ماجرای حمله عقابان ایرانی به پالایشگاه “الدوره”

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / ماجرای حمله عقابان ایرانی به پالایشگاه “الدوره”

با خودمان کلنجار می‌رفتیم و خیلی ناراحت بودیم. طبق معمول آن زمان، شب نشستیم پای خبر رادیو ببینیم از اوضاع و احوال جنگ چه می‌گوید که شنیدیم:«امروز دو مجموعه تأسیساتی شامل مجتمع پتروشیمی در حال احداث و تأسیسات پالایشگاه الدوره بغداد مورد حمله هوایی جنگنده‌های نیروی هوایی ایران قرار گرفتند و خسارات سنگینی به آن‌ها وارد آمد.»

با خودمان کلنجار می‌رفتیم و خیلی ناراحت بودیم. طبق معمول آن زمان، شب نشستیم پای خبر رادیو ببینیم از اوضاع و احوال جنگ چه می‌گوید که شنیدیم:«امروز دو مجموعه تأسیساتی شامل مجتمع پتروشیمی در حال احداث و تأسیسات پالایشگاه الدوره بغداد مورد حمله هوایی جنگنده‌های نیروی هوایی ایران قرار گرفتند و خسارات سنگینی به آن‌ها وارد آمد.»

ماجرای حمله عقابان ایرانی به پالایشگاه

جملات بالا بخشی از خاطرات یکی از خلبلنان ارتش مقتدر جمهوری اسلامی ایران است.

همزمان با روز نیروی هوایی و بیعت تاریخی پرسنل این نیرو در دوران انقلاب اسلامی با امام (ره) مروری بر زندگی‌نامه یکی از تیزپروازان این یگان را که در کارنامه فعالیت‌های خود «افسر یکنواختی گردان 31 شکاری پایگاه شهید نوژه»،«معلم خلبان شکاری بمب‌افکن اف-4 (فانتوم)»،«جانشین مدیر اطلاعات معاونت اطلاعات فرماندهی نهاجا» و «رئیس دایره طرح‌ها عملیاتی نهاجا در معاونت عملیات این نیرو» را بر عهده داشته است خواهیم پرداخت.

محمدرضا خالقی سی‌ویکم فروردین‌ماه 1329 در محدوده خیابا مولوی تهران متولد شد. پدرش، اسدالله، شغل آزاد داشت. محمدرضا تنها فرزند خانواده محسوب می‌شد. او تحصیلات ابتدایی تا پایان متوسطه را در مدرسه فرخی واقع در محل زندگی‌اش طی کرد. در سال 1347 در رشته فنی به استخدام نیروی هوایی درآمد. بعد از پایان آموزش، با درجه گروهبان یکمی به شغل خلبانی علاقه‌مند شد و با اخذ دیپلم ریاضی در سال 1353 برای ورود به رسته خلبانی اقدام کرد.

اعزام به تگزازس

با ورود به دانشکده خلبانی، آموزش‌های زبان انگلیسی و آکادمی پرواز را سپری و حدود یک سال بعد با هواپیمای بونانزا در فرودگاه قلعه مرغی تهران 30 ساعت پرواز کرد. سپس به ایالت «تگزاس» آمریکا اعزام شد و ضمن خواندن زبان تخصصی و اخذ دیپلم آن در پایگاه لکند، دوره پرواز با هواپیمای سبک ملخ‌دار تی-41 و جت هوندو به اتمام رساند. آموزش دو هواپیمای جت تی-37 و جت مافوق صوت تی-38 را در پایگاه وب در شهر بیگ اسپرینگ گذراند و موفق به دریافت نشان خلبانی و درجه ستوان دومی شد. مردادماه 1356 به کشور برگشت و در کلاس آموزش رزمی اف-4 که در پایگاه مهرآباد و بوشهر برگزار بود، دوره کابین عقب فانتوم را طی کرد.

بازگشت به ایران

خالقی از اواسط سال 1357 به پایگاه سوم شکاری (شاهرخی آن زمان) انتقال یافت و 15سال، یعنی تا اواخر سال 1371، در آن پایگاه به خدمت مشغول بود. البته سال 1368 به مدت یک سال برای طی کردن دوره دافوس در ستاد نهاجا از محل خدمت خود دور شد. محمدرضا خالقی در سال 1351 با خانم قدسی محمودزاده پیوند زناشویی بست که حاصل آن یک دختر به نام مریم (1352) و سه پسر به نام‌های محسن (1357)، احسان (1363) و مسعود (1365) هستند که همه تحصیلات عالیه دارند. پسرها اکنون به عنوان مهندس هواپیما، مهندس طراح قطعات هواپیما و خلبان مشغول خدمت‌اند.

خالقی در طول جنگ تحمیلی همه مأموریت‌های محوله؛ از جمله: عملیات‌های پوشش هوایی، پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروهای سطحی و مأموریت‌های برون مرزی را انجام داد و با دو هزار ساعت پرواز شکاری از عملیات‌های محاصره گروه دکتر مصطفی چمران در پاوه تا عملیات مرصاد و ادامه آن در اوایل سال 1371 شرکت داشت. دوره کابین جلو را از اواسط سال 1361 تا 1362 طی کرد و سال 1371 معلم خلبان این هواپیما شد. در همین سال به حج تمتع مشرف شد و در شهریورماه 1379 با 32 سال خدمت و درجه سرهنگ تمامی به افتخار بازنشستگی نایل آمد!

ماجرای حمله عقابان ایرانی به پالایشگاه
امیر سرتیپ خلبان محمدرضا خالقی

سرهنگ محمدرضا خالقی علاوه بر انجام مشاغل گردانی، سال 1371 به معاونت عملیات ستاد نهاجا منتقل و در مدیریت عملیات این معاونت مسئول تهیه طرح‌های عملیاتی نهاجا (عملیات تک نیرویی و مشترک نزاجا و نهاجا) شد. او همچنین دوره‌های نجات خدمه از مرگ، عالی رسته‌ای، دوره کابین جلو و معلمی فانتوم را گذراند.

خاطرات

خالقی خاطرات تلخ و شیرین زیادی از جنگ تحمیلی دارد که خاطره زیر از آن جمله است.

«ابتدای جنگ سیستم‌های پدافندی دشمن در برابر حملات پی‌درپی‌ برون‌مرزی ما موفقیت قابل توجهی نداشتند. بالاخره یک روز خبر رسید: «از این پس سیستم‌های مزبور توسط متخصصین روسی کنترل می‌شوند.» از این رو توصیه شد بیشتر مواظب باشیم. در همین دوران مأموریتی برای انهدام پالایشگاه الدوره بغداد به یک دسته چهار فروندی داده شد که لیدری آن بر عهده سروان غلام‌علی خجسته‌نیکو و من،‌ در کابین عقب، بود. بعد از بلند شدن، متوجه نقض در دستگاه INS شدیم. با توجه به تجربه قبلی و طی کردن این مسیر در مأموریت‌های گذشته، تصمیم گرفتیم با استفاده از تکنیک نقشه‌خوانی و تطبیق آن با زمین لیدری این مأموریت را ادامه دهیم.

برابر برنامه زمان‌بندی شده، روی تأسیساتی رسیدیم که خیلی شبیه به تأسیسات نفتی بود. طبق طرح از دسته پروازی جدا شده و بمب‌ها را روی هدف ریختیم. لحظاتی بعد متوجه شدیم کمی دورتر تأیسسات نفتی با مخازن بزرگ در مقابلمان قرار دارد. فورا به سه فروند دیگر اطلاع دادیم که از هدف قرار دادن تأسیسات بمباران شده، انصراف و در ادامه مسیر به هدف اصلی حمله کنند. خوشبختانه سه فروند دیگر پالایشگاه الدوره را به خوبی هدف قرار داده و خسارت سنگینی به آن وارد کردند. گرچه آتش پدافند منطقه خیلی شدید بود اما با عنایات الهی سالم به پایگاه برگشته و فرود آمدیم.

از اینکه اشتباه کرده و هدف اصلی را نزده بودیم، با خودمان کلنجار می‌رفتیم و خیلی ناراحت بودیم. طبق معمول آن زمان، شب نشستیم پای خبر رادیو ببینیم از اوضاع و احوال جنگ چه می‌گوید که شنیدیم: «امروز دو مجموعه تأسیساتی شامل مجتمع پتروشیمی در حال احداث و تأسیسات پالایشگاه الدوره بغداد مورد حمله هوایی جنگنده‌های نیروی هوایی ایران قرار گرفتند و خسارات سنگینی به آن‌ها وارد آمد.» از اینکه فهمیدیم به اشتباه تأسیسات مهم پتروشیمی را هم زده‌ایم، خیلی خوشحال شدیم و آن شب خواب راحتی کردیم.»

مأموریت حمله به شرق بغداد

«آبان ماه 1365 مأموریتی برای انهدام تأیسسات و مخازن سوخت دشمن در منطقه «جلولا»، حدود سه مایلی شرق بغداد از ستاد نهاجا، ابلاغ شد. همچنین خواستند همه مراحل اجرای عملیات را با دوربین‌های نصب شده زیر بدنه و جلوی هواپیما ضبط کنیم، تا برای اولین بار یک کار مستند از حمله هوایی از تلویزیون برای ملت پخش شود. من و ستوان یکم ابوالفضل باقرپناهی، کابین عقب، برای مأموریت انتخاب شدیم. بعد از مقدمات کار، به پرواز درآمدیم و برای جلوگیری از کشف توسط رادارهای دشمن، با ارتفاع 150 پا وارد خاک عراق شدیم. دقایقی بعد روی هدف بودیم. بمب‌ها را دو تا دو تا روی تأسیسات ریخته و آتشی دیدنی برپا کردیم. متأسفانه به رغم چند بار فشردن دکمه مربوطه، دو تیر بمب آخر رها نشد و روی مقر ماند. طبق دستور‌العمل، چون هر آن احتمال رها شدن بمب‌ها وجود داشت، نباید از روی مناطق مسکونی و حساس رد می‌شدیم. بدتر از این، خطر افتادن بمب‌ها موقع نشستن بود که افکار ما را آزار می‌داد.

هنوز چند مایل از هدف دور نشده بودیم که عبور یک ستون پیاده-زرهی دشمن با طول 100متر توجه‌ام را جلب کرد. از پشت ستون به سمت آن حمله ور شده، ابتدا با مسلسل 6 لول فانتوم به سوی آن‌ها شلیک کردم. همچنین تصمیم گرفتم در موقعیت مناسب، یک بار دیگر شلیک دو بمب را امتحان کنم. خوشبختانه موفق شدم با پرتاب بمب‌ها تلفات و خسارات سنگینی به ستون وارد کرده و خود را آن دغدغه خاطر رها کنم.

بعد از نشستن و بازبینی متوجه شدم دو بمب باقیمانده دقیقا وسط ستون نظامی فرود آمده و نفرات و تجهیزات را تار و مار کرده است. ظاهرا این دو، سهم آن‌ها بود و ما از آن بی‌خبر بودیم! این فیلم دو هفته متوالی از برنامه ارتش شبکه یک سیما در آن زمان پخش شد و مرهمی بود بر دل سوخته آنان که از حملات وحشیانه ایادی صدام آزرده خاطر شده بود.

بازدیدها: 240

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *