رهایی از ماسِوَی اللّه و پیوند با آستان ربوبی
عرفان در مناجات ماه شعبان – قسمت پانزدهم
قوله: إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الأِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ.
الهی وارستگی از هر چیز و وابستگی و پیوستگی کامل به آستانت را موهبتم فرما و دیدگان دل ما را به فروغ نظر به خود، روشن ساز، تا دیدگان دل ما حجابهای نور را بدرد و «عریانا» به معدن عظمت واصل شود و جانهای ما همچون شعاع بعزّ قدست، آویخته گردد.
انقطاع إلی اللّه : وارستگی از غیر و پیوستگی به آستان او
مسأله انقطاع إلی اللّه تعالی که مدلول آیه: «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا» از سوره مزمّل است، غیر از مسأله مشهور: «خلوت و عزلت یا صحبت و جمعیت» است که در کتب اخلاق مطرح می باشد که آیا برای تهذیب اخلاق و استکمال نفس، تنهایی و گوشه گیری بهتر و به تحصیل غرض نزدیکتر است، یا صحبت و اجتماع و با دوستان، معاشرت و مجالست کردن؟ ابو حامد غزالی در جلد دوّم احیاء العلوم، طبع دار الفکر بیروت، مبسوطا در ابعاد این مسأله بحث نموده و ادلّه هر یک از دو طرف مسأله و نقوض و إبرامات آنان را تفصیلا ذکر کرده است.
امّا مسأله انقطاع إلی اللّه – عزّوجلّ – که یک مسأله مورد وصیّت قرآن است، در قوام آن نه عزلت و نه مخالطت مأخوذ است، بلکه مراد از انقطاع إلی اللّه تعالی، وارستگی ضمیر و سرّ انسان از غیر خدای تعالی در همه ابعاد نیازمندی هاست، و به عبارت دیگر انقطاع کامل الی اللّه سبحانه، وارستن از هر نوع شرک ربوبی و وابستگی، بلکه پیوستگی به آستان او است که در سوره مزمّل چنانکه اشاره شد، رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله به تحصیل این دولت عظمی مأمور شده است.
ظاهرا تعبیر: «کمال الانقطاع إلیک» که در دعا آمده، از آیه مذکور اقتباس شده، ولی آیه شریفه مشتمل بر خصوصیتی است که دعای مزبور با آنکه به حسب معنی، مقتبس از آیه است، فاقد آن خصوصیت می باشد، و آن خصوصیّت عبارت است از ارتباط تبتّل و انقطاع با اسم «ربّ» که قبلا در آیه شریفه آمده: «وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا» و این اسم شریف با تکرار صدها بار در قرآن، میثاق: «أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» را در خاطره ها تجدید نموده و با تکرار و اصرار به جلب توجه مردمان به مقام ربوبیت خدای – عزّوجلّ – اخطار فرموده که وفای تامّ به میثاق مزبور چنانکه باید، صعب و دشوار است به این تقریر:
ارتباط انقطاع با اسم رب
هر مخلوقی در طبیعت، به زبان حال، در معرض ادّعای ربوبیّت و تدبیر و استقلال تأثیر از برای خویشتن است زیرا هیچ آفریده ای نیست، مگر آنکه به حکمت بالغه خدای علیم مشتمل بر نفع و ضرری بالقیاس به دیگری است و از این رو مظهر اسم «نافع» و اسم «ضارّ» خدای سبحان است، و به همین جهت، مورد توجه نیازمندان در جلب منفعت و دفع ضرر است که افراد انسان از این نیازمندانند و اکثرا با دیده استقلال در تأثیر به اشیا می نگرند و تا آنجا که کثیری از موجودات را به معبودیت برگزیده اند که در کتب مربوط به ملل و نحل مبسوطا آمده است. و در بعضی از مباحث گذشته بیان کردیم.
غلط اندازی اشیا از یک طرف و احتیاج مردمان به آنها از طرف دیگر موجب گردید که قرآن مجید با اصرار و تکرار، مقام ربوبیّت خداوند متعال را به مردم تذکّر دهد تا اسیر شرک نگردند و از صراط مستقیم عبادت خدای تعالی عدول ننمایند و در بیابان گمراهی سرگردان نشوند، و اعلان فرمود، سعادت حقیقی که لقای پروردگار است، مرهون وارستگی از هر گونه شرک است: «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» هر کس که امیدوار به لقای پروردگار خویش است، باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت پروردگارش احدی را شریک نسازد.
چنانکه می بینید، دولت لقاء الرّب تبارک و تعالی را مرهون وارستگی از هر گونه شرک اعلان فرموده است و لفظ «احد» که مسبوق به نفی شود، شامل هر چیزی می شود، حتی جمادات، و به عبارت دیگر: دولت مغبوط لقای پروردگار مرهون دین خالص و آزاد از ایادی ربوبیّت همه اکون است: «أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ».
پرستندگان اموال و رجال
وقوع اصناف مختلف اشیا در معرض عبادت، مورد اشاره در بعضی از روایات است که از آن جمله مال و جاه است که با ظرافتی خاصّ در این روایت مروی از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بیان گردیده است: تعس عبد الدینار و الدرهم و القطیفة و الخمیصة ان اعطی رضی و ان لم یعط سخط، تعس و انتکس و اذا شیک فلا انتقش، طوبی لعبد آخذ بعنان فرسه فی سبیل اللّه اشعث رأسه، مغبرة قدماه، ان کان فی الحراسة کان فی الحراسة و ان کان فی الساقه کان فی الساقه، ان استأذن لم یؤذن له، و ان شفع لم یشفّع.
نابود باد بنده دینار و درهم و حوله و جامه زیبا، اگر به او عطایی شود، خشنود گردد و اگر به وی عطایی نشود، خشمناک شود. نابود و سرنگون باد (او آن چنان بی مبالات است حتی) وقتی که خار به پایش می رود، هرگز بیرون نمی آورد. پاکبازی از آن عبدی است که عنان توسنش را در راه خدای تعالی به کف دارد، ژولیده و پریشان موی، پای برهنه غبار آلود، اگر راه خداوند متعال در حراست است در حراست، وگر دنباله لشگر است، دنباله لشگر (او آن چنان از غیر خدای تعالی بریده است) اگر به خواست و شفاعتش وقعی ننهند، هیچ گونه تفاوتی در او پدید نمی آید.
قسمتی از این روایت در بعضی از مباحث گذشت و در آن بحث روایتی از امام صادق علیه السّلام مربوط به پرستش رجال نقل کردیم که تکرار آن در اینجا مناسب است و آن روایت این است: ابو بصیر می گوید: از امام صادق علیه السّلام از تفسیر آیۀ «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ» پرسیدم، امام علیه السّلام در پاسخم فرمودند: «هان به خدا سوگند، علما و پارسایان اهل کتاب، پیروانشان را به پرستش خودشان دعوت نکردند و بر فرض که دعوت می کردند، آنها اجابت نمی کردند، بلکه مقصود از ربوبیّت آنها، این است که آنان امور حرامی را حلال و امور حلالی را حرام می نمودند و پیروانشان کورکورانه از آنان اطاعت و پیروی می کردند و پرستش آنها به این اعتبار بوده است.»
پس اطاعت کورکورانه از علما و پارسایان، در معاصی و بدعت ها در منطق قرآن کریم، شرک در ربوبیّت دانسته شده و چنین طاعتی در روایت شریفه، پرستیدن به حساب آمده، و اعجاب انگیز آنکه همه این معبودها و عبدها در قرآن مجید، فروزینه و آتشگیره جهنّم، معرفی شده اند، یعنی این ها، آتش افروزان جهنّمند و دیگر جهنّمیان از آتش این ها می سوزند، و این هایند که به بازار جهنّم رونق و رواج می بخشند. قال تعالی: «إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ» شما کفّار و هر چه جز خدای تعالی که معبودتان بوده، سنگریزه و فروزینه جهنمیند که در آن وارد می شوید.
بدیهی است که پیشوایان وارسته ای که به جهالت، مردم آنان را پرستیده اند و به پندار غلط، آنان را مطاع در معصیت، گمان کرده و پیروی نموده اند، مانند عزیر و مسیح علیه السّلام از عموم آیه مذکور خارجند. مضافا که در قرآن شریف بعد از دو آیه، از عموم آیه مذکور استفاده شده اند: «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ» آنهایی که از ما برایشان عاقبت نیک پیش بینی شده است از آن جهنّم بدورند.
گرفتاران در دام شرک ربوبی – که ظلمی است عظیم – نه تنها خود و معبودشان، در جهنّم سقوط می کنند، بلکه اعوان و انصارشان نیز با آنها گرفتار دوزخ می شوند: «احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ ، مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ» به فرشتگان گفته می شود که: ستمکاران و مشرکان به شرک ربوبی و ازواج و یارانشان و آنچه را که غیر خدای تعالی معبودشان بوده، جمع و محشور کنید و به دوزخشان راهنمایی نمایید.
اعوان مشرکان و ستمگران
مراد از ازواج، مطلق همسرها نیست، زیرا بسیاری از زن های صالحه هستند که شوهرهایشان فاجر یا کافرند مانند آسیه زن فرعون و بسیاری از شوهرها صالح، ولی زنهایشان فاجره یا کافرند مانند زن نوح و زن لوط، بلی آن زنی که در شرک شوهرش کمک کار است، در عموم ازواج داخل است بلکه مراد از ازواج، کسانی هستند که به واسطه معاونت و یاری به مشرکان موصوف، عرفا جفت و قرین به حساب آمده اند، و در بعضی از روایات و آثار، کیفیّت حشر و جمع این مشرکان ربوبی و اعوانشان و حدّ اقل معاونتشان آمده: اذا کان یوم القیامه قیل: أین الظلمة و أعوانهم؟ فیجمعون فی توابیت من نار ثم یقذف بهم فی النار و یدخل فی الاعوان حتی من لاق لهم دواة او بری قلما او غسل ثیابهم.
چون روز قیامت می شود، گفته می شود ستمکاران و یاورانشان کجایند؟ پس آنها را در تابوتهایی از آتش جمع می نمایند، سپس به آتش جهنم پرتاب می کنند و یار ظالم حتی آن کسی است که دواتی برای آنها لیقه نموده یا برایشان قلمی تراشیده و یا جامه آنها را شسته است.
ظاهرا تفسیر معاونت به معنای مزبور مستفاد از این آیه است: «مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَ مَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا» هر کس در کار خیر و خصلت نیکویی، شفاعت و وساطت کند بهره ای از آن دارد و هر کس در کار بد و خصلت مذموم، شفاعت و وساطت کند، بهره کافی از آن دارد.
شفیع آن کسی است که دیگری را در وصول به مقصدش معاونت و یاری می کند، و آیه شریفه، با اطلاق خود، هرگونه کمک و معاونت مذموم را شامل می شود اگر چه در تراشیدن قلم باشد و معین را در معصیت و نکال، بهره ور کافی اعلام فرموده است.
دشواری تحصیل انقطاع کامل
غرض از ذکر این آیات و روایات بیان صعوبت خلاص از شرک ربوبی، و دشواری تحصیل انقطاع إلی اللّه تعالی است و همان طور که در دعا به موهبت: «هب لی کمال الانقطاع إلیک» تعبیر شده، حقا که انقطاع کامل از مواهب الهی است و نه از مکاسب. بلی ریاضت ها و مجاهدات شرعی و التزام شدید به انجام احکام شرعیّه و متابعت تامّ از سنّت سنیّه سیّد المرسلین صلّی اللّه علیه و آله، زمینه ساز نزول این موهبت عظمی است زیرا دفع هواهای نفسانی و رفع هواجس شیطانی، فقط با التزام شدید به انجام فرائض و نوافل و اکتساب اخلاق فاضله ای که صاحب شریعت آنها را مقرّر داشته، میسور است، و آن کس که در التزام به انجام این امور، راسخ تر است به یقین از هواها و هواجس دورتر است، و هر ریاضت و مجاهدتی که ورای آنچه که از صاحب شریعت رسیده باشد، مانند ریاضت های جوکی ها و براهمه و ترّهات جهله صوفیّه، باطل و احیانا دام تزویری است که برای شکار ساده دلان گسترده اند و نتیجه ای جز ضلالیت و دوری از حقتعالی ندارد، ریاضت شرعیه و التزام عملی شدید به واجبات و مندوبات و خصلت های نیکوی مقرّر در شریعت است که به دنبال خویش، جوهرهای نفیس حالات نورانی را می آورد و دیدگان قلوب را به فروغ نظر به جمال حقتعالی آن چنان روشن می سازد که همه حجاب های نور حائل را می درد و مآلاً به موهبت وصل عریان، به معدن عظمت نامتناهی، متکرّم می شود و این وصل عریان، عبارة اخرای فناء فی اللّه تعالی است که گواه آن، تدلّی و ربط بودن ارواح است به عزّ قدس واجب الوجود که فقره: «الهی هب لی – الی قوله – بعزّ قدسک» گویای همین وصل عریان و لقای بی حجاب و حدّ است و این است جواهر نفیسه مواجید و احوالی که التزام به شریعت حضرت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و آله می بخشد.
و باید دانست رهرو إلی اللّه تعالی با التزام محکم به شریعت، راهش به خدای تعالی بسیار کوتاه و مسافتش بسیار کم است زیرا که سفر او سیر در وطن خویش است، یعنی سفر او سیر انفسی و سلوک نفسانی است، و سیر آفاقی توأمان با این سیر است، و خلوت او در جلوت است یعنی تفرقه جلوت و ادای حقوق خلق، با تصدّی امور متفاوته و مشکله از امارت، و فرماندهی، و مدیریت، و فتوی و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تجارت و صناعت و غیر این ها، هیچ گونه تأثیر در جمعیت باطن وی ندارد، بلکه بر قوت سلوک و شتاب باطنش به سوی قرب احدیت می افزاید چنانکه در روایت نبوی آمده: «فی کلّ أمة رهبانیّة و رهبانیّة امّتی الجهاد.» در هر امّتی ترک دنیا و خلوت گزینی است، خلوت گزینی امّتم در جلوت جهاد است.
و در حدیث دیگری می فرماید: «سنام الدین الجهاد.» قلعه و تیغه منحنی بلندای دین جهاد است، که صعود بر آن کار بی باکان پاکباز است. و در خبر دیگر آمده: انّ عثمان بن مظعون اتّخذ بیتا فقعد یتعبد فیه فبلغ ذلک النبیّ – صلّی اللّه علیه و آله – فاتاه فاخذ بعضادتی باب البیت الذی هو فیه، فقال یا عثمان انّ اللّه لم یبعثنی بالرهبانیه – مرتین او ثلاثا – و انّ خیر الدین الحنیفة السمحة.» عثمان بن مظعون (صحابی محرم برادر رضاعی پیمبر اکرم) اطاقی تهیه کرده بود و برای عبادت در آن معتکف شده و از اجتماع بریده بود. این خبر به پیمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسید، به سراغش رفت و دو جانب و چارچوب در را گرفت – دو بار یا سه بار – فرمودند: ای عثمان خدای تعالی مرا به رهبانیّت مبعوث نفرمودند، به یقین بهترین دین نزد خداوند متعال، دین معتدل و آسان است.
…ادامه دارد.
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 976