طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسين(علیه السلام) پايگاههاي ۱ و۲ و گردان امام سجاد (علیه السلام) پايگاههاي ۳و۴ را تصرف كنند. حساسيت دشمن نسبت به شب اول كمتر شده و احتمال جدي نميدهد در اين محور مجدداً عمليات شود. از همين رو اجراي آتش و پرتاب منور آنها اندكي كاهش يافته و منطقه در تاريكي فرو رفته است. فقط هر از گاهي نفير گلولهاي به گوش ميرسد يا سوسوي منوري آسمان را براي دقايقي روشن ميكند.
پيش از شروع عمليات صلاحي فرمانده يكي از گردانها براي منصرف كردن كاوه از رفتن پا پيش ميگذارد: «شما اين كار را نكنيد، آتش دشمن زياد است، مسير بدمسيري است، خداي نكرده طوري ميشود.» كاوه نگاهي به صلاحي مياندازد و ميگويد: «خب، اگر اينطور است، ما هم شهيد ميشويم. اگر كار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضريم امشب شهيد شويم.»
كاوه عزمش را براي رفتن جزم كرده بود. چون كبوتري بيقرار در لانه پرواز را انتظار ميكشيد. انگار به دل بچهها هم افتاده بود كه امشب اتفاقي خواهد افتاد. هر كاري كردند تا فرماندهشان را از رفتن منصرف كنند، ولي مگر ميشود محمود تصميمي بگيرد و بعد از ترس جانش بخواهد از آن منصرف شود. وجودش براي جبههها نعمتي بزرگ بود. در كنار روحيه معنوي خاصش هيچگاه از آمادگي جسماني و ورزش غافل نبود و با تشويق نيروها و حضور در مسابقات ورزشي، آمادگي رزمي نيروها را بالا ميبرد. حضور در كردستان او را به فرماندهاي آبديده و باتجربه تبديل كرده بود. همواره براي تشويق بچهها ميگفت: «موفقيت من در كوههاي بلند كردستان مديون ورزش است.» به دليل همين ويژگيهاي خاص در محمود كاوه، شهيد حسن آبشناسان، فرمانده لشكر ۲۳ نوهد دربارهاش گفته بود: «اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمندهاي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود بايد با تيپ ويژه شهدا پيش برود.»
دقايقي قبل از عزيمت، اين بار منصوري قائممقام تيپ آخرين شانسش براي نرفتن فرمانده را امتحان ميكند. منصوري بسماللهي ميگويد، بيسيم را برميدارد و طوري كه كسي نشنود، آرام نجوا ميكند: «رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع… شما اينجا كلي كار داريد: مسئله قرارگاه، هماهنگي توپخانه و… اگر نظر شما اين است كه نيروهاي عملكننده آدم قويتري ميخواهند، من قوي نيستم ولي ميروم جلو و يكي ديگر را اينجا ميگذارم.» كاوه پاسخ ميدهد: «من ميخواهم امشب، شما اينجا باشيد. اگر آدم خودش جلو باشد و يك وقت مسئلهاي پيش آمد، ميتواند هم پيش خداي خودش و هم پيش خلق خدا روسفيد باشد.»
كاوه بندهاي پوتينش را سفت ميكند و از سنگر فرماندهي بيرون ميزند. همه كارها را به منصوري ميسپارد و خيالش از بابت همه چيز در نبودش راحت ميشود. فرمانده تيپ شهدا چند قدمي بر ميدارد، به آسمان خيره شده و ناصر كاظمي، محسن گنجيزاده و محمد بروجردي فرماندهان شهيد تيپ را به ياد ميآورد. حال خوشي به او دست ميدهد. محمود آن شب زير نور كامل ماه مثل يك پروانه سبك بود.
ساعت يك بامداد ميشود و نيروهاي پياده پس از پيمودن مسافت فاصله خط خودي تا دشمن به اهداف مورد نظر ميرسند. منتظر ميشوند تا با هماهنگي آتش خودي درگيري را شروع كنند. سكوتي منطقه را فرا گرفته است.
در فاصلهاي كه همه منتظر دريافت خبر هستند و گوش همه به فرمان فرمانده است، ناگهان گلوله خمپارهاي كنار كاوه به زمين اصابت ميكند. دل همه به لرزه ميافتد. سر را كه بلند ميكنند ميبينند كاوه به پهلو روي زمين دراز كشيده. سابقه نداشت محمود براي انفجار گلولهاي سر خم كند چه به اينكه روي زمين دراز بكشد و ديگر بلند نشود. نيروها بالاي سرش جمع ميشوند. خون مثل فواره از بينياش بيرون ميزند. تركشي به پشت سرش و تركش ديگري هم روي شقيقه راستش خورده بود. درست همانجايي كه سه ماه پيش هم در تك حاج عمران تركش خورده بود. تيپ شهدا باز هم يكي ديگر از فرماندهان شجاع و كمنظيرش را از دست ميدهد. محمود هم به شهادت ميرسد.
منبع : با شهدا
بازدیدها: 139