شهادتنامه حضرت علی اصغر (ع)

خانه / تازه ها / شهادتنامه حضرت علی اصغر (ع)

شهادتنامه حضرت علی اصغر (ع)

السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ المَرْمِيِّ الصَّرِيعِ المتشحط دماً.

سلام بر عبدالله شیرخوار فرزند امام حسین (ع) که هدف تیر قرار گرفت و در خون خود غوطه ور شد.

مادر حضرت علی اصغر ع رباب دختر امرؤالقیس است.

 

با مهر حسین و عترت اطهر او

جوییم توسل به علی اصغر او 

چون نخل بلند و دستِ ما کوتاه است

گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او 

 

روضه حضرت علی اصغر ع

امام حسین(ع) به در خیمه نزدیک شد و به زینب فرمود فرزند خردسال مرا به دستم ده تا برای آخرین بار او را ببینم کودک را به روی دست گرفت، همین که خواست کودکش را ببوسد حرملة بن كاهل اسدى تيری پرتاب نمود که به گلوی کودک رسید و گوش تا گوش او را برید.

 

چو خم شد تا ببوسد طفل خود را

گلویش تیر پیش از وی ببوسید

 

اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند

حرمله، توز همه ظلم فزونتر کردی

تازه میخواست گلم بشکفد و باز شود

زود گلچین گل من چیدی و پرپر کردی

مگر این طفل چه می خواست که از راه جفا

خون او ریختی و خون دل مادر کردی

 

امام حسین(ع) به زینب فرمود بگیر کودک را. سپس هر دو کف دست را به زیر خون گلوی کودک گرفت و چون کفهایش پر از خون شد ، خون را به پرتاب کرد سپس فرمود: آنچه مصیبت وارده را بر من آسان سوی

آسمان میکند این است که خداوند میبیند.

 

امام باقر(ع) فرمود: از آن خون یک قطره به روی زمین نیفتاد.

بنا به نقل احتجاج امام حسین(ع) از اسب پیاده شد. با غلاف شمشیر گودالی کند و او را خون آلود زیر ریگها دفن کرد.

 

قول ملا هاشم خراسانی

«فَقالَ لِزَيْنَبٍ خُذيه» امام حسین (ع) به زینب گفت بگیر کودک را، پس معلوم می شود. که این طفل در خیمه ها شهید شده مقابل چشم مادر و عمه ها و خواهرها، به خلاف سایر شهدا که به میدان رفتند و شهید شدند.

پس خدا میداند که در وقت شهادت این طفل به چه اندازه بود سوزش قلب نازنین حضرت سیّدالشهداء (ع) و مخدره رباب والده ماجدۀ این طفل و خواهرها و عمه های این طفل و معلوم نیست که این تیر به گلوی نازنین این طفل به این کیفیت وارد شد خودش افتاد به ،زمین، یا سیدالشهداء(ع) آن تیر را از گلوی آن طفل بیرون کشید در این ،فرض خدا میداند وقت بیرون کشیدن تیر بر آن طفل چه گذشته اگر حیات داشته و بر پدر بزرگوارش چه گذشته باشد.

شاید سِر مالیدن خون آقازاده به بدنش این باشد. که خواست روز قیامت این بدن به خون آلوده را شفیع امتان جدش قرار دهد.

و شاید سِر نماز خواندن بر این آقازاده این باشد که شهادت این طفل رضیع بزرگ امتحان حسینی بود. که باعث تعجب انبیاء و اولیاء و ملائكه ملاً اعلی و مقربین و کروبین بود. که تمام از او تعجب نمودند. گویا به نماز اداء شکر الهی را بر توفیق یافتن به این مصیبت عظمی نمود.

و شاید سِر دفن نمودن این طفل این بود که حفظ دین جدّش را نمود. که مبادا لشکریان سر نازنین این طفل را جدا نمایند. و به سر نیزه نصب کنند و به شهرها بگردانند. و باعث اعراض بشود از دین اسلام ، چون در تمام ملل طفل رضیع مورد ترحم و رقت است.

شاید سِر دفن بدن شریف این طفل این بود که مبادا چشم زنان و اطفال،وقت ورود به قتلگاه به بدن این طفل مظلوم افتد. و رقت و سوزش قلب شریفشان زیاد شود. یا مبادا لشکریان بدن نازنین این طفل را پایمال سم اسبان بنمایند. یا مبادا این بدن نازنین سه روز میان آفتاب گرم بماند.

در قضیه طف سرهای همۀ شهدا را از بدن جدا نمودند. بغیر از سر دو نفر را یکی همین طفل ،رضیع و دیگر سر جناب حر بن یزید ریاحی که قبیله اش جسد او را از میان شهدا بیرون بردند.

 

ادامه روضه علی اصغر به نقل دیگر

حمید بن مسلم گوید به کودک مقتول در دست پدر نگاه میکردم. دیدم زنی از خیمه بیرون آمد افتان و خیزان. صدا میزد آه فرزند مقتولم، آه میوه دلم. لشکریان گریستند. و به دنبال وی دختران حرم رسول خدا بیرون ریختند گریه کردند.

گفتم این زن کیست؟ گفتند ام کلثوم و دختران، فاطمه و سکینه و رقیه هستند. دیدگانم از اشک چشمانم پر شد و نتوانستم خودداری کنم.

 

غنچه پرپر

 

دید اصغر غربت باب نکوی خویش را

وز جمال او عیان داغ عموی خویش را

جنبشی بنمود یعنی نیستی بابا غریب

بر به میدان تا ربایم سهم گوی خویش را

کوچکم اما بزرگی کن بیا و دست گیر

غنچه بی آب و رنگ مشکبوی خویش را

شه عبا بر دوش افکند و پسر در برگرفت

پس مبدل ساخت وضع جنگجوی خویش را

گفت ای بی دین سپاه کفر آنا بن المصطفى

می برید از حق سزای خُلق و خوی خویش را

 

طفل صغیر چرا؟

 

دست جفای حرمله یا رب قلم شود

کز تیر او شهادت اصغر رقم شود

صیاد سنگدل که دو دستش بریده باد

راضی چرا به کشتن صید حرم شود

گیرم حسین کشته شود زانتقام بدر 

اصغر چه کرده تا که بر او این ستم شود 

یک جرعه آب گر به علی اصغرم رسد 

از آب این شریعه خدایا چه کم شود

با شدتی که حرمله بر میکشد کمان

از غصه چون کمان قد من نیز خم شود

بود اصغر روی دست شه ولی نگذاشتند

تا که او کامل نماید گفتگوی خویش را

از پي دفع بلا از حجت کبرای حق

پیش تیرکین هدف کردی گلوی خویش را

چون که قحط آب شد خون کرد از خنجر روان

تا ز خون او بگیرد شه وضوی خویش را

شاه خونش بر سما پاشید و بر رخ میکشید

خواست تا رنگین نماید آبروی خویش را

تا کند رفع پریشانی ز بابای عزیز

با تبسم جلوه گر بنمود روی خویش را

کند پشت خیمه قبر کوچکی یعنی که من

باعلی در خاک کردم آرزوی خویش را

 

ملاقات حضرت سکینه س با حضرت علی اصغر ع

هنگامی که علی اصغر در آغوش امام حسین(ع) پرپر میزد. یکی از ظالمین به نام حصین بن تمیم تیری به سوی حسین یا علی اصغر انداخت. آن تیر به لبهای حسین(ع) اصابت کرد. و خون از لبهایش جاری شد. امام گریست. و به خدا عرض کرد خدایا من آنچه را دشمن بر من و برادرانم و فرزندانم و بستگانم وارد ساختند. به پیشگاه تو شکایت میکنم.

و به نقل ابو مخنف ؛ جنازه حضرت علی اصغر ع را در حالی که خونش بر سینه جاری بود به خیمه آورد. حضرت سکینه س به استقبال پدر شتافت. و عرض کرد: «یا اَبَةُ لَعَلَّكَ سَقَيْتَ أَخَى الماء» (بابا، به برادرم آب دادی؟).

حضرت فرمود: دخترم برادرت را بگیر که بر اثر تیر دشمن سرش جدا شده است.

 

حرمله جنایت خود را توضیح میدهد

وقتی حرمله به کشته شدن خود یقین پیدا کرد به مختار گفت: حالا که قصد کشتن مرا داری. صبر کن تا آنچه را درباره امام حسین انجام دادم برایت بگویم تا بیشتر دلت را بسوزانم.

آن ملعون گفت ای مختار در کربلا سه تیر سه شعبه زهر آلود داشتم. با یکی از آنها گلوی علی اصغر را روی دست پدرش حسین پاره کردم. با دومین تیر سه شعبه آنگاه که حسین دامن خود را بالا زد تا خون از چهره پاک کند قلب او را شکافتم. و با سومین تیرگلوی طفل دیگری به نام عبدالله بن حسن را در حالی که در دامن عمویش حسین بود پاره کردم.

 

مصیبت جانگداز

شهادت علی اصغر به قدری جانسوز بود. که تنها در مصیبت این کودک امام حسین(ع) هنگامی که روز یازدهم حضرت سکینه س کنار پیکرهای شهدا آمد. و گریه کرد تا بیهوش شد. امام حسین(ع) در عالم بیهوشی به او اشعاری آموخت. تا برای شیعیان بخواند یک شعر از آن اشعار این است

 

لَيْتَكُم فِي يَوْمِ عَاشُورًا جَمِيعاً تَنْظُرُوني

كَيْفَ أَسْتَسْقِي لِطِفْلِي فَأَبُوا أَنْ يَرْحَمُونِي

ای کاش در روز عاشورا همۀ شما بودید. و میدیدید که چگونه برای کودکم طلب آب کردم و آن قوم به من رحم نکرد.

Views: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *