حاج حسن ذاکر حزب الله
پایگاه اطلاع رسانی هیات به نقل از فارس: حاج حسن کودکی بیش نبود که جان و جهان را در راه جانان باخت، درست زمانی که مادرش به او کوزهای آب داد تا تحفهای باشد از سرزمین ایران به کوی تشنهلبان، پس دلباخته بیرقی شد و کوچه به کوچه با پای برهنه فریاد مظلومیت سر داد. تازیانههای طاغوت در دوران خفقان و زخم ناسور پای برهنهاش را به جان خرید و علامت و پرچم را بر شانههای نحیف و کوچکش به اهتزاز درآورد، کار عاشقان بیدل همین است.
اما در کهنسالی چیز زیادی به یاد ندارد، عطای مادیات و حساب و کتاب را به لقایش بخشیده و تمام هوش و حواسش پی همان لبان تشنه و بیرق سیاه است که در آشیانه تن مانوس او مانده، در خلوت شبانه به دعا و ثنا مینشیند، نماز شب را تمام و کمال به جا میآورد و صبورانه انتظار بانگ خوش اذان صبح را میکشد.
پای سجاده نشسته که ندای الله اکبر در گوشش طنینانداز میشود قامت میبندد و تکبیرهالحرام میگوید« الله اکبر …»، راز و نیازش از جنس دیگری است، در نمازش جریان دارد ماه، جریان دارد نور، سنگ از پشت نمازش پیداست، همه ذرات نمازش متبلور شده است.
سالخوردگی و گوشهنشینی را با زمزمه ذکر و روضهخوانی میگذراند، گاهی به تنهایی روضهای برگزار میکند و اشک آهسته آهسته میلغزد بر رخسارش، گاهی هم با فرزندش هم نوا میشوند و ذکر مصیبت میگیرند. روزگاری صدایش خانه به خانه، حسینیه به حسینیه عرش را میلرزاند، مهمان منبر روضهاش مادر پهلوشکسته بود و زیارت عاشورای هفتگیاش که دیگر هیچ، انگار جان تازهای بر کالبد آدمیان میدمید و سفری به همان سرزمین عشاق بود.
در بدو ورود به منزلشان چهرهای سراسر نور و معرفت بر تختی تکیه زده بود و با گشادهرویی از ورودمان استقبال کرد اولین جملهای که پس از سلام و احوالپرسی مهمانمان کرد این بود « شما دعوت شدهاید، به خواست خودتان نیامدید بلکه شما را دعوت کردهاند».
پس از اندکی تامل به اندازه هضم جملات کوتاه حاجآقا، دیگر صدایی نداشتم برای پاسخ، بغض راه گلویم را بسته بود و نایی برای تایید و یا ادامه سخن در بین نبود، چند ثانیه گذشت، حاج آقا دوباره گفت «دخترم هم شما و هم این آقا( همکار تصویربردار) دعوت شده هستید پس قدم بر چشمان من گذاشتید».
حاج حسن کهنهکار است و رسم و رسوم دعوت را به خوبی میداند وقتی گفت دعوت شدهایم حتما دعوت شدهایم، چرا و چگونهاش بماند…، پس از فروخوردن بغضم گفتم حاج آقا از امام حسین و مداحی برایمان بگو، گفت:
«مرا با عشق عترت زاده مادر / مرا شیر محبت داده مادر
در اینجا انتسابم با حسین است/ در آنجا هم حسابم با حسین است».
پیش از آنکه دوباره لب بگشایم و سوال بپرسم گفت: «جان فدای کلام دلجویت / کاش روزی هزار مرتبه من / مُردمی تا بدیدمی رویت».
اشعار حسینی تنها کلامی بود که حاج حسن با صدای خسته هر دم تکرار میکرد، گاه با اشعار اشک میریخت و گاه سینه میزد اما هرچه بود شعرخوانی از اهل بیت علیهم السلام بود، از ارباًاربا شدن جوان حسین و صبوری زینب، از شبهای جمعه و دلتنگی مادر، بزمی به راه شد از اشعار ناب قدیمی با قدمتی به بلندای همت مداحی حاج حسن ذاکر.
حاج حسن افلاکیان معروف به حاج حسن ذاکر متولد ۱۳۱۳ شمسی در همدان از ۱۵ سالگی مداحی را دَر خانه اهل بیت علیهم السلام آغاز میکند، او در اربعین سال ۴۲ در سفر کربلای معلی در تل زینبیه از خداوند طلب کمک میکند تا پرچم خانم زینب کبری سلام الله علیها را در همدان به اهتزاز درآورد، انگیزهای که درست پس از بازگشت از آن سفر روحانی به تاسیس هیات حسینیه زینبیه ختم میشود.
هیأت خانه اول/ بمب هم هیأت را تعطیل نکرد
حجتالاسلام والمسلمین ابراهیم افلاکیان تنها فرزند پسر حاج حسن از خاطرات کودکی و منبر و روضه، از هیات و پیرغلام و عنایت ائمه علیهم السلام نسبت به پدر میگوید: از وقتی که خودم را شناختم برنامههای هفتگی هیات در حسینیه زینبیه برقرار بود از تلاوت قرآن تا قرائت زیارت عاشورا سالانه مرتب و بدون وقفه برگزار میشد، پدر هم اغلب در هیات بودند بعد از نماز صبح، دو سه شب در هفته و شبهای جمعه و صبح جمعه متناوب و البته سالانه برنامه برگزار میکردند.
یادم هست در دهه ۶۰ زمان جنگ تحمیلی و حتی بمباران در برههای که شهر خالی از سکنه شده بود مراسم زیارت عاشورا و برنامههای هیات همچنان برقرار و تعطیل نشده بود.
یک بعد دیگر از اقدامات مهم پدرم سرکشی به خانواده معظم و معزز شهدا و شرکت در مراسم تشییع شهدای گرانقدر بود به طوری که حضور مستمر و پررنگ ایشان باعث شده تا به مداح حزبالله همدان معروف شود، هر گوشهای در شهر برنامهای برای شهدا برگزار میشد ایشان هم حضور داشتند.
بابا از دوران کودکی پا به هیات گذاشتند و در این مسیر گام برداشتند حتی در زمان رژیم منحوس پهلوی به واسطه برگزاری هیات و مراسم عزای سیدالشهدا چندین بار توسط ساواک دستگیر شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند در اصل سابقه مذهبی ایشان مربوط به امروز و دیروز نیست.
یکی از ویژگیهای پدر این بود که در ایام شهادت مغازه و محل کسب خود را تعطیل میکردند اگرچه برخی اشکال میگرفتند امام بابا معتقد بود «امروز کسب ما در خانه سیدالشهداست و باید در خانه اباعبدالله کسب کنیم».
خدمت آیتالله مجتهدی در تهران که رسیدم در ایام وفات و شهادت حوزه علمیه تعطیل میشد و ایشان میگفتند امروز نحوه درس تغییر کرده و سر سفره امام معصوم هستیم، این ادبیات را به زبان دیگری از پدرم شنیده بودم.
بابا برای امام حسین علیه السلام در هیاتها پول خرج میکرد البته برای هیچ مداحی و نوحهخوانی تا به حال هزینهای دریافت نکرده اما از ابتدا به ما آموزش داد شما سر سفره امام حسین علیه السلام بزرگ میشوید و ریزهخوار خوان اباعبدالله هستید، افتخار ما هم مدال نوکری دَر خانه سیدالشهداست.
رخصت از اباعبدالله برای نوکری خانه زینب
حاج ابراهیم درباره هیأت زینبیه که توسط پدرش بنیان گذاشته شده سخن به میان میآورد و ادامه میدهد: هر اهل هیأتی با یکی از روضهها بیشتر انس دارد و یا یک قسمت از زندگی اهل بیت مانوس هستند، بابا بیشترین ارتباط و البته بیشترین اشعاری که حفظ هستند و میخواندند درباره اربعین حسینی است.
پدر گفت در اربعین سال ۴۲ در کربلای معلی بودم در تل زینبیه گفتم خدایا کمک کن پرچم زینب کبری را در همدان به اهتزاز درآورم و پس از بازگشت از زیارت سیدالشهدا پرچم زینب کبری را در منزل برادرش حاج حسین افلاکیان و البته همراه با محروم حاج آقا مسکین و آقاتقی غضنفری که دلداده حسین علیه السلام بودند به اهتزاز درآمد و هیات حسینیه زینبیه را پیریزی و راهاندازی کردند. در واقع اولین پرچم زینبیه در همدان توسط پیرغلام سیدالشهدا حاج حسن ذاکر به اهتزاز درآمد و انگیزه اصلی آن هم در تل زینبیه در کنار مرقد اباعبدالله شکل گرفت و پدرم از سید و سالار شهیدان اجازه گرفتند.
انس با امام حسین از دوران کودکی
او از خاطرات دوران کودکی و رفتار پدرش با جوانان نیز خاطراتی بسیاری در ذهن دارد و بیان میکند: بابا برای جوانان اهمیت ویژهای قائل بود و اکثر مداحان جوان همدان نزد ایشان فوت و فن مداحی را آموختند به طور مثال حاج علیرضا مهربان و حاج مجتبی روشن روان از مداحان خوبی هستند که با حاج آقا در ارتباط بودند.
از دوره طفولیت وارد هیات شدم، به خوبی به یادم دارم در مجلس شهیدی بود و پدرم یک ورقهای به بنده دادند و گفتند این شعر را تمرین کن و در مراسم بخوان و من برای نخستین بار در مجلس شهیدی خواندم. ناگفته نماند مجالس شهدا که اغلب هر هفته برگزار میشد و هفتگی شهید داشتیم بسیار روحانی بود و حال و هوای عجیبی داشت.
هشت یا ۹ ساله بودم اما نفس آدمهای آن زمان خیلی گرم بود و به وضوح در ذهن من نهادینه شده و بعد از آن عصر جمعه به همراه حاج علیرضا مهربان با هم زیارت عاشورا میخواندیم و بابا هم برای ما هدیه میگرفت، این هدیه به عنوان یک کودک برایم بسیار لذتبخش بود ایشان برای حضور در مراسم و خواندن زیارت عاشورا کودکان و جوانان را بسیار تشویق میکردند.
از همان کودکی از ابتدای ماه محرم همراه با پسرعموی هم سن و سالم، مامور نصب پرچم و کتیبههای حسینیه بودیم چندین سال متمادی این وظیفه بر عهده ما بود.
در بچگی همراه دستههای عزاداری سقایی میرفتیم و هنگام ورود به حسینیه بچهها را به داخل اتاقی هدایت میکردند و ناهارشان را آنجا میدادند بزرگترها و هیاتیها هم داخل حسینیه اصلی عزاداری و سینه زنی میکردند بعد تناول اطعام سیدالشهدا علیه السلام داشتند. آرزوی ما بچهها عزاداری بین بزرگترها بود در حقیقت یکی از خواستههای ما این بود هر چه زودتر بزرگ شویم و قاطی عاشقان اباعبدالله عزاداری و سینهزنی کنیم.
ناگفته نماند «آنقدر در میزنم این خانه را تا ببینم روی صاحبخانه» یکی از شعرهایی است که وقتی من کودک بودم بابا در هیاتها میخواندند و تاثیر عجیبی بر من داشت.
تنها حسین علیه السلام میماند
اما حاج ابراهیم آنچه امروز در حافظه حاج حسن مانده را از کرامات اهل بیت علیهم السلام میداند و میافزاید: کرامات اهل بیت است که عشاق را فراموش نمیکنند « تا که از جانب معشوق نباشد کششی/ همت عاشق بیچاره به جایی نرسد» تهجد حاج آقا، استمرار در به جا آوردن عبادات و رعایت اصول اخلاقی حتی در منزل همچنین در نحوه تعامل با دیگران از ویژگیهای بارز اوست.
چند مدتی است پدر برخی از مسائل را به یاد ندارند و حافظه ایشان یاری نمیکند اما اشعار حسینی و برنامههای هیات را به خوبی به خاطر دارند، برای سیدالشهدا اشک میریزند و با اهل بیت علیهم السلام مانوس هستند.
به نظرم از سوی اهل بیت علیهم السلام به بابا عنایت شده، دست روی پدر گذاشتند و دوستش دارند، گاهی میگم:«حاجی پیر شدیا» بابا میگه «هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم/ هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم» یا بیت دیگری از حافظ را میخواند « این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست/ روزی رُخش ببینم و تسلیم وی کنم» در واقع این دیدگاه اصلی بابا نسبت به ائمه معصومین علیهم السلام است.
ایشان نور اهل بیت علیهم السلام را شاهد و ناظر بر اعمال خود میدانند و تمام اصول را رعایت میکنند و مبادی آداب هستند.
یک مداحی در وصف اربعین از مداحیهای پدر را برایتان میخوانم «سر قبر حسین آمد به قامت خمیده زینب، به قامت خمیده زینب/ بگفت تا با دل سوزان ز شام غم رسیده زینب، ز شام غم رسیده زینب/ حسین جانم حسین جانم، حسین حسین عزیز زهرا/ نمیگویم ز حال خود خدا بود گواه دردم، خدا بود گواه دردم» بابا اشعار جاندار حفظ میکردند و میخواندند به طور مثال «یک اربعین از ظهر عاشورا گذشته صد اربعین بر زینب کبری گذشته».
خداوند رحمت کند مرحوم حاج محمد خطیب، مرحوم حاج محجوب، مرحوم حاج شعبان مجرد و مرحوم حاج آقا قرائتی از شعرای بزرگی بودند که با پدر در ارتباط بوده و ایشان هم از شعرهای این شعرا استفاده و مداحی میکردند، اگرچه اکثر شعرای به نام با حاج آقا در تعامل بودند.
سفره سیدالشهدا باز است
او از این روزهای پدرش میگوید: تا پیش از شیوع ویروس کرونا بابا به هیات رفت و آمد داشت و بعد از کرونا چند نفری از رفقا جمع میشویم و برای ایشان روضه میخوانیم البته گاهی هم دو نفره با هم ذکرها را زمزمه و مداحی میکنیم و وجودمان را حال خوبی فرامیگیرد.
ناگفته پیداست حمایت مادرم در زمینه ارادت به سیدالشهدا تاثیر بسزایی دارد، دو سه شب پیش با هم توسلی به امام حسین علیه السلام داشتیم، خدا را شکر برنامهها کماکان به صورت مستمر پابرجاست ایشان هم میخوانند و اشک میریزند و سفره سید و سالار شهیدان باز است.
تحفه حاج حسن برای امام حسین
حاج ابراهیم در پایان سخنانش بهترین خاطره حاج حسن را یادآوری میکند: بهترین خاطره بابا که همیشه تعریف میکند مربوط به زمان طفولیت ایشان است بابا میگفت «طفل بودم که اولین بار مشرف شدم به کربلا ، وارد صحن و سرای اباعبدالله شدیم مادرم یک ظرف آب دستم داد و گفت حسن! بگو حسین جان برات از ایران آب آوردم».
شیر مادر و انس مادر با اهل بیت علیهم السلام در پرورش فرزندان تا نسلهای آینده تاثیرگذار بوده و در اصل تربیت مادران در پرورش اولاد حسینی حائز اهمیت است، اگر فردی سر سفره سیدالشهدا قرار گیرد فقط خود او تنها موثر نیست بلکه خیلیها بر گردنش حق دارند تا بتواند دَر خانه اباعبدالله باشد.
خلق محمدی حاج حسن زبانزد است
همسر حاج حسن افلاکیان امروز بیش از پیش وابسته و نگران حاج آقاست، او با لحنی مهربان از سالهای جوانی حاجی میگوید: حاج آقا در خانواده بسیار مذهبی و مقید به دنیا آمده و بزرگ شده، در این خانواده شأنیت انسان و احترام کوچک و بزرگ جایگاه ویژهای داشت.
حاج حسن از کودکی به هیات میرفت و در زمان جوانی هم اغلب وقت خودش را در هیاتهای حسینی میگذراند بعد از تشکیل هیات زینبیه هم چند شب در هفته مراسم داشتند، تمایل حاج آقا این بود هر شب در هیات باشد و پس از برگزاری هر مراسمی سریع تدارک برنامه بعدی را میدید.
حاجی خلق محمدی دارد و صبور است همیشه از خدا تشکر میکنم که مونسی این چنین خوش اخلاق و صابر نصیب من کرده، نمیدانم مادر حاج آقا چه شیر پاکی به ایشان داده که اینقدر صابر و ساکت و مقید است.
حدود دو سالی است که ایشان بعضی از وقتها از لحاظ مادیات و حساب و کتاب پول کمحواس شده و برخی مسائل را به یاد ندارد البته برای عبادت و نماز شب و آمادگی قبل از اذان و نماز هیچ مشکلی ندارد و به خوبی حواسش هست.
مادر و پدرداری و فرزندداری حاج آقا بیست بود و در چندین و سال زندگی حتی یک بار من ناراحتی و بی احترامی از حاج آقا ندیدم، تمام عمر حاجی تا به الان با اخلاق نیک گذشته است.
حاج حسن سپیدموی سقاهای کشور است و هیات حسینیه زینبیه همدان از سالیان گذشته همزمان با سوگواری سید و سالار شهدا آیین سقایی را برگزار میکرده، در این آیین پیرغلامان و جوانان هیات لباس سقایی بر تن میکنند و سربندی به نام لچک بر سر میبندند، سقاها ذکر ویژهای در سوگ حضرت عباس علیه السلام میخوانند.
بازدیدها: 0