روضه اول

فرازی از زیارت

«اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیاءِ اللَّهِ»

گل بر من و جوانی من گریه می کند

بلبل به خسته جانی من گریه می کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست

مهمان به میزبانی من گریه می کند

از پا فتاده و ز پا اوفتاده دست

بازو به ناتوانی من گریه می کند

از درد شانه، شانه نشد موی زینبم

دختر به ناتوانی من گریه می کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه

پیری بر این جوانی من گریه می کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه ام

بر مرگ ناگهانی من گریه می کند

متن مرثیه

پس از رحلت پیغمبر و آغاز غربت امیرالمؤمنین، آنقدر گریه های فاطمه جانگداز و تأثیرگذار بود که دشمنان اهل بیت را ناآرام کرد، پس به امیرالمؤمنین اعتراض کردند که یا ابالحسن! گریه های فاطمه آرامش را از ما سلب کرده است، از او بخواه یا شب گریه کند یا روز.

امیرالمؤمنین وارد خانه شد. دختر پیغمبر بی تاب است؛ اما وقتی علی را دید، آرام شد. حضرت فرمودند: زهرا جان! مردم مدینه به گریه هایت اعتراض کرده اند. عرض کرد: علی جان! «ما أَقلَّ مَکثِی بَینَهُمْ… فَوَ اللَّهِ لَا أَسْکتُ لَیلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحقَ بأَبِی رَسُولِ اللَّهِ؛ [این روزها، آخرین روزهای عمر من است] چقدر کم است ماندن من (زندگی من) در میان آنها. ..؛ [یا اباالحسن!] به خدا سوگند! نه شب آرام می گیرم، نه روز تا اینکه به پدرم ملحق شوم. » امیرالمومنین فرمودند: «افْعَلِی یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؛ ای دختر پیامبر! انجام بده.»

بعد امیرالمؤمنین سایه بانی را در بقیع خارج از شهر مدینه درست کردند. «بَنَی لَهَا بَیتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یسَمَّی بیتَ الْأَحزَانِ؛ خانه ای در بقیع برای آن حضرت بنا کرد که خارج از شهر بود و به آن می گفتند بیت الاحزان.»

عشق یعنی انقلاب فاطمه؛

عشق یعنی عشق ناب فاطمه؛

بیت الاحزان خراب فاطمه.

هر روز حضرت فاطمه با حسنین به آنجا می رفت و گریه می کرد تا اینکه شب امیرالمؤمنین آنها را به منزل برمی گرداند. چگونه فاطمه ببیند که فاتح خیبر و قهرمان اُحد این روزها خانه نشین شده و غربت او را محصور کرده است؟!

اوج مرثیه

عرض کنیم: آقا جان! یا امیرالمؤمنین! در مدینه همسرتان از حریم شما تا حدّ جان دفاع کرد؛ اما من خانم دیگری سراغ دارم که او هم نتوانست غربت و مظلومیت همسرش را نظاره کند. وقتی در مجلس عبیدالله ملعون، رباب دید آن بی حیا با چوب خیزران بر لب و دندان حسین می کوبد، برخاست سر حضرت را در آغوش گرفت و بر آن بوسه زد و ناله کرد:

وَا حُسَینَاهُ! فَلَستُ أَنسَی حُسَینَا

اَقصَدتَهُ اَسِنَّهَ الاَدعِیا

«وای حسین جان! هرگز فراموش نمی کنم که نیزه های حرام زادگان بر تو فرود آمد. »

فرود مرثیه

ای حسینی که به دل عشق تو درمان من است

مهر تو نور دل و اول و پایان من است

به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس

چون در آن لحظه حسین است که مهمان من است

«صَلَّی اللَّهُ عَلَیکَ، یا مظلُوم، یَا اَبَاعَبدِاللَّه!»

روضه دوم

فرازی از زیارت

«اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ نبِی اللَّه، السَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ»

من آن گلم که شرار ستم گلابم کرد

ملال شوهر و داغ پدر کبابم کرد

برفت تا ز سرم سایۀ پدر، غربت

روان به دشت اُحد همچو آفتابم کرد

غمی که فاتح خیبر شده است خانه نشین

میان خانۀ آتش گرفته آبم کرد

ز پس گرفتن حق امام مظلومم

ز هر کسی که کمک خواستم، جوابم کرد

به عضو عضو تنم مانده جای غصب فدک

مرا که «بضعه منی» پدر خطابم کرد

متن مرثیه

رسول گرامی اسلام چندین بار به مسلمانان سفارش دخترش، فاطمه را کرده بود تا اینکه روزی دست زهرای مرضیه را گرفت و در حالی که میان مردم حاضر شد، فرمودند: «مَنْ عَرَفَ هَذِهِ فَقَدْ عَرَفَهَا؛ هر کسی این دخترم را می شناسد، که شناخته است.»؛ «وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْهَا فهِی فاطِمَهُ وَ هی بَضْعَهٌ مِنِّی وَ هی قلْبِی وَ رُوحِی الَّتِی بَینَ جنْبَی؛ و اگر کسی او را نمی شناسد، بداند که او فاطمه است؛ فاطمه پاره تن من و روح بین دو پهلوی من است.» سپس فرمود: «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی؛ هر کسی او را اذیت کند، مرا آزار داده است.»

عزاداران فاطمیه! رسول خدا در مدینه دست فاطمه را گرفت و به مردم محبّت و مودّت نسبت به ایشان را سفارش کرد. در حجه الوداع، کنار برکۀ غدیر، دست حضرت علی را گرفت و به عنوان ولی مردم معرفی کرد. علی رغم تأکیدها و سفارشهای رسول اکرم، مردم بی وفا، حرمت این دستها را نگه نداشتند و پس از پیامبر و هجوم به خانۀ فاطمه هم به دستهایی که در غدیر بلند شد جسارت کردند و آن را با طناب بستند و – امیرالمؤمنین را – کشان کشان به سمت مسجد بردند و هم به دستهای دخترش، فاطمه جسارت کردند.

اوج مرثیه

همین که نزدیک در خانه رسیدند «حَالَت فَاطِمَه بَینَ زَوجِهَا وَ بَینَهُم؛ صدیقۀ کبری میان علی و مهاجمین مانع شد.» و فرمود: اجازه نمی دهم همسرم را به زور برای بیعت ببرید. اینجا بود که یکی از سران فتنه فریاد زد: «اِضرِبُوا فَاطِمَه؛ فاطمه را بزنید.» آیا چه کردند؟ «فَانهَالَت السِّیَاطُ عَلَی حَبِیبَه رَسُولِ اللَّهِ؛ تازیانه ها بود که بلند می شد و بر بدن محبوبۀ رسول خدا فرود می آمد.» اینجا همان دستهایی که پیغمبر بر آن بوسه می زد «فَضَرَبَهَا قُنفُذ بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا فَبَقِی اَثَرَهَا فِی عَضُدِهَا مِثلَ دُملُج» قنفذ [ملعون] با تازیانه به بازوی حضرت زد که اثر این ضربه مثل یک بازوبند بر بازوی زهرا باقی ماند.»

یا رسول الله! اگر در مدینه دستهای علی را بستند و به فاطمه تازیانه زدند، در کربلا نیز این دو جسارت بر دخترش زینب شد؛ هم دستهای او را برای اسارت بستند و هم با تازیانه بر بدن پاکش زدند.

فرود مرثیه

مزنیدم، مبریدم که در این دشت مرا کاری هست

گل اگر نیست ولی صفحۀ گلزاری هست

ساربانان مزنید این همه آوای رحیل

آخر این قافله را قافله سالاری هست

روضه سوم

فرازی از زیارت

«السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ خَلْقِهِ بَعْدَ رَسولِ اللَّه»

از خداوندگار حیّ ودود

به تو یا فاطمه سلام و درود

ذات داور ز خشم تو در خشم

قلب احمد به وجد تو خشنود

فاطمه پارۀ تن پدر است

پدرت بارها چنین فرمود

وای اگر روز حشر یا زهرا

رو به حشر آوری به روی کبود

بارها، بارها تو را کشتند

اجر و پاداش مصطفی این بود؟

تو علی را سپر شدی کآمد

بر تنت ضربه روی ضربه فرود

متن مرثیه

بدون شک کاشف غمهای دل امیرالمؤمنین، اول مدافع حریم امامت، حضرت فاطمه است. صدیقۀ کبری همسری بی بدیل و بی نظیر برای علی و همچنین مادری دلسوز برای فرزندان بود. از جمله اسامی این مادر «حانیه» است؛ چراکه این بزرگوار به شدت نسبت به فرزندان خویش عطوف و مهربان بود و به جرأت می توان گفت که در میان مادران عالم مادری از حیث محبت و عطوفت مانند صدیقۀ کبری پیدا نمی گردد.

نمونۀ بارز این مهربانی در وصیت نامۀ حضرت نمایان است که فرمود: «وَ أَقْرَأُ عَلَی وُلْدِی اَلسَّلَامُ إِلَی یوْمِ الْقِیامَهِ؛ [یا علی!]

سلام مرا به فزرندانم تا روز قیامت برسان.»

محبت این مادر به فرزندانش سرشار بود تا جایی که در آخرین روزهای عمر کوتاهش، به امیرالمؤمنین عرض کرد: یا علی! مراقب فرزندانم باش! وای بر امتی که بر آنها ستم کند و نسبت به آنها کینه ورزد. سپس عرضه داشت:

اَبکِنِی وَ اِبکِ لِلیَتَامِی وَ لَا تَنسِی

قَتِیلَ العَدیَ بِطَفِّ العِراقِ

«(علی جان) برای من و فرزندانم گریان باش و آن مقتولی را که در کربلا کشته می شود، فراموش مکن.»

ای امیر بی کس بدر و حنین

بعد من جان تو و جان حسین

اوج مرثیه

فاطمه جان! در روزهای آخر عمرتان نگران فرزندتان حسین بودی و به یاد روزهای سخت جگر گوشه ات گریان شدی. نمی دانم اینجا بیش تر برای عزیزت بی تاب شدی یا آن زمانی که زمین کربلا به لرزه افتاد؛ همه دیدند «وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلی صَدْرَ الحُسَین»؟!

شمر بس کن تو قتلگاه نرو

مادرش می کند نگاه، نرو

فرود مرثیه

لطف حسین ما را تنها نمی گذارد

گر خلق واگذارد، او وا نمی گذارد

زهرا به دوستانش قول بهشت داده

بر روی گفتۀ خویش او پا نمی گذارد

«بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی یَا ابَا عَبدِالله!»

روضه چهارم

فرازی از زیارت

«السَّلَامُ عَلَیک یا أَیتُهَا الصدِّیقَهُ الشهِیدَهُ، السلَامُ عَلَیک أَیتُهَا الْفَاضِلَهُ الزَّکیه، السَّلَامُ عَلَیک أَیتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیه»

آن شب که شب از صبح محشر تیره تر بود

آن شب که از آن مرغ شب هم بی خبر بود

آن شب که خون از دیدۀ مهتاب می ریخت

اسماء برای غسل زهرا آب می ریخت

باید علی صد بار دست از جان بشوید

تا که به پیراهن، تن جانان بشوید

می دید پامالِ خزانها لاله اش را

می شست جسم یار هجده ساله اش را

می شست در تاریکی شب، مخفیانه

گه جای سیلی، گاه جای تازیانه

می شست در تاریکی شب، جسم خسته

می کرد دستش لمس، بازوی شکسته

متن مرثیه

امشب فضای خانه امیرالمؤمنین دلگیر است؛ زیرا فاطمه از دنیا رفت و حضرت مهیای غسل دادن او شد. اسماء بنت عمیس می گوید: در زمان غسل بدن مطهر حضرت زهرا به امیرالمؤمنین کمک می کردم که ناگاه صدای نالۀ امیرالمؤمنین بلند شد… مردی که خیبر او را به زانو درنیاورد، دلاوری که خندق کمرش را نشکست، قهرمانی که جراحات شدید جنگ اُحد او را گریان نساخت، مگر چه دید که در وقت غسل فاطمه گریان شد؟ اسماء سؤال کرد: یا علی! سبب گریۀ شما چیست؟ فرمود: اسماء! همین الان دستم به بازوی مجروح فاطمه رسید.

یا امیرالمؤمنین! مگر بازوی فاطمه چه شده بود؟

آیت الله غروی اصفهانی چه جانسوز سروده که:

وَالاَثرُ البَاقِی کَمِثلِ الدُّملُجِ

فِی عَضُدِ الزَّهرَاءِ اَقوَی الحُجَجِ

چنان با تازیانه به بازوی فاطمه زدند که مثل بازوبند اثر آن باقی ماند.

اوج مرثیه

در مدینه امیرالمؤمنین یک دست مجروح و شکسته دید، گریان و بی قرار شد. در کربلا هم جگر گوشه اش حسین آمد، کنار نهر علقمه ببیند هم دستان عباسش از بدن جدا شده و برادر دست در بدن ندارد و هم «ضَرَبَ رَجُلٌ بِالعَمُودِ عَلَی رَأسهِ فانفَلَقَهَا منهُ؛ چنان با عمود بر سر مبارکش زده اند که فرقش شکافته شده.» اینجا بود که صدا زد: «اَلاَن اِنکَسَرَ ظَهرِی وَ قَلَّت حِیلَتِی؛ اکنون کمرم شکست و راه چاره بر من بسته شد. »

فرود مرثیه

گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است

نگران حرمم آبرویم در خطر است

قامت خم شده را هر که ببیند، گوید

بی علمدار شده دست حسین بر کمر است

«اَلَا لَعنَهُ اللَّه عَلَی القَومِ الظَّالِمِینَ».

***

یاس را با تبر نمی چینند

با لگد پشت در نمی چینند

وسط کوچه با غلاف ستم

پیش چشم پسر نمی چینند

یاس پهلو شکسته را مردم

این چنین بال و پر نمی چینند

لای دیوار و در نهالی را

ناگهان بی ثمر نمی چینند…

***

کمی از غسل زیر پیرهن ماند

کمی از خون خشک بر بدن ماند

کفن را در بغل بگرفت و بو کرد

همان طفلی که آخر بی کفن ماند

***

هر چه گفتند و شنیدم نمی از دریاست

ما چه گوییم ز مدح تو که مداح خداست

قرنها می گذرد از شب دفن تو ولی

شیعه می سوزد از این درد که قبر تو کجاست

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه