تفسیر تسنیم ( اجمالی) | جلد ۱،پیشگفتار مفسر،فصل یکم؛زبان قرآن کریم

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفسیر تسنیم ( اجمالی) | جلد ۱،پیشگفتار مفسر،فصل یکم؛زبان قرآن کریم

قرآن کریم کتاب هدایت همه انسانها در همه اعصار است ؛ پهنه زمین و گستره زمان حوزه نورافشانى خورشید هماره تابان قرآن کریم است. نور هدایت قرآن تا آن جا که

پیشگفتار مفسر

فصل یکم: زبان قرآن کریم

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن کریم کتاب هدایت همه انسانها در همه اعصار است ؛ پهنه زمین و گستره زمان حوزه نورافشانى خورشید هماره تابان قرآن کریم است. نور هدایت قرآن تا آن جا که مرز بشریت است مى تابد: (و ما هى الا ذکرى للبشر) (۱۵)، (و ما هو الا ذکر للعالمین ) (۱۶) و اختصاصى به عصرى یا اقلیمى مخصوص و یا نژادى ویژه ندارد.

خداى سبحان در تبیین قلمرو رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: (و ما اءرسلناک الا کافه للناس ) (۱۷). بنابراین، رسالت آن حضرت جهان شمول و ابدى ، و کتاب او جهانى و جاودانه و قوم او نیز همه افراد بشرند، نه گروهى از مردم حجاز. قلمرو انذار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز، گستره عالمین و همه افراد بشر معرفى شده است: تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا، (۱۸) (نذیرا للبشر) (۱۹)

کتابى که براى هدایت همگان تنزل یافته و از نظر وسعت حوزه رهنمود جهان شمول است، باید از دو ویژگى برخوردار باشد:

۱ به زبانى جهانى سخن بگوید تا همگان از معارف آن بهره مند باشند و هیچ کس بهانه نارسایى زبان و بیگانگى با فرهنگ آن را خار راه خود نبیند و از پیمودن صراط سعادت بخش آن باز نایستد.

۲ محتوایش براى همگان مفید و سودمند بوده، احدى از آن بى نیاز نباشد؛ همانند آبى که عامل حیات همه زندگان است و هیچ موجود زنده اى در هیچ عصر و مصرى از آن بى نیاز نیست.

زبان جهانى فطرت

در این مقال، سخن درباره ویژگى نخست، یعنى جهانى بودن زبان قرآن است. در فهم معارف قرآن کریم نه بهره مندى از فرهنگى خاص شرط است، تا بدون آن نیل به اسرار قرآنى میسور نباشد و نه تمدن ویژه اى مانع، تا انسانها با داشتن آن مدنیت مخصوص از لطایف قرآنى محروم باشند و یگانه زبانى که عامل هماهنگى جهان گسترده بشرى است، زبان فطرت است که فرهنگ عمومى و مشترک همه انسانها در همه اعصار و امصار است و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهره مند است و هیچ فردى نمى تواند بهانه بیگانگى با آن را در سر بپروراند و دست تطاول تاریخ به دامان پاک و پایه هاى استوار آن نمى رسد، که خداى فطرت آفرین آن را از هر گزندى مصون داشته است: فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم (۲۰)

مراد ما از زبان قرآن در این مقال، لغت و ادبیات نیست ؛ زیرا روشن است که معارف قرآن کریم در چهره لغت و ادبیات عربى بر انسانها نمودار گشته است و غیر عرب زبانان، پیش از فراگیرى زبان و ادبیات عربى با لغت قرآن کریم نا آشنایند.

مراد ما از زبان قرآن و مردمى بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترک مردم است. انسانها گرچه در لغت و ادبیات از یکدیگر بیگانه اند و در فرهنگهاى قومى و اقلیمى نیز با هم اشتراکى ندارند، اما در فرهنگ انسانى که همان فرهنگ فطرت پایدار و تغییرناپذیر است، با هم مشترکند و قرآن کریم با همین فرهنگ با انسانها سخن مى گوید، مخاطب آن فطرت انسانهاست و رسالت آن شکوفا کردن فطرتهاست و از این رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش میسور عموم بشر است.

جهانى بودن زبان قرآن کریم و اشتراک فرهنگ آن، در چهره اجتماع دلپذیر سلمان فارسى، صهیب رومى، بلال حبشى، اویس قرنى و عمار و ابوذر حجازى در ساحت قدس پیامبر جهانى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم که شعار اءرسلت الى الابیض و الاسود و الاءحمر (۲۱) او شهره آفاق شد، متجلى است ؛ زیرا در پیشگاه وحى و رسالت که ظهور تام وحدت خداى سبحان است، کثرت صورت محکوم وحدت سیرت است و تعدد زبان، نژاد، اقلیم، عادات و آداب و دیگر عوامل گوناگون بیرونى مقهور اتحاد فطرت درونى است.

عمومى بودن فهم قرآن و میسور بودن ادراک معارفش براى همگان در آیاتى چند تبیین شده است ؛ مانند:

۱ یا اهل الکتاب قد جاء کم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب و یعفو عن کثیر قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین (۲۲)

۲ یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا(۲۳)

۳ فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا (۲۴)

۴ فالذین امنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى اءنزل معه اولئک هم المفلحون (۲۵)

در این آیات، از قرآن کریم به نور، کتاب مبین (روشن و روشنگر)(۲۶) برهان (نور سپید و درخشان) تعبیر شده است. گرچه نور درجات و مراتب مختلفى دارد و برخى چشمها از دیدن درجات شدید آن محروم است، اما هیچ کس نمى تواند تیره بودن نور یا عجز از شهود اصل آن را ادعا کند.

خداى سبحان که نور آسمانها و زمین است: (الله نور السموات و الارض) (۲۷)، براى هدایت انسانها نورى ویژه آفریده که هم خود روشن است و در سراسر آن هیچ نقطه مبهم و زاویه تاریکى یافت نمى شود و براى دیدن آن نیازى به نورى دیگر نیست و هم روشنگر زندگى انسانها در بخشهاى گوناگون عقیده، اخلاق و عمل است. از ویژگیهاى ممتاز نور آن است که هم ذاتا روشن است و هم روشنگر چیزهاى دیگر (الظاهر بذاته و المظهر لغیره) و هم بى نیاز از غیر است ؛ زیرا هر چیز را باید در پرتو نور دید، اما نور با چیزى دیگر دیده نمى شود، بلکه خودش دیده مى شود.

قرآن کریم نیز نه در محدوده خود مشتمل بر مطلبى پیچیده، تیره و معما گونه است و نه در تبیین حقایق جهان هستى و ترسیم صراط سعادت انسانها گنگ، مبهم، تاریک و نیازمند به غیر است.

۵ و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمین (۲۸). قرآن کریم تبیان (بیانگر) همه معارف ضرورى و سودمند براى بشر و عهده دار بیان همه معارف و احکام هدایتگر، سعادت بخش و سیادت آفرین جوامع انسانى است و چنین کتابى حتما در تبیین ره آورد خود بین و روشن است، نه مبهم و مجمل و نیازمند به روشنگر؛ زیرا کتاب مبهم که قادر بر حل معانى و تفسیر مطالب خود نیست، هرگز توان تبیین معارف سعادت بخش را ندارد. از این جهت قرآن کریم نسبت به محدوده داخلى خود بین و نسبت به بیرون از خویش مبین است.

۶ افلا یتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها (۲۹). دعوت و ترغیب همه انسانها به تدبر در قرآن کریم و توبیخ آنها بر نیندیشیدن در آیات قرآنى، شاهد گویایى است بر جهانى بودن زبان قرآن و فراگیر بودن فهم معارف آن ؛ زیرا اگر قرآن با فرهنگ ویژه برخى انسانها سخن مى گفت، دعوت همگان به تدبر در آیات آن لغو بود.

۷ قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القران لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا (۳۰). تحدى (مبارزه طلبى ) قرآن کریم، هم جهانى است، چنانکه از این آیه کریمه بر مى آید، و هم جاودانه ، و لازمه جهانى بودن تحدى قرآن کریم آن است که فهمش در توان همگان باشد؛ زیرا این تحدى تنها در محور لغت، ادبیات، فصاحت و بلاغت نیست تا مخاطبان آن، تنها عرب زبانان و آشنایان به ادب عربى باشند، بلکه ناظر به محتوا و فرهنگ خاص آن نیز هست.

اعتراف جهانیان به عجز از آفریدن اثرى همانند قرآن، در صورتى سودمند است که محتواى قرآن براى آنان قابل فهم باشد و گرنه دعوت به آوردن همانند، براى کتابى که گروه کثیرى از انسانها زبان ویژه آن را نمى فهمند، کارى لغو و غیر حکیمانه است.

تذکر:

۱ سخن گفتن قرآن کریم به زبان فطرت انسانها و عمومى بودن فهم آن بدن معنا نیست که بهره همگان از این کتاب الهى یکسان است. معارف قرآنى مراتب فراوانى دارد و هر مرتبه آن، بهره گروهى خاص است: کتاب الله عزو جل على اءربعه اءشیاء: على العباره و الاشاره و اللطائف و الحقائق. فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاءولیاء و الحقائق للاءنبیاء (۳۱). هر کس به میزان استعداد خود از قرآن بهره مى برد تا به مقام مکنون آن منتهى شود که تنها پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام ) به آن راه دارند.

۲ قرآن کریم گرچه کتابى جهانى و جاودانه است و اختصاصى به عصر یا منطقه یاگروهى خاص ندارد؛ اما همگان توفیق بهره گیرى از آن را ندارند.

گناه و تبهکارى، الحاد و تقلید باطل از گذشتگان قفل قلب آدمى است و انسان را از تدبر در معارف و اسرار قرآن باز مى دارد: اءفلا یتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها (۳۲)؛ معارف قرآنى در دل بسته نفوذ نمى کند؛ اما کسانى که فطرت خویش را حفظ کرده باشند، چه مانند صهیب از روم آمده باشند و یا مانند سلمان از ایران و یا مانند بلال از حبشه و یا همانند عمار و ابوذر از سرزمین حجاز برخاسته باشند، همه در برابر این کتاب الهى یکسانند؛ زیرا قرآن کریم اختصاصى به اقلیم یا نژاد خاصى ندارد، بلکه شفاى دردهاى روحى و عامل هدایت و رحمت براى همه انسانهاست: یا اءیها الناس قد جاء تکم موعظه من ربکم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمه للمؤ منین (۳۳)

غرض آن که، هدایت قرآن بالاصاله عمومى است و آیاتى مانند: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین (۳۴)، (انما اءنت منذر من یخشیها) (۳۵)،(لینذر من کان حیا) (۳۶) نیز ناظر به اختصاص دعوت قرآن به پارسایان، اهل خشیت و زنده دلان نیست ؛ بلکه ناظر به بهره ورى از قرآن و مانند آن است ؛ پس در عین آن که قرآن براى هدایت همگان است، تنها انسانهاى پارسا و بیدار دل از آن بیمناک مى شوند و از این رو در کنار (انما اءنت منذر من یخشیها) (۳۷)سخن از (و تنذر به قوما لدا) (۳۸) و جهانى بودن اصل انذار دارد؛ زیرا قرآن به عنوان (للعالمین نذیرا) (۳۹) نازل شد و کسانى که از انذار بهره مى برند بیدار دلان خدا ترسند و کسانى که از آن پند نمى گیرند و به سوء عاقبت گرفتار و مشمول وعیدهاى الهى مى شوند افراد لدود و لجوجند و مطالب فوق از آیاتى که به نمونه هاى آنها اشاره شد استفاده مى شود.

یکى از دستمایه هاى لازم براى استفاده از قرآن، فطرتى است که به تیرگى گناه آلوده نشده باشد. حتى یک دانشمند مادى نیز اگر فطرت توحیدى خود را با تبهکارى نیالوده باشد، مى تواند از هدایت قرآن بهره مند شود؛ اما اگر نور فطرت خود را با عناد ملحدانه خاموش کرده باشد از قرآن بهره نمى برد؛ زیرا با اسطوره پنداشتن قرآن درباره آن نمى اندیشد.

۳ چون قرآن نسبت به تفهیم فرهنگ فطرت رسالت ویژه دارد، پس هیچ یک از داوریهاى افراطى ها یا تفریطى ها درباره آن راست نیست ؛ گروهى براى انحصار حجیت در روایت و روى گردانى از قرآن، آن را بى زبان و ابکم پنداشتند و جز الغار و معماهاى غیر مفهوم چیزى براى آن قائل نبودند، عده اى زبان آن را رمز محض به معارف باطنى پنداشتند که غیر از اوحدى مرتاض احدى به آن دسترسى ندارد و گروهى نیز به ابتذال گراییده، صرف دانستن عربى را براى فهم قرآن کافى انگاشتند و افرادى عادى را براى فهم معانى قرآن صالح پنداشتند و نیاز به علم تفسیر را انکار کردند؛ همه این اوهام منسوج، منسوخ است.

۴ عمومى بودن فهم قرآن و میسور بودن درک معارفش براى همگان، بدین معنا نیست که هر کس، گر چه با قواعد ادبیات عرب آشنا نباشد و گر چه از علوم پایه دیگر که در فهم قرآن دخیل است، آگاه نباشد، حق تدبر در مفاهیم قرآنى و استنباط از قرآن را دارد و سرانجام به نتیجه استنباط خویش ‍ مى تواند استناد و احتجاج کند؛ بلکه بدین معناست که اگر کسى به قواعد ادبیات عرب و سایر علوم پایه مؤ ثر در فهم قرآن آگاه بود حق تدبر در مفاهیم آن را دارد و مى تواند به حاصل استنباط خود استناد و احتجاج کند.

شیوه هاى تبیین معارف در قرآن

خداى سبحان رسالتهاى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را تلاوت آیات بر مردم، تعلیم کتاب و حکمت به انسانها و تزکیه نفوس آنان معرفى مى کند: هو الذى بعث فى الاءمیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و… (۴۰) و جامع همه این رسالتها، دعوت به سوى خدا است که سر لوحه برنامه همه انبیاى الهى است و روشهاى آن در قرآن کریم تبیین شده است: ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى اءحسن (۴۱) خداى سبحان که شیوه هاى گوناگون دعوت را به رسول خدا آموخت، خود نیز در تبیین و تفهیم معارف قرآنى آن را به کار گرفت.

سر استفاده از روشهاى گوناگون در دعوت و تعلیم، آن است که انسانها گرچه از فرهنگ مشترک فطرى برخوردارند، لیکن در هوشمندى و مراتب فهم یکسان نیستند و به تعبیر برخى روایات همانند معادن طلا و نقره متفاوتند: الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه (۴۲)؛ برخى از مخاطبان قرآن کریم انسانهاى ساده اندیش و برخى حکیمان فرزانه و ژرف اندیشان باریک بینند.

از این رو، لازم است کتاب جهان شمول الهى، معارف فطرى را با روشهاى متفاوت و در سطوح گوناگون تبیین کند تا ژرف اندیشان محقق به بهانه نازل بودن مطالب وحى خود را بى نیاز از آن نپندارند و ساده اندیشان مقلد نیز به دستاویز پیچیدگى معارف آن، خود را محروم نبینند. بر این اساس، قرآن کریم نه تنها از راه حکمت، موعظه و جدال احسن ره آورد خویش را ارائه کرده است، بلکه بسیارى از معارف خود را در چهره مثل نمودار ساخته و از راه تمثیل آنها را تنزل داده است تا براى شاردان و مبتدیان تعلیم، و براى محققان و خردپیشگان تاءیید، و در نتیجه فهمش میسور همگان باشد.

شیوه جمع میان حکمت، موعظه و جدال احسن از یک سو و تمثیل و تشبیه و نقل داستان از سوى دیگر در دعوت و تعلیم، از ویژگیهاى کتاب الهى است و در هیچ یک از کتب علوم عقلى و نقلى که مؤ لفان و مصفان آنها تنها به ارائه براهین صرف و استدلال محض عقلى یا نقلى بسنده مى کنند تداول ندارد.

غرض آن که، قرآن کریم افزون بر آن که براى نوع معارف خود برهان اقامه مى کند براى عمومى کردن فهم آنها مثل نیز مى زند: و لقد ضربنا للناس ‍ فى هذا القران من کل مثل لعلهم یتذکرون (۴۳)؛ چنانکه توحید را گاهى در چهره برهان تمانع عرضه مى کند؛ برهانى که حکیمان و متکلمان، آن را به عنوان پیام وزین و سنگین تلقى مى کنند و در فهم کیفیت تقریر تلازم مقدم و تالى و بطلان تالى آن قیاس اختلاف دارند و گاهى در لباس مثلى ساده که هر امى درس ناخوانده اى توان فهم آن را دارد.

توضیح آن که، برهان تمانع در قرآن کریم در قالب قیاسى استثنایى تبیین شده است که قضیه شرطیه و مجموع مقدم و تالى آن در سوره انبیاء آمده است: ( لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا…) (۴۴) و قضیه حملیه و بطلان تالى آن در سوره ملک: ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطورَ ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر (۴۵)

 

حاصل برهان قرآنى تمانع چنین است که تعدد خدایان مایه فساد نظام آسمانها و زمین است ؛ لیکن در سلسله به هم پیوسته آفریده هاى خداى سبحان هیچ گونه تفاوت و گسیختگى نیست ؛ در نظام آفرینش هر موجودى در مکان یا مکانت خاص خود قرار دارد و هیچ حلقه اى از این سلسله سرگردان نیست تا بر اثر فوت آن، پیوستگى سلسله نیز فوت شود و از این رو هر چه بیننده در پى یافتن فطور و شکافى در نظام متقن آفرینش پیش رود خسته و درمانده بر مى گردد.

محتواى همین برهان در قالب مثلى ساده، این گونه بیان شده است: آیا خدمتگزارى که چند مولاى درگیر و مخالف با هم داشته باشد با خدمتگزارى که یک مولاى خوش خلق و سالم دارد یکسان است ؟: ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا (۴۶)؛ یعنى خدمات خدمتگزار دوم کاملا منسجم و هماهنگ، لیکن خدمات خدمتگزار اول گسیخته و ناهماهنگ است.

حاصل این که، قرآن کریم گذشته از روش قاطع استدلال پیمودن راه مثل را نیز فرا راه انسانها قرار داده تا براى عده اى راهنما و براى گروهى راهگشا باشد؛ ولى باید به این نکته عنایت داشت که هرگز نباید در محدوده مثل متوقف شد؛ بلکه باید آن را روزنه اى به گستره ممثل دانست و از آن عبور کرد و در سایه اعتصام به مثل بالا رفت و از موعظه و جدال احسن نیز بهره مند و از حکمت هم سرشار شد و آنگاه از مرحله علم به مقام عقل سفر کرد: و تلک الاءمثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (۴۷) و سپس از معقول ، سر پلى به سوى مشهود ساخت و از حصول به حضور و از غیب به شهود و از علم به عین راه یافت و از منزل اطمینان به مقصد لقاى خداى سبحان رسید و از آن جا سیر بى کران من الله الى الله فى الله را با نواى آه من قله الزاد و طول الطریق و بعد السفر (۴۸) و با شهود مقصود و حیرت ممدوح ادامه داد و با امامان معصوم (علیهم السلام ) هماهنگ شد که فرمودند: الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و اءنر اءبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق اءبصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمه و تصیر اءرواحنا معلقه بعز قدسک (۴۹)

تفاوت قرآن با کتب علمى، در تبیین معارف

قرآن کریم چنانکه گذشت، در تبیین معارف الهى شیوه هاى ویژه اى دارد. اکنون به بررسى تفاوت قرآن کریم با کتب علمى در تبیین معارف مى پردازیم:

خداى سبحان در مقام تبیین رسالتهاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم گاهى از تلاوت آیات بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس ‍ سخن مى گوید: هو الذى بعث فى الاءمیین رسولا منهم یتلوا علیه ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه… (۵۰) و قرآن کریم را ره توشه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در ایفاى این رسالتها و دستمایه او در تعلیم و تزکیه انسانها معرفى مى کند: ( فذکر بالقران من یخاف وعید ) (۵۱) و کذلک اءوحینا الیک قرانا عربیا لتنذر اءم القرى و من حولها… (۵۲) و کذلک اءوحینا الیک روحا من اءمرنا ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا و انک لتهدى الى صراط مستقیم (۵۳)

بر این اساس، قرآن کریم نمى تواند مانند کتب علمى تنها به تبیین مسائل علمى و جهانشناسانه بپردازد و یا مانند کتب اخلاقى تنها به اندرز بسنده کند یا همتاى کتابهاى فقهى و اصولى به ذکر احکام فرعى و مبانى آنها اکتفا کند و به طور کلى شیوه هاى رایج و معمول در کتب بشرى را در پیش گیرد. این کتاب الهى در رسیدن به اهداف خود که با اهداف رسالت پیامبر جهانى، حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم متحد است، روشهاى ویژه اى را برگزیده است که به برخى از آنها اشاره مى شود:

۱ استفاده گسترده از تمثیل براى تنزل دادن معارف سنگین و متعالى، که بحث آن گذشت.

۲ بهره گیرى از شیوه جدال احسن و پایه قرار دادن پیش فرضهاى مقبول خصم، در احتجاج با کسانى که در برابر اصل دین یا خصوص قرآن سرسختى نشان مى دهند.

۳ آمیختن معارف و احکام با موعظه و اخلاق ، و تعلیم کتاب و حکمت با تربیت و تزکیه نفوس و پیوند زدن مسائل نظرى با عملى و مسایل اجرایى با ضامن اجراى آن ؛ مانند این که پس از دستور روزه دارى به هدف آن، که تحصیل تقواست اشاره مى کند: یا اءیها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون (۵۴) و یا پس از بیان آفرینش لباسى که اندام انسان را مى پوشاند و بهترین نگهبان آن است: یا بنى ادم قد اءنزلنا علیکم لباسا یوارى سوءتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر… (۵۵) و در فضایى که سخن از حج و عمره خانه خدا مطرح است، چون حج و عمره مستلزم سفر است و سفر نیز زاد و توشه مى طلبد. از ره توشه تقوا که در سیر و سلوک به سوى خدا بهترین ره توشه است نام مى برد: و اءتموا الحج و العمره لله…َ الحج اءشهر معلومات… و تزودوا فان خیر الزاد التقوى (۵۶)

همچنین در کنار تبیین برخى از احکام روزه سفارش حفظ حدود و رعایت تقواى الهى آمده است: تلک حدود فلا تقربوها کذلک یبین الله ایاته للناس لعلهم یتقون (۵۷) و همراه با دستور دریافت زکات، تطهیر و تزکیه جان آدمى مطرح است: خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها… (۵۸) و حتى در کنار ساده ترین دستورات مربوط به معاشرتهاى اجتماعى، مانند این که مهمان ناخوانده که قرار دید با صاحب خانه را قبلا تنظیم نکرده، در صورت اکراه و معذور بودن میزبان از پذیرش او باید بازگردد، از تزکیه روح سخن مى گوید:... و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم.

۴ داورى قاطع نسبت به اقوال و آرایى که از دیگران نقل مى کند. قرآن کریم همانند برخى از کتب متداول، مجمع اقوال نیست تا آراى مختلف را نقل کند و بین آنها داورى نکند، بلکه نقلهاى آن با داورى همراه است. از این رو، اگر مطلبى را نقل کند و سخنى در ابطال و رد آن نیاورد نشانه امضا و پذیرش ‍ آن است ؛ چنانکه از فرزند صالح حضرت آدم (علیه السلام ) نقل مى کند که معیار پذیرش عمل در نزد خدا تقواست: ( قال انما یتقبل الله من المتقین ) (۵۹) و آن را رد نمى کند و از این رو در برخى روایات این جمله با عنوان قول الله نامیده شده است (۶۰) و در کتب فقهى نیز به عنوان قول الله مطرح است. قرآن کریم بر اثر داشتن این ویژگى قول فصل نام گرفته است: ( انه لقول فصلَ و ما هو بالهزل ) (۶۱)

اما پس از نقل گفته منافقان، آن را ابطال مى کند: یقولون لئن رجعنا الى المدینه لیخرجن الاعز منها الاءذل و لله و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافین لا یعلمون (۶۲) سخن منافقان این بود که خود را عزیز مى پنداشتند و مؤ منان را ذلیل، لیکن خداوند بعد از نقل گفتار باطل آنها به بطلان آن پرداخت ؛ چنانکه قبلا در ابطال کلام باطل آنان درباره محاصره اقتصادى مسلمانان و انفاق نکردن به همراهان رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى تفرق آنان از اطراف پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سخنى را نقل و نقد و ابطال کرده است. (۶۳)

کتابى که از جانب خداى حکیم حمید تنزل یافته است و به عزت ( نفوذ ناپذیرى ) ستوده شده است، باطل را از هیچ جهتى بدان راه نیست: و انه لکتاب عزیزَ لا یایته الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید (۶۴)

تذکر: مواعظ و اندرزهاى قرآنى که در کنار احکام و معارف ذکر مى شود گاهى متاءخر است ؛ مانند مثالهاى گذشته و گاهى متقدم مانند و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن… (۶۵)

۵ پیوند دادن مسائل جهان شناسى با خداشناسى، یکى از مهمترین تفاوتهاى قرآن کریم با کتب علمى این است که کتب علمى تنها به بررسى و تبیین سیر افقى اشیا و پدیده هاى جهان مى پردازد؛ مثلا معدن شناس ‍ مى گوید آنچه اکنون در دل زمین یا کوه به صورت معدن خاصى وجود دارد از میلیونها سال قبل چه تطوراتى را پشت سر گذاشته و پس از این نیز با گذشت میلیونها سال، چه تحولاتى را در پیش رو دارد؛ اما قرآن کریم که کتاب هدایت و نور است، نه کتاب علمى محض، سخن از سیر عمودى پدیده هاى جهان و ارتباط آن از یک سو با مبداء و از سوى دیگر با معاد دارد؛ یعنى از مبداء فاعلى و مبداء غایى سیر و تحول موجودات سخن مى گوید؛ نظیر: الم تر اءن الله انزل من السماء ماء فاءخرجنا به ثمرات مختلفا اءلوانها و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف اءلوانها و غرایب سود (۶۶)، و هو الذى اءنشاء جنات معروشات و غیر معروشات و النخل و الزرع مختلفا اءکله و الزیتون و الرمان متشابها و غیر متشابه… (۶۷) اولم یر الذین کفروا اءن السموات و الاءرض کانتا رتقا ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شى ء حى اءفلا یؤ منون (۶۸). در این گونه از آیات مبداء فاعلى بارش باران و نیز سبب فاعلى حرکت حبه هاى جامه به خوشه ها و شاخه هایى که از حیات گیاهى برخوردار است و نیز مبداء اصلى احداث راههاى سفید و سرخ و سیاه کوهستانى و پدید آورنده انواع میوه ها و دانه هاى خوراکى سخن به میان آمده است.

غرض آن که، دانشهاى رایج علمى و فلسفى درباره پدید معین جهان، مانند ستاره و کوه و… یا درباره کل جهان بدون تعیین جزئى از آن، سیر افقى محض دارد؛ یعنى بررسى مى کند که پدیده اى معین با مجموع جهان، قبلا چه بوده و اکنون چیست و پس از این چه مى شود؛ اما از بیان سیر عمودى خالى است ؛ بر خلاف قرآن کریم که در تبیین علمى اشیا ( آن مقدار که تعرض کرده است ) و در تحریر فلسفى اصل جهان، مسیر عمودى را اضافه مى کند؛ یعنى مى گوید: مبداء فاعلى این کار کیست و چه مبداء غایى و هدف نهایى در نظر بوده است.

۶ گزینش صحنه هاى درس آموز تاریخى در تبیین قصه ها. قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا وقایع نگارانه در هر قصه آنچه رخ داده است بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایى مى پردازد که با هدف آن (هدایت ) هماهنگ باشد. سپس آن را به عنوان سنت الهى ( فلسفه تاریخ ) بازگو مى کند.

مثلا، نام حضرت موساى کلیم (علیه السلام ) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصه آن حضرت در ۲۸ سوره به طور گسترده تبیین شده است ؛ اما بخشهایى که به تاریخ و قصه محض باز مى گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات آن حضرت در قرآن نیامده، بلکه به نکات حساس و آموزنده داستان پرداخته است ؛ مثلا: از تاریخ تولد موسى و مدت شیر خوارگى او در قرآن چیزى نیامده، لیکن از سانحه مهم وحى الهى به مادر موسى از لحاظ انداختن کودک در دریا و ایجاد طماءنینه در قلب مادر و مژده بازگشت فرزند به مادر بعد از بزرگ شدن و به بزرگوارى رسالت رسیدن، سخن به میان آمده، و همچنین از تاریخ هجرت موسى از مصر به مدین و نیز زمان مراجعت وى از مدین به مصر گفتارى در قرآن نیست، لیکن از خدمتگزارى رایگان موسى براى تاءمین آب دام فرزندان شعیب و نیز از دامدارى دختران شعیب و همچنین از عفاف و پاکدامنى آنان و نیز کیفیت آشنایى موسى با شعیب و نحوه انتخاب کارگزار که باید در کار خویش امین و بر کار خود مسلط و نیرومند باشد و همچنین درباره مشاهده آتش و رفتن به سوى آن و شهود و استماع کلام توحیدى خداوند از درخت سخن به میان آمده است.

۷ یکى از اساسى ترین تفاوتهاى قرآن کریم با کتب علمى بشرى آن است که محور اصلى تعلیم در کتب بشرى علومى است که دستیابى به آنها میسور است ؛ اما مدار تعلیم در قرآن کریم علوم و معارفى است که انسانها بدون استمرار از نور وحى توان دستیابى به آن را ندارند: کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم ایاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (۶۹) فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون (۷۰)

گرچه انبیاى الهى در علوم قابل دستیابى و مستقلات عقلى نیز استعداد بشر را شکوفا کرده اند: یثیروا لهم دفائن العقول (۷۱)، لیکن محور تعلیم آنان پرده برداشتن از غیب و نو آورى علمى و معرفتى براى بشر است. قرآن کریم با تعبیر دقیق ( ما لم تکونوا تعلمون ) به همین نکته اشعار دارد؛ زیرا این جمله به معناى آنچه نمى دانستید نیست، بلکه به معناى شما آن نبودید که از راههاى عادى آنها را بدانید است ؛ چنانکه خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با همه استعداد ویژه اى که داشت، مى فرماید: و اءنزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما (۷۲)؛ یعنى خداوند به تو معارفى آموخت که از راههاى متعارف توان فراگیرى آن را نداشتى و از این رو این ویژگى قرآن کریم اختصاص به دوران انحطاط علم ندارد، بلکه همواره و تا ابد، قرآن معلم علومى است که بشر را به آن راهى نیست.

قرآن کریم در برخى موارد خاص نیز این حقیقت را گوشزد مى کند که اسرار نهفته و پنهان عالم را تنها در پرتو نور وحى مى توان دید: کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و اءنتم لا تعلمون (۷۳) و این خطاب همه افراد را شامل مى شود، اعم از ضعاف، اوساط و اوحدى از اهل علم و عمل.

۸ بیان مصداق و پرهیز از کلى گویى. در کتب علمى متعارف نیست که در مقام تبیین یک حقیقت، مصادیق آن ذکر شود؛ مثلا در تعریف نیکى، نیکان معرفى شوند؛ اما قرآن کریم در آیات خود چنین شیوه اى را اعمال کرده است ؛ مثلا، در تبیین بر و نیکى مى فرماید: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و… (۷۴). مفسرانى که قرآن کریم را همانند کتب علمى پنداشته اند، در این گونه موارد در پى یافتن محذوف یا توجیهات دیگرى هستند تا اسلوب بیانى قرآن را با شیوه هاى متداول در کتب علمى هماهنگ بیابند؛ غافل از این که قرآن کریم یک کتاب علمى محض نیست و از روشهاى متعارف کتب علمى بشرى پیروى نمى کند. از این رو گاهى به جاى وصف، موصوف را بیان مى کند و این از روشهاى کلیدى قرآن است.

نمونه دیگر، آیه کریمه یوم لا ینفع مال و لا بنونَ الا من اتى الله بقلب سلیم (۷۵) است که هماهنگى مستثنا و مستثنى منه اقتضا مى کند گفته شود الا سلامه القلب ، لیکن از ذکر وصف صرف نظر شد و به بیان موصوف پرداخته شد تا همان طور که در آیه قبل، جامعه را به نیک شدن تشویق مى کند، نه آن که تنها نیکى را براى آنها تفسیر کند، در این آیه نیز، امت اسلامى را به سلیم القلب شدن برساند، نه آن که تنها سلامت دل را مایه نجات در قیامت معرفى کند.

تذکر: تبیین مصداق گاهى در آیات دیگر است، نه در همان آیه محل بحث ؛ چنانکه در آیه کریمه... فبشر عبادَ الذین یستمعون القول فیتبعون اءحسنه (۷۶) سخن از اءحسن الاءقوال است، لیکن مصداق آن در جاى دیگر چنین تبیین شده است: و من اءحسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من المسلمین (۷۷) و یا در سوره مبارکه حمد ذکرى اجمالى و کلى درباره نعمت یافتگان آمده است: ( صراط الذین اءنعمت علیهم…)، اما در سوره مبارکه نساء مصداق منعم علیهم تبیین شده است:… مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و… (۷۸)

۹ تکرار مطالب. تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد در هر مناسبت با زبانى خاص ادا شود تا ویژگى موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمى که هر مطلب تنها در یک جا بیان مى شود و تکرار آن سودمند نیست.سر لزوم تکرار در کتاب هدایت آن است که شیطان و نفس اماره که عامل ضلالت و عذابند، پیوسته به اضلال آدمى مشغولند و کار آنها گر چه کم مى شود، لیکن ترک نمى شود؛ از این رو تکرار ارشاد و هدایت نیز ضرورى است.

۱۰ یکى از ظرافتهاى ادبى و هنرى در بیان قرآنى تغییر ناگهانى سیاق است ؛ مثلا در جمله اى که چندین کلمه با اعراب رفع آمده، در اثناء، کلمه اى با اعراب نصب ذکر مى شود تا خواننده را متوقف کرده، به تاءمل وا دارد؛ مانند آیهلکن الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون یؤ منون بما اءنزل الیک و ما اءنزل من قبلک و المقیمین الصلوه و المؤ منون بالله و الیوم الاخر اولئک سنؤ تیهم اءجرا عظیما (۷۹)؛ زیرا در این آیه کریمه، پنج وصف یاد شده است که سیاق ادبى آنها مرفوع بودن آن اوصاف است ؛ چنانکه دو وصف مقدم (راسخون و مؤ منون ) ودو وصف مؤ خر ( مؤ تون و مؤ منون ) مرفوع است و در بین اوصاف مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده مى شود و آن وصف مقیمین است تا توجه متدبران در قرآن و تالیان کتاب الهى را به اهمیت نماز که ستون دین است جلب کند؛ همان طور که در نوشتن تابلوها، برخى از کلمات مانند واژه شهید با رنگ سرخ نوشته مى شود تا توجیه بیننده را جلب کند. پس ‍ گاهى با تغییر اسلوب و تعویض سیاق، به ویژگى محتوایى لفظ توجه داده مى شود.

 

بازدیدها: 156

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *