مردانی که زیر ضربات کابل و باتوم سینه زدند – مصاحبه هیات با حجت الاسلام نریموسی
پایگاه اطلاع رسانی هیات: ماهنامه هیات رزمندگان اسلام مصاحبه ای اختصاصی با روحانی آزاده و مدافع حرم حجتالاسلام عیسی نریموسی، یکی از اسرای شناختهشده هشت سال جنگ تحمیلی است که نزدیک به نه سال در بند زندانهای صدام اسیر بود، ترتیب داده است که با عنوان « مردانی که زیر ضربات کابل و باتوم سینه زدند » در شماره 123 این ماهنامه ویژه ایام اربعین و ماه صفر منتشر شد. در ادامه با شما همراهان همیشگی سایت هیات، مخاطب این مصاحبه جالب و خواندنی باشید.
حجتالاسلام عیسی نریموسی در سال 1341 در شهر امیدیه اهواز دیده به جهان گشود. در سال 1358 وارد جهاد سازندگی و سپاه شده و همچنین در اواخر همین سال وارد حوزه میشود و در مدرسه رسالت شروع به تحصیل میکند. با آغاز جنگ تحمیلی وارد عرصه دفاع مقدس میشود و در عملیاتهای طریقالقدس (آزادسازی بستان)، فتحالمبین و رمضان شرکت میکند. او از روحانیونی است که در سال 1361 در سن ۲۰ سالگی در زاویه کوشک، مقابل سنگرهای مثلثی عراقیها به اسارت درآمد و در شهریورماه 1369 پس از هشت سال تحمل انواع و اقسام شکنجهها و آزار و اذیتهای بعثیهای ستمگر، از بند اسارت آزاد گردید.
شیخ عیسی یکی از کسانی بود که برای بالا بردن روحیه اسرای ایرانی، هشت سال را در اردوگاههای بعثی تلاش کرد. او بهواسطه کسوت روحانیت ارتباط نزدیکی با مرحوم ابوترابی داشت و نکات و مطالب زیادی را از ایشان آموخت.
قبل از اینکه وارد مبحث عزاداری و اربعین در دوران اسارت بشویم لطفاً آماری از آزادگان روحانی و نقش آنها در اردوگاههای اسرای ایرانی بیان بفرمایید.
حدود ۱۶۰ روحانی در دوران دفاع مقدس به اسارت دشمن در آمدند و حضور این روحانیون باعث سازماندهی آزادگان شد و عامل مهمی برای حفظ روحیهشان بود. وجود شخصی مثل مرحوم ابوترابی و دیگر روحانیون که بازوهای ایشان در اردوگاهها محسوب میشدند، بطالت و روزمرگی را از فضای اردوگاهها میگرفت و جایش را با نشاط معنوی و آموزش مسائل دینی عوض میکرد.
از وضع عزاداری و حال و هوای اردوگاههای اسرای ایرانی در ایام محرم و صفر برای مخاطبین ماهنامه بگویید.
در زندانهای عراق کلاً عزاداری _ چه فردی و چه جمعی _ ممنوع بود ولی اسرا که عزاداری را نوعی اعلام بیعت با ائمه هدی علیهم السلام میدانستند با همه سختیهایی که در پی داشت بههیچوجه راضی نمیشدند دست از عزاداری بردارند. گاه بهخاطر یک روضهخوانی بچهها مجبور بودند هزینه سنگینی بپردازند ولی همه را تحمل میکردند تا عزاداریها مخصوصاً در ایام محرم و عاشورا تعطیل نشود.
چرا بعثیهای عراقی با عزاداری مخالفت میکردند؟ مگر آنها مسلمان نبودند و به امام حسین و اهلبیت پیامبر علیهم السلام ارادت نداشتند؟
حزب بعث در حقیقت یک حزب لائیک بود و تنها تظاهر به عقاید مسلمانی میکرد. عزاداری در زندانهای عراق نوعی مخالفت و مبارزه با نظام حاکم تلقی میشد و اگر متوجه کوچکترین حرکتی در موضوع عاشورا و محرم میشدند جریمه سنگینی داشت. شخص یا جمع خاطی، مورد مجازات قرار میگرفتند و بهطور دستهجمعی توسط بعثیها با کابل و باطوم بهشدت پذیرایی و مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.
سپس شخص خطیب و مداح و روضهخوان به سلول انفرادی منتقل میشدند و تحت شکنجه ویژه قرار میگرفتند. گاهی ممکن بود از یک هفته تا یک ماه در سلول تحت شدیدترین شکنجهها همراه با اعمال شاقه، ضرب و شتم، محرومیت از آب و غذا و استراحت و نیز روزی دو مرتبه شکنجه و کتک توسط جمعی از سربازان و افسران و درجهداران قرار بگیرند.
بااینکه سروصورت و دست و پای اسرا به جرم برپایی مراسم عزا و احیای شعائر حسینی، در زیر شکنجه لگدمال، شکسته، خونین و دچار جراحت شدید و یا حتی گاهی دچار نقص عضو میشدند، ولی اسرا با همه این خطرات باز هم اصرار بر احیای این مراسم و شعائر داشتند و سعی میکردند آشکار یا پنهان روضه و سینهزنی برای سیدالشهدا علیه السلام را انجام دهند.
چرا اسیران ایرانی با اینکه میدانستند بهسختی شکنجه خواهند شد و حتی احتمال کشته شدن اعضای بدنشان را در زیر این شکنجههای ظالمانه میدادند، باز برای عزاداری اصرار میورزیدند؟
میتوانم بگویم موضوع عزاداری در اسارت، برای ما یک هدف انقلابی و یک استراتژی به شمار میآمد؛ به این معنا که رزمندگان عزیز از یکسو این مجازات و جریمهها را برای خود امتیاز و عنایت الهی و دارای اجر و ثواب میدانستند و از سوی دیگر آن را مصداق «سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکُم» میدانستند؛ یعنی برپایی مجالس روضه و شرکت در آن را نوعی بیعت با ائمه هدی علیهم السلام و ادامه جهاد علیه طاغوت میدانستند و چون خبر داشتند که حزب بعث نسبت به برپایی مراسمهای دینی بهویژه عزاداری حساسیت دارد و آن را مخالفت با حکومت و حزب حاکم خود میداند، سعی میکردند با روضه و عزاداری مخالفت و دشمنی خود را با دشمنان اهلبیت علیهم السلام هر چه بیشتر اعلام نمایند.
لطفاً گوشهای از این شکنجهها و حمله بعثیها به مجالس عزاداری تاسوعا و عاشورا را برایمان ترسیم نمایید.
در تاسوعای حسینی سال 1366 بعثیها برای سرکوب مراسم عزاداری اسرای ایرانی با خیل عظیمی از نیروهای خود بهطور وحشیانهای به اردوگاه حمله کردند و با هرچه که در اختیار داشتند ما را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و همه را شکنجه کردند. به قول خودشان «مقصرین اصلی» را جداگانه مورد شکنجه قرار دادند و آنقدر با چوب، میله، میلگرد، کابل برق و مشت و لگد بر بدنها نواختند که رد خون و زخمهای عمیق شکافهای روی بدن تا ماهها نمایان بود؛ به شکلی که دیدن این صحنهها نهتنها برای ایرانیها بلکه برای خود عراقیها نیز غیرقابلتحمل و رقتانگیز بود.
بعد از یک شکنجه سخت و جانانه، عراقیها درب سلول را قفل کرده و رفتند. از لابهلای آه و ناله بچهها، یکی صدا زد: «رفقا قدر این لحظات را بدانید؛ چراکه شما بهخاطر عشق به امام حسین علیه السلام شکنجه شدید و این امتیاز و عنایت کمی نیست، بلکه از الطاف خفیه الهی است.» با شنیده شدن این جمله، درحالیکه از بدنهای شکافته و مجروح اسرا خون جاری بود و جای ضربه باطومها و کابلها بهشدت درد میکرد، مجدداً یکی دو نفر از بچهها شروع به روضهخوانی کرده و بقیه به سینه میزدند. در همین حال یکی از بچهها به مزاح گفت: «ایبابا شما دیگر کی هستید؟ واقعاً که دیوانهاید! بعد از این همه بلا و مصیبت که دیدید، باز هم آدم نشدید و هنوز دستبردار نیستید؟» بچهها در جوابش گفتند: «آره ما دیوانهایم، ولی دیوانه حسینیم.» عشق به حسین علیه السلام و کربلا در اسارت عالمی داشت و عزاداری در آن شرایط صفا و مزه دیگری.
بعثیها آن روز به جرم روضهخوانی و عزاداری امام حسین علیه السلام تعدادی از اسرا را از اردوگاه کمپ هفت، معروف به اردوگاه «بَینَ القَفَسِین» جدا کرده و به یک سلول جداگانه منتقل کردند. آنها ما را که حدود 30 نفر بودیم به مدت یک ماه به طرز خیلی فجیعی شکنجه کردند. رد کابل و باطوم روی تمام بدنها مانده بود و بر اثر آن ضربات شدید بدن ما طوری کبود و شکافته شده بود که دیدن آن صحنهها برای هرکسی رقتانگیز بود.
گاهی از جمع ما 30 نفر یک نفر را جدا میکردند و برای آزار روحی بقیه، بدن او را برهنه میکردند و با کابل، نبشی، میلگرد و یا هر چیزی که در اختیارشان بود تا حد مرگ کتک میزدند. یادم نیست که از آن سلول مخوف بعدازاین مدت چند نفر از ما زنده بیرون آمدند.
حاجآقا وقتی با این صحنههای وحشتناک و رفتارهای وحشیانه بعثیها مواجه میشدید چه حسی پیدا میکردید؟
با تماشای این صحنهها، گویی که شمرهای زمانه و حرملهها دوباره برگشته باشند و با کعب نی و تازیانه اسرای مظلوم کربلا را لگدمال چکمههایشان کرده و به مسلخ ببرند و شکنجه نمایند. البته برای ما که تاریخ کربلا و عاشورا را خوانده بودیم این اتفاقات تازگی نداشت و ما این وقایع را امتداد جریان سرخ عاشورا میدیدیم و با همین عقیده بود که بچهها تحمل میکردند.
بعثیها بهجز شکنجه جسمی و کتک از چه حربههای دیگری برای آزار و اذیت اسرای ایرانی استفاده میکردند؟
از دیگر حربههای بعثیها قطع آب بود. وقتیکه ایام محرم فرامیرسید آب قطع و نوشیدن آب ممنوع میشد. دوباره بازی آب و عطش تکرار میشد و گویی سپاه ابن زیاد دوباره آمدهاند تا شریعه را به روی یاران حسین علیه السلام ببندند. رفتار و برخورد بعثیها با ما همان رفتار شمر و عمر سعد با اسرای کربلا و نگاه ما هم به آنها همان نگاه اسرا و تشنگان دشت بلا بود.
یادم میآید یک سالی در اواسط سالهای اسارت در اردوگاه سه و چهار موصل، عراقیها در تاسوعا و عاشورا برای ساکت کردن شور و شعور حسینی، نوار مقتلخوانی شیخ عبدالزهرا کعبی را از بلندگوهای اردوگاه پخش کردند تا اسرا به آن بسنده کنند و شعائر و برنامههای خودشان را تعطیل کرده و تجمعی نداشته باشند. لکن این حربه هم مؤثر نیفتاد و شور حسینی مضاعفتر شد.
آیا از مرحوم ابوترابی در اسارت، خاطرهای به یاد دارید؟
عاشورای سال 1362 یا 1363 بود. بعثیها تعداد گشتیها و نیروهایشان را چند برابر کرده و مرتب کشیک میدادند و مراقب بودند تا از برگزاری عزاداری احتمالی توسط اسرای ایرانی پیشگیری نمایند. من و جمعی از اسرا بهاتفاق سید آزادگان مرحوم ابوترابی وسط حیاط اردوگاه در حال قدم زدن بودیم. در همین حال مرحوم ابوترابی پیشنهاد دادند حالا که بعثیها نمیگذارند مراسم عزاداری برپا کنیم بیایید بهرسم دیرینه مردم و علمای عراق و ایران به یاد شهدا و اسرای کربلا با پایبرهنه قدم بزنیم. خود سید پیشقدم شد و کفشهایش را از پا درآورد و دیگران هم به دنبال او مشغول قدم زدن با پایبرهنه در وسط محوطه اردوگاه شدند. دقایقی از این ماجرا نگذشته بود که یک افسر عراقی به نام «مشعل» سر رسید. او که یک درجهدار بعثی بود با دیدن این حرکت بهشدت عصبانی شد و شروع به فحاشی و جسارت کرد. میگفت: «دو طایفه عرب در کربلا با یکدیگر نزاع کرده و عدهای بهحق یا باطل کشتهشدهاند، به شما ایرانیها چه ربطی دارد که عزاداری میکنید؟!» سپس فریاد زد و راه رفتن با پایبرهنه در اردوگاه را ممنوع اعلام کرد و یکراست رفت سراغ مرحوم ابوترابی و گفت: «رهبر این شورشیها تو هستی» و سیلی محکمی بهصورت او زد. مرحوم ابوترابی بدون اینکه عکسالعملی نشان دهد به افسر عراقی گفت: «این حرکت ما بهمنظور مخالفت با حکومت بعث نیست؛ بلکه یک عقیده و سنت قدیمی و دیرینه برای همدردی با امام شهیدان است» اما افسر عراقی گوشش بدهکار نبود و سر همه داد زد که این کار مخالفت با حکومت و شخص سید الرئیس صدام است و هر کس ادامه دهد بهسختی مجازات میشود. سپس ابوترابی را مجبور کرد این حکم را به دیگران اعلام کند.
سید آزادگان با لحنی معنادار گفتند: «رفقا! این قضیه، دعوای بین دو طایفه عرب نیست، بلکه دعوای جریان حق و باطل در طول تاریخ بوده و این جریان بهزودی سراسر دنیا را خواهد گرفت و بر سراسر جهان حاکم خواهد شد، ولی الآن دیگر ادامه ندهید.» بعد از این توضیحات، ابوترابی را با خودشان بردند. با رفتن ابوترابی من به دستور افسر عراقی توجهی نکردم و به همراه بقیه اسرا همچنان به پیادهروی با پایبرهنه ادامه دادیم. برخی از اسرا به من که اکنون روحانی آن جمع بودم میگفتند: «واقعاً شما دیوانهاید! میدانید اگر دوباره بعثیها برگردند و ببینند که شما دارید عزاداری میکنید چقدر عصبانی میشوند؟ ممکن است از شدت خشم یا خودشان را بکشند یا شما را. میدانید اگر این خبر به صدام برسد، صدام دیوانه میشود و دستور میدهد تمام اردوگاه را با خاک یکسان کنند.»
از دیدگاه حضرتعالی، چه رابطهای بین آن حرکتهای کوچک گوشه اردوگاه و حرکت جهانی اربعین برقرار است؟
آن روزگار که ما حرکت در مسیر عاشورا با پایپیاده را از گوشه سلولها و اردوگاههای مخوف حزب بعث آغاز کردیم نگاهمان به افق ظهور بود. واقعاً برای عراقیها قابلهضم نبود که چرا این ایرانیها به هیچ قیمتی از قضیه کربلا، عاشورا و عزاداری دست نمیکشند. ما از این آرمان دستبردار نبودیم چراکه امیدوار و معتقد بودیم که این حرکتها آنقدر باید ادامه یابد تا به ظهور فرزند امام حسین علیه السلام و منتقم خون آل محمد صلی الله علیه و آله برسد؛ و انشاءالله روزی خواهد رسید که این رزمندگان مظلوم و این آزادگان مقاوم همراه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه دوباره قیام کنند و از همه ظَلَمه نامرد طول تاریخ از کربلا تا دفاع مقدس و بعدازآن، انتقام بگیرند.
آن روزگار که سید آزادگان این آرمان را سرلوحه حرکت خود و دیگر اسرا قرار داده بود، این قضیه هنوز در سطح جهان و حتی ایران و عراق، عمومیت نداشت، ولی امروز جریان عزاداری امام حسین علیه السلام و حرکت اربعین به یک راهپیمایی عظیم جهانی و یک نهاد و عقیده جمعی در عالم تبدیل شده است. امروز از شرق تا غرب عالم و از شمال تا جنوب جهان، حتی در کشورهای آمریکایی و اروپایی شاهد برگزاری مراسمات عزاداری و حسینیهها هستیم که این خود نشان از یک جریان جهانی به سمت ظهور دارد.
بازدیدها: 0