آب که مینوشی بگو سلام بر حسین (علیه السلام)
یک دریا تشنگی به دوش میکشید مشک سقا که عزاداران را سیراب میکرد
علی اصغر (علیه السلام) گرچه تشنه ماند به خون اما در آغوش پدر پرکشید
ولی بین کوچه های خرابه ، دختر در آغوش پدر جان داد یا پدر در میان دستان زخمی دخترسه ساله اش؟؟؟
اینجا یک نفر جا ماند از تمام قافله ای که زینب کبری (سلام الله علیه) به امانت گرفته بود
وسعی میکرد سالم نجاتشان دهد از دست از خدابی خبرانی که کودک به اسیری میبردند و در چشم گوشواره ها تازیانه میزدند بر زنجیرهای شرمسار
رقیه (سلام الله علیه) خسته بخواب رفت بین بی قراری های خرابه ی شام، وقتی بابا برایش لالایی رباب را خواند
ماند تا زحمت عمه راکم کنددر نگرانی های مادر از کبودی مسری که دیگر همه گیرشده بود
حالا خمیدگی عمه مثل مادر آتش میزد به جان مرد زخمی از درد کاروان
صدای سقا بامشک پرازآب هنوز به گوش میرسد.
بگو سلام برحسین (علیه السلام)
از نوشیدن آب شرم کردم وقتی قطره اش بر لبان اربابم حرام شد
باید تربت بوسید وگفت سلام بر حسین (علیه السلام) وسلام بر بینت الحسین (سلام الله علیه)….
بازدیدها: 2648