زندگی و بندگی بخش پنجم | سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عباسی ولدی در ماه مبارک رمضان
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.
در این مجموعه سخنان حجت الاسلام و المسلمین محسن عباسی ولدی در ماه مبارک رمضان به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش پنجم این مجموعه سخنرانی با عنوان زندگی و بندگی در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان
از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم
باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم
فکر بیداری ما این ولی خوابیم خواب
عفو کن آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم
تو به گمنامان نگاه بیشتر داری ولی
ما زچشم افتاده ها از آسمان شهرتیم
پشت ابر معصیت مانیم و نابینا شدیم
حاضر کامل شما هستی و ما در غیبتیم
با تمام این بدی ها نام ما را خط مزن
با تمام این بدی ها باز هم در خدمتیم
جز حسین و روضه اش راه نجاتی نیست نیست
ما برای آشتی با تو دخیل هیئتیم
تعجیل در فرجش صلوات
بحث ما درباره ی سیر و سلوک در متن خانواده با عنوان زندگی و بندگی، رسید به جایگاه تشکر از دیگران در سیر الی الله. چقدر خوشحالم که احساس می کنم یک زاویه ی جدیدی به برکت این مجالس مناجاتی نسبت به معارف اهل بیت علیهم السلام دارد باز می شود و شکرانه ی این توفیقی که به همه ی ما داده می شود این است که حتما روی مباحث فکر کنیم و در دل مناجاتهایمان با خدا، قول و قرار داشته باشیم که حتما به آن چیزی که داریم از دل آیات قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام متوجه می شویم عمل خواهیم کرد به کمک خودش.
من بنا داشتم که هر شب یک موضوع را بگویم ولی واقعیتش این است که از موضوع تشکر هر کاری نکردم نشد بگذرم و برای شب دوم باز هم می خواهم آن موضوع را ادامه بدهم چون وقتی رسیدیم به جان مطلب دیگر وقت تمام شد
بحث دیشب ما چه بود؟ بحث این بود که اگر ما اهل شکر نشویم، اگر در زمره ی بندگان شاکر قرار نگیریم، هم در دام شیطان گرفتار شده ایم، هم از توحید محروم شده ایم، و هم حتی از نام انسان محروم می شویم مطابق با آیات و روایاتی که خوانده شد. بعد رسیدیم به آن حدیث بسیار زیبا و در عین حال تکان دهنده از امام رضا علیه السلام که خدا شکر خودش را، شکری که ما از او می کنیم را نمی پذیرد حتی یشکر من ساقها من الخلقی الیه تا وقتی که انسان تشکر کند از کسی که نعمت خدا را به سمت او سوق داده است
امشب چند نکته را در تکمیل بحث دیشب عرض می کنم.
1- ما در صورتی می توانیم از کسانی که واسطه ی رسیدن نعمت به ما شدند تشکر کنیم که خود نعمت را خوب بشناسیم. خیلی از آنهایی که خیال می کنند وضعشان در تشکر از دیگران بد نیست، چون روی خیلی از نعمتها فکر نکرده اند، به خیلی از نعمتها خوب توجه نکرده اند، یک جاهایی که باید اهل تشکر باشند نیستند، چون اصلا فکر نمی کنند که به نعمت این گونه هم باید توجه کرد. من یک مثال می زنم. یک نفر همسر خوبی دارد، می بینید از آن همسر تشکر می کند می گوید ممنون که اینقدر خوب هستی، ممنون که اینقدر من را درک می کنی، ممنون که توقعاتت را متناسب با توانایی من تنظیم می کنی و … خب این اهل تشکر هست؟ بله تا اینجاش هست. این همسر الان یک نعمت است؟ بله، کی این همسر را تربیت کرده است؟ یک پدری داشته، یک مادری داشته، این در یک فضایی تربیت شده است، همینطوری که بزرگ نشده است که! خب من چند بار از مادر همسرم تشکر کرده ام؟ چند بار از پدر همسرم تشکر کرده ام؟ که بگویم خیلی ممنون که چنین پسری را تربیت کرده اید، چنین دختری را تربیت کرده اید. این من ساقها الیهِ همسر کیست؟ پدر و مادر او هستند. این را در گوشه ی ذهنتان داشته باشید من با آن کار دارم.
این نکته ی اول که حواسمان را جمع کنیم به نعمت، و راههای ورودی آن نعمت را بیرون بکشیم که این نعمت از کجا به سمت من آمد. من ساقها الیه این نعمت کجا است؟
2- یکی از دلایل غفلت ما از تشکر از مخلوق و واسطه های نعمت این است که شاید به خود نعمت فکر کنیم ولی به عظمت نعمت فکر نمی کنیم. ما به اندازه ای که نعمت را بزرگ می بینیم حس تشکر درونمان ایجاد می شود. هرچقدر این نعمت بزرگتر باشد میل ما و دغدغه مان برای تشکر بیشتر است. گاهی اوقات یک سرما خورده ام، یک سرماخوردگی عادی یا بچه ام یک سرماخوردگی عادی پیدا کرده می برم دکتر و دکتر نسخه می نویسد و یک تشکر عادی از او می کنم. اما یک وقت بچه ام رو به قبله است، دارد می میرد، یک دکتر به فریادش می رسد، حالا میل من برای تشکر از این دکتر چقدر است؟ نسبتش با آن موقعی که این سرماخورده بود و یک دکتر مداوایش کرد چه نسبتی است؟ خیلی با هم فاصله دارد! من الان هستم، نعمتهایی را دارم، سلامتی دارم، حالا با یک خرده کم و زیادش. موقعیتهای مختلفی در زندگی دارم، این نعمتها را مرور کنم، حالا یک سؤال از خودم بپرسم. مثلا پدر و مادر من نقششان در این موفقیتها چقدر بوده است؟ آقایی که رفته ای مراتب دانشگاهی یا حوزوی را طی کرده ای و الان برایت سلام صلوات می فرستند و نوکر چاکرت می شوند، حالا یک پدر یا مادری داری که سواد چندانی ندارد، خانه دار است، الان دیگر چندان خدایشان را بنده نیستی، حواست هست تمام این موقعیت هایی که کسب کردی و الان داری با آنها افتخار می کنی، هر چقدر که اینها عظمت دارند، اولا فرع بر هستی تو هستند، فرع بر زحمات و سختی ها و مصیبتهایی است که پدر و مادر تو کشیدند؟ چقدر حواست به عظمت این نعمت هست؟ چقدر حواست به عظمت واسطه های این نعمت هست؟ ما گاهی اوقات همین که سالم هستیم، می گوییم شکر خدا که سالم هستیم!! نه بابا! سلامتی یک نعمت بسیار بزرگ است خیلی بزرگ است ولی باور کن پدر و مادرت زجر کشیدند که الان تو سالم هستی، زجر کشیدند آنها برای اینکه تو الان موقعیتهایی را پشت سر گذاشته ای در حوزه یا دانشگاه که به این مراتب رسیده ای! به این فکر کن. تو به اندازه ای که این نعمت ها را بزرگ می بینی و نقش واسطه هایی مثل پدر و مادر و معلم را در آنها برجسته می بینی، سرت در مقابل آنها به تعظیم خم می شود و خودت را شرمنده ی آنها می دانی. ما اینها را فراموش کرده ایم. می دانید همین قصه و توجه به این قصه چقدر رابطه ها را اصلاح می کند؟!
3- در ذهنتان یک فضای اجتماعی را تصور کنید که همه خودشان را موظف می دانند از کسانی که واسطه ی رسیدن نعمت به آنها هستند تشکر کنند، همین الان تصور کنید. این دغدغه هست. ببینید چه اتفاقاتی در این فضا می افتد. همه اش معطلیم منتظریم، همه اش دغدغه داریم که راههای ورود این نعمت را پیدا کنید، چرا؟ چون فهمیدیم اگر ما تشکر از واسطه ها نکنیم چقدر ول معطل هستیم. چقدر مشکل داریم! بعد ببینید چه اتفاقاتی در زندگی ها می افتد. چقدر از مشکلات خود به خود حل می شود!! آقا یکی از تفاوتهای تربیت دینی با تربیتهای دیگر این است که تربیت دینی خاصیتش این است که هندسه ی زندگی را اصلاح می کند، مزاج زندگیت را اصلاح می کند، خود به خود بسیاری از مشکلات حل می شود. روح شکرگذاری، روح تشکر وقتی در جامعه جریان پیدا می کند محبت می آید، احترام می آید، مدارا بالا می رود، گذشت بالا می رود، انتقام و لجاجت پایین می آید. چطوری؟ من یک مثال می زنم. این مثال را دقت کنید همه فکر می کنند این مثال را حس می کنند. شما فرض کنید دوتا همسایه دارید، یک همسایه بد اخلاق است و یکی خوش اخلاق. خب همسایه ی بداخلاق را باید تحمل کنید، همسایه ی خوش اخلاق تحمل کردن ندارد چون خوش اخلاق است. این همسایه ی بداخلاق هر شب مشکل ساز است برای شما. تا ساعت یک نصف شب صدای تلویزیونش می آید، صدای مهمانش می آید. همسایه ی خوش اخلاق اینطور نیست. این را هم داشته باشید. اما شما همسایه ی بد اخلاق را دارید تحمل می کنید، گاهی اوقات آن همسایه ی خوش اخلاق یک آزار و اذیت هایی دارد. می بینید حوصله تان سر می رود، دوست دارید بروید در خانه شان را بزنید و بگید بسه دیگه! ساعت یک نصف شبه! با اینکه از یک ماه پیش تا الان این یک بار است، یک بار است که این اتفاق افتاده ولی او کار هر شبش هست. همسایه ی بداخلاق را چرا تحمل می کنی؟ می بینی این شش ماه پیش یک اتفاقی برای بچه ات افتاده بود، آن اتفاق، اتفاق خیلی وحشتناکی بود مثلا ماشین به بچه زده، بچه داشت جان می داد، هیچ کس هم به دادش نمی رسید، همه می ترسیدند به او دست بزنند ولی این همسایه ی بداخلاق همه ی ریسک ها را پذیرفت، همه ی خطرها را پذیرفت، بچه ات را بغل کرد و به بیمارستان برد دکتر گفت اگر پنج دقیقه دیرتر رسیده بودید بچه تمام کرده بود. خب الان یک حقی به گردن شما پیدا کرده است، یعنی نجات بچه تان، آن هم نجات جانش. تا می آیید حرف بزنید و در خانه اش را بزنید و بگویید آقا یک نصف شبه ها!! یادتان می آید که این بچه تان را نجات داده است، تحمل می کنید. چه اتفاقی افتاد؟ کسی برای شما درس اخلاق گذاشت؟ نه، همین که یاد آن نعمتی می افتید که واسطه اش همسایه بداخلاق تان بوده، همسایه ای که آداب همسایگی را هم رعایت نمی کند، خود به خود آتش خشمتان فروکش می کند. می دانید در زندگی ها چقدر از این آتش های خشمی که باید فروکش کند با توجه به نعمتهایی که پدر و مادر و همسر و برادر و خواهر واسطه شده اند به ما برسند می دانید چقدر حلم و مدارای ما بالا می رود؟! این همسایه یک اشتباهی می کند در حق من، مثلا بچه اش از این بچه هایی است که اصلا جزء بچه های بد محله است، سوار ماشین پدرش می شود و با ماشین محکم به ماشین من می زند، ماشین من گلگیرش تو می رود، می آیم اعتراض کنم و داد بزنم، یادم می آید این بچه ام را نجات داده است. همسایه ام می آید عذرخواهی می گویم نه بابا، این حرفها چیه؟ اصلا خجالت می کشم به او بگویم چرا بچه ات این کار را کرده است. همه اش یاد آن می افتم. ببین تربیت از درون اتفاق می افتد به همین راحتی. باور کنید به همین راحتی. اگر شیطان می گوید لا تجد اکثرهم شاکرین ببینید دارد کجاها را می زند. اگر روحیه ی شکرگذاری آنطور که دین گفته در ما تقویت نشود خانواده هایمان متزلزل می شوند اما یک نکته این وسط بگویم. ما یک بحث مفصلی در آیات و روایات داریم خیلی مفصل است، تحت عنوان تربیت عقلانی. جنس این بحث به جرأت می توانم بگویم جنس منحصر به فردی است. جز در دل آیات و روایات جای دیگری شما نمی توانید پیدا کنید. جالب است شما می دانید اولین فصل از فصلهای کتابهای روایی ما کتاب العقل و الجهل است. این نکته ی خیلی مهمی است. ما در مباحث تربیت عقلانی یک موضوعی داریم که نشانه های رشد عقلانی چیست. من می خواهم به یکی از این نشانه ها که در روایتی آمده است البته روایات متعددی این را بیان کرده است ولی من یکی از آن روایاتی که امام صادق علیه السلام می فرمایند را می آورم. چهار ویژگی برای کسی که عقلش رشد کرده می گویند. بشنوید، گوشها را تیز کنید. می خواهم یکی از مهمترین عواملی که باعث می شود ما روحیه ی شکر گذاری پیدا نکنیم را به برکت این حدیث امام صادق علیه السلام اشاره کنم. می دانم که اگر به این حدیث فکر کنید، ذهنتان حداقل تا فرداشب درگیر است. به هم می ریزید. خوب هم هست این به هم ریختگی. آقا عقلم خوبه یا بده؟ کامل شده یا ناقص است؟
حضرت چندتا ویژگی می شمارند من چهارتا ویژگی را الان می خواهم بگویم.
1- یستقل کثیر الخیر من نفسه. یکی از نشانه های کسی که عقلش به کمال رسیده است این است که حتی اگر کار خیر زیاد از او سر می زند، در نگاه خودش کم است. کم می بیند، کم می شمارد خیر زیاد را از خودش.
2- و یستکثر قلیل الخیر من غیره. کار خیر کم را از دیگران زیاد می بیند. معرکه است!! گلستان است خانواده ای که این در آن اجرا شود. من یک عالمه کار می کنم برای پدر و مادرم، ولی وقتی در مقام قضاوت می خواهم خودم را قضاوت کنم می گویم کاری که نکرده ام. نه اینکه تعارف باشد، واقعا من کار خودم را زیاد نبینم. پدر و مادرم برای من کاری کرده است، همسرم برایم کاری کرده است شاید به ظاهر کوچک بیاید ولی من کار خیر دیگران را بزرگ می بینم.
3- و یستکثر قلیل الشر من نفسه. کار بد کم وقتی از خودش صادر می شود، زیاد می بیند، بدی خود را بزرگ می بیند.
4- و یستقل کثیر الشر من غیره. اما وقتی کار بد از دیگران صادر می شود، آن را کم می بیند.
منصفانه یک سؤال می پرسم خودتان به خودتان جواب بدهید. بیشتر آدمها عین این هستند یا عکس این هستند؟ کار خوب دیگران را حتی اگر زیاد هم هست کم می بینند، کار خوب خودشان را حتی اگر کم هم هست زیاد می بینند!! این خانواده، این جامعه، این فرد به رشد عقلانی نرسیده است. و چون به رشد عقلانی نرسیده است نمی تواند خانواده ی مستحکمی را هم تشکیل بدهد.
نکته ی بعدی با توجه به این روایت این است که وقتی می خواهید روحیه ی تشکرتان قوی شود به این روایت امام صادق علیه السلام دقت کنید. گاهی اوقات در مواجهه با کسی که بیشترین حق را به گردن ما دارد مثل پدر و مادر، ما در ذهنمان بعضی هامون به زبان می آوریم که مگر چه کار کرده اید؟!! در روایت می گوید اگر تو در تمام عمرت که به اندازه ی ریگهای بیابان و قطره های باران باشد، و در تمام این مدت قام بین یدیها ایستاده در برابر مادر به خدمت باشی، ما عدل ذلک یوما حملته فی بطنها به اندازه ی یک روزی که مادر تو را در شکمش نگه داشت نمی شود!! بعد ما می گوییم مگر چه کار کرده ای؟!! ما بزرگها را از دیگران کوچک می بینیم به خاطر همین روحیه ی شکر نداریم، دغدغه ی تشکر در ما ایجاد نمی شود.
شما وقتی که روحیه ی شکر پیدا می کنید، به صورت طبیعی رابطه های عاطفیتان هم قوی می شود. شما کسی را که بچه تان، یا برادرتان، یا پدرتان، یا مادرتان را نجات می دهد بدون اینکه دست خودتان باشد دوستش دارید، با او محترمانه برخورد می کنید به صورت خودکار و اتوماتیک. اینها چیزهایی است که ده تا کارگاه می روید در کارگاه خانواده درباره ی محبت و احترام برای شما حرف می زنند میل و انگیزه اش ایجاد نمی شود ولی با تقویت روحیه ی شکرگذاری مثل آب خوردن اینها ایجاد می شود. به راحتی.
حالا برگردید به حرف اولم در شب اول که وقتی امام سجاد علیه السلام می فرماید و ان الراحل الیک قریب المسافه آدم متوجه می شود چقدر راه نزدیک است. چقدر راحت است! مهم این است که از آن راهی که خدا تعیین کرده است برویم. ما بعضی وقتها به عنوان بنده های خدا لجباز می شویم. اصلا انگار بنایمان بر این است که خودمان راه جدیدی پیدا کنیم! خدا راه را گذاشته است. یادتان است من دوست دارم این را تأکید کنم. گفتم ما وقتی سیر وسلوک را در متن خانواده تعریف می کنیم می شود چون که صد آمد نود هم پیش ماست، آن مسائلی که مربوط می شود به آرامش خانواده، استحکام بینان خانواده حتما اتفاق می افتد ولی از آن هم بالاتر می رویم. هم خانواده مستحکم می شود، هم رابطه ها عاطفی می شود، هم فضای خانه صمیمی می شود، هم من سیر الی الله کرده ام با یک تیر دو نشان زده ایم دیگه. خدا می گوید هم فال است هم تماشا!! بابا من راه راحت را برای تو گذاشته ام هم در خانه باشی کیف کنی، هم کنار همسرت، کنار پدر و مادرت، کنار بچه هایت اینقدر فضا فضای صمیمی، عاطفی، محبتی باشد برای همدیگر بمیرید، کنار همدیگر آرامش را حس بکنید هم اینکه به من نزدیک بشوید، دیگه چه می خواهید!؟ من خدای مهربانی هستم. تو خودت برای خودت راهی را تعریف کرده ای که کلی مشکل برای تو تولید می کند و از یک عالمه سنگلاخ می خواهی رد بشوی و چقدر هم راه را طولانی می کند بعد نفس نفس می زنی می گویی چقدر راه سخت است؟!! خب من راه راحت را نشانت داده ام دیگه!! دیگر چه می خواهی؟!! نشسته است روی میخ می گوید آخ!! خودمان برای خودمان مشکل درست کرده ایم. خدایا شکرت که من این حرفها را که به این جوانها و بزرگترها، خانمها و آقایان می زنم حرف خودم نیست. الحمدلله که آیه ی قرآن و روایت است. و شکر خدا که این جمع برایشان قرآن و روایت حجت است. فصل الخطاب است. دیگر لازم نیست زور بزنیم. امشب دوست داشتم حتما روی این مسأله متوقف بشوم چون گفتم و از آن رد شدم. آن مسأله این است؛ ما گفتیم وقتی نعمت عظمتش در ذهنمان مشخص می شود، انگیزه مان برای تشکر از کسی که واسطه ی رسیدن آن نعمت به ما شده است بیشتر می شود. بزرگترین نعمت چیست؟ در روایت دارد که راوی می گوید امام صادق علیه السلام این آیه را خواندند فاذکروا آلاء الله نعمتهای خدا را به یاد بیاورید. بعد آیه را که تلاوت کردند حضرت فرمودند اتدری ما آلاء الله؟ این آلاء اللهی که اینجا در این آیه از قرآن هست می دانید منظور چیست؟ مصداقش چیست؟ گفتم نه. حضرت فرمودند هی اعظم نعم الله علی خلقه و هی ولایتنا. این بزرگترین نعمت خدا بر خلقش است!! از ولایت اهل بیت علیهم السلام بزرگتر نداریم.
آمد نزد امام صادق علیه السلام از فقر نالید. حضرت گفتند تو فقیر نیستی!! گفت آقا من هنوز نگفتم برای شما از فقرم. شروع کرد به گفتن فقرش. حضرت قبول نکردند گفتند نه تو فقیر نیستی!! خیلی تعجب کرد! آقا فرمودند به من بگو اگر در برابر برائت جستن از ما صد دینار به تو بدهند، قبول می کنی؟ گفت نه! آقا رفتند بالا گفتند هزاران دینار به تو بدهند، هزاران سکه ی طلا، حاضر هستی؟ طرف قسم خورد که نه من این کار را نمی کنم!! بعد آقا فرمودند کسی که چنین متاعی دارد که در برابر این مال نمی دهد، این فقیر است؟!! آقا نعمت ولایت عجیب نعمتی است!! واسطه اش کیست؟ آن شب که گفتم و گذرا رد شدن گفتم ما مدیون پدر و مادرهایمان هستیم. چرا دوباره برگشتم به بحث پدر و مادر؟ داخل پرانتز بگویم تا باز از عظمت نعمت ولایت بگویم. دوستان! خدمت شما عرض می کنم به عنوان یک طلبه ی کوچکی که سالهاست دارم در تربیت دینی کار می کنم، اگر در جامعه ی دینی، پدر و مادر در جایگاه خودشان قرار بگیرند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد. این یک ادعا است ولی به اندازه ی احتمال از من قبول کنید. این پرانتز بسته.
نعمت ولایت!!
خدا کند ما را مؤاخذه نکنند، خدا کند ما توبه کنیم. امثال من که کم گفتیم از نعمت ولایت. یک حدیث برای شما بگویم. این عظمت نعمت ولایت را بفهمیم. آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت یا رسول الله دیدید فلانی رفت سفر با یک سرمایه ی کم ولی خرج الی الصین رفت به چین فاسرع الکره خیلی زود هم برگشت ولی خیلی سود کرد!! به اندازه ای که دور و بری ها به او حسادت کردند؟!! حضرت فرمودند مال دنیا هرچقدر بیشتر می شود صاحبش مبتلاتر می شود در امتحانی بیشتری قرار می گیرد. پس غبطه ی ثروتمندان را نخورید مگر کسی که با ثروتش در راه خدا بخشش می کند ولی می خواهید شما را آگاه کنم از کسی که از رفیقتان سرمایه اش کمتر بود و از رفیقتان هم زودتر برگشت ولی سود بیشتری برد؟ و برایش از خیرات چیزی مهیا شد که محفوظ له فی خزائن عرش الرحمن؟ آن رفیقتان که رفت و سرمایه ای با خودش آورد، آن را ممکن است دزد بزند ولی این کسی که من برای شما از او حرف می زنم کسی است که سرمایه اش را خدا در خزائن عرش خودش محفوظ نگه داشته است. گفتند بله یا رسول الله! او کیست؟ حضرت فرمودند نگاه کنید این مردی که دارد به سمت شما می آید. اصحاب نگاه کردند دیدند کسی از انصار که ژنده پوش است و لباس کهنه ای به تن دارد، دارد می آید حضرت فرمودند ان هذا لقد صعد له فی هذا الیوم من العلو الی الخیرات و الطاعات ما لا قُسِّم علی جمیع اهل السموات و الارض لکان نصیب اقلهم منه غفران ذنوبه و وجوب الجنة له. این مردی که دارد به سمت شما می آید امروز به جایی از مرتبه ی معنوی رسیده است، به جایی از مرتبه ی خیرات و طاعات الهی رسیده است که اگر آن را تقسیم کنند بر اهل آسمانها و زمین کمترین بهره ی هر فرد بخشش گناهان و وجوب بهشت بر اوست!! خیلی عجیب است!! چه کار کرده است؟! گفتند بماذا یا رسول الله؟ چطور به اینجا رسیده است؟ آقایان! خانمها! خواهش می کنم فقط ذهنتان را در این حدیث بیاورید. سرمایه ی ما، ولایت بود اینقدر بد برخورد کردند با این سرمایه که بعضی از ماها به این نتیجه رسیدیم این حدیثها را برای شما نخوانیم. در دنیایی که خجالت نمی کشند فریاد بزنند آدامس جویده ی فلان مربی یا بازیکن فوتبال میلیاردی فروش رفت، در این دنیا ما می ترسیم بگوییم خدا برای محبت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه خرجی کرده است! در رسانه هایشان فریاد می زنند فلانی گوشه ی زمین داشت آدامسش را می جوید پرت کرد آن طرف، یکی از تماشاچی ها گذاشت در کلکسیونش و قیمت گذاشتند و به قیمت امروز دلار، میلیاردها تومان ارزش دارد و فروش رفت، آن وقت ما خجالت می کشیم بگوییم خدا برای امام حسین ما چه خرجی می کند!! باید توبه کنیم! دوتا از این حدیثها را خواندیم در شبکه های ماهواره ای و کجا و کجا روی آن مانور دادند، اینها فلان و اینها بهمان، ما هم به خاطر بستن دهان آنها این حدیثها را گذاشتیم در مخزنمان و فراموش کردیم که سرمایه ی اصلی ما برای تربیت، ولایت است. چرا باید خجالت بکشیم که این روایات را بخوانیم؟! بماذا یا رسول الله؟! به چه چیزی به این رتبه رسید؟ حضرت فرمودند بروید از او بپرسید تا به شما بگوید. آمدند گفتند هنیئا لک ما بشرک به رسول الله!! گوارای وجودت باشد این بشارتی که رسول خدا داده است! چه کار کرده ای امروز که به این رتبه رسیده ای؟!! گفت من نمی دانم چه کار کرده ام. غیر انی خرجت من بیتی من از خانه ام خارج شدم، و اردت حاجة کنت ابطئت عنها دنبال یک رزق و روزی بودم دیدم دیر شد، دیگر الان بساط کار به من نمی رسد. فقلت فی نفسی، پیش خودم گفتم لَأَعْتَاضَن منها النظر الی وجه علی بن ابی طالب گفتم حالا که من دیگر نمی توانم به آن رزق و روزی برسم عوضش بروم یک نگاه کنم به چهره ی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب!! چرا؟ چون فقد سمعت رسول الله یقول النظر الی وجه علی عبادة. چون شنیدم پیغمبر فرموده نگاه به چهره ی علی عبادت است. تا این را گفت رسول الله زیر لب زمزمه کرد ای والله عبادة و ای عبادة!! آره به خدا قسم! نگاه به صورت علی عبادت است آن هم چه عبادتی!! بعد فرمودند بنده ی خدا! تو امروز از خانه بیرون رفتی که دیناری برای قوت عیالت به دست بیاوری ولی به جایش نگاه کردی به چهره ی علی و انت له محب و لفضله معتقد. دنیای حرف است در این دو جمله. در حالی که دوست علی بودی و به فضیلتش هم اعتقاد داشتی. و ذلک خیر لک من ان لو کانت الدنیا کلها لک ذهبة حمراء فانفقتها فی سبیل الله. این نگاه خالصانه با محبت و با اعتقاد به چهره ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای تو از همه ی دنیا اگر طلای سرخ بود و برای تو بود و تو در راه خدا خرجش می کردی بهتر است!![1]
پدر و مادر ما این ولایت را به ما داده اند. گرفتی که اصلا این را برای چه گفتم؟ یک چنین دُرّی را به تو داده اند با تربیتشان، با نان حلالی که به تو داده اند. با شیر پاکی که خورده ای یک چنین چیزی را به من و تو داده اند. حالا ما باید چه کار کنیم؟
وقت تمام شد. این روایت را هم بگذاریم به پای همان مدح پایانیمان. خدا ان شاء الله همه ی ما را از بندگان شاکر الهی قرار بدهد. ما را ممنون پدر و مادرهایمان قرار بدهد به خاطر واسطه گری در این نعمت بزرگ ولایت به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
[1] – تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 828
بازدیدها: 0