قرآن کریم در آیاتى چند ملک و ملک جهان آفرینش را به خداى سبحان نسبت مى دهد؛ مانند اءلم تعلم اءن الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولى و لا نصیر (۸۰۱)، و ما اءدریک ما یوم الدینَ ثم ما ادرئک ما یوم الدینَ یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله (۸۰۲). آیه نخست درباره فرمانروایى خدا بر آسمانها و زمین است و آیه دوم که ملک و ملک یوم الدین را به طور مطلق براى خدا ثابت مى کند، با تعبیرهایى مشعر بر عظمت قیامت، مى گوید: در آن روز مالکیت براى احدى در هیچ موردى نیست ؛ نه کسى مالک کارهاى خویش است و دستور وى در آنها نافذ است و نه مالک کارهاى دیگران و یا مسلط بر شئون آنان خواهد بود، بلکه مالکیت همه کارها و اداره همه امور از آن خداست.
بنابراین، چه در یوم الدین و چه در غیر آن، ملک و ملک مخصوص خداى سبحان است و احدى با او شریک و سهیم نیست و چنین نیست که در مقام ثبوت، ملک یا ملک تقسیم و تقسیط شده باشد، بلکه این حدیث تنها مربوط به مقام اثبات است ؛ یعنى امروز ما نمى دانیم کار به دست کیست، ولى در قیامت که روز ظهور حق است: (ذلک الیوم الحق ) (۸۰۳)، معلوم خواهد شد که کار به دست دیگرى بود و انسان گاهى به عنوان اعتماد به نفس خود را فریب مى داد و گاهى به عنوان تشکر از مخلوق به دیگران پناهنده مى شد، ولى فردا مى فهمد که کار تنها به دست خدا بوده و هست و علل و اسباب ظاهرى همه از شئون فاعلیت خداى سبحان است. ما تنها اواسط سلسله را مى بینیم و از آغاز آن غافلیم.از این رو خود یا دیگران را فاعل مى پنداریم و براى آن که به اعتماد به غیر خدا رنگ دینى بدهیم به عنوان این که بى تشکر از مخلوق نمى توان شاکر خالق (۸۰۴) بود از دیگران تشکر مى کنیم.
بر این اساس، یومئذ در (و الاءمر یومئذ لله )، ظرف انکشاف حق است، نه ظرف اختصاص یا مالکیت و این آیه ناظر به مقام اثبات و کشف است، نه ثبوت و تحقق و این همان مسلک توحید افعالى است که به مقتضاى آن، انسان و هر فاعل دیگر درجه اى از درجات و شاءنى از شئون فاعلیت خداى سبحان است ؛ آب و غذا که برطرف کننده تشنگى و گرسنگى است و آتش که حرارت بخش و دارو که شفابخش است، همه از شئون فعلى و درجات فاعلیت خداوند است و هیچ گونه استقلالى در تاءثیر و فاعلیت ندارد؛ زیرا کارها به آنها سپرده نشده است و فاعلیت و مقام فعل حق تعالى امرى نامحدود است واز این رو مى توان همه کارها و از جمله شفا را به او نسبت داد: ( و اذا مرضت فهو یشفین ) (۸۰۵)؛ زیرا خداى سبحان، در مقام فعل ( و نه در مقام ذات ) با دارو به بیمار شفا مى دهد. انسان نیز در کارهاى خود درجه اى از درجات فاعلیت خداى سبحان است. (۸۰۶)
پس در قیامت آشکار مى شود که خداى سبحان فرمانرواى مطلق بوده، هست و خواهد بود و این مطلب از آیات دیگرى نیز استفاده مى شود، مانند:
الف: یوم هم بارزون لا یخفى على الله منهم شى ء لمن الملک الیوم لله الواحد القهار (۸۰۷) در آن روز سؤ ال مى شود که ملک و سلطنت از آن کیست و این بدان معنا نیست که دیروز از آن دیگرى بوده است و پاسخ این است که فرمانروایى مخصوص خداى واحد قهار است.
ب: (فتعالى الله الملک الحق ) (۸۰۸). این آیه کریمه خداوند را به طور مطلق ملک معرفى مى کند و بر این اساس فرض ندارد که او در دنیا ملک و نافذ الکلمه نباشد. او که مالک ملک و سلطنت است، گاه این سلطنت را مى دهد و گاهى مى گیرد؛ مثلا انسان را مالک چشم و گوش مى کند: اءمن یملک السمع و الاءبصار (۸۰۹). مالک حقیقى چشم و گوش انسان، خداى سبحان است و مالکیت انسان نسبت به اندام و جوارح خود به اعطاى الهى است و در لحظه اى که اراده کند آن را بستاند، دیگر اجازه بستن چشم گشوده را نیز به انسان نخواهد داد و با این که ساده ترین کارها به ظاهر، همین بستن چشم است، گروهى در هنگام احتضار از انجام این عمل نیز عاجزند و با چشم باز مى میرند.
بنابراین، نفوذ و تسلط مطلق خدا در قیامت ظاهر مى شود، نه حادث ؛ گرچه براى برخى انسانها امروز نیز این حقیقت آشکار است. موحد کامل آنچه را دیگران پس از مرگ مى بینند، هم اکنون مشاهده مى کند. ادعیه امامان معصوم (علیهم السلام ) نشانه آن است که آنان حقیقت (و الاءمر یومئذ لله ) را در دنیا مى دیدند و این اثر توحید افعالى است. حضرت امام رضا (علیه السلام ) در سجده نماز به خدا عرض مى کرد: در احسانهایى که بر من روا داشتى نه خود نقش داشتم و نه دیگران… و هر نیکى که به من رسید از جانب تو بود: لک الحمد ان اءطعتک و لا حجه لى ان عصیتک و لا صنع لى و لا لغیرى فى احسانک و لا عذر لى ان اءساءت، ما اءصابنى من حسنه فمنک یا کریم اغفر لمن فى مشارق الاءرض و مغاربها من المؤ منین و المؤ منات (۸۱۰)
ج: لله ملک السموات و الاءرض (۸۱۱)
آیات گذشته مالکیت و فرمانروایى خداى سبحان را به زبان اثبات بیان مى کرد. برخى از آیات نیز همین حقیقت را به لسان نفى بیان مى کند؛ مانند:
الف: و لم یکن له شریک فى الملک (۸۱۲). اگر از آیاتى همچون (لله ملک السموات و الاءرض ) که به لسان اثبات است، انحصار ملک و ملک در خداى سبحان را استفاده نکنیم، از آیاتى مانند و لم یکن له شریک فى الملک به خوبى استفاده مى شود.
ب: خداى سبحان درباره مؤ منان و موحدان راستین مى فرماید: اینان کسانى هستند که به هیچ نحو براى خدا شریک قائل نیستند یعبدوننى لا یشکرون بى شیئا (۸۱۳) و چون خدا هیچ شریکى در ملک ندارد، قهرا ملک و سلطنت و نفوذ تنها از آن اوست.
ج: خداى سبحان به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: بگو من مالک هیچ سود و زیانى براى خودم نیستم (چه رسد براى شما)، مگر آنچه را خداوند بخواهد: قل لا اءملک لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله (۸۱۴) این آیه که صریحتر از آیات گذشته است به خوبى بر اختصاص مالکیت مطلق به خداى سبحان دلالت دارد. (۸۱۵)
د: قرآن کریم خطاب به بت پرستان مى فرماید: اگر از غیر خدا در نظام تکوین کارى ساخته باشد چهارگونه قابل تصویر است:
یکم این است که مستقلا مالک ذره اى از ذرات جهان هستى باشد.
دوم این که با خدا در مالکیت چیزى شریک باشد.
سوم آن که در تدبیر امور، پشتیبان و دستیار خداوند باشد، نه مالک یا شریک.
چهارم آن که به عنوان شفیع، تنها حق تضرع داشته باشد و با شفاعت بتواند در عالم کارى انجام دهد. آنگاه سه فرض اول را محال و فرض چهارم را روا مى شمارد، آن هم به اذن خداى سبحان و به وسیله کسانى چون پیامبران،
اولیا و فرشتگان: قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله لا یملکون مثقال ذره فى السموات و لا فى الاءرض و ما لهم فیها من شرک و ما له منهم من ظهیرَ و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اءذن له (۸۱۶)؛ به بت پرستان بگو بتهایى را که به جاى خدا مى پرستید بخوانید که اینان مالک هیچ ذره اى در آسمانها و زمین نیستند ( نفى فرض اول ) و در آسمان و زمین سهمى نیز براى خدایان شما نیست (نفى فرض دوم ) و هیچ یک از آلهه زمینى یا آسمانى شما پشتیبان خدا نیز نخواهد بود ( نفى فرض سوم ).
پس غیر خدا نه بالاستقلال نه بالاشتراک و نه بالمظاهره مالک ذره اى نیست ؛ اما راه شفاعت براى کسانى که از جانب خداوند ماءذونند، گشوده است ؛ به این معنا که بر اثر ابتهال و تضرع شفیع، عدل الهى با رحمتش ضمیمه و حساب انسانها با شفع جفت شدن عدل و رحمت، رسیدگى مى شود و گرنه تحمل عدل محض خداى سبحان دشوار است. از این رو در دعا مى گوییم اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ؛ بار خدایا با اسم حسن عدل و فضل با ما رفتار کن، نه با عدل تنها. پس شفاعت و وساطت برخى موجودهاى جهان امکان به اذن خداى سبحان محال نیست و خداى سبحان به پیامبران، امامان و اولیایش چنین اذنى داده است، نه به بتهایى که کارى از آنها ساخته نیست.
حاصل این که، خدا هم در دنیا مالک است و هم در آخرت و در قیامت این حقیقت، کاملا آشکار مى شود و قیامت ظرف ظهور مالکیت خداست، نه ظرف تملک او.
با توجه به آیاتى که تاکنون مطرح شد روشن مى شود که معناى آیه کریمه فالیوم لا یملک بعضکم لبعض نفعا و لا ضرا (۸۱۷)نیز این هست که شما تنها در قیامت نسبت به یکدیگر مالک نفع و ضررى نیستید و در دنیا مالک بودید، بلکه بدین معناست که در قیامت، حقیقت مالکیت مطلق خدا و نزاهت او از شریک در ملک، بر همگان آشکار خواهد شد. گرچه در همین دنیا نیز این حقیقت مسلم براى گوینده لو کشف الغطاء من ازددت یقینا (۸۱۸) و شاگردان راستین او مکشوف و بى پرده است.
بنا بر آنچه بیان شد، سخن نارواى فرعون درباره فرمانروایى خود (اءلیس لى ملک مصر ) (۸۱۹)، نشانه آن است که او رب العالمین را نشناخته بود و هر کس بگوید: امروز کار در اختیار ما و فردا به اختیار خداست ، اندیشه اى فرعونى دارد، نه توحیدى ؛ زیرا مالکیت خدا نسبت به امروز و فردا یکسان است و این حقیقتى است که در قیامت بر همگان آشکار خواهد شد و فهم آن در دنیا براى گروهى دشوار است (۸۲۰) و با تحلیل معلوم مى شود که بسیارى از اندیشه ها و عقاید انحرافى فرعونى است.
کسى که خود را در شاءنى از شئون، مالک یا ملک دانست، او موحد نیست. موحد کسى است که با خدا بیعت کند و بیعت بدین معناست که جان و مال خود را به خدا بفروشد و آنگاه بگوید: لا اءملک لنفسى ضرا و لا نفعافروختن چیزى با مالک بودن آن پس از فروش سازگار نیست. همان گونه که پس از فروش کالا، دیگر خود را مالک آن نمى دانیم، پس از بیع و بیعت خویش با خدا نیز نباید خود را مالک خویش بدانیم.
موحدى که خود را مالک هیچ نفع و ضررى نمى داند، اگر در شئون هستى خود مانند چشم و گوش نیز بخواهد تصرف کند، باید از مالک حقیقى اجازه بگیرد؛ زیرا آن فروخته و خود را مالک نمى داند و گرنه چنین تصرفى در ملک غیر و بدون اذن مالک خواهد بود. البته تعبیرهاى بیع ، شراء، اجر و مانند آن در متون دینى، تشویقى است و گرنه، ما نه بالاصاله مالک چیزى هستیم تا آن را به خدا بفروشیم و نه از او طلبى داریم تا از او بستانیم و نه به سواد او کارى کرده ایم تا شایسته اجر و پاداش از او باشیم.
تذکر: قیامت نه تنها ظرف ظهور مالکیت خداوند، بلکه ظرف ظهور همه اوصاف اوست ؛ چه اوصاف جمالى، مانند ملک و چه اوصاف جلالى، مانند قدوس . در قیامت آشکار مى شود که خداى سبحان همواره قدوس، سلام، مؤ من، مهیمن و… بوده و هست.
خداى سبحان در قیامت هم در چهره اءرحم الراحمین ظهور مى کند و هم در چهره (اءشد الماقبین. البته معرفت اکتناهى همه اسماى حسناى الهى مقدور کسى نیست، لیکن اصل توحید و نزاهت خداوند از هر گونه شریک، در قیامت کاملا معلوم مى شود.
بازدیدها: 58