مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آنها دریاهای عزّت و نور خدا و حیایند. امیدوارم بر اثر نشستن و برخاستن با آنها و ذکر و یادشان ما از این کوچکی و ضعف و کودکی و ظلمات جهل و نادانی، نجات پیدا کنیم. آیا میدانی آنها چقدر قشنگ هستند؟ چقدر زیبا هستند؟ اشکال کار یکی دو تا نیست.
من اول باید زیباشناس باشم بعد بگویم که آنها چقدر زیبایند. گرفتاریها تو در توست. اگر هم آنها را تعریف کنم،باید با چیزهایی که تعریف شدنی است و بزرگان، آن را خوب میدانند آشنا باشم تا مبادا وقتی تعریف میکنم، چیز نحسی را تعریف آنها حساب کنم. بسیار میشد که حضرت امیر علیه السلام را تعریف میکردند و ایشان میگفت اَللهُمَّ اجعَلنی خیراً مّمّایظُنّوُن. یعنی آنچه اینها میگویند به درد من نمیخورد.
ما نمیتوانیم آنها را تعریف کنیم. اساساً معرّف، باید بزرگتر از آنچه تعریف میکند، باشد. یعنی نعوذبالله من بید از امام علیه السلام و خدا بزرگتر باشم، تا بتوانم آنها را تعریف کنم. والا خواهم گفت مثلا هزار ماشاءالله، قربان کفش و نعلینتان بروم که چقدر رنگش زیباست! باید از این جور حرفها بزنم و چارهای جز آن ندارم.
آنها خود هستند که خودشان را خوب تعریف میکنند. حتّی با اینکه ما نمیتوانیم بشنویم، اما آنها خوب تعریف میکنند؛ با احسان و ادب و حیا و لطفی که به من و شما میکنند و دستی که بر سر من و شما میکشند، خود را به خوبی نشان میدهند؛ آنچنان که آدمی چهارشاخ وا میماند و نمیتواند جیک بزند. حتی نمیگوید که خیلی آقای خوبی است. چون این را بگوید، ناقص شده است. باید فقط بچشد و درک کند.
همه شما مرهون عطا و لطف و فضل اینهایید. امیدوارم آن را بیابید و آن طور باشید و بشوید که آدمی را خوب میکُشد و احسان آنهاست که خوب ادب میکند. آیا احسان آنها بر سر شما نیست؟
بازدیدها: 99