آیه 11و 12- واذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون # الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون
گزيده تفسير
منافقان بر اثر فريبكارى نفس، بر اين پندار باطلند كه واقعا مصلحند و از اين رو كذب آنان در اين مورد خبرى است نه مخبرى بر خلاف اظهار ايمان آنان كه هم كذب خبرى است و هم كذب مخبرى.
خداى سبحان از دروغ منافقان پرده برداشته با تاكيد آنان را مفسد مى خواند. سر جهل منافقان به افساد خويش آن است كه عقل نظرى آنان در دست و هم خيال و عقل عملى آنان در چنگ شهوات و غصب اسير است.
تفسير
قيل: مجهول آوردن فعل قيل براى افاده عموم است و گوينده يا دعوت كننده خاصى مراد نيست ؛ دعوت منافقان به ترك فساد، هم با تلاوت و تفسير آيات قرآن صورت مى گيرد، هم با سخنان معصومين (عليه السلام) و هم با نهى از منكر مومنان، ليكن آنان در برابر همه اين دعوتها و هدايتها يك سخن دارند كه: ما فقط اهل اصلاحيم، نه افساد.
لا تفسدوا نم افساد در مقابل اصلاح و به معناى ايجاد خلل در نظم و اعتدال شى ء است و در قرآن كريم در موارد فراوانى در برابر اصلاح به كار رفته است، مانند: (الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون)، (690) (ان الله لا يصلح عمل المفسدين)، (691) (لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها) (692) و (والله يعلم المفسد من المصلح). (693) آيه محل بحث نيز از همين موارد است و به معناى جامع افساد زمين و زمينه است ؛ چنانكه اصلاح نيز كه مقابل آن است به معناى جامع است .
تبليغ سوء توطئه عليه نظام اسلامى، القاى شبهه در صحت دعوى وحى و نبوت و صحيح بودن دعوت به مبدا و معاد و مانند آن، از مصاديق بارز افساد در زمين و زمينه زندگى اجتماعى است. به هر تقدير، هر صلاح و زمين و هم صلاح و فساد زمينه به وسيله انسانهاى ساكن در زمين و فراهم كننده هاى زمينه است و هرگز بدون عامل انسانى جريان صلاح و فساد مطرح نيست. از اين رو خداوند انسانها را به صلاح و اصلاح دعوت مى كند.
الا: حرف تنبيه و براى آگاه ساختن مخاطب بر تحقيق خبرى مهم است كه پس از آن مى آيد. الا مركب از همزه استفهام و لاى نفى است، همان گونه كه در آيه شريفه (اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى، (694) حرف استفهام با فعل نفى تركيب شده است، تركيب استفهام و نفى در الا مفيد حصر نيز هست.
منافقان در برابر دعوت به ايمان، به دروغ اظهار ايمان مى كنند: (و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين) (695) و در برابر نهى از منكر و فساد، ادعاى اصلاح مى كنند و بدين گونه بيمارى نفاق آنها همانند كفر كافران مانع پذيرش هدايت قرآنى است و از اين رو يازدهم و سيزدهم اين سوره كه پاسخ منافقان را در برابر امر به معروف (امر به ايمان) و نهى از منكر (نهى از فساد) بيان مى كند، نشانه راز حصر هدايت قرآن در متقين است، بينشى راه نفوذ هدايت قرآن را بر آنان مى بندد.
كذب خبرى و مخبرى منافقان
منافقان با گفتن لفظ انما مدعيند كه نه تنها اهل فساد نيستند، بلكه جز آنان كسى مصلح جامعه نيست و اين ادعاى اصلاحگرى از سوى منافقان كذب خبرى، است، نه مخبرى ؛ زيرا آنان خود را مصلح مى دانستند و براى تاكيد بر اين مطلب سوگند نيز ياد مى كردند: (وليحلفن ان اردنا الا الحسنين)، (696) (ثم جاوك يحلفون بالله ان اردنا الا احسانا) (697) آنان بر اثر تسويل و فريبكارى نفس، بر اين پندار باطل بودند كه واقعا مصلحند و اين پندار خود را كه جز جهل مركب چيزى نبود، حق مى دانستند. پس كذبشان در اين گونه موارد، تنها خبرى است، نه مخبرى.
اما آن جا كه منافقان ادعاى ايمان مى كنند گزارش آنها، هم كذب خبرى است و هم كذب مخبرى و در مورد شهادت بر رسالت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) سخن آنان تنها كذب مخبرى است: (اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله والله يعلم انك لرسوله والله يشهد ان المنافقين لكاذبون) (698) زيرا اين سخن كه حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله) پيامبر است، صدق و حق است، گرچه گوينده اش به آن معتقد نباشد. پس گزارش آنها صدق خبرى و كذب مخبرى است.
البته اگر گزارش آنها به طور صحيح بررسى شود گذشته از كذب مخبرى، كذب خبرى را نيز به همراه دارد، زيرا عصاره گزارش آنها عبارت از ادعاى شهادت به رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود، نه اصل رسالت او و چون شهادت آنان محقق نبود، پس گزارش از آن، كذب خبرى بوده است، چنانكه آنها آگاه به چنين كذب خبرى بوده اند و از اين رو كذب مخبرى هم داشتند.
خداى سبحان در قرآن كريم در برابر منافقان كه ادعاى اصلاح دارند اسرارشان را افشا و از درون تيره آنان پرده بر مى دارد. از جمله اين كه در دومين آيه مورد بحث، با تاكيد، آنان را مفسد مى خواند و در جاى ديگر از فساد در زمين و قطع رحم آنان سخن مى گويد: فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض وتقطعوا ارحاكم) (699) و يا آنان را تباه كننده حرث و نسل معرفى مى كند: (واذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها ويهلك الحرث والنسل) (700) بلكه مى گويد: آنان از دين خدا براى تفرقه بين مسلمان و ترويج كفر استفاده مى كنند و مسجد را سنگر مبارزه با خدا مى سازند: (والذين اتخذوا مسجدا ضرارا وكفرا و تفريفا بين المومنين وارصادا لمن حارب الله ورسوله من قبل) و با همه اينها، چنانكه در آيه محل بحث آمده، مدعى اصلاحند و بر اين مدعا سوگند نيز ياد مى كنند: (وليحلفن ان اردنا الا الحسنى) (701) ولى نمى دانند كه كارشان جز افساد نيست: (ولكن لايشعرون).
اين نادانى منافقان بر اثر اسارت عقل نظرى آنان به دست وهم و خيال، و عقل عملى آنان به دست شهوت و غضبشان است.
لطايف و اشارات
1- حرمان منافقان از عقل نظرى و عملى سليم
عقل نظرى سالم براى فهم درست معارف و عقل عملى سالم براى اجراى صحيح يافته هاى علمى، دو ركن استوار و اساسى ايمان است و منافقان از هر دو محرومند؛ آنان بر اثر تسويل و تزيين نفس، حق را از باطل و اصلاح واقعى را از افساد حقيقى تشخيص نمى دهند، بلكه باطل را حق و حق را باطل و صلاح را فساد و فساد را صلاح مى پندارند؛ نظير فرعون كه خود بزرگترين عامل فساد بود: (فاكثروا فيها الفساد) (702) ولى خود را هادى و مرشد مى پنداشت: (و ما اهديكم الا سبيل الرشاد). (703) علت آن بود كه عمل زشت فرعون براى او مزين شده بود و وى آن را زيبا مى پنداشت: (كذلك زين لفرعون سوء عمله). (704) منافقان بر اثر حرمان از عقل عملى سليم به جاى امر به معروف و نهى از منكر، اهل امر به منكر و نهى از معروف بودند: (المنافقون والمنافقات بعضهم منت بعض يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقضبون ايديهم). (705)
2- حالات منافقان
منافقان داراى سه حالتند: حالت اول، بررسيهاى كاذب نفسانى خويش، حالت دوم، برخورد با مومنان ؛ حالت سوم، برخورد با كافران. در حالت اول، خود را مصلح و فرزانه مى پندارند، نه مفسد و سفيه. آيات يازدهم تا سيزدهم ناظر به چنين حالتى است. در حالت دوم، برخورد متظاهرانه و خائنانه با مومنان دارند كه صدر آيه چهاردهم ناظر به آن است و در حالت سوم، برخورد باطنى با كافران دارند كه ذيل آيه چهاردهم ناظر به آن است. البته در اين برخورد با كافران هم بدون نيرنگ نيستند، چنانكه از آيات سوره حشر (706) استنباط مى شود.
بازدیدها: 293