دنیای پس از زهرا سلام الله علیها
پایگاه اطلاع رسانی هیات: فاطمه علیها السّلام بعد از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، در روز سه شنبه 3 جمادی الثّانی سال 11 هجری وفات کرد.[1] این مطلب را علّامه طبرسی از امام صادق علیه السّلام نقل می کند.
و در کتاب روضة الواعظین [ابن فتّال نیشابوری] و غیر آن، روایت شده، فاطمه علیها السّلام به طور شدید بیمار شد، و چهل روز همچنان بیمار بود تا اینکه وفات کرد. هنگامی که احساس کرد که وفاتش نزدیک شده است، امّ ایمن [خدمتگزار مخلص و بسیار والامقام] و اسماء دختر عمیس[2] را طلبید، و آنها را به سراغ حضرت علی علیه السّلام فرستاد تا او را حاضر کنند.
حضرت علی علیه السّلام با دریافت پیام فاطمه علیها السّلام نزد او آمد، فاطمه علیها السّلام به او گفت: «ای پسر عمو! من احساس می کنم که بزودی از دنیا می روم، و هر لحظه در انتظار ملحق شدن به پدرم هستم، اموری در قلبم هست، تو را به آن امور وصیت می کنم».
علی علیه السّلام فرمود: ای دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آنچه را دوست داری، به من وصیت کن. آنگاه علی علیه السّلام بالای سر فاطمه علیها السّلام نشست، و هر کس را که در خانه بود بیرون کرد.
فاطمه علیها السّلام گفت: ای پسر عمو! هرگز از من دروغ و خیانتی ندیده ای، و از آن روز که با تو معاشرت کرده ام، هیچ گاه ندیده ای که با تو مخالفت کرده باشم.
امیر مؤمنان علیه السّلام در پاسخ فرمود:
«معاذ اللّه انت اعلم باللّه و ابرّ و اتقی و اکرم و اشدّ خوفا من اللّه ان اوبخک بمخالفتی…؛ نه هرگز، پناه به خدا! تو داناتر به خدا هستی، و نیکوکارتر و پاکتر و پرهیزکارتر و بزرگوارتر و ترسناک تر به خدا می باشی از اینکه من تو را به مخالفت با من سرزنش نمایم، جدائی و فراق تو بسیار بر من سخت است، ولی مرگ امری است که ناگزیر باید به آن تن داد، سوگند به خدا مصیبت جانسوز رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را بر من تازه کردی، وفات و فراق تو برای من بسیار سخت و بزرگ است، انّا للّه و انّا الیه راجعون در مورد مصیبتی که بسیار رنج آور و پردرد و جانسوز است، سوگند به خدا این مصیبتی است که دارای تسلیت نیست، و فاجعه ای است که قابل جبران نیست».
2- وصیت های حضرت زهرا سلام الله علیها
آن گاه علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام ساعتی با هم گریستند، و علی علیه السّلام سر فاطمه علیها السّلام را به سینه اش گرفت، سپس فرمود: اکنون وصیت های خود را آنچه می خواهی برای من بگو، که مطابق آن رفتار خواهم کرد، و دستور تو را بر کارهای خودم، مقدّم می دارم.
فاطمه علیها السّلام فرمود: «ای پسر عموی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله! خداوند بهترین پاداش را از جانب من به تو عنایت فرماید»، آنگاه چنین وصیت کرد:
1- بعد از من با «امامه» دختر خواهرم زینب ازدواج کن.[3]
2- تابوتی (مناسب و پوشاننده بدن) برایم فراهم کن.
3- هیچ کس از کسانی که در حقّ من ظلم کردند و حقّ مرا غصب نمودند، در تجهیز جنازه ام حاضر نشوند.
4- هیچ کدام از آنها که به من ظلم کردند و پیروانشان (!) در نماز بر جنازه ام شرکت ننمایند.
5- جنازه ام را شبانه، هنگامی که دیده های مردم در خواب فرو رفته، به خاک بسپار.
در کتاب مصباح الأنوار، از امام صادق علیه السّلام روایت شده، فرمود:
هنگامی که فاطمه علیها السّلام در ساعات آخر عمر قرار گرفت، به علی علیه السّلام چنین وصیت کرد: هنگامی که از دنیا رفتم:
1- غسل بدن مرا خودت به عهده بگیر و (به کفن) تجهیز کن.
2- خودت بر جنازه ام نماز بخوان.
3- خودت مرا در میان قبر بگذار، و لحد مرا بچین، و بر قبرم خاک بریز و روی قبر را صاف کرده و مساوی با زمین هموار کن.
4- آنگاه در کنار سرم، مقابل صورتم بنشین و:
«فاکثر من تلاوة القرآن و الدّعاء فانّها ساعة یحتاج المیت الی انس الاحیاء، و انا استودعک اللّه؛ و بسیار قرآن بخوان و دعا کن، چرا که آن ساعت، ساعتی است که میت به مأنوس گرفتن با زندگان، نیاز دارد، و من تو را به خدا می سپارم».
5- تو را در مورد فرزندانم سفارش می کنم که به آنها خوبی کن.
سپس دخترش امّ کلثوم را به سینه اش چسبانید، و به او فرمود: «هنگامی که این دختر به حدّ بلوغ رسید، اثاثیه خانه، مال او باشد، و خداوند نگهدارش گردد».
هنگامی که حضرت زهرا علیها السّلام از دنیا رفت، امام علی علیه السّلام به تمام وصیتهای حضرت زهرا علیها السّلام عمل کرد.
3- گریه زهرا سلام الله علیها برای مظلومیت علی علیه السلام
هنگامی که علی علیه السّلام به بالین زهرا علیها السّلام آمد، فاطمه علیها السّلام گریه کرد، علی علیه السّلام به او چنین فرمود:
«یا سیدتی ما یبکیک؟؛ ای سرور من، چرا گریه می کنی؟»
فاطمه علیها السّلام در پاسخ گفت:
«ابکی لما تلقی بعدی؛ گریه ام به خاطر مصائبی است که بعد از من با آن ملاقات خواهی کرد»
حضرت علی علیه السّلام به او فرمود:
«لا تبکی فو اللّه انّ ذلک لصغیر عندی فی ذات اللّه؛ گریه نکن، سوگند به خدا این مصائب در راه خدا (به خاطر آنکه برای خداست) در نزدم کوچک و ناچیز است»
4- لحظه های غمبار شهادت زهرا سلام الله علیها
امّ سلمی همسر ابو رافع[4] می گوید: هنگامی که فاطمه علیها السّلام در بستر بیماری و وفات قرار گرفت، من از او پرستاری می کردم. روزی صبح علی علیه السّلام بیرون رفته بود و من در آرام نمودن ناراحتی بیماری او می کوشیدم، به من فرمود: آب برایم فراهم کن تا غسل کنم. آب آماده نمودم.
برخاست و غسل بسیار نیکو انجام داد، سپس لباسهای نو خود را پوشید، آنگاه به من فرمود: بسترم را در وسط اطاق پهن کن، آنگاه رو به قبله خوابید، و فرمود: «من از دنیا می روم، غسل نمودم، و دیگر کسی مرا برهنه نکند»، سپس صورتش را روی دستش نهاد و از دنیا رفت. صلوات خدا بر او باد».
و مطابق روایت دیگر: فاطمه علیها السّلام به اسماء دختر عمیس فرمود:
«اندکی صبر کن و در انتظار من باش، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم، بدان که به پدرم پیوسته ام».
اسماء اندکی صبر کرد، سپس فاطمه علیها السّلام را صدا زد، ولی جوابی نشنید، صدا زد:
«یا بنت محمّد المصطفی، یا بنت اکرم من حملته السّماء، یا بنت خیر من وطأ الحصی، یا بنت من کان من ربّه قاب قوسین او ادنی؛ ای دختر محمّد مصطفی، ای دختر بهترین انسانهائی که آسمان او را (در شب معراج به سوی عالم بالا) حمل کرد، ای دختر برترین کسی که بر روی زمین راه رفت، ای دختر کسی که در شب معراج به جایگاه خاصّ قرب الهی رسید».
ولی باز جواب نشنید. اسماء روپوش را از صورت زهرا علیها السّلام کنار زد، ناگاه دریافت که فاطمه علیها السّلام به لقاء اللّه شتافته است، از شدّت ناراحتی خود را به روی فاطمه علیها السّلام انداخت و او را می بوسید و عرض می کرد: «ای فاطمه! وقتی که به حضور پدرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رفتی، سلام مرا به او برسان»، سپس اسماء گریبانش را پاره کرد و سراسیمه از خانه بیرون دوید.
5- علی و حسن و حسین علیه السلام در کنار جنازه زهرا سلام الله علیها
اسماء در بیرون خانه در مسیر راه، حسن و حسین علیه السّلام را ملاقات کرد. آنها پرسیدند: «مادر ما کجاست؟».
اسماء، سخنی نگفت.
آنها وارد خانه شدند، ناگهان دیدند مادرشان رو به قبله دراز کشیده است.
حسین علیه السّلام مادرش را حرکت داد، ناگهان دریافت که مادرش از دنیا رفته است، به برادرش حسن علیه السّلام رو کرد و گفت:
«ای برادرم! خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد» (آجرک اللّه فی الوالدة).
حسن علیه السّلام خود را روی مادر افکند، گاهی او را می بوسید، و گاهی می گفت: «ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنکه روح از بدنم بیرون رود».
حسین علیه السّلام پیش آمد و پاهای مادرش را می بوسید و می گفت:
«مادرم! من پسرت حسین هستم، قبل از آنکه قلبم شکافته شود و بمیرم، با من سخن بگو!
اسماء به حسن و حسین علیه السّلام عرض کرد: «ای پسران رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله! نزد پدرتان بروید و آن حضرت را از وفات مادرتان، با خبر سازید».
حسن و حسین علیهما السّلام از خانه بیرون رفتند در حالی که فریاد می زدند:
«یا محمّداه! یا احمداه! الیوم جدّد لنا موتک اذ ماتت امّنا؛ آه! ای محمّد! ای احمد! صلّی اللّه علیه و آله امروز مصیبت فقدان تو برای ما تجدید شد، چرا که مادرمان از دنیا رفت».
سپس نزد پدرشان علی علیه السّلام که در مسجد بود آمدند، و وفات مادر را به او خبر دادند.
امام علی علیه السّلام آنچنان از این خبر تکان دهنده، ناراحت شد که بی حال به زمین افتاد، آب به صورتش پاشیدند تا اینکه حالش خوب شد، در حالی که می گفت:
«بمن العزاء یا بنت محمّد، کنت بک اتعزّی، ففیم العزاء من بعدک؛ ای دختر محمّد، به چه کسی خود را تسلیت بدهم، تا زنده بودی، مصیبتم را به تو، تسلیت می دادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم».
روایت کننده می گوید: علی علیه السّلام، حسن و حسین علیهم السّلام را با خود برداشت و با هم وارد خانه فاطمه علیها السّلام شدند، دیدند اسماء در بالین زهرا علیها السّلام گریه می کند و می گوید: «ای یتیمان محمّد صل الله علیه و آله و سلم! ما بعد از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم، مصیبت خود را به فاطمه علیها السّلام تسلیت می دادیم، اکنون چه کنیم؟!».
[بودی چراغ خانه ام یا زهرا
تاریک شد کاشانه ام یا زهرا
ای نوگل پژمرده ام یا زهرا
سیلی ز دشمن خورده ام یا زهرا
گوید حسین کو مادرم یا زهرا
کو مادر غم پرورم یا زهرا]
6- نامه ای در بالای سر فاطمه سلام الله علیها
حضرت علی علیه السّلام روپوش را از روی صورت زهرا علیها السّلام کنار زد، ناگاه نامه ای را در بالای سر فاطمه علیها السّلام مشاهده نمود و دید در آن نوشته:
بنام خداوند بخشنده مهربان – این چیزی است که فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به آن وصیت کرده است که:
1- فاطمه علیها السّلام گواهی می دهد که معبودی جز خدای یکتا نیست.
2- محمّد صلّی اللّه علیه و آله بنده و پیامبر خدا است.
3- بهشت و دوزخ حقّ است، و تردیدی در برپا شدن قیامت نیست و خداوند مردگان را از قبر برمی انگیزاند.
4- ای علی! من فاطمه دختر رسول خدا هستم، خداوند مرا همسر تو گردانید، تا در دنیا و آخرت، از آن تو باشم، تو از همه به من برتر و نزدیکتر هستی.
حنّطنی و غسّلنی، و کفّنّی باللّیل و صلّ علی، و ادفنّی باللّیل، و لا تعلم احدا، و استودعک اللّه، و اقرأ علی ولدی السّلام الی یوم القیامة؛ «مرا شبانه حنوط کن و غسل بده، و شبانه مرا کفن کن و نماز بر من بخوان، و مرا شبانه به خاک بسپار و به هیچ کس خبر نده، ترا به خدا می سپارم، و به فرزندانم تا روز قیامت سلام برسان».
7- گریه و شیون مردم در سوگ زهرا سلام الله علیها
روایت کننده می گوید: مردم مدینه یک صدا شیون کردند، زنان بنی هاشم در خانه فاطمه علیها السّلام اجتماع نمودند، و یکجا صدای گریه بلند کردند، به گونه ای که نزدیک بود از صدای شیون آنها سراسر مدینه به لرزه در آید، و آنها ناله کنان می گفتند:
«یا سیدتاه! یا بنت رسول اللّه!؛ ای بانوی بزرگوار ما، ای دختر رسول خدا!».
مردم همانند یال اسب، ازدحام کرده و به حضور علی علیه السّلام می آمدند. آن حضرت نشسته بود، و حسن و حسین علیه السّلام در پیش رویش گریه می کردند، و مردم از گریه آنها به گریه افتادند.
امّ کلثوم (یکی از دختران زهرا علیها السّلام) در حالی که نقاب بر چهره و روپوش بلند بر تن داشت و گریه گلوی او را گرفته بود بی تابانه از خانه بیرون آمد و فریاد می زد:
«یا أبتاه! یا رسول اللّه! الآن حقّا فقدناک فقدا لا لقاء بعده ابدا؛ ای بابا، ای رسول خدا! اکنون حقّا تو را از دست دادیم، به طوری که بعد از آن هرگز تو را ملاقات نمی کنیم».
مردم از هر سو آمدند و به گرد هم نشستند و منتظر شدند که جنازه مطهّر حضرت زهرا علیها السّلام از خانه بیرون آید، و با هم بر آن جنازه نماز بخوانند.
ابوذر رحمه الله علیه از خانه بیرون آمد، و به مردم گفت: «پراکنده شوید، زیرا حرکت دادن جنازه حضرت زهرا علیها السّلام تا شب به تأخیر افتاد»، مردم برخاستند و پراکنده شدند.
8- ماجرای غم انگیز غسل و کفن فاطمه علیها السّلام، و نماز بر او
چون آخرهای شب شد، علی علیه السّلام جنازه زهرا علیها السّلام را غسل داد، هنگام غسل، هیچ کس حاضر نبود، جز حسن، حسین، زینب، ام کلثوم علیهم السّلام و فضّه کنیز آنها، و اسماء دختر عمیس رحمه الله علیه.
و در روایت ورقه آمده، امام علی علیه السّلام فرمود: «سوگند به خدا، غسل و کفن کردن زهرا علیها السّلام را به عهده گرفتم، او را در میان پیراهنش بدون آنکه پیراهنش را از تنش بیرون آورم، غسل دادم، به خدا سوگند او را مبارک و پاک و پاکیزه یافتم، سپس از باقیمانده حنوط پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، او را حنوط کردم، و کفن نمودم، هنگامی که تصمیم گرفتم بند کفن را ببندم، صدا زدم: «ای امّ کلثوم! ای زینب! ای سکینه! ای فضّه! ای حسن و ای حسین؛
«هلمّوا تزوّدوا من امّکم فهذا الفراق و اللّقاء فی الجنّة؛ بیائید و از مادرتان توشه بردارید، که هنگام فراق است، و ملاقات در بهشت است» حسن و حسین علیهما السّلام به پیش آمدند، و با آه و ناله فریاد می زدند:
«آه! چه شعله پرحسرت و اندوهی که هرگز خاموش شدنی نیست، در مورد فراق جدّمان محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و مادرمان فاطمه زهرا علیها السّلام ای مادر حسن، ای مادر حسین! هنگامی که با جدّمان محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله ملاقات کردی، سلام ما را به او برسان، و به او بگو ما در دنیا بعد از تو یتیم ماندیم».
امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرماید:
«انّی اشهد اللّه انّها قد حنّت و انّت و مدّت یدیها و ضمّتهما الی صدرها ملیا و اذا بها تف من السّماء ینادی یا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا و اللّه ملائکة السّماوات…؛ من خدا را گواه می گیرم که فاطمه علیها السّلام ناله جانکاه کشید، و دستهای خود را دراز کرد، و فرزندانش را مدّتی به سینه اش چسبانید، ناگاه شنیدم هاتفی از آسمان صدا زد ای علی! علیه السّلام حسن و حسین علیهما السّلام را از سینه مادرشان بلند کن، که سوگند به خدا، این حالت، فرشتگان آسمان را به گریه انداخت، که همانا دوست مشتاق دوست است».
آنگاه حسن و حسین علیهما السّلام را از سینه مادرشان بلند کردم.
روایت شده: کثیر بن عبّاس در اطراف کفن حضرت زهرا علیها السّلام چنین نوشت:
«تشهد ان لا إله الّا اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه صل الله علیه و آله و سلم؛ فاطمه به یکتائی خدا و اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله رسول خدا است، گواهی می دهد».[5]
9- تشییع کنندگان حضرت زهرا علیها السّلام و خاکسپاری او
هنگامی که چشم ها در خواب فرو رفت و پاسی از شب گذشت، علی علیه السّلام، حسن علیه السّلام، حسین علیه السّلام، عمّار یاسر، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده و چند نفر از خواصّ بنی هاشم، جنازه حضرت زهرا علیها السّلام را از خانه بیرون آورده، و بر آن نماز خواندند و در دل شب، جنازه او را به خاک سپردند.
حضرت علی علیه السّلام در اطراف قبر حضرت زهرا علیها السّلام صورت هفت قبر دیگر ساخت، تا قبر او شناخته نشود [و به نقلی، صورت چهل قبر را در قبرستان بقیع ساخت].
روایت شده: هنگامی که امام علی علیه السّلام جنازه حضرت زهرا علیها السّلام را به خاک سپرد، زمین قبر را مساوی با زمین مجاور هموار نمود، دست خود را از خاک و غبار پاک نمود؛
«هاج به الحزن فارسل دموعه علی خدّیه؛ احساسات پراندوهش به جوش آمد، اشکهایش بر گونه هایش جاری شد» [گویا بی تاب شد و نتوانست خود را نگهدارد، متوجّه قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شد و پس از سلام، با او درد دل کرد که هم اکنون خاطر نشان می شود].
10- سلام دردمندانه علی علیه السلام به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم
حضرت علی علیه السّلام پس از دفن زهرا علیها السّلام در حالی که اشک می ریخت به جانب قبر شریف رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله توجّه کرده و چنین گفت:
«السّلام علیک یا رسول اللّه عنّی و عن ابنتک النّازلة فی جوارک، و السّریعة اللّحاق بک، قلّ یا رسول اللّه تجلّدی، الّا انّ فی التّأسّی لی بعظیم فرقتک و فادج مصیبتک موضع تعزّ…؛ سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب خودم و دخترت، که هم اکنون در جوارت فرود آمد، و به سرعت به تو پیوست، ای رسول خدا صبرم از فراق دختر برگزیده ات کم شده و طاقتم از دست رفته است، ولی پس از روبرو شدن با فاجعه عظیم رحلت تو، هر گونه مصیبتی به من برسد کوچک است، یادم نمی رود که با دست خود پیکرت را در قبر نهادم، و هنگام رحلت، سرت بر سینه ام بود که روح تو پرواز کرد.»
انّا للّه و انّا الیه راجعون…
ای پیامبر خدا! امانتی را که به من سپرده بودی، به تو برگردانده شد، امّا اندوه من همیشگی است، و شبهایم را با بیداری به سر می برم، تا اینکه به تو بپیوندم، بزودی دخترت تو را آگاه خواهد کرد که امّت تو به ستم کردن، هم رأی شدند، چگونگی حال را بی پرده از او بپرس، وضع چنین است در حالی که هنوز چندان فاصله ای با زمان حیات تو نیفتاده و یادت فراموش نشده است.
«و السّلام علیکما سلام مودّع، لا قال و لا سئم فان انصرف فلا عن ملالة، و ان اقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصّابرین…؛ سلام من بر هر دو شما، سلام وداع کننده، نه سلام کسی که ناخشنود یا خسته دل باشد، اگر از خدمت تو بازمی گردم، از روی ملالت و خستگی نیست، و اگر در کنار قبرت اقامت گزینم، نه به خاطر سوء ظنّی است که از وعده نیک خدا در مورد صابران دارم».[6]
11- پاداش سلام بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و فاطمه سلام الله علیها
شیخ طوسی رحمه الله علیه از یزید بن عبد الملک و او توسّط پدرش از جدّش نقل می کند که گفت: به حضور فاطمه علیها السّلام رفتم، او آغاز به سلام نمود، سپس فرمود: «برای چه اوّل صبح به اینجا آمده ای؟».
عرض کردم: آمده ام برکت را از در خانه شما به دست آورم.
فرمود: «پدرم خبر داد که هر کس بر او و بر من، سه روز سلام کند، خداوند بهشت را بر او واجب گرداند».
عرض کردم: آیا سلام در هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و شما در حال حیات هستید این پاداش را دارد؟ یا شامل بعد از حیات نیز می شود؟
فرمود: هم در حال حیات و هم بعد از آن، این پاداش را خواهد.
و در کتاب بحار الأنوار، از کتاب مصباح الأنوار، روایت شده که امام علی علیه السّلام فرمود: فاطمه علیها السّلام نقل کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به من فرمود:
«من صلّی علیک غفر اللّه له و الحقه بی حیث کنت من الجنّة؛ کسی که درود بر تو فرستد، خداوند او را بیامرزد، و او را به من در آن مقامی که در بهشت هستم، ملحق می سازد».
پی نوشت ها:
[1] بعضی گویند: آن حضرت، 75 روز بعد از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وفات کرد، و بعضی نقل کرده اند که چهار ماه بعد از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وفات نمود، و اقوال دیگری که مورد توجّه شیعه نیست (مترجم).
[2] اسماء دختر عمیس خثعمی همان بانوئی است که با شوهر اوّلش جعفر طیار به حبشه هجرت کرد. بعد از جعفر با أبو بکر ازدواج نمود، و بعد از أبوبکر با علی علیه السّلام ازدواج نمود. و خدا فرزندی از علی علیه السّلام به او داد که نامش را یحیی گذاردند.
[3] امامه دختر ابو العاص بن ربیع است. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را که دختر دخترش زینب بود، بسیار دوست می داشت. حضرت علی علیه السّلام مطابق وصیت حضرت زهرا علیها السّلام با او ازدواج کرد، و از او دارای فرزندی به نام محمّد شد که در کربلا به شهادت رسید. پس از شهادت علی علیه السّلام، معاویه از او خواستگاری کرد، او جواب ردّ داد و با مغیرة بن نوفل از اصحاب علی علیه السّلام ازدواج کرد و سرانجام در سال 50 هجری از دنیا رفت (اقتباس از ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 350) (مترجم).
[4] گویا منظور همان ابو رافع است که غلام آزادشده رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود، و آن هنگام که او خبر مسلمان شدن عبّاس (عموی پیامبر) را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مژده داد، آن حضرت او را آزاد نمود.
[5] بنابراین که نوشته اند: کثیر بن عبّاس در سال دهم هجرت، چند سال قبل از رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله متولّد شد (کحل البصر، ص 108) مطلب فوق بعید به نظر می رسد، زیرا کثیر هنگام شهادت زهرا علیها السّلام کمتر از دو سال داشته است (مترجم).
[6] این سخن در نهج البلاغه خطبه 203 آمده است (مترجم).
منبع: حوزه
بازدیدها: 0