شهید آیت الله سید مصطفی خمینی «امید آینده اسلام بود» – بخش پایانی
تبعید به عراق یا تبعیدگاه ثانوی
درست در ایامی که شاه و مقامات ساواک تلاش داشتند از پذیرش بازگرداندن شهید حاج سید مصطفی سرباز زنند و جریان آن را مشمول مرور زمان سازند،نیروهای مبارز داخل ایران طی نامهها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات مکرر به سفارتخانههای ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند.
دولت ترکیه با مشاهده و دریافت این حقیقت که امام خمینی رحمه الله صرفاً یک شخصیت درونمرزی ایران نیست، بلکه موقعیت فرامرزی دارد، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کرد. بدین جهت رژیم ایران را تحت فشار قرار داد تا امام خمینی رحمه الله و حاج آقا مصطفی را به جای دیگری منتقل کنند. بنابراین از اواسط سال ۱۳۴۴ برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مسئله را هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی طی پیام شفاهی برای آیت الله سیداحمد خوانساری که به وسیله جعفر شریفامامی در تاریخ ۱۷/۶/۱۳۴۴ فرستاد، اعلام کرد: «خمینی را به عراق میفرستم و یا به ایران خواهم خواست»
با مطالعه واکنشی که رژیم پهلوی در مقابل تلاشهای فرزند ارجمند امام خمینی رحمه الله برای بازگشت به ایران نشان داده بود، میتوان فهمید که بازگرداندن به ایران کاملاً منتفی است؛ لذا عوامل رژیم پهلوی چارهای جز انتقال معظم له را به کشوری دیگر ندارند. اما اینکه چرا کشور عراق و شهر نجف را انتخاب کردند دلایل دیگری دارد. نکته مهم و قابل تذکر این است که امام خمینی رحمه الله و حاج آقا مصطفی هیچ تقاضا و درخواستی در خصوص انتقال به عراق مطرح نفرمودند. گزارش سازمان امنیت ترکیه در تاریخ ۳۰/۶/۱۳۴۴ این نکته را تأیید میکند:
«آقای آیت الله خمینی از طریق فرزندش ملا سید مصطفی تماس حاصل کرد و اطلاع یافت که به او اجازه داده شده است که به عراق برود. آقای خمینی و پسرش از این پیشنهاد بیاندازه خوشحال شدند و علاقهمندی خود را برای رفتن به عراق ابراز داشتند. ایشان اظهار کردند که علاوه بر دوستان بسیاری که در آنجا دارند، بسیاری از مردم آنجا از فرقه ایشان (مقصود شیعه باید باشد ـ مترجم) میباشند…»
سرانجام در روز سهشنبه ۱۳ مهر ماه ۱۳۴۴ (۹ جمادیالثانی ۱۳۸۵) هواپیمای حامل امام و حاج سید مصطفی خمینی از ترکیه به سوی عراق پرواز کرد و در ساعت ۲ بعدازظهر در فرودگاه بغداد به زمین نشست. امام خمینی رحمه الله، به همراه فرزندشان از بغداد رهسپار کاظمین شدند. دو روز در این شهر در مهمانخانه جمالی که صاحبش اصالتاً ایرانی بود، توقف کردند.
حاج آقا مصطفی ساعتی پس از ورود به کاظمین و کمی استراحت، چون پولی به همراه نداشتند و روحانیون و مبارزین ایرانی مقیم عراق از ورود آنها اطلاعی نداشتند، از همان مسافرخانه به نجفاشرف تلفن کرد. ایشان به منزل آقای شیخ نصرالله خلخالی، از افراد قدیمی و مورد اعتماد امام خمینی و مراجع وقت تلفن کردند تا وی را در جریان امر قرار دهند. اما در این روزها وی در نجف نبود و به مسافرت رفته بود. حاج آقا مصطفی به ناچار به منزل آیتالله خویی تلفن کرد؛ مستخدم آیت الله خویی مورد خطاب حاج آقا مصطفی قرار گرفت و از همین گفتگو خبر ورود امام خمینی رحمه الله و حاج آقا مصطفی در نجف منتشر گردید. در ساعات پایانی بعدازظهر نیز آقای خلخالی از مسافرت برگشت و مشتاقان امام برای اطلاع از این رخداد به مدرسه آیتالله بروجردی نجف، که معمولاً شیخ نصرالله خلخالی بعدازظهرها آنجا میرفت، هجوم آوردند.
دولت عراق نیز با مشاهده جنب و جوش یاران و دوستداران امام، در روز دوم ورود آن حضرت به عراق، یکی از وزیران دولت به نام عبدالرزاق محیالدین (وزیر وحدت عراق) را به دیدن امام فرستاد. مشارالیه از سوی عبدالسلام عارف، رئیس جمهور عراق، این مأموریت را انجام میداد و ظاهراً با گشادهرویی از امام و فرزندشان استقبال و اعلام میکند که هر نوع تسهیلاتی لازم داشته باشند، دولت حاضر است آنها را تأمین کند. در روز دوم ورود امام به کاظمین، علمای طراز اول نجف نیز هرکدام، یکی از فرزندان خود را برای عرض خیرمقدم راهی بغداد کردند.
در روز سوم ورود امام و آقا سید مصطفی به کاظمین، عصر آن روز ـ پنجشنبه پانزدهم مهر ۱۳۴۴، آن دو به همراه کسانی که به استقبالشان آمده بودند، به اتفاق هم به سوی سامرا حرکت کردند. در سامرا خبر ورود آنها پیچیده بود و کاروانی نیز همراه ایشان بود؛ مجلس جشنی نیز به همین مناسبت در مدرسه آیتالله میرزاحسن شیرازی، معروف به میرزای شیرازی، برپا گردید. عصر روز جمعه شانزدهم مهر ۱۳۴۴ امام، حاج آقا مصطفی و استقبالکنندگان همراه آنها، راهی کربلا شدند. در ۳۰ کیلومتری شهر، در قصبه «مسیب» افرادی از طلاب علوم دینی و مردم کربلا و نجف به استقبال آمده بودند. حضرت امام و فرزندشان با استقبال شایانی وارد کربلا شدند و پیش از همه به زیارت مرقد مطهر امام حسین علیه السّلام و شهدای کربلا شتافتند.
مدت توقف در کربلا بیش از دو شهر قبلی، یعنی یک هفته به طول انجامید. باتوجه به اکثریت جمعیت شیعه در کربلا که بسیاری از آنها نیز ایرانیالاصل بودند، استقبال بسیار خوبی، علیرغم ممانعتها و توطئهها و شایعات، که از سوی عوامل رژیم پهلوی پخش میشد، از امام خمینی رحمه الله و حاج آقا مصطفی به عمل آمد. مقصد نهایی، نجفاشرف بود. شیخ نصرالله خلخالی در نجف برای آنها منزلی با اسباب و اثاثیه مورد نیاز تدارک دیده بود. عاقبت عصر جمعه ۲۳ مهر ۱۳۴۴، امام و حاج آقا مصطفی همراه کاروان عظیمی، رهسپار نجف شدند. پس از ورود به نجف، ابتدا به زیارت حرم امیرالمومنین علی علیه السّلام شتافتند، آن گاه راهی خانهای شدند که در خیابان شارع الرسول اجاره شده بود.
در نخستین شب ورود، برخی از علمای بلندپایه نجف از جمله، آیتالله سیدمحمود شاهرودی، آیتالله سیدابوالقاسم خویی و شماری از علمای حوزه علمیه نجف از آنها دیدار کردند. آیتالله سیدمحسن حکیم نیز در دومین شب ورود آنها به دیدارشان رفت. البته در کلیه مراحل انتقال امام و حاج آقا مصطفی به عراق تا استقرار در نجف، تلاشهای پنهانی وجود داشت که ورود آنها را عادی جلوه دهد و در نهایت، نگذارند استقبال باشکوهی صورت گیرد.
به هر صورت با استقرار امام و فرزندشان مرحله دیگری از نهضت اسلامی شروع شد که متفاوتتر از دورههای قبل بود. در این مرحله، حاج آقا مصطفی پس از امام، نقش اول را در هدایت نهضت اسلامی برعهده داشت. در این دوره که حدود سیزده سال به طول انجامید، در دوازده سال آن، معظمله حلقه اتصال اجزای نهضت اسلامی در ایران و نقاط جهان، با کانون آن در نجف بود.
حج ، کانون تبادل اخبار و اطلاعات
پس از انتقال حضرت امام خمینی و فرزندشان به عراق و استقرارشان در نجفاشرف، آنها برخلاف ترکیه به طرق مختلف با مبارزان و همراهان نهضت اسلامی در ایران و سایر نقاط جهان ارتباط برقرار کردند. یکی از کانالهای ارتباط، زائرانی بودند که از ایران و کشورهای اسلامی همجوار ایران برای زیارت به عتبات عالیات، مکه مکرمه، مدینه منوره و سوریه میرفتند. همه ساله امکان آن وجود نداشت که حاج آقا مصطفی به حج بروند و در آنجا با مبارزین و مخالفین رژیم پهلوی که برای اعمال حج میآمدند، دیدار و اخبار و اطلاعات را مبادله کنند؛ این امکان در چند نوبت فراهم شد و حاج آقا مصطفی ضمن بهرهمندی از فیض الهی و معنوی حج، به پیشبرد نهضت اسلامی نیز از آن طریق، کمکهای شایانی کرد.
گزارشی از نمایندگی ساواک در بغداد به ساواک مرکز، در تاریخ دوازدهم اسفند ۱۳۴۴ موجود میباشد که در آن آمده است: «سید مصطفی مصطفوی در سال جاری، عازم مکه میباشد.» در زیر آن گزارش پینوشتی بدین شرح اضافه شده است: «به کلیه منابع اطلاع دهید که مراقبت نمایند. به سرکار سرهنگ شیخان اطلاع داده شود، عکس نامبرده تکثیر و به منابع و همکاران داده شود. به منابعی که با ساواک تهران نیز همکاری میکنند، اطلاع داده شود.» به تاریخ هجده اسفند ۱۳۴۴ مدیرکل اداره سوم ساواک (مقدم) طی مکاتبهای با اداره کل دوم ساواک، خواستار شده است که به نمایندگی ساواک در عربستان سعودی دستور داده شود که اعمال و رفتار سیدمصطفی و همراهانش را تحت کنترل و مراقبت قرار دهند. گزارش ادارهکل دوم ساواک به تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۴۴ حاکی است که سیدمصطفی در روز ۲۳ اسفند ۱۳۴۴ وارد عربستانسعودی شده است.
«طبق اطلاع واصله نامبرده ساعت ۰۰:۲۰ روز ۲۳/۱۲/۴۴ با هواپیمای سعودی وارد جدّه گردید و وسیله یکی از اعضای سرپرستی حج که از دوستان کاملاً مورد اعتماد او میباشد استقبال گردید و از تنها وسیله که همراه داشته بازدید سطحی به عمل آمد ولی چیز قابل ملاحظهای در آن رؤیت نگردید…»
سید مصطفی در سال ۱۳۵۳ نیز در موسم حج به مکه و مدینه رفت و ضمن به جا آوردن حج، با ایرانیان طرفدار امام خمینی رحمه الله دیدار و گفتگو کرد. ساواک که به شرکت وی در حج حساس بود، از ماهها قبل در این زمینه تحقیق کرده، اطلاع داشت که وی در مراسم حج شرکت خواهد کرد. در یکی از گزارشهای ساواک که از نمایندگی ساواک در لبنان است به بخش ۳۳۴ اداره کل سوم ساواک در تاریخ ۲۷/۸/۱۳۵۳ چنین آمده است:
«قرار است مصطفی خمینی برای مراسم حج به مکه برود و به همین علت نیز شایع است که بعضی از ایرانیانی که طرفدار خمینی هستند در صددند در مراسم حج از فرصت استفاده کرده، با وی ملاقات نمایند.»
در گزارش دیگری نیز آمده است: «ساعت ۳۰:۲۱ شب ۲۹/۹/۵۳ در خانه کعبه، سیدمهدی لواسانی چند نفر از حجاج را به شرح زیر طواف میداد: اسماعیل محمد اسماعیلی، ماشاء الله چنگیزپور، یعقوب حاجیان، ابراهیم مراغهچی، ولیالله رهنما، سیدمهدی ابراهیمی، حسین حیدرخانی، علیاکبر ناظمزاده، حسن ملکپور، علی فخیم و تعدادی زن، ناگهان پس از خاتمه طواف، سیدمهدی لواسانی فریاد زد: حجاج، سید مصطفی خمینی اینجا تشریف دارند، بیایید دست آقا را ببوسید و بلافاصله جملگی به سر و روی پسر خمینی ریخته و او را بوسیدند به طوری که سید مصطفی منقلب شد و لواسانی گفت: آقا را اذیت نکنید و سپس با گریه و زاری از او جدا شدند. نظریه شنبه: نامبردگان فوق همه از مقلدین خمینی هستند.»
سید مصطفی و دولت عراق
برخورد و ارتباط فرزند امام خمینی در طول اقامت دوازده سالهاش در عراق با دولت آن کشور، همسو و هماهنگ با مشی حضرت امام خمینی رحمه الله بود.
رویه و سیاست دولت عراق در قبال امام خمینی رحمه الله و فرزندشان، تا حدود زیادی از روابطش با دولت ایران تأثیر میپذیرفت. در زمانهایی که روابط دو کشور تیره بود، دولت عراق سعی داشت از امام خمینی رحمه الله بهعنوان اهرمی علیه دولت ایران بهره بگیرد. در زمانهایی نیز که روابط دو کشور بهبود مییافت، دولت عراق به همکاری بیشتر با ساواک علیه مبارزین ایرانی مقیم عراق، روی میآورد و عرصه را بر حضرت امام و یاران ایشان در نهضت و مبارزه، تنگ میکرد.
پس از به قدرت رسیدن حزب بعث مدت کوتاهی ظواهر امر حکایت از آن داشت که روابط ایران و عراق روبه بهبودی است؛ زیرا هیأتهای بلندپایهای به دو کشور مسافرت کردند تا برای حل اختلافات میان دو کشور، مذاکره کنند. این مذاکرات در چهارماهه آخر سال ۱۳۴۷ صورت گرفت. در فروردین ۱۳۴۸ دولت عراق اعلام کرد که اروندرود جزیی از قلمرو عراق است. واکنش دولت ایران به این اقدام دولت عراق، لغو معاهده مرزی ۱۳۱۶ بود که وزارت امورخارجه ایران در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۴۸ در مجلس سنا، رسماً اعلام کرد.
به دنبال این جریانات، روابط دو کشور به تیرگی کامل گرایید. سران حزب بعث یکی از راه های مبارزه و در نهایت تضعیف حکومت ایران را اتحاد با مخالفان آن کشور در نظر گرفتند و فعالیتهایی را برآن اساس شکل دادند. از جمله تلاش میکردند به هر شکل ممکن به امام خمینی رحمه الله نزدیک شوند و از ایشان درخواست نمایند که با صدور بیانیهای اعمال و رفتار دولت ایران را محکوم نماید؛ اما امام خمینی رحمه الله هرگز آن را نپذیرفتند و اعلام کردند که اختلاف ما با دولت ایران یک اختلاف اساسی و عقیدتی است و برطرف شدنی نیست؛ اما اختلافاتی که اکنون بین دولتهای ایران و عراق بوجود آمده است، زودگذر و رفعشدنی است؛ بنابراین آن حضرت هرگز حاضر به همکاری با دولت عراق در مبارزه علیه حکومت پهلوی نشدند.
در آن مقطع تاریخی رژیم بعثی عراق فشارهای خود را علیه حوزه علمیه نجفاشرف و به ویژه بیوت مراجع تقلید و از جمله مرحوم آیتالله حکیم تشدید نموده بودند. از اینرو آیتالله حکیم، ممنوعالملاقات بود و کسی جرأت نزدیک شدن به بیت ایشان را نداشت، حاج آقا مصطفی از اولین افرادی بود که پس از بازگرداندن آقای حکیم از بغداد به کوفه، به دیدار وی رفت. این دیدار برای حزب بعث قابل چشمپوشی نبود، بنابراین در ۲۱ خرداد ۱۳۴۸ رئیس سازمان امنیت و فرماندار نجف به حضور امام رسیدند و اظهار داشتند که از طرف شورای فرماندهی حزب بعث مأموریت دارند، سید مصطفی را به بغداد اعزام کنند و در این مورد ظاهراً از امام اجازه خواستند. ایشان گفتند که اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازه من است، من هرگز چنین اجازهای نمیدهم؛ ولی اگر غیر از این است، خود میدانید.
به هر صورت مأموران، فرزند ارجمند امام را با خود بردند و به بغداد اعزام کردند. در بغداد، حسنالبکر به ایشان اظهار میدارد که «ما چندین بار از پدر شما خواستیم که به نفع دولت عراق و علیه کشور شاهنشاهی ایران، اقداماتی معمول دارد و هر بار از این امر شانه خالی کردهاند، شما از پدرتان بخواهید که در تأمین نظر ما اقدام نماید. سید مصطفی اظهار میدارد که من اجازه ندارم که از طرف پدرم به شما قولی بدهم و تصور میکنم حرف ایشان همان حرف اولی باشد و سپس از پیش احمد حسنالبکر مرخص میشود.»
شهادت
آیتالله سید مصطفی خمینی، پس از دورانی پر از رنج، تلاش و مبارزه در سحرگاه یکشنبه اول آبان ماه ۱۳۵۶ (برابر با نهم ذیقعده ۱۳۹۷ ه ق) در سن ۴۷ سالگی در نجف بطور ناگهانی و مرموز در خانه خود درگذشت.
برگرفته از گروه تاریخ اندیشه معاصر موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی قدّس سرّه الشریف
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 6