قلمرو عصمت فاطمه زهرا در حدیث «فاطمه بضعه منی»
هیات: جایگاه ویژه و گستردگی فضایل حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها در قرآن و احادیث بسیار چشمگیر است. فاطمه زهراسلام الله علیها در قرآن با عنوان مظهر شاخص عصمت و طهارت در آیه تطهیر(احزاب ، ٣٣) و همراه خاص پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم در آیه مباهله (آل عمران، ٦١) و کوثر رسالت در سوره کوثر (کوثر، ١) و در احادیث به عنوان سرور بانوان دو عالم (نسائی، بی تا: ٢٥٢/٤؛ ١٤٧ /٥) محبوب و پاره تن پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم معرفی شده است. فضایل فاطمه زهراسلام الله علیها در لابلای منابع گوناگون علمی (شامل تفاسیر روای اهل تسنن و شیعه، جوامع روایی فریقین، کتاب های سیره و رجال، کتاب های مستقل روایی) و نگاشته های مستقل با الهام از جایگاه خاص آن حضرت در قرآن و احادیث تجلی یافته است. یکی از فضایل فاطمه زهراسلام الله علیهابرخورداری آن حضرت از مقام عصمت است که آیات و احادیث، حدیث معروف و معتبر «فاطمة بضعة منی» است که به صورت های گوناگون در جوامع روایی اهل تسنن و شیعه از پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم نقل شده است.
این مقاله درصدد است با تبیین، تحلیل و نقد دیدگاه های دانشمندان اهل تسنن و شیعه در زمینه این حدیث به اثبات و تبیین گسترده و قلمرو عصمت فاطمه زهراسلام الله علیها بپردازد.
مفهوم شناسی عصمت
واژه «عصمت» که صورت صحیح نوشتاری آن «عصمة» است، واژه ای عربی از ریشه «ع ص م» بر وزن «فعلة» می باشد که در دو معنا کاربرد دارد: ١. معنای مصدری: منع و بازداشتن، و نگاه داشتن. (جوهری ، ١٤٠٧ – ١٩٨٧: ١٩٨٦/٥؛ ابن فارس، ١٣٩٩- ١٩٧٩: ٣٣١/٤؛ راغب، ١٤١٢: ٥٦٩/١). ٢. معنای اسم مصدری: حالت نگاه داری ، (فیومی، بی تا: ٤١٤/٢؛ آملی، ١٤٢٨: ٤٥٧/١؛ ابن منظور، بی تا: ٤٠٣/١٢). اما در تعریف اصطلاحی عصمت، دو نظریه ارائه شده است:
١. عصمت از نظر متکلمان عبارت از لطفی است که خدا درباره بنده می کند: «العصمة لطف» (ر. ک: حلی، ١٣٦٥: ١٩٥؛ نصیرالدین طوسی ، ١٤٠٥: ٣٦٩؛ شیخ مفید، ١٤١٣: ٣٧؛ شیخ مفید، ١٤١٣: ١٥٠ و ٢٢٠؛ حلی، ١٣٦٥: ٦٢). متکلمان عصمت معصومان علیهم السلامرا نیز لطف الهی می دانند، به این معنا که اگر خداوند پیامبرانی می فرستاد که از نیروی عصمت برخوردار نبودند و گاهی دچار گناه و لغزش می شدند، دیگر کسی از آنها پیروی نمی کرد و خداوند به هدف و غرض خود در هدایت مردم نمی رسید. بنابراین اگر قرار است خداوند کسی را به عنوان پیامبر و امام برگزیند، باید حتما معصوم باشد. در غیر این صورت لطف نکرده است.
٢. عصمت در اصطلاح فلاسفه عبارت از حالت راسخ و ملکه نفسانی در درون انسان است که موجب می شود انسان از کارهای بد به کلی تنفر داشته باشد. (ر. ک: نصیرالدین طوسی، ١٤٠٥: ٣٦٩؛ تهانوی، ١٩٩٦: ١٠٤٧/٣؛ حلی، ١٣٦٥: ٦٢؛ جرجانی ، ١٣٧٠: ٦٥؛ ایجی، ١٣٢٥: ٢٨١/٨؛ تفتازانی ، ١٤٠١: ٣١٣/٤). در تعریف «ملکه» گفته شده است که روح انسانی در درون خود حالاتی دارد مانند ترس، شادی و…. این حالات ممکن است زودگذر یا در روح انسان رسوخ کرده و ثابت گردیده و حالت همیشگی پیدا کند. اگر یک حالت نفسانی در درون انسان رسوخ پیدا کند و جاگیر شود، در اصطلاح علم اخلاق و حکمت عملی به آن «ملکه» می گویند، (تهانوی، ١٩٩٦: ١٦٤٢ /٢). بنابراین ، ملکه یعنی صفتی که در روح انسان، رسوخ پیدا کرده، و روح انسان را تملک کرده است. مانند ملکه شجاعت، ملکه علم و…. بر این اساس ، عصمت عبارت از صفت درونی تنفر از گناه و بدی است که در وجود انسان ملکه شده است. ما می توانیم با جمع کردن بین نظریه متکلمان و فلاسفه تعریف صحیحی از عصمت به این ترتیب ارائه کنیم: «عصمت عبارت است از ملکه نفسانی در درون انسان که یک نوع لطف خدادادی است و باعث تنفر فرد معصوم از گناه می شود» آنچه تاکنون ذکر شد، تعریف جامع عصمت به شمار نمی آید، بلکه تعریف جامع عصمت با توجه به بررسی های دیگر، در ادامه خواهد آمد.
از سوی دیگر، عصمت دو نوع است: الف) عصمت از خطیئه؛ ب) عصمت از خطا. اگر بخواهیم تعریفی جامع از عصمت ارائه دهیم تا شامل هر دو نوع عصمت (عصمت از خطیئه و عصمت از خطا) شود، باید عصمت را به ملکه خدادادی تعبیر کنیم که لطف و عنایتی خدایی بوده ، که هم موجب تنفر شدید و دائمی از ارتکاب گناه و… می شود، به گونه ای که هیچ تخطی نمی کند و هم موجب معرفت و روشن بینی درونی دائمی و کامل و صد در صدی می شود که نشان دهنده واقعیت است به گونه ای که هرگز خطا در آن راه ندارد. (ر. ک: تهانوی، 1996: 78/5)
اگر عصمت را از بعد ولایت و باطن دین نگاه کنیم ، دیگر نمی توان آن را فقط یکی از شروط نبوت دانست. ممکن است انسانی بنده خالص خداوند باشد و در مسیر قرب الی الله، مراتب و درجات معنوی را پیموده و به مقام ولایت برسد، ولی خداوند تشخیص بدهد که او را نه نبی و نه امام (مثل حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها) قرار دهد. آیا باید گفت چنین انسان هایی چون مأموریت الهی ندارند، نباید به عصمت راه پیدا کنند؟ خلاصه آن که اگر عصمت را فقط به عنوان شرط نبوت و در توسعه بیشتر، شرط نبوت و امامت بدانیم، این دیدگاه توجیه کننده عصمت غیر پیامبران و امامان علیهم السلام نخواهد بود، در حالی که افرادی غیر از پیامبران نیز قطعا معصوم بوده اند (مثل حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها) نیز اولیاء الهی با توجه به ذکر، شهود، یقین و توکلی که دارند می توانند به درجاتی از عصمت دست پیدا کنند. بر این اساس راه چاره آن است که با نگاه نو و به عنوان شاخه ای از شاخه های مقام ولایت و مخلصیت (و نه خصوص نبوت و امامت)، به مفهوم عصمت نگریسته شود و دلایل عصمت از این نظر مورد تأمل قرار گیرد. برای نمونه، با توجه به مفهوم فراگیر عصمت – که گفته شد عصمت (اعم از عصمت از خطا و عصمت از خطیئه)، از سنخ علم حضوری است، با این تفاوت که در عصمت از خطا به معنای علم حضوری مطابق با واقع و در عصمت از خطیئه به معنای علم حضوری گرایشی که موجب تنفر دائمی از گناه و مخالفت با دستورهای الهی است – به آیاتی که بیانگر مقام عصمت حضرت یوسف علیه السلام است می نگریم، آنجا که می فرماید: «و لقد همت به و هم بها لو لا أن رأی برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء إنه من عبادنا المخلصین»؛ (یوسف، ٢٤. و در حقیقت [آن زن ] آهنگ وی کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می کرد. چنین [کردیم ] تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود.)
از آیه شریفه برمی آید که دیدن برهان رب که در بهترین تفسیر، به مشاهدة حضوری پروردگار تفسیر و معنا شده است ، (طباطبایی، ١٣٩٣: ١١٦/١١). مانع از قصد و آهنگ گناه و تمایل به آن شد: (طباطبایی، ١٣٩٣: ١٢٩/١١). «و هم بها لو لا أن رأی برهان ربه» نیز از جمله بعد که بیانگر آن است خداوند گناه و زشتکاری را از یوسف علیه السلام باز داشت: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء»، برمی آید که حضرت یوسف علیه السلام تمایلی به گناه پیدا نکرد وگرنه گفته می شد یوسف را از گناه بازداشتیم. (همان) بر این پایه، از این آیه شریفه استفاده می شود مفهوم عصمت از خطیئه، که نمود عینی آن در ماجرای یاد شده در این آیه متجلی است، نوعی علم حضوری گرایشی است که چنان موجب تنفر از گناه می شود که حتی دارندة آن تمایل به گناه پیدا نمی کند. اما در ادامة آیه سخن از ریشة این نوع از ادراک است که می فرماید: «إنه من عبادنا المخلصین». از این جمله که جمله تعلیلیه است ، می توان استفاده کرد که دو عامل در عصمت و ریشة آن که تصرف الهی در مبدأ میل انسان و بازگرداندن از توجه به گناه است، نقش دارد و وجود این دو عامل در یوسف علیه السلام، موجب شده است که خداوند او را از گناه مصون بدارد. این دو عامل عبارت اند از: ١) عبد بودن؛ ٢) مخلص بودن. روشن است از آن جا که جمله تعلیلیه است و جمله های تعلیلیه، ارتکازی و ارجاع به عقل انسان ها است، از آن برمی آید که هر کس این دو عامل را دارا باشد هرچند پیامبر و امام نباشد، خداوند ویژگی عصمت را به او ارزانی می دارد.
حدیث «فاطمة بضعة منی» در جوامع روایی فریقین اهل تسنن و شیعه به اتفاق نقل کرده اند که پیغمبر اکرم سلام الله علیها فرمود: «فاطمة بضعة منی»؛ «فاطمه پارۀتن من است.» اما ادامۀحدیث به گونه های مختلفی در روایات آمده است و برخی از دانشمندان درصدد گردآوری این روایات با پس گزاره های متفاوت شده اند، بلکه در برخی روایات گزاره نخست (فاطمة بضعة منی) نیز به صورت متفاوت آمده است که بعضی از دانشمندان همه را در یک جا گرد آورده اند. (ر. ک: امینی، ١٤١٦: ٢٣٢ /٧-٢٣٦؛ امینی، بی تا: ١٠٦؛ مرعشی ، ١٤٠٩: ١٨٧/١٠؛ ١٥٣ /٢٥؛ ٢٧٧/٣٥؛ ابن ابی الحدید، بی تا: ٢٨٣/١٦؛ جلالی، ١٣٧٨: ٢٧٦؛ متقی هندی، ١٤٠١١٩٨١: ١١١/١٢). ما نخست به پس گزاره جمله «فاطمة بضعة منی» و در ادامه به روایاتی که گزاره نخست را با عبارت دیگر نقل کرده است:
١) «من [فمن] آذاها فقد آذانی»؛ (متقی هندی، ١٤٠١١٩٨١: ١١٢/١٢)
٢) «من [فمن] أغضبها فقد أغضبنی»؛ (بخاری ، ١٤٠٧: ٣٦ /٥؛ متقی هندی، ١٤٠١١٩٨١: ١٠٨ /١٢)
٣) «یریبنی مایریبها»؛ (متقی هندی ، ١٤٠١١٩٨١: ١٠٧/١٢)
٤) «فمن غاضها فقد غاضنی»؛ (٥) (صدوق، ١٣٦٣: ١٢٥/٤)
٥) «انما [ان] فاطمة شجنۀ منی قبضی ما یقبضها ویبسطنی ما بسطها.» (نیسابوری ، بی تا: ١٥٥ /٣؛ متقی هندی، ١٤٠١١٩٨١: ١١١/١٢)
٦) «یسعفنی مایسعفها»؛ (امینی، ١٤١٦: ٢٢٢/٧؛ زبیدی، بی تا: ٢٧٢/١٢)
٧) «ینصبنی ما انصبها»؛ (زبیدی، بی تا: ٤٣٣/٢؛ ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ٦٢ /٥)
٨) «یریبنی ما رابها [ارابها]، و یؤذینی ما آذاها» (بخاری ، ١٤٠٧: ١٥٨/٦، مسلم، بی تا: ١٤١/٧)
٩) «یسرنی ما یسرها.» (امینی، ١٤١٦: ١٧٤/٧؛ الاغانی، بی تا: ١٨٠ /٩)
١٠) «إن فاطمة بضعة منی، و انا أتخوف ان تفتتن فی دینها، و إنی لست أحرم حلال و لا أحل حراما ولکن و الله لا تجتمع بنت رسول الله و بنت عدو الله عند رجل واحد أبدا.» (متقی هندی، ١٤٠١١٩٨١: ١١٢/١٢).
بررسی سند حدیث «فاطمة بضعة منی»
بر اساس آنچه ارائه گردید می توان گفت مضمون حدیث تواتر معنوی بلکه برخی واژه های آن تواتر لفظی دارد. از این رو، برخی با تعبیر مستفیض یا متواتر (تبریزی، ١٤١٨: ١٣٦) از این حدیث یاد کرده اند و یا گفته شده است که از این حدیث در میان فریقین باتعبیر متواتر یاد شده است (کاشف الغطاء، بی تا: ٩٧ /١) و یا اینکه برخی مضمون آن را مورد اتفاق: «متفق علیه» می دانند (نووی، بی تا: ٢٤٤/٢٠) و یا گفته شده است: خاصه و عامه آن را نقل و به صحت آن اعتراف کرده اند. (خراسانی، بی تا: ١٩٥)؛ تنها نکته ای که شایسته است در اینجا به آن پرداخته شود، این است که نقل حدیث یاد شده به صورت اخیر که در برخی منابع آمده است، گونه جعلی حدیث «فاطمة بضعة منی» است که در سبب صورت حدیث آمده است علی علیه السلام تصمیم ازدواج با دختر ابوجهل را داشت، این مطلب به گوش پیغمبر اکرم سلام الله علیها رسید و آن حضرت فرمود: «إن فاطمة بضعة منی، و انا أتخوف ان تفتتن فی دینها، و إنی لست أحرم حلال و لا أحل حراما ولکن و الله لا تجتمع بنت رسول الله و بنت عدو الله عند رجل واحد أبدا.»
شواهد جعل در پس گزاره های این نقل هویدا است؛ زیرا: ١) این حدیث با پس گزاره های گذشته در جوامع روایی فریقین نقل شده است و آن پس گزاره ها در تضاد قطعی با این جمله دارد که «و انا اتخوف ان تفتتن فی دینها»؛ زیرا اگر فاطمه زهراسلام الله علیها به گونه ای بود که در آینده دچار فتنه در دین خود می شد و احیانا از آن منحرف می گردید و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیم این انحراف را داشت، هرگز در مورد او نمی گفت که فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد، مرا آزار داده است و… مگر آنکه بضعه و پاره تن بودن فاطمه سلام الله علیها را به پاره تن جسمی که هر دختری نسبت به پدر خود دارد بدانیم که همان گونه که در آینده ذکر خواهد شد، جفا در معنای حدیث است. ٢) هرگز امیرمؤمنان علیه السلام که از اهل بیت و معصوم است، عملی بر خلاف خشنودی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نمی کند. ٣) اگر حکم اختیار همسر دوم برای امیرمؤمنان علیه السلام جواز ازدواج است ، همان گونه که این حدیث جعلی نیز بدان تصریح دارد، هرگز رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم چنین واکنشی تند بروز نمی داد. (ر. ک: نقد اخبار ازدواج مجدد امام علی علیه السلام در زمان پیامبر، مرضیه سادات سجادی ، مقالات و بررسی ها، شماره ٧٤، صص ١٥٢- ١٣٩؛ محمودی، ١٣٦٧: صص ٢٤٨-٢٤٧).
مفهوم شناسی واژگان غریب روایات «بضعة»
در میان واژگان احادیث گذشته، چندین واژه از واژگان غریب است که به تبیین آنها می پردازیم:
١. واژة «بضعة» به معنای قطعه گوشت، یا پاره قابل ملاحظه از گوشت را می گویند. (ابن فارس، ١٣٩٩- ١٩٧٩: ٢٥٤/١؛ ابن اثیر جزری ، ١٣٦٧: ١٣٤ /١؛ ابن منظور، بی تا: ١٢ /٨؛ فیومی ، ۱۴۱۴: ٥٠/٢)
٢. واژة «یریبها» و «یریبنی» از ریشه «ریب» است و اصل معنایی این ریشه، شک و تردید ویا شک و تردید همراه با اتهام ویا شک و تردید همراه با بیم می باشد (ابن فارس، ١٣٩٩ – ١٩٧٩: ٤٦٣/٢؛ ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ٢٨٦/٢). بنابراین، معنای «یریب» عبارت از به شک انداختن انسان در موردی ویا به شک انداختن همراه با اتهام است، اما معنای این واژه در حدیث عبارت از صرف به شک انداختن نیست، بلکه مراد از آن ناراحت کردن و رنجاندن است: «ای یسوءنی مایسوءها ویزعجنی مایزعجها.» (ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ٢٨٧/٢؛ ابن منظور، بی تا: ٤٤٢/١) که با معنای دوم ویا سوم اصل معنایی ریشه سازگار است.
٣. واژه «یسعفنی» و «اسعفها» از ریشه «سعف» و باب افعال «اسعاف» به معنای یاری کردن و برآوردن حوایج و نیاز می باشد. (جوهری، ١٤٠٧- ١٩٨٧: ١٣٧٤ /٤؛ ابن فارس، ١٣٩٩- ١٩٧٩: ٧٣/٣؛ ابن منظور، بی تا: ١٥٢/٩) و در این حدیث به لحاظ قرینه سیاق ، مراد از این واژه نزدیکی ویاری کردن است. بنابراین، معنای عبارت این است که هر کس به فاطمه نزدیکی جوید ویاری کند و حوایج او را برآورده کند، مرایاری کرده است ، و به عبارت دیگر مقصود این است که هر چه به او برسد به من رسیده و هر چه کار او را سامان بدهد و به او کمک کند، به من یاری رسانده است: (ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ٢/ ٣٦٨؛ ابن منظور، بی تا: ١٥٢/٩؛ زبیدی، بی تا: ٢٧٢ /١٢)
٤. «نصب» به معنای رنج (راغب، ١٤١٢: ٨٠٨) و یا خستگی حاصل از رنج است (ابن منظور، بی تا: ٧٥٨/١) که در اینجا همان معنای اول مراد است، اما از آنجا که ماده «نصب» از ثلاثی مجرد، لازم است و برای متعدی کردن آن از باب افعال استفاده می شود (ابن منظور، بی تا: ٧٥٨/١؛ زبیدی، بی تا: ٤٣٣/٢)، صورت صحیح قرائت واژه «ینصبنی» در حدیث مورد بحث به صورت متعدی از باب افعال می باشد.
٥. «شجنه» یا «شجنه» در لغت به معنای شاخه درخت (فراهیدی ، بی تا: ٣٦/٦) و بخشی از شاخه (ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ٤٤٧/٢؛ زبیدی، بی تا: ٣١٣/١٨) و خوشه انگور (ابن منظور، بی تا: ٢٣٣/١٣) و اساسا بخشی از یک چیز (زمخشری ، ١٩٧٩: ٣٢١؛ ابن منظور، بی تا: ٢٣٣/١٣) می باشد.
٦. واژه «مضغه» در اینجا به معنای پاره گوشت (فراهیدی، بی تا: ٣٧٠ /٤؛ جوهری، ١٤٠٧- ١٩٨٧: ٤/ ١٣٢٦؛ ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ٤/ ٣٣٩) می باشد.
تحلیل محتوای حدیث «بضعة»
١. بعض حقیقی ؛ پاره تن
ممکن است گفته شود مراد از پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودن فاطمه زهرا سلام الله علیها ، پاره تن به معنای حقیقی آن است.
نقد: قطعا اطلاق «بضعة» بر فاطمه زهرا سلام الله علیها به لحاظ معنایی لغوی واژه «بضعة» که چنانکه گفته شد به معنای پاره گوشت و یا قطعه قابل ملاحظه از گوشت، از باب مجاز و مقصود از آن این است که فاطمه سلام الله علیها ، جزء و بخشی از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است (ابن اثیر جزری، ١٣٦٧: ١٣٤/١؛ طریحی، ١٤١٦: ٣٠٠/٤؛ زبیدی، بی تا: ٢٠/١١)؛ زیرا اگر آن را به معنای حقیقی معنا کنیم شامل تمامی فرزندان با واسطه و بلاواسطه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گردیده و اختصاص آن به فاطمه سلام الله علیها ، بی وجه خواهد بود. بدین ترتیب ، معنا کردن عبارت «بضعة» به تکه ای از گوشت بدن پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم نادست است ، زیرا در این صورت نه تنها تمامی سادات از نسل پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم را شامل می شود، بلکه هر فرزندی نسبت به پدر و مادرش پاره ای از تن اوست و از سوی دیگر، گفتن چنین سخنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک سخن عادی خواهد بود که هر پدر و مادری می تواند در مورد فرزندش بگوید و این خلاف بلاغت و حکمت در سخن پیامبر خواهد بود. بنابراین منظور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این نیست که فاطمه سلام الله علیها از نسل من است، چراکه اگر منظور ویژگی عمومی یا نسبت جسمانی حضرت فاطمه سلام الله علیها بود برخلاف سخنان حکمت آمیز پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تلقی می شد.
به همین دلیل در تبیین معنای «سلمان منا اهل البیت » (فرات کوفی، ١٤١٠: ١٧١) که مشابه حدیث مورد بحث است ، گفته شده است: قطعا مراد از بعض در اینجا، تبعیض واقعی نیست، بلکه ظاهر این است که این عبارت در مقام مبالغه است و مراد از بعض، بعض ادعایی است، تا اتحاد در امور اختصاصی را برساند و مشابه آن حدیث «فاطمة بضعة منی» است که حمل آن بر معنای حقیقی، ضروری البطلان است. (نوری، ١٣٦٩: ١٣٩)
٢. بعض از جسم و خون؛ فرزند
برخی از دانشمندان اهل تسنن، حدیث «فاطمة بضعة منی» را صرفا به معنای مجازی بسیار نازل به این معنا که مجازا فرزند بخشی از جسم پدر است، معنا کرده اند. از جمله به مناسبت های مختلف فخر رازی حدیث مورد بحث را به این معنا حمل و معنا کرده است (رازی، ١٤٢١: ٤٧٧/٩، ٥٠٩؛ ٢٤/١٠؛ ٣٢٢/٢٠؛ ٦٢٣ /٢٧؛ ٦٤٢/٣٠). همچنین مناوی خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان اینکه پاره تن و جزئی از او هستند و از ریشه او سرچشمه گرفته اند یاد کرده و حدیث مورد بحث را به عنوان شاهد ذکر می کند (مناوی، ١٤١٥: ٢٠/٣) و نیز در «تفسیر روح البیان» به مناسبتی بدان تصریح کرده است (حقی بروسوی، بی تا: ٣٥٧/٨)
نیز مناوی در فیض القدیر بعد از نقل حدیث با پس گزاره «فمن اغضبها اغضبنی» آورده است که سهیلی با استدلال به حدیث گفته است : «هر کس فاطمه را دشنام دهد، حکم به کفر او می شود؛ زیرا سب و دشنام، به خشم آوردن فاطمه سلام الله علیها است و سهیلی افزوده است [که از این حدیث برمی آید] که فاطمه سلام الله علیها از شیخین (ابوبکر و عمر) افضل است، ولی ابن حجر بر سخن اخیر او ایراد گرفته و آن را نپذیرفته است و به نقل از سمهودی آورده است که فرزندان فاطمه سلام الله علیها پاره تن فاطمه اند، لذا با واسطه پاره تن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به شمار می آیند… و فرزندان با واسطه او هرچند واسطه طولانی و متعدد باشد، پاره تن او هستند. سپس به نقل از ابن حجر آورده است از این حدیث برمی آید که آزار و اذیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به واسطه اذیت در حق فاطمه سلام الله علیها حرام است و هیچ گناهی بزرگتر از اذیت کردن فاطمه سلام الله علیها از قبل آزار فرزندان او نیست، لذا از باب استقراء و تجربه مشاهده شده است که هر کس فرزندان فاطمه سلام الله علیها را بیازارد، در دنیا به کیفر و عقوبت آن دچار می شود. (فیض القدیر ٥٥٤/٤. نیز ر. ک: مقزیری ، ١٩٤١: ٢٧٣/١٠؛ بیومی، ١٣٧٦: ١٥٨؛ عاملی ، ١٤٢٣: ٢٥٧/٢؛ ناصر، ١٤٢٥: ٣٧؛ فیروزآبادی، ١٣٩٣: 151/3)
نقد: التزام به اینکه استعمال «بضعة» در مورد فاطمه زهراسلام الله علیهادر حدیث مورد بحث استعمال در معنای مجازی آن در حد تشبیه فرزند به تکه گوشتی از تن پدر است، کاملا مخالف با اختصاص بضعه بودن به فاطمه زهراسلام الله علیها است و این در حالی است که این کمال را رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم صرفا در مورد حضرت زهراسلام الله علیها ذکر کرده است و قطعا ازیک سخن عادی که هر پدر و مادری در مورد فرزند خود می تواند بگوید، فراتر است.
بنابراین ، همان گونه که تفسیر حدیث «فاطمة بضعة منی» به معنای حقیقی ، یک اشتباه فاحش است و هیچ کس از دانشمندان چنین ادعایی را نکرده است؛ حمل آن بر معنای مجازی نازل به مناسبت اینکه فرزند نسبت جسمی با پدر دارد، نادرست و غیر موجه خواهد بود. بر این پایه، سخن «ایجی» در «المواقف» و «جرجانی» در «شرح المواقف» که به پندار خود در رد استدلال شیعه به این حدیث، آن را مجاز و نه حقیقت برمی شمارند؛ آنجا که می گویند: «بضعة منی مجاز قطعا لاحقیقۀ، فلایلزم عصمتها.» (ایجی، ۱۳۲۵: ۵۹۸/۳؛ إیجی ، ۱۹۹۷: ۳۵۶ /۸) گذشته از آنکه سخن ابتدایی بیش نیست؛ هیچ کس از دانشمندان برجسته شیعه با این مبنا که استعمال بضعة در مورد حضرت زهراسلام الله علیها یک استعمال حقیقی است بر عصمت آن حضرت استدلال نکرده است، بلکه اختلاف شیعه و اهل تسنن در اینجا، بعد از توافق بر استعمال مجازی ، در توجیه و تفسیر معنای مجازی است. نیز از اینجا اشتباه یکی از نویسندگان معاصر شیعی نیز روشن می شود که درصدد دفاع از استعمال حقیقی در این حدیث مورد بحث است. (ر. ک: میلانی، ۱۴۱۳: ۶۷) به نظر می رسد این اشتباه از ابداء احتمال نابه جا در جای دیگر ناشی می شود (ر. ک: شوشتری، ۱۳۶۷: ۱۴۷).
٣. همه کمالات حتی نبوت
بر اساس ، آنچه در نقد احتمال اول و دوم گفته شد، بعد از گذر از معنای حقیقی یاد شده و معنای مجازی سطحی و عادی برای این جمله ، باید در پی معنای مجازی دیگری بود که مصحح و مجوز کاربرد «بضعة منی» در مورد حضرت زهراسلام الله علیها نسبت به رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بود.
روش علمی در گونه موارد این است که بعد از مراجعه به قراین لفظی اعم از قراین متصل در جمله و پیرامون آن (سیاق) و قراین مقامی و نیز قراین منفصل که در دلایل لفظی دیگر شامل آیات و روایات دیگر متجلی است، و نیز بر اساس قراین عقلی، معنای مجازی در کلام مورد نظر مشخص شود. بر این اساس، احتمال هایی که در مورد «بضعة» بودن حضرت زهراسلام الله علیها نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می رود، خارج از دو صورت نیست. نخست اینکه حضرت زهراسلام الله علیها در تمامی اموری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دارای آن است اعم از نبوت و رسالت و تمامی کمالات عرفانی که از مقام ولایت کلی و عبودیت آن حضرت سرچشمه می گیرد، پاره ای از او باشد؛ ویا اینکه در بخشی از آنچه آن حضرت دارای آن است ، پاره ای از او باشد. قطعا به لحاظ اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خاتم پیامبران علیهم السلام است احتمال نخست مردود خواهد بود؛ چنانکه هیچ کس از شیعه چنین ادعایی ندارد.
بر این اساس، در استعمال حقیقی «بضعة منی» در مورد حضرت زهراسلام الله علیها دو احتمال مطرح است که هر دو مردود است: ١) واژه «بضعة» به نحو حقیقی در پاره گوشت استعمال شده باشد؛ ٢) واژه «بضعة منی» به نحو مجاز در کلمه به معنای «جزء و بخشی از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم» باشد، لیکن به نحو اسناد حقیقی در جمله، جزئیت در تمام آنچه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم داراست از آن ارائه شده باشد. بنابراین اگر سخن دانشمندان پیش گفته درباره استعمال حقیقی ، احتمال دوم هم باشد، مردود و نا به جا خواهد بود.
٤. تمامی کمالات غیر از نبوت و رسالت
بنابراین، بر اساس آنچه در رد احتمال سوم گفته شد، فاطمه زهرا سلام الله علیها صرفا در مقامات ولایت و بندگی حضرت حق، پاره ای از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم است، باید تحقیق شود که آیا فاطمه زهرا سلام الله علیها در تمامی مقامات که از فروع مقام ولایت پاره ای از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است ویا در بخشی از آنها؟ اینجا است که اهل تسنن که قایل به عصمت مطلق رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم نیستند و از جمله «ایجی» و «جرجانی» با گستاخی تمام بدان تصریح کرده اند، (ایجی، ١٣٢٥: ٣٥٦/٨) با قطعیت عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها را انکار می کنند و آن را دلیل بر این می دانند که از حدیث «فاطمة بضعة منی» به هیچ وجه عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها استفاده نمی شود. (همان) ولی مبنای سخن اهل تسنن که عدم التزام رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم است، با توجه به دلیل عقلی که ضرورت عدم سلب اعتماد از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم است و نیز دلایل متعدد قرآنی در لزوم عصمت پیامبران علیهم السلام مردود است. بنابراین، به این دلیل نمی توان دلالت حدیث بر عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیهارا مردود دانست.
حقیقت این است که بحث از اینکه آیا از حدیث مورد بحث عصمت فاطمة زهرا سلام الله علیها برمی آیدیا نه، پیش از مشخص ساختن اینکه محدوده کمالات مقام ولایت رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم که برای حضرت زهرا سلام الله علیها در این حدیث اثبات شده چیست و اینکه آیا همه کمالات از جمله عصمت را شامل می شود ویا برخی از آنها را، یک بحث انحرافی و زود هنگام است، بلکه بحث آغازین در این باره، پاسخ به این دو سؤال است: ١) آیا منظور از «بضعة منی»، این است که فاطمه زهرا سلام الله علیها بخشی از کمالات ولایت رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم مانند: اصطفاء، مخلصیت، اخبات، توکل، رضا، توحید، عصمت، انابه و… را دارا است ویا اینکه از این جهت تمامی کمالات ولایی را برای فاطمه زهرا سلام الله علیها اثبات می کند؟ ٢) آیا در هریک از انواع مقام های ولایت – مثلا اصطفاء- که ذکر شد، بخشی از آن را برای فاطمه زهرا سلام الله علیهااثبات می کند، ویا اینکه تمامی مراحل و مراتب آن مقام را؟
در پاسخ هریک از دو سؤال ممکن است کسی با تمسک به دو واژه «بضعة» و «منی» که هر دو دلالت بر تبعیض دارند و به معنای «بخشی از» می باشند، به دید محدودنگر گراییده و فقط بخشی از انواع کمالات ولایی رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم مثلا فقط عصمت و در حوزه مراحل و مراتب و درجات عصمت نیز فقط بخشی از آن را نه آن گونه که رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم تمامی درجات را داراست، برای فاطمه زهرا سلام الله علیها اثبات کند.
و بر این مبنا گفته شده است: ««من» در اینجا به معنای تبعیض است ، و مفهوم حدیث این است که فاطمه جزء رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است، و جزء معصوم، معصوم است، پس فاطمه معصوم است، مگر آنکه دلیلی بر نفی عصمت از فاطمه سلام الله علیها دلالت کند [که چنین دلیلی وجود ندارد]، بنابراین، از این حدیث عصمت مطلق فاطمه زهرا سلام الله علیها و لزوم پذیرش سخن او اثبات می شود.» (ابن جبر، ١٤١٨: ٦٢٣. نیز ر. ک: بیومی، ١٣٧٦: ٧٥) در پاسخ این دیدگاه می توان گفت: اگرچه در دلالت مطابقی دو واژه یاد شده تردیدی نیست، لیکن تعبیر «بضعة منی» وقتی در مورد کسی گفته می شود، با دلالت ملازمه ای دلالت بر این نکته دارد که او، آنچه را که من دارم داراست و نه بخشی از بخشی از کمالات من را داراست وگرنه گفتن آن در مورد کسی آن چنان مقامی را برای او اثبات نمی کند؛ زیرا به این معنا، همه ویا بیشتر ویا تعداد قابل ملاحظه ای از مؤمنان بخشی نازل از کمالات ولایی رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم را دارا هستند. بر این اساس، به هیچ وجه این دو واژه مقید اطلاق اثبات کمالات ولایی رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم برای فاطمه زهرا سلام الله علیهانخواهد بود.
از این رو، گفته شده است که در مقام معنای مجازی ، تا زمانی که قرینه ای برای اثبات معنای مجازی خاص نداشته باشیم، باید به معنای مجازی پردامنه و به تعبیر دیگر بر اقرب معانی مجازی به معنای حقیقی گرایید: «یجب حمل المجاز علی المعنی الاقرب الی المعنی الحقیقی.» (شوشتری، ۱۳۶۷: ۱۴۷) در این صورت، جمله «فاطمة بضعة منی» همانندیک قاعده کلی خواهد بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با آن درصدد بیان این نکته است که فاطمه زهرا سلام الله علیها از کمالت ولایی من برخوردار است
تعدد عبارت ها در ذیل حدیث مورد بحث خود مؤید این مطلب است، بلکه اگر گفته شود تمامی این عبارات دریک جهت متحد هستند و بیش ازیک کمال را برای فاطمه زهرا سلام الله علیها اثبات نمی کنند، در پاسخ می گوییم: جمله «فاطمة بضعة منی» اطلاق دارد و به منزله یک قاعده کلی است و در مورد جمله هایی که در پی آن آمده، دو احتمال مطرح است: ١) بیانگر بخشی از ابعاد آن باشد و ٢)یا مفهوم آن را مرزبندی و محدود کند؟ از میان این دو احتمال ، احتمال تحدید، مخالف با اطلاق جمله آغازین است و تا زمانی که دلیلی بر تقیید مطلق نداشته باشیم ، نمی توانیم آن را تقیید بزنیم.
با این حال، اگر به فرض از این مبنا کوتاه بیاییم و بگوییم جمله هایی که در ادامه جمله «فاطمة بضعة منی» در احادیث گوناگون آمده است، مقید مفهوم آن هستند، همچنان می توان گفت: مفهوم مستفاد از این جمله، حداقل عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیهااست و حدیث صرفا درصدد اثبات این مقام از مقام های ولایی رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم برای فاطمه زهرا سلام الله علیها است. که متأسفانه همان گونه که اشاره رفت، دانشمندان اهل تسنن با همین مقدار از استفاده از حدیث نیز مخالفت می ورزند ویکی از دلایل پایبندی به این استنباط از حدیث را کاربرد مجازی عبارت «فاطمة بضعة منی» در مورد فاطمه زهرا سلام الله علیها و دلیل دوم آن را حتی عدم ثبوت عصمت برای رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم برمی شمارند، که به مردود بودن هر دو پیش از این اشاره شد.
٥. عصمت از گناه
گذشته از آنچه از این گفته شد، نحوه دلالت حدیث بر عصمت حتی در صورت استفاده این معنای محدود و به عبارت دیگر، دلالت ذیل حدیث بر عصمت را به صورت های زیر می توان تقریر کرد:
١. یکی از مشهورترین جمله ها در ادامه حدیث، جمله «فمن آذی فاطمة، فقد آذانی؛ و من آذانی الله – عز و جل»؛ است که در کتاب های شیعه و اهل تسنن ذکر شده است. (ابن ابی الحدید، بی تا: ٢٧٣/١٦؛ مجلسی ، ١٤٠٤: ٢٧/١٧). از این جمله ها برمی آید که اگر فاطمه زهرا سلام الله علیهاگناه می کرد، (معاذالله) مستحق اجرای حد الهی و حداقل مستحق نکوهش و سرزنش بود و در هر دو صورت ، نه تنها آزار و اذیت او مورد نکوهش که مورد تأکید شرع می بود؛ در حالی که این حدیث، اذیت او را اذیت رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم و اذیت رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم را اذیت خدا می داند. بنابراین، از این حدیث برمی آید که فاطمه زهرا سلام الله علیهاهرگز نباید گناه کند؛ وگرنه همان گونه که گفته شد نباید مستحق اجرای حد ویا سرزنش که مصداق آزار و اذیت است، باشد. (ر. ک: سید مرتضی، ١٤١٠: ٩٥/٤؛ طوسی، ١٣٨٣: ١٢٢/٣؛ ابوالصلاح حلبی، ١٤٠٤: ٣٣٧؛ مجلسی، ١٤٠٤: ٣١٧/٥)
٢. با عبارت کوتاه تر اگر فاطمه سلام الله علیهامعصیت می کرد، اذیت او جایز بود، ولی این حدیث بیانگر آن است که آزار و اذیت او حرام است مطلقا، [پس او دچار معصیت نمی شود و معصوم است ].» (محقق حلی، ١٣٧٣: ٢٨٧؛ نیز ر. ک: تیجانی، ١٤٢٧: ١٨٨)
٣. تأیید گناه کار از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم با عبارتی مثل عبارت حدیث، امکان پذیر نیست، بنابراین این حدیث دلالت بر عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دروغ گویی و سایر گناهان دارد. (تیجانی سماوی، ١٩٩١: ١٣٩)
هر کدام از این سه تقریر، قیاس هایی از نوع قیاس استثنایی هستند که با نفی تالی، نفی مقدمه و در نتیجه اثبات خلاف آن که عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها است نتیجه گرفته می شود.
٤. از این گذشته، با تقریری مشابه تقریرهای سه گانه می توان گفت: یا باید بگوییم فاطمه زهرا سلام الله علیهاعمل مورد سرزنش انجام می دهد، یا نمی دهد؛ شق اول باطل است ؛ زیرا اگر فاطمه زهرا سلام الله علیها مرتکب چنین عملی شود، بر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم جایز نیست که ما را از سرزنش کسی که مستحق سرزنش است نهی کند؛ چراکه یکی از شئون پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم امر به معروف و نهی از منکر است و ما را به امر به معروف و نهی از منکر تشویق کرده است، بنابراین شق دوم اثبات می شود که مفاد آن عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. (حمصی رازی، ١٤١٢: ٣٢٩/٢)
تفاوت تقریر چهارم با تقریرهای سه گانه گذشته در این است که نقطه ثقل استدلال تقریر اول و دوم عبارت از آزار رساندن و در تقریر سوم، تأیید فوق العاده فاطمه زهرا سلام الله علیها از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم در حدیث مورد بحث است که از نقل گزاره حدیث برمی آید، برخلاف تقریر چهارم که نقطه ثقل آن که لزوم امر به معروف و نهی از منکر است، از بیرون از متن حدیث برگرفته شده است. از اینجا روشن می گردد که وجوه دیگری را نیز می توان با استفاده از پس گزاره های حدیث با توجه به نقل های متعدد آن و نیز دلایل خارجی دیگر می توان سامان داد که احتمال آینده که مفاد آن فراتر از اثبات اصل عصمت در گناه است، در قالب احتمال ذکر خواهد شد که تقریر پنجم به شمار می آید. و اما محور و مرکز ثقل تقریرهای دیگر که هر یک از گزاره های دوم حدیث بنا بر نقل های گوناگون حدیث مورد بحث مورد استفاده است، عبارت اند از: ٦) ضرر زدن: «من یریبها فقد یریبنی»؛ ٧) خوشحال و ناراحت کردن: «یقبضنی ما قبضها و یبسطنی ما بسطها» و «یسعفنی ما یسعفها» و «یسرنی ما یسرها»؛ ٨) به رنج آوردن : «ینصبنی ما نصبها» که با استفاده از آنها نیز می توان استدلال هایی مشابه سه تقریر نخست برای اثبات عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها سامان داد. و به طور کلی می توان گفت از مجموعه این پس گزاره ها به جز تقریر پنجم که در آینده ذکر خواهد شد، اثبات عصمت از گناه فاطمه زهرا سلام الله علیها قابل استفاده است.
٦. عصمت از هر عمل غیر مرضی حتی عمل مکروه
برخی از دانشمندان شیعه دلالت حدیث مورد بحث بر عصمت را این گونه تقریر کرده اند:
محور خشنودی و ناخشنودی فاطمه زهرا سلام الله علیها همانند پدر بزرگوارش رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم رضا و غضب خدا است و هیچ گاه عملی که موجب ناخشنودی خدا است، به جا نمی آورد، بلکه اگر از امر مباحی بپسندد، حتما جهت شرعی داشته است و بنابراین آن عمل به مستحب تبدیل می شود و برعکس عمل مباحی را نپسندد، به مکروه تبدیل می شود و این مرتبة بالای عصمت است که این حدیث آن را اثبات می کند. (ر. ک: امینی، ١٤١٦: ٢٣٦ /٧)
در واقع، این استدلال با استعانت از گزاره دوم حدیث بنا بر برخی نقل های آن که عبارت از «من أغضبها فقد أغضبنی» است، سامان یافته است. که بنا بر احتمال امینی آنچه از آن برمی آید اثبات امری فراتر از عصمت از گناه، یعنی اثبات عصمت از هر عمل غیر مرضی عمل مکروه می باشد؛ لیکن همین پس گزاره خود مرکز نقل استدلالی است که در تقریر آینده توسط آیت الله وحید ذکر شده است، که در ادامه مطرح و مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
٧. عصمت کبری؛ عصمت از خطا و خطیئه
در تقریر دیگر گفته شده است روح ولایت کلی و امامت عامه که همان عصمت مطلق است در وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها متحقق است؛ زیرا در این حدیث آمده است که «فاطمة بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی»؛ زیرا عقل و کتاب و سنت دلیل بر این است که خشم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خشم خدا است و از این حدیث برمی آید که خشم فاطمه زهرا سلام الله علیها خشم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است و این مسأله به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی در این حدیث ذکر شده است ، بنابراین، به طور مطلق خشم فاطمه سلام الله علیها خشم پیامبرصلی الله علیه و آله وسلمو خشم او خشم خدا است، پس خشم فاطمه سلام الله علیها و در مقابل آن خشنودی او خشنودی خدا است. از آنجا که خشنودی و خشم خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم معصوم و به دور از هر گونه خطا و هوی است، خشم و خشنودی فاطمه سلام الله علیها معصوم و به دور از خطا و هوای نفس است؛ و این معنای عصمت کبری است. (ر. ک: خراسانی، بی تا: ١٩٧)
به نظر می رسد این استدلال راه گشای اثبات نوعی برتر از اقسام عصمت برای فاطمه زهرا سلام الله علیها از این حدیث می باشد؛ چراکه ثقل و حد وسط استدلال در آن مسأله خشنودی و خشم است که فراتر از یک امر رفتاری است. توضیح این مسأله نیازمند مقدماتی است که عبارت اند از: الف) اینکه انواع امور مربوط به مراحل صدور فعل از انسان را به ترتیب به چندین مرحله می توان تقسیم کرد: ١) خطور خاطره بر ذهن؛ ٢) پرورش خاطره توسط انسان؛ ٣) ایجاد تمایل و گرایش در انسان به آن؛ ٤) تبدیل شدن تمایل به اراده و عزم تا مرحله صدور فعل خارجی؛ ٥) انجام کردار و فعل خارجی؛ ٦) تبدیل شدن تمایل درونی و نفسانی در اثر انجام عمل و رفتار خارجی به صفت و ملکه نفسانی به گونه ای که در روح انسان رسوخ کرده و جاگیر شود. ب) رضا و غضب و خشنودی و خشم از صفات ملکات نفسانی به شمار می آیند که انسان در اثر آن از جهت پاسخ دهی از تمامی ملکات سریع تر به محرک های خارجی پاسخ مثبت و یا منفی می دهد و سنجش میزان تحول روح انسان از راه آنها بهتر و دقیق تر قابل تشخیص است. بر این پایه، اگر کسی در این دو صفت، عصمت داشته باشد، به طریق اولی هم در مراحل دیگر انجام فعل و هم در زمینه صفات و ملکات دیگر دارای صفت عصمت خواهد بود.
از اینجا روشن می گردد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این سخن، نه تنها درصدد اثبات عصمت از انجام گناه برای فاطمه زهراسلام الله علیها است که در پاره ای از احتمال های گذشته بدان پرداخته شده بود، بلکه فراتر از مرحله ای از عصمت را که مفاد احتمال ششم (عصمت از هر عمل غیر مرضی عمل مکروه) بدان پرداخته شده بود، اثبات می فرماید. و از همین جا اشکال احتمال ششم روشن می گردد.
نتیجه گیری
رهآورد پژوهش حاضر این است که از میان ، احتمال های گوناگون مطرح شده در معنای حدیث «فاطمة بضعة منی»، پاره ای از احتمال ها، مانند: احتمال (١)- به معنای بعض حقیقی بودن فاطمه زهراسلام الله علیها از رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم است – و احتمال (٢)- فاطمه سلام الله علیها بخشی از جسم و خون و فرزند رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم- و احتمال (٣)- فاطمه سلام الله علیها دارای تمامی کمالات رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم حتی نبوت – مردود است و احتمال (٤)- فاطمه زهراسلام الله علیها دارای تمامی کمالات غیر از نبوت و رسالت – موجه می باشد و نیز احتمال (٥)- عصمت فاطمه زهراسلام الله علیها از گناه – و احتمال (٦)- عصمت فاطمه زهراسلام الله علیها از هر عمل غیرمرضی حتی عمل مکروه – و نیز احتمال (٧)- عصمت فاطمه زهراسلام الله علیها از هر گونه خطا و خطیئه – با توجه به ظهور پس گزاره های متعدد حدیث، وجوهی موجه خواهند بود. بنابراین، دریک نتیجه کلی می توان گفت از این حدیث، نه تنها عصمت فاطمه زهراسلام الله علیها از گناه که عصمت آن حضرت از هر گونه عمل ناپسند و بلکه هر گونه تمایل و صفت نفسانی ناپسند که مورد خشنودی خداوند نیست اثبات می گردد.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه
بازدیدها: 0