از تو استمداد خواهم همچنان تا کنم از زکریا داستان
حضرت زکریا(علیهالسلام) یکی از پیامبران الهی است، که نام مبارکش هفت بار در کلام الله مجید آمده است،[۱] وی پنج هزار و پانصد سال بعد از هبوط آدم متولد شد.
نام پدرش «برخیا» است که سلسله نسبش به حضرت داوود (علیهالسلام) میرسد. او رئیس عباد و علمای بنی اسرائیل بود،[۲] و مردم را به شریعت حضرت موسی(علیهالسلام) دعوت میکرد، عمر با برکت خویش را در راه دعوت به خداپرستی و خدمت در بیتالمقدس سپری نمود.
سرانجام در صد و پانزده سالگی به شهادت رسید،[۳] و مرقد او در داخل شبستان مسجد جامع الکبیر حلب و در سمت چپ محراب واقع شده است، قبر او داخل ایوانی به وسیله ضریح محصور شده و در آن تابوتی چوبین با پوشش سبز دیده میشود.
ابتدا در این مکان صندوقی بوده و نام زکریا بر آن ثبت شده، بعدها در این مکان، مقبره مذکور را ساختهاند، که امروز زائرین بیشماری در مسیر زیارت حضرت زینب(سلامالله علیها) آن حضرت را نیز در این مکان زیارت مینمایند.[۴]
ازدواج زکریا(علیهالسلام) با اشیاع
در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده وجود داشتند، یکی به نام «حنه» و دیگری به نام اشیاع،[۵] (یا حنانه)[۶] که نام پدرشان «فاقوذا» فرزند «فتیل» از اولاد سلیمان بن داوود(علیهماالسلام) و از خاندان «یهودا» فرزند حضرت یعقوب(علیهالسلام) و نام مادرشان «مرتا» که به عربی «وهیبه» (یعنی بخشیده شده) میباشد.[۷]
«حنه و اشیاع» هر دو از یک پدر و مادر بودند و هر دو به افتخار همسری پیامبری درآمده، اولی به همسری «عمران»[۸] که از شخصیتهای برجسته بنی اسرائیل بود درآمد،[۹] و دومی را «زکریا(علیهالسلام)» پیامبر خدا به همسری انتخاب کرد.
اشیاع از بانوان مجلله دنیا و خواهر حضرت مریم(علیهالسلام) است، مقام عفت، و عصمت، نجابت، صبر و تحمل این بانوی معظمه، مشهور و معروف است. وی از جمله زنانی است که در قرآن مجید به وی اشاره شده است.[۱۰]
سرپرستی زکریا(علیهالسلام) از مریم(علیهاالسلام)
سالها از زندگی عمران و همسرش (حنه)[۱۱] گذشت، اما دارای فرزند نشدند، حنه در غم و اندوه فرو رفت و آتش عشق او به مادر شدن شعلهور گردید، از سوی دیگر خواهرش «اشیاع» که با حضرت زکریا(علیهالسلام) ازدواج کرده بود، عقیم و بچهدار نمی شد. در حالی که در سنین بالا به سر برده و دوران بارداری او گذشته بود.
روزی «حنه» زیر درختی نشسته بود، ناگاه چشمش به پرندهای افتاد که به جوجههای خود غذا میدهد، مشاهده این محبت مادرانه، آتش عشق فرزند را در دل او شعلهور ساخت و از صمیم دل، از درگاه خدا تقاضای فرزندی کرد و چیزی نگذشت که این دعای خالصانه به هدف اجابت رسید و باردار شد.[۱۲]
در این گیر و دار عمران به رحمت الهی واصل گشته و از دنیا رفت و «حنه» به صف بیوگان پیوست، با خدا نذر کرد نوزادش را خادم خانه خدا کند.[۱۳]
بدین سان در انتظار تولد فرزند بود و فکر میکرد که جنین همان پسر بچهای است که خداوند به عمران خبر داده است. سرانجام لحظه زایمان فرا رسید، به هنگام تولد مشاهده کرد که فرزندش دختر است، در این موقع نگران شد که چه کند، زیرا خدمتگزاران مسجد از میان پسران انتخاب میکردند، از این رو گفت: پسر، همانند دختر نیست،[۱۴] یعنی دختر نمیتواند وظیفه خدمتگزاری مسجد را همانند پسر انجام دهد.
سپس افزود: خدایا من نام این دختر را مریم،[۱۵] میگذارم و او و فرزندانش را از وسوسههای شیطان رانده شده در پناه تو قرار میدهم.[۱۶]
چون مریم(علیهاالسلام) برای خدمت به خانه خدا نذر شده بود پس از تولد او، مادرش وی را به بیت المقدس به حضور متولیان آورد و گفت: این کودک هدیه به بیت المقدس است، سرپرستی او را یک نفر از شما بر عهده بگیرد.
چون آثار عظمت از چهره مریم (علیهاالسلام) دیده میشد، آنان در کفالت وی به نزاع پرداخته و هر کدام خواهان این افتخار بودند، سرانجام تصمیم گرفتند قرعه کشی کنند. به کنار نهری آمدند.
حضرت زکریا(علیهالسلام) نیز جزء آنان بود، قلمها و چوبهایی که به وسیله آنها قرعه میزدند حاضر کردند، نام هر یک از داوطلبان سرپرستی حضرت مریم(علیهاالسلام) را روی آن چوبها نوشتند و آن قلمها را در میان آب انداختند، هر قلمی که در میان آب فرو میرفت بازنده بود. و تنها قلمی که روی آب ماند قلمی بود که نام زکریا(علیهالسلام) روی آن نوشته شده بود.
به این ترتیب سرپرستی زکریا(علیهالسلام) نسبت به مریم(علیهاالسلام) قطعی شد و در واقع حضرت زکریا(علیهالسلام) از همه شایستهتر به سرپرستی مریم(علیهاالسلام) بود. زیرا علاوه بر مقام نبوت، شوهر خاله مریم (علیهاالسلام) نیز بود.
حضرت زکریا(علیهالسلام) همچنان سرپرستی مریم (علیهاالسلام) را بر عهده گرفت تا مریم (علیها السلام) بزرگ شد و به خدمتگزاری مسجد بیت المقدس مشغول شد و خداوند او را برای این مقام پذیرفت.[۱۷]
مریم(علیهاالسلام) آن چنان به عبادت مشغول بود که روزها روزه میگرفت و شبها به عبادت میپرداخت و در بنی اسرائیل کسی به مقام او نمیرسید و همگان منزلت او را آرزو میکردند.
هر وقت که زکریا(علیهالسلام) برای دیدار ا و میآمد و در کنار محراب او قرار میگرفت، غذاهای مخصوصی در کنار محراب او مشاهده میکرد که شگفت زده میشد. وی روزی به او گفت: «ای مریم! این غذاها و میوههای غیر فصل را از کجا آوردی؟»
مریم(علیهاالسلام) در جواب فرمودند: این از طرف خداست و اوست که هر کس را بخواهد، بی حساب روزی میدهد.[۱۸]
آری به این ترتیب خداوند غذاهای بهشتی غیر فصل،[۱۹] را به مریم(علیهاالسلام) میرسانید.[۲۰]
دعای زکریا و بشارت تولد یحیی(علیهالسلام)
سالها بود که حضرت زکریا(علیهالسلام) و همسرش «اشیاع» عقیم و بیبچه زندگی میکردند، در حالی که در دوران پیری به سر برده و همسرش ایام باردار شدن را پشت سر گذاشته بود. [۲۱]
زکریا(علیهالسلام) بارها تقاضای فرزندی از خداوند نموده بود تا پس از او وارث او گردد،[۲۲] ولی نتیجه نگرفته بود، بنابراین انتظار بچه دار شدن را نداشت، چون خودش و همسرش در نهایت پیری رسیده بودند.[۲۳]
او روزی وارد اتاق مریم(علیهاالسلام) شد که در محرابش مشغول عبادت بود و انواع نعمتهای آسمانی در برابرش، زکریا(علیهالسلام) از دیدن چنین وضع معجزه آسا دگرگون شد و با دیدن منظره میوههای بهشتی تابستانی در فصل زمستان و به عکس، دریافت که میتواند در فصل پیری دارای میوه فرزند شود، چنانکه مریم(علیهاالسلام) در غیر فصل میوه، دارای میوههای گوناگون شده است.
در همین جا بود که با قلبی لبریز از امید، دست به سوی خدا بر داشت و عرض کرد: «خداوندا! از طرف خود فرزند پاکیزهای نیز به من عطا فرما، که تو دعا را میشنوی».[۲۴]
طولی نکشید بر زکریا(علیهالسلام) که در محراب عبادت مشغول مناجات بود، جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و بشارت تولد یحیی(علیهالسلام) را به اطلاع او رسانید وسیمای درونی و امتیازات فرزندش را که رسالت و نبوت از جمله آنها بود بیان داشت.[۲۵]
زکریا(علیهالسلام) از شنیدن این خبر مسرت آمیز غرق شادی گردید و آنچنان دگرگون شد که در اثر ندای غیبی مبهوت و مدهوش افتاد.[۲۶]
لحظهای گذشت، به خود آمد و اظهار داشت: «ای خدا، چگونه من بچهدار میگردم، در حالی که پیر و فرتوت گشتهام و همسرم نازا است؟
خطاب رسید: خداوند هر کاری را بخوهد میسور است.»[۲۷]
وی که میخواست قلبش سرشار از یقین گردد عرض کرد: «پروردگارا! نشانهای برای من قرار ده!
خداوند فرمود: نشانه تو آن است که سه روز جز به اشاره و رمز با مردم سخن نخواهی گفت ( و زبانت بدون علت ظاهری از کار میافتد)، پروردگارت را به شکرانه این نعمت بسیار یاد کن، و به هنگام صبح و شام او را تسبیح بگو.[۲۸]
زکریا(علیهالسلام) از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام به شکرانه این نعمت خدا را تسبیح گویید.[۲۹]
آری این علامت آشکار شد، زکریا(علیهالسلام) دید بدون علت زبانش بسته شد، ولی هنگام ذکر خدا زبانش گشوده میشد، ا و از همین راه دریافت و یقین کرد همان خدایی که زبان بسته را برای ذکرش میگشاید، قادر است که رحم بسته (بر اثر نازایی) را بگشاید و از آن فرزندی به وجود آورد.
و در این سه روز، با اشاره لبها و تکان دادن سر، با مردم سخن میگفت و بقیه را به ذکر خدا و سپاسگزاری پروردگار به خاطر بشارت داشتن فرزند اشتغال داشت.[۳۰]
طولی نکشید که همسر زکریا(علیهالسلام) احساس بارداری کرد و پس از شش ماه یحیی (علیهالسلام) متولد گردید، ملائکه آسمانی وی را به آسمان بردند و طبق فرمایش امام باقر (علیهالسلام) نخستین غذای او را از آبهای بهشتی به وی خورانده و سپس به آغوش پدرش زکریا(علیهالسلام) برگرداندند، در حالی که خانه نبوت از جمال دل آرای او فوقالعاده روشن بود.[۳۱] در این حال صدای صلوات و درود از سوی خداوند به این نوزاد طنین انداز شد.[۳۲]
و نوزاد زکریا(علیهالسلام) ضمن گزینش به رسالت الهی، مورد عنایت خاص پروردگار قرار گرفت.[۳۳]
شهادت حضرت زکریا(علیهالسلام)
هنگامی که حضرت مریم(علیهاالسلام) به قدرت الهی بدون شوهر حامله شد،[۳۴] شیطان به میان بنی اسرائیل رفت و این تهمت بسیار زشت را به مردم القاء کرد، که اگر مریم باردار شده، کار زکریا(علیهالسلام) است.
همین باعث شد تا آنکه بنی اسرائیل به زکریا(علیهالسلام) شوریدند و تصمیم بر قتل آن حضرت گرفتند، او از دست آنها گریخت، در بیابان به نزدیکی درختی رسید، آن درخت به زبان آمد و گفت: «ای پیامبر خدا نزد من بیا».
زکریا(علیهالسلام) نزد آن درخت رفت، درخت شکافته شد، و او به داخل تنه درخت رفت، سپس شکاف درخت بهم آمد و آن حضرت از نظر انها پنهان شد.
شیطان به آنجا رسید و گوشهای از عبای زکریا(علیهالسلام) را گرفت و در بیرون درخت نگه داشت، سپس دید گروهی در جستجوی کسی هستند از آنها پرسید: در جستجوی چه کسی هستید؟
گفتند: زکریا(علیهالسلام).
شیطان گفت: او کنار این درخت آمد و جادو کرد بر اثر سحر و جادوی او، تنه این درخت شکافته شد، و به درون ا ین درخت رفت، نشانهاش همین قسمت عبای ا وست که در بیرون درخت مانده است.
سپس شیطان به آنها امر کرد ایشان را که اره آورند و آن موضع را با اره بریدند و آن حضرت را در میان درخت بدو نیم کردند و او را به آن حال گذاشتند و برگشتند.
به این ترتیب حضرت زکریا(علیهالسلام) مظلومانه به شهادت رسید، پس از شهادت وی، خداوند ملائکه را فرستاد آن حضرت را غسل دادند و کفن کردند و سه روز بر او نماز خواندند، سپس او را به خاک سپردند.[۳۵]
بازدیدها: 391