مفقودالاثر جعفر صادق کاملی در سال ۱۳۴۵ در شهرستان ارومیه در یک خانواده مذهبی و مؤمن دیده به دنیاآمد. دوران ابتدایی را در مدرسه نوید و راهنمایی را در مدرسه داریوش سپری کرد و سپس وارد دبیرستان مصطفی خمینی شد و موفق به اخذ دیپلم گردید.در اوایل انقلاب، در راهپیمایی ها شرکت فعال داشت. طوری که چندین بار توسط افراد خودفروخته رژیم ستمشاهی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی، در انجمن اسلامی مدارس و بسیج شرکت گسترده ای داشت.
فردی انقلابی، متواضع و فروتن و بسیار مهربان و شوخ طبع بود، همیشه تبسمی بر لبهایش داشت.مفقودالاثر جعفر کاملی، در سال ۱۳۶۲ در رشته الکترونیک دانشگاه شیراز قبول شد و پس از یک سال تحصیل در آن رشته انصراف داد و وارد رشته مهندسی عمران دانشگاه مشهد گشت. پس از دو سال تحصیل در دانشگاه، چندین بار به صورت داوطلب عازم جبهه شد. قبل از اعزام به جبهه به خانواده اش می گفت: یا شهید می شوم و یا مفقودالاثر، شما باید در هر دو حال صبر و بردباری کنید و ناراحت نباشید. چون این آرزوی من است که با دشمنان بعثی عراق که خاک میهن عزیزمان را اشغال کرده اند به مبارزه برخیزم. از طریق سپاه وارد بسیج شده و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۵/۱۲/۴ در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه در ناحیه جنوب مفقودالاثر گردید.
فرازی از وصیت نامه شهید کاملی
بسمه تعالی
«إن ا… اشتری من المؤمنین انفسهم …»
سلام بر پیشگاه حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف، سلام از بنده ای حقیر و عاجز، سلام بر پیشگاه نایب بر حق آقا امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف منجی عصر حاضر، پیر جماران، یار رزمندگان، خمینی کبیر که موفق به دیدارش نشدم اما قلبم همیشه به یاد او می تپد. سلام بر امت حزب ا… و شهیدپرور.
الهی العفو. الهی فلا تفضحنی یوم القیامه
خداوندا، ببخش بر من گناهانم و بیامرز مرا قبل از اینکه از این عالم پست رخت بربندم. پروردگارا جز تو کسی نیست که بر او دل بندم و با یاد او خوش باشم. بارالها من که نتوانستم حق بندگی را ادا کنم، اما امیدم فقط به رحمت و لطف و کرم توست. من که لایق کوچکترین لطف نیستم اما تو بزرگواری، تو رحیمی و تو غفاری. پروردگارا هر آنچه در دنیا از من سر زد که شایستگی نداشت از روی نافرمانی و عناد نبود، بلکه با امید به رحمت تو بود که من مرتکب خطا شدم.
عزیزان، من وصیتی ندارم که بتوانم بیان کنم و وصیت من همان خون من است ولی می خواهم چند کلمه ای به شما گفته باشم. ناتوان تر از آنم که بتوانم شهادت را توصیف کنم و این چند کلمه ای هم که می نویسم فقط از آنچه در دلم دارم می باشد و با استنباط از فرموده سردار سرافراز اسلام مهدی باکری می باشد که می فرماید «موقعی که دست خدا بالای سر ما باشد هر اتفاقی برایمان واقع شود نعمت است.» و مرگ نیز از این اتفاقات است که اگر در راه خدا باشد آدمی را به محبوب خویش می رساند اما خدای نکرده اگر غیر از این باشد آدمی را به گرفتاری ابدی ملحق خواهد کرد.
مرگ چیزی نیست که بتوان از دستش فرار کرد. دیر یا زود سراغ هر کس می آید. پس چه شیرین و چه خوش است که انسان با آغوش باز آن را پذیرا باشد و از آن به عنوان نعمت یاد کند. مخصوصاً وقتی لطف الهی شامل حال شود و لایق و شایسته مرگ در راه خود قرار دهد که همانا شهادت است. انسان به سعادت ابدی می رسد و به این وسیله است که عاشق به معشوق خویش می پیوندد. شهادت نهایت تکامل یک انسان است. وقتی عاشق جان در ره یار می گذارد و به آرزوی دیرین خود می رسد نباید برای او ناراحت بود. باید خوشحال شد چرا که خداوند آنها را لایق دانسته و از میان آنها عاشق ترین را برگزیده و او را در دار باقی در کنار متقین جای داده. اما باید هوشیار باشند که با ریخته شدن اولین قطره خون هر شهید مسؤولیت بزرگی بر دوش آنها می گذارد و باید که حافظ خون شهید خویش باشند و این مسؤولیت چه چیز می تواند باشد جز خدمت به اسلام که همان راه شهید است و خدمت به اسلام در عصر حاضر بدون اعتقاد به ولایت فقیه تحقق نمی یابد.
و هیچگاه به مقصد نخواهد رسید آن قومی که بدون امام یا ولی فقیه باشد و به حمدا… خداوند لطف بزرگی در حق ملت ما کرده و سیدی چون روح ا… را برایمان ولی قرار داد و باید که شکر آن را با اطاعت از فرمانش و نثار جان در راهش به جای آوریم و باید بداند که هر چند موقعیت طوری نبود که بتوانم از نزدیک برایش بگویم، ولی از همین جا فریاد می زنم که تا آخرین لحظات عمرم و تا آخرین قطره خونم سرباز وفادار برایت خواهم بود و این را افتخاری بسیار بزرگ برای خود می دانم.
و اما سخنی کوتاه با برادران حزب ا… دارم.
دنیا فانی است، دنیا پست است. پست تر از هر چه به نظر رسد و دل بستن به او نهایت بدبختی است و این را شما بهتر از هر کسی می دانید. ولی آنهایی که در رأس امورند باید بدانند که هر لحظه ای که در این عالم فانی هستند مدیون جانبازی ها و ایثارگری های شهدا می باشند که با هدیه جان خویش اسلام را بدین دیار به ارمغان آوردند و این شمایید که باید مسؤولیت به جا مانده را به دوش کشیده و بدانید که اگر کوچکترین سستی به خود راه دهید و به جای خدمت به فکر پست و مقام و ریاست باشید خدا از شما نخواهد گذشت و نفرین شهدا به دنبالتان خواهد بود. سعی کنید همیشه رضایت حضرت حق را به دست آورید که بالاتر از آن سعادتی نیست و من امیدوارم و همیشه دعا می کنم که مسؤولین ما از خدمتگزاران به اسلام و مطیعان امام باشند.
و اما ای پدر و مادر عزیز، من هرگز نتوانستم حتی نوک سوزنی از زحمات شما را جبران کنم که هیچ، بلکه همیشه دردسر و زحمتی برای شما ایجاد کرده ام و فقط امیدم به خدا و قلب ریوف و مهربان شماست که همیشه سعی بر راحتی ما داشته اید و با نوازش و مهرتان ما را بزرگ کردید و من گناهکار همیشه سرافکنده و ناراحت از اینکه چرا نتوانستم دینم را به شما ادا کنم، ولی می دانم که از تقصیرم می گذرید و من از شما عاجزانه تقاضامندم که برایم دعا کنید و اگر توفیقی برایم حاصل شد و توانستم به آنچه می خواهم برسم مبادا ناراحت باشید. مبادا در مقابل دون صفتان اشکی از چشمتان سرازیر شود و اگر هم خواستید گریه کنید بر حسین علیه السلام بگریید که مظلومانه در صحرای کربلا سر از تنش جدا کردند.
منبع: باشگاه خبرنگاران
بازدیدها: 177