برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نظام خانواده در اسلام
کارشناس: حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
تاریخ پخش: ۲۱-۱۱-۹۵
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و اجعل عاقبه امرنا خیرا» سلام میکنم به شما دوستان عزیزم. خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای خوبمان، انشاءالله هرجا که هستید تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد. افتخار داریم به رسم پنجشنبههای این ماه در خدمت حاج آقای انصاریان عزیز باشیم. بحث هفتهی گذشتهی ایشان خیلی مورد استقبال بینندههای عزیز قرار گرفت. سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای انصاریان: سلام علیکم و رحمه الله و سلام به همهی بینندگان.
شریعتی: هفته گذشته انتهای بحثمان در مورد اختلافات در خانوادهها صحبت کردیم. اینکه چه میشود یک زن و شوهر با هم دچار اختلاف میشوند. نکتهی کلیدی حاج آقای انصاریان بحث این بود که ما دچار ضعف ایمان هستیم و ضعف اخلاق و نکاتی را هم یادآور شدند که دوستان میتوانند به سایت ما و به کانال برنامه مراجعه کنند و فایلهای صوتی و متنی برنامه را استفاده کنند. ادامه فرمایشات حاج آقای انصاریان را میشنویم. راهکارهای ایشان برای گرمتر شدن فضای خانوادهها و از بین رفتن اختلافات چیست؟
حاج آقای انصاریان: این مسألهای که تقریباً از مسائل محوری ۱۱۴ کتاب آسمانی پروردگار است. از مسائل محوری بعثت انبیای خداست. از مسائل اصولی و ریشهدار امامت و ولایت ائمه طاهرین است، مسألهی معرفت است که ضد جهل است. جملهای امیرالمؤمنین دارند که تمام خرابکاریها، بدکاریها، بد عملیها، در همه جا، خانه، جامعه، ادارات، منشاء آن نادانی مردم به حقایق الهی است. این نادانی باعث شده اینها براساس همین نادانی نفرت از حقایق داشته باشند. مثلاً نمونه بگویم. یک کسی داشت نسبت به کل روحانیون انتقاد میکرد و حرف زشت میزد. «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» (نهجالبلاغه،حکمت ۴۳۸) دشمن آنهایی هستند که نمیدانند، نمیشناسند. اگر بشناسند، عاشق همانی میشوند که شناختند. به او گفتم: آقا در شرق و غرب و شمال و جنوب ایران شما تک تک اهل علم و حوزویها و روحانیون را دیدید؟ زندگی کل اینها را از نزدیک دیدید؟ اخلاقشان را دیدید؟ رفتار و برخوردشان را دیدید؟ گفت: نه! گفتم: پس چرا از باب جهل، با اینکه میگویی: ندیدم. برای چه به کل ناسزا میگویی؟ حالا یک نفر، دو نفر بد کردند. من بد کردم، مرا شناختی که بد کردم. تازه جای ناسزا گفتن ندارد. طبق دستور پروردگار باید بگویی: آقا این اشتباه است. این کار تو خلاف است. برای اعتقاد مردم ضرر دارد. باید مرا امر به معروف و نهی از منکر کنی. من وقتی نسبت به چیزی عدم شناخت داشته باشم، خلاف با آن برخورد میکنم. اما اگر معرفت داشته باشم، خلاف برخورد نمیکنم. طبیعی، انسانی برخورد میکنم.
یکی از رشتههای معرفت، معرفت به خود است. از قدیمیترین روزگار برای خردمندان مطرح بوده است تا جایی که در کتابها دیدم، دو هزار سال قبل از میلاد مسیح یک معبدی در یونان ساخته بودند به نام معبد دولَف، من نمیدانم در لفظ یونانی دولَف چه معنایی دارد. سر در این معبد را یک مقدار پیشانی به طرف زمین داده بودند. روی این پیشانی یک سنگ صاف و تمیزی را نصب کرده بودند که هرکس میخواهد وارد معبد شود به ناچار چشم او به این سنگ بیافتد و روی سنگ کنده بودند که «خود را بشناس»! یعنی من اگر خودم را بشناسم، وجود خودم را به خس و خار و خاشاک نمیفروشم. وجود خودم را به جام طلا و حلبی نمیفروشم. وجود خودم را به جای فیروزهی ده میلیون تومانی به خر مهرهی آبی آویزان کردهی دور گردن الاغ نمیفروشم. خودم را با بدان معامله نمیکنم و هزینهی آنها شوم. من اگر خودم را بشناسم و قیمتم را بدانم، برابر با قیمتم خودم را میفروشم. به چه کسی بفروشم؟ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه» (توبه/۱۱۱) یعنی قیمت تو بهشت است و مشتری تو خداست. البته موسی بن جعفر یا امیرالمؤمنین میفرمایند: بهشت قیمت بدن توست. تازه قیمت روحت نیست. قیمت روحت رضوان الله است. این رضوان الله حقیقتی است که مرحوم صدر المتألهین در کتاب «اسرار الآیات» میگوید: روز قیامت لذتی که از چشیدن رضایت و رضوان الله قلب مردم میبرد، از بهشتی که جسمشان لذت میبرد بیشتر است و قابل مقایسه نیست.
وقتی خودم را نشناسم خودم را به گناه میفروشم، به معصیت میفروشم، به پول حرام میفروشم، به بدکار میفروشم، به چاقوکش میفروشم، به عرق خور میفروشم، به معتاد میفروشم، به مواد فروش میفروشم. اینها برای جهل به خود است. خودم را نشناختم. نه قیمت خودم را میدانم و نه جایگاه خودم را در این عالم میدانم.
من برای نمونه جایگاه انسان را در عالم بگویم. در قرآن مجید میگوید: «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعا» (بقره/۲۹) یعنی آنچه که در زمین است، برای سود دهی به شما آفریدم. «خَلَقَ لَکُم» این «ل» لام انتفاع است. یعنی تو از هرچه در زمین است بالاتر هستی و هرچه در زمین است باید هزینه تو شود. بالاتر از خودت چه کسی است؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون» (ذاریات/۵۶) خداست که همه نعمتها و همه زمین با هرچه که دارد باید هزینه تو شود و تو هزینهی خدا شوی. یعنی او باید کمبود تو را جبران کند، تو هم باید کمبود خودت را با خدا جبران کنی. این جایگاه انسان طبق قرآن مجید است. امیرالمؤمنین به کمیل میفرماید: «یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ حَرَکَهٍ» طلبهها میگویند: این «ما مِن حَرِکَهٍ» نکرهی در سیاق نفی است. حرف «ما» حرف نافیه است. حرکت بی الف و لام است. میگویند: این افادهی عموم میکند. یعنی یک معنای کلی میدهد. هیچ حرکتی نیست «إِلا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَی مَعْرِفَهٍ» (تحف العقول،ص۱۷۱) مگر اینکه برای آن حرکت تو نیازمند به معرفت هستی. این حرکت حق است یا باطل است. این نگاه کردن حق است یا باطل است؟ این شنیدن حق است یا باطل است؟ این ازدواج حق است یا باطل است؟ اگر این معرفت حاصل شود کدام خطر میتواند به آدم زخم بزند؟ وقتی آدم خطرشناس باشد، خودش را از خطر نگه میدارد و زخم نمیخورد.
چرا در خانوادهها اختلاف است؟ یک علت اساسی این است که مرد یا زن یا هردو، چون در این مباحث ما ادب قرآنی و ادب روایتی را باید رعایت کنیم. نه بگوییم: فقط مرد، نه بگوییم: زن! یا مرد عامل اختلاف است یا زن یا هردو. گاهی آدمهای با انصافی پیدا میشوند، یکی به من زنگ زد گفت: میخواهم طلاق دخترم را بگیرم. بسیار خانواده محترم بودند. گفتم: چرا؟ گفت: سازشی بین زن و شوهر نیست. گفتم: مقصر کدام هستند؟ گفت: هردو. بارک الله! گفت: هم دختر من و هم داماد مقصر هستند. حالا نمیآیند بنشینند این تقصیر را رفع کنند. اگر رفع کنند طلاق واقع نمیشود. چرا؟ چون پیغمبر میفرماید: منفورترین کار که حرام نیست، ولی نباید اتفاق بیافتد، منفورترین کار در پیشگاه پروردگار طلاق است. خدا دنبال وصل است نه دنبال فصل. خدا دنبال هجران نیست. دنبال اتصال است. دین مایهی وصل است و مایهی فراق نیست. انبیاء همه مایهی وصل هستند. یک تقصیر نشناختن خود است. این یکی از مهمترین تقصیرهاست. یک گناه بسیار سنگینی است. امام صادق میفرماید: بدا به حال کسی که هفتاد سال در این دنیا باشد، نه خودش را بفهمد و نه خدا را بفهمد و نه نعمتها را بفهمد.
در سورهی تبارک خدا میفرماید: کارگردانان دوزخ با دوزخیان صحبت میکنند. «أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ» (ملک/۸) کسی نیامد شما را آگاه کند و هشدار بدهد به اینجا نیافتید؟ «قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ» (ملک/۹) بالاخره مردم دنیا اسم پیغمبرها را شنیدند، اسم امامان را شنیدند، فرض کنید اسم هیچ پیغمبر و امامی را نشنیده باشند. صدای پیغمبر درونشان، عقل را که شنیدند. عقل خودش یک میزانی برای تشخیص حدودی از خوبیها و بدیها است نه همه. پس ما بی پیغمبر در عالم ندیدیم. یا مردم پیغمبر بیرونی داشتند، یا درونی. حجت بر همه تمام است. یعنی اگر روز قیامت کسی بگوید: من به هیچ پیغمبر و امامی و عالمی و کتابی بر نخوردم، معذور نیست نجاتش بدهند، میگویند: به عقلت هم برنخوردی؟ آنوقتی که داشتی مثلاً طرف زن شوهردار میرفتی، عقلت نهیب نزد کار، کار بدی است؟ این حجت است. داشتی یواشکی مال مردم را میدزدیدی، عقل نمیگفت این کار بدی است؟ فطرت تو نمیگفت؟ اینهایی که میگویند: یک جاهایی در دنیا است که اصلاً پیغمبری آنجا نرفته است. یعنی جهنم میروند؟ چرا آنجا هم پیغمبر دارند، تک تک پیغمبر دارند، عقلشان است! همین کلنجارهایی که با خودمان میرویم صدای نبوت درون ماست. بیرونش پیغمبر میشود، موسی، عیسی، ابراهیم!
جالب است آیه میگوید: پیغمبر برای شما نیامد. هشدار دهنده برای شما نیامد که هم عقل را بگیرد، هم وجدان را، هم فطرت و هم انبیاء و هم ائمه را. نذیر! میگویند: چرا آمد. گفت: پس چرا به جهنم آمدید؟ پاسخ مربوط به احکام نیست. نمیگویند: ما نماز نخواندیم و روزه نگرفتیم. میگویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ» (ملک/۱۰) اگر گوشمان را هزینه کرده بودیم میرفتیم میشنیدیم و میفهمیدیم. اگر کلاهمان را قاضی میکردیم، «نَعقِل» خودمان اندیشه میکردیم و خودمان را مییافتیم، الآن اهل جهنم نبودیم. اگر یک مرد خانه و زن خانه خود را نشناخته باشند، اینها اولاً چطور میخواهند زندگی سالمی داشته باشند، بعد میخواهند چطور بچه سالم تحویل بدهند. چون پیغمبر میفرماید: نفهمهای آخرالزمان، بی دینهای آخرالزمان، یعنی جاهل، اگر زن خانه مار و عقرب بزاید بهتر از این است که انسان بزاید. در فضای جهل! اگر یک مردی در خانه معرفت نداشته باشد. اگر زنی معرفت نداشته باشد، این دو میخواهند یک بنایی را بسازند، این بنا حکیمانه نمیشود. بنا جاهلانه میشود. جهل ظلمت است. در تاریکی دائم ترس و وحشت و ناامنی و اضطراب و فریاد خواهی است. پس در خانهای که براساس جهل بنا شده است، دعوا هست، داد هست، ترس هست چون تاریک است. چراغ الهی در این روشن نیست.
اگر بینندگان ما بپرسند: به خودمان چگونه معرفت پیدا کنیم؟ خودمان را چطور بشناسیم؟ ما سه منبع شناخت داریم. یا خود شما میتوانید از این سه منبع خود را بشناسید، این سه منبع آینه است که شما را به شما نشان میدهد. در روایتی دیدم امام صادق که میخواهند قرآن خودشان را تعریف کنند که ما چه جایگاهی داریم، چقدر زیبا گفتند. فرمودند: ما شاقول هستیم. چطور اگر شاقول نباشد دیوار کج بالا میرود؟ هیچ معمار چیره دستی محال است با چشم بتواند دیوار را راست بالا ببرد که میلیمتری کج نباشد. یعنی شما در هر موقعیتی از علم و نام باشید باز ما را لازم دارید که زندگیتان را با ما تنظیم کنید. ما را در زندگی شاقول بگیرید. این سه منبع یکی قرآن، یکی روایات اهلبیت است، یکی دعاهایی است که در کرهی زمین هیچ مکتبی نمونهاش را ندارد. ما واقعاً نداریم. اینها ما را به خودمان نشان میدهد که تو چه جایگاهی داری و چه کسی هستی و چه قیمتی داری؟ من اگر خودم را بفهمم، گفتم: با خس و خاشاک خودم را معامله نمیکنم. هر شیطانی هم بیاید از ماهواره و غیر ماهواره، از فیلم و مقاله، میگویم: قیمت من این نیست که تو میخواهی. من یک قیمتی دارم که قیمت من دست سازنده من است. نه دست تو! من نمیتوانم خودم را به تو بفروشم.
اینجا دیگر من اگر خودم را بشناسم دیگر به حسد خودم را نمیفروشم. به بخل نمیفروشم، به کینه نمیفروشم. بعد از معرفت قیمت دست من میآید، معامله کننده با پروردگار میشوم. میگویم: من یک مشتری در این عالم بیشتر ندارم. قیمت من هم دست اوست. من باید خودم را با او معامله کنم.
به یکی از رفقا گفتم: اگر خیلی علاقه به قمار داری هیچکس را طرف قمارت قرار نده. بیا با خود خدا قمار بازی کن. چون خدا رحمت واسعه است. دائم به بنده میبازد. هیچوقت از بنده نمیبرد چون نیاز ندارد. چون غنی مطلق است و از خزانهاش هم کم نمیآید، اصلاً در مسیر باختن به بندهاش است. بهشت و رحمتش را ببازد. کرم و لطفش را ببازد.
من نکردم خلق تا سودی کنم *** بلکه تا بر بندگان جودی کنم
دائم در حال باخت است. شراب میخواهی بخوری، خیلی خوب، طبع تو شراب پسند است. یک شراب برایت گذاشته است. «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور» (انسان/۲۱) خود من ساقیاش هستم. نه اینکه جام را دست یک فرشته بدهم که بر لب تو بگذارد، خودم میگذارم! نمیخواهد قیامت به من سلام کنی، وارد بهشت که شدی، وارد باید سلام کند، من به تو سلام میکنم. «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (یس/۵۸) هیچ توقعی از تو ندارم. خودت را به پایین تر از قیمت خودت نفروش! بیا با من معامله کن. شراب را از من بخواه. در روایت دارد به موسی میگوید: آش درست میکنی نمک آشت را هم از من بخواه. تو بگو: خدایا نمک آش را جور کن. نه اینکه از آسمان خدا نمک بیاندازد، نگاهت آنجا باشد.
من میخواهم خودم را بشناسم. یک منبع قرآن است، یک منبع روایات است، یک منبع دعاها است. چهار رشته در قرآن مجید در مورد انسان است. ۱- «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه» (بقره/۳۰) خلیفه «الف و لام» ندارد. از نظر ادبی چیست؟ نکره است. یعنی مربوط به شخص خاص نیست. ۲- کلمهی «جاعل» در عربی چه وزنی دارد؟ فاعل. پس اسم فاعل است. معنی اسم فاعل چیست؟ اسم فاعل معنی مضارعش را میدهد. یعنی فاعل از یَفعَلُ است که فعل مضارع است. مضارع چه دلالتی دارد؟ دلالت همواره و دائمی دارد. وقتی پروردگار میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» (احزاب/۵۶) یصلون فعل مضارع است ولی نه یک لحظه، یعنی دائم و الی الابد من خدا رحمت به طرف پیغمبر میفرستم. وقتی به ملائکه میگوید: «إِنِّی جاعِلٌ» یعنی میخواهم دائم، تا قیامت بر پا شود، خلیفه روی زمین قرار بدهم. یعنی ما از ریشهی ادبیات عرب معنی آیه را درمیآوریم که این آیه اختصاص به آدم ندارد. چون خلیفه نکره است. فاعل معنی مضارعش را میدهد و دلالت بر دوام دارد. پس برادر مَردم! خانمی که خواهر دینی من هستی. الآن در خانه جنابعالی بفهم خلیفه الله هستی. هم شما مرد و هم شما زن! الآن در یک خانه صد متری، دویست متری و پانصد متری، فعلاً دو تا خلیفهی الهی هست. یعنی خانهای که داری زندگی میکنی محل خلافت الله است. خانه نیست، مسکن نیست. مرکز خلافت الله است. یعنی دو خلیفه شصت، هفتاد سال با هم زندگی کنند. خلیفه یعنی چه؟ باز باید عربی معنا کنم. فارسی به معنی جانشین و عربی به معنی نایب است. یعنی خدا به فرشتگان گفت: من میخواهم برای خودم نایب قرار بدهم. پس انسان نایب میشود و خدا منوب عنه! یعنی خدایی که از او کسی نیابت میکند. چه کسی میتواند خلیفهی خدا و جانشین باشد؟ کسی که اخلاقیات و روش منوب عنه در او باشد. کسی که خدا گونه باشد.
بهترین این روایت پیغمبر است. قبلاً فکر نمیکردم این روایت برای پیغمبر باشد. گاهی یک چیزهای خیلی جالبی به گوش آدم میخورد یا در کتابی میبیند، فکر میکند الآن عرفا این را ساختند. دیدم که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده است. امری که پیغمبر در این روایت دارند امر واجب است، نه امر مستحب. چون اوامر خدا اگر به اصطلاح قیدی در آن نباشد، دلالت بر وجوب دارد. اما اگر قیدی در آن باشد، یک دلیل انصراف دهنده از وجوب باشد، امر مستحب میشود. یعنی اینجا مطلق امر است. در اصول هم ثابت شده که امر به صورت مطلق دلالت بر وجوب دارد. پیغمبر به کل امت میفرماید: به شما خانم وآقا! «تخلقوا بأخلاق الله» (بحارالانوار، ج ۵۸، ص۱۲۹) متخلق به اخلاق الهی باشد. یعنی جناب خلیفه اگر میخواهی خلافت تو بماند، خودت خرابش نکنی، اگر خلافت را از خودت برداری خلیفهی ابلیس میشوی. چون دو چیز در این عالم است. پیغمبر میفرماید: «الا من الله و الشیطان، و الدنیا و الآخره، و النور و الظلمه، والعاجله و العاجل» دو تا چیز است و وسط ندارد. اگر تو خلیفهی خدا باشی از شر ابلیس راحت هستی. اگر خلیفه خدا هستی که هستی، ورای از این مقام خلافت، نمیتوانی یکجا آرام بنشینی، مجبور هستی در دامن ابلیس بیافتی و خلیفه الابلیس شوی. کی خلیفه خدا هستی؟ نه وقتی ذات خدا را داشته باشی. نه خالقیت خدا و معبودیت خدا را، اخلاق خدا را، همه اخلاق خدا را در قرآن ببین. مهر، رحمت، رحمانیت، احسان، بخشش، مغفرت، چشم پوشی، بنده و شما و این خانم و آقایی که دارد میشنود، هرکدام گناهانی که یک اشتباهی کرده نه به مخالفت با خدا باشد، میتوانیم از اول تکلیف تا الآن بشماریم؟ کدام را خدا بر ملا کرده است؟ چرا ما چشم پوشی نداریم؟ چرا یک اشتباهی از همسر و شوهرت میبینی میروی به پدر و مادرت میگویی؟ چرا تو مرد یک اشتباهی از خانم میبینی میروی در قوم و خویشت میگویی؟ امام صادق میفرماید: تمام رذایل اخلاقی از ابلیس است و در ما نیست. خیر در ما است. یکی از خیرهایی که در ما هست چشم پوشی است.
مرحوم فیض کاشانی نقل میکند. فیض در زمان خودش در چهارصد سال پیش در کاشان با پنجاه درجه گرما، در خانه خشتی و گلی که کل تهویهی مطبوع آن باد بزن بوده است، با یک قلم چوبی و یک ذره مرکب سیصد جلد کتاب پر مایه نوشته است. اینها را اگر به سبک زمان ما چاپ کنند، پانصد جلد میشود. تمامش هم به درد بخور است. چرا ما به درد بخور نشویم؟ اگر نوشم نه ای، نیشم چرایی؟ چرا عسل نباشیم؟ چرا زهر باشیم؟ خلیفه خدا که زهر نیست. برای زنش، برای شوهرش، برای بچه اش، برای پدرش، برای مادرش.
مرحوم فیض مینویسد: کسی زمان ما همسرش را طلاق داد. علتش هم شرعی بود. بعد که طلاق داد. یک روز در یک مهمانی به او گفتند: چرا خانمت را طلاق دادی؟ قبل از اینکه طلاق بدهد، گفتند: چرا میخواهی طلاق بدهی؟ گفت: شما به چه مجوزی دربارهی ناموس مردم مو شکافی میکنید؟ او یک زن مسلمان و محترم و همسر من است. چه حقی دارم که در مورد همسرم پیش شما منفی بافی کنم؟ به شما چه ربطی دارد؟ بعد که طلاق داد و عده تمام شد و زن شوهر کرد، یک روز در یک جلسه پرسیدند: چرا زنت را طلاق دادی؟ گفت: زن مردم است. دیگر زن من نیست. غیبت زن مردم حرام است! اینها همه برای شناخت است.
شریعتی: امروز صفحهی ۴۸۶ قرآن کریم، آیات ۲۳ تا ۳۱ سوره مبارکه شوری در سمت خدا تلاوت میشود. فرا رسیدن سالروز پیروزی پر شکوه انقلاب اسلامی را به هم شما تبریک میگویم. انشاءالله فردا مثل هر سال در راهپیمایی با شکوه ۲۲ بهمن ماه شرکت کنیم و انشاءالله باز هم پیروزی انقلاب اسلامی را جشن خواهیم گرفت.
«ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ «۲۳» أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «۲۴» وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ «۲۵» وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ «۲۶» وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ «۲۷» وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ «۲۸» وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ «۲۹» وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ «۳۰» وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ «۳۱»
ترجمه: این (فضل بزرگ) چیزى است که خداوند به بندگانش، آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند بشارت مىدهد. (اى پیامبر! به مردم) بگو: من از شما بر این (رسالت خود) هیچ مزدى جز مودّت نزدیکانم را نمىخواهم و هرکس کار نیکى انجام دهد، براى او در نیکویى آن مىافزاییم. همانا خداوند بسیار آمرزنده و قدردان است. آیا مىگویند (که محمّد) بر خدا دروغى بسته است، پس اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مىنهد. خداوند باطل را محو و حقّ را با کلمات خویش استوار مىسازد همانا او به راز سینهها آگاه است. و اوست که توبه را از بندگانش مىپذیرد و از گناهان در مىگذرد و هر چه را انجام مىدهید مىداند. و (دعاى) کسانى را که ایمان آورده و کارهاى نیکو انجام دادهاند اجابت مىکند و از فضل خویش بر آنان مىافزاید و براى کافران عذابى شدید است. و اگر خداوند براى بندگانش رزق را توسعه مىداد در زمین طغیان مىکردند ولکن آنچه را مىخواهد به اندازهاى (معیّن) نازل مىکند. زیرا که او به بندگانش آگاه و بیناست. و اوست که پس از نا امیدى مردم باران مىفرستد و رحمت خویش را گسترش مىدهد و اوست سَرور ستوده. و از نشانههاى قدرت او آفرینش آسمانها و زمین است و جنبندگانى که در آن دو پراکندهاند و او هرگاه بخواهد بر گردآورى آنها تواناست. و آنچه از مصیبت به شما رسد پس به خاطر دست آورد خودتان است و او از بسیارى (گناهانتان) در مىگذرد. و شما نمى توانید (خدا) را در زمین به عجز آورید (و از سلطه او خارج شوید) و براى شما از غیر خداوند هیچ سرپرست و یاورى نیست.
شریعتی: علیرغم منبرهای پر مخاطب حاج آقای انصاریان، یک اتفاق بسیار ارزشمند افتاده و ایشان تفسیر حکیم را که ثمرهی سالها تلاش ایشان در عرصهی قرآن و حدیث است، نوشتند. تفسیری که سه جلد آن چاپ شده است. از ایشان خواهش میکنم که مقداری در این مورد هم توضیح بدهند.
حاج آقای انصاریان: نزدیک ده رشته یک مفسر برای تفسیر قرآن لازم دارد. معمولاً این ده رشته را گذشتگان در مقدمات تفسیر میآوردند. ولی یک رشته را هم من به آن اضافه کردم. و آن این است که یک مفسر بعد از تحصیل علوم ادبیات عرب، معانی و بیان، فقه، اصول، کلام، رجال، حدیث، ریاضی به خاطر آیات ارث و گاهی آیات مربوط به عالم طبیعت، آن رشتهای که من اضافه کردم این است که یک مفسر قبل از اینکه وارد تفسیر شود باید یک دوره ده ساله یا پنج ساله، یا مثل خود من چهل ساله، تمام اقشار جامعه و دردهایشان را ببیند و بشناسد. چون قرآن للناس نازل شده است. برای طایفهی خاص نیست. اینکه خدا واقعاً این توفیق را به من عنایت کرد که من از اول منبری شدنم با انواع مردم از اولیای خدا تا لات ترین لاتها برخورد داشتم. این برخوردها که یک گنجینهای برای من شده و درد شناسیها و مشکل شناسیها، خیلی در این تفسیر به من کمک کرده است. این تفسیر هم الآن به خواست چهارده جلدش آماده است. سه جلد آن چاپ شده است. هر جلد هم حدود ۶۵۰ صفحه است. من چون غلط نویسی ندارم، این تفسیر را از یک کاغذ شروع کردم، الآن حدود چهارده هزار صفحه شده است. چهارده هزار صفحه در ۴۲ جلد شده است. هر سه جلد آن یک جلد چاپ میشود. الآن ۴۳ جلد آماده شده و فتوکپیاش را به چاپخانه میدهم. اصل خط من جلد شده موجود است. تفسیر غیر از آنکه اهل نام است ولی للناس هم هست. یعنی همه مردم از هر صنف و گروهی، حتی خانوادهها خیلی خوب میتوانند استفاده کنند.
در پایان بحث برای اینکه بحث کامل شود، یکی از چهار رشته انسان شناسی، مقام خلافت اللهی است. یکی «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/۳۱) این علم را به فرزندان شیث و بقیه انتقال داد، پروردگار عالم انسان مستعد معرفت و علم آفریده است. یکی خلافت، یکی مستعد معرفت، «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدى» (بقره/۳۸) به بشر اعلام میکنیم که راهنمایی به زندگی بر عهدهی من است. یعنی تو باید به وسیلهی خود من هدایت شوی. دنبال هر فرهنگ دیگر بروی، منحرف شوی و نابود میشوی. یکی هم کرامت است، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» (اسراء/۷۰) «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا» یعنی این چهار مورد این میشود انسان یک ظرف است، مثل ویترین طلا فروشی یک ظرف است و کل طلاهای درون ویترین مظروف است. حالا ظرف قیمت دارد یا مظروف؟ ظرف قیمتش خیلی نیست. ظرف با مظروف قیمت پیدا میکند. انسان مظروف چهار حقیقت است. خلافت، معرفت، هدایت، کرامت. اینها اگر در وجود انسان نماد پیدا کند، چه زنی میشود و چه مردی میشود و چه بچههایی به وجود میآید و چه جامعهای میشود.
شریعتی: انشاءالله قرار ما فردا در راهپیمایی ۲۲ بهمن. انشاءالله مردم ما باز هم سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی را جشن خواهد گرفت. دعا بفرمایید.
حاج آقای انصاریان: خدایا شهد قرآن را به کل ما و به زن و بچههای ما و به نسل ما عنایت کن. ما قرآن را بفهمیم همه چیز را میفهمیم. خدایا رشتهی اتصال ما را به نبوت انبیاء و ولایت اهلبیت قطع نکن. خدایا شوق در عبادت را در ما دریاوار قرار بده. نفرت از گناه را در ما زیاد کن. خدایا قدمهایی که میخواهد فردا در ۲۲ بهمن برداشته شود، این قدمها را به قول قدیمیها در صراط قیامت نلرزان. خدایا این ملت را یک ملت نمونه در این عالم قرار بده. در علم، در اخلاق و رفتار و خانواده که به قول امیرالمؤمنین که میگویند: این دعا در حق ایشان نازل شده است، «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً» (فرقان/۷۴) یعنی اینقدر ما الگو بودن ما و سرمشق بودن ما بالا برود که اهل تقوای عالم، شاگرد ما شوند.
بازدیدها: 321