حصر نارواى دین در متون نقلى
دین همان طور که قبلا بیان شد مجموعه ره آورد عقل و نقل است. اصول موضوعه، یعنى پیش فهمها و پیش فرضهاى لازم براى تفسیر متن مقدس لازم نیست از خود متن نقلى استحصال شود و معناى درون دینى، درون متنى نیست و اگر مبادى عقل مطاع و متبوع است نه براى آن است که اعتبار آن در متن نقلى آمده است ؛ زیرا آنچه در متون نقلى راجع به سداد و صواب مبانى عقلى مشهود است همگى صبغه تاءیید و امضا دارد، نه تاءسیس و ابداع ؛ زیرا حجیت مبادى عقلى و براهین علمى ذاتى است، نه جعلى و اگر قطع عقلى اعتبار خود را از متن نقلى کسب کند دور لازم مى آید؛ زیرا حجیت نقل به وسیله عقل ثابت مى شود و خود عقل که اصل مبداء عالم و حکمت و عنایت او براى هدایت جوامع انسانى و در نتیجه ضرورت دین را درک مى کند و به تحتم آن حکم مى کند، از اعتبار اصیل برخوردار است. غرض آن که، حصر دین در متون نقلى و خارج دانستن عقل و مبادى برهانى آن از حریم دین و انتظار تاءیید آن را از متن نقلى داشتن روا نیست گرچه این مطلب در اذهان رسوب دارد که به آسانى زدوده نمى شود.
اگر مبادى تصدیقى یک قیاس عقلى نباشد بلکه وهمى یا خیالى باشد و مفسر با آن مبادى موهوم یا متخیل هر چند خالصانه به سراغ تفسیر متن نقلى برود، نه به قصد تخیل و تطبیق آن بر یافته هاى خود، باز گرفتار تفسیر به راءى شده است، لیکن سوء سریرت این گونه تفسیر به راءى را همراهى نمى کند؛ یعنى مفسر مزبور سوء فعلى دارد، ولى از سوء فاعلى مصون است. اما کسى که آگاهانه درصدد تحمیل راءى موهوم یا متخیل خویش بر متن مقدس مانند قرآن و تطبیق محتواى قرآن بر فهمیده وهمى و خیالى خود باشد، گذشته از سوء فعلى مبتلاى به سوء سریرت فاعلى هم هست.
روشن است که عقل برهانى به منزله رسول و نبى باطنى است، لیکن وهم و خیال به مثابه متنبى درونى است. نبوت صادق و تنبى کاذب هم در رسول باطنى است و هم در رسول ظاهرى. بنابراین، قبول قیاس خیالى و اقبال بر آن مساوى با نکول قیاس عقلى و ادبار از آن است که این ارتجاع همان ارتداد دینى است.
براى تقریب به ذهن و تنزیل دامن مطلب مزبور مثالى به عنوان تشبیه ارائه مى شود که ممکن است این تشبیه از برخى جهات عامل تبعید مطلب از ذهن باشد، لیکن جنبه تقریبى آن مقصود و جنبه تبعیدى آن کاملا از نظر و قصد، دور و منتفى است: رسول خدا داراى دو حیثیت است: یکى حیثیت بشرى و عادى که از این جهت همتاى دیگران بوده، پیام ویژه اى از طرف خداوند دریافت یا ابلاغ نمى کند و دیگرى حیثیت ملکوتى و غیرعادى که از این جهت از دیگران ممتاز بوده، پیام مخصوصى را از طرف خداوند تلقى کرده، آن را به جامعه انسانى ابلاغ مى کند و این حیثیت ملکوتى او حجت خدا بر وى و دیگران است.
انسان خردورز و عاقل نیز داراى همین دو حیثیت بشرى ملکى و عقلى ملکوتى است ؛ یعنى از آن جهت که داراى طبیعت بدنى است، دانشى را از طرف خدا دریافت نمى کند و همسان سایر موجودهاى طبیعى است و از آن جهت که داراى فطرت ملکوتى است برهانى را از طرف خداوند تلقى مى کند که آن برهان عقلى حجت خداوند بر او و بر همه کسانى است که چنین برهان ناب عقلى براى فطرت ملکوتى آنها ظهور کرده است و چنین برهان ناب عقلى حتما از طرف خداوند است ؛ زیرا بشر طبیعى از ذات خود ضیائى ندارد تا بتواند مطالب صحیح مقبول را ادراک کند؛ چنانکه خداوند بعد از آفرینش انسان، به او بیان آنچه در ضمیر اوست عطا کرد و به او چیزى را که نمى دانست آموخت: (خلق الانسانَ علمه البیان ) (۳۵۸) ( علم الانسان ما لم یعلم ) (۳۵۹). پس علم صائب و استدلال برهانى از مواهب الهى است و چنین موهبتى حجیت دارد؛ چنانچه قبلا بازگو شد.
بنابراین، اگر انسان متفکرى بر اثر صیانت عطیه الهى از دخالت شیطان وهم و خیال و بر اثر حفظ رسالت خدایى از آسیب وسوسه ابلیس درون و بیرون به معارف صحیح و ناب بار یافت و با همان مبادى برهانى که سرمایه اولى او براى نیل به ره آورد وحى قرآنى بود، به تفسیر آیات الهى پرداخت مى تواند از رسالت نهاد و از حجت نهان خویش به دیگران چنین سخن بگوید: من همانند شما بشرى عادى هستم، لیکن عنایت الهى فروغ معرفت را در مصباح و مشکات جان من افروخت و از این رو به معارف صحیح نائل آمدم. غرض آن که، فاضله بشر عادى که با برهان تام عقلى برخى از مطالب وحى خدا را که از رسول او شنیده و مى فهمد، با خود رسول خداوند، همان فاصله طولانى معصوم و غیر معصوم، و تفاوت عمیق پیامبر و امت است ؛ لیکن در همه مواردى که متفکرى خردورز مطلب صائبى را دریافت مى کند، حتما باید بداند که آن علم ناب اولا عطاى خداوندى است و ثانیا حجت الهى است.
از این رو چنین دانشى در قلمرو دین قرار دارد و با این علم برهانى هر گونه استنباطى از متون مقدس دینى انجام یابد، باید گفت با پیش فهمها و پیش فرضهاى درون دینى از متن مقدس نقلى، چیزى استظهار شده است.
آنچه تکرار آن براى حفظ از گزند مغالطه لازم است، این که، بین برهان صحیح عقلى که به منزله نبى درونى است و بین مغالطه که به مثابه متنبى درونى است فرقهاست و اگر مفسرى بر اثر ابتلاى به برخى از مبانى فاسد و مبادى کاسد به تفسیر متن مقدس نقلى پرداخت، البته با پیش برداشت برون دینى وارد تفسیر شده است، لیکن چنان برداشتى تفسیر به راءى مذموم است و همه تفسیر به راءیهاى مذموم با پیش فرض برون دینى است، لیکن:
از خارجى هزار به یک جو نمى خرند |
گو کره تا به کوه منافق سپاه باش (۳۶۰) |
چنانکه همه تفسیر به رایهاى محمود و ممدوح با پیش فرضها، پیش فهمها و اصول موضوعه درون دینى است:
بى معرفت نباش که در من یزید عشق |
اهل نظر معامله با آشنا کنند (۳۶۱) |
آنچه به نصاب برهان ناب نایل آمد آشناست، نه بیگانه و درون دینى است، نه برون دینى.
بازدیدها: 123