزم بر طلاق بدون صيغه آن، از ذكر وصف «سميع» فهميده ميشود: ﴿فَاِنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم﴾، زيرا در صورت كفايت عزم بر طلاق، قرآن كريم فقط ميفرمود كه خداوند به آنچه در دلها ميگذرد، آگاه است و شنوا بودن خداوند را ذكر نميكرد، پس چون وقوع طلاق منظور خداوند است و در طلاق هم صيغه خاص معتبر است، وصف شنوا بودن خداوند نيز آمده است، وگرنه عزم قلبي، متعلَّق شنيدن نميشود؛ بر خلاف آنچه زمخشري در كشاف آورده است كه دمدمه و گفتوگوي شخص با خود مسموع خداست؛ مانند وسوسه شيطان كه مسموع الهي است 1.
براين اساس، مرد بايد رجوع يا طلاق دادن را برگزيند و در صورت ترك وظيفه ياد شده حاكم اسلامي ميتواند شوهر را به انجام وظيفهاش واادارد و چنانچه مقاومت كند، حاكم ميتواند او را زنداني كند و از نظر مكان و غذا و مانند آن بر وي سخت بگيرد تا به وظيفه خود عمل كند و اگر اين كار نيز نتيجه مطلوب ندهد، حاكم اسلامي از طرف مرد، زن را طلاق ميدهد.
احكام ياد شده در صورتي است كه زن خواهان حقّ خود باشد؛ ولي اگر او از حقّ خود بگذرد و زندگي بدون مباشرت زناشويي را برگزيند، مانعي ندارد و مرد نيز آزاد است، گرچه گناه او عقوبت الهي دارد.
شايان ذكر است همانطور كه قبلاً گفته شد برخي از احكام ايلاء از آيات و برخي ديگر از روايات به دست ميآيد 2.
^ 1 – ـ الكشاف، ج1، ص270.
^ 2 – ـ ر.ك: همان؛ فقه القرآن، ج2، ص201 ـ 202.
235
جلوهاي از فصاحت قرآن
از عظمت فصاحت قرآن و جلالت موقعيت آن اين است كه دو صفت «غفور و رحيم» مناسب محتواي آيه اول است و دو وصف «سميع و عليم» درخور محتواي آيه دوم. نه آن دو صفت قبلي مناسب آيه دوم است و نه اين دو وصف بعدي مناسب آيه اول 1.
دو صفت قبلي از شئون عملي خداست و دو وصف بعدي از شئون علمي او. تمام صفات عملي خدا به يك اصل باز ميگردد و همه اوصاف علمي خداوند به يك اصل رجوع ميكند، هرچند استناد صفات عملي خدا، به اوصاف علمي آن حضرت است.
اشارات و لطايف
1. تفاوت حكومت و قضا در فقه
در متن تفسير بيان شد كه اگر شوهر (ايلاء كننده) به وظيفه و تكليف خود در برابر همسرش عمل نكند، زن ميتواند حق خود را اعمال كند و نزد حاكم اسلامي برود نه به محكمه و نزد قاضي، زيرا در اسلام، حكومت با قضا تفاوت دارد، گرچه ممكن است كه حاكم، قاضي هم باشد يا قاضي نيز حاكم باشد.
قلمرو قضا، انشاي لفظي و صدور حكم بر اساس بيّنه و يمين و پايان دادن به خصومت است؛ ولي اگر «محكومعليه» حكم دادگاه را نپذيرد، نوبت به كار حاكم اسلامي و والي مسلمانان ميرسد و مشكل را با زندان يا مجازاتهاي ديگر برطرف ميكند.
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص237؛ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص571.
236
تذكّر: فقيه جامع شرايط قضا ميتواند طبق شاهد و سوگند حكم صادر كند و نيز حكم صادر شده را اجرا كند. غرض آن است كه اوّلاً اين شئون ياد شده غير از يكديگرند و ثانياً تفكيك مسئوليت در نظام اسلامي ممكن است و ثالثاً آنچه مُعضِل زن ايلاء شده را حلّ ميكند كار اجرايي است نه صرف قضا، گرچه اجرا متفرع بر اصل ثبوت حق زن از يكسو و ثبوت تكليف مرد از سويديگر است.
مداخله حاكم اسلامي در اجراي احكام ايلاء، از سوي بيشتر فقيهان مطرح شده است؛ حتي آنان كه ولايت فقيه را با گستردگياش نميپذيرند، در اين مسئله به اين مهم فتوا دادهاند 1 ، زيرا پشتوانه اين موضوع، روايات است كه در بحث روايي نمونههايي از آنها خواهد آمد.
تأثير و اقتدار حكومت اسلامي در امور اجتماعي، در بابهاي ديگر فقهي نيز مطرح شده است. در روايات باب طلاق آمده است: شوهري كه فرار و همسرش را سرگردان رها ميكند، چنانچه پس از مدّتي بازنگردد، زن ميتواند نزد حاكم اسلامي برود و او نيز براي يافتن شوهر چهارسال مهلت تعيين ميكند و در صورت پيدا نشدن او حاكم با ولايت خود، زن را طلاق ميدهد 2 ، بنابراين قلمرو قضا با محدوده كار حكومت اسلامي متفاوت است، گرچه گاهي قاضي، حاكم يا حاكم نيز قاضي است.
2. وظيفه مشترك حكومت اسلامي و مردم
احكام الهي چند دستهاند:
^ 1 – ـ جواهر الكلام، ج33، ص315 ـ 316.
^ 2 – ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج22، ص158.
237
أ. احكام تكليفي فردي كه هر كس موظّف به انجام دادن آنهاست و پيوندي مستقيم با حكومت اسلامي ندارد؛ مانند وجوب نماز يا حرمت غيبت.
ب. احكام ويژه حكومت اسلامي و وظايف شخص امام كه زمام اجراي آنها به دست مردم نيست؛ مانند حكم براساس قاعده فقهي «البيّنة علي المدّعي واليمين علي من أنكر» 1 زيرا اين قاعده مانند حكم وجوب نماز نيست تا هر كس بتواند بر اساس آن داوري كند و با شهادت شاهد عادل يا سوگند فردِ منكر نزد او بتواند فصل خصومت كند، بلكه دستگاه قضايي حكومت اسلامي عهدهدار اجراي اين قاعده فقهي است، چنانكه اجراي حدود مانند بريدن دست دزد: ﴿والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَيدِيَهُما) 2 و مجازات زناكار: ﴿الزّانِيَةُ والزّاني فَاجلِدوا كُلَّ وحِدٍ مِنهُما مِائَةَ جَلدَة) 3 در اختيار دستگاه قضايي و حكومت اسلامي است و مردم نميتوانند قوانين يادشده را شخصاً عملي كنند. مجازات محارب نيز به امام واگذار شده است، چنانكه امام باقرا(عليهالسلام) به نقل از امير مؤمنان، علي(عليهالسلام) فرمود: فوّض إلي الإمام فيالمحارب أن يصنع ما يشاء 4.
ج. احكام مشترك ميان حكومت اسلامي و مردم كه امتثال آنها براي هر دو امكان دارد؛ مانند قاعده «من استولي علي شيء منه فهو له» 5 كه نشان امارهبودن «يد» است.
^ 1 – ـ ر.ك: عوالي اللئالي، ج2، ص345؛ العناوين، ج2، ص588.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 38.
^ 3 – ـ سوره نور، آيه 2.
^ 4 – ـ وسائل الشيعه، ج22، ص377.
^ 5 – ـ همان، ج26، ص216.
238
«يد»، اماره حق داشتن و نشان مشروعيّت تصرّف كسي است كه مِلكي يا مُلكي در دست اوست، زيرا در اماره مُلكي نيز متولّيان از نفوذ و سلطنت بر مال برخوردارند و ميتوانند اموال وقفي يا اموال موكّل يا وصي خود را با حفظ شرايط آن، معامله كنند. متولّي گرچه مالكِ مال نيست، مَلِك است.
قاعده «يد» براي توده مردم در بازار و براي دستگاه قضايي در محاكم، معتبر است و قاضي نيز مانند توده مردم به صحّت تصرّف صاحب «يد» حكم ميكند و از مدّعيان مالكيّت، بيّنه شرعي ميطلبد.
احكام ايلاء نيز ميان حكومت اسلامي و توده مردم مشترك است؛ ليكن نه در عرض يكديگر، مانند قاعده يد و… بلكه در طول يكديگر؛ يعني اولاً شخص ايلاكننده ميتواند بدون حضور در محكمه، رجوع يا طلاق را برگزيند و همسرش را از بلاتكليفي بيرون آورد و ثانياً در صورت عدم اقدام او زن ميتواند نزد حاكم اسلامي برود تا او شوهر را به يكي از دو كار ياد شده وادارد و ثالثاً اگر شوهر هيچ يك از آن دو كار را با اجبار هم انجام ندهد، آنچه ولايتپذير است جريان طلاق است كه حاكم اسلامي بر اثر ولايت قهرياش بر ممتنع از انجام تكليف، به طلاق زن از طرف شوهر اقدام ميكند، پس برخي از احكام ياد شده به نحو طولي نه عرضي، مشترك ميان حكومت و اشخاص است.
3. فرق سميع و سامع
«سميع» وصف ذات است و «سامع» وصف فعل، چون در اتصاف خداي سبحان به سميعْ وجود مسموع شرط نيست: سميع يعني كسي كه بر اثر داشتن يك وصف كمالي به حيثيّتي است كه هرگاه مسموع يافت شود، او ميشنود و
239
وجود فعلي مسموع در صدق آن شرط نيست و رجوع اين صفت به اين است كه آن شخص، زنده و بيآفت و نقص است؛ يعني تحليل معناي سميع به «حي كامل» است؛ ولي سامع يعني كسي كه مسموع موجود را ميشنود و خداوند در ازل سميع بوده است، چنانكه در لايزال نيز سميع است؛ اما در ازل به سامع متصف نبوده، چون در ازل مسموعي نبوده است. هرگاه مسموعْ موجود شود، خداوند به سامع متصف خواهد بود 1.
بحث روايي
1. شأن نزول
و قال سعيد بن المسيَّب: كان الإيلاء [من] ضرار أهل الجاهلية: كان الرجل لايريد المرأة و لا يحب أن يتزوّجها غيره، فيحلف أن لا يقربها أبداً؛ و كان يتركها كذلك لا أيّماً و لا ذات بعل؛ فجعل الله تعالي الأجل الذي يعلم به ما عند الرجل في المرأة أربعة أشهر و أنزل الله تعالي: ﴿لِلَّذينَ يُؤلونَ مِن نِسائِهِم﴾ الاية 2.
اشاره: يكي از راههاي اضرار شوهران به همسران در دوران جاهليت ايلاء بوده است. مردي كه از همسرش ناراضي بود، او را همانگونه (نه بيوه، نه باشوهر) رها ميكرد؛ نه خود به او رجوع ميكرد و نه طلاقش ميداد كه با ديگري ازدواج كند و سوگند ياد ميكرد كه هيچگاه با او مباشرت نكند، پس خداوند مدّت معيني (چهار ماه) را براي اين موضوع قرار داد و حكم ايلاء را مشخص فرمود.
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص236 ـ 237، با تحرير و تنقيح.
^ 2 – ـ اسباب نزول القرآن، ص81.
240
2. صيغه ايلاء و حكم آن
عن أبي الصباح الكناني قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن رجل آلي من امرأته بعد ما دخل بها؛ فقال: إذا مضت أربعة أشهر وقف؛ و إن كان بعد حين، فإن فاء فليس بشيء و هي امرأته؛ و إن عزم الطلاق فقد عزم؛ و قال: الإيلاء أنيقول الرجل لامرأته: و الله لاُغيضنّك و لأسوءنّك! ثمّ يهجرها و لا يجامعها حتّي تمضي أربعة أشهر؛ فإذا مضت أربعة أشهر فقد وقع الإيلاء و ينبغي للإمام أن يجبره علي أن يفيء أو يطلّق. فإن فاء فإنّ الله غفور رحيم؛ و إن عزم الطلاق فإنّ الله سميع عليم، و هو قول الله (عزّ و جلّ) في كتابه 1.
عن سماعة: قال سألته عن رجل آلي من امرأته، فقال: الإيلاء أن يقول الرجل: والله لاأُجامعك كذا وكذا! فإنّه يتربّص أربعة أشهرٍ، فإن فاء والإيفاء أن يصالح أهله فإنّ الله غفورٌ رحيمٌ؛ وإن لميفيء بعد أربعة أشهرٍ حتّي يصالح أهله أو يطلّق، جبر علي ذلك؛ ولايقع طلاق فيما بينهما حتّي يوقف وإن كان بعد الأربعة أشهر، فإن أبي فرّق بينهما الإمام 2.
اشاره: أ. در اين دو حديث، افزون بر بيان صيغه ايلاء، وظيفه ايلاء كننده و ولايت حاكم شرع نيز بيان شده است. وظيفه ايلاء كننده رجوع به همسر يا طلاق دادن اوست و ولايت حاكم نيز واداشتن شوهر به انتخاب يكي از اين دو كار است و در صورت امتناع شوهر، وظيفه حاكم طلاق دادن زن است.
ب. براي هر يك از ايلاء و طلاق صيغه خاصي است و خداوند همانطور كه سميع صيغه ايلاء بوده است، سميع صيغه طلاق هم هست.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص132.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج22، ص351.
241
3. مجازات ايلاكننده
عن حماد بن عثمان، عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: في المُؤلي إذا أبي أنيطلّق، قال: كان أميرالمؤمنين(عليهالسلام) يجعل له حظيرة من قصب و يحبسه فيها ويمنعه من الطَّعام و الشّراب حتّي يطلّق 1.
عن خلف بن حماد رفعه إلي أبي عبدالله(عليهالسلام) في المؤلي: إمّا أن يفيء أو يطلّق، فإن فعل و إلاّ ضربت عنقه 2.
اشاره: أ. اميرمؤمنان(عليهالسلام) ايلاكنندهاي را كه همسرش را طلاق نميداد، زندان ميكرد و از جهت آب و غذا بر او سخت ميگرفت تا به طلاق دادن راضي شود.
طبق حديث دوم، ايلاكننده به گردن زدن تهديد ميشود.
ب. اينگونه از امور اجرايي و سياسي از شئون حكومت اسلامي نه از اختيارات قاضي، هرچند ممكن است قاضي همان حاكم اسلامي يا حاكم اسلامي همان قاضي باشد.
4. حكمت چهار ماه انتظار
عن أبي جعفر الثاني(عليهالسلام) قال: شرط لهنّ في الإيلاء أربعة أشهر، إذ يقول الله(عزّوجلّ): «لِلَّذينَ يُؤلونَ مِن نِسائِهِم تَرَبُّصُ اَربَعَةِ اَشهُر» فلم يجوز لأحد أكثر من أربعة أشهر في الإيلاء، لعلمه تبارك و تعالي أنّه غاية صبر المرأة من الرجل 3.
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص133؛ وسائل الشيعه، ج22، ص353.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ الكافي، ج6، ص113.
242
اشاره: أ. سرّ تعيين چهار ماه براي حكم ايلا و عدم جواز بيش از آن، اين است كه مدت ياد شده نهايت صبر زن برابر متاركه مرد است.
البته بايد ملاحظه كرد كه مدت مزبور از زمان مراجعه به محكمه احتساب ميشود نه از زمان صدور ايلاء. اين مدّت براي بيان حكمت اينكه ايلاء به كمتر از چهار ماه حاصل نميشود خوب است؛ نه براي مجموع مدت صبر زن.
ب. داستاني در صدر اسلام رخ داد كه نشان نظرسنجي بين زنان است و در آن ارزيابي، نهايت مدت تحمل زن چهار ماه اعلام شد، از اينرو برخي از مدعيان خلافت صدر اسلام مأموريت جنگجويان متأهل را به چهار ماه كاهش داد 1.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص368 ـ 369، با تغيير اندك.
243
بازدیدها: 160