«بسم الله الرحمن الرحیم»
چکیده
ما چه کار باید بکنیم که عبادت ما رونق بیشتری پیدا کند و حلاوت و شیرینی عبادت را بیشتر بچشیم؟ معنویت خودمان را تقویت کنیم، خدا از ما بهتر بپذیرد، طبیعتا اگر لذت عبادت را بچشیم چیزی را با آن عوض نخواهیم کرد. نوع معیشت و زندگی کردن ما نیز راهی است که بتوانیم این لذت را بچشیم. هر کار ما می تواند رنگ و بوی خدایی بگیرد؛ زحمت و تلاش برای تامین ما یحتاج خانواده، غذا خوردن ما از این سو که نیرویی جذب شود و در راه خدا صرف شود، ورزش کردن با این هدف که سالم بمانیم تا بتوانیم دستورات الهی را انجام دهیم و حتی خواب ما با این هدف که آرامش یافته و آمادگی مجدد پیدا کنیم تا بتوانیم در راستای رضایت خدا عمل کنیم از اینگونه موارد است. همانطور که مولای ما امیر المومنین علیه السلام در دعای کمیل به کمیل ابن زیاد فرمود خدایا: قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي.
بعضی از گناهان فقط با سختی کار پاک می شود
هم عبادت به معنای خاص کلمه (نماز، دعا و مناجات، ذکر اهل بیت(علیهم السلام)، که فرمود: «ذكرُ علیٍّ عبادَهٌ» ذکر علی بن ابی طالب (علیه السلام) عبادت است؛ در روایات دارد، ذکر ائمه ی هدی عبادت است، همین روضه ی شما عبادت است) برای روح انسان لازم است، هم عبادت به معنای معیشت و فعالیت برای کسب درآمد، فعالیت برای انجام رفتارهای شخصی، هر کدام به جای خودش؛ حالا من درباره ی معیشت به معانی مختلف یک نکاتی را خدمت شما آوردم عرض کنم، بیشتر معیشت به معنای کسب و کار را صحبت کردیم. ابتدا یک روایت بخوانم برای اینکه ببینیم ما با دعا و نماز و این ها نمی توانیم مستغنی بشویم از عبادت به معنای معیشت، یک روایتی از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است، شبیه اینگونه روایت ها را داریم، می فرماید بعضی از گناه ها با نماز و روزه و حج و عمره پاک نمی شود، آن گناه ها فقط با کار کردن پاک می شود، با سختی که موقع کار شما دچار می شوید. اینکه عرض می کنم عبادت به جای خودش، از این طرف کار و کسب هم به جای خودش، نمی توانند این ها جای هم دیگر را پر کنند، از لحاظ معنوی نمی توانند جای هم دیگر را بگیرند. شما دعایتان را خوانده اید، نماز شبتان را خوانده اید، روزه تان را گرفته اید، روزه تان را رفته اید، یک سری گناهان با این ها پاک نمی شود، بعضی از گناه ها فقط با سختی که در کار می کشیم پاک می شود. بعضی از گناهان است که فقط با مریضی پاک می شود، بعضی از گناهان است که فقط باید بروی حرم امام حسین(علیه السلام)، آدم نمی داند، خیلی پیچیده است این مسائل. امام هادی (علیه السلام) یا امام جواد(علیه السلام) به کسی پول دادند که از طرف من برو زیارت کن حرم اباعبدالله الحسین را زیر قبه بایست برای من دعا کن، گفتند آقا شما خودت امام هستی، قطب عالم امکان، فرمود آنجا جای استجابت دعا است، یک دعاهایی را آدم باید بفرستد آنجا؛ خب یک اتفاقاتی هم باید به واسطه ی مشکلاتی که در طلب معیشت پدید می آید پاک بشود و مشکلات بر طرف بشود، می فرماید: «إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذَنُوبًا» بعضی از گناهان «لا تُكَفِّرُهَا الصَّلاةُ وَلا الصِّيَامُ وَلا الْحَجُّ وَلا الْعُمْرَةُ» این گناهان را نماز و روزه و حج عمره پاک نمی کند «يُكَفِّرُهَا الْهُمُومُ فِي طَلَبِ الْمَعِيشَةِ» این گناهان را سختی هایی که در مسیر معیشت پیش می آید برطرف می کند. مثلا یکی از این سختی ها برای امام باقر(علیه السلام) در کلامی می فرماید این کارگرهای من اذیتی می کنند من را، اذیت بسیار شدیدی و من می دانم خدا من را مورد مرحمت و مغفرت خودش قرار می دهد به واسطه ی صبری که من در اذیت این ها دارم. شما فکر نکنید که اگر رفتید دنبال کار، مشکلاتی پیش آمد، در مسیر کسب و کار گرفتاری هایی پیش آمد، نباید این گرفتاری ها پیش بیاید! نه، گرفتاری قطعا پیش می آید. در روایت است که هیچ مدیری نیست مگر اینکه زیر دست خودش او را اذیت می کند. در روایات است مومن را همسرش اذیت می کند یا همسایه اش و یا یک رهگذری که در خیابان رد می شود، یا مثلا همکارش. اذیت ها در زندگی طبیعی است، وقتی اذیت رسید، آدم باید اهل تحمل باشد، خیلی ها اصلا دنبال کار نیستند، دنبال درآمد هستند، دنبال پول هستند، دنبال کار نیستند و از این بدتر خیلی ها اصلا زحمت را قبول ندارند که به زحمت بیوفتند، اذیت را قبول ندارند، در حالی که در آیات قرآن می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» ما انسان را در رنج آفریدیم، و بعد در روایات آمدند رنج ها را انواع و اقسامش را برای ما توضیح دادند، مثلا در روایات دارد پاداش دارد کسی که برای انجام یک کاری از خانه بیرون می رود، دست خالی بر می گردد موفق نمی شود هیچ کاری انجام دهد، این پاداش دارد؛ چطور مریضی پاداش دارد، مریضی موجب مغفرت می شود، می روی کار می کنی به نتیجه نمی رسی پاداش دارد. دیدید بعضی ها وقتی می روند دنبال کاری به نتیجه نمی رسند چقدر مأیوس می شوند، چقدر حالشان گرفته می شود، این ها آدم های بد اخلاقی هستند؛ چرا حالت گرفته شد؟! عزیزم شما که کسی نیستی، پیامبر گرامی اسلام با همه ی عظمت، عالم برای او آفریده شده، هجرت کردند به طائف، مردم طائف را خبر کردند، یک نفر مسلمان نشد، دست خالی برگشتند.
زحمت کشیدن جزئی از زندگی است و باید آموزش دید
باید همه شکست را تجربه کنند باید همه نشدن ها و سختی ها را تحمل کنند، بعضی از گناه ها را اصلا همین سختی ها «يُكَفِّرُهَا الْهُمُومُ فِي طَلَبِ الْمَعِيشَةِ» من سر “الْهُمُومُ ” بحث دارم، می گویم در طلب معیشت خدا آدم را به سختی می اندازد.
من بگویم ان شاءالله دیگر هیچ مشکلی در زندگی نداشته باشی، یعنی شما ان شاءالله به همین زودی ها مرحوم بشوی، خب این خوب نیست؛ دیدید یعضی از این قدیمی ها دعا می کنند که ان شاءالله بلا نبینی، خب این خیلی زشت است، بلا برای آدم زنده است «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» بلا نبینی یعنی بمیری. دم مجلس ختم هم این کار را می کنند، می گویند ان شاءالله غم آخرت باشد! این بلا گریزی خیلی بد است، این سختی گریزی خیلی بد است، خصوصا جوان های ایرانی که از سختی های یدی خیلی فرار می کنند، البته بخاطر آموزش و پرورش است، آموزش و پرورش وقتی بچه را می برد در مدرسه فقط با ذهن او کار دارد، خم نمی شود سنگین تر از کیفش، وزنه ی دیگری را از روی زمین بردارد، خب دیگه همه بد عادت می شوند، همه می خواهند مدیر کل بشوند. در مدرسه ها باید بچه ها را سخت کوش بار آورد، باید اهل سختی کشیدن بشوند، امام صادق(علیه السلام) می فرماید یک نان می خواهی درست کنی، ببین چقدر سختی دارد، البته الان دیگر سختی ندارد، زنگ می زنی مغازه بر می دارد می آورد. باید در هر مدرسه یک نانوایی بزنند، بچه ها نان درست کنند، ببینند که یک نانی که می خواهند بخورند چقدر باید زحمت بکشند، گندم را که آرد باید بکنی، بعد اَلک بکنی؛ بعد می فرماید ببین بی تاب است می خواهد نان بخورد، تازه باید خمیرش کنی بعد باید ورز بیاید و…، امام صادق (علیه السلام) می فرماید ببینید این زندگی چه چیزی است، چرا خدا این کار را کرده! بعد توضیح می دهند در حدیث توحید مفضل می فرماید ببینید اگر یکی از شما یک جایی مهمان باشید سه روز، به شما بگویند دست به سیاه و سفید نزن، مدت مهمان باشی بعد از سه روز دیگر خسته می شوی، می گویی یک کاری هم بدهید من بکنم، هی میروی می خواهی خودت را در زحمت بیندازی؛ زحمت جزء زندگی است و این را باید آموزش بدهد آموزش و پرورش به بچه ها. متاسفانه بعضی از این مدارس مذهبی به آن ها می گوییم، قبول نمی کنند، با نادانی تمام؛ قدیمی ها می گفتند جوهر مرد کار است، این جوهر اگر فعال نشود بدرد نمی خورد، استعداد او از بین می رود، حافظه اش از بین می رود، به مرور زمان هرچه یاد گرفته است از دست خواهد داد. مادرهای محترم گاهی از اوقات بچه ها را زیادی لوس بار می آورند؛ می بینی پسر رفته ازدواج کرده می خواهد خانمش را طلاق بدهد، می گویی چرا؟ می گوید خانمم من را دوست ندارد، خب دوست نداشته باشد، تو مرد هستی، تو که دختر نیستی، دختر نیاز دارد که شوهر او را دوست داشته باشد، اگر مرد، خانم دوستش نداشته باشد، باید بگوید صبر کن خانم دوستم نداشته باش، کم کم عاشقم می شوی صبر کن درستت می کنم، انقدر از تو دلبری می کنم. مرد که نباید انقدر بچه باشد، باید در کوره های آتش پخته باشد؛ بحث من در “عموم در طلب معیشت” است، کار سخت است. شما از اولیای خدا باشید، اصلا امیرالمومنین علی (علیه السلام)، خدا کارت را خراب می کند، همیشه کارت ردیف نیست، حواست باشد؛ از علی (علیه السلام) پرسیدند آقا شما بفرمایید خدا را چطور شناختید؟ فرمود: «عرفت الله بِفَسخِ العَزائم» من خدا را آنجایی شناختم که آمد برنامه های ما را بهم زد، نقشه می ریزی می خواهی یک کاری را انجام بدهی، خدا می آید خرابش می کند، یعنی من هستما، باید دم من را ببینی؛ به حدی که اگر یک جا کارت درست شد باید برگردی بگویی خدایا مثل اینکه این دفعه گذاشتی درست بشود، این دفعه لطف کردی اجازه دادی درست شد و الا خدا کارهای ما را خراب کند، این یک امر طبیعی است. چقدر آن روایت، روایت قشنگی است، برو دنبال کار، کارت درست نشد من به تو پاداش می دهم.
رشد انسان ها در سختی هاست
یا در تجارت می فرماید که خرید و فروش کن، ضرر هم کردی عیبی ندارد ولی خرید و فروش کن، برکت در زیاد خرید و فروش کردن است، برکت دست خدا است تو خرید و فروش کن، البته ما خیلی دستورهای معیشتی داریم، همین بحث اقتصاد مقاومتی واقعا چیزی نیست جز همین دستورات اسلام، منتهی ما در اندازه های مصرفی خودمان را داریم می گوییم. در توصیه هایی که برای کار و کسب وجود دارد فرموده اند که خانه را اگر خواستی بفروشی باید با پول آن حتما خانه بخری یا خانه بزرگتر و یا خانه مثل همان، حق نداری خانه را بفروشی خرج چیز دیگری بکنی ولی چیزهای دیگری را خیلی سفارش می کنند که خرید و فروش کنید فوقش ارزان تر هم بفروشید عیبی ندارد، مهم این است که تجارت بکنی، برکت در تجارت است، دل شیر به آدم می دهد، اصلا تاجر گاهی باید شکست بخورد، گاهی ضرر بکند، باید یک مدیر گاهی کارهایش خراب بشود، البته برنامه ریزی باید بکند، خیلی دقیق باید باشد ولی خدا زد کارت را بهم ریخت نباید ناراحت بشوی. اصل رشد انسان ها در سختی ها است نه در لحظه ی آسایش که بنشینیم و فقط نماز بخوانیم و قرآن بخوانیم. دین ما نباید ما را یک بعدی بار بیاورد، دین ما وقت بیشتری را که از ما می گیرد آن در نُه درصد عبادت است که در طلب معیشت است، این ها را باید پیگیری کرد.
انجام کارهای شخصی با خود فرد است
یک روایتی برای شما بخوانم خیلی قشنگ است، می فرماید ما رفتیم در یک مسافرتی، یک رفیقی داشتیم در این مسافرت، به رسول خدا گفتیم یا رسول الله «ما راینا افضل من فلان» از همه بهتر بین ما فلانی بود، آقا فرمود چطور؟ گفتند ایشان روز ها روزه می گرفت، هر موقع می ایستادیم نماز می خواند « فَإِذَا نَزَلْنَا قَامَ يُصَلِّي »، بعد حضرت فرمودند که خب کارهایش را چه کسی انجام می داد؟ این که همش داشت نماز می خواند، گفتند کارهایش را ما انجام می دادیم، خیلی بچه ی خوبی بود کارهایش را ما انجام می دادیم، رسول خدا فرمود: همه ی شما بهتر از او هستید. یک بخشی از معیشت انجام کارهای شخصی است؛ یکی از عرفای بزرگ تهران ایشان خانمشان پا درد گرفته بود، شوهرشان فوت کرده بود، شوهر بزرگوارشان می آید در خوابشان، به شوهرشان می گوید یک کاری انجام بده پا درد گرفتم، شوهرش می گوید این پا درد بلایی است که به شما رسیده بخاطر اینکه کارهای خانه ات را به کس دیگری می دهی، کار خودت را خودت انجام بده، خدا خوشش نمی آید. حضرت امام تا همین اواخر عمر شریفشان اتاقشان را خودشان جارو می کردند، بستگان آمدند گفتند آقا بدهید ما جارو کنیم، فرمود نه، آدم محل کار خودش را خودش تمیز می کند.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) کفش خودشان را خودشان تعمیر می کردند. این جزئی از برنامه زندگی است، ببینید اخلاق آدم بد می شود، مثلا در روایت دارد که اگر کسی بارش خودش را به کس دیگری بدهد، ملائکه او را لعن می کنند، می گویند نگاه کن بار خودش را داده دست کس دیگری، آدم تا مجبور نشده است باید بار خودش را خودش بردارد.
معیشت ما پر است از معنویت
معیشت، سختی هایی است که برای کار و طلب روزی و کار شخصی است. خیلی از مومنین به این نکات توجه نمی کنند، کار شخصی انجام می دهند، کار شخصی شان را جزء عبادت نمی دانند، و بعد کار شخصیشان که زیاد می شود این را بد شانسی می دانند، نه این ها بد شانسی نیست، این برنامه ی رشد انسان است. ما آمدیم برای زحمت کشیدن نه برای تن پروری.
یک بخشی از معیشت کسب درآمد است، یک بخشی از معیشت انجام کارهای شخصی است، یک بخشی از معیشت مقدمه ی کسب درآمد که همان درس خواندن است( که این بیشتر برای جوان ها است)، یک بخشی از معیشت خدمت رسانی است، خدمت رسانی در درجه ی اول به خانواده، حالا روایاتی که داریم در خدمت رسانی به خانواده روایات عجیبی هستند، می فرماید هر کسی یک خانمی مثل مادرش، خواهرش، دخترش، از خانم های محرم فامیل و نزدیکانش را خوشحال کند، خدا روز قیامت او را خوشحال خواهد کرد. ثواب هایی که نوشته است برای خدمت به خانواده عجیب است، می فرماید: «مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِیَالِهِ» کسی که رفته است بازار یک چیزی خریده است که ببرد خانه «کَانَ کَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِیجَ»، “محاویج” یک قوم گرسنه ای بودند در آن زمان ضرب المثل بود، انگار آذوقه برداشتی ببری برای آن جا، چقدر ثواب دارد و بعد می فرماید «وَ لْیَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّکُورِ» وقتی که میوه ای چیزی با خودت آوردی اول به دخترها بده بعد به پسرها، دخترها دل نازک تر هستند باید به آن ها بیشتر محبت بشود، پسرها هم باید متوجه شوند که دختر است و بابا باید بیشتر به او برسد، پسرِ پس فردا یاد می گیرد با خانمش چه طور برخورد کند؛ «فَإِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَةً» کسی که دخترش را خوشحال کند «فَکَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ مُؤْمِنَةً فِی سَبِیلِ اللَّهِ » کسی که دختر خودش را خوشحال کند مانند این است که یک برده ای از فرزندان اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده است، یعنی یک جایی جنگی شده است، اسیر گرفتند فرزندان حضرت اسماعیل را، تو رفتی پول دادی او را گرفتی در راه خدا آزاد کردی، و بعد می فرماید: «وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَیْنِ ابْنٍ» کسی چشم پسرش را روشن کند، یک هدیه ای برای پسرش ببرد، پسرش خوشحال بشود «فَکَأَنَّمَا بَکَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» مانند کسی است که از خوف خدا گریه کرده است «وَ مَنْ بَکَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم» کسی که از خوف خدا گریه کند، خدا او را وارد جنات النعیم خواهد کرد. از هر سو حرکت می کنیم داریم به سمت خدا حرکت می کنیم، خدا ما را رها نکرده است، تو می توانی هر لحظه با خدا عشق بازی کنی، هر لحظه نورانی بشوی؛ لحظه هایت را از دست نده. برای خانم ها چه ثواب های دیگری نوشتند، اگر یک لیوان آب دست شوهرت بدهی چه پاداش هایی خدا به آن ها می دهد، اگر خانم ها بدانند دقیقه ای یک دفعه از آقایشان می پرسند آب نمی خواهی. خانواده محل عشق بازی با خدا است. معیشت ما پر است از معنویت؛ ما باید حواسمان باشد که یک زندگی معنوی خوبی داشته باشیم؛ البته اگر یک زندگی معنوی خوبی داشته باشیم، بعد ان شاءالله بچه ی خوبی هم خواهی داشت، بعد همسر خوبی خواهی داشت، دیگر اصلا یک محبتی معنوی و نورانی بین اعضای خانواده شکل پیدا می کند.
روضه حضرت علی اکبر علیه السلام
آدم خانواده خوب و با معنویتی داشته باشد یک عیبی دارد، آن عیب ای است که یک وقت، یک پسر خوب، نازنین، گل پسر، شاخ شمشاد، نورانی، اشبه الناس خَلقاً خُلقاً و منطقاً برسول خدا پیدا می کنی مثل علی اکبر، می خواهد برود میدان، پدر و مادرش را می کشد برای رفتن، بدی آن این است. این هایی که خوب هستند، موقع رفتن متوجه هستند چه آتشی پشت سرشان روشن می کنند و می روند؟! یادتان باشد در کربلا خیمه ها دو بار آتش گرفت، یک بار عصر عاشورا، یک بار آن وقتی که علی اکبر رفت خداحافظی کند بیاید برود، اول فرد از بنی هاشم، امام حسین(علیه السلام) هر چه ایستاد نگاه کرد دید علی اکبر بیرون نمی آید؛ این اولین داغ بود برای بنی هاشم، علی اکبر دارد می رود. ما ها جبهه داشتیم دیگه، طرف اینجا خداحافظی می کرد، می رفت چندین کیلومتر آن طرف تر شهید می شد، بعد بدنش را با احترام می آوردند؛ اما آن جا هر کسی در خیمه خداحافظی می کرد چند قدم آن طرف تر قطعه قطعش می کردند بدنش بر می گشت. آتشی سوزاند علی اکبر، خودش لبخند از روی لب هایش بر داشته نمی شد، خودش که غصه ای ندارد «احلی من العسل»، ولی علی اکبر، آن وقتی که بابات گفت برو، برگرد یک نگاه بکن به بابات که چطور دارد گریه می کند، تا رفت مثل باران اشک های حسین(علیه السلام) شروع کرد ریختن، نه اینکه حسین(علیه السلام) ناراحت باشد که دارد قربانی می دهد، نه، دلیلش را زود به خدا گفت، گفت خدایا تو می دانی که من چرا دارم گریه می کنم«اشبه الناس خَلقاً خُلقاً و منطقاً برسول الله»؛ هر شهیدی روی زمین می افتاد تا می گفت السلام علیک یا اباعبدالله، نوشتند مثل عقابی که به سوی صید برود، حسین(علیه السلام) با اسب خود به سرعت می رفت به سوی آن شهید، دیگر اجازه نمی داد کسی بدنش را روی زمین قطعه قطعه کند، اما همچنین که علی اکبر بابا را صدا زد، می گویند اول حسین(علیه السلام) از اسب آمد پایین، بعد شروع کرد آرام آرام قدم رفتند، داشت هلاک می شد و می رفت، چون قربانی خصوصی حسین(علیه السلام) است، انقدر آرام رفت که زینب(سلام الله علیها) هم رسید .
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القوم الظَّالِمِينَ.
بازدیدها: 105