حضرت موسی(ع) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی(ع) آمد، وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مودبانه نزد موسی(ع) ایستاد. حضرت موسی(ع) گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم. موسی(ع) پرسید: تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمدهام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری بر تو سلام کنم.
موسی(ع) پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس پاسخ داد: با رنگها و زرق و برقهای این کلاه، دل انسانها را میربایم. موسی پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او پیروز میشوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا میکشی. ابلیس گفت: «اذا اعجبته نفسه، واستکثر عمله، و صغر فی عینه ذنبه» سه حالت گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره میگردم، هنگامی که او خودبین شود و از خودش خوشش آید، هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد، هنگامی که گناه در نظرش کوچک گردد. (1)
پی نوشت:
1- الکافی، ج 2، ص 314
بازدیدها: 48