اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هاجَروا وجهَدوا في سَبيلِ اللهِ اُولئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ اللهِ واللهُ غَفورٌ رَحيم (218)
گزيده تفسير
مؤمنان، مهاجران و مجاهدانِ در راه خدا به رحمت خاص الهي رجاي واثق دارند. مؤمن همواره در خوف و رجاست؛ نه خوفِ تنها دارد كه موجب يأس از رحمت الهي است و نه رجاي صرف كه مايه اَمن از مكر الهي است. يأس از رحمت و امن از مكر الهي، با اعتقاد به رحمت گسترده و قدرت بينهايت خداوند سازگار نيست.
با وجود وعده مكرر و حتمي و قطعي خداوند درباره رحمت و بهشت براي اهل ايمان و جهاد، سرّ تعبير به ﴿يَرجونَ رَحمَتَ الله﴾ در اين آيه، خطرهاي احتمالي است كه همواره مؤمنان، مهاجران و مجاهدان را تهديد ميكند؛ خطرهايي مانند شك در تحقق تقوا و خلوص كه شرط پذيرش اعمال است و خطر ارتكاب گناهاني در آينده كه اعمال را حبط ميكنند.
33
تفسير
مفردات
هَاجَرُوا: «هَجْر» (به فتح) در برابر وصل، به معناي قطع و جدايي 1 و «هُجْر» (به ضمّ) به معناي هذيان است و آيه ﴿مُستَكبِرينَ بِهِ سمِراً تَهجُرون) 2 ناظر به آن است و چون بيمار گفتههايي دارد كه شايسته اعتنا نيست و بايد ترك شود، گفته ميشود: «المريض يَهْجُر» و از نيمروز در منطقههاي گرمسير كه شديداً هوا گرم است و كارها رها ميشود، به «هاجره» ياد ميشود 3.
مهاجرت در اصل به معناي بريدن از غير و ترك وي است؛ خواه با بدن: ﴿واهجُروهُنَّ فِي المَضاجِعِ) 4 يا با زبان يا قلب: ﴿اِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هذا القُرءانَ مَهجورا) 5 مسلمانان عادي قرآن را هَجْر (به فتح) كرده و مستكبران عنود آن را هُجْر (به ضم) يعني معاذ الله هذيان دانستهاند و آنكه گفته: إِنّ الرجل ليهجُر 6 باطناً از همين گروه بوده است. بريدن از غير، گاه با هر سه (بدن، زبان، قلب) است: ﴿واهجُرهُم هَجرًا جَميلا) 7 «الذين هاجروا» يعني كساني كه از بلاد كفر به بلاد ايمان هجرت كردند؛ مانند مهاجران از مكه
^ 1 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج 6، ص 34، «هـ ج ر».
^ 2 – ـ سوره مؤمنون، آيه 67.
^ 3 – ـ ر.ك: مجمع البحرين، ج4، ص408، «ه ج ر».
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 34.
^ 5 – ـ سوره فرقان، آيه 30.
^ 6 – ـ ر.ك: صحيح البخاري، مج2، ج6، ص11 ـ 12؛ الطبقات الكبير، ج2، ص215؛ الملل و النحل، ج1، ص31؛ بحار الانوار، ج30، ص 535.
^ 7 – ـ سوره مزّمل، آيه 10؛ مفردات، ص 833، «هـ ج ر».
34
به مدينه. گفتهاند: مقتضاي اين مهاجرت دوري از شهوات و اخلاق رذيله است 1.
جَهَدُوا: جهد به كار گرفتن نهايت توان و سعي بليغ در آخرين حد ممكن است. جَهاد (به فتح) زمين سخت است. مجاهده در هيئت مَفاعَلَه، گوياي تداوم تلاش همه جانبه است 2.
يَرْجُونَ: «رجاء» گمان به تحقق امر شادي بخش 3 و برابر خوف است. خوف، حالت اضطراب ناشي از روبهرو شدن با ضرر قطعي يا احتمالي است كه لازمهاش خويشتنداري است و رجاء، حالت تمايل و چشمداشت حصول خيري است كه انسان خود را براي گرفتن آن آماده ميكند 4.
تناسب آيات
مفاد دو آيه گذشته تشريع جهاد، بيان برخي حدود آن و اشاره به حكمت جهاد بود و اين آيه در ادامه، مهاجران و مجاهدان را تشويق ميكند كه به رحمت خاص الهي اميدوار باشند، زيرا خداي غفور رحيم در پرتو ايمان و هجرت و جهاد گناهانشان را ميبخشد و آنان را از ساير مصاديق رحمت برخوردار ميكند و اگر خطايي بر اثر نا آگاهي مانند قتل در ماه حرام، از آنان صادر شود، مشمول سعه رحمت الهي خواهند شد.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سوره مزّمل، آيه 10؛ مفردات، ص833، «ه ج ر».
^ 2 – ـ مفردات، ص833، «ه ج ر».
^ 3 – ـ التحقيق، ج2، ص136، «ج ه د».
^ 4 – ـ مفردات، ص346، «ر ج ا».
35
درجات هجرت و جهاد
جهاد داراي درجات است و آيه مورد بحث كه در آن عنوان ﴿في سَبيلِ الله﴾ آمده است ميتواند شامل همه آنها باشد؛ به طوري كه اختصاص به جبهه جنگ با دشمن بيروني نداشته باشد. اين جهاد، رايجترين مصداق اصل جهاد است؛ ليكن در راه خدا بودن (في سبيل الله) ويژه جهاد اصغر نيست، بلكه هم جهاد اوسط كه نبردي است بين نفس مسوّله و امّاره و عقل ناهي از منكر و نيز جهاد اكبر كه نزاعي است ميان عقل و قلب شاهد غيب، همگي تحت عنوان «جهاد در راه خدا» مندرج هستند.
همين تثليثِ اصغر و اوسط و اكبرِ جهاد، در هجرت هم مطرح است و چون معمولاً هجرت زمينه جهاد را فراهم ميكند و به مثابه پيش درآمد آن است، لفظاً نيز قبل از جهاد ياد شده است.
اميد به رحمت الهي
بر پايه اين آيه مؤمنان، مهاجران و مجاهدان همگي به رحمت الهي اميدوارند و اين نشان آن است كه اميد به رحمت الهي به مهاجران و مجاهدان اختصاص ندارد بلكه همه اهل ايمان چنيناند. اگر كلمه «الذين» تكرار نميشد، اميد به رحمت الهي ويژه كسي ميشد كه از نظر حسن فاعلي مؤمن و از نظر حسن فعلي اهل هجرت و جهاد است؛ ليكن بر اثر تكرار «الذين» و عطف ﴿والَّذينَ هاجَروا… ﴾ به ﴿الَّذينَ ءامَنوا﴾ هم مؤمنان اهل هجرت و جهاد به رحمت الهي اميدوارند و هم مؤمناني كه توفيق هجرت و جهاد نيافتهاند.
بر اين اساس، اميدواران به رحمت الهي مراتبي دارند: مؤمنان اهل هجرت
36
و جهاد در راه خدا در مرتبهاي والا از رجاي واثق و رحمت خاص برخوردارند و مؤمنان غير مهاجر و مجاهد در مرتبه متوسط يا ضعيف از رجا و رحمت قراردارند.
تكرار موصول درباره مهاجران مجاهد: ﴿وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا﴾ براي اهتمام به هجرت و ترغيب امت اسلامي به آن است و عدم تكرار موصول در مورد خصوص مجاهدان، به جهت تلازم بين هجرت و جهاد و عدم گسيختگي آن دو از يكديگر است.
راز تعبير به «رجاء»
قرآن كريم در آيات فراواني ايمان و تقوا (عقيده و عملِ صالح) را كه همان حسن فاعلي و فعلي است، معيار سعادت دنيا و آخرت معرّفي كرده است، از اين رو دارنده اين دو عنصر اساسي يقيناً به بهشت ميرود و از عنايت و رحمت خاص پروردگار برخوردار است؛ ليكن راز اينكه خداوند در اين آيه به «رجاء» تعبير كرده و اهل ايمان و اهل هجرت و جهاد در راه خدا را «اميدوار» به رحمت خاص خود دانسته است: ﴿اُولئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ الله﴾ اين است كه تعبير ياد شده به لحاظ قابل است نه فاعل، زيرا گرچه از طرف خداي سبحان وفاي به وعده بهشت قطعي است و او هرگز در وعدهاش خلاف نميكند: ﴿اِنَّ اللهَ لايُخلِفُ الميعاد) 1 ولي كسي كه داراي ايمان و عمل صالح است، جزم به حُسن عاقبت ندارد بلكه در حدّ «رجاء» است، از اين رو خطرهايي بدين شرح وي را تهديد ميكند:
^ 1 – ـ التحقيق، ج4، ص79، «ر ج و».
37
1. انسان حسابگر، از يكسو در بسياري از كارهايش كمبود تقوا و اخلاص را ميبيند و از سوي ديگر، قرآن به صورت اصل كلّي ميفرمايد كه خداي سبحان تنها عمل با خلوص و تقوا را ميپذيرد: ﴿اَلا لِلّهِ الدّينُ الخالِصُ) 1 ﴿اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقين) 2 و چون روشن نيست عمل او از روي اخلاص و تقواي محض بوده است يا نه زيرا حبّ نفس نميگذارد بشر در مراقبت و محاسبت دقيق باشد لازم است شخص ديگري حسابرس انسان باشد؛ آنگاه احتمال ريزش و كاهش و ناسره بودن رخ مينمايد.
آري انسان وقتي حسابرسِ دقيق اعمال خود است كه به خويشتن علاقهمند نباشد و خود را بيگانه حس كند، حال آنكه اين چنين نيست؛ مثلاً خود را بهتر از آنگونه كه هست در آينه ميبيند و حبّ نفس نميگذارد نقاط ضعف خويش را دريابد، از اينرو نه تنها از كارهاي زشت خود شرم نميكند، بلكه گاهي آنها را نيك ميپندارد: ﴿اَلَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَيوةِ الدُّنيا وهُم يَحسَبونَ اَنَّهُم يُحسِنونَ صُنعا) 3
2. خوف ارتداد و كافر شدن و تباه ساختن اعمال نيك: ﴿ومَن يَرتَدِد مِنكُم عَن دينِهِ فَيَمُت وهُوَ كافِرٌ فَاُولئِكَ حَبِطَت اَعملُهُم فِي الدُّنيا والاءاخِرَةِ) 4 اگر خوف ارتداد و كفر هم نباشد، ترس از گناه بزرگ هست كه بنابر نظريه اماميّه (موافاة) وقتي به اعمال انسان پاداش ميدهند كه تا پايان عمر به ايمانش وفا كند (شبيه شرط متأخر)، زيرا ظرف استحقاق غير از ظرف
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 9.
^ 2 – ـ سوره زمر، آيه 3.
^ 3 – ـ سوره كهف، آيه 104.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 217.
38
اجرست و به نظر معتزله (احباط جزئي) سيئات او حسناتش را از بين ميبرد 1 ، از اين رو اعمال انسان بر اساس هر دو نظريه در معرض خطر است، بنابراين هر كار نيكي از طرف «قابل»، در حدّ «رجاء» است و فاعل خير، بيش از اين به آن دل نميبندد، از اين جهت قرآن كريم گاهي اين مطلب را با تعبير «رجاء» مطرح ميكند و زماني با «لعلّ»، چنان كه درباره روزه و قصاص و مانند آن ميفرمايد: ﴿لَعَلَّكُمتَتَّقون) 2
امين الاسلام طبرسي همين مطلب را چنين شرح داده است:
تعبير به «رجاء» براي آن است كه اين گروه، به رحمت الهي اميد دارند تا خداي سبحان گناهاني را كه موفّق به توبه از آنها نشدهاند از روي تفضّل ببخشد؛ امّا اينكه ممكن است اعمال صالح آنها با ارتكاب معاصي به معصيت تبديل شود، مطابق با نظريّه معتزله (احباط) صحيح است؛ ولي طبق نظريّه اماميه (موافاة) صحيح نيست 3.
اميد به رحمت خاص
خداي سبحان در اين آيه «رحمت» را به صورت عام آورد 4 ؛ ليكن با توجّه به شرايط ياد شده در اين آيه (ايمان، هجرت، جهاد) و هماهنگي آنها با رحمت در آيات سوره «صفّ» و مانند آن، رحمت خاصّ خداوند مراد است كه نصيب
^ 1 – ـ ر.ك: كشف المراد، ص412 ـ 413.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 183.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص553 ـ 554.
^ 4 – ـ حذف متعلّق بر عموميت آن دلالت ميكند.
39
اهل ايمان و هجرت و جهاد شده است.
در سوره «صفّ» ميفرمايد: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا هَل اَدُلُّكُم عَلي تِجرَةٍ تُنجيكُم مِن عَذابٍ اَليم ٭ تُؤمِنونَ بِاللهِ ورَسولِهِ وتُجهِدونَ في سَبيلِ اللهِ بِاَمولِكُم واَنفُسِكُم ذلِكُم خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم تَعلَمون ٭ يَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم ويُدخِلكُم جَنّتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ ومَسكِنَ طَيِّبَةً في جَنّتِ عَدنٍ ذلِكَ الفَوزُ العَظيم ٭ واُخري تُحِبّونَها نَصرٌ مِنَ اللهِ وفَتحٌ قَريبٌ وبَشِّر المُؤمِنين) 1 در اين آيات، بخشايش گناهان، ورود به بهشت، رسيدن به رستگاري و نزديكبودن پيروزي دنيايي به صورت رحمت خاص مطرح است.
همچنين به گوشهاي از اين رحمت خاص اشاره و اميدواران و نااميدان به رحمت حق را چنين معرفي ميكند: ﴿اِنَّ الَّذينَ يَتلونَ كِتبَ اللهِ واَقاموا الصَّلوةَ واَنفَقوا مِمّا رَزَقنهُم سِرًّا وعَلانِيَةً يَرجونَ تِجرَةً لَن تَبور ٭ لِيُوَفِّيَهُم اُجورَهُم ويَزيدَهُم مِن فَضلِهِ اِنَّهُ غَفورٌ شَكور) 2 كساني كه كتاب خدا را تلاوت ميكنند و نماز را برپا ميدارند و در نهان و آشكار انفاق ميكنند، اميدوار به تجارتي هستند كه هرگز زيان و زوال در آن نيست 3 تا خدا به آنان پاداش كامل عطا كند و از فضل خويش بر ثوابشان بيفزايد، چون خدا آمرزنده شكرگزار است.
در اين آيه چون سخن از جهاد و هجرت نيست، از پيروزي بر دشمنان در دنيا نيز سخن نرفته است؛ ولي در سوره «صفّ» و آيه مورد بحث كه درباره جهاد است، رحمت الهي پيروزي بر دشمن را هم شامل ميشود، بنابراين بارزترين مصداق رحمت در اين آيه همان رحمتهاي خاص است كه در سوره
^ 1 – ـ سوره صفّ، آيات 10 ـ 13.
^ 2 – ـ سوره فاطر، آيات 29 ـ 30.
^ 3 – ـ براي تبيين تجارت «بائر» و تجارت «رابح» ر. ك: تسنيم، ج2، ص298.
40
«صفّ» (سوره جنگ) مبسوط بيان شده است.
اشارات و لطايف
1. درجات هجرت
هجرت به استناد آيات و روايات معصومان(عليهمالسلام) درجات گوناگوني دارد:
أ. هجرت مكاني: كه همان هجرت ظاهري است و هجرت در آيه به قرينه ايمان و جهاد، همين است كه انسان از بلاد كفر به شهر ايمان مهاجرت كند.
فقها در وجوب اين قسم از مهاجرت بحث كردهاند. البته غرض از هجرت گاهي دوري از كفر و شرك يا معصيت است و زماني نصرت و تقويت دين و هنگامي تحصيل علمِ لازم يا مال و مانند آن (براي تأمين هزينههاي واجب) است. اگر كسي در منطقهاي نتواند عقايد، اخلاق و اعمال واجب خود را حفظ كند، هجرت از آنجا لازم و رفتن به آن منطقه ممنوع است.
ب. هجرت از معصيت به طاعت: دوري از معاصي و پاكسازي درون از رذايل، از مصاديق هجرت باطني است كه موضوع حديث شريف المهاجر مَن هجر السيّئات و تاب إلي الله 1 است.
ج. هجرت از باطل به حق يا از شهوت به عقل: كه از مصاديق هجرت باطني است و انسان را از اوصاف پست حيواني به صفات كامل انساني ميرساند و پيام اصيل و فراگير پيامبران و كتابهاي آسماني، همين هجرت است.
د. هجرت از خلق به حق: كه تخلق به اخلاق الهي را به همراه دارد؛ يعني
^ 1 – ـ تفسير القمي، ج2، ص149 ـ 150؛ بحار الانوار، ج12، ص29.
41
مزّين شدن به انوار حقّ و تجلّي نور عظمت بر دلها. انبيا، اوليا و بندگان صالح خدا داراي اين هجرتاند، چنان كه در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم(عليهالسلام) ميفرمايد: ﴿وقالَ اِنّي مُهاجِرٌ اِلي رَبّي اِنَّهُ هُوَ العَزيزُ الحَكيم) 1
تذكّر: آياتي از قبيل ﴿والرُّجزَ فَاهجُر) 2 هجرتهاي اخلاقي و باطني را دربر دارد.
2. گونهگوني متعلّق و معناي رجا
خوف و رجا دو وصف نفساني در برابر يكديگرند؛ مانند ايمان و انكار كه دو امر اعتقادي مقابل هماند. معناي مصطلح «رجا» همان اميدواري است. اثر «رجا» طلب و گرايش است، چنان كه اثر خوف گريختن است: من رجا شيئاً طلبه؛ و من خاف من شيءٍ هرب منه 3 ؛ هركس به چيزي اميدوار است، به آن ميگرايد و هر كه از چيزي ميترسد، از آن ميگريزد.
رجا متعلّقهاي گوناگون دارد و بدين لحاظ در همه موارد يكسان نيست: گاهي متعلّق آن، اصل اعتقاد مانند مبدأ يا معاد است نه خصوصيات آن، كه در اين صورت رجا به قرينه مقام به معناي اعتقاد و ايمان (ضد انكار) است و زماني متعلق رجا رحمت الهي است كه در اين حال، به معناي اميدواري برابر ترس است كه وصف نفساني انسان است؛ يعني انسان در پرتو اعتقاد و گرايش به چيزي، يا خائف است و در ترس به سر ميبرد؛ يا راجي است و در اميد به سر ميبرد.
^ 1 – ـ سوره عنكبوت، آيه 26؛ ر.ك: مواهب الرحمن، ج3، ص274 و 282.
^ 2 – ـ سوره مدّثر، آيه 5.
^ 3 – ـ الكافي، ج2، ص68.
42
در قرآن كريم مواردي از هر دو معناي ياد شده از رجا (اعتقاد و اميدواري) آمده است كه شرح آن جداگانه چنين است:
أ. رجا به معناي اعتقاد: در قرآن كريم واژه «رجاء» گاهي به مبدأ و زماني به معاد و هنگامي به هر دو تعلّق گرفته است و در همه اين موارد به قرينه مقام به معناي اعتقاد و ايمان است، از اين رو آيات مربوط به متعلق رجا سه دستهاند كه بعضي جنبه اثباتي و برخي جنبه سلبي دارند:
يك. رجا به اصل مبدأ؛ مانند ﴿ما لَكُملاتَرجونَ لِلّهِ وقارا) 1 چرا شما به عظمت و ربوبيّت الهي اعتقاد نداريد و به ربوبيّت بتهايي همانند وَدّ، يغوث و يعوق و سواع سرسپردهايد؟ يعني شما عظمت و ربوبيّت را از آنِ خدا بدانيد، چون شما را به صورتهاي گوناگون آفريده است: ﴿وقَد خَلَقَكُم اَطوارا) 2 برخي آيه ﴿… وقارا﴾ را ناظر به خوف از خداوند معنا كردهاند، چون رجا خوف را به همراه دارد 3.
دو. رجا به معاد؛ نظير ﴿يقَومِ اعبُدُوا اللهَ وارجُوا اليَومَ الاءاخِرَ ولاتَعثَوا فِي الاَرضِ مُفسِدين) 4 اي قوم! خدا را بپرستيد و به قيامت معتقد باشيد. آنان منكر اصل معاد بودند و همانطور كه از ايمان به مبدأ با تعبير ﴿اعبُدُوا الله﴾ ياد فرمود، نه «امنوا بالله» چون ايماني مؤثر است كه با عبادت همراه باشد درباره ايمان به معاد هم فرمود: ﴿وارجُوا اليَومَ الاءاخِر﴾، زيرا ايمان به قيامت وقتي مؤثر است كه با عمل صالح همراه باشد؛ در اين صورت از ايمان به رجا
^ 1 – ـ سوره نوح، آيه 13.
^ 2 – ـ سوره نوح، آيه 14.
^ 3 – ـ التبيان، ج2، ص210.
^ 4 – ـ سوره عنكبوت، آيه 36.
43
يادميشود.
نيز فرمود: ﴿اِنَّ الَّذينَ لايَرجونَ لِقاءَنا ورَضوا بِالحَيوةِ الدُّنيا واطمَاَنّوا بِها والَّذينَ هُم عَن ءايتِنا غفِلون ٭ اُولئِكَ مَأوهُمُ النّارُ بِما كانوا يَكسِبون) 1 كساني كه به قيامت معتقد نيستند و به زندگي دنيا راضياند و … جايگاهشان آتش است.
سه. رجا به مبدأ و معاد؛ همچون آيه ﴿لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجوا اللهَ واليَومَ الاءاخِرَ وذَكَرَ اللهَ كَثيرا) 2 براي شما در رسول خدا اسوهاي نيكوست، براي كسي كه به خدا و روز قيامت اعتقاد دارد.
اين آيات نشان ميدهند كه هرگاه واژه «رجا» به اصل مبدأ يا معاد تعلّق بگيرد، به معناي اعتقاد و ايمان است؛ البته اعتقاد و ايماني كه زمينه اميد عملي انسان را فراهم كند و چون اميد به هراس ضمني آميخته است، رجا (ايمان به مبدأ و معاد) خوف را هم در پي خواهد داشت.
ب. رجا به معناي اميدواري: رجا چنانچه به رحمت الهي تعلّق بگيرد، به معناي اميدواري در برابر «خوف» است. خوف و رجا دو وصف نفساني مؤمناناند، از اين رو مؤمن نه خوف محض دارد و نه رجاي صرف، زيرا خوف محض از «يأس» و رجاي صرف از «امنِ كاذب» سر درميآورند، كه هر دو از اوصاف كافران و خاسراناند، زيرا كافر همه علل و اسباب را تنها در امور مادي خلاصه ميكند و همه آنها را بر حسب ظاهر، در اختيار خويش ميداند، ازاينرو خود را از مكر و عذاب الهي ايمن و بر همگان پيروز ميپندارد، چنانكه گاهي از رحمت حق، آيس است و ميگويد كه «به همه علل و
^ 1 – ـ سوره يونس، آيات 87.
^ 2 – ـ سوره احزاب، آيهء 21.
44
اسباب مراجعه كردم و سودي نبردم»، حال آنكه او علل و اسباب غير طبيعي (غيبي) را بررسي نكرده است، پس يأس و امن تنها با كفر و خسران هماهنگاند: ﴿اِنَّهُ لايايسُ مِن رَوحِ اللهِ اِلاَّالقَومُ الكفِرون) 1 ﴿فَلا يَأمَنُ مَكرَ اللهِ اِلاَّالقَومُ الخسِرون) 2 از اين جهت نه تنها كافر از رحمت حق آيس و يائس است، بلكه يأس از رحمت الهي كفر است، زيرا اين اعتقاد كه در جهان كسي نيست كه بتواند نياز او را برطرف كند، به معناي نفي مبدأ ازلي و قادر مطلق است. البته اگر يأس او به فقدان شايستگي خود او بازگردد يعني باور كند كه او لايق نجات نيست محذور كفر اعتقادي را ندارد؛ ولي بايد بداند كه قدرت ازلي توان بخشيدن اصل قابليت را دارد، چون عطاي او مشروط به قابليت نيست، بلكه اصل قابليتْ مشروط به عطاي اوست.
مؤمن، چون به خدا معتقد است و او را «مسبّب الاسباب» ميداند يعني نظام علّي را جنود الهي و در اختيار او ميشمرد چنانچه بر همه علل و اسباب عادي و مادي سلطه يابد، هرگز خود را در امان نميبيند، چنانكه اگر همه علل و اسباب مادي را از وي بگيرند، هرگز از رحمت حق نااميد نميشود، بنابراين يأس محض و امنِ صرف فقط از آنِ كافران است و كفرآور؛ ولي مؤمن همواره در خوف و رجاست. آيات قرآن در اين زمينه چند دسته است:
يك. آياتي كه مؤمنان را به داشتن خوف و نيز رجا دعوت كردهاند؛ مانند ﴿وادعوهُ خَوفًا وطَمَعا) 3 يعني بين خوف و رجا به سر ببريد. در بعضي از آيات در شناساندن شب زندهداران آمده است: ﴿تَتَجافي جُنوبُهُم عَنِ
^ 1 – ـ سوره يوسف، آيه 87.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 99.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيه 56.
45
المَضاجِعِ يَدعونَ رَبَّهُم خَوفًا وطَمَعا) 1 «اَمَّن هُوَ قنِتٌ ءاناءَ الَّيلِ ساجِدًا وقائِمًا يَحذَرُ الاءاخِرَةَ ويَرجوا رَحمَةَ رَبِّهِ قُل هَل يَستَوِي الَّذينَ يعلَمونَ والَّذينَ لايَعلَمونَ اِنَّما يَتَذَكَّرُ اولوا الاَلبب» 2 آيه دوم، طبق اصل قرآني تقدّمِ تزكيه بر تعليم، از نماز شب و اطاعت خدا پيش از علم و عالم ياد كرده است تا بفهماند ارزش علم و دانش به همراهي آن با اطاعت و عبادت و خوف و رجاست، وگرنه شايد كسي دانشمند باشد؛ ولي از نظر داشتن عقل كه با آن خدا عبادت ميشود و بهشت به دست ميآيد 3 ، با نادان يكسان يا از او بدتر گردد.
گفتني است كه در اين آيه خوف و رجا به يك امر تعلّق نگرفتهاند (مثلاً ترس از خدا و اميد به او باشد)، بلكه ترس از پايان كار (آخرت) و اميد به خدا مطرح شده است تا روشن شود انسان از پايان كار خود ميترسد نه از خدا، چون آن حضرت كه معدن رحمت و گذشت است، هرگز منشأ ترس نيست؛ ليكن انسان همواره به لطف بيكران خدا اميدوار است.
دو. آياتي كه خطر بزرگ ايمني از مكر الهي و نااميدي از رحمت حق را گوشزد كردهاند، زيرا اين دو پديده روحي، انسان را با كفر و خسارت دائم همراه ميكنند. حضرت يعقوب(عليهالسلام) به فرزندانش فرمود كه برويد يوسف و برادرش را بيابيد و از رحمت خدا نااميد نباشيد، زيرا از رحمت حق نااميد نميشود مگر كافر: ﴿يبَني اذهَبوا فَتَحَسَّسوا مِن يوسُفَ واَخيهِ ولاتايسوا مِن
^ 1 – ـ سوره سجده، آيه 16.
^ 2 – ـ سوره زمر، آيه 9.
^ 3 – ـ الكافي، ج1، ص11.
46
رَوحِ اللهِ اِنَّهُ لايايسُ مِن رَوحِ اللهِ اِلاَّالقَومُ الكفِرون) 1
كسي كه علل و اسباب را در طبيعت و امور مادي خلاصه ميكند، با نيافتن راه نجات نااميد ميشود، از اينرو يأس با ايمان به مبدأ ازلي جمع نميشود و هر آيسي كه به طور مطلق نااميد باشد كافر است، از اين جهت آيه بر تلازم كفر و يأس مطلق دلالت دارد و اگر چنين فردي بر همه اسباب چيره شود و مسبب الاسباب را نپذيرد، مانند فرعون چنين ميگويد: ﴿يقَومِ اَلَيسَ لي مُلكُ مِصرَ وهذِهِ الاَنهرُ تَجري) 2 و خود را در امان ميبيند.
درباره امن از مكر و عذاب الهي فرمود: ﴿اَفَاَمِنَ اَهلُ القُري اَن يَأتِيَهُم بَأسُنا بَيتًا وهُم نائِمون ٭ اَوَ اَمِنَ اَهلُ القُري اَن يَأتِيَهُم بَأسُنا ضُحي وهُم يَلعَبون ٭ اَفَاَمِنوا مَكرَ اللهِ فَلا يَأمَنُ مَكرَ اللهِ اِلاَّالقَومُ الخسِرون) 3 آري هر كه سرمايه ايمان را ببازد و گرفتار كفر شود، خود را در امن محض ميبيند و ميگويد كه «همه اسبابِ خطر را بررسي كردم و تنها سبب و عامل خطر، همين اسباب مادي است و وراي آن خبري نيست»، در نتيجه احساس امنيت ميكند؛ ولي مؤمن چون نظام علّي و معلولي را در علل مادّي منحصر نميداند و اسرار جهان را احاطهپذير نمييابد، همواره خود را در خوف و رجا ميبيند و به رحمت الهي اميدوار و از فرجام كار خويش هراسناك است.
3. توازن يا ترجيح خوف و رجا
انسان مؤمن در حال عادي بايد در تعادل خوف و رجا زندگي كند؛ به گونهاي
^ 1 – ـ سوره يوسف، آيه 87.
^ 2 – ـ سوره زخرف، آيه 51.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيات 9997.
47
كه هيچيك از اين دو بر ديگري ترجيح نداشته باشد. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: در قلب مؤمن دو نور است: نور ترس و نور اميد كه اگر موازنه شود، هيچيك زايد بر ديگري نيست: انّه ليس من عبد مؤمنٍ إلاّ [و] في قلبه نوران: نور خيفةٍ و نور رجاءٍ؛ لو وزن هذا لم يزد علي هذا؛ و لو وزن هذا لم يزد علي هذا 1.
در حالتهاي غير عادي، تا مؤمن سالم است بايد ترس او بيش از اميدش باشد، چون خوف عاملِ بازدارنده از گناه است و نفس آدمي را مهار ميكند، وگرنه نفس ميرهد و از حوزه مراقبت و محاسبت بيرون ميرود، زيرا مبادي آن (گرايشها و كششهاي نفساني) كافي است كه انسان را به سمت رهايي سوق دهد؛ ليكن در اواخر عمر بهتر است اميدش بيشتر باشد، چون عوامل ترس در او زندهتر است.
تذكّر: حديث شريفِ الخوف رقيب القلب و الرجاء شفيع النفس 2 عهدهدار بيان تأثير متفاوت خوف و رجاست، زيرا رقيب كه رَقَبه و گردن فراز ميكند تا كسي گرفتار خطا يا خطيئه نشود، در حكم نگهباني دلسوز است كه كسي هبوط نكند؛ ليكن شفيع ميكوشد لغزش رخ داده بخشوده شود و در حكم بال و پر انسان تبهكار است كه با آن قدرت پرواز دارد و هر دو وصف براي طيران روح لازماند.
4. رجا در اخلاق
رجا در برابر خوف و از مراحل سير و سلوك و فضايل اخلاقي و اركان ايمان است. اين صفت، جدّيّت در اعمال و مواظبت بر طاعات و عبادات را در پي
^ 1 – ـ الكافي، ج2، ص67؛ بحار الانوار، ج67، ص352.
^ 2 – ـ مصباح الشريعه، ص398؛ بحار الانوار، ج67، ص390.
48
دارد. انسان به اميد و آرزو زنده است و بدون آن نميتواند از نعمتهاي مادي و حيات معنوي بهرهمند گردد، چون با اميد است كه مشكلات را ميپذيرد و سختيها را تحمّل ميكند.
رجا سهم سازندهاي در زندگي فردي و اجتماعي انسانها در مسائل ديني و تربيتي دارد، زيرا بازگشت آن به حسن ظنّ است كه پايه برخي از فضايل اخلاقي است 1.
قرآن كريم اميدواري به رحمت حق را از عوامل مهم پيروزي ميشمارد: ﴿وتَرجونَ مِنَ اللهِ ما لايَرجون) 2 چون اميد بر اراده انسان ميافزايد و در هجرت و جهاد، مايه شجاعت و پايداري رزمندگان ميشود. البته طبق بيان نوراني امام صادق(عليهالسلام) كه فرمود: لايكون المؤمن مؤمناً حتي يكون خائفاً راجياً؛ و لايكون خائفاً راجياً حتي يكون عاملاً لما يخاف و يرجو 3 اميدواري به رحمت حق زماني كارساز است كه انسان بسياري از اسباب رسيدن به محبوب را فراهم كرده باشد؛ همانند كسي كه دانه بيعيب را در زمين آماده بكارد و به موقع آن را آبياري و سمپاشي كند؛ آنگاه اميد به برداشت محصول داشته باشد؛ ولي توقع رحمت و مغفرت بدون فراهم آوردن اسباب آن، نشانِ غرور است نه اميد؛ و از آن به تمنّي كاذب ياد ميشود؛ همانند كسي كه دانهاي معيوب را در زمين شورهزاري بكارد و بدون آبياري و سمپاشي، خواستار برداشت چندين برابر كاشته خود باشد.
خداي سبحان كساني را كه اسباب رسيدن به مطلوب (ايمان و عمل
^ 1 – ـ مواهب الرحمن، ج3، ص283 ـ 284.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 104.
^ 3 – ـ الكافي، ج2، ص71، بحار الانوار، ج89، ص250.
49
صالح) را فراهم نميكنند و به مغفرت الهي اميد دارند، مذمّت كرده: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ ورِثوا الكِتبَ يَأخُذونَ عَرَضَ هذا الاَدني ويَقولونَ سَيُغفَرُ لَنا) 1 و پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آنها را احمقترين مردم معرفي كرده: وأحمق الحمقي من اتّبع نفسه هواها و تمنّي علي الله الأماني 2 و امام صادق(عليهالسلام) آنان را دروغگو دانسته است. شخصي به آن حضرت عرض كرد كه گروهي از موالي شما گناه ميكنند و ميگويند ما اميدواريم؛ حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود: اينان كسانياند كه به آرزو دلخوشاند و دروغ ميگويند و از مواليان ما نيستند، چون كسي كه به چيزي اميد دارد آن را ميطلبد و از چيزي كه ميترسد ميگريزد 3.
نتيجه: 1. رجا جزو اوصاف كمالي انسان است و به سبب آن كارهاي او ارزش اخلاقي پيدا ميكند.
2. رجا براي كساني اثربخش است كه همه اسباب رسيدن به متعلق آن را مهيا كنند و اهل ايمان و عمل باشند و هرگز اميد بدون ايمان و عمل روا نيست، زيرا غرور است نه رجا، چنان كه آيه مورد بحث اميدواري به رحمت خدا را وصف اهل ايمان و اهل هجرت و جهاد ميداند: ﴿اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هاجَروا وجهَدوا في سَبيلِ اللهِ اُولئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ الله﴾.
3. كسي كه به او اميد ميرود، بايد شايسته رجا و براي اجابت توانا باشد و چنين مرجوّ و مرجعي تنها خداست. البته كار خداوند بر اساس علل و اسباب تحقق ميگيرد: أبي الله أن يجري الأشياء إلاّ بالأسباب 4 ، از همينرو
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 169.
^ 2 – ـ بحار الانوار، ج67، ص70.
^ 3 – ـ الكافي، ج2، ص 68.
^ 4 – ـ بصائر الدرجات، ص26؛ بحار الانوار، ج2، ص90 و168.
50
بايد شخص اميدوار اسباب ظاهري را فراهم كند؛ آنگاه از خداوند تتميم علل ناشناخته و رفع موانع نامعلوم را اميد داشته باشد.
رجا داراي مراتب و درجاتي است كه بالاترين آن اميد به خدا و اسما و صفات اوست و قرآن نيز ما را به آن فراخوانده است: ﴿اُولئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ الله﴾ و مراتب پايينتر، اميد به شفاعت انبيا و اوليا و رجاي تجارتِ سودمند است: ﴿يَرجونَ تِجرَةً لَن تَبور) 1 كه همگي مشروط به اذن خداست.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سوره فاطر، آيه 29؛ مواهب الرحمن، ج3، ص284 ـ 288.
51
بازدیدها: 424