شناخت علتهای واقعی غیبت امام زمان علیه السلام بر انسانها مجهول است، زیرا گستره و قلمرو شناخت انسانها محدود میباشد. در برخی روایات علت غیبت امام زمان علیه السلام از اسرار الهی دانسته شده است. البته اندیشوران اسلامی برای غیبت امام زمان علیه السلام علتهایی را بیان کرده اند.
که در برخی روایات به آنها اشاره شده است. در این جا به برخی آنها پرداخته میشود.
1- امتحان الهی:
یکی از سنتهای الهی، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و پارسایان است.
از سخنان پیشوایان دینی استفاده میشود که آزمایش به وسیله غیبت حضرت، از سختترین آزمایشهای الهی است. این سختی از دو جهت است:
أ) از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی شود، بسیاری از مردم دستخوش شک و تردید میگردند.
ب) از جهت سختیها و فشارها و پیشامدهای ناگوار که در زمان غیبت به وجود میآید. سختیها به گونهای هستند که حفظ ایمان و استقامت در دین، کاری سخت میگردد. کسانی از امتحان الهی سربلند بیرون میآیند که دچار تردید نشوند.
امام کاظم علیه السلام فرمود: :وقتی پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید. مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتی خواهد داشت، به طوری که گروهی از مؤمنان از عقیده خویش برمیگردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خودش را آزمایش میکند.
2- حفظ جان امام:
یکی از علل مهم غیبت امام زمان علیه السلام حفظ جان حضرت است.
خداوند به وسیله غیبت، امام زمان علیه السلام را از قتل حفظ کرد، زیرا اگر حضرت از آغاز زندگی میان مردم ظاهر میشد، او را مانند پدرانش (ائمه) به شهادت میرساندند. البته امام زمان علیه السلام مانند ائمه دیگر از مرگ باکی نداشت، ولی شهادت حضرت به صلاح جامعه و دین نبود، زیرا هر یک از ائمه علیه السلام که به شهادت میرسید، امام دیگر جانشین میشد اما اگر امام زمان علیه السلام کشته میشد، زمین از حجت خدا خالی میگردید،که با فلسفه وجودی آخرین امام و حکمت خلقت و تحقق وعده الهی (که حکومت صالحان در زمین است) منافات دارد.
عوامل خطر هم از عصر امام حسن عسگری علیه السلام و آغاز تولد امام زمان علیه السلام وجود داشت و هم بعد از آن، زیرا وجود امام زمان، منافع ظالمان را در خطر انداخته و ستمگران درصدد بودند خودشان را از این خطر بزرگ برهانند. براساس تصور آنها رهایی از این خطر تنها با کشتن امام زمان علیه السلام امکانپذیر بود.
3- آزادی از بیعت طاغوتها:
امام زمان علیه السلام هیچ رژیمی را، حتی از روی تقیه، به رسمیت نمیشناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانی نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگری درنخواهد آمد. اگر امام زمان علیه السلام غایب نمیشد، باید با حاکمان ظالم عصر خود بیعت میکرد زیرا حکومتها وجود امام زمان را تحمل نکرده از او بیعت میخواستند، همان گونه که حکومتهای عصر ائمه علیه السلام از امامان بیعت گرفتند. بیعت با حکومتهای ظالم نوعی مشروعیت بخشیدن به حکومتها بوده و تعهد به وجود میآورد که امام باید از آنها اطاعت کنند اما امام زیر بار بیعت آنها نمیرود. امام زمان علیه السلام در توقیعی که در پاسخ به سؤال “اسحاق بن یعقوب” مرقوم کرد و توسط “محمد بن عثمان” نائب دوم ایشان انتشار یافت فرمود: “بیعت ستمگران زمان بر گردن تمام پدرانم (ائمه) بوده است، ولی هنگامی که ظهور میکنم، بیعت هیچ کدام از ستمگران بر گردنم نخواهد بود”.
4- عدم آمادگی مردم:
تشکیل حکومت جهانی و ایجاد جامعه آرمانی، نیاز به آمادگی عموم مردم دارد و این آمادگی نیاز به رشد فکری و اصلاحات اجتماعی و سیاسی دارد که با مرور زمان به وجود میآید، زیرا انسانها باید ظلم و ستمهای حکومت ظالمان را تجربه کنند و بدانند که حکومتهای موجود، حکومتهای آرمانی نبوده و جامعهای که آنها در آن زندگی میکنند، جامعه مطلوب نیست. میبایست مردم از تمام حکومتها خسته شده و قطع امید کنند و فقط منتظر امام باشند. از سوی دیگر حکومت جهانی امام زمان علیه السلام براساس خدا محوری، عدالت گرایی و قانون گرایی شکل میگیرد که پذیرش آن نیاز به زمینه سازی دارد؛ زیرا پذیرش چنین حکومتی را مخالفان و جموداندیشان برنمیتابند. بر این اساس یکی از علل مهم غیبت امام زمان علیه السلام عدم آمادگی مردم است. عدم آمادگی از جهات مختلف میتواند باشد: برخی وظایف و تکالیف الهی خویش را انجام نمیدهند؛ بعضی از امام اطاعت نکرده و جایگاه امام زمان خویش را نمیشناسند؛ برخی به مخالفت امام زمان علیه السلام برمیخیزند؛ عدهای نیز از رشد فکری برخوردار نیستند و گروهی هنوز به دیگر حکومتها دل بستهاند و…
امام علی علیه السلام در منبر کوفه فرمود: زمین، از حجت الهی خالی نمیماند، ولی خداوند به دلیل ستم پیشه بودن خلق و ستم زیاده آنان، آنها را از وجود حجت بیبهره میسازد.
بیان علت حقیقى و اصلى غیبت امام زمان عجلاللّهتعالىفرجهالشریف، امرى دشوار و شاید دور از دسترس باشد. درباره غیبت مىتوان، هم نگاه تاریخى داشت و هم نگاه روایى:
نگاه تاریخى
وقتى به تاریخ صدر اسلام و حتى قبل از آن مىنگریم، به خوبى مىبینیم که جبهه کفر و باطل براى مقابله با جبهه حق و نابودى آن، از هیچ اقدامى فروگذارى نکرده و در این راه حتى از کشتن پیشوایان دین نیز ابایى نداشته است. آنان به خوبى مىدانستند ادامه حکومت دنیایى و سیطره بر مردم و کسب منافع نامشروع، زمانى امکانپذیر خواهد بود که پیشوایان دین و هادیان حق را از سر راه خود بردارند؛ لذا شهادت ائمه علیهمالسلام در دستور کار خلفاى جور قرار گرفت. آنچه وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه را بیشتر مىکرد، وعده ظهور حضرت مهدى عجلاللّهتعالىفرجهالشریف به عنوان منجى و مصلح بود. از این رو خلفاى معاصر امام حسن عسکرى علیهالسلام، ایشان را به شدت تحت نظر داشتند تا وقتى فرزند ایشان به دنیا مىآید، او را در همان ابتداى زندگى به شهادت برسانند.
بنابراین، بسیار طبیعى است که خداوند آخرین حجت خود را در پرده غیبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زمانى که مردم آمادگى ظهور داشتند، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد نماید.
نگاه روایى
در روایات به علت و حکمتهاى متعددى اشاره شده است؛ از جمله:
الف. غیبت، سرّى از اسرار الهى: پیامبراکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرمودند: «ان هذا الامر من امر اللّه و سرّ من سرّ اللّه» ؛ «این امر الهى و سرّى از اسرار خداوند است». (بحارالانوار ، ج 51، ص73).
ب. آزمایش مردم: امام على علیهالسلام فرمودند: «به خدا قسم، من و دو فرزندم شهید مىشویم. خداوند در آخرالزمان مردى از فرزندانم را به خونخواهى ما برخواهد انگیخت و او مدتى غایب مىشود تا مردم آزمایش شوند و گمراهان جدا گردند تا جایى که افراد نادان مىگویند: خداوند دیگر به آل محمد کارى ندارد!» (غیبت نعمانى، ب10).
ج. ستمپیشه بودن انسانها: امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «زمین از حجت خدا خالى نمىماند، ولى خداوند به دلیل ستمپیشه بودن و زیادهروى انسانها، آنان را از وجود [ظاهرى] حجت خود محروم مىسازد» (غیبت نعمانى، ب10).
برخى بر اساس روایت اول مىگویند: علت اصلى غیبت، روشن نیست و آنچه از علتها گفته شده (مانند حفظ جان) از آثار غیبت است، نه علت اصلى. (فصلنامه انتظار، ش4، مقاله استاد طبسى).
برخى دیگر با توجه به تاریخ و روایات، علت اصلى غیبت را حفظ جان و بقیه موارد را از آثار آن مىدانند.
پس غیبت، امرى است که سیر حرکت انسانها، آنرا ناگزیر کرده و در این فرایند، باید به گونهاى برنامهریزى شود تا جامعه شیعه، با کمترین مشکل بتواند پذیراى آن باشد. از این رو امامان علیهمالسلام از یک سو راههاى فهم احکام را به شاگردان مىآموختند تا بتوانند احکام دین را در حد توان از منابع شرع استنباط و استخراج کنند و مردم را نیز به آموختن از علما و رجوع به آنها فرا مىخواندند و از سوى دیگر با برقرارى نهاد وکالت، مردم را به رجوع به وکیلان دعوت کردند. در همین راستا از زمان امام هادى و امام عسکرى علیهماالسلام ارتباط مستقیم را کمتر کردند و در مواردى از پشت پرده جواب سؤالات را مىدادند تا مردم به ندیدن امام عادت کنند. به دنبال آن غیبت کوتاهمدتى (صغرى)، پیشبینى شد تا مردم به واسطه نواب خاص، برخى مسائل مورد نیاز را بپرسند و در ضمن رجوع دائمى به نایبان را فرا بگیرند. (ر.ک. غیبة طوسى؛ تاریخ عصر غیبت حجةالاسلام والمسلمین پورسیدآقایى، اصول عقاید، آیةاللّه مصباح یزدى؛ دادگستر جهان، آیةاللّه امینى).
اما درباره ارتباط برخى با امام عصر عجلاللّهتعالىفرجهالشریف، باید گفت حضرت مهدى علیهالسلام داراى دو غیبت هستند:
در زمان غیبت صغرا که حضرت از چشم مردم پنهان بودند، نواب اربعه، واسطه بین امام و مردم بودند و سؤالات و مشکلاتشان توسط این نواب به حضرت گزارش مىشد و حضرت جواب مىدادند.
با پایان یافتن غیبت صغرا، ارتباط مردم توسط نواب با حضرت قطع و غیبت کبراى حضرت شروع شد. خصوصیت این دوران، این است که کسى نمىتواند ادعا کند که من نایب خاص حضرت هستم و با حضرت ارتباط دارم، چون هر کس چنین ادعا کند، به فرموده خود حضرت، دروغگو مىباشد. «الا فمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفیانى و … فهو کذاب مفترى».
نکته دوم: در طول غیبت کبرا، انسانهاى صالح و بزرگى از علما و مردم باتقوا. توفیق زیارت آن حضرت نصیبشان شده است. گرچه در اکثر این تشرفات، در لحظه تشرف، حضرت را نشناختهاند و بعد از رفتن حضرت متوجه شدهاند که چه توفیق بزرگى نصیبشان گشته بود و یوسف زهرا سلاماللّهعلیها را نشناختند.
نکته سوم: در زمان غیبت محل زندگى و استقرار حضرت بر ما پوشیده است و اصولاً راه از طرف ما براى رسیدن خدمت حضرت بسته است. خود حضرت اگر کسى را لایق بدانند، یا به مصلحت شخص باشد توفیق تشرف به محضرشان را عنایت مىکنند.
نکته چهارم: ما براى رسیدن به خدمت حضرت، وظیفه و تکلیفى نداریم که حتماً لازم باشد عملى را مدتها انجام دهیم تا حضرت را ببینیم. وظیفه ما این است که تکالیف شرعى و الهى خود را انجام دهیم. طورى باشیم که رفتار و کردار ما مورد پسند و رضایت حضرت قرار بگیرد و خود را براى یارى حضرت و ظهور حضرت آماده کنیم. کسى که قبلاً خود را آماده نکرده باشد، نمىتواند آنروز جزو یاران حضرت باشد.
نکته پنجم: تشرف خدمت حضرت صاحبالزمان علیهالسلام، هم در بیدارى امکان دارد و هم در عالم خواب و روِیا.
روح انسان اگر نورانیتى پیدا کند و طهارت معنوى و باطنى تحصیل نماید، امکان دیدار نیز فراهم مىشود. اگر انسان تشنه دیدار حضرت بوده، و در عمل هم صداقت داشته باشد، این شخص امکان دارد که در بیدارى و یا عالم روِیا به خدمت حضرت برسد و از ناحیه حضرت به او توجهى بشود.
ارتباط با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریفچگونه است ؟
ارتباط با حضرت به دو صورت مطرح مىشود:
الف. ارتباط روحى: انسان از لحاظ روحى احساس مىکند به حضرت نزدیک شده است.
این به دو رکن اساسى نیاز دارد:
1. معرفت هرچه بیشتر و عمیقتر به حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف
2. عمل به وظایف دینى به ویژه انجام واجبات (بهخصوص نماز اول وقت) و ترک محرمات (بهویژه در اموال و رعایت حلال و حرام).
در کنار این دو رکن، یاد کردن حضرت در زمانهاى مختلف و دعا براى وجود مقدس ایشان و زمینهسازى نیز داراى اهمیت است.
ب. ملاقات و دیدار: در زمان غیبت، به صورت عادى دیدار آن بزرگوار (که همراه با شناخت باشد) امکان ندارد؛ مگر در مواردى که به صلاح و مصلحت باشد. براى این نوع ارتباط هر چند رفتن چهل شب به مسجد جمکران در میان مردم معروف است؛ ولى به نظر مىرسد رعایت حدود دینى همراه با توسل و استغاثه به آن حضرت، راه صحیحترى باشد. البته باید دانست که اگر صلاح نباشد، دیدار نیز اتفاق نمىافتد.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 184
مطلب جالبی بود