شهادت حضرت زهرا سلامالله عليها و وقايع پس از وفات پيامبر صليالله عليه و آله و سلم نهتنها در منابع موثق شيعي كه در منابع موثق اهل سنت آمده است. آتش زدن درِ خانه حضرت فاطمه و سيلي زدن به آن حضرت در منابع تاريخي و روائي شيعه آمده است و براي آن كس كه شيعه است، همين مأخذ كافي است. در منابع و مأخذ اهل سنّت نيز آمده است و سنّيها ميتوانند به آن معتقد باشند. براي نمونه به چند روايت از منابع شيعه و اهل سنت در اينجا اشاره ميكنيم.
وقتي در را سوزاندند
پس از آنكه كار بيعت گرفتن از مردم تمام شد و علي عليهالسلام و عدهاي بيعت نكردند، به خانه آن حضرت حمله كردند. در را سوزاندند، علي را به زور بيرون آورند، حضرت
فاطمه سلامالله عليها را تحت فشار در قرار دادند و كار به جايي رسيد كه محسن او سقط شد. علي را به مسجد بردند ولي بيعت نكرد و آنان گفتند: بيعت نكني تو را به قتل ميرسانيم. روزها و ماهها گذشت. آنان تصميم به قتل علي عليهالسلام گرفتند و قرار گذاشتند كه خالد قتل آن حضرت را بهعهده بگيرد. اسماء بنت عميس از اين توطئه آگاه شد و كنيز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد. اصل توطئه چنين بود كه وقتي ابوبكر نماز را تمام كرد و سلام گفت، خالد با شمشير علي عليهالسلام را بكشد ولي وقتي نماز ابوبكر تمام شد گفت:اي خالد آنچه را دستور دادم نكن. (بحارالانوار، ج 28، ص 308 به نقل از اثبات الوصيه)
به روايت اهل سنت
اهل سنت نيز در كتابهاي كلامي، تاريخي و حديثي مسئله آتش زدن در خانه را آوردهاند. براي نمونه، به چند روايت اشاره ميكنيم.
بلاذري ميگويد: ابوبكر كسي را دنبال علي عليهالسلام فرستاد تا بيايد و بيعت كند ولي حضرت علي نيامد. پس از آن عمر بن خطاب درحالي كه آتش به همراه داشت، به سوي خانه علي رفت. فاطمه سلامالله عليها، عمر را در خانه ملاقات كرد و گفت:اي پسر خطاب! آيا ميخواهي خانه ما را آتش بزني؟! عمر بن خطاب گفت: بله. (انساب الاشراف، ج 2، ص 12، تحقيق محمود الفردوس العظم، دار اليقظه العربيه)
ابن عبد ربّه ميگويد: آنان كه از بيعت سرباز زدند عبارتند از: علي عليهالسلام، عباس، زبير و سعد بن عباده. علي، عباس و زبير در خانه فاطمه سلامالله عليها نشستند. ابوبكر، عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه سلامالله عليها بيرون بياورد. ابوبكر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه سلامالله عليها آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را ديد و گفت:اي پسر خطاب! آيا آمدهاي خانه ما را آتش بزني؟! عمر گفت: بله، مگر اينكه بيعت كنيد. (العقد الفريد، ج 5، ص 12، چاپ مصر، چاپ دوّم، تحقيق محمدسعيد العربان)
زود بر پيامبر دروغ بستند
ابن قتيبه دينوري آورده است: ابوبكر عمر را به سوي كساني كه بيعت نكردند و در خانه علي عليهالسلام تحصّن كردند، فرستاد. عمر به خانه علي عليهالسلام آمد و صدا زد ولي كسي بيرون نيامد. عمر هيزم خواست و گفت: قسم به آنكه جان عمر در دست اوست، يا بايد بيرون بياييد و بيعت كنيد يا خانه را بر سر آنانكه در آن هستند آتش ميزنم. به او گفتند: فاطمه سلامالله عليها در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه سلامالله عليها در آن باشد. همه بيرون آمدند، ولي علي بيرون نيامد. عمر نزد ابوبكر رفت و گفت: آيا نميخواهي از علي كه از بيعت سرباز زده بيعت بگيري؟ ابوبكر به قنفذ گفت: برو علي را بياور. قنفذ آمد و علي به او گفت: چه كار داري؟ قنفذ گفت: خليفه رسول خدا تو را ميخواهد. علي عليهالسلام به او گفت: زود بر پيامبر دروغ بستيد. قنفذ پيام علي را به ابوبكر رساند. ابوبكر گريه طولاني كرد. عمر گفت: علي را رها نكن. ابوبكر به قنفذ گفت: دوباره نزد علي برو و بگو: با خليفه رسول خدا بيعت كن. علي عليهالسلام گفت: سبحانالله، آنچه را كه از آن او نيست براي خودش ادعا كرده است. قنفذ پيام علي را به ابوبكر رساند. ابوبكر باز هم بسيار گريه كرد. پس از آن عمر برخاست و گروهي با او همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتي فاطمه صداي آنها را شنيد، با صداي بلند فرياد كرد: «يا ابتاه» يا «رسولالله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابي قحافه چهها كه نكشيديم. وقتي كه گروه مهاجم گريه فاطمه را شنيدند. درحاليكه گريه ميكردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سلامالله عليها سوخت ولي عمر و عدهاي ماندند. علي را بيرون آوردند و گفتند بيعت كن. علي گفت: اگر بيعت نكنم چه ميكنيد؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را ميزنيم.
بخشي از تاريخ كه بيان نشد
از سؤالات اساسي در ماجراي آتش زدن خانه حضرت علي عليهالسلام و اهانت به آن بزرگوار اين است كه: آيا چنان كه شيعيان ميگويند به ساحت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نيز جسارت كردند؟ و بر آن حضرت صدماتي وارد شد كه منجر به شهادت او و فرزندش گرديد يا خير؟ برخي از دانشمندان اهل سنت براي حفظ موقعيت خلفا از بازگو كردن اين قطعه از تاريخ خودداري كرده اند؛ ازجمله ابن ابي الحديد در شرح خود ميگويد: «جساراتي راكه مربوط به فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل شده، در ميان مسلمانان تنها شيعه آن را نقل كرده است.» البته برخي از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در اين بخش، از بيان واقعيات تاريخي شانه خالي كرده اند؛ چنان كه سيد مرتضي رحمةالله عليه در اين زمينه ميگويد: «در آغاز كار، محدثان و تاريخ نويسان از نقل جسارتهايي كه به ساحت دختر پيامبر گرامي اسلام صليالله عليه و آله و سلم وارد شده امتناع نميكردند. اين مطلب در ميان آنان مشهور بود كه مأمور خليفه با فشار، در را بر فاطمه عليهاالسلام زد و او فرزندي را كه در رحم داشت سقط كرد. قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا عليهاالسلام را زير تازيانه گرفت تا او دست از علي بردارد؛ ولي بعدها ديدند كه نقل اين مطالب با مقام و موقعيت خلفاء سازگاري ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداري كردند.»
منابع اهل سنت
مقاتل بن عطيه ميگويد: «ابابكر بعد از آنكه با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به در خانه علي و زهرا عليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع كرد و در خانه را به آتش كشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط كرد و ميخ در به سينه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آنكه از دنيا رفت.»
ابن ابي الحديد نقل كرده است: «ابو العاص، شوهر زينب، دختر پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولي بعدا مانند اسيران ديگر آزاد شد. ابو العاص به پيامبر صليالله عليه و آله وسلم وعده داد كه پس از مراجعت به مكه، وسائل مسافرت دختر پيامبر صليالله عليه و آله و سلم را به مدينه فراهم سازد. پيامبر صليالله عليه و آله وسلم به زيد حارثه و گروهي از انصار، مأموريت داد كه در هشت مايلي مكه توقف كنند و هر موقع كجاوه زينب به آن جا رسيد، او را به مدينه بياورند. قريش از خروج دختر پيامبر صليالله عليه و آله و سلم از مكه آگاه شدند. گروهي تصميم گرفتند كه او را از نيمه راه باز گردانند. جبار بن الاسود (يا هبار ابن الاسود) با گروهي خود را به كجاوه زينب رساند و نيزه خود را بر كجاوه دختر پيامبر صليالله عليه و آله و سلم كوبيد. از ترس آن، زينب، كودكي را كه در رحم داشت، سقط كرد و به مكه بازگشت. پپامبر صليالله عليه و آله و سلم از شنيدن اين خبر سخت ناراحت شد و در فتح مكه (با اينكه همه را بخشيد و آزاد كرد) خون قاتل فرزند زينب را مباح شمرد.
ابن ابي الحديد ميگويد: «من اين جريان را براي استادم ابو جعفر نقيب خواندم، او گفت: وقتي كه پيامبر صليالله عليه و آله وسلم خون كسي كه دخترش زينب را ترسانيد و او سقط جنين كرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون كساني را كه دخترش فاطمه عليهاالسلام را ترسانيدند كه باعث شد فرزندش (محسن) را سقط كند، حتما مباح ميشمرد.» ابن ابي الحديد ميگويد، به استادم گفتم: «آيا از شما نقل كنم آنچه را مردم ميگويند كه فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتي كه براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟» پس گفت: «نه! از طرف من نقل نكن! و همينطور رد و بطلان آن را نيز از طرف من نقل نكن! چون اخبار در اين زمينه متعارض است.» اين ماجرا، به خوبي نشان ميدهد كه اخبار موافق با نظريات شيعه در بين روايات اهل سنت نيز وجود داشته است.
منابع شيعه
نظر دانشمندان شيعه و روايات نقل شده از سوي آنان چنين است: هنگامي كه خواستند علي عليهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه عليهاالسلام روبهرو شدند و فاطمه عليهاالسلام براي جلوگيري از بردن همسر گرامياش صدمههاي روحي و جسمي فراواني ديد كه بيان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است. فقط به گوشهاي از آن در يك نقل تاريخي اشاره ميكنيم؛ وگرنه در اين موضوع، نقلهاي تاريخي فراوان است. خلاصه ماجرا همان است كه در نامه خود عمر به معاويه آمده است. در بخشي از آن چنين مينويسد:
…«وقتي در خانه را آتش زدم (آنگاه داخل خانه شدم) ولي فاطمه در خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازيانه آنچنان بر بازوي او زدم كه مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوي او ماند؛ آنگاه صداي ناله او بلند شد؛ چنان كه نزديك بود به حال او رقت كنم و دلم نرم شود؛ ولي به ياد كشتههاي بدر و اُحد كه بهدست علي كشته شده بودند افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدي بر در زدم كه از صدمه آن جنين او (به نام محسن) سقط شد. «فَعِنْدَ ذلك صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَالله هكذا كانَ يفْعَلَبِحَبيبَتِك وَ اِبْنَتِك… ؛ در اين هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فرياد زد:اي پدر بزرگوار!اي رسول خدا! اين چنين با عزيز دلت و دخترت رفتار كردند.» سپس فرياد كشيد: فضه به فريادم برس كه فرزندم را كشتند. سپس به ديوار تكيه داد و من او را به كنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال ميخواست مانع (بردن علي) شود، من از روي روسري چنان سيلي بهصورت او زدم كه گوشواره از گوشش به زمين افتاد.»… آنچه بيان شد و قلم با صد شرمساري آن را بر صفحه كاغذ آورد، تنها گوشههايي از ستمهايي است كه بر آن بانوي دو جهان رفته است.
بازدیدها: 77