خداى سبحان مالک مطلق جهانها و جهانیان است و چنین مالکیت نامحدودى در قیامت ظهور مى کند، نه آن که در معاد حادث شود. خداوند که مدبر و مربى انسانهاست با برپا کردن قیامت، راه تکامل نهایى انسانها را مى گشاید و با اعتقاد به قیامت که بهترین عامل رهایى انسان از تباهى است او را مى پروراند و در قیامت که ظرف ظهور مالکیت مطلق خداست و در آن روز همگان به مالکیت حق اعتراف مى کنند، انسانها را پاداش مى دهد و چنین خدایى محمود است.
یوم در این آیه به معناى ظهور است، نه پاره اى از زمان و در قیامت همه ابعاد دین مانند توحید، اسماى حسناى خدا و اسرار و حقایق دیگر آشکار خواهد شد.
این آیه کریمه با تبیین نظام غایى آفرینش، دلیلى دیگر بر انحصار حمد به خداوند است ؛ چنانکه سندى براى معبود و مستعان بودن خداوند است و از این رو با آیات گذشته و آینده مرتبط است.
مالک:
مالک، ملک و ملیک، سه اسم از اسماى حسناى خداى سبحان است که داراى ریشه واحد (ملک یا ملک ) و به معناى سلطه خاصى است که زمینه ساز هر گونه تصرف در شى ء مملوک باشد؛ همانند سلطه اى که انسان بر مال خود دارد یا استیلا و سلطه اى که حاکمان بر مردم دارند ( و به آن ملک گفته مى شود) ملک اعم از ملک است و از این رو راغب مى گوید:
ملک کسى است که تصرف آمرانه و ناهیانه در توده هاى مردم داشته باشد… و ملک مانند جنس است براى ملک. پس هر ملکى ملک است، ولى چنین نیست که هر ملکى ملک باشد. (۷۶۵)
معناى دیگرى که در فرهنگهاى لغت براى ملک ذکر شده، مانند، قوت، شدت، عزت و… همه از لوازم و آثار سلطه مالکى است و نه معناى اصلى ملک.
نامهاى مالک، ملک و ملیک، هر سه در قرآن کریم آمده است: قل اللهم مالک الملک (۷۶۶) (فتعالى الله الملک الحق ) (۷۶۷) فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر (۷۶۸)
یوم:
یوم در عرف به معناى پاره اى محدود از امتداد زمان است ؛ کم باشد یا زیاد و از این رو هم بر فاصله بین طلوع و غروب خورشید اطلاق مى شود و هم بر مقاطع وسیعترى از زمان. در قرآن کریم یوم به معناى ظهور نیز آمده است ؛ مانند: (کل یوم هو فى شاءن ) (۷۶۹) در این آیه کریمه یوم به معناى متعارف آن نیست ؛ زیرا خود یوم به معناى متعارف نیز شاءن جدید فیض خداست و چون الفاظ براى ارواح معانى وضع شده است، این گونه استعمال حقیقى است، نه مجازى.
الدین:
دین خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتى معین است. بنابراین، در معناى دین دو قید معتبر است: یکى انقیاد و خضوع و دیگرى این که آن انقیاد در برابر برنامه خاصى باشد و اما مفاهیمى مانند: طاعت، تعبد، محکومیت، مقهوریت، تسلیم، قانون یا جزا، معناى اصلى کلمه دین نیست، گرچه به آن نزدیک و از لوازم آن است.
آیات دوم و سوم سوره مبارکه حمد مشتمل بر چهار برهان بر اختصاص حمد به خداى سبحان بود. آیه کریمه (مالک یوم الدین ) نیز با بیان اسمى دیگر از اسماى حسناى خداوند سبحان، برهانى دیگر بر ضرورت حمد و اختصاص به ذات اقدس الهى است. تقریر برهان بدین گونه است:
خداى سبحان مالک مطلق سراسر عوالم هستى است و مالکیت مطلق او در آن روز ظهور مى کند و چون صاحب چنین سلطه و مالکیتى محمود و مشکور است، بنابراین خداى سبحان محمود و مشکور است.
توضیح این که، خداى سبحان مدبر و مربى انسانهاست و چون بدون حیات جاوید ابدى راه کمال انسانى مسدود خواهد بود، با برپا کردن قیامت، راه تکامل نهایى انسان را باز مى کند و چون رها کردن انسانها به حال خود، عامل تباهى آنان خواهد شد، آنان را به خود وا نمى گذارد، بلکه با اعتقاد به قیامت و یاد معاد که بهترین عامل رهایى انسان از تباهى است (۷۷۰)، آنان را مى پروراند و سرانجام نیز در قیامت پاداش کار نیک آنان را مى دهد.
بنابراین، خداى سبحان اولا: با برپا کردن قیامت، راه تکامل انسان را باز و هموار مى کند. ثانیا، با اعتقاد به قیامت و یا معاد آنان را تطهیر مى کند و ثالثا، در قیامت پاداش نیکوکاران را به آنان عطا مى کند. از این رو خداى سبحان، محمود و مشکور است.
آیه کریمه (مالک یوم الدین ) افزون بر آن که برهانى بر ضرورت حمد خداى سبحان است و از این جهت با گذشته مرتبط است، سندى براى معبود و مستعان بودن خداوند نیز هست و از این جهت با آیه بعد ارتباط دارد.
اختلاف مفسران در لفظ و معناى آیه
در آیه کریمه (مالک یوم الدین ) دو مسئله مورد اختلاف است:
۱- مفسران اختلاف دارند که آیا کلمه مالک مى تواند همچون رب العالمین ، الرحمن و الرحیم صفت براى اسم معرفه اى ماننند الله باشد یا نه (۷۷۱).برخى گفته اند: در کلمه مالک زمان حال یا استقبال مطرح نیست، بلکه استمرارى است و اسم فاعل استمرارى با اضافه شدن مى توان صفت براى اسم معرفه اى مانند الله قرار گیرد. (۷۷۲) برخى دیگر این سخن را ناتمام دانسته، گفته اند: چون قیامت هم اکنون موجود نیست، از این رو مالک در این آیه کریمه معناى استقبالى دارد و به معناى یملک است و چنین اسم فاعلى با اضافه، کسب تعریف نمى کند و از این رو صفت براى الله که معرفه است قرار نمى گیرد. (۷۷۳)
در این اختلاف حق با گروه نخست است ؛ زیرا مالک در این جا صفت مشبهه است و بر استمرار دلالت دارد؛ چون قیامت هم اکنون موجود است و با برچیده شدن نظام دنیا انسان وارد قیامت مى شود. تفصیل و اثبات این مطلب در بخش لطایف و اشارات همین آیه خواهد آمد.
۲- کلمه مالک را بیشتر قاریان ملک قرائت کرده اند و بسیارى از مفسران نیز همین قرائت را ترجیح داده اند؛ گرچه قرائت مالک اکنون مشهورتر است. مالک از ملک، و ملک از ملک مشتق است و مالک بودن خداوند همان قیومیت او نسبت به موجودات و تقوم موجودات به اوست. ملک بودن خداوند نیز همان سلطنت، نفوذ و فرمانروایى او بر اشیاست.
هر یک از طرفداران قرائت ملک و مالک براى ترجیح قرائت مورد نظر خود ادله اى اقامه کرده اند:
دلیل قائلان به ترجیح قرائت ملک، اضافه آن به ظرف زمان (یوم ) است ؛ مالک به زمان اضافه نمى شود؛ بر خلاف ملک که در تعبیراتى همچون ملک عصر ملک دهر و… به زمان اضافه مى شود؛ اما گفته نمى شود: مالک عصر.
پاسخى که به این استدلال داده شده، این است که فرق میان مالک و ملک در اضافه به زمان، در مالکیتهاى اعتبارى است. نه حقیقى ؛ اما خداى سبحان که مبداء و منشاء حقیقى اشیاست همان گونه که تعبیر ملک درباره او درست است تعبیر مالک نیز صحیح است و خداى سبحان منشاء هستى هر موجودى است ؛ چه زمان و چه غیر زمان و همه معلول او هستند؛ پس ملک و ملک همه اشیا، زمان و غیر زمان، از آن اوست. او هم مالک زمان است و هم مالک غیر زمان.
طرفداران قرائت مالک مى گویند: یکى از وجوه ترجیح قرائت مزبور وسعت مفهومى آن است، به گونه اى که ملک را نیز در بر مى گیرد زیرا خداى سبحان هم مالک بدنه موجودات امکانى است و هم مالک نفوذ و سلطه بر آنها و هم مالک نفوذ و سلطه دیگران: لله ملک السموات و الارض (۷۷۴) قل اللهم مالک الملک (۷۷۵). سلطه صاحبان سلطه، حق باشد یا باطل، عطیه خداست، با این تفاوت که سلطه حق پاداش است و سلطه باطل مهلت و استدراج خداى منتقم و قهار: و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین (۷۷۶) پس هر نفوذى عطیه خداست و خدا بر این نفوذها نیز سلطه مالکى دارد.
قرآن کریم هم ملک آسمانها و زمین را از آن خدا دانسته، مى گوید سلطنت به دست اوست: (تبارک الذى بیده الملک ) (۷۷۷)، که این ملک نفوذ و فرمانروایى، بر بدنه اشیاست و هم ملکوت نفوذ و فرمانروایى را به دست خداى سبحان مى داند، که بر ارواح و باطن اشیاست: فسبحان الذى بیده ملکوت کل شى ء (۷۷۸). با این امتیاز که آن جا سخن از ملک است از اسماى جمالیه به عنوان تبارک و آن جا که سخن از ملکوت است از اسماى جلالیه به نام سبحان یاد مى کند.
کلمه یوم و یومئذ در بیشتر استعمالهاى قرآنى آن، مربوط به جهان آخرت (برزخ و قیامت ) است و در همه آن موارد به صورت ظرف مطرح شده است، نه مملوک و این زمینه اى است براى استیناسى قرآنى که بر اساس آن مى توان در آیه کریمه (مالک یوم الدین ) نیز آن را ظرف دانست، نه مملوک ؛ مانند این که گفته شود: قاضى یوم الدین ، شفیع یوم الدین ؛ پس سخن در این نیست که خدا مالک یوم الدین و یوم الدین مملوک خداوند است، بلکه سخن در این است که مالکیت مطلق خداى سبحان نسبت به همه اشیا در آن ظرف خاص ظهور مى کند و این معنا با قرائت مالک سازگارتر است.
بنابراین، معناى آیه کریمه (مالک یوم الدین ) این است که در آن روز خدا مالک اشیاست و مالکیت او در آن روز بر همگان ظاهر مى شود، نه به این معنا که خداوند مالک آن روز است. (۷۷۹)
معناى مالک یوم الدین بنا بر ترجیح قرائت مالک، بیانگر چهره اثباتى همان حقیقتى است که آیه کریمه یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله (۷۸۰) چهره سلبى آن را بیان مى کند.
گرچه مالکیت مطلق خداى سبحان بر اشیا، اختصاصى به جهان آخرت ندارد، ولى چون این حقیقت در آن روز به خوبى بر همگان رخ مى نماید و همه به آن اعتراف مى کنند، یوم الدین به صورت ظرف مالکیت الهى در آیات قرآن کریم مطرح شده است.
همان گونه که گذشت، مراد از یوم در بیشتر استعمالهاى قرآنى آن، جهان آخرت است، مانند (یوم الدین )، (الیوم الاخر ) (۷۸۱) (یوم یقوم الروح… ) (۷۸۲)، یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله (۷۸۳) و به معناى روز در مقابل شب یا در برابر ماه و سال نیست. همچنین به معناى مجموع شب و روز هم نیست. (۷۸۴)، بلکه به معناى ظهور است ؛ همان گونه که در آیه شریفه (کل یوم هو فى شان ) (۷۸۵) مقصود این نیست که خداوند در هر شبانه روز یا در هر روز ( در مقابل شب ) کارى دارد؛ زیرا خود روز هم شانى از شئون الهى و کارى از کارهاى اوست. پس (کل یوم ) به معناى کل ظهور است و روز قیامت به معناى ظهور بودن آن است.
در قیامت همه کثرتها به وحدت بازگشته، براى همگان معلوم مى شود که یک واحد است که عالم را اداره مى کند و با ظهور توحید، پندار تثنیه و تثلیث رخت بر مى بندد؛ بر خلاف آغاز آفرینش که چون روز ظهور کثرت از وحدت است، سخن از (یومین )، (ایام ) و (سته ایام ) است. (۷۸۶) پس روز در مقابل شب، شبانه روز و سال و ماه نیست ؛ زیرا وقتى آسمانها و زمین طومار گونه برچیده شد، دیگر حرکت وضعى و انتقالى زمین یا کره دیگر مطرح نیست تا از آن شب و روز و سال و ماه پدید آید، بلکه بساط متحرک و حرکت برچیده مى شود.
بنا بر این که روز در یوم الدین و آیات مربوط به قیامت به معناى ظهور باشد، باید بیان شود که ظهور چه چیزى مراد است.
از آیات فراوانى که قیامت را (یوم الدین ) معرفى مى کند، بر مى آید که قیامت، روز ظهور دین است ؛ مانند: و ان الفجار لفى جحیمَ یصلونها یوم الدینَ و ما هم عنها بغائبین (۷۸۷) و از آن جا که دین معانى و مصادیق فراوان و گوناگونى از جمله جزا دارد، به قیامت روز جزا نیز گفته مى شود، ولى جزا، تنها بخشى از دین ( به معناى جامع آن ) است که در آیه (ان الدین عند الله الاسلام ) (۷۸۸) و مانند آن استعمال شده است. در قیامت دین با همه ابعادش ظهور مى کند.
۱- نقش یاد معاد در هدایت و تربیت
قرآن کریم کتاب هدایت و تربیت انسان است: ذلک الکتاب لا ریب فیه، هدى للمتقین (۷۸۹) و چون مهمترین عامل در هدایت انسان، اعتقاد به قیامت و یاد معاد است و فراموشى روز حساب اساسى ترین عامل تبهکارى و مبتلا شدن به عذاب است: لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب (۷۹۰)، در بسیارى از آیات قرآن کریم، سخن از معاد و قیامت به میان آمده است.
با فراموش کردن روز حساب، حتى اعتقاد به ربوبیت مطلق خداى سبحان و این که او سراسر عالم را مى پروراند نیز در تهذیب روح مؤ ثر نیست ؛ اما اگر انسان خود را در برابر رب العالمین مسئول دانست و معتقد بود که روزى باید پاسخ گوى همه کارهایش باشد، این اعتقاد، در تهذیب و تزکیه جان او مؤ ثر است.
در سوره مبارکه حمد، در کنار رحمت الهى سخن از مالکیت یوم الذین است تا انسانها را بین خوف و رجا بپروراند. اگر خداى سبحان تنها به عنوان رحمان و رحیم معرفى شود و همواره سخن از رحمت حق باشد، زمینه تجرى و غرور انسان فراهم مى شود، اما اگر خداى رحمان و رحیم با صفت (مالک یوم الدین ) نیز شناخته شود، انسان در میان بیم و امید حرکت مى کند؛ زیرا مى داند روز پاداش، هم بهشتى سراسر رحمت داردو هم جهنمى سوزان که هیچ رحمتى در آن نیست: دار لیس فیها رحمه . (۷۹۱)
خداى سبحان انسانها را بین خوف و رجا مى پروراند. از این رو در مقام تشویق به فراگیرى دانش نیز ابتدا از مدح علم و نابرابرى عالمان و جهال سخن نمى گوید، بلکه از قنوت، نیایش، ابتهال و ناله در دل شب و سجود و قیام در آن سخن مى گوید و از ترس آخرت و دل بستن به رحمت پروردگار یاد مى کند و آنگاه مى فرماید: آیا عالمان با جاهلان برابرند؟ : اءمن هو قانت اناء الیل ساجدا و قائما یحذر الاخره و یرجو رحمه ربه قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون (۷۹۲). علم ابزار کار است، نه هدف و ارزش و حرمت آن بعد از تهذیب و وارستگى است و وارستگى نیز با حرکت بین خوف و رجا حاصل مى شود.
انسان هرگز نمى تواند به پایان کار خود امیدوار بوده، بر این امید تکیه کند؛ زیرا اگر کسى مراقب خویش نبود و خود را به خدا نسپرد، ممکن است در لحظه اى (۷۹۳) ایمانش بر باد رود و کافر گردد؛ چنانکه ممکن است بر اثر بیدارى، در واپسین لحظه ها، دلى متوجه حق، و کافرى به خدا مؤ من گردد. پس باید از عاقبت کار خویش ترسید و به رحمت خداوند نیز امید داشت.
آیه دیگرى که پرورش الهى انسان بر اثر حرکت بین خوف و رجا را بازگو مى کند این است: قل اءغیر الله اتخذ ولیا فاطر السموات و الاءرض و هم یطعم و لا یطعم قل انى اءمرت اءن اءکون اءول من اءسلم و لا تکونن من المشرکینَ قل انى اءخاف ان عصیت ربى عذاب یوم عظیم (۷۹۴)
این دو آیه کریمه بیانگر همان تثلیثى است که درباره عابدان، در روایات مطرح شده است: گروهى از عابدان، خدا را از خوف دوزخ عبادت مى کنند و دسته اى به شوق بهشت و گروه سوم که آزادگانند از روى عشق.
در این آیه ابتدا سخن از گروه سوم، یعنى احرار است که خدا را چون (فاطر السموات و الاءرض ) است به عنوان ولى بر مى گزینند، نه چون به آنان نعمتى داده یا در صورت مخالفت و عصیان، کیفرشان مى کند. این عبادت آزادگانى است که تحت ولایت الله به سر مى برند.
گروه دوم خدا را با تعبیر (و هم یطعم و لا یطعم ) یاد مى کنند و او را از آن روى که مربوب خود را چه در دنیا و چه در بهشت، با اطعام و انعام مى پروراند، عبادت مى کنند و این عبادت بر اثر شوق نعمت و علاقه به بهشت است.
گروه سوم که عبادتى خائفانه و بردگانه دارند مى گویند: اگر اهل معصیت باشیم از عذاب روز بزرگ قیامت مى هراسیم.
بنابراین، در تعلیم دینى خوف و رجا در کنار هم ذکر مى شود. دیگر اسماى حسناى خدا مانند (رب العالمین )، (الرحمن ) و (الرحیم ) براى انسان شوق انگیز است، ولى (مالک یوم الدین ) هراس آور؛ زیرا نشانه آن است که اگر کسى راه عصیان پیش گرفت و تن به آلودگى داد گرفتار کیفرى است که در قیامت ظهور مى کند و کیفر او به دست خدایى است که خود را جهت تهدید و تخویف (۷۹۵)، به قائلان الوهیت عیسى (علیه السلام ) این گونه معرفى مى کند:لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا ان اءراد اءن یهلک المسیح ابن مریم و اءمه و من فى الاءرض جمیعا (۷۹۶) آنان که مسیح پسر مریم را خدا پنداشتند کافر شدند. بگو اگر خداوند بخواهد عیسى و مادرش و همه اهل زمین را یک جا از بین ببرد چه کسى را یاراى ایستادگى در برابر اوست ؟ غرض آن که، از خدایى که مالکیت مطلقش در قیامت این گونه ظهور مى کند و سراسر نظام کیهانى را برق آسا دگرگون مى کند باید ترسید.
حاصل این که، اسم مبارک ( مالک یوم الدین ) افزون بر این که حد وسط برهان براى اثبات حصر حمد براى خداى سبحان و نیز رابطى براى آیات قبلى با بعدى است، در کنار (الرحمن الرحیم ) ذکر شد، تا عبادتها و گرایشهاى انسان یک جانبه نباشد، بلکه همواره بین خوف و رجا حرکت کند.
ملک که مبداء اشتیاق مالک است، اقسامى دارد؛ در نتیجه مالکیت هم انحاى متعدد دارد:
قسم یکم، مالکیت اعتبارى است ؛ مانند مالکیت انسان نسبت به لباس و خانه خودش. این مالکیت در حوزه امور اعتبارى و در حیطه قراردادهاى عقلایى است و با خرید و فروش و سایر معاملات، قابل تغییر است ؛ چنانکه مالک خانه، پس از فروش، تنها مالک عوض آن است و دیگر مالک خانه نیست.
قسم دوم که برتر از قسم نخست است مالکیت حقیقى محدود است ؛ مانند مالکیت انسان نسبت به اندام و جوارح خویش. انسان با اراده مى تواند در جوارح خود، مانند چشم و گوش، تصرف کند. این مالکیت حقیقى است. اما چون خود انسان موجود محدودى است، مالکیت وى نیز محدود خواهد بود.
قسم سوم که برتر از دو قسم گذشته است، مالکیت حقیقى مطلق است و آن مالکیت نامحدود خداى سبحان نسبت به عالم است. همان گونه که علت تامه، مالک همه شئون هستى معلول خویش است، خداى سبحان نیز قیوم سراسر نظام هستى و مالک همه شئون آن است و همه موجودات، ملک و معلول و متقوم به او هستند.
مالکیتى که در روابط اجتماعى انسانها مطرح است و به انسانها اسناد داده مى شود، مانند: (لا تاءکلوا اءموالکم بینکم بالباطل ) (۷۹۷)، همان مالکیت اعتبارى است و اعتبار آن براى نظم امور اجتماعى است ؛ اما وقتى سخن از رابطه انسان با خداست، مالکیت حقیقى نامحدود مطرح است. از این رو قرآن کریم مى فرماید: از اموالى که خداى سبحان شما را در آن خلیفه خود ساخت انفاق کنید و اءنفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه (۷۹۸) و اتوهم من مال الله الذى اتاکم (۷۹۹) پس مال حقیقتا از آن خداست که آن را در اختیار انسان گذاشته است و انسان در مورد اموال، خلیفه خداست. استفاده این مطلب از آیه اول اگر دشوار باشد، از آیه دوم آسان است.
بنابراین، در مسائل اقتصادى که بر پایه روابط اجتماعى تنظیم مى شود، هر کس از راه مشروع مالى کسب کند، مالک آن است و دیگران بدون اذن او نمى توانند در آن تصرف کنند؛ اما در رابطه انسانها با خداى سبحان، ملک و مالک، همه ملک خدا هستند.
امام امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در تفسیر (لا حول و لا قوه الا بالله ) مى فرماید: خداوند مالک است و او ما را مالک کرده است. پس مادامى که مال او در اختیار ماست تکلیفى داریم و با بقاى آن تملیک، این تکلیف باقى است: انا لا نملک مع الله شیئا و لا نملک الا ما ملکنا فمتى ملکنا ما هو اءملک به منا کلفنا و متى اءخذه منا وضع تکلیفه عنا (۸۰۰)
قرآن کریم در آیاتى چند ملک و ملک جهان آفرینش را به خداى سبحان نسبت مى دهد؛ مانند اءلم تعلم اءن الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولى و لا نصیر (۸۰۱)، و ما اءدریک ما یوم الدینَ ثم ما ادرئک ما یوم الدینَ یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله (۸۰۲). آیه نخست درباره فرمانروایى خدا بر آسمانها و زمین است و آیه دوم که ملک و ملک یوم الدین را به طور مطلق براى خدا ثابت مى کند، با تعبیرهایى مشعر بر عظمت قیامت، مى گوید: در آن روز مالکیت براى احدى در هیچ موردى نیست ؛ نه کسى مالک کارهاى خویش است و دستور وى در آنها نافذ است و نه مالک کارهاى دیگران و یا مسلط بر شئون آنان خواهد بود، بلکه مالکیت همه کارها و اداره همه امور از آن خداست.
بنابراین، چه در یوم الدین و چه در غیر آن، ملک و ملک مخصوص خداى سبحان است و احدى با او شریک و سهیم نیست و چنین نیست که در مقام ثبوت، ملک یا ملک تقسیم و تقسیط شده باشد، بلکه این حدیث تنها مربوط به مقام اثبات است ؛ یعنى امروز ما نمى دانیم کار به دست کیست، ولى در قیامت که روز ظهور حق است: (ذلک الیوم الحق ) (۸۰۳)، معلوم خواهد شد که کار به دست دیگرى بود و انسان گاهى به عنوان اعتماد به نفس خود را فریب مى داد و گاهى به عنوان تشکر از مخلوق به دیگران پناهنده مى شد، ولى فردا مى فهمد که کار تنها به دست خدا بوده و هست و علل و اسباب ظاهرى همه از شئون فاعلیت خداى سبحان است. ما تنها اواسط سلسله را مى بینیم و از آغاز آن غافلیم.از این رو خود یا دیگران را فاعل مى پنداریم و براى آن که به اعتماد به غیر خدا رنگ دینى بدهیم به عنوان این که بى تشکر از مخلوق نمى توان شاکر خالق (۸۰۴) بود از دیگران تشکر مى کنیم.
بر این اساس، یومئذ در (و الاءمر یومئذ لله )، ظرف انکشاف حق است، نه ظرف اختصاص یا مالکیت و این آیه ناظر به مقام اثبات و کشف است، نه ثبوت و تحقق و این همان مسلک توحید افعالى است که به مقتضاى آن، انسان و هر فاعل دیگر درجه اى از درجات و شاءنى از شئون فاعلیت خداى سبحان است ؛ آب و غذا که برطرف کننده تشنگى و گرسنگى است و آتش که حرارت بخش و دارو که شفابخش است، همه از شئون فعلى و درجات فاعلیت خداوند است و هیچ گونه استقلالى در تاءثیر و فاعلیت ندارد؛ زیرا کارها به آنها سپرده نشده است و فاعلیت و مقام فعل حق تعالى امرى نامحدود است واز این رو مى توان همه کارها و از جمله شفا را به او نسبت داد: ( و اذا مرضت فهو یشفین ) (۸۰۵)؛ زیرا خداى سبحان، در مقام فعل ( و نه در مقام ذات ) با دارو به بیمار شفا مى دهد. انسان نیز در کارهاى خود درجه اى از درجات فاعلیت خداى سبحان است. (۸۰۶)
پس در قیامت آشکار مى شود که خداى سبحان فرمانرواى مطلق بوده، هست و خواهد بود و این مطلب از آیات دیگرى نیز استفاده مى شود، مانند:
الف: یوم هم بارزون لا یخفى على الله منهم شى ء لمن الملک الیوم لله الواحد القهار (۸۰۷) در آن روز سؤ ال مى شود که ملک و سلطنت از آن کیست و این بدان معنا نیست که دیروز از آن دیگرى بوده است و پاسخ این است که فرمانروایى مخصوص خداى واحد قهار است.
ب: (فتعالى الله الملک الحق ) (۸۰۸). این آیه کریمه خداوند را به طور مطلق ملک معرفى مى کند و بر این اساس فرض ندارد که او در دنیا ملک و نافذ الکلمه نباشد. او که مالک ملک و سلطنت است، گاه این سلطنت را مى دهد و گاهى مى گیرد؛ مثلا انسان را مالک چشم و گوش مى کند: اءمن یملک السمع و الاءبصار (۸۰۹). مالک حقیقى چشم و گوش انسان، خداى سبحان است و مالکیت انسان نسبت به اندام و جوارح خود به اعطاى الهى است و در لحظه اى که اراده کند آن را بستاند، دیگر اجازه بستن چشم گشوده را نیز به انسان نخواهد داد و با این که ساده ترین کارها به ظاهر، همین بستن چشم است، گروهى در هنگام احتضار از انجام این عمل نیز عاجزند و با چشم باز مى میرند.
بنابراین، نفوذ و تسلط مطلق خدا در قیامت ظاهر مى شود، نه حادث ؛ گرچه براى برخى انسانها امروز نیز این حقیقت آشکار است. موحد کامل آنچه را دیگران پس از مرگ مى بینند، هم اکنون مشاهده مى کند. ادعیه امامان معصوم (علیهم السلام ) نشانه آن است که آنان حقیقت (و الاءمر یومئذ لله ) را در دنیا مى دیدند و این اثر توحید افعالى است. حضرت امام رضا (علیه السلام ) در سجده نماز به خدا عرض مى کرد: در احسانهایى که بر من روا داشتى نه خود نقش داشتم و نه دیگران… و هر نیکى که به من رسید از جانب تو بود: لک الحمد ان اءطعتک و لا حجه لى ان عصیتک و لا صنع لى و لا لغیرى فى احسانک و لا عذر لى ان اءساءت، ما اءصابنى من حسنه فمنک یا کریم اغفر لمن فى مشارق الاءرض و مغاربها من المؤ منین و المؤ منات (۸۱۰)
ج: لله ملک السموات و الاءرض (۸۱۱)
آیات گذشته مالکیت و فرمانروایى خداى سبحان را به زبان اثبات بیان مى کرد. برخى از آیات نیز همین حقیقت را به لسان نفى بیان مى کند؛ مانند:
الف: و لم یکن له شریک فى الملک (۸۱۲). اگر از آیاتى همچون (لله ملک السموات و الاءرض ) که به لسان اثبات است، انحصار ملک و ملک در خداى سبحان را استفاده نکنیم، از آیاتى مانند و لم یکن له شریک فى الملک به خوبى استفاده مى شود.
ب: خداى سبحان درباره مؤ منان و موحدان راستین مى فرماید: اینان کسانى هستند که به هیچ نحو براى خدا شریک قائل نیستند یعبدوننى لا یشکرون بى شیئا (۸۱۳) و چون خدا هیچ شریکى در ملک ندارد، قهرا ملک و سلطنت و نفوذ تنها از آن اوست.
ج: خداى سبحان به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: بگو من مالک هیچ سود و زیانى براى خودم نیستم (چه رسد براى شما)، مگر آنچه را خداوند بخواهد: قل لا اءملک لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله (۸۱۴)این آیه که صریحتر از آیات گذشته است به خوبى بر اختصاص مالکیت مطلق به خداى سبحان دلالت دارد. (۸۱۵)
د: قرآن کریم خطاب به بت پرستان مى فرماید: اگر از غیر خدا در نظام تکوین کارى ساخته باشد چهارگونه قابل تصویر است:
یکم این است که مستقلا مالک ذره اى از ذرات جهان هستى باشد.
دوم این که با خدا در مالکیت چیزى شریک باشد.
سوم آن که در تدبیر امور، پشتیبان و دستیار خداوند باشد، نه مالک یا شریک.
چهارم آن که به عنوان شفیع، تنها حق تضرع داشته باشد و با شفاعت بتواند در عالم کارى انجام دهد. آنگاه سه فرض اول را محال و فرض چهارم را روا مى شمارد، آن هم به اذن خداى سبحان و به وسیله کسانى چون پیامبران،
اولیا و فرشتگان: قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله لا یملکون مثقال ذره فى السموات و لا فى الاءرض و ما لهم فیها من شرک و ما له منهم من ظهیرَ و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اءذن له (۸۱۶)؛ به بت پرستان بگو بتهایى را که به جاى خدا مى پرستید بخوانید که اینان مالک هیچ ذره اى در آسمانها و زمین نیستند ( نفى فرض اول ) و در آسمان و زمین سهمى نیز براى خدایان شما نیست (نفى فرض دوم ) و هیچ یک از آلهه زمینى یا آسمانى شما پشتیبان خدا نیز نخواهد بود ( نفى فرض سوم ).
پس غیر خدا نه بالاستقلال نه بالاشتراک و نه بالمظاهره مالک ذره اى نیست ؛ اما راه شفاعت براى کسانى که از جانب خداوند ماءذونند، گشوده است ؛ به این معنا که بر اثر ابتهال و تضرع شفیع، عدل الهى با رحمتش ضمیمه و حساب انسانها با شفع جفت شدن عدل و رحمت، رسیدگى مى شود و گرنه تحمل عدل محض خداى سبحان دشوار است. از این رو در دعا مى گوییم اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ؛ بار خدایا با اسم حسن عدل و فضل با ما رفتار کن، نه با عدل تنها. پس شفاعت و وساطت برخى موجودهاى جهان امکان به اذن خداى سبحان محال نیست و خداى سبحان به پیامبران، امامان و اولیایش چنین اذنى داده است، نه به بتهایى که کارى از آنها ساخته نیست.
حاصل این که، خدا هم در دنیا مالک است و هم در آخرت و در قیامت این حقیقت، کاملا آشکار مى شود و قیامت ظرف ظهور مالکیت خداست، نه ظرف تملک او.
با توجه به آیاتى که تاکنون مطرح شد روشن مى شود که معناى آیه کریمه فالیوم لا یملک بعضکم لبعض نفعا و لا ضرا (۸۱۷)نیز این هست که شما تنها در قیامت نسبت به یکدیگر مالک نفع و ضررى نیستید و در دنیا مالک بودید، بلکه بدین معناست که در قیامت، حقیقت مالکیت مطلق خدا و نزاهت او از شریک در ملک، بر همگان آشکار خواهد شد. گرچه در همین دنیا نیز این حقیقت مسلم براى گوینده لو کشف الغطاء من ازددت یقینا (۸۱۸) و شاگردان راستین او مکشوف و بى پرده است.
بنا بر آنچه بیان شد، سخن نارواى فرعون درباره فرمانروایى خود (اءلیس لى ملک مصر ) (۸۱۹)، نشانه آن است که او رب العالمین را نشناخته بود و هر کس بگوید: امروز کار در اختیار ما و فردا به اختیار خداست ، اندیشه اى فرعونى دارد، نه توحیدى ؛ زیرا مالکیت خدا نسبت به امروز و فردا یکسان است و این حقیقتى است که در قیامت بر همگان آشکار خواهد شد و فهم آن در دنیا براى گروهى دشوار است (۸۲۰) و با تحلیل معلوم مى شود که بسیارى از اندیشه ها و عقاید انحرافى فرعونى است.
کسى که خود را در شاءنى از شئون، مالک یا ملک دانست، او موحد نیست. موحد کسى است که با خدا بیعت کند و بیعت بدین معناست که جان و مال خود را به خدا بفروشد و آنگاه بگوید: لا اءملک لنفسى ضرا و لا نفعافروختن چیزى با مالک بودن آن پس از فروش سازگار نیست. همان گونه که پس از فروش کالا، دیگر خود را مالک آن نمى دانیم، پس از بیع و بیعت خویش با خدا نیز نباید خود را مالک خویش بدانیم.
موحدى که خود را مالک هیچ نفع و ضررى نمى داند، اگر در شئون هستى خود مانند چشم و گوش نیز بخواهد تصرف کند، باید از مالک حقیقى اجازه بگیرد؛ زیرا آن فروخته و خود را مالک نمى داند و گرنه چنین تصرفى در ملک غیر و بدون اذن مالک خواهد بود. البته تعبیرهاى بیع ، شراء، اجر و مانند آن در متون دینى، تشویقى است و گرنه، ما نه بالاصاله مالک چیزى هستیم تا آن را به خدا بفروشیم و نه از او طلبى داریم تا از او بستانیم و نه به سواد او کارى کرده ایم تا شایسته اجر و پاداش از او باشیم.
تذکر: قیامت نه تنها ظرف ظهور مالکیت خداوند، بلکه ظرف ظهور همه اوصاف اوست ؛ چه اوصاف جمالى، مانند ملک و چه اوصاف جلالى، مانند قدوس . در قیامت آشکار مى شود که خداى سبحان همواره قدوس، سلام، مؤ من، مهیمن و… بوده و هست.
خداى سبحان در قیامت هم در چهره اءرحم الراحمین ظهور مى کند و هم در چهره (اءشد الماقبین. البته معرفت اکتناهى همه اسماى حسناى الهى مقدور کسى نیست، لیکن اصل توحید و نزاهت خداوند از هر گونه شریک، در قیامت کاملا معلوم مى شود.
در بحث تفسیرى گذشت که قیامت هم اکنون موجود است. این مدعا با براهین عقلى و شواهد نقلى قابل اثبات است که به برخى از شواهد نقلى آن اشاره مى شود:
یکم: قرآن کریم از بى توجهى تبهکاران نسبت به معاد، به غفلت تعبیر مى کند: لقد کنت فى غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید (۸۲۱). تبهکار را در محکمه عدل الهى حاضر کرده، او را به قیامت و عذابش آگاه مى کنند و مى گویند: تو از این حقیقت، یعنى انقطاع اسباب و انساب و رجوع همه اشیا به مبداء قهار در قیامت، غافل بودى. خود آنان مى گویند: یا ویلنا قد کنا فى غفله من هذا (۸۲۲) غفلت در جایى است که چیزى موجود باشد، اما مورد التفات نباشد و گرنه درباره معدوم، تعبیر غفلت درست نیست.
در جاى دیگر نیز مى فرماید: یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون (۸۲۳)؛ دنیاگرایان تنها به ظاهر که حیات دنیاست چشم دوخته اند و از باطن آن که آخرت است غافلند.
دوم: آیه کریمه کلا لو تعلمون علم الیقینَ لترون الجحیمَ ثم لترونها عین الیقین (۸۲۴) به صراحت بر مشاهده دوزخ براى صاحبان علم الیقین دلالت دارد و این ناظر به شهود در دنیاست و گرنه پس از مرگ، همه مردم آن را مشاهده مى کنند؛ چه در دنیا علم الیقین دست یافته باشند یا نه.
حجابى که مانع رسیدن به علم الیقین و شهود بهشت و دوزخ است همان حجاب گناه است و اهل باطن که از گناه مبرا هستند، جهنم و بهشت و نیز غوطه ور بودن تبهکاران در جهنم و تنعم بهشتیان در آغوش نعمتهاى بهشتى را هم اکنون مى بینند. همچنین آنان نجات جهنمى از جهنم بر اثر توبه و آتش خوارى غاصبان مال یتیم را هم اکنون مى بینند ان الذین یاءکلون اءموال الیتامى ظلما انما یاءکلون فى بطونهم نارا (۸۲۵)
سوم: رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در معراج بهشت و جهنم را از نزدیک دید و به خوردنیها و نوشیدنیهاى هر یک از پرهیزکاران و تبهکاران آگاه شد. اگر بهشت و جهنم پیش از برچپده شدن نظام دنیا موجود نباشد، آن حضرت در معراج این حقایق را مشاهده نمى کرد. در برخى روایات عترت طاهرین (علیهم السلام ) نیز آمده است که از ما نیست کسى که منکر وجود فعلى بهشت و دوزخ باشد: ما اءولئک منا و لا نحن منهم… (۸۲۶)
چهارم: حارثه بن مالک در جواب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم که از او پرسیدند: کیف اءصبحت ، عرض کرد: اءصبحت موقنا. آنگاه حضرت پرسیدند: علامت یقین تو چیست ؟ عرض کرد:… گویا اهل بهشت را مشاهده مى کنم که از نعمتهاى الهى بهره مى برند… و گویا اهل جهنم را مى نگرم که در آن معذبند و فریاد بر مى آورند. گویا اکنون صداى نعره آتش در گوشهایم مى پیچید… پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز با تعبیر عبد نور الله قلبه سخنان او را تاءیید و وى را دعا کرد. (۸۲۷) گرچه در تعبیر حارثه کاءن آمده است، نه اءن ، ولى باید توجه داشت که راجع به معدوم (کاءن ) نیز نمى توان گفت ؛ زیرا معدوم نه محققا مشهود است نه گویا مشهود. (۸۲۸)
پنجم: برزخ که عالمى بین دنیا و قیامت است، قطعا بین دو امر موجود قرار دارد و اگر جهان سوم (قیامت ) معدوم بود و تنها دو عالم (دنیا و برزخ ) وجود داشت در این صورت برزخ حقیقتا برزخ نبود؛ زیرا بین دو عالم قرار نگرفته بود.
برزخ سرپلى است که دنیا را به قیامت کبرا پیوند مى زند و حقیقت آن یا اثرى است از امواج آتش جهنم و یا نسیمى از بوستانهاى بهشت. پس وجود فعلى برزخ بما هو برزخ ، خود نشانى از وجود بالفعل قیامت است و بر این اساس در بسیارى از آیات قرآن کریم، سخن از اعداد و آماده سازى بهشت و جهنم است ؛ مانند و سارعوا الى مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الاءرض اءعدت للمتقین (۸۲۹)، فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره، اعدت للکافرین(۸۳۰)
تعبیر آماده سازى ، ظهور در موجود بودن دارد و چون اعداد در قالب فعل ماضى بیان شده است و حمل آن بر مضارع به صورت مجاز و با این توجیه که مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضى است، قرینه خارجى ندارد، از آن بر مى آید که بهشت و دوزخ هم اکنون موجود است.
ششم: در حالات امام سجاد و امام صادق (علیهما السلام ) آمده است که در حال تلاوت سوره حمد، بر اثر تکرار آیه کریمه (مالک یوم الدین ) بیهوش مى شدند. با انضمام این مقدمه که گاهى بعد از نماز مى فرمودند: آتش بزرگ مرا به خود مشغول کرده بود (۸۳۱) و این حاکى از مشاهده (یوم الدین ) و نار الله الموقدهَ التى تطلع على الاءفئده (۸۳۲) است و گرنه لفظ و مفهوم را بیهوش نمى کند و هنر همین است که انسان جهنم را هم اکنون ببیند، نه این که بر وجود قیامت دلیل عقلى اقامه کند:
خود هنردان دیدن آتش عیان |
نى گپ دل على النار الدخان |
حاصل این که، بهشت و دوزخ بالفعل موجود است، ولى ما از نظر سیر زمانى، هنوز به آن نرسیده ایم و نرسیدن ما دلیل بر نبودن آن نیست. آنان که زمین و زمان و گذشته و آینده را در نوردیده اند، پیش از برچیده شدن نظام دنیا نیز قیامت را به خوبى مشاهده مى کنند و ما نیز به تدریج به طرف آن در حرکت هستیم. تعبیرات قرآنى و روایى نیز اگر ظهور در حدوث قیامت در آینده دارد، به این معناست که انسانها بعد به قیامت مى رسند، نه این که قیامت هم اکنون معدوم است و بعد یافت مى شود.
خداى سبحان در دنیا ظواهر دین، همانند لزوم اطاعت و پرهیز از معصیت را به انسانها نمایانده است، ولى از اسرار دین، تنها به بخش ناچیزى اشاره کرده است ؛ مانند این که غیبت را نان خورش سگهاى دوزخ معرفى کرده است:ایاکم و الغیبه فانها ادام کلاب النار (۸۳۳) و در قیامت حقیقت و باطن غیبت و سایر گناهان و بلکه همه حقیقت دین، اعم از جزا و غیر آن، ظهور خواهد کرد؛ زیرا عنوان دین، در موارد متعدد به معناى شریعت الهى و ملت که جامع عقیده، اخلاق و عمل است استعمال شده است.
از این رو در قرآن کریم روز قیامت روز دین معرفى شده است ؛ مانند: و ان الفجار لفى جحیمَ یصلونها یوم الدینَ و ما هم عنها بغائبینَ و ما اءدرئک ما یوم الدینَ ثم ما اءدریک ما یوم الدینَ یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الاءمر یومئذ لله(۸۳۴) (ان الدین لواقع ) (۸۳۵)، (یسئلون اءیان یوم الدین ) (۸۳۶). آیات مزبور وقوع دین (قیامت ) را حتمى و واقعى معرفى مى کند و دین افزون بر جزا، حقایق فراوانى دارد، مانند توحید، نبوت، ولایت، باطن انسانها و باطن تکلیف و اسرار عبادت و در قیامت باطن همه این مجموعه ظهور مى کند.
خداى سبحان درباره ظهور باطن قرآن در قیامت مى فرماید: (یوم یاءتى تاءویله ) (۸۳۷) و تاءویل قرآن همان حقیقت عینى و خارجى آن است. معارف گسترده قرآن کریم در قیامت به گونه اى ظهور مى کند که زمینه اختلاف در هیچ امرى باقى نمى ماند. قهرا بطلان همه مکاتب روشن مى شود و از میان فتاواى مختلف، فتواى حق و از میان مکاتب گوناگون، مکتب حق ظاهر مى گردد؛ چنانکه در آن روز جایى براى کفر و شرک نیز نمى ماند؛ در دنیا ممکن است کسى در عین مراجعه به محکمه اسلامى، ناراضى برگردد و امر بر او مشتبه شود که آیا قاضى به حق داورى کرده است یا نه، ولى در قیامت همه حجابها زایل مى شود و واقعیت امر بر کسى مشتبه نمى شود.
ظهور همه معارف قرآن و همه ابعاد دین در قیامت همان است که در قرآن کریم با تعبیر توفیه دین مطرح شده است: یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون اءن الله هو الحق المبین (۸۳۸).توفیق دین حق، آشکار کردن همه اسرار درون دین بر همگان است. اگر دین تنها به معناى جزا بود در ذیل این آیه کریمه به جاى یعلمون اءن الله هو الحق المبین مى فرمود: و یعلمون اءن الله هو القهار المنتقم ؛ یعنى در قیامت به قهر و انتقام خدا آگاه مى شوند. در قیامت انسانها مى فهمند که خداوند، حق روشنى بود، ولى آن را نمى دیدند. گرچه حق در دنیا نیز روشن است ؛ زیرا خداى سبحان که نور آسمانها و زمین است ؛ یعنى ظهور آسمانها و زمین به اوست: (الله نور السموات و الاءرض )(۸۳۹)، حجابى ندارد و حرمان از شهود او بر اثر پرده اى است که انسان بر خود آویخته است. (۸۴۰) از این رو قرآن کریم چشمهاى کافران جهنمى را در غطاء و حجاب مى داند: الذین کانت اءعینهم فى غطاء عن ذکرى (۸۴۱) و چشم باطن گروهى را کور معرفى مى کند: لا تعمى الاءبصار و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور (۸۴۲)
یادآورى این نکته قرآنى نیز در پایان این بحث سودمند است که اختلاف در دنیا پایانى ندارد و حتى در زمان ظهور حضرت ولى عصر (سلام الله علیه ) نیز اختلاف هست ؛ زیرا کفر، نفاق و یهودیت و مسیحیت، گر چه خاموش و زیر سلطه حکومت اسلامى است و یهودیان و مسیحیان جزیه مى پردازند، اما حضور و اقدام نیز دارند و سرانجام نیز حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) به دست مخالفان تبهکار به شهادت مى رسد.
بقاى یهودیان و مسیحیان تا روز قیامت از برخى آیات قرآن کریم استفاده مى شود: فاءغرینا بیهنم العداوه و البغضاء الى یوم القیمه (۸۴۳) و اءلقینا بینهم العداوه و البغضاء الى یوم القیمه (۸۴۴). بنابراین، روز ظهور مصلح کل نیز روز ظهور کامل حق نیست، بلکه تنها در صحنه قیامت است که خداوند همه حقیقت دین را توفیه مى کند؛ به گونه اى که همگان حق را آشکارا مشاهده مى کنند.
۱- معناى دین و گستره مالکیت خدا
عن الصادق (علیه السلام )… (مالک یوم الدین )، قال: یوم الحساب (۸۴۵)
عن الرضا (علیه السلام ): (مالک یوم الدین ) اقرار له بالبعث و الحساب و المجازاه (۸۴۶)
(مالک یوم الدین )… و ایجاب ملک الآخره له کایجاب ملک الدنیا (۸۴۷)
اشاره: دین به معناى جزاى مطلق است و شامل جزاى دنیا و جزاى آخرت خواهد شد؛ گرچه شیوع جزا و کمال و تمام آن در قیامت است، لیکن مطلق، شامل فرد غیر شایع هم خواهد شد، هر چند بر خصوص آن حمل نمى شود. نتیجه آن که، آیات فراوانى در قرآن راجع به جزاى نیک پرهیزکاران و همچنین جزاى زشت تبهکاران نازل شده است، مانند آیه ۱۴۶ سوره انعام و آیات ۸۰ و ۱۰۵ و ۱۱۰ و ۱۲۱ و ۱۳۱ سوره صافات و مالک چنین روزى غیر از خداوند نیست. پس معناى (مالک یوم الدین ) جامع جزاى هر دو جهان است.
۲- اولیاى خدا و مالک یوم الدین
عن الزهرى، قال: کان على بن الحسین (علیه السلام ) اذا قرء (مالک یوم الدین ) یکررها حتى یکاد اءن یموت (۸۴۸)
عن داود بن فرقد، قال: سمعت اءبا عبدالله (علیه السلام ) یقراء مالا اءحصى (ملک یوم الدین ) (۸۴۹)
عن السجاد (علیه السلام ): لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت لوکان القرآن معى، و اذا قراء من القرآن (مالک یوم الدین ) کررها و کان اءن یموت مما دخل علیه من الخوف. (۸۵۰)
عن داود بن فرقد، قال: سمعت اءباعبدالله (علیه السلام ) یقراء ما لا اءحصى (ملک یوم الدین ) (۸۵۱)
عن محمد بن على على الحلبى عن اءبى عبدالله (علیه السلام ) اءنه کان یقرء (مالک یوم الدین ) (۸۵۲)
بازدیدها: 205