عدل الهی در خلقت
هدف خدا از خلقت
سوال مبنایی آن است که خداوند چرا عالم و انسان را خلق کرده است؟ جوابی که معمولاً به این سوال داده میشود اینست که هرکسی هر کاری انجام می دهد برای رسیدن به کمالی بالاتر یا رفع یک نقصی است. اما خب خدا که دارای کمالات بی نهایت است و کمالی نیست که خدا نداشته باشد پس در حقیقت، خلق کردن خدا نه برای به کمال رسیدن خودش، بلکه برای به کمال رساندن مخلوقاتش است.
همچنین به دلیل آنکه همه مخلوقات با هم به نحوی ارتباط داشته و در یک نظام کلی وجود دارند پس هر مخلوقی در به کمال رسیدن انسان تأثیر دارد.
در واقع عالم مثل فیلمی است که خدا برای به کمال رسیدن ما از جلوی چشمانمان میگذراند.
کمال مخلوقات چیست؟
سوال بعدی این است که کمال یا همان هدف خلقت چیست؟ هرچقدر محدودیت ها بیشتر باشد آن موجود محدودتر شده و از کمال که در واقع نداشتن نقص است دورتر می شود. بنابراین کمال به معنای وجود بدون محدودیت است. خداوند وجودی است که هیچ گونه محدودیتی ندارد. پس هر چقدر که انسان از دنیا و تعلقات دنیایی که محدودیت های دنیایی هستند فاصله بگیرد به کمال نزدیک تر شده است.
بر این اساس زندگی در دنیا و لذت های دنیایی کمال محسوب نمی شود؛ زیرا ممکن است همراه با تعلق به دنیا باشد که در واقع نقص است نه کمال و چه بسا ممکن است اذیت شدن در دنیا همراه با به کمال رسیدن باشد همانگونه که از پیامبر(صلی الله و علیه وآله) اینگونه نقل شده است که هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد. (۱) و یا حادثه عاشورا که از بزرگترین مصائب بود. مگر امام حسین(علیه السلام) بهترین بنده خدا نبود؟
در حقیقت مصائب دنیوی برای افراد گناهکار باعث زدودن گناه و برای افراد متقی باعث ارتقای مقام آنها میگردد. بنابراین بلا و سختی دنیوی لزوماً به دلیل گناه کردن نیست و یک نعمت می تواند باشد. احادیث مختلفی در این زمینه وجود دارند که بیان می کنند خدا بندهاش را به یک مصیبتی امتحان میکند تا همین امر باعث امر خیری برای وی شود.
باید توجه کنیم که آباد کردن دنیا هیچ کمالی محسوب نمی شود مگر اینکه بر اساس دستور خداوند و برای عمل به آن باشد. بنابراین نابود شدن دنیا و اجسام دنیوی انسانها نیز عدم کمال نیست. چه آنکه اگر خدا می خواست می توانست دنیا را با پیشرفته ترین فنّاوری ها و مثلاً با بهترین شهرها بیافریند و جسم انسان ها بسیار قوی تر از این باشد اما اینها کمال نیستند. حتی عمر بیشتر در دنیا به معنای کمال بیشتر نیست. چه بسا افرادی عمر طولانی داشته اما به کمال نرسیدند و یا افرادی عمر کوتاهی داشتند اما به بالاترین درجات نائل آمدند.
خلط عالم اعتبار با عالم حقیقت
مشکل مهم دیگر اینست که گاهی عالم اعتبار را با عالم حقیقت خلط می کنیم و حکم یکی را به دیگری سرایت می دهیم. بر همین اساس بسیاری از تحلیل های ما از حقیقت عالم، بر اساس اعتبارات ذهنی خودمان است. در عالم اعتبار، اموری کمال محسوب میشوند که در عالم حقیقت، کمال نیستند که درباره آن توضیح داده شد.
مثلاً در عالم اعتبار بیماری و سیل و زلزله شر و بد محسوب می شوند در حالی که در نظام حقیقی عالم اینها امور طبیعی هستند که طبق اراده الهی و بر اساس ذات و صفات الهی اینگونه آفریده شدهاند و اگر غیر از این بود نقص و شر محسوب می شدند. همچنین عذاب الهی در عالم اعتبار بد است اما در حقیقت عالم هیچ بدی از خدا سر نمی زند بلکه این عذاب در حقیقت آشکار ساختن پلیدی درونی انسان ها است.
و یا اگر نوزادی در نوزادی دچار بیماری و … شود و بمیرد ممکن است آن را امر شری بپنداریم و یا اگر نوزادی توسط بلایی که بر سرش آمده بمیرد و یا پدر و مادر او و یا دشمنان، او را بکشند در نظام حقیقی عالم مرگ این نوزاد جزئی از پازل حقیقی عالم است و باید به همینگونه اتفاق میافتاد. بنابراین نحوه وجود دنیایی انسان و مرگ وی هیچ کمال یا عدم کمالی نظام حقیقی عالم نیست، گرچه در نظام اعتباری بد بدانیم. ما فکر میکنیم که کار درست اینست که همه نوزادان بالغ شوند. در حالی که هر کدام از این اتفاقات در جای خود باید رخ دهند گرچه ما قوانین الهی را ندانیم. این بحث شبیه آن است که بگوییم چرا سنگ، سنگ آفریده شد و چرا انسان نشد تا به کمال انسانی برسد؟ اگر سنگ ها انسان بودند که دیگر سنگی در دنیا نمی ماند و اگر درباره هر موجودی اینگونه بگوییم دیگر دنیایی وجود نمیداشت.
درواقع مشکل اینجاست که خدا بر اساس حقیقت عمل میکند اما برخی انسانها به افعال الهی بر اساس اعتبارات ذهنی خود می نگرند. گرچه در دنیا وظیفه ما زندگی بر اساس امور اعتباری است.
نقص، ذاتی مخلوقات است
اگر قرار بود همه موجودات بی نقص بوده و در بالاترین درجه کمال میبودند که دیگر خود خدا میشدند و دیگر هیچ مخلوقی خلق نمیشد. چه آنکه خلقت همان آمدن و تنزل موجودات به عوالمی است که دارای محدودیت های مختلف است. و هر چه به خدا نزدیک تر شویم محدودیت ها کمتر می شود. پس اگر این عالم بخواهد بوجود بیاید و در عین حال همین عالم باشد باید دارای این محدودیت ها هم باشد و این محدودیت ها در ذات این عالم است. (۲)
خلقت الهی بر اساس ذات الهی
این عالم از خداوند ناشی شده است و خداوند بر اساس صفاتش که لطف بینهایت و قدرت بینهایت و حکمت بینهایت و … است آفریده است. بنابراین عالم بر اساس ذات خدا بوجود آمده است. پس اگر این عالم همینگونه که هست نبود یعنی از ذات خدا ناشی نشده باشد یا دیگر این خدا، این خدا نباشد و صفات کمالی را بینهایت نداشته باشد. زیرا اگر خدا همین خداست پس این عالم هم که بر اساس ذات الهی خلق شده باید همینگونه که هست باشد. (۳)
منابع:
۱- ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۴۷
۲- ر.ک: مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج۱، ص۱۲۶
۳- ر.ک: شرح المنظومه، سبزواری، ج۳، ص۶۱۰
تبیان
بازدیدها: 0