صحبت هایی از حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه در برنامه 180 درجه شبکه افق
سوال: معلم، مصلح، روشنفکر، روشنفکر دینی، ایدئولو ، کدام عنوان را برای آقای شریعتی مناسب می دانید؟
پاسخ: من بیشتر روشنفکری دینی را که خود شریعتی تعریف کرده است را برای ایشان مناسب می دانم.
سوال: اولین مواجهه شما با شریعتی کِی و چه طوری بود؟ و حس آن موقتان را یادتان است چطوری بود؟
پاسخ: سوم راهنمایی کتاب ابوذر غفاری ایشان را خواندم. تقریبا برای من جذاب بود، از آن جهت که در واقع یک اسلام اجتماعی را معرفی می کرد.
سوال: بعضی ها می گویند که یکی از دلایلی که بخشی از روحانیون با شریعتی مشکل داشتند این بود که حرف هایی را که علی القاعده باید یک آخوند بالای منبر می زد، ایشان با کروات در دانشگاه می زد؟
پاسخ: نه به نظرم این تحلیل، تحلیل دقیقی نیست، اولا همه ی روحانیون با شریعتی مخالف نبودند، ثانیا آن هایی هم که مخالف بودند هم در یک گروه قرار نمی گرفتند.
سوال: به نظر شما مهم ترین اثر شریعتی چه بوده است؟
پاسخ: یک تفسیری از اسلام ارائه کرد، گرچه من نسبت به آن تفسیرش نقدهایی دارم ولی باعث شد بخشی از جوانانی که گرایش های مارکسیستی و کمونیستی پیدا کرده بودند، دوباره برگردند و به اسلام اجتماعی ایمان بیاورند.
نکته اول اینکه ما وقتی می خواهیم از شریعتی صحبت بکنیم، شریعتی محقق را باید مورد مطالعه قرار بدهیم نه شریعتی را در کانتکس ذهن خودمان والا آن کانتکس حتی اگر فلسفی هم باشد نوعی ایدولوژیک خواهد بود، یعنی یک نوع تفسیر به رای است، یعنی همانطوری که ما یک متنی را می خواهیم معنا بکنیم باید ببینیم متن با ما چه می گوید و پیش فرض های تحمیلی خودمان را بر متن تحمیل نکنیم حالا این آیا شدنی است یا شدنی نیست خب در مباحث علم نوتیک دیدهای مختلفی است، چون بنده معتقد هستم شدنی است عرض می کنم؛ شریعتی تحقق یافته را باید مطالعه کرد.
نکته دوم اینکه شریعتی تحقق یافته پروژه اش تمام نشد، یعنی خیال نکنیم شریعتی یک کار فکری را که شروع کرد، تمام کرد، چون می دانید شریعتی متولد 1312 بود و وفاتش هم 1356 ، یعنی شریعتی 44 سال داشت و شریعتی 44 ساله پروژه فکری اش پایان نیافته بود، یعنی شریعتی اگر عمر بیشتری می کرد قطعا در حال شدن بود و دیدگاه دیگری را ارائه می کرد.
سوال جدی ما این است که در حال شدن دکتر شریعتی به کجا ختم می شد؟ یعنی به کدام سمت داشت می رفت؟ ببینید، شریعتی حالا اینکه ، ما که علم غیب نداریم که به کجا ختم می شد ولی به نظرم شریعتی با توجه به اینکه از شش جریان فکری تاثیر پذیرفته بود که من به تفصیل در کتاب آسیب شناسی معاصر توضیح دادم، یکی از آن جریان ها جریان مکتب فرانکفورد است و مکتب در واقع ناسیونالیسم ، مخصوصا از شخصیتی مثل مارکوز خیلی تاثیر پذیرفته بود، شریعتی مهم ترین عنصری که در تفسیر جامعه و حوادث جامعه شریعتی را کمک می کرد نقد جامعه بود، یعنی رویکرد ایشان رویکرد انتقادی بود، شریعتی اصولا پوزیتیویستی و تبیینی به پدیده های اجتماعی می پرداخت، شریعتی حتی با روش هِرمنوتیکی به تفسیر جامعه نمی پرداخت، حتی من معتقد هستم روش های پُست مدرن را هم شریعتی قبول نداشت، بلکه از یک روش انتقادی استفاده می کرد، لذا کسی از من سوال کرد اگر شریعتی الان بود چه می کرد؟ گفتم نقد می کرد، اگر شریعتی حتی خودش یک حکومت تشکیل می داد باز به نقد حکومت می پرداخت، به نقد جامعه می پرداخت. شریعتی بُعد انتقادی اش، به تعبیری بُعد سلبی اش بیش از بُعد ایجابی اش بود، لذا وقتی می خواهیم شریعتی تحقق یافته را مطالعه کنیم و درباره اش صحبت کنیم، شریعتی تحقق یافته آنچه که خودش می گوید روشن فکری دینی است، یعنی معتقد به روشنفکری متعهد است، حالا اصطلاح روشنفکری دینی آن زمان به این صورت نبود. ایشان معتقد به یک جریان روشنفکری تعهد یافته است لذا روشنفکری غیر متعهد را نقد می کند، روشنفکری بی درد، روشنفکری که الان اصلا می خواهد فقط یک درسی بگوید و ادایی در بیاورد، قیافه ای بگیرد که بله حالا ما هم یک حرف های لوکس می زنیم، اصلا شریعتی به شدت با این روشنفکری مخالف است، حالا درست است یا غلط کاری نداریم. من می خواهم بگویم قبل از اینکه به تحلیل شریعتی و رویکرد انتقادی شریعتی بپردازیم، شریعتی را در کانتکس خودش بشناسیم، ببینیم خودش چه می گوید، خودش چه جریانی را و چه تفکری را قائل است، آیا واقعا شریعتی ضد روحانیت است؟ یا شریعتی ضدّیُت دارد با تفسیر خاصی از روحانیت نسبت به دین. آقای شریعتی با اسلام مخالف است؟ یا نه معتقد است یک تفسیر جدیدی از اسلام باید ارائه بکند؟ نه، شریعتی معتقد اسلام بود. شریعتی وقتی از دنیا رفت روی سجاده ی نمازش از دنیا رفت، یعنی روی سجاده اش سکته کرد و از دنیا رفت، آدم متدینی بود، معتقد بود، البته در طول عمرش گاهی اوقات هم گرفتار نوعی شکاکیت هم می شد، کما اینکه خودش می گوید در زندگینامه اش، چون شریعتی همیشه درحال شدن بود. شریعتی که من از زبان خودش می شناسم، کسی است که روشنفکری دینی را به این معنا قبول دارد، یعنی کسی که می خواهد: 1- دغدغه های روشنفکری را که عبارت است از انحطاط جامعه، عقب ماندگی جامعه و اینکه چگونه این جامعه را از عقب ماندگی نجات بدهیم و چگونه اسلام با دنیای مدرن تعامل پیدا کند، این پرسش روشنفکری را می خواهد با رویکرد دینی پاسخ بدهد یعنی دین اسلام
2- وقتی می خواهد اسلام را بشناسد با یک نگاه اجتماعی از اسلام، یعنی آن ابعاد اجتماعی اسلام برای او مهم است، لذا ابوذر برایش اهمیت دارد، امیرالمومنین(علیه السلام) برایش اهمیت دارد، آن نقش قیام و مبارزه ی اباعبدالله برایش اهمیت دارد، آن بُعد قیامی که امام زمان در آخرالزمان می خواهد ایجاد کند و تحقق ببخشد این برایش مهم است، پس با نگاه اجتماعی به اسلام می خواهد پرسش های روشنفکری را پاسخ بدهد تا باعث نوعی انتقاد و تغییر در جامعه بشود.
- چرا انقدر روحانیت ما در زمان حیات دکتر شریعتی با ایشان زاویه دارند؟
- وقتی از سنت یا سنت گرایی صحبت می کنیم که من این دوتا را دو جریان می دانم، اصلا این دوتا را یکی دانستن را به شدت اشتباه می دانم و باعث مُغالطه می شود، اصلا تعبیر سنت گرایی را با سنت یکی گرفتن درست نیست، خیلی تفاوت مبنایی دارند، از این بحث که بگذریم؛ ما سنت و سنت گرایی که امروز در جامعه داریم با پنجاه سال پیش خیلی فرق کرده است، امروز شما با حوزه های علمیه سر و کار دارید که موسسه های فراوانی در آن است که زبان انگلیسی تدریس می شود، متون را به زبان اصلی می خوانند، یعنی وقتی تاریخ مصرف غرب تدریس می شود با زبان اصلی آلمانی، انگلیسی، فرانسوی تدریس می شود، الان ما حوزه های علمیه و مراکز علمی داریم که رشته های اقصاد، جامعه شناسی، روانشناسی را با همان معنای غربی اش دارند فرا می گیرند و اصلا به هیچ وجه امروزه فضای سنت به تعبیر ایشان و حوزه های علمیه، این فضایی نیست که در پنجاه سال پیش، شصت سال پیش وجود داشت، امروزه احدی در حوزه های نیستند که بگویند آقا ما نیاز به علوم انسانی نداریم، ما نیاز به علوم مدرن نداریم، ما فقط می خواهیم با همین علوم سنتی حوزوی جامعه را اداره کنیم، در برابر دنیا نقدی داشته باشیم، حتی رهبران ما هم نمی گویند، یعنی حالا چون سر سفره ی انقلاب نشستیم، حضرت امام رضوان الله تعالی هیچ موقع این حرف را نمی زند، امام در کتاب چهل حدیث می فرمایند در ذیل حدیث «أَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّه ُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ»، می گوید واجب کفایی است همه ی علوم مورد نیازی که حتی غربی ها هم بیان کردند، ما این را یاد بگیریم و در جامعه استفاده کنیم، اصلا جریان سنتی، جریان علم ستیز نیست، جریان تجدد ستیز به این معنایی که گفتند نیست. حالا یک حاشیه ای بود برای اینکه به نظرم این تفسیر اهل سنت، تفسیر شاید پنجاه شصت سال پیش است که سال ها است از عمر این می گذرد، اما اینکه چرا روحانیت مخالفت کردند، من اجازه بدهید این نکته را عرض بکنم، چه اشکال دارد مخالفت بکنند با شریعتی؟! وقتی شریعتی دارد نقد می کند؛ اولا اولین کسانی که با شریعتی مخالفت کردند مارکسیستی ها بودند، وقتی اسلام شناسی مشهد ایشان منتشر شد، خب نقدهایی آن ها داشتند، ولی هیچ موقع نمی گوییم چرا مارکسیست ها شریعتی را نقد کردند، بعد در مرحله ی بعدی که مخصوصا اسلام شناسی حسینیه ی ارشاد ایشان که به صورت جزوه منتشر می شد دست روحانیت رسید نقدها شروع شد؛ من سوالم این است آیا اجازه باید بدهیم به شریعتی روحانیت را نقد کند یا نه؟! من می گویم اشکال ندارد، من می گویم حتی هیچ اشکالی ندارد آقای شریعتی که سال هاست از کنار ما رفته است
- مجری می پرسد؟ خب عده ای معتقد هستند مثل شهید مطهری که نقد روحانیت باید از درون روحانیت شکل بگیرد.
پاسخ: آقای مطهری هم این را نمی گوید، نکته ای که هست این است: بنده یک کتاب دارم به نام جریان شناسی فکری ایران معاصر، خود بنده روحانیت را نقد کردم، حتی بسیار تندتر از نقدهایی که شریعتی داشته است، اینکه اشکال ندارد نقد روحانیت و نقد حتی نهاد روحانیت، نقد حوزه اشکال ندارد، لازم هم است، اگر در جامعه ی ما نقد نباشد، رشد و بالندگی نیست ولی روشنفکری را هم باید نقد کنیم، اینکه جریان روشنفکری تحمل نقد خودش را نداشته باشد، بگوید چرا روحانیت ما را نقد می کند، اما هر موقع خودش دلش خواست روحانیت را نقد کند این به نظر من عادلانه نیست، به نظر من همه باید هم دیگر را نقد کنند، اما بی اخلاقی نکنند، بی ادبی نکنند، بعد هم درست آن موضوع را بشناسند.
درباره ی دکتر شریعتی این حرف ها حتی تا مراحل خیلی بالا، اقدام به تکفیر و اعدام و این ها هم پیش می رود.
اما باید گفت اولا هیچ کسی برای شریعتی حکم اعدام صادر نکرد.آقای انصاری حکم اعدام نداده بود، آقای انصاری حرفش این بود که این حرف آقای شریعتی لازمه اش کفر است؛ این همان بحث های فقهی است که دوستان توجه ندارند.
من با نقد آقای انصاری موافق نیستم و حتی هم موافقان و هم مخالفان شریعتی به نظر من افراط و تفریط هایی داشتند، بله نگاه امام هم این بود که بعضی از آثار شریعتی آثار مفیدی است، قابل استفاده است، کما اینکه آقای مطهری کسی بود که آقای شریعتی را آورد حسینیه ارشاد که سخنرانی بکند و اصلا مجوز نشر صحبت های شریعتی را آقای مطهری می داد، بعدش فاصله افتاد که آن ها بحث های دیگری است. عرض من این نکته است: وقتی اجازه می دهیم به آقای شریعتی که نقد روحانیت کند و حتی نقد بسیار تند. من می گویم تعابیر تند بی ادبانه درست نیست، اما نقد علمی اشکال ندارد، حتی ممکن است کسی با همان زمینه فکری خودش نقد کند، اشکالی ندارد، پس این نکته اول، همان طوری که شریعتی روحانیت را نقد کرد، روحانیت هم حق دارد شریعتی را نقد کند، اما در نقد منطق و اخلاق رعایت شود ولو ممکن است منطق ها هم متفاوت باشد، اشکالی ندارد.
سوال: شما موافق هستید که خارج از نهاد روحانیت هم بشود روحانیت را نقد کرد؟
پاسخ: بله اشکالی ندارد، اما وقتی می خواهد نقد کند، همان طوری که شریعتی را می خواهد نقد کند، اول شریعتی را بفهمد بعد نقد کند، روحانیت را درست بفهمد، نه روحانیت پنجاه ساله را بشناسد ولی روحانیت امروز را نقد کند؛ الان سخن در این است که آیا شریعتی حق داشت روحانیت را نقد کند؟ من می گویم بله حق داشت، اما شریعتی روحانیت را درست مطالعه کند، حالا آیا درست مطالعه کرد یا نه، فهمش از روحانیت درست بود یا نه یک بحث دیگری است که باید داشته باشیم و به همان دلیل من می گویم اجازه باید بدهید روحانیت، شریعتی را نقد کند، با منطق، با اخلاق نقد کند، روحانیتی که شریعتی را نقد کردند دو طیف هستند، یک طیف روحانیت سنتی آن زمان، نه سنتی باز به این معنای امروز، یک طیف روحانیت نو اندیش بود، روحانیت سنتی آن زمان من می گویم باید اول درست بفهمیم بعد حالا ببینیم غلط است یا درست. آقای شریعتی یک نقدهایی دارد به عزاداری اباعبدالله، آقا این عَلم و.. این ها چیست! نمی دانم این هیات ها فلان و.. اصلا این یک نوع خمودی می آورد، آن هدف رسالت اباعبدالله فراموش می شود و بر اساس آن غرض مهم، شریعتی بعضی از نمادهای سنتی عزاداری را زیر سوال می برد، درست یا غلط را من کاری ندارم، که نسل جوان ما به جای اینکه شریعتی را بفهمد، جُک برای او بگوید؛ الان این جُک هایی که مطرح می کرد می خندیدیم، حتی گفتند آقای احسان شریعتی از بعضی از لطیفه ها خوششان آمده، ولی گریه دارد، خوشحالی ندارد، چرا نسل جوان ما بجای اینکه درک علمی از شریعتی داشته باشد بیاید برای شریعتی جُک بگوید، برای شریعتی لطیفه بگوید؛ ممکن است بگویید حالا چه اشکالی دارد، به هر حال نسل جوان می خواهند خوش باشند، خوش باشند در کنار درک درست، من می گویم شریعتی را یک بار درست بفهمید، هنوز زود است به نقد شریعتی یا تایید شریعتی بپردازیم، من می گویم یک قدری باید بازنگری در فهم شریعتی بکنیم و بازنگری در منتقدان شریعتی بکنیم، بفهمیم بعد حالا ارزیابی کنیم. یک منتقدانی مثل آقای کافی است، یک روحانی سنتی منبری، مثل آقای فلسفی است یک روحانیت سنتی منبری است، چون شریعتی با نمادهای عزاداری مخالف است این ها با شریعتی مخالفت می کنند، من نقدش می کنم اما یک طیف دیگر از منتقدان شریعتی داریم مثل علامه طباطبایی، مثل علامه جعفری، مثل آقای شهید مطهری، این ها دیگر نقدهایشان از سنخ اول نیست، برای اینکه خود آقای مطهری هم کتاب تحریفات عاشورا می نویسد، آقای شریعتی هم با آن سبک عزاداری ها موافق نیست نقد دارد، اما می گوید شریعتی وقتی دارد اسلام معرفی می کند روش اسلام شناسی اش روش درستی نیست، لذا به تعبیر آقای مطهری یک اسلام التقاطی ارائه می دهد، این ها دو نوع نقد هستند، ما این دو نقد را در طیف های مختلف قرار نمی دهیم، من می گویم دو جریان متفاوت هستند.
بازدیدها: 453