حق «پا» در رساله حقوق امام سجاد
هیات: برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، ۱۸ آذرماه با موضوع «حق پا در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام » از شبکه اول سیما پخش شد.
در ادامه مشروح برنامه این هفته درسهایی از قرآن را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سر سفره امام سجاد هستیم، رساله حقوق ایشان یک رسالهای دارد، بیش از پنجاه حق مطرح شده، از حق خدا، حق خود انسان به خود انسان، حق دست، حق پا، حق همسایه، حق همسر، حق شریک، حق شاگرد، همینطور همهی حقوق، هر حقی را یکی دو سطر، چند جملهای را امام بیان میکند. ما حق زبان را گفتیم، حق چشم را گفتیم، حق دست را گفتیم، حالا در این جلسه میخواهیم حق پا را بگوییم. ضمناً زمان پخش این بحث، روز پرستار هست، که در زمان ما، تو این سالها، توی این یکی دو سال به خصوص خیلی پرستارها درخشیدند، خیلی زحمت کشیدند، خداوند اجرشان بدهد و چه پاداشی دارند اینها.
ارزش پرستاری از بیماران در فرهنگ اسلامی
من یک مطلبی را قبلاً گفتم، باز هم به مناسبت روز پرستار بگویم. کاروانی رفتند مکه، رفتند مدینه. یکی در مدینه مریض شد، یکی وایساد پرستاری کند، باقیها رفتند حرم پیغمبر زیارت. حضرت فرمودِ آن کسی که پرستاری میکند، کنار بیمار وایساده، او ثوابش از شما که آمدید زیارت پیغمبر کمتر نیست. این مزد پرستار.
یک حدیث دیگر هم بخوانم. جمعی در مکه رفتند طواف کنند، کفشهایشان را پهلوی یک نفر گذاشتند، گفتند شما بنشین، محافظ کفشها باش، باقیها مشغول عبادت و طواف شدند. حضرت فرمود؛ آن کسی که از کفشها حفاظت میکند، ثوابش کمتر از کسی نیست که طواف میکند. گاهی وقتها شغلهای سختی است، نیروی انتظامی است، تو جادهها هست، تو مرز است، کشیک است، شغلش یک جوری است که باید بعضی شبها نخوابد.
ولی خب باید بدانیم که مسئولین امنیتی، مسئولین سلامتی اینها هم در اجر شریک هستند. اگر مملکت امن بود، بندهی طلبه میتوانم بیایم حدیث بخوانم، میلیونها دانشآموز، میلیونها دانشجو، میلیونها کارگر، شغل آزاد، اینها همه وقتی میآیند از خانههایشان بیرون مشغول کار میشوند که مملکت امن باشد، پس آن مسئولین امنیتی، حالا سپاه است، بسیج است، ارتش است، نیروی انتظامی است، وزارت اطلاعات است، اینها همه در امنیت شریک هستند. اگر یک کسی با لیوان آب تقسیم کرد، آن کسی که لیوان، ظرف را درست کرده، که با این ظرف، آب تقسیم میشود، در عطش همهی اینها، در سیراب کردن همهی اینها ثواب دارد، چون اگر لیوان این نبود، نمیتوانستند آب بخورند.
به هر حال به همهی پرستارها و کادر پزشکی و پزشکها سلام میکنم و تشکر میکنم از استقبالی که اینها اخیراً کردند، جلسات باارزشی و مهمی از پزشکان فوق تخصص، متخصص برای سراغ تفسیر آمدن، سراغ قرآن آمدن، من سراغ دارم از راه مجازی کلاسهای چند صد نفره دارند.
به هر حال خداوند جبّار است، جبران میکند. روز پرستار را تبریک میگوییم. برویم سراغ حق.
حضرت زینب سلاماللهعلیها، پرستار قافله کربلا
خود حضرت زینب سلام الله علیها، خودش اولین پرستار بود، فاطمه زهرا پرستار بود. گاهی حضرت زهرا سلام الله علیها افرادی، خانمهایی را دعوت میکرد، میرفتند جبهه، کمک رزمندهها میکردند. آخر در روایات ما مثلاً داریم؛ «مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً …» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج۲ ، ص ۱۸۸)؛ اگر کسی یک مؤمنی را مسرور، شاد کند، چقدر اجر است، خب پرستار مریض را شاد میکند. کسی که مشکل یک حاجتمندی را، حتی قرآن آیه داریم؛ «مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً» (مائده/ ۳۲)، اگر شما یک بیماری را، یک بیمار، مریضی را با دارو و درمان و عمل و نمیدانم غذا و تقویت و به هر حال با تلاشی که میکنی، یک نفر را از مرگ نجات دادی، قرآن میگوید، این دیگر آیه قرآن هم هست، «مَنْ أَحْياها»، اگر تو یک نفر را نجات دادی از مرگ، «فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً»، انگار همهی مردم را از مرگ نجات دادی.
کارتان، کار مهمی است، قدردانی کنیم. این را هم به شما بگویم که اینطور نیست که حالا اگر چهار تا پرستار، یا دکتر، به خاطر حقوق یک جایی منتقل شدند به جای دیگر، اینها برنده باشند، آدم وطن خودش را کنار بگذارد، برود مثلاً کجا بگوید دلارش بیشتر است،
شخصی آمد پهلوی یکی از اولیای خدا گفت؛ یک استخاره کن میخواهم بروم مسافرت، استخاره کرد، بد آمد. ایشان گوش به استخاره نداد، رفت سفر و پول خوبی هم گیرش آمد. آمد پهلوی این آقا، گفت؛ آقا شما گفتید بد است، ما که رفتیم خیلی هم خوب بود. این آقا گفت که؛ شما فلان روز نمازت قضا نشد؟ گفت؛ خب نمازم قضا شد، بله. گفت؛ نمیارزید.
رزق به کامیابی است، نه دارایی
گاهی وقتها انسان فکر میکند که کلاهبرداری کرد، گرانفروشی کرد، برنده شد، پولدار شد، به چه قیمتی؟ به چه قیمتی پولدار شدی؟ یک نفر له شد، یک نفر نابود شد، یک نفر آبرویش رفت. رزق آن است که انسان کامیاب هست. افرادی هستند، من این مسئله را بارها گفتم. یک کسی یک سیب برداشت، گفت؛ من با این سیب آبروی امام صادق را میریزم. گفتند؛ چه میکنی؟ گفت؛ بیایید ببینید. رفت به امام صادق گفت؛ آقا این سیب رزق من هست یا نه؟ میخواست بگوید اگر امام صادق گفت رزقت نیست، این سیب را روبروی امام بخورد، اگر گفت رزقت هست، روبروی امام لگد کند، هر چه امام گفت، ضدّش را انجام دهد، امام را رسوا کند، به چالش بکشد به قول امروزیها. گفت: آقا این رزق من هست یا نه؟
نیتش این بود که اگر امام صادق گفت رزقت نیست، بخورد، اگر گفت رزقت هست لگد کند. گفت؛ رزق من هست یا نه؟ امام هی نگاه به سیب کرد و ایشان، نگاه به سیب و ایشان، سیب و ایشان هی، آخرش فرمود؛ اگر از گلویت پایین رفت، معلوم میشود رزقت است. افرادی هستند اولادهای زیادی دارند ولی خیر نمیبینند از بچههایشان. ابالفضل یک برادر بود، وفادار بود، یوسف ده تا برادر داشت، بیوفا بودند. اینکه فلانی پسر دارد، دختر دارد، پول دارد، زور دارد، ماشین دارد، فلان، ممکن است یک کسی یک ماشین ساده داشته باشد، به نماز جمعه برود، صلهی رحم برود، دید و بازدید برود، از این ماشینش خیر بکشد، ممکن است کسی گرانترین ماشینها را هم داشته باشد، ولی سال میآید و میرود، یک جا بهدردبخور نمیرود.
برکت، در گرو خدمت به دیگران
به هر حال برکت کار را نگاه کنید، نه سرمایه را. یک حدیث هست، یک بار پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین گفت؛ این دوازده درهم را بگیر، برو برای من یک پیراهم بخر. ایشان هم رفت یک پیراهن خرید، دوازده درهم، آمد پهلوی پیغمبر، فرمود؛ دوازده درهم گران است، برو ببین پس برمیدارد؟ اگر پس برمیدارد، پس بده یک پیراهن ارزانتر بخر. رفت پهلوی پیراهن فروش، گفت؛ بله، پس برمیدارم. دوازده درهم را داد، گفت؛ معامله بیمعامله. آمد پهلوی پیغمبر گفت؛ آقا این دوازده درهم را، معامله را برگرداندم. فرمود؛ حالا با هم برویم پیراهن بخریم. این که میگویم قابل نمایش است، یعنی اگر هنرمندی باشد، میتواند این را فیلمش کند.
پیغمبر و امیرالمؤمنین با هم رفتند بازار برای خرید پیراهن. تو راه که میرفتند، دیدند که یک خانمی گریه میکند. گفتند؛ چرا گریه میکنی؟ گفت؛ چهار درهم به من دادند، جنس بخرم، چهار درهم را گم کردم، گفت؛ این چهار درهم، بگیر.
از دوازده درهم، چهار درهمش را دادند به این خانم که گریه نکند، برود بدهد به همان صاحبش. شد هشت درهم.
رفتند بازار یک پیراهن خریدند چهار درهم، چهار درهم دوم. برمیگشتند، دیدند این خانم باز گریه میکند، گفت؛ ما که چهار درهم به تو دادیم وقتی میرفتیم بازار. گفت؛ آن وقت گریه میکردم که گم کردم، حالا گریه میکنم که خواهند گفت چرا دیر کردی.
گفت؛ بیا برویم، من به صاحبخانه میگویم که ببخشش آقا. آمد در را زد و گفت؛ شما صاحب این کنیز هستی؟ گفت؛ بله. گفت؛ دیر کرده، ببخشش. وقتی فهمید پیغمبر آمده در خانه، گفت؛ به احترام شما اصلاً کنیز را آزاد کردم. کنیز را آزادش کرد.
بعد تو راه باز یک برهنهای را دید. یک چهار درهم داد دیگر به برهنه، گفت؛ ببین، این را میگویند برکت، یک دوازده درهم یک کنیز را آزاد کرد، یک برهنهای را پوشاند، دو خودمان هم صاحب پیراهن شدیم. (خصال، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۴۹۰) این را میگویند برکت.
ما الآن مشکل مملکتمان این است که کمک هم نمیکنیم، مثل ازدواج، خب همه فامیل جمع شوند، کمک کنند، طناب را کسی نمیتواند پاره کند، اما اگر نخ نخ کنند، طناب پاره میشود.
بسیج، یک وقتی ابوی من میگفت تو بازار، یک جمعی از بازاریهای کاشان تصمیم گرفتیم که هر کس بدهکار است، همهمان آن روز که ایشان که بدهکار است، پولهایمان را بدهیم به او که بدهکار است، مثلاً امروز روز وعدهی چک من است که باید طرف برود بانک بگیرد، من هم پول ندارم، همه جمع شویم پولهایمان را به او بدهیم که فردا یکی دیگر بدهکار میشود. هر روز هر کس، هر چی دارد بدهد به آن کسی که امروز بدهکار است و اینطور کمک کنیم.
ما خودمان در قم جمعی از طلبهها را دیدیم که هر کدام میخواستند داماد بشوند، جمع میشدند، هر کدام یک چیزی میدادند، این طلبه را دامادش میکردند.
ما چهقدر تاجر داریم، آدمهای محترم پولدار داریم که بچههایشان رفتند بیرون، پسرهایش داماد شده، دخترهایش هم عروس شده، حالا چهار تا بچهاش را بیرون کرده، حالا اگر پنج تا بود، چه میکردی؟! برای بچه پنجم فکر نمیکردی؟! فرض کن یکی از این جوانهای مملکت، پسر شماست، یکی از این دخترهای مملکت، دختر شماست. تصمیم بگیریم میتوانیم، دولت نمیتواند، دولت خانه بسازد، دولت شغل انجام بدهد. برای حل مشکل ازدواج باید بلند شویم، راه بیفتیم.
ارزش قدم برداشتن برای رفع مشکلات مردم
حالا حدیث پا بخوانم. حدیث داریم کسی که بلند شود راه بیفتد برای اینکه کار مردم را حل کند، قدمهایی که برمیدارد انگار رفته مکه، بین صفا و مروه قدم برمیدارد. قدم برمیدارد برای حل یک آدم، اما چون برای مشکل مردم است، قدمهایی که برمیدارد، ثواب سعی صفا و مروه دارد. حدیث داریم.
افرادی هستند میخواهند یک کارهایی بکنند، نمیتوانند. این افراد میتوانند کمک کنند، تو فرض کن پسر تو هست، فرض کن دختر تو هست. قدم زدن خیلی مهم است. حتی روایت داریم اگر بلندشدی راه افتادی، ولی انجام ندادی، باز هم ثوابت را میدهند، چون حرکتت را کردی. لازم هم نیست ما کار انجام دهیم، خدا از ما کار نمیخواهد، تصمیم میخواهد. قرآن میگوید؛ «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم/ ۳۹)، سعی بکنی، اجر داری، به هدف برسی، یا نرسی.
شما لب مرز که وایسادی، به مأموریتت عمل کردی، حالا چه دشمن بیاید، چه نیاید، چه تو تیراندازی بکنی، چه نکنی، اصل خود وجود شما لب مرز عبادت است. بعضی جاها مثلاً به حاجیها میگویند شب عید قربان، یک نصفه روزی در سرزمین عرفات، سه چهار فرسخی مکه، بروید آنجا با لباس احرام بمانید، دعا خواندید چه بهتر، دعا هم نخواندی اصلاً توقف شما در آنجا از ارکان حج است.
خیلی وقتها لازم نیست کار انجام دهیم، خود وجود ایشان. در ایام جبهه بعضی از علمای پیرمرد با لباس رزمی میرفتند توی رزمندهها، مثل آیت الله شهید اشرفی، آیت الله مدنی، بسیاری از علما، بزرگان ما در سنّ پیری و سالمندی، با لباس رزمی میرفتند توی بسجیها، ارتشیها. این ها وقتی میدیدند یک آیت الله در سن هشتاد، نود سالگی، با کم و زیادش، لباس رزمی پوشیده، اینها دلگرم میشدند، وجود ایشان اصلاً، یعنی وقتی میگویند حرکت کن، لازم نیست کار صورت بگیرد، چه صورت بگیرد، چه صورت نگیرد، انسان اجرش را دارد.
گاهیها هم قدم برمیدارند، قدم ناقص برمیدارند. یعنی پنجاه درصدی. مثلاً یک آیه داریم در قرآن میگوید؛ بلند شوید، بروید، کوچ کنید، دینشناس بشوید، «لَوْ لا نَفَرَ» (توبه/ ۱۲۲)، چرا بلند نمیشوید حرکت کنید؟ «لِيَتَفَقَّهُوا» (توبه/ ۱۲۲)، فقیه بشوید، بلند شوید حرکت کنید، فقیه بشوید، ملّا بشوید، بعد میگوید؛ «إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ» (توبه/ ۱۲۲)، برگردید وطنتان. یک عده «نَفْر» هست، یعنی بلند میشوند میروند در قم، مشهد، نجف، اما «رَجَعُوا» دیگر نیست، یعنی ملّا شده، همان جا وایساده است. بله، یک وقت شرایط خاصی هست، مثل یک کسی که سنّش، یا مرجعیتش، یا شرایط خودش و سلامتیاش، تشکیلاتی که دارد، نمیتواند حرکت کند، افرادی که نمیتوانند، نمیتوانند، اما بسیاری از جوانها در حوزه فاضل هم شدند، ولی بلند نمیشوند حرکت کنند.
حق پا، قدم برداشتن و حرکت در راه خیر
این مسئله مهمی است، حق پا، حرکت در راه خیر، حق پا، حرکت برای هجرت.
قدم زدن برای خرجی. آدم راه بیفتد، پول دربیاورد. قرآن صریحاً میگوید؛ «فَامْشُوا في مَناكِبِها» (ملک/ ۱۵) ، بلند شوید از گردنهها بروید بالا، «وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِه» (ملک/ ۱۵)، خرجی دربیاورید. کار ارزش است، کار عبادت است، به خصوص کار بازویی.
اگر در خانه را زدی و طرف باز نکرد، نگو این همه راه آمدیم، شما ثوابت را داری. حق مَسکن، یک کسی که رفت توی خانهاش حق دارد. «مَسکن»، یعنی سُکونت، از «سَکینه» یعنی آدم میخواهد در خانه راحت باشد، وقت و بیوقت در را میزنند، نه، ساعت ملاقات خاصی داریم.
خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی را. من به او ملاقاتش رفتم، مثلاً فرض کنید قرارمان چهار بعدازظهر بود، من چند دقیقه قبل از چهار رفتم. در را زدم. ایشان آمد در را باز کرد، گفت؛ قرار ما چه ساعتی بود؟ گفتم؛ ساعت چهار. گفت؛ الآن هنوز چهار نشده. خیلی خوب حالا شما بفرما تو اتاق، من چهار میآیم. یعنی خیلی با عملش نشان داد که.
گاهی ممکن است بگویند که: «ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» (نور/ ۲۸)، اگر گفتند برگرد، برگرد. نِق نزن، این هم یک دستور است، ما از راه دور آمدیم، در را روی ما باز نکردند، تلفن ما را جواب ندادند. من وقتی چند ساعت بیرون کار کردم، رفتم خانه استراحت کنم، آن چند دقیقه حق استراحت من است، حالا یک کسی ایثار میکند، خوشا به حالش. اما شما حق نداری به آن کسی که ایثار نکرده، بگویی؛ چرا مثلاً ما تا اینجا آمدیم، در را باز نکردند. مشکل نیست.
در مسائل تربیتی اصلاً ممکن است آدم به خاطر تربیت کسی را راه ندهد. علی بن یقطین نمایندهی امام کاظم بود، شیعهی درجهی یک، ولی حکومت دستش بود، در دربار بنیعباس بود، در حکومت طاغوت بود، اما این یکی شیعه بود و به اشارهی امام کاظم هم رفته بود در دستگاه، گفت؛ برو آنجا اگر طرفداران ما مظلوم هستند، کمکشان کن. ایشان در سفر حج، آمد مدینه، در خانه امام کاظم را زد. گفت؛ من علی بن یقطین، وزیر حکومت، نمایندهی شخص جنابعالی. امام راهش نداد. اِه! من نمایندهی امام هستم، امام به من راه نمیدهد؟! بالأخره گفتند؛ شما یک چوپانی، یک شتربانی، آمد در دفترت کارت داشت، چون دیدی چوپان است، شتربان است، محل به او نگذاشتی و امسال حج تو هم قبول نیست، من هم راهت نمیدهم، مکّه هم بروی، حجّ تو قبول نمیشود، برو برگرد و آن شتربان را راضی کن. از مدینه برگشت، تو منطقهای که بود، در خانه شتربان را زد، عذرخواهی کرد، حلالیّت طلبید، برگشت، امام کاظم راهش داد، گفت؛ حالا برو مکه. (الثاقب فی المناقب، ص ۴۵۸)
گاهی وقتها هم، خلاصه اسلام یک حقوقی دارد، حق میزبان، حق مهمان. آدابی دارد. یک پدر و پسری با هم مهمان امیرالمؤمنین شدند. وقت غذا شد. حضرت امیر آب آورد، دست مهمان را شست. بعد به امام حسن گفت که؛ تو هم دست پسر را بشوی. میگفت؛ اگر پسرت تنها میآمد، اگر این پسر تنها میآمد مهمان من بود، من دست پسر را هم می شستم، اما چون پدر و پسر با هم آمدند، پدر، دست پدر را بشوید، پسر، دست پسر را بشوید. (بحار الأنوار، ج۴۱ ، ص ۵۵ و ۵۶).
دوری از تکبر هنگام راه رفتن در میان مردم
کجا برویم بابا؟ «لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً» (إسراء/ ۳۷)، میخواهی قدم بزنی، متکبّرانه راه نرو. اینهایی که دارند موتورسواری میکنند، یک مرتبه چرخ جلو را بلند میکنند، میخواهند خودشان را نشان بدهند، کار غلطی است.
حجابش را یک حجابی درست میکند که همه نگاهش کنند.
امام کاظم علیه السلام فرمود؛ آنهایی که حرکاتی میکنند که مردم به او نگاه کنند، اینها یک مشکل روحی دارند، کمبودی دارند، میخواهند مردم به او نگاه کنند، خودش هم کمالی ندارد، بگوید مخترع است، مبتکر است، دانشمند است، هنرمند است، هیچ کمالی ندارد که مردم به خاطر کمالش به او نگاهش کنند، میخواهد مردم او را ببینند، کمال هم ندارد، دست به یک کارهایی میزند که نظر مردم را به خودش متوجه کند. این برای امام کاظم است. تمام کسانی که دست به یک حرکات زشتی میزنند، اینها یک عقدهای دارند، مشکلی دارند، میخواهند مورد توجه قرار بگیرند، از طرفی هم کمال و هنری ندارند، با این حرکات نظر مردم را به خودشان جلب میکنند، «لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً» (إسراء/ ۳۷).
«وَ اقْصِدْ في مَشْيِكَ» (لقمان/ ۱۹)، این هم یک آیه دیگر در قرآن است. لقمان به پسرش میگوید؛ راه رفتنت میزون باشد. همه چیزی تعادلش خوب است، همه چیزی، در خوردن، در تجلیل، در انتقاد. «وَ اقْصِدْ في مَشْيِكَ»
حالا حق پا. «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن» (نور/ ۳۱)، به خانمها میگوید؛ خانمها، پایکوبی نکنید، تا زینتهای خودتان را نشان دهید، پایکوبی نکنید. «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن»
حرکت برای زیارت، حرکت برای جبهه، حرکت برای مسجد. در بسیاری از کارها ثواب را بردهاند روی قدم زدن، مثلاً میگویند هر قدمی که برای صله ی رحم برداشتی، نمیگوید هر نگاهی که به عمه و خاله کردی. هر قدمی که برای زیارت عمه و خاله برداشتی، هر قدمی که برای تحصیل برداشتی، هر قدمی که برای جماعت برداشتی، یعنی پاداشها را بردنند روی قدم زدن. از این معلوم میشود که مسئلهی قدم زدن در ورزش یک اصل است، اصلی است عمومی، همه جا ولی همیشه هست.
خب حدیث داریم اگر کسی قدم زد، یک مشکل کسی را حل کرد، «ثَبَّتَ اللَّهُ قَدَمَيْهِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ» (بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۰۲)، روز قیامت خداوند ایشان را ثابت قدم میکند در پل صراط که میخواهد بگذرد، نمیلغزد.
باز یک دعا میکنم، خدایا ما چهقدر با قدممان جای خلاف رفتیم، با قدم خیلی جاها خلاف رفتیم، با چشم خلاف کردیم، با گوش خلاف کردیم، همهی گناهان ما را از هر عضوی سر زده، ببخش و بیامرز.
یک ایمان کامل و یک تقوای قوی به ما بده، این تتمهی عمر ما را حفظ کند.
منبع: وارث
بازدیدها: 0