شهید هادی محبی
تاريخ تولد :23/فروردين/1354
نام پدر :ابراهيم
تاریخ شهادت : 20/آذر/1378
محل شهادت :تهران ميدان امامحسين سلام الله علیه
در تاريخ 23/1/1354 در خانوادهاي مؤمن و متعهد چشم به جهان گشود. او دوران كودكي را در شهر تهران و صداي هلهله و شادي كودكان زادگاهش سپري كرد، و در سن 7 سالگي در جست و جوي علم به مدرسه رفت، عشق و علاقه او به ايثارگران و شهداء كشور عزيزمان باعث شد خيلي زود در انجمن اسلامي مدرسهاش ثبت نام نمايد. او پس از اخذ مدرك ديپلم حسابداري از هنرستان حمزه سيدالشهدا سلام الله علیه در دانشگاه پيام نور در رشته مديريت پذيرفته شد. هادي از همان ابتدا به دنبال گمشدهاي ميگشت، تا جان بيتابش را آرام نمايد. به همين علت گاهگاهي به مناطق جنوب ميرفت. تا نشانه اي او را به سر منزل مقصود برساند، وي مدتي بعد فرماندهي گروهان 118 گردان عاشورا را بر عهده گرفت (1) محبي بارها از خداوند متعال شهادت را آرزو نمود. سرانجام در روز دوم ماه مبارك رمضان درميدان امام حسين سلام الله علیه تهران با ضربات چاقو به ناحيه گردن به شهادت رسيد.
————–
1-وي مسئوليت تبليغات و امور فرهنگي يكي از پايگاههايهاي بسيج را بر عهده داشت، و مدت 7سال در بسيج مسجد فعاليت نمود.
اخلاق و شخصیت شهید ؛ شور عاشقانه
هادي شور عاشقانه اي درسر داشت، همه كارهايش را براي رضاي خدا انجام ميداد، هميشه سعي داشت اخلاق اجتماعي و آداب اسلامي را بياموزد و آنها را به طور كامل اجرا نمايد. مسائل مربوط به حلال و حرام را دقيقاً انجام ميداد، قبل از صحبت در جمع اجازه ميگرفت، دنيا را به حال خود رها كرده بود، تنها جائي كه آرام ميگرفت، پايگاه بسيج بود، حتي به دليل شركت در مانور بسيج در مراسم عروسي برادرش شركت نكرد. سيرت زيبا و مهرباني بيحدش باعث شده بود، كه همه اعضاي خانواده او را الگوي خود نمودند. مدام در مورد مسئله حجاب تذكر ميداد، اغلب براي خانواده در روزهاي مخصوص مانند روز پدر يا مادر كتب مذهبي و … مي گرفت.
هادي دوست داشت سرباز صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گردد، و اولين قدم را برداشت؛ آمر به معروف و نهي از منكر در ماه مبارك رمضان رهسپار نور شد.
ماجرای شهادت
روز دوم ماه رمضان بود، هادي براي اقامه نماز به مسجد رفت، خسته به نظر ميرسيد، دو ماه تمام روزه بود به نزديك مغازه رسيد. شلوغي جمعيت را كنار زد، مقابل مغازهاش پسري ايستاده بود و فرياد ميكشيد، نگاهي به او انداخت، پسر دو ساعتي قبل از بازداشتگاه آزاد شده بود، حال عادي نداشت، هادي وارد مغازه شد، پسر نعره كشيد:«بيا بيرون» محبي آرام به خيابان رفت تا بلكه با صحبت او را آرام نمايد، در همين لحظه چاقويي به دستش خورد، خون لباسش را سرخ نمود. پسر چاقو را به گلوي هادي چسباند و در يك لحظه پيكر خونين سرباز سيد علي بر زمين افتاد، با مشاهده اين صحنه مردي به خيابان دويد با آهن به كمر پسر زد، او را به زمين انداخت پسر چاقو را به طرف او گرفت، اما دسته چاقو شكست، دو روز بعد هادي در ميان بغضهاي شكسته بسيجيان و نگاه غمگين پدر به خاك سپرده شد، جمعيت زيادي كنار مزار او جمع شده بودند، اما خاك هنوز به آب آغشته نشده بود تا روي جسد را بپوشاند. مردم زيارت عاشورا را قرائت كردند، دوباره تلقين خوانده شد، قبر را پوشاندند. بسيجي ها به سختي از كنار مزار برخاستند، چند لحظه بعد بار ديگر خود را به او رساندند. اما هيچكس نمي دانست كه هادي دوست داشت اينگونه به خاك سپرده شود. ( 1) هادي شقايق پرپر باغ معرفت اسلام بود او دوست داشت جوانان ميهنش چون سروي آزاد باشند. اما تهاجم فرهنگي قامت رشيدش را به خون پاك خضاب كرد.
——————-
1-هادي در وصيتنامهاش نوشته بود، براي من دوباره تلقين بخوانيد، هفت مرتبه كنار مزار بيائيد، من از تاريكي قبر ميترسم كمي كنارم بنشينيد. دوست دارم اينگونه به خاك سپرده شوم.
منبع:نوار ويديويي پايگاه حضرت رقيه (ع) – راوي:دوستان و خانواده شهيد
خاطره : در ميان لالهها
وارد اتاق شدم، عكسي توجهم را جلب كرد، در ميان صحبتهاي آقاي محبي از جريان عكس پرسيدم. هادي در ميان فضاي زيبايي از لالههاي وحشي در حالت خوابيده عكس انداخته بود. وقتي از مكان و زمان آن سؤال كردم، گفت:«هادي در بازديد مناطق جنگي در مرز خسروي به دوستانش گفته در حال خوابيده از او عكس بگيرند و فكر كنند او شهيد شده است، او حتي به آنان گفته بود، اين عكس را پس از شهادتم در قبرم كنار پيكرم بگذاريد».
منبع:پرونده شهيد در سازمان امر به معروف – راوي:مأمور ستاد احيا امر به معروف
خانواده شهید و ادامه راهش : بخشش
دادگاه حكم را صادر نمود، قتل عمد قصاص دارد، پسرك را به ميدان امام حسين سلام الله علیه بردند، حكم قرائت شد، پدر هادي در ماشين نشسته بود، موج جمعيت در انتظار اجراي حكم بودند. ناگهان مرد از ماشين خارج شد، مقابل مأموران ايستاد و فرياد زد:«بخشيدم، بخشيدم» لذتي كه در عفو هست در انتقام نيست. نواي شادي در ميان مردم پيچيد. اشك از چشمان پسرك جاري شد. ماه رمضان بود،و ماه كرامت و بزرگواري اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه علیه فاتح خيبر، بايد ميبخشيد، او شيعه علي صلوات الله و سلامه علیه بود، پدر شهيد چند روز قبل به احترام شب هاي قدر اجراي حكم را به تعويق انداخته بود. اما اين بار صورت پسر نوجوان را بوسيد و او را به خدا سپرد.
بازدیدها: 948