شجاعتهایى که حضرت ابوالفضل در شب و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است که در ضمن این بحثهاى کوتاه قابل بررسى و احصا باشد.
لیکن از باب اکتفا به میسور از معسور و حُباب از غُباب و نَمى ازیَمْ، اشارهاى گذرا به برخى از آن خواهیم داشت.
همان طور که مشهور است اصل جریان ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام با مادر عباس (ام البنین) به منظور دارا شدن فرزندانى شجاع بوده، لذا ام البنین پس از شهادت چهار فرزند خود در کربلا در مرثیه هاى خود از آنان به «لُیُوث العَرین» (شیران بیشه شجاعت) «نُسُور الرّبى» (بازهاى شکارى قوى) یاد مىکرده و در خصوص حضرت ابوالفضل علیه السلام مىگفت: اگر شمشیر در دستان وى مىبود (و دستانش قطع نمىشد) کسى نمىتوانست به او نزدیک شود.
«لو کان سیفک فى یدیک لما دنى منه أحد» او مظهر شجاعت اسدالله الغالب حضرت على بن ابى طالب علیه السلام بود.
امام سجاد علیه السلام در ستایش عموى بزرگوار خود مىفرماید: «خدا رحمت کند عمویم عباس را که جان خود را ایثار کرد و فداى برادرش شد تا آن که دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دوبال به او عنایت کرد که به وسیله آن همراه ملائک در بهشت پرواز مىکند، چنان که براى جعفر بن ابى طالب نیز دوبال قرار داد. براى عباس در نزد خدا منزلتى است که همه شهدا در روز قیامت غبطه آن مقام را مىخورند رحم الله عمّى العباس فلقد آثر وأبلى وفدّى اخاه بنفسه حتى قطعت یداه فأبدله الله عزّوجلّ بجنا حین یطیر بهما مع الملائکه فى الجنّه کما جعل لجعفر بن أبى طالب و إن للعباس عندالله تبارک و تعالى منزلهً یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه«(۱)
موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین علیه السلام فوق العاده بود. لذا مأموریتهاى سنگین، مانند مهلت خواستن براى شب عاشورا، آب آوردن، پرچم دارى و امثال آن به عهده حضرت گذارده شد و در آن لحظه آخر که عباس اجازه میدان خواست امام حسین علیه السلام فرمود: تو پرچمَدار من هستى «أنت صاحب لوائى«(۲) و تا موقعى که پرچم برافراشته بود دل لشکر و اهل بیت امام حسین علیه السلام گرم بود.
البته دشمن نیز به این موقعیت واقف بود و وجود او را مایه رعب و وحشت سپاه خویش مىدانست چون او بود که وقتى حمله مىکرد مانند صاعقه در علفزار خشک عمل مىکرد و دشمن را قلع و قمع مىنمود. از این رو در صدد وارد کردن ضربه کارى به آن حضرت بودند و وقتى که این زمینه براى آنان پیش آمد آن گونه عمل کردند که هر وقت چشم امام سجّاد علیه السلام به فرزند عباس علیه السلام یعنى عبیدالله بن عباس مىافتاد اشک از دیدگان مبارکشان جارى مىشد و مىفرمود: وقتى به یاد مصیبتهاى عباس در کربلا مىافتم، کنترل از دستم مىرود «کان إذا رأى عبیدالله رقّ واستعبر باکیاً فإذا سئل عنه قال علیه السلام: «إنّى أذکر موقف أبیه یوم الطّف فما أملک نفسى«(۳)
شعرهاى حماسى آن حضرت هنگامى که براى دستیابى به آب مىرفت و نیز موقع رسیدن به آب و هنگام مواجهه با دشمن و قطع شدن دستهاى مبارکشان و نیز اقدام شجاعانه ایشان در برگشتن از کنار شریعه با لبهاى تشنه چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد و نیاز به وصف نمودن داشته باشد. نکته قابل توجهى که در اینجا وجود دارد پاداشى است که خدا در مقابل آن ایثارها به حضرت عباس علیه السلام داده است و آن (صرف نظر از حدیثى که از امام سجّاد علیه السلام نقل شد) ارائه مقام و موقعیت آن حضرت در همین دنیا به زائران و مشتاقان او است. توضیح این که:
به حسب ظاهر بدن عباس علیه السلام قطعه قطعه شد و امام حسین علیه السلام بدین جهت یا به خاطر وصیت آن حضرت او را به خیمه دارالحرب منتقل نکرد و در نتیجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهداى دیگر دفن شد. لیکن خواست خدا بر این تعلق گرفت که سردار سرفراز سپاه امام حسین علیه السلام جدا از بقیه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهى جداگانه، زایر و زیارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ویژه مشتاقان قرار گیرد. و از آن طرف کرامتهاى خاصّى از او و حرم مطهرش ظهور پیدا کند و بالاخره همان طور که حیات، رزم و دلاوریهاى او در میان سربازان حسینى از برجستگى ویژهاى برخوردار بود، مضجع شریف و مرقد منوّر او نیز این برجستگى ویژه را در میان سایر مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالى که اگر در کنار سایر شهدا دفن مىشد، هرگز چنین برجستگى را پیدا نمىکرد و تحت الشعاع مجموع شهیدان قرار مىگرفت.
شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خیمه هاى امام حسین علیه السلام نزدیک کرد و با صداى بلند فریاد زد: خواهرزادگان من کجا هستند؟ ابوالفضل العباس علیه السلام و برادرانش فریاد شمر را شنیدند ولى جوابش را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمود: اگرچه شمر فاسق است ولى جوابش را بدهید. آنها جلو رفتند و گفتند: چه مىخواهى و کارت چیست؟ شمر گفت: خواهرزادههاى من شما در امان هستید خودتان را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید درآیید، عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بریده باد اى شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آیا به ما امان مىدهى ولى دُردانه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و جگر گوشه زهرا علیه السلام امان نداشته باشد؟ آیا از ما مىخواهى که از طاعت برادرمان حسین علیه السلام خارج شویم و به اطاعت ملعونهایى از فرزندان ملعونان درآییم؟ شمر خشمگین و ناامید به لشکرگاه عمر سعد برگشت.
خوارزمى نقل مىکند: در شب عاشورا امان نامه دیگرى از جانب عبیدالله بن زیاد که به وساطت عبدالله بن المحل بن حزام العامرى نوشته شده بود، براى فرزندان امالبنین علیه السلام آمد. آنان با دیدن امان نامه به آورنده آن گفتند: سلام ما را به دایى مان برسان و بگو: مارا نیازى به این امان نامهها نیست. امان خدا بهتر از امان پسر مرجانه است.
بازدیدها: 163