سعی‌ای که به طواف عشق ختم می‌شود

خانه / مطالب و رویدادها / سعی‌ای که به طواف عشق ختم می‌شود

اگرچه محرم و صفر همیشه برای شیعه رنگ و بوی دیگری داشته و سراسر این برای محبان آل الله(ع) به ذکر مصیبت و شراکت در اندوه آن‌ها می‌گذرد،…

حکایت این عشق و همراه شدن با کاروان عاشقان حکایتی دیگر است که از‌‌ همان لحظه‌ای که با سلام و صلوات و از میان دود اسپند زائران بدرقه می‌شوند، آغاز می‌شود، دیگر طولانی بودن راه، ساعت‌ها نشستن روی صندلی بدون تحرک یا ایستادن در صف‌های طولانی برای وضو هیچ کدام نمی‌تواند حتی برای ثانیه‌ای از راهی که در پیش گرفته‌ای باز دارد، کششی بی‌نظیر با قدرتی شگفت تو را به سوی خود می‌کشد، گویی زمین تمام قوای جاذبه خود را در نقطه‌ای به نام کربلا جمع کرده است.

هر لحظه که می‌گذرد، هیجانت بیشتر می‌شود، دلشوره‌ای که برخلاف همیشه خوشایند است و دوست داری همیشه دچارش باشی و با‌‌ همان دلشوره هر نمازت را با آرامشی عجیب می‌خوانی.

IMG21334038

 پرواز جسم و جان به سمت موطن اصلی دل

حال و هوای مرز هم ناگفتنی است، برخلاف هر زمان دیگری که دل کندن از خاک و وطن سخت است و دردناک، در این سفر دلت می‌خواهد زود‌تر وطن را ترک کنی، و با تمام وجود با موج جمعیت همراه شوی بدون آنکه لحظه‌ای از غرق شدن در آن بترسی و تردید کنی؛ مهر خروج که به گذرنامه‌ات می‌خورد، انگار که مجوز ورود به بهشت را از خودِ خدا کسب کرده باشی، دلت آرام می‌گیرد.

این‌ها همه آغاز راه است و دیباچه این منظومه بی‌مثال، شور حقیقی را تازه زمانی احساس می‌کنی که قرار است نخستین گام را در مسیر پیاده روی اربعین برداری؛ در یک لحظه همه آن‌هایی که با بغض و غبطه التماس دعا گفته‌اند در مقابل دیدگانت قطار می‌شوند، بغض گلویت را فشار می‌دهد اما با همه سنگینی‌اش دوست نداری لحظه‌ای ر‌هایت کند، هر طرف را نگاه می‌کنی آدم‌هایی را می‌بینی که بدون خستگی هر کدام کیف و ساکی در دست بسم الله گویان وارد مسیر پیاده روی می‌شوند و چشم‌هایشان از شوق برق می‌زند، در حالی که قطره‌های اشک بی‌صدا روی گونه‌هایشان سُر می‌خورد.

پیر و جوان، زن و مرد، کودک و بزرگسال به هیچ خستگی و گلایه‌ای پا به پای هم مسیر را می‌پیمایند، در حالی که لب‌هایشان به ذکر و دعا باز و بسته می‌شود. در طول مسیر مادرانی را می‌بینی که نوزادان و کودکان خود را بغل گرفته و بدون شکوه و خستگی گام برمی‌دارند، اینجاست که معنای این مصرع «من عشق حسین (علیه السلام) با شیر از مادر گرفتم» را با پوست و استخوان درک می‌کنی.

تفاوت افراد حاضر در جمع چندین میلیونی زائران از نظر طبقه اجتماعی نیز در این میان خودنمایی خاص خود را دارد، یکی را می‌بینی که سر و وضعش گویای طبقه اجتماعی بالا و مرفه اوست و دیگری را می‌بینی که کفش‌های کهنه‌اش تمام توان را برای همراهی او در مسیر پیاده روی به کار گرفته است!

جوانانی که براحتی و در حال گفت‌وگو با یکدیگر مسیر را می‌پیمایند و کمی آن طرف‌تر پیرمردان و پیرزنانی که با تکیه بر چوبدستی‌هایشان به سختی، اما پرشور و با هیجان و یا علی گویان گام بر می‌دارند.

 واجب شرعی جوان‌تر‌ها…

روح جمعی حاکم بر حاضران در مسیر پیاده روی آ‌ن‌قدر قوی است که لحظه‌ای نمی‌توانی از دیگران غافل باشی، هر لحظه کسی را می‌بینی که با اصرار قصد دارد در حمل وسایل به دیگری کمک کند، همراهی با افراد مسن نیز انگار واجب شرعی جوان‌تر‌ها شده، صدای کشیده شدن چرخ چمدان‌ها روی جاده خاکی از پشت سر هم دلگرم‌ترت می‌کند که این عشق را پایانی نیست.

در این میان آنچه بیش از هر چیز
 چشم نوازی می‌کند موکب‌هایی (چادرها) است که در مسیر در دو طرف جاده با هر چه در توان داشته‌اند به میزبانی و پذیرایی از زائران مشغول‌اند و هر یک با اصرار و تعارف می‌کوشند گوی سبقت را در خدمت به زائران اربعین از دیگری بربایند. چنان با حلاوت و شوق آشامیدنی و خوردنی آماده می‌کنند که دلت نمی‌آید دستشان را که برای تعارف به سویت دراز شده رد کنی و بی‌اعتنا به مسیرت ادامه دهی، با برداشتن یک دانه خرما از طبقی که مقابلت گذاشته شده یا نوشیدن یک استکان کوچک چای، گویی دنیا را به خادمان موکب‌ها هدیه می‌کنی. جالب آنکه هر چه می‌خواهی، فراوان در این موکب‌ها پیدا می‌شود، از چای و خرما گرفته تا کباب، ماهی سرخ شده، سمبوسه، فلافل و بامیه تازه! خلاصه آنکه بازار رفع هوس‌های خوردنی داغِ داغ است.

 بیمه بدن ها در برابر سرما و خستگی

نمی‌دانم در این غذاهای نذری چه انرژی نهفته است که هم بدن‌ها را نسبت به سرما و خستگی بیمه می‌کند و هم انرژی بی‌نظیری برای ادامه پیاده روی حتی زیر باران به زائران می‌دهد. این زائران واژه‌ای به نام خستگی نمی‌دانند، حتی در شب نیز جاده‌ها مملو از جمعیت است که تاریکی و سرمای شب نتوانسته از ادامه راه بازشان دارد.

خوابیدن زائران در کیسه‌های خواب و در حاشیه مسیر پیاده روی هم خود تابلویی زیبا و وصف ناپذیر از عشق را به نمایش گذاشته است؛ زیرا هیچ چیز جز گرمای عشق حسین (علیه السلام) نمی‌تواند رویِ سرمای شبی پاییزی را چنین کم کند.

صدای نوحه‌های عربی و فارسی هم که از موکب‌ها بلند شده، انگیزه بیشتری برای ادامه مسیر می‌دهد، در این میان مداحی‌های کاروان‌ها و گروه‌های مختلف
 سینه زنی‌ها، شعرخوانی‌های جمعی هم نگاه زائران را با خود همراه می‌کند، حتی اگر زبان نوحه (عربی یا فارسی) را متوجه نشوند، سعی می‌کنند با سینه زدن خود را همراه این گونه چاشنی‌های شیرین پیاده روی اربعین کنند.

هر قدر به کربلا نزدیک‌تر می‌شوی حس و حالت عجیب‌تر می‌شود، دیگر خور و خواب برایت معنایی ندارد حتی بوی خوش غذا‌ها و خوردنی‌های موکب‌ها نیز نمی‌تواند برای لحظه‌ای سرگرمت کند، هیجان وجودت را لبریز می‌کند آن‌قدر که نمی‌توانی لحظه‌ای از رفتن بایستی، دیگر هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند مانع رفتنت شود، حتی صدای انفجار خمپاره‌ها و راکت‌هایی که در صدای «لبیک یا حسین (علیه السلام)» زائران گم می‌شود!

اینجاست که برای نخستین بار کمی با حس و حالی که رزمندگان در شب‌های عملیات تجربه کرده و تو تنها آن‌ها را در کتاب‌ها خوانده‌ای و در مستندهای تصویری دیده‌ای، آشنا می‌شوی و سرخوش از شوری چنین شیرین، راه را با گام‌‌هایی استوار ادامه می‌دهی.

کم کم ورودی کربلا در مقابلت نمایان می‌شود و تو هنوز با دلشوره اینکه آیا رؤیایت به واقعیت تبدیل شده یا در خواب چنین بهشتی را پیش روی خود می‌بینی، دست و پنجه نرم می‌کنی.

  دست ادب بر سینه روبروی ماه بنی هاشم

مسیر منتهی به بین‌الحرمین که ناگفتنی است و قلم تاب بیان انرژی و احساس نهفته در آن را ندارد، بهشت زمینی را برایت مجسم می‌کند تا جایی که حاضر می‌شوی قید بهشت آسمانی خدا را بزنی به شرط آنکه تو را مقیم همیشگی این بهشت کند.

سیل جمعیت تو را با خود می‌برد و ناگاه خود را دست بر سینه و دلشکسته مقابل حرم قمر بنی هاشم(علیه السلام) می‌یابی.

 سینه زنی‌ها و دسته‌های عزاداری، اشک‌ها را روان کرده و عرب و فارس، ترک و لر و افغان حتی زائران اروپایی و آمریکایی یکصدا سینه زنی می‌کنند. به قدری این مسیر و این تصویر زیباست که تنها آرزویت توقف زمان می‌شود، مبادا گذر ثانیه‌ها شانس دوباره لمس چنین تجربه‌ای را از تو بگیرد.

 غبطه کعبه به طواف کنندگان ضریح شش گوشه

بی‌اختیار دست‌ها بر سر و سینه فرود می‌آید و اشک‌ها روی گونه‌ها می‌لغزد، با‌‌ همان حال پیش می‌روی و پس از سلام به معلم ادب و وفا و گرفتن اذن زیارت سیدالشهدا(علیه السلام)، رو به سوی حرمی می‌کنی که کعبه غبطه طواف کنندگان آن را می‌خورد.

با هر گامی که در بین‌الحرمین بر می‌داری حالت بهتر می‌شود، حال کسی را پیدا می‌کنی که بعد از سال‌ها دوری از خانه، به موطن خود بازگشته و دلتنگی‌هایش تمام شده است. اشک می‌ریزی، اما نه از سر غصه و غم، بلکه از سر شوق و هیجان. باورت نمی‌شود اینجا خانه‌‌ همان مردی است که بار‌ها بر مظلومیت‌هایش گریسته‌ای و برای مصیبتش رخت سیاه بر تن کرده‌ای. آن‌قدر این حرم باصفاست که ازدحام جمعیت هم نمی‌تواند لحظه‌ای تو را از صفا و خلوص خاص آن جدا کند.

نمی‌دانم چه رازی در این زیارت نهفته است که چنین آرام می‌شوی و هیچ چیز نمی‌تواند حتی برای لحظه‌ای ذهنت را درگیر کند با همه شلوغی‌ها، برخورد موج آرامش و نشاط را با جسم و روحت درک می‌کنی و زیر لب زمزمه می‌کنی: «این حسین (علیه السلام) کیست که عالم همه دیوانه اوست، این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانه اوست.»

بازدیدها: 41

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *