انقلاب فرهنگى و سیاسى در سیره امام صادق علیه السلام
در زندگى امام صادق علیه السلام دو موضوع همچون دو جریان همیشگى با پرتلاشترین شکل در راس موضوعات دیگر دیده مىشد که هر دو در یک صراط قرار داشته و تکمیل کننده همدیگر بودند که عبارتاند از:
طاغوت زدایى و نشاندادن چهره اسلام ناب، اسلام محمد و على علیهم السلام
اسلام چهره حقیقى خود را از دست داده بود و از آن جز نامى باقى نمانده بود، چرا که مدتى با امویان و سپس با عباسیان درگیر بود که حکومت مىکردند و همه چیز را با میل و هوس هاى نفسانى خود اداره مىنمودند و اسلام را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند. امام در طول امامتخود با پنجحکمران اموى: یعنى هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید، یزید بن ولید، ابراهیم بن ولید، مروان بنمحمد، درگیر بود، پس از آنها با دو خلیفه عباسى عبدالله بن محمد معروف به سفاح و منصور دوانیقى رو برو گردید.
امام صادق علیه السلام که خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود. آن حضرت همه وجودش را در این مسیر فدا نمود.
تاسیس دانشگاه جعفرى یا حوزه علمیه
شاگردان امام باقرعلیه السلام پس از درگذشت آن حضرت به گرد امام صادق علیه السلام حلقه زدند. امام نیز با جذبشاگردان جدید به تاسیس یک نهضت عظیم فکرى و فرهنگى و بالنده مبادرت ورزید بگونهاى که طولى نکشید مسجد نبوى و مسجد کوفه بهدانشگاهى عظیم تبدیل شد. درگیرى شدید بین بنىعباس و بنىامیه آنان را آن چنانبه خود مشغول کرده بود که فرصتى طلایى براى امام صادق علیه السلام و یارانش به دست آمد آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازى و نوسازى فرهنگ ناب اسلام پرداخت. روز به روز به تعداد شاگردان مىافزود، به گونهاى که تعداد آنها به چهار هزارنفر رسید.
حسن بن على بن زیاد وشاء مىگوید: «من در مسجد کوفه نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق علیه السلام نقل حدیث مىکردند و مکرر مىگفتند: قال الصادق، قال جعفر بن محمد علیه السلام»
شاگردان امام به شیعیان انحصار نداشتند. مالک، پیشواى فرقه «مالکى» در ضمن گفتارى گوید: «در علم و عبادت و پاکزیستى، برتر از جعفر بن محمدعلیه السلام هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و به قلب هیچ بشرى خطور نکرده است» ابوحنیفه پیشواى فرقه حنفى دو سال شاگرد امام صادق علیه السلام بود، روزى منصور دوانیقى ابوحنیفه را احضار کرد و به او گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد شدهاند و او داراى شاگردان بسیار شده است، یک سرى مسایل دشوارى را نزد خود در نظر بگیر تا در ملاعام از او بپرسى تا او در پاسخ فروماند و از نظر چشم مردم ساقط شود. ابوحنیفه مىگوید: چهل مساله مشکل نزد خودم ردیف کردم، و به مجلس منصور دوانیقى حاضر شدم، دیدم جعفر بن محمدعلیه السلام نشسته است، همین که چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تاثیر شکوه و جلال او قرارگرفتم که خود را باختم، سلام کردم و نشستم، منصور به امام رو کرد و گفت: «این ابوحنیفه است» امام فرمود: آرى او را مىشناسم. سپس منصور به من رو کرد و گفت: «اى ابوحنیفه مسایل خود را از جعفر بن محمدعلیه السلام بپرس» من سؤالهاى خود را مطرح کردم، هر سوالى که از آن حضرت مىپرسیدم او بىدرنگ پاسخمىداد و ابعاد مساله را بیان مىکرد و مىگفت: عقیده شما درباره این مسالهچنین است و به عقیده ما چنین مىباشد، در بعضىاز موارد نظر آن حضرت با عقیده من موافق بود و گاهى مخالف بود و به این ترتیب به چهل سؤال مطرح شده من پاسخ داد، آن گاه ابوحنیفه گفت: «مگر نه این است که دانشمندترین مردم آن کسى است که آگاهترین آنها به اختلاف مردم به فتواها و مسایل فقهى باشد»
هشام بن حکم علامه عصر خود بود و تعداد تالیفات او را تا ۳۱ کتاب ذکر نموده اند. جابر بن حیان که او را پدر علم شیمى مىخوانند یکى از شاگردان امام بود که کتابى در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تالیف نمود.
مبارزه امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام دوش به دوش نهضت عظیم علمى و فرهنگى در هر فرصتى به طاغوت زدایى پرداخت او هرگز تسلیم نشد و سرانجام در همین راستا، او را شهید کردند. آن حضرت گرچه قیام مسلحانه بر ضد طاغوتهاى عصرش نکرد ولى با شمشیر زبان و قلم در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و در مورد قیام مسلحانه به یکى از شاگردانش که در کنار چند عدد گوسفند توقف کرده بودند، فرمود: « سوگند به خدا اگر شیعیان (راستین) من به اندازه تعداد این بزغاله ها بودند خانه نشینى برایم روا نبود و قیام مىکردم»
امام همواره مساله ولایت را مطرح مىکرد و مىفرمود: «ولایت از نماز، روزه، زکات و حج برتر است» و دلیل آن را چنین ذکر مى کرد: «زیرا ولایت کلید همه آنهاست و رهبر، راهنماى مردم به سوى همه آنها است»
منبع: حجه الاسلام و المسلمین محمد محمدى اشتهاردى
*******************************************************************
ابوحنیفه و امام صادق علیه السلام
ابوحنیفه نعمان بن ثابت ملقب به «امام الأعظم» از علما اهل سنت بود. پیروان ابوحنیفه را حنفی مینامند. ایرانیتبار و اصل او از کابل میباشد. جد وی از موالی بود. وی در شهر کوفه متولد شد. در نزد اهل سنت یکی از بزرگترین فقها بشمار میرود. به روایتی ابوحنیفه، فقه و اصول را نزد امام صادق آموخت. ابو حنیفه چون منصب قضا را که از سوی خلیفه منصور عباسی پیشنهاد شده بود نپذیرفت به زندان افکنده شد و شکنجه گردید. در زندان در اثر مسمومیت در گذشت.
وی در راه استخراج احکام فقهی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. پیروان ابوحنیفه و مذهب و روش او را؛ اهل رای مینامند زیرا ابوحنیفه قایل به رای است چنانکه بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد: «این نظر ماست» این شیوه او می تواند بخاطر متکلم بودن او و تأثیرش در روش فقهی وی باشد. همچنین او قیاس و استحسان را هم به عنوان اصول در اجتهاد پذیرفت.
مذهب حنفی بر هفت اصل استوار است که عبارتاند از:
۱-قرآن ۲-سنت ۳-قول صحابه ۴-قیاس و رای ۵-استحسان ۶-اجماع ۷-عرف
در باب ایمان و کفر، ابوحنفیه معتقد به زیاد و کم بودن آنها نیست و اصل ایمان و کفر را تصدیق و انکار می داند. وی همچنین در بحث جبر و اختیار به آزادی عمل انسان معتقد است و فعل آدمی را در مصدرش مدنظر قرار میدهد با استناد به این جمله او: «اعمال بشر نسبت به قضا و قدر مانند شعاعهای خورشید است به خود خورشید» از ویژگیهای ابوحنفیه صراحت و بی باکی او در دادن فتوا است و تسامح و اغماض، از خصایص فتاوای او می باشد.
او شاگردان زیادی داشت از جمله: زفربن هذیل، داوود طایی، ابویوسف قاضی، ابومطیع بلخی، محمد بن حسن شیبانی، اسدبن عمرو بجلی، حسنبن زیاد لؤلؤی و پسرش حمٌادبن ابی حنیفه، عبدالله بن مبارک و جارود نیشابوری و عبدالکریم جرجانی و ابونعیم و وکیع.
آثار :
• کتاب «مسند» در حدیث که جمعآوری شاگردان او است.
• «المخارج» در فقه که روایت ابویوسف از او است. برخی به غلط کتابهایی را به او نسبت دادهاند از جمله «فقهالاکبر»؛ که عقاید اصیل ابوحنیفه را نشان میدهد؛ «العالم و المتعلٌم»؛ «فقهالابسَط».
در فقه او اولین امام از ائمه? چهارگانه? اهل سنت در ترتیب زیر است.
• ابوحنیفه نعمان بن ثابت
• مالک ابن انس
• محمد ادریس شافعی
• احمد ابن حنبل
اساتید ابوحنیفه :
• عکرمه مولی عبدالله بن عباس متوفی ??? هجری قمری.
• عطاء بن ابی رباح متوفی ??? هجری قمری.
• نافع مولی ابن عمر متوفی ??? هجری قمری.
• حماد بن ابی سلیمان متوفی ??? هجری قمری.
منابع:
دکتر فؤاد عبدالنبی، محمد. (اَللُؤلُؤ وَالمُرجان) به عربی.
دکتر الشکعه، مصطفی. (الأئمه الأربعه) به عربی.
فهرست ابن ندیم.
کردری, مناقب الامام الاعظم.
خطیب بغدادی, تاریخ بغداد.
***************************************************************
آثار علمى امام صادق علیه السلام
۱ – نامه امام به نجاشى والى اهواز که به نام رساله عبدالله بن نجاشى شهرت دارد.
این تنها اثرى است که توسط امام صادق علیه السلام تدوین شده و باقى آثار از جمله چیزهایى است که توسط راویان آن حضرت جمع آورى شده است.
۲ – رسالهاى از حضرت که صدوق در کتاب خصال آن را ذکر کرده است. این نامه حاوى احکام اسلامى از قبیل وضو و غسل و انواع آنها و نماز و اقسام آن و زکات، زکات مال و زکات فطره، عصمت پیامبران و ائمه و مخلوق بودن قرآن و وجوب امر به معروف و نهى از منکر و معناى ایمان و عذاب قبر و بعث و گناهان کبیره و مسایلى از این قبیل مىباشد.
۳ – کتابى در توحید که توحید مفضل نام دارد. این کتاب در اثبات خداوند جزو بهترین کتابها به شمار مىرود و تمام آن در ضمن بحارالانوار موجود است.
۴ – کتاب اهلیلجه، این کتاب به وسیله مفضل بن عمر روایت شده و در ضمن بحارالانوار موجود است.سید بن طاوس در کشف المحجه لثمره المهجه در آنجا که فرزندش را سفارش مىکند، گوید: به کتاب مفضل بن عمر که امام صادق علیه السلام آن را بر وى املا فرموده بنگر که درباره آثار و پدیدههایى است که خداوند آفریده است و نیز کتاب اهلیلجه را بخوان که کتاب بس پرارزشى است.
۵ – کتاب مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق علیه السلام است. مجلسى درباره آن گفته است: در این کتاب مطالبى آمده که خواننده خردمند و مطلع را با تردید مواجه مىکند. اسلوب این کتاب شبیه دیگر سخنان و آثار ائمه نیست. کفعمى روایات بسیارى را از مصباح الشریعه نقل کرده است.
۶ – رساله آن حضرت خطاب به یارانش. کلینى این رساله را در آغاز روضه کافى نقل کرده است: امام صادق علیه السلام این رساله را براى اصحاب خود مرقوم داشت و به آنها دستور داد که آن را به یکدیگر درس دهند و بدان عمل کنند. کلینى از اسماعیل بن مخلد سراج نقل کرده که گفت: این نامه از طرف امام صادق علیه السلام خطاب به اصحابش ابلاغ گردید، آغاز این نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، از پروردگارتان عافیت طلب کنید». آنگاه تمام نامه را ذکر کرده است. همچنین قسمتى از آغاز این نامه در تحف العقول تحت عنوان رساله امام به گروهى از پیروان و یارانش، ذکر شده است.
۷ – رساله امام به پیروان شیوه راى و قیاس.
۸ – رساله آن حضرت درباره غنایم و وجوب خمس در آنها. در تحف العقول این قسمت نقل شده است.
۹ – سفارش امام صادق علیه السلام به عبد الله بن جندب.
۱۰ – سفارش آن حضرت به ابو جعفر محمد بن نعمان احول.
۱۱ – رسالهاى که برخى از شیعیان آن را نثر الدرر نامیدهاند.
۱۲ – سخنان آن حضرت در وصف محبت اهل بیت و توحید و ایمان و اسلام و کفر و فسق.
۱۳ – رساله آن حضرت درباره وجوه معیشت و کسب و کار بندگان و وجوه اخراج اموال. امام این نامه را در پاسخ کسى که از وى درباره جهات معیشت بندگان که در آنها کسب و کار و معامله بین یکدیگر انجام مىدهند پرسیده بود، نوشت.
۱۴ – رساله آن حضرت در احتجاج بر صوفیه که آن حضرت را از طلب رزق و روزى نهى مىکردند.
۱۵ – گفتار آن حضرت درباره خلقت انسان و ترکیب او.
۱۶ – کلمات قصار آن حضرت.
آنچه گفته شد مربوط به کتابهایى بود که تاکنون تدوین گردیده و به نامهاى خاصى شناخته شده است و گرنه آنچه دانشمندان از آن حضرت در شاخه هاى گوناگون علمى همچون کلام و توحید و سایر اصول دین و فقه و اصول فقه و طب و مناظره و حکمت و موعظه و آداب و غیره نقل کردند آن چنان فراوان است که نمىتوان آنها را برشمرد.
منبع: کتاب سیره معصومان، سید محسن امین.
*************************************************************
ادامه نهضت علمى پدر توسط امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام از نظر علم و فضل سرآمد روزگار خود به شمار مىآمد. امام مالک بن انس درباره آن حضرت گفته است: در فضیلت و دانش و عبادت و پارسایى هیچ دیدهاى چون جعفر بن محمد را ندیده و هیچ گوشى توصیف آن را نشنیده و بر هیچ قلبى خطور نکرده است. او بسیار سخى، خوش مشرب و پر فایده بود.
حسن بن زیاد گفت: از ابوحنیفه درباره فقیهترین کسى که دیده پرسش شد؟ گفت: فقیهترین کسى که دیدهام جعفر بن محمد بوده است. ابن ابى لیلى گوید: (من هیچ سخن یا تصمیمى را کنار نگزاردهام مگر به قول یک تن و او جعفر بن محمد است) صالح بن اسود گفت: شنیدم جعفر بن محمد مىگوید: «پیش از آن که مرا از دست دهید از من پرسش کنید. زیرا آنچه من براى شما مىگویم کسى نمىتواند مانند آن را بگوید. حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث على بن ابى طالب و حدیث على حدیث رسول خداست»
از آن حضرت به اندازهاى از علوم ارزشمند روایت شده که موجب شگفتى عقل مىشود. دانشمندان آنقدر که از امام صادق علیه السلام روایت نقل کردهاند، از دیگر اهل بیت روایت نیاوردهاند و هیچ یک از راویان اخبار بدان اندازه که از محضر امام صادق علیه السلام کسب فیض کردهاند از دیگران بهره نبردهاند.
فضایل امام صادق علیه السلام
صفت علم در امام صادق علیه السلام بیش از سایر ائمه به چشم مىخورد زیرا شرایط بگونهاى بود که در واپسین روزگار حکومتى مىزیستند که به نابودى مىگرایید و در همان حال حکومت دیگرى مىرفت تا جایگزین حکومت پیشین شود.
علم: مردم به اندازهاى از علوم امام صادق علیه السلام نقل کردهاند که سخنانش توشه راه کاروانیان و مسافران و آوازهاش در هر گوشه و کنار زبانزد مردم گشته بود. از آگاهى به علوم امام صادق علیه السلام به اندازهاى نقل شده که از هیچ کس دیگرى منقول نیست. نوح بن دراج به ابن ابى لیلى گفت: آیا تا کنون به خاطر حرف کسى از سخن یا کار خود دست کشیدهاى؟ گفت: خیر مگر حرف یک نفر. جعفر بن محمد.
تنها یکى از راویان آن حضرت به نام ابان بن تغلب، سى هزار حدیث از امام نقل کرده است.
پیشنهاد حکومت به امام صادق علیه السلام
وقتی ابوالعباس سفاح و خانوادهاش پنهانى بر ابوسلمه کوفى وارد شدند، تصمیم ایشان را مخفى داشت و خواست آن را در بین فرزندان على و فرزندان عباس به شور گذارد تا آنان هر کسى را که خود مایل هستند اختیار کنند. اما بعدا با خود اندیشید که من از آن بیم دارم که نظر آنان با یکدیگر هماهنگ نباشد، لذا تصمیم گرفتخلافت را به فرزندان علىعلیه السلام واگذار کند. پس به سه تن از آنان به نامهاى جعفر بن محمد بن على بن حسین و عمر بن على بن حسین و عبد الله بن حسن بن حسن نامهاى نگاشت. ابتدا پیک به سوى جعفر بن محمد رفت و او را خبر داد که نامهاى از ابوسلمه با اوست. امام گفت: «مرا با ابوسلمه چه کار؟ او پیرو کس دیگرى است» فرستاده از خانه امام بیرون آمد و به نزد عبد الله بن حسن مثنى رفت. عبدالله نامه او را پذیرفت و به سوى جعفر بن محمد روانه گشت. امام به او فرمود: چه کارى روى داده که نزد من آمدى؟ اگر مىگفتى من خود به سویت مى آمدم. عبدالله گفت: این نامه ابو سلمه است مرا به کارى سترگ فراخوانده و مىپندارد من سزاوارترین مردم به آنم و مىدانید که پیروان ما از خراسان به نزد ابوسلمه آمدهاند. امام فرمودند: در رؤیاهاى باطل فرو مرو. این حکومت فردا به نفع این جماعت تمام مىشود و همین نامه که براى تو آمده براى من نیز فرستاده شده است. پس از این گفتوگو عبدالله که از سخن امامعلیه السلام قانع نشده بود خانه او را ترک کرد.
موضعى که امام علیه السلام در این مسئله اتخاذ کرد حاکى از عظمت ژرفنگرى آن حضرت است.
منبع: کتاب سیره معصومان، نویسنده سید محسن امین.
************************************************************
دانشگاه امام صادق علیه السلام
یکى از دانش آموختگان مکتب امام صادق علیه السلام جابر بن حیّان، دانشمند و ریاضیدان پرآوازه است که جهان همواره او را صاحب دانشى عظیم در زمینه ریاضیات مىداند، او ۵۰۰ رساله در ریاضیات داشته که تمام آنها را امام صادقعلیه السلام بر وى املا کرده بود،
محمّد بن مسلم از آن حضرت ۱۶۰۰۰ حدیث در علوم گوناگون روایتکرده است. این نکته درباره بسیارى دیگر نیز صدق مىکند بطورى که یکى از آنان مىگوید: در مسجد کوفه ۹۰۰ استاد را دیدم که هر کدام مىگفتند: قال جعفر بن محمّد.
باید بدانیم که از هیچ یک از چهارده معصوم به اندازهاى که از امام صادق روایت نقل کردهاند روایت نقل نشده است. دانشمندان شیعه، به گردآورى روایاتى که از معصومینعلیهم السلام نقل شده پرداختهاند. بحارالانوار مجلسى شامل ۱۱۰ جلد است. جامع الاخبار نراقى کتابى است در ردیف بحار الانوار و مستدرک بحارالانوار هم همانند بحار است امّا بیشترین صفحات این کتابها شامل احادیث امام صادق علیه السلام است.
از روایاتى که در دیگر علوم از آن حضرت نقل شده جز اندکى بهدست ما نرسیده است زیرا بیشتر این روایات قربانى اختلافات سیاسىشده که متعاقب دوران امام صادق به وقوع پیوست.
روش امام صادق مطابق با جدیدترین روشهاىآموزش و پرورش در جهان بوده است. حوزه درسى ایشان، به تربیت متخصصان اهتمام نشان مىداد. مثلاً هشام بن حکم متخصص درمباحث تئوریک بود و یا زرّاره و محمّد بن مسلم و عدّهاى دیگر در مسایل دینى تخصّص داشتند و جابر بن حیان متخصّص ریاضیات بود. وقتى کسى نزد آنحضرت براى علم اندوزى مىآمد، او مىپرسید که خواهان آموختن کدام علم است؟ اگر مرد پاسخ مىداد: فقه. امام او را به متخصّصان فقه راهنمایى مىکرد و اگر مى
گفت: تفسیر. او را به متخصّصان تفسیر دلالت مىکرد و به همین ترتیب آنحضرت وى را به برجستگانو خبرگان در این علوم راهنمایى مىکرد.
شاگردان ایشان اهل منطقه و ناحیهاى خاص نبودند. جهان اسلام در عصر امام صادق چنان بود که گسترش علم و فرهنگ را در هر خانهاى اقتضا مىکرد زیرا فتوحات مسلمانان دروازههاى تازهاى از راههاى گوناگونزندگى و آداب و رسوم واندیشه هاى مردم را به روى آنان مىگشود و موجب پدید آمدن بر خوردى تازه میان اندیشههاى اسلامى و تئوریهاى دیگر مىشد. این برخورد تازه در طریقه زندگى در نزد مسلمانان و امتزاجآن با آداب و رسوم ایرانیان و رومیان و دیگر همسایگانموجب مىشد تا جامعه نوینى پدید آید که تحت تأثیر وضع جدید قرار گیرد و از راه اسلام منحرف گردد و همین امر باعث ایجاد تناقضاتى در جامعه شد و آثار منفى بسیارى ازاین امتزاج طبیعى و ناگهانى از خود بر جاى گذارد.
از این رو مردم در آن روزگار به فراگیرى علم و دانش شتاب ورزیدند و براى دستیابى به دانش بیشتر خود را به محضر امام صادق علیه السلام رساندند. طوایف گوناگونى از گوشه و کنار نزد آن حضرت رفتند، مرکز حساسى که آنحضرت انتخاب کرده بود، دستیابى آنان را به وى آسان مىساخت چرا که آن حضرت در بیشتر عمر خود، مدینه را به عنوان پایگاه خود اختیار کرد. هر سال گروههاى بسیارى براى اداى مناسک حج و رفع مشکلات و مسایل خود به مکّه و مدینه رهسپار مىشدند و در آنجا بود که با مکتب آن حضرت برخورد مىکردند و هر آنچه را که مىخواستند در نزد حضرتش مىیافتند.
**********************************************************************
امام صادق علیه السلام از نگاه شاگردان
الگوجویی یکی از غرایز بشر است. انسان همواره در جستجوی الگویی برای زندگی است. از اینرو خداوند الگوهایی را معرفی نموده است: «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه» بهترین اسوه و برترین الگو برای بشریت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. پساز پیامبر، امامان معصوم والاترین الگوهای بشریت هستند. با پیروی از آنان انسان میتواند بر قله سعادت و تکامل گام نهد. باید پذیرفت که هنوز نتوانستهایم الگوهای اسلامی رابه جوانان معرفی کنیم. بدین خاطر جوانان الگوهای کاذب که ازسوی مطبوعات، تلویزیون، سینما، ماهواره و… مطرح میشوند را سرمشق زندگی خود قرار میدهند.
اینک به معرفی یکی از الگوهای راستین بشریت امام جعفر صادق علیه السلام میپردازیم و در این نوشتار به برخی از شیوههای تربیتی آن حضرت اشاره میکنیم. قلم را به دستبرخی یاران آن حضرت می سپاریم و خود نیز از گفتار نغز و شیرین آنان بهره مند میشویم.
۱ – مالک بن انس میگوید: هرگاه نزد امام صادق علیه السلام میرفتم آن حضرت بالش به من میداد تا برآن تکیه کنم. او ارج و منزلتی برایم قایل بود و میفرمود: «مالک! دوستت دارم» من از اینگفته او خرسند میگشتم و به این جهت حمد و سپاس الهی را به جای میآوردم. وی هرگز از سه حال بیرون نبود: یا روزه بود، یا به عبادت خدا ایستاده بود و یا به ذکر حق مشغول بود.
در یکی از سالها با وی حج گزاردم. هنگامی که شتر آن حضرت بهمحل احرام «میقات» رسید، هرچه میخواستبگوید: «لبیک اللهم لبیک» نتوانست. عرض کردم: آقا! ناچارهستید از این که تلبیه را بگویید. آن حضرت فرمود: «چگونه به خود جرات دهم و بگویم: «لبیک اللهملبیک» در حالی که میترسم که پروردگار در جواب بگوید: «لالبیکو لا سعدیک»
۲ –ابن رئاب گوید: امام صادق علیه السلام در سجده چنین میگفت: «اللهم اغفرلی و لاصحاب ابیفانی اعلم ان فیهم من ینقصنی؛ خداوندا، مرا و یاران پدرم را بیامرز. میدانم در میان آنان کسانی هستندکه بدی من را میگویند»
۳ – ابن ابی یعفور میگوید: امام صادق علیه السلام در حالی که سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرده بود چنین میگفت: «رب لاتکلنی الینفسی طرفه عین ابدا لا اقل و لااکثر؛ خداوندا؛ مرا به اندازهیک چشم به هم زدن، به خود وامگذار، نه کمتر و نه بیشتر» آنگاهاشکهای آن حضرت سرازیر گشت و به طرف ما روی گرداند و فرمود: «خداوند یونس را کمتر از یک چشم به هم زدنبه خودش واگذار نمود او آن گناه را مرتکب گشت»
۴ – مرازم بن حکیم میگوید: امام صادق علیه السلام دستور داد تا از طرف ایشان نامهای بنویسند. در آن نامه جمله ان شاءالله را ننوشته بودند. نامه را خواند و فرمود: «چگونه امیدوارید که این کار (که به خاطر آن این نامه نوشته شده است) به سرانجام برسد در حالی که در آن، جمله ان شاءالله وجود ندارد!» آن گاه دستور داد آن جمله به نامه اضافه گردد.
۵- ابن ابی یعفور میگوید: شخصی نزد امام صادق علیه السلام میهمان بود. میهمان برخاست تا برخی از کارهای منزل آن حضرت را انجام دهد. وی نپذیرفت و خودش آن کار را انجام داد. آن گاه فرمود: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از به کار گرفتن میهمان نهی نموده است»
۶- یعقوب سراج میگوید: برای تسلیت گفتن همراه امام صادق علیه السلام راهی منزل یکی از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پای برهنه به راه خود ادامه داد. کفش خود را در آوردم و تقدیم امام کردم اما حضرت نپذیرفت و فرمود: «صاحب بلا و مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن» سپس امام با پای برهنه به راه خود ادامه دادند.
۷ – حماد بن عثمان میگوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم. مردی به ویگفت: خداوند کارهای شما را بهبود بخشد. شما فرمودید که حضرت علی علیه السلام لباسهای با قیمت چهار درهم برتن میکرد ولی شمالباس نو برتن میکنید! حضرت در پاسخ فرمود: «حضرت علی علیه السلام آن لباسها را در زمانی میپوشید که ناپسند نبود و پوشیدن آن نزد مردم ناشایسته نبود ولی کسی که اکنون آن نوع لباسها را برتن کند، انگشت نما میگردد. پس بهترین و نیکوترین لباسها در هر زمان، لباس اهل آن زمان میباشد»
۸ – عبدالاعلی میگوید: امام صادق علیه السلام را ملاقات نمودم و عرض کردم: با این (مقام و منزلت) حالی که نزد خدا و خویشاوندی که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارید، باز تلاش میکنید و در چنین روز گرمی خود را در فشار و سختی قرار میدهید؟! حضرت درپاسخ فرمود: «جهت طلب روزی بیرون آمدم تا از دیگران بینیاز شوم»
۹ – ابن عمرو شیبانی میگوید: به دیدار امام صادق علیه السلام رفتم. آنحضرت بیلی در دست داشت و در باغ خود مشغول کار بود. عرق از بدن مبارکش سرازیر بود. عرض کردم: بیل را به من بدهید تا این کار را من انجام دهم. فرمود: «من دوست دارم در راه طلب روزی خود از گرمای آفتاب آزار ببینم»
۱۰ – عبدالرحمن بن حجاج میگوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودیم. مقداری غذا خوردیم. طبقی از برنج آوردند. ما عذر آوردیم. حضرت فرمود: «شما کار خوبی نکردید! بدانید هرکه علاقه و محبتش به ما بیشتر باشد، نزد ما نیکوتر غذا میخورد» پسمقداری از آن غذا را خوردم. آن گاه حضرت فرمود: «حالا درست شد» در این هنگام شروع کرد برای ما از پیامبر سخن گفتن و فرمود: «روزی از سوی انصار طبقی از برنج برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند. آن حضرت مقداد، سلمان و ابوذر را دعوت نمود تا از آن غذا تناول نمایند. آنها عذر آوردند. حضرت فرمود: شما کاری نکردید. عزیزترین و محبوبترین شما نزد ما کسانی هستند که نزد ما نیکو و خوب غذا بخورند. آنها شروع نمودند به نیکو غذا خوردن. آن گاه حضرت فرمود: خداوند آنان را رحمت کند و از آنان راضی بگردد و درودش برآنان باد»
۱۱ – معلی بن خنیس میگوید: امام صادق علیه السلام در شبی بارانی از خانه به سوی «ظله بنی ساعده» رفت. به دنبال او رفتم. گویا چیزی ازدست او بر زمین افتاد. حضرت گفت: «بسم الله اللهم رده علینا؛ به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان» نزدیک آن حضرت رفتم و سلام کردم. فرمود: «معلی، تو هستی؟» عرض کردم: آری،فدایت شوم! فرمود: «با دست خود زمین را جستجو کن; هرچه یافتی به من باز گردان» معلی میگوید: نانهای خرد شدهای روی زمین افتاده بود. هرچه پیداکردم به آن حضرت میدادم. انبانی از نان نزد آن حضرت بود. عرضکردم: آیا اجازه میدهید آن را من بیاورم؟ فرمود: «خیر. منشایسته و سزاوارترم از تو، ولی با من بیا» به «ظله بنیساعده»رسیدیم. گروهی را دیدم که در خواب بودند. آن حضرت یک یا دو قرص از آن نانها را زیر لباس آنان میگذاشت. تقسیم نان به آخرین نفر که تمام شد، بازگشتیم. عرض کردم: فدایت شوم! آیا اینها از حقآگاهی دارند (شیعه هستند)؟ فرمود: «اگر از حق آگاه بودند، بهطور حتم در نمک طعام نیز با آنان مواسات و از خود گذشتگی میکردم.( نمک نیز به آنان میدادم)»
*******************************************************************************
شرایط خاص فرهنگی و برخورد فرق ومذاهب
در زمان امام صادق علیه السلام فرقه هایی همچون خوارج، معتزله، مرجئه، متصوفه، زنادقه، جبریه پدیدآمده بودند که هرکدام عقاید خود را ترویج می کردند ازاین گذشته در زمینه هر یک ازعلوم اسلامی نیز در میان دانشمندان اختلاف نظر پدید می آمد بطور مثال در علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، فقه و علم کلام، ریاضیات، نجوم، فلسفه و … بحثهای زیادی در می گرفت از این رو تشنگی علمی عجیبی بوجود آمده بود که لازم بود امامعلیه السلام به آن پاسخ گوید.
درعرصه فرهنگ وسنت
دوران حیات امامعلیه السلام عصر جدیدی برای دنیای اسلام بود. عصری که مردم پس از گذراندن یک دوره سخت توانستند نفسی نسبتآ راحت بکشند. نیکو ببینند در دور و برشان چه می گذرد و از حق و باطل چه نشان و خبری است. دو گروه قدرتمند باطل بر سر هم می کوبند و با هم درگیری دارند و امام ازاین فرصت و موقعیت استفاده کرد و برای ارشادمسلمین از جای بر می خیزد. اگردشمن از عمق فعالیت فرهنگی امام سر در می آورد بی شک آنرابرای خویش فاجعه تلقی می کرد زیراعمل امام درواقع از رسمیت انداختن حکومت آنها و محکوم کردن آنها به سقوط معنوی بود.
دفاع از مقدسات و توجه دادن به اسلام
تلاش امام
کوشش امام متوجه آن بودکه از مقدسات دفاع کند و سنت اسلام را که درحال فراموشی بود از نو احیاء نماید و اهل بیت را بعنوان مبین قرآن و معرف اسلام معرفی کند و این اقدام رابرای خود رسالتی در آن عصر می دانست. امام صادق علیه السلام در چنان عرصه ای به تلاش فرهنگی پرداخت، از حق اهل بیت دفاع کرد.
تفرقه ها
تفرقه و پراکندگی که دشمن پدیدآورد در طول سالها چنان ریشه دار و عمیق شد که سراسرحیات مردم را در برگرفت و زندگی فکری و اعتقادی مردم را در معرض خطرقرارداده. دامنه آنرا لااقل در دو جنبه به صورت عیان و آشکار می بینیم:
۱- در زمینه اعتقادی:
به علت غلبه هوا ازسوی برخی از گروهها، اعمال سلیقه ها در دین ازسوی گروههای دیگر، طرفداری حق ازسوی جمعی خاص، تفرقه هایی درعرصه اعتقادی پدیدآورد که جلوه آن در مذاهب و خطوط فکری موجود در جامعه دیده می شد. بدعتهای جدید در دنیای اسلام بعدها منجر به پایه گذاری مکاتب فقهی مختلفی شد.
۲- در زمینه اجتماعی:
شیوه کار در حکومت عباسیان شعار تفرقه بینداز و حکومت کن؛ بود. دامنه تفرقه که از افکار شروع شده بود در برگرفت حیات اجتماعی را تا حدی که مردم دسته دسته و فرقه فرقه شدند. علما هم از یکدیگر جدا گشتند. برخی به خاطر تقیه کوشیدند به دیگران نزدیک نشوند. گروهی از ترس دستگاه سیاسی روز راه انزوا گرفتند. وضع بگونه ای درآمد که شیعه ای اگر به شیعه ای دیگر برخورد می کرد با او سلام نمی کرد و حتی انقلابیون که از نظر فکر در جهت مقابل دستگاه بودند با هم وحدت ونداشتند و برخی تند بودند و برخی کند، برخی براساس فلان سلیقه عمل می کردند و برخی براساس سلیقه ای دیگر و حتی نسبت به دشمن همرأیی نداشتند.
این آشفتگی دربین شیعیان نیز وجود داشت. بسیاری ازشیعیان جرأت نمی کردند که خود را شیعه بخوانند. برخی شیعه بودند ولی در برابرشیعه دیگر اعتقاد خود را مکتوم می داشتند. عده ای بی تفاوت و در خط و فکر و دنیای ویژه خود بودند.
منبع: کتاب احیاگر تشیع.
******************************************************************************
مذاهب غیر اسلامی
شهرهای اسلامی میدان تاخت و تاز ادیانی بود که اربابان آنها درزمان پیامبرصلی الله علیه وآله تسلیم اسلام شده بودند. اینک در اثر بی توجهی حکام به مسایل شریعت آنها تحت رهبری مراکز دینی خود درغرب و شرق به نشر مباحث خود و حتی ارتباط با دربار و دادن هدیه، شراب و فحشاء به سلاطین آزادانه به تلاش پرداختند.
عصر امام صادق علیه السلام عصری است که در قلمرو اسلام فرق متعددی سر برآوردند و متولیان ادیان دیگر آزادانه اعلام موجودیت کرده و حتی بامسلمین اصطکاک پیدا کردند. علیه اسلام و منطق آن بحث ها برپا داشتند. دستگاه زمامدار هم ازاین جریان ناراضی نبود زیرا توانسته بود وسیله سرگرمی واشتغال خاطری برای طرفین فراهم کند و خود بدون تشویش و نگرانی به تقویت پایه های قدرت و عیش و خوش گذرانی بپردازد حتی پاره ای از اسناد نشان می دهد که آنها خود به این خط و جریان دامن می زدند.
بروز افسانه ها و اساطیر
بر اثر این مسامحه و سهل انگاری چه افسانه ها و موهوماتی که از نو زنده شده و چه خرافاتی که از نو سر برآوردند. تلاش هایی که رسول خدا صلی الله علیه وآله و ائمه هدی بکار برده بودند در معرض پایمال شدن بود. در اثر بی مایگی زمامداران، عدم پای بندی آنها به اسلام، عدم تعهد آنها، عدم سرمایه گذاری و تلاش در جهت حفظ مبانی دینی و تعالیم الهی، بهم ریختگی و آشفتگی فوق العاده ای درجامعه پدید آمد.
علنی شدن الحاد
براثر بی توجهی زمامداران به اسلام و عدم پای بندی آنها به مقدسات و نیز فرار از مسوؤلیت خود در امر پاسداری از اسلام، الحاد و زندقه در کشور اسلامی رخ عیان کرد و ترویج شد. سران کفر و زندقه آزادانه به نشر اباطیل پرداخته و شرارتهای زیادی ازخود بروز می دادند، زنادقه و ملحدان که منکر خدا و اساس ادیان بودند با آزادی کامل به بیان آراء و نظرات خود می پرداختند و حتی درمسجد النبی و درمسجد الحرام به دور هم می نشستند و حرفهای خود را مطرح می کردند. در عصر امامعلیه السلام بحث ازمادیت بسیار بود. اینان در مسلمین آن عصر القاء شبهه می کردند و مردم مستضعف را هم توان بحث و اظهار نظر با آنان نبود. دستگاه زمامدار هم که کاری به کار آنها نداشت درنتیجه آنها بودند و این همه میدان داری و عرض وجود در جامعه. ازسوی دیگر مبلغان دینی و واعظان وابسته به دربار و وعاظ السلاطین بودند که آنها را هم نه سواد و دانشی برای بحث و اظهار نظر بود و نه التفاتی به اینگونه مباحث.
کتب الحادی
صنعت چاپ نبود ولی دست نوشته ها فراوان بودند و ازسوی ملحدان و زنادقه دست به دست می گشتند. آنها سعی داشتند نظرات خود راترویج کنند. کتب و نوشته ها در این باب بسیار بود و هر فرقه ای سعی داشت مردم را بسوی اعتقادات خود دعوت کند. به علت خالی بودن میدان از یک سو و جهل مسلمین از سوی دیگر اربابان این عقاید الحادی از فرصت استفاده کرده و سعی داشتند مردم را به سوی خود متوجه کنند.
رسوایی کارشان بحدی رسید که امام درباره شان فرمود: اینان حتی درخور نام انسانیت نیستند. آری ممکن است فردی رأی و نظر خلاف حقی داشته باشد ولی اگر بتواند برای آن منطقی ارائه کند آن سخن در خور شنیدن است ولی اینان سعی داشتند از راه فریب و با استفاده از بی خبری مردم به پیش روند و در چنین وضعیتی بود که نیاز جامعه به وجود کسی چون امام صادق علیه السلام آشکارتر می شد.
مواضع بنی عباس
بنی عباس درآغاز کار راجع به این خط و برنامه به یک گونه عمل می کردند و پس از استقرار در زمامداری به گونه ای دیگر. درابتدای کار، بنی عباس به دین مردم کاری نداشتند بلکه فقط سعی براین بود از طریق برانگیختن عواطف نسبت به اهل بیت علیهم السلام و فریاد مظلومیت برآوردن و اعلام موضع در قبال رفع ظلم وستم، بنی امیه راسرکوب و خود را محق جلوه دهند. کیست که نداند بنی عباس به برکت نام اهل بیت علیهم السلام به موقعیت و مقام رسیدند؟ اگرچه اینان نمک خوردند و نمکدان شکستند.
پس از استقرار در مقر زمامداری موضعشان عوض شد و سعی داشتند شبهات و القائات را رواج دهند و غرضشان این بود اگر زنادقه و ملحدان در بحث و جدال موقعیتی بدست آورند آنها همین را در نزد خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله علم کنند و آنان را به رخ بکشند که شماها قادر به اثبات حقانیت دین نیستید و اگر اهل بیت علیهم السلام در بحث موفق شدند اقل مسأله این است که آنها سرشان با ملحدان و زنادقه گرم باشد و کاری به کار زمامداران و سیاستمداران نباشد و در نتیجه اینان بی دردسر حکم برانند و این بود معنی سیاست و زرنگی شان!!
آنها در اجرای این خط سیاسی حتی با زندیقان و ملحدان به اسم آزادی بیان کنار می آمدند ولی با امام صادق علیه السلام کنار نمی آمدند. دعوت کفرآمیز مانوی و مزدکی برایشان سنگین نبود ولی سخن امام صادق علیه السلام برای آنان غیرقابل تحمل بود!!!
منبع: کتاب احیاگر تشیع.
*************************************************************
شخصیت علمی امام صادق علیه السلام
در دوره امامت امام صادق علیه السلام مسلمانان بیش از پیش به علم و دانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای اسلام بویژه در مدینه، مکه، کوفه، بصره و … مجالس درس و مناظره های علمی دایر و از رونق خاصی برخوردار گردید.
در این زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق علیه السلام توانست نهضت علمی فرهنگی پدرش امام باقر علیه السلام را ادامه داده و علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده در همه جا منتشر کند. سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره ، هاشمیه و کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی و کلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت.
آن حضرت با استفاده از فرصت به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مکتب حق از بصره، کوفه، واسط، یمن و نقاط مختلف به مدینه سرازیر شدند و چون پروانگی دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق علیه السلام تجمع کردند. در دانشگاهی که امام بوجود آورده بود شاگردان بزرگی همچون هشام بن حکم – محمد بن مسلم- ابان بن تغلب – هشام بن سالم – مومن الطاق – مفصل بن عمر – جابر بن حیان و… تربیت کرد که هر یک از آنها شخصیتهای بزرگ علمی و چهره های درخشانی بودند که خدمات شایانی انجام دادند.
شاگردان دانشگاه امام منحصر به شیعیان نبوده بلکه پیروان اهل تسنن نیز از مکتب آن حضرت برخوردار می شدند. بزرگان اهل سنت چون مالک بن انس، ابوحنیفه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابن جریح، روح ابن قاسم و… ریزه خوار خوان دانش بیکران او بودند. شاید نتوان در تاریخ همانند مدرسه امام صادق مدرسهاى فکرى یافت که توانسته باشد نسلهاى متوالى را تحت تأثیر خود قرار دهد واصول و افکار خود را بر آنها حاکم سازد و مردمى متمدّن و فرهیخته با موجودیّتى یگانه بنیان نهاده باشد. اشتباه است اگر بخواهیم دستاوردهاى این مدرسه را فقط محدود به کسانى کنیم که در آن به تحصیل علم پرداخته باشند بلکه دستاوردهاى این مدرسه در اندیشه هایى است که درجامعه ایجاد کرد ودر مردان پرورش یافتهاى که سیماى تاریخ را دگرگون ساختند و تمدّنى را پدید آوردند که تا قرن هایى دراز پایدار و پا برجا بود.
شمار کسانى که مستقیما از افکار و اندیشه هاى این دانشگاه سیراب شده اند به چهار هزار تن مىرسیده است و زمانى اهمیت این مسئله براى ما روشن مىشود که بدانیم این مدرسه در آگاهى بخشى به مردم مسلمان دوران خود و نیز مسلمانانى که تا امروز از پى آنها آمدهاند، نقش اول داشته و اینکه فرهنگ اصیل اسلامى تنها از این چشمه فیّاض جریان گرفته است.
پیروان این مکتب، به این مدرسه و افکار آن کاملاً اعتماد داشتند و همین اعتماد بود که آنان را به نگاهبان از این مکتب و چهره ویژه آن در طول قرنها وا مىداشت تا آنجا که آنان روایاتى را که در این مدرسه مى شنیدند دهان به دهان بازگو مىکردند و اگرچیزى مى نوشتند تا هنگامى که از کسانى که این روایات را از امام نقلمىکردند اجازه مخصوص نمىگرفتند، به نشر آنها همّت نمى گماردند.
فرهنگ اسلامى، اعم از شیعى و سُنى، بر پیشوایان معاصر با امام صادق علیه السلام، همچون پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنّتکه مسلمانان تنها بر مذاهب آنان تمسّک کرده اند، تکیّه داشته استو دریابیم که اکثر این پیشوایان اندیشههاى دینى خود را از این مکتب بهره گرفته اند تا آنجا که ابن ابى الحدید ثابت کرده است که علم مذاهب چهارگانه اهل سنّت در فقه، به امام صادق بازگشت مىکند و مورّخ مشهور، ابو نعیم اصفهانى در این باره گفته است: شمارى از تابعان از امام صادق روایت نقل کرده اند از جمله: یحیى بن سعید انصارى، ایوبس ختیانى، ابان بن تغلب، ابو عمرو بن علاء و یزید بن عبداللَّه بن هادو همچنین پیشوایان برجسته از او نقل حدیث کرده اند. کسانى همچون: مالک بن انس، شعبه حجاج، سفیان ثورى، ابن جریح، عبداللَّه بن عمر،روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر،حاتم بن اسماعیل، عبد العزیز بن مختار، وهب بن خالد، ابراهیم بنطهمان ومسلم بن حجاج نیز در صحیح خود به احادیث نقل شده از آن حضرت احتجاج کرده است،اگر ما از تمام این امور آگاهى یابیم آنگاه به درستى خواهیم دانست که فرهنگ اصیل اسلامى تنها و تنها به امام صادق و مدرسهاى که او بنیان گذارد، باز مى گردد.
**********************************************************
توسعه علمی و فکری
امام صادق علیه السلام حدود ۳۰ سال در مسؤولیت امامت بود. او از دریای قرآن گوهرهای جدیدی استخراج کرده و از شگفتیهای آن پرده برداری کرده بود و آن ها را دراختیار عاشقان قرار داده بود. در تأویل قرآن سرآمد بود. به احیای سنت رسول الله صلی الله علیه وآله پرداخت و در چهره آن خط فکری اسلام را در عرصه عمل نشان داد و مبانی آن را براساس منطق و برهان تبیین کرد. ابواب فقه را در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گشود.
اصلاح عقاید
در عصر او عقاید گوناگون و مخالف با اسلام راستین وجود داشتند که پیروان آنها با هم درگیری داشتند. کسانی پیدا شدند که برای خداوند صورت قایل شدند و بدعتهایی را در دین روا داشتند، امام به اصلاح عقاید پرداخت و در زمینه توحید، جبر، قدروقضا و مسایل گوناگون تلاش هایی ارزنده داشت.
او با آموزشهای خود و بحث ها و نقدها، ریشه بسیاری از افکار خرافی را زد و نهضتی علمی بوجود آورد. کوشید بدعت ها را از میان بردارد. خطوط غیراسلامی رامعرفی کند، انحرافات را به مردم بشناساند.
توسعه افکار
از خدمات مهم امام توسعه فکر و اندیشه و آزاد ساختن آن از قیود بود. بحث آزاد و عرضه اندیشه ها در محافل علمی را بدون هیچگونه محدودیتی پایه گذاری کرد تا حدی که یک مادی ملحد هم حق یافت که آراء و عقاید خود را عرضه بدارد و دیگران نیز در برابر این ابراز عقیده به تقابل آراء و بحث و بررسی می پرداختند و در این تقابل حق از ناحق شناخته می شد. مسأله بحث آزاد وتعبدی نبودن قبول دین سبب شد که مردم به سوی مذهبی که امام پیشوای آن بود روی آورند و توجهات به سوی محضر او معطوف گردد.
توسعه علوم
ایشان به توسعه و گسترش علوم پرداخته و بزرگترین پایگاه علمی را درعرصه خود بنا نهاد. مدینه را سرای هجرت عالمان برای همه علاقمندان ساخت. دانش های متعددی را که بسیاری از آنها تا آن تاریخ در جامعه بی سابقه بودند، معرفی و شخصاٌ آنها راتدریس کرد. شریعت پیامبر را گسترش داد. موسس بسیاری ازعلوم جدید است. روش های جدیدی را در تحقیق و بررسی عرضه کرده است. مکتب کلامی پایه گذاری کرد که در سایه آن دیگران توانسته اند حرف های اعتقادی خود سر و سامان دهند و خط روشنی را از دیدگاههای خود بیابند. پاسخ های او به سؤالات فقهی در کتبی جمع آوری شده که منبع استفاده محققان است.
نهضت علمی
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و انشعاب اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان دراسلام ازطرف دیگر چنین ایجاب می نمود که یک نهضت علمی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار باشد بوجود آید تا هم حقایق دینی را از میان خرافات بیرون کشد و هم دربرابر مجادلات با نیروی منطق و استدلال مقاومت کرده و آراء آنها را
محکوم سازد. بوجود آوردن چنین نهضت علمی در محیط آشفته آن عصر کار هرکسی نبود، فقط کسی شایسته این مقام بود که از جانب خداوند پشتیبانی شود تا بتواند به نیروی الهام و طهارت نفس وجود خود را به مبدأ کبریایی ارتباط دهد و جواهر گرانبهای حقایق را از دریای علم الهی به چنگ آورده و در معرض استفاده قرار دهد.
تنها وجود گرامی حضرت صادق علیه السلام شایسته احراز چنین مقامی بود که آن حضرت از آغاز امامت خود این روش ستوده را تعقیب کرد و در نشر معارف و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت برمیان بست.
زمان امام دوره تحول علمی و نهضت همگانی برای فراگرفتن علوم بشمار می رفت و عصر ی بود که آن حضرت متکلمین و محدثین و فقهاء و دانشمندان عالی مقامی را پرورش داد و مردم رابه خودشناسی و خداشناسی هدایت نموده است.
دراین عصر بود که کلام و حکمت در برابر فلسفه یونان عرض اندام نموده و دنیای اسلام فلاسفه وحکمای بزرگ و متکلمین را تربیت نمود که جهانیان بوجود آنها افتخار دارند. درست است که یونانیان مبتکر فلسفه بوده اند و لیکن کلام و حکمت و فلسفه اسلامی آن مطالب را تحت الشعاع خود قرارداده و تدریس عمومی در مسجد و مباحثه علمای دین در مسایل موجب گردید که اکثر مردم به فکر تحصیل برآمده جویای علم و خواهان کمال و دانش گردیدند.
همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش و کشف حقایق بوسیله حضرت صادق علیه السلام در مدینه منصور خلیفه وقت هم برای تضعیف حوزه علمی مدینه به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند دربرابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم کرده و از حاضرشدن در محضر امامعلیه السلام مانع شود و این نقشه منصور در اثر وحشتی بود که از نفوذ علمی حضرت صادق علیه السلام در بین مسلمانان بوجود آمده بود، بدین جهت مدرسه ای در محله کرخ بغداد بنا نمود.
مدرسه بغداد در برابر مکتب جعفری نمی توانست برابری کند، مکتب مدینه در کف با کفایت حضرت صادق علیه السلام قرا رداشت و به منبع دانش الهی متصل بود. امام مسایل فقهی و علمی را که پراکنده بود، بصورت منظم و کلاسیک درآورد و در هر رشته از علوم شاگردان زیادی تربیت فرمود که موجب اشاعه معارف اسلامی درجهان شده و افتخار شاگردی خود را نسبت به آن بزرگوار درمجامع عمومی اظهار داشتند.
منبع: کتاب حضرت صادق علیه السلام.
*************************************************************************
امام صادق علیه السلام و اولویت جهاد فرهنگى
یک مکتب جامع و فراگیر و فرازمانى مىبایست به گونهاى داراىانعطاف باشد که در هر شرایط نیازهاى جوامع انسانى را برآوردهسازد. نیازهاى انسانى دو دسته پایدار و ناپایدار هستند، با توجه به شرایط زمانى و مکانى دگرگون و پاسخهاى متنوع و مختلفى را مىطلبند. جامعه انسانى از جهت سیر کمالى خود هیچگاه حالتایستایى ندارد و عوامل متعددى از درون و بیرون برآن تاثیر مىگذارند. پاسخگویى به این نیازها با توجه بهشرایط ناپایدار و بالندگى جامعه و انسان، موجب شد که پاسخها، رویکردها و راهبردهاى کوتاه و یا بلندمدت شایستگى خود را ازدست بدهد و دچار بحران هویت و از سویى از یکپدیده زیستى به یک پدیده آسیب زننده و بیمارىزا تبدیل و دگرگون گردد. مذاهب، مکاتب و ایدئولوژىهاى بشرى و فلسفى و حتى قوانین بشرى به جهت همین ناپایدارى و ناتوانى از گفتمان با وضعیت متغیر و نا پایدار، همچنان دستخوش دگرگونى و کهنگى مىگردد و هراز گاهى راهکار، رهیافت بر راهبردهاى سازنده به یک بیمارى تبدیل مىگردد.
اسلام به عنوان یک مکتب که براى راهنمایى و رساندن انسان به کمال و پاسخگویى به همهى نیازهاى او داراى چنان توانایى و کشش مىباشد که بتواند به این نیازها پاسخهاى مناسب و راستین ارایه دهد و مناسبات زمانى، مکانى و بالندگى جامعه و انسان را در نظر بگیرد و گرفتار بندهاى ایستایى نگردد و پویایى و پایدارى را در همان حال در خود گردآورد.
رویکرد فکرى، آموزشى و پرورشى امام جعفر صادق علیه السلام
از این نگاه مىتوان به رویکرد فکرى، آموزشى و پرورشى امام جعفر صادق علیه السلام پرداخت و دانست که چرا ایشان در دوران بحران سیاسى و اجتماعى که جامعه آن روز را فرا گرفته بود به قیام مسلحانه دست نیازید و حکومت اسلامى را در دست نگرفت. چرا در روش و رویکردهاى پیشوایان دینى به این امور متعارض و متناقضنما برخورد مىکنیم؟ آیا این تعارضها و تناقضها همانند تعارضها و تناقضهایى است که در مسایل فقه و احکام وجود دارد؟
مشکل اینجاست که همان گونه که اگر در اخبار متعارض و متناقض ىکه در فقه و احکام نقل شده، تعارضها حل نگردد و هرکس به خبر وحدیثى تمسک جوید، موجب مىشود که هرج و مرج در فقه پدید آید،اگر در این رویکردها و راهبردهاى مختلف پیشوایان از آن جمله امام حسین و امام حسن علیهم السلام و دیگر امامان و پیشوایان درود خداوند برایشان باد. تعارضها و تناقضها برطرف نگردد،موجب آن خواهد شد که هرج ومرج اخلاقى و اجتماعى و سیاسى پدیدآید و هرکس به هوا و هوس خود راهى را پیش بگیرد و بعد آن را باعملى که در یک مورد معین و یک زمان معین از یکى از امامان وپیشوایان نقل شده توجیه و تفسیر کند و فرد دیگرى نیز بر پایه هوس خود راهى دیگر که ضد آن است را پیش بگیرد و او نیز آن رابه یکى از امامان و رفتارها، گفتارهاى گزینشى از آنان استنادداده و آن را اصل بگیرد; و این چنین است که برخى، باتوجه بهاین تفاوتها، تعارضها و تناقضها بگویند که اسلام دین آخرت است وآن دیگرى بگوید دین حکومت و دنیا است نه دین آخرت. یکى حرکتامام حسینعلیه السلام را حرکت دنیوى در جهت رسیدن به خلافت و حکومتتوجیه کند و آن دیگرى صلح امام حسنعلیه السلام، کنارگیرى امام زین العابدینعلیه السلام و سوزاندن نامه رهبر قیام و جنبشهاى دوره پایان حکومت اموى توسط امام صادق علیه السلام را نشان از آخروى بودن اسلام وغیر دنیاى بودن آن تفسیر نماید.
پویایى در عین پایدارى آموزهها و روح زنده و پویاى تعلیمات اسلامى چنین تعارض هایى راایجاب مىکند. این تعارضها در واقع آموزش بهره گیرى و به کارگیرى از شرایط و امکانات زمان و بهترین شیوه پاسخگویى به نیازهاى هر زمان است که مى توان از آنها در راستاى تکامل جامعه انسانى بهره گرفت.
به ظاهر تعارض به نظر مى رسد که اگر در مقابل ظلم باید قیام کرد پس چرا امام صادق علیه السلام قیام نکرد بلکه در زندگى راه تقیه پیش گرفت و اگر باید تقیه کرد و وظیفه ى امام این است که به تعلیم و ارشاد و هدایت مردم بپردازد، پس چرا امام حسینعلیه السلام این کار را نکرد؟ شهید مطهرى با توجه به اوضاع سیاسى عهد امام به این پرسش پاسخ مى دهند و بیان مىدارند که این رویکرد به ظاهر متناقض تنها به جهت شرایط و مقتضیات زمان و مکان بود که درسى آموزنده براى رهروان راه پیشوایان راستین است تا بدانند که در شرایط مختلف مىتوانند رویکردهاى متفاوتى داشته باشند. امام صادق علیه السلام مىدانست که بنى العباس مانع آن خواهند شد که حکومتبه اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منتقل شود و در صورت پذیرفتن پیشنهاد بدون هیچ تاثیرگذارى مثبت آن حضرت را شهید خواهند کرد. امامعلیه السلام اگر مىدانست که شهادت آن حضرت براى اسلام و مسلمین اثر بهترى دارد، شهادت را انتخاب مىکرد. همان طورى که امام حسینعلیه السلام به همین دلیل شهادت را انتخاب کرد. در آن عصر آن چیزى که مفیدتر بود رهبرى یک نهضت علمى و فکرى و تربیتى بود که اثر آن تا امروز هست.
جان مطلب همین جا است که در همهى این کارها، از قیام و جهاد وامر به معروف و نهى از منکرها و از سکوتها و تقیه ها باید بهاثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. اینها امورى نیست که بهشکل یک امر تعبدى از قبیل وضو، غسل، نماز و روزه صورت بگیرد. اثر این کارها در اوضاع و شرایط مختلف فرق مىکند. گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سکوت و تقیه، گاهى شکل و صورت قیام فرق مىکند. همه اینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز و یک تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد، اشتباه تشخیص دادن زیانها به اسلام مىرساند.
بازدیدها: 254