پیوند ناگسستنى قرآن و عترت (ع)
در مباحث گذشته ضرورت رجوع به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و عترت پاک آن حضرت (علیهم السلام ) در تفسیر قرآن کریم تبیین شد. در این مبحث نیز به شرح حدیث شریف ثقلین و بیان محدوده هم بستگى ثقلین مى پردازیم.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در حدیث متواتر ثقلین که فریقین آن را نقل کرده اند، فرمودند: میراث رسالت من دو وزنه وزین است: یکى کتاب خدا و دیگرى عترت طاهرین (علیهم السلام ) (۲۹۲) و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهد شد، تا در کنار حوض کوثر با هم بر من وارد شوند و شما نیز اگر به این دو وزنه وزین تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: انى قد ترکت فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى و اءحدهما اءکبر من الاءخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الى الاءرض و عترتى اءهل بیتى اءلا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض (۲۹۳)
قرآن و عترت عصاره نبوت و تداوم بخش رسالت هستند که هدایت بشر را تا قیامت تضمین مى کنند و عدم حضور این دو وزنه متحد در جامعه انسانى مایه گسستن رشته نبوت و مستلزم دائمى نبودن رسالت است ؛ زیرا فرض بر آن است که ثمره رسالت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مرتفع شده و پیامبر دیگر هم نخواهد آمد و این همان محذور ارتفاع اصل نبوت در عصرى از اعصار است.
اعلام جدایى ناپذیرى ثقلین، خبرى غیبى است که لازمه صدق و صحت آن، بقاى امام معصوم تا قیامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقایق قرآنى و همچنین اشتمال قرآن بر احکام و معارف ضرورى و سودمند براى بشر و نیز مصونیت قرآن از گزند تحریف است.
اکنون باید به تبیین این مطلب پرداخت که عدم افتراق ثقلین به چه معناست. جدایى ناپذیرى ثقلین بدین معنا نیست که امام (علیه السلام ) همواره مصحفى را به همراه خود دارد؛ بلکه به معناى عدم انفکاک امامت و وحى قرآنى از یکدیگر است ؛ امامان (علیهم السلام ) مبین و مفسر قرآن و شارح جزئیات و تفاصیل و نحوه اجراى کلیات آن هستند و قرآن نیز انسانها را به معصومین (علیهم السلام ) ارجاع و به سنت آنان بها مى دهد.
اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در حدیث ثقلین، سخن از جدایى ناپذیرى ثقلین به میان نمى آورد، جاى این توهم بود که تمسک به هر یک، به تنهایى، براى هدایت بشر کافى است ؛ اما بخش پایانى حدیث شریف ثقلین بر خلاف این پندار باطل قرآن و عترت را به عنوان دو حجت مستقلى که در مدار تبیین دین کامل، یعنى دین قابل اعتقاد و عمل به هم بستگى دارند و هیچ کدام از دیگرى مستغنى نیستند مطرح مى کند.
بنابراین، قرآن کریم با این که در اصل حجیت و همچنین در دلالت ظواهر مستقل است و وابستگى آن به روایات در این بخش، مستلزم دور خواهد بود، هرگز حجت منحصر نیست.روایات نیز گرچه پس از تثبیت اصل حجیت آن به وسیله قرآن ( چه در سنت قطعى و چه در سنت غیرقطعى ) و بعد از احراز عدم مخالفت آن با قرآن (در خصوص سنت غیر قطعى ) حجتى مستقل است ؛ لیکن حجت مستقل منحصر نیست و این دو حجت مستقل غیر منحصر همراه با حجت مستقل سوم، یعنى برهان عقلى، سه منبع مستقل غیر منحصر معارف دین است که با ملاحظه و جمع بندى نهایى هر سه منبع مى توان به پیام خدا و حکم قطعى الهى دست یافت. پس مفاد حدیث شریف ثقلین این نیست که تمسک به هر یک از قرآن و عترت، بدون تمسک به دیگرى مایه هدایت است.
استقلال در حجیت بدین معنا نیست که یک دلیل با قطع نظر از سایر ادله راهگشا باشد و در هیچ مرحله اى به غیر خود توقف نداشته باشد و مولا و عبد بتوانند به وسیله آن بر یکدیگر احتجاج کنند و این که در بحثهاى اصولى و فقهى گفته مى شود کتاب و سنت و عقل از منابع و مستندات احکام است، بدین معنا نیست که هر یک حجت مستقل و مستغنى از ادله دیگر است ؛ بلکه بدین معناست که اینها سه منبع مستقلى است که چون حجیت هر یک انحصارى نیست، براى دستیابى به احکام الهى باید همه ادله سه گانه را ملاحظه و جمع بندى کرد؛ مثلا اگر درباره فرعى از فروع فقهى همانند وجوب عدل و حرمت ظلم، سه دلیل (قرآنى، روایى و عقلى ) اقامه شد به منزله آن است که سه آیه از قرآن بر فرع مزبور دلالت داشته باشد.
استناد و استدلال به آیات قرآن براى اعتقاد و عمل، هرگز با قطع نظر از روایات نخواهد بود؛ زیرا مقیدات، مخصصات و شواهد آیات قرآن در روایات آمده است و اگر پس از فحص در روایات، هیچ گونه مقید، مخصص و شارحى براى آیه معینى یافت نشد، مى توان گفت پیام و رهنمود آیه مزبور براى اعتقاد یا عمل چنین است.
روش فقیهان نیز چنین است که بدون فحص از مقید و مخصص در روایات، به آیات قرآن استدلال نمى کنند؛ زیرا رجوع به قرآن بدون فحص در روایات از قبیل رجوع به عام قبل از فحص از مخصص است که آن را روا نمى شمارند. به عام قبل از فحص از مخصص نمى توان براى اعتقاد یا عمل استناد کرد. در استدلال به روایات نیز ( در خصوص سنت غیرقطعى ) باید ابتدا آن را بر قرآن عرضه و با آن ارزیابى کرد؛ تا در صورت عدم مخالفت با قرآن دومین حجت دینى تاءمین گردد. بنابراین، بازگشت حجت دوم، یعنى حدیث تام و معتبر به این است که گویا آیه دیگرى از قرآن برفرع فقهى مزبور دلالت داشته باشد.
دلالت عقل بر آن فرع فقهى که با محکمات قرآنى هماهنگ است نیز دلیل سوم را فراهم مى آورد. اجماع نیز به سنت معصوم باز مى گردد و همانند روایات باید بر قرآن کریم عرضه شود و در صورت عدم مخالفت با آن حجت خواهد بود.
با این بیان روشن شد که ثقلین از یکدیگر جدایى ناپذیرند؛ قرآن کریم ثقل اکبر است و دلالت ادله گوناگون عقلى و نقلى بر مطلب معین به منزله دلالت آیاتى از قرآن بر آن مطلب خواهد بود و ادله قرآنى، روایى و عقلى بر روى هم به منزله دلیل یگانه و حجت واحد است.
حاصل این که، قرآن و عترت براى ارائه دین کامل و صالح براى اعتقاد و عمل دو ثقل متحدند، نه یک واحد و نه دو ثقل جدا از یکدیگر.بر اساس حدیث شریف ثقلین، عترت منهاى قرآن، عترت منهاى عترت خواهد بود و همچنین قرآن منهاى عترت به منزله قرآن منهاى قرآن خواهد بود. پس قرآن و عترت در ارائه دین جامع، به منزله یک حجت الهى هستند. محدوده استقلال قرآن و سنت و همچنین منطقه هم بستگى ثقلین در مبحث بعدى روشن خواهد شد.
بازدیدها: 138